چکیده
مقتل الحسین موجود در کتاب الأمالی شیخ صدوق از جمله مقاتل برجایمانده و قدیمی شیعی است که در حدود قرن چهارم نگاشته شده است. برخی روایات موجود در این کتاب از جمله روایاتی است که دستاویز کتب غالیانهای شد که در قرن دهم به بعد رواج پیدا کرد و بر افکار شیعه در سدههای پس از خود تأثیر شگرفی گذاشت. شیخ صدوق پنج روایت مفصّل را در پنج مجلس نقل کرده که البته در قالب یک مقتل جامع نمیگنجد. علیرغم اینکه گزارش شیخ صدوق بر اساس حدیث سامان یافته، اما لحن روایات وی مانند لحن ابناعثم کوفی، لحنی است که در «زبان حال» استفاده میشود. علاوه بر لحن، روایت شیخ صدوق نیز به گزارش ابناعثم شباهت نزدیکی دارد، به طوری که چنین برداشت میشود که هر دو گزارش برآمده از قصههای قصهخوانانی است که در عراق شهره بودهاند که بهتدریج به شکل روایت در روایتگری راویان قرار گرفت و در نتیجه به شیخ صدوق رسید. روایات او درباره امام حسین (ع) و روز عاشورا ضمن اینکه آشفتگیهای متنی دارد، بعضاً با وقایع مسلم تاریخی ناسازگار بوده و گاه شأن امام معصوم خدشهدار شده است. این بررسی میکوشد به برخی از این هجمههای تحریفی اشاره کند و مطالب تاریخی و روایی آن را بکاود.
کلیدواژهها
کلیدواژهها: الأمالی؛ شیخ صدوق؛ مقتل الحسین (ع)؛ روایات عاشورایی؛ تحریفات
اصل مقاله
مقدمه
پس از حادثه عاشورا انبوهی از اخبار و روایات وارد کتب تاریخیحدیثی شد که پالایش و آلایش آنها سهل و آسان نبود. تردیدی نیست که انگیزههای سیاسی و اجتماعی فراوانی برای تحریف این واقعه از همان آغاز وجود داشته که از مهمترین آنها حاکمیت استبدادی مخوف حزب اموی بر سرزمینهای اسلامی، آن هم به مدتی نسبتاً طولانی، بوده است. به همین دلیل است که درباره حادثه عاشورا نمیتوان با قاطعیت سخن گفت. چون آنقدر کتابها نگاشته شده (نک.: اسفندیاری، ۱۳۸۷؛ صحتی سردرودی، ۱۳۸۵) که گویی عاشورا و نهضت امام حسین (ع) لابهلای این نگارشها در هم تنیده شده و از میان رفته، و این بدین سبب است که از ابتدای حادثه عاشورا تاکنون، دو جبهه ناهمگون همچنان با هم در تضاد قرار گرفتهاند که جداشدن آنها از همدیگر را میتوان ناممکن دانست. این دو جبهه تحریفساز و تحریفستیز برای عملکرد خود دلایل مختلفی دارند (نک.: صحتی سردرودی، ۱۳۸۵: ۶۰-۱۱۵). البته برخی از آنها هم بدون غرض یا ناخواسته وارد این جبهه شدهاند اما خلاصه اینکه تحریف بهراحتی در ساز و کار مورخان و نویسندگان قرار گرفته و راه مبارزه با آن تذکر، تحقیق و بررسی است. به هر حال، باید در نظر داشت که در حال حاضر ما با مجموعه مقاتلی اصلی پیش رو هستیم که میتوان تعداد آنها را از آغاز تا پایان، حدود چهل مقتل دانست.[i]
در متن این مقاتل که قرار میگیریم در شماری از آنها به مطالبی برمیخوریم که یا سند آن مشکل دارد یا متن و محتوای آن با قیام عاشورا و انگیزۀ امام حسین (ع) در تنافی است. یکی از این کتب تاریخیروایی الأمالی است که شیخ صدوق در مجالس متعدد و در شهرهای مختلف آن را نقل کرده و بعدها به صورت کتاب درآمده است. آنچه در پی میآید جستاری است درباره قسمتی از تحریفات کتاب شیخ صدوق در حوزۀ روایاتی که در قالب پنج روایت مفصل درباره امامحسین (ع) ثبت شده است. ضمن آنکه پس از مقدماتی چند دربارۀ روش شیخ صدوق در نگارش مقتل خویش، درباره رویدادهای غیرواقعی با دلایل قرآنی، حدیثی، شواهد تاریخی و عقلی به بررسی و کاوش نشستهایم.
۱٫ شیخ صدوق و مقتل الحسین (ع)
در میان فهرست آثار شیخ صدوق اثری با نام مقتل الحسین (ع) به چشم میخورد که امروزه در دسترس نیست، اما خود او ضمن برخی تألیفاتش از این کتاب نام برده است (صدوق، ۱۴۱۳: ۲/۵۹۸؛ و نیز: همو، ۱۳۶۲: ۶۸). مقتلی که وی در امالی آورده نیز درخور توجه است. شیخ صدوق در امالی خود پنج مجلس خود را به امام حسین (ع) اختصاص داده است، این مجالس عبارتاند از: مجلس ۲۷، روز جمعه اول محرم (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۲۶-۱۳۳: حاوی ۹ حدیث) مجلس ۲۸، روز سهشنبه پنجم محرم (همان: ۱۳۳-۱۳۸: حاوی ۹ حدیث)، مجلس ۲۸، روز جمعه هشتم محرم (همان: ۱۳۹-۱۵۰: حاوی ۲۱ حدیث)، مجلس سیام روز شنبه نهم محرم (همان: ۱۵۰-۱۶۴: حاوی ۱ حدیث مفصل) و مجلس سیویکم روز یکشنبه، روز عاشورا، دهم محرم (همان: ۱۶۴-۱۶۸، حاوی ۵ حدیث) سال ۳۶۸ پس از بازگشت از خراسان ایراد شده است. در این میان، برخی احادیث به معصوم اتصال ندارند. به همین منظور از ویژگیهای مهم این مقتل میتوان به این نکات اشاره کرد: بیشتر مطالب این مقتل که حدود نود درصد آن را تشکیل میدهد از احادیث و اخبار مأثوری است که از معصومان (ع)، بهویژه امام سجاد (ع)، امام صادق (ع) و امام رضا (ع) نقل شده است. همۀ اخبار و احادیث این مقتل به صورت مستند و با ثبت دقیق اسناد و سلسلۀ راویان نقل شده است. این مقتل از لحاظ زمانی به عصر عصمت و زمان حضور امامان معصوم (ع) نزدیک است، گاه به واسطۀ پدر و دو سه واسطۀ دیگر به معصوم میرسد (صحتی سردرودی، ۱۳۸۵: ۳۶۷-۳۶۸).
قرائت شیخ صدوق از عاشورا کاملاً دینی و الاهی است. در زبان شیخ صدوق، پیوسته سخن از خدا، فرشتگان، پریان، روز رستاخیز، آسمانها و عرش، جهان آخرت، معجزه، وحی و الهام، اخبار غیبی، ایمان و اعتقاد، انبیا و اولیای الاهی جاری است. در قرائت وی جز اشارتهای گنگ و مجمل، اثری از دنیا، قدرت و حکومت دیده نمیشود. عاشورا در این قرائت مستند، حماسه، انقلاب و حتی نهضت نیست، بلکه فاجعه و مصیبت بزرگی است که بهزور بر امام تحمیل شده است. همچنین، در این نگاه، امام بیش از آنکه قهرمان قیام و انقلاب باشد، قهرمان مظلومیت و معصومیت است.
در این نگرش، وقایع و حوادث بیشتر از آنکه رنگ خاکی و مادی داشته باشد صبغۀ خدایی و دینی دارد و عجیب اینکه کشندگان امام نیز دم از دین میزنند و او را برای خدا و به اصطلاح «قربهً إلی اللّه» میکشند! برخی وقایع تا آنجا ماورای طبیعت و عادت است که گاهی منقولات، کاملاً اسطورهای مینماید. این قرائت را در سه محور میتوان خلاصه کرد: ۱. «امتناع و فرار از بیعت»، ۲. «شهادت»، ۳. «مظلومیت تکاندهنده و بیداریبخش، همراه با معصومیت و صمیمیت مجذوبکننده و ایمانآفرین» که این هر سه محور، از رفتار و کردار و گفتار امام حسین (ع) همیشه و در همه جا بهوضوح پیدا است (همان: ۳۶۸).
در مجلس سیام، شرحی از قیام امام و واقعۀ عاشورا در قالب روایت با سند موجود است. شیخ صدوق این روایت را از حافظ محمد بن عمر بغدادی و او از کتاب حسن بن عثمان بن زیاد تستری و او از ابراهیم بن عبیداللّه بن موسی سبیعی قاضی بلخ و او از عمهاش مریسه و او از عمهاش صفیه دختر یونس بن ابی اسحاق همدانیه و او از بهجه دختر حارث بن عبداللّه تغلبی و او از دایی خود عبداللّه بن منصور که رضیع (همشیر) یکی از فرزندان زید بن علی بوده، از امام صادق (ع) به نقل از امام باقر (ع) از امام سجاد (ع) روایت میکند (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۰-۱۵۱). حافظ محمد بن عمر بن سالم بغدادی جعابی یکی از شیوخ شیخ صدوق (که در کتب خویش از وی روایات متعددی نقل کرده: همان: ۶۴، ۷۷، ۹۶، ۱۲۳، ۱۵۰، ۲۳۶، ۳۳۳، ۳۳۴، ۴۰۵، ۴۱۵، ۴۷۹، ۵۷۴؛ همو، ۱۳۹۸: ۳۸۰؛ همو، ۱۳۶۲: ۱/۳۱، ۱۷۴، ۲۷۱، ۳۰۳، ۳۵۰، ۳۶۰؛ همو، ۱۳۷۸: ۱/۱۳۸، ۲۸۱؛ ۲/۵۸، ۶۴، ۶۸؛ همو، ۱۳۹۵: ۱/۲۰۵، ۲۳۵، ۲۳۸، ۲۷۹؛ همو، ۱۴۰۳: ۶۵، ۶۶، ۵۷، ۲۳۴) در کتب رجالی شیعی و سنّی توثیق شده است (طوسی، ۱۴۲۰: ۴۲۴؛ ذهبی، ۱۴۱۳: ۱۶/۸۸؛ همو، ۱۳۸۲: ۳/۶۷۱؛ ابنحجر عسقلانی، ۱۳۹۰: ۵/۳۲۲]). در کتب شیعه نامی از حسن بن عثمان بن زیاد تستری موجود نیست، اما رجالیان اهل سنّت او را به جعل حدیث و نسبتدادن احادیث دیگران به خود متّهم کردهاند (ابنحجر عسقلانی، ۱۳۹۰: ۲/۲۲۰؛ ذهبی، ۱۳۸۲: ۱/۵۰۲-۵۰۳؛ عجمی، ۱۴۰۷: ۹۱). گویا وی دارای مقتل یا کتابی بوده که این روایت را از روی آن میخوانده است. در سند این روایت سه زن وجود دارد که هر کدام از آنها عمّۀ راوی بعدی است و نام هیچکدام برای رجالیان آشنا نیست. برخی رجالیان شیعی نام این سه نفر را فقط برای گزارش روایت صدوق در میان روات نقل کردهاند و مشخصهای برای ایشان ذکر نکردهاند (نمازی، ۱۴۱۲: ۸/۵۸۴؛ شوشتری، ۱۴۱۹: ۱۲/۳۴۴).
علیرغم نقایصی که در بخش بعدی بدانها اشاره خواهد شد، میتوان بزرگترین نقص متنی این روایت را توضیحندادن بسیاری از وقایع تاریخی دانست، چراکه در این روایت از رفتن امام به مکه، فرستادن مسلم به کوفه و نامههای کوفیان به امام سخنی به میان نیامده است. حرکت امام را از مدینه به طرف کوفه روایت کرده و نحوۀ بیان به گونهای است که نمیتوان حذف این وقایع را اختصار نامید، گویی امام مستقیم از مدینه به عراق رفته است (حسینی، ۱۳۸۶: ۱۵۳). امام حسین (ع) در این سفر همۀ خانوادۀ خود را با خود همراه کرد و دستکم چهار نفر از فرزندان امام حسن (ع) با ایشان بودند، اما در این روایت فقط از دخترش و قاسم پسر برادرش یاد شده است (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۲). محتمل است این قسمت منشأ داستان عروسی قاسم باشد مطلبی که در قرن دهم جلوه میکند (کاشفی، بیتا: ۳۲۱) و با توجه به این سخن، به احتمال ضعیف داستان عروسی قاسم از قرن چهارم مطرح بوده است، علاوه بر این، از همراهی مسلم و سفرش به کوفه و حتی شهادتش یادی نشده (حسینی، ۱۳۸۶: ۱۵۴) ولی درباره فرزندش عبداللّه سخن گفته شده است (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۲، ۱۵۶، ۱۶۲).
روایت شیخ صدوق از عاشورا به ابناعثم کوفی شباهت بسیار دارد، وقایعی مانند خوابها (همان: ۱۵۱)، فرود اختیاری در کربلا (همان: ۱۵۵)، عبداللّه بن مسلم نخستین شهید بنیهاشم (همان: ۱۶۲؛ ۱۵۹) و … همه حاکی از آن است که ناقل روایت از مقاتل در دسترس مانند کتاب ابناعثم استفاده کرده، چراکه طبق بررسی صورتگرفته میتوان مقتل ابناعثم کوفی در کتاب الفتوح را بر پایه روایتی دانست که به زبان حال بیشتر شباهت دارد تا زبان قال؛ روایتهایی بدون سند با تغییرات بسیار در الفاظ که حتی گاه به نقل به معنا نزدیکتر است نشان میدهد که ابناعثم روایت مقتل خویش را بر پایه زبان حال سامان بخشیده است. گزارش شیخ صدوق نیز به گزارش ابناعثم شباهت نزدیکی دارد، حوادث مذکور که در هر دو کتاب یکی است، این فرض را قوت میبخشد. از اینرو است که میتوان چنین نتیجه گرفت که لحن روایت شیخ صدوق همان لحنی است که در «زبان حال» استفاده میشود (همان: ۱۶۲، ۱۶۳؛ ابناعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۵/۱۱۴؛ برای مطالعه بیشتر، نک.: رحمان ستایش و رفعت، ۱۳۸۹). اشکال دیگری که با مطالعۀ روایات صدوق میتوان دریافت پراکندگی و آشفتهگویی برخی خبرها است، به طوری که انسجام، هماهنگی و توازن مطالب را نمیتوان دریافت. این روایت مؤید چنین ادعایی است: «فاطمه دختر علی (ع) گفت: سپس یزید دستور داد زنان حسین (ع) را با امام بیمار در زندانی جا دادند که از سرما و گرما جلوگیری نداشت تا چهرههایشان پوست گذاشت و در بیتالمقدس سنگی برنداشتند جز آنکه خون تازه زیرش بود و مردم خورشید را بر دیوارها سرخ دیدید مانند پتوهای رنگین تا علی بن الحسین (ع) با زنان بیرون شد و سر حسین را به کربلا برگرداند» (همان: ۱۶۷-۱۶۸). این در حالی است که روایت پیشین درباره مجلس ابنزیاد و روایت پسین آن درباره خونخواهی امام حسین (ع) در قیامت است، ضمن اینکه خود روایت دچار اضطراب است.
کوشش این پژوهش بر آن بوده است که منقولات شیخ صدوق که نخستین بار در روایات تاریخی شیعه جای گرفته را به نقد بگیرد وگرنه روایات ذیل که در این کتاب دیده میشود در کتب پیش از او نیاز به بررسی و نقد دارد؛ مطالبی مانند اشعار موجود بر روی سنگهای کنیسهها پیش از بعثت پیامبر با مضمون خبر از شهادت امام حسین (ع) (صدوق: ۱۳۷۶: ۱۳۱) (نخستین ناقل: طبرانی در المعجم الکبیر (۳/۱۲۳-۱۲۴))؛ فرود اختیاری در کربلا (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۵؛ ابناعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۵/۸۱ و ۸۴)؛ حرّ بن یزید ریاحی نخستین شهید سپاه امام (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۹؛ ابناعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۵/۱۰۱-۱۰۲)؛ عبداللّه بن مسلم نخستین شهید بنیهاشم (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۶۲)[ii] و هدایتیافتن یزید و معاویه در مشاجرۀ حضرت زینب (س)[iii] و یزید (همان: ۱۶۷).[iv]
۲٫ مطالب غیرواقعی و تحریفی الأمالی
۲٫ ۱٫ روایت میثم و علم او به جزئیات شهادت امام حسین (ع)
شیخ صدوق در روایتی در مجلس ۲۷ مینویسد:
جبلّه مکیه از میثم تمار نقل میکند: به خدا این امّت پسر پیغمبر خود را در دهم محرم بکشند و دشمنان خدا این روز را روز برکت گیرند، این کار شدنی است و در علم خداوند متعال گذشته، من آن را از سفارشی که مولایم امیرالمؤمنین (ع) به من نموده، میدانم و به من خبر داده که همه چیز بر آن حضرت بگریند تا وحشیان بیابان و ماهیان دریا و پرندگان هوا و خورشید و ماه و ستارگان و آسمان و زمین و مؤمنان انس و جنّ و همۀ فرشتههای آسمانها و رضوان و مالک و حاملان عرش بر او بگریند و آسمان خاکستر و خون گرید، سپس فرمود: لعنت بر قاتلان حسین (ع) واجب است، چنانچه بر مشرکان واجب است که با خدا معبودان دیگری قرار دهند و چنانچه بر یهود و نصارا و مجوس واجب است، جبله گوید: گفتم: ای میثم! چطور مردم روزی که حسین کشته شود روز برکت گیرند؟ میثم گریست و گفت: به گمان حدیث مجعولی که آن روز خدا توبۀ آدم را پذیرفته با آنکه خدا توبۀ او را در ذیحجّه پذیرفته و گمان کنند آن روز خدا یونس را از شکم ماهی برآورده با آنکه خدا یونس را در ذیقعده از شکم ماهی برآورده و گمان کنند آن روزی است که کشتی نوح در آن روز بر جودی استوار شده با اینکه روز هجدهم ذیحجه بر جودی استوار شده و گمان کنند روزی است که خدا دریا را برای بنیاسرائیل شکافته با اینکه در شهر ربیعالاول بوده، سپس گفت: ای جبله! بدان که حسین بن علی روز قیامت سید شهیدان است و یارانش یک درجه بر شهیدان دیگر دارند، چون بینی خورشید مانند خون تازه سرخ شده بدان که آقایت حسین کشته شده، جبله گوید: روزی بیرون شدم و دیدم آفتاب بر دیوارها چون پارچههای زعفرانی است، شیون کردم و گریستم و گفتم به خدا آقای ما حسین (ع) کشته شد (صدوق: ۱۳۷۶: ۱۲۶-۱۲۸).
۱٫ حال رجالی کسانی مانند حسین بن احمد بن ادریس (طوسی، ۱۳۷۳: ۴۲۵)، فضیل الرسّان (برقی، ۱۳۴۲: ۱۱، ۳۴؛ طوسی، ۱۳۷۳: ۱۴۳) مشخص نیست. نامی از عمر بن سعد و جبلّه مکیه نیز در کتب رجالی موجود نیست. این حدیث از نظر سند نیز مشتمل بر افرادی مجهول مثل جبله مکیه است. همچنین، نصر بن مزاحم در کتابهای رجالی شیعه (نجاشی، ۱۳۶۵: ۴۲۷-۴۲۸) و سنّی (عقیلی، ۱۴۱۸: ۴/۳۰۰؛ رازی، ۱۳۷۱: ۸/۴۶۸؛ ابنعدی، ۱۴۰۹: ۷/۳۷؛ خطیب بغدادی، ۱۴۱۷: ۱۳/۲۸۳-۲۸۴) متّهم است که از افراد ضعیف روایت کرده است (حسینی، ۱۳۸۶: ۱۶۱). چنانکه در این روایت نیز از عمر بن سعد نقل کرده است که هویت وی مجهول مانده که آیا وی عمر پسر سعد بن ابی وقاص است یا شخص دیگری که نامی شبیه به او داشته است.
۲٫ این حدیث از نظر متن نیز پذیرفتنی نیست، زیرا معنای حدیث این است که میثم میدانسته که امام در روز دهم محرم کشته میشود و بعد مردم این روز را روز برکت قرار میدهند و میدانسته که در این باره احادیثی جعل میکنند، حتی مضمون این احادیث را میدانسته است، یعنی پیش از اینکه این احادیث وضع شود یا حتی بر وضع این احادیث تصمیم گرفته شود، او آگاهی داشته که در آینده چنین حدیثی جعل خواهد شد! جالب اینجا است که راوی از زبان او تاریخ دقیق این وقایع را نیز بیان میکند، به این صورت که این وقایع در روز عاشورا اتفاق نیفتاده، بلکه توبۀ خدا بر آدم در ذیحجه، بیرونشدن یونس از شکم ماهی در ذیقعده، نشستن کشتی نوح بر کوه جودی در هجدهم ذیحجه و گذشتن بنیاسرائیل از دریا در ربیعالأول اتفاق افتاده است؛ نقل چنین تاریخهای دقیقی برای حوادثی بسیار دور، غیرعلمی و مخالف روش قرآن است؛ چون در قرآن در بررسی هیچ حادثهای تاریخ دقیق و حتی تقریبی بیان نشده است (همان: ۱۶۰-۱۶۱). اما تنها توجیهی که میتوان درباره علم میثم به حوادث آینده داشت، آن است که گفته شود وی تمام این آگاهیهای جزئی را از حضرت علی (ع) گرفته است. البته نباید منکر مقام والا و صاحبسرّی وی نزد حضرت علی (ع) شد، اما نقل وقایع به این شکل جزئی کمی دور از ذهن است و البته نباید منکر امکان آن شد.
۳٫ بنا بر روایتی دیگر از امام صادق (ع) نشستن کشتی حضرت نوح بر کوه جودی در بیستوپنجم ذیقعده رخ داده است (طوسی، ۱۴۱۱: ۲/۸۲۰) که در این روایت این اتفاق در هجدهم ذیحجّه منطبق شده است.
۲٫ ۲٫ سلونی قبل أن تفقدونی و عمر بن سعد
شیخ صدوق در روایتی از قول اصبغ بن نباته میآورد:
در این میان که امیرالمؤمنین (ع) خطبه میخواند و میفرمود از من بپرسید پیش از آنکه مرا از دست بدهید … جز اینکه خبر دهم شما را بدان، سعد بن ابیوقاص به پا خاست و گفت: ای امیرالمؤمنین! به من بگو چند رشته مو در سر و ریش من است؟ فرمود: به خدا سؤالی از من کردی که دوستم رسول خدا (ص) به من خبر داده که مرا از آن خواهی پرسش کرد. در سر و ریش تو مویی نباشد جز آنکه در بُنش شیطانی نشسته و در خانه تو گوسالهای است که حسین فرزندم را میکشد، عمر بن سعد در آن روز برابرش بر سر دست راه میرفت (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۳۳).
درباره این روایت ذکر نکاتی چند ضروری است:
۱٫ سال ولادت عمر بن سعد در میان مورخان محل اختلاف است: الف. ولادتش در حجهالوداع یا اندکی پیش از آن (واقدی، ۱۴۰۹: ۳/۱۱۱۵؛ ابنکثیر، ۱۴۲۲: ۸/۷۵؛ ابنحجر عسقلانی، ۱۴۱۵ الف: ۵/۲۱۹)؛ ب. نوجوانی او به هنگامی که عمر بن خطاب در سال نوزده هجری، پدرش را برای لشکرکشی به شام و عراق فرستاد (طبری، ۱۳۸۷: ۴/۵۳؛ ابنحجر عسقلانی، ۱۴۱۵ الف: ۵/۲۱۹؛ ابنعساکر، ۱۴۱۵: ۴۵/۴۳)؛ و ج. ولادتش در سال مرگ عمر بن خطاب (مزی، ۱۴۰۶: ۱۴/۷۵؛ ابنعساکر، ۱۴۱۵: ۴۵/۴۳؛ ابنحجر عسقلانی، ۱۴۱۵ الف: ۵/۲۱۹)، در صورتی که او را مولود سال حجهالوداع بدانیم. وی در زمانی که حضرت علی (ع) خطبهخوانی میکرده ۲۶ تا ۳۰ سال داشته؛ اگر وی را متولد پیش از سال نوزده بدانیم به طوری که وی قدرت بر همراهی پدرش را در فتح شام و عراق داشته، چنانکه کتب تاریخی او را در این زمان «حدیثالسّنّ» میخوانند، ولادت او تقریباً مصادف با همان سال حجهالوداع یا کمی قبل از آن خواهد شد. اگر وی را مولود سال ۲۳ ه.ق.، یعنی همان سالی که عمر بن خطاب در آن کشته شد (طبری، ۱۳۸۷: ۴/۱۹۰؛ یعقوبی، بیتا: ۲/۱۵۹؛ مسعودی، ۱۴۰۹: ۲/۳۰۴؛ دینوری، ۱۹۹۲: ۱۸۳؛ ابنعبدالبر، ۱۴۱۲: ۳/۱۱۵۲؛ طقطقی، ۱۴۱۸: ۱۰۱؛ ذهبی، ۱۴۱۰: ۶/۱۶۲؛ مقریزی، ۱۴۲۰: ۶/۱۵۱)، در سال ۳۶ تا ۴۰ ه.ق. باید ۱۳ تا ۱۷ ساله بوده باشد. در این صورت عبارت روایت که «عمر بن سعد در آن روز برابرش بر سر دست راه میرفت» بیمعنا است و کسی با سنّ ۲۶-۳۰ یا ۱۳-۱۷ بر سر دست پدرش راه نمیرود، چراکه خود قدرت راهرفتن دارد. اگر عبارت روایت را صحیح فرض کنیم باید سنّ او در سالهای حکومت حضرت علی (ع) را یک تا چهار سال بدانیم. این در حالی است که سال ولادت عمر بن سعد بعد از ۲۳ ه.ق. گزارش نشده است.
۲٫ این روایت در دیگر کتابها نقل شده است که تقریباً اکثر آنها سعد بن ابیوقاص را خطاب حضرت علی (ع) دانستهاند (ابنقولویه، ۱۳۵۶: ۷۴؛ حلبی، ۱۴۰۴: ۳۵۹؛ مجلسی، ۱۴۰۳: ۴۲/۱۴۷؛ ۴۴/۲۵۶؛ جزائری، ۱۴۲۷: ۱/۱۷۸؛ بحرانی، ۱۴۱۳: ۱۷/۱۴۳). برخی کتب به جای سعد بن ابیوقاص از تعبیر «رجل» استفاده کردهاند (مفید، ۱۴۱۳: ۱/۳۳۰؛ طبرسی، ۱۳۹۰: ۱۷۴؛ ابنشهرآشوب، ۱۳۷۹: ۲/۲۶۹؛ طبرسی، ۱۴۰۳: ۱/۲۶۱؛ حلی، ۱۹۸۲: ۲۴۲؛ مجلسی، ۱۴۰۳: ۱۰/۱۲۵؛ ۳۴/۲۹۷؛ ۴۱/۳۱۳، ۳۲۸؛ ۴۴/۲۵۸؛ بحرانی، ۱۴۱۳: ۱۷/۱۵۳). ابنابیالحدید هم به نقل از الغارات ابنهلال ثقفی، ضمن نقل این روایت مخاطب کلام حضرت علی (ع) را پدر «سنان بن انس نخعی» معرفی کرده است (ابنابیالحدید، ۱۳۷۸: ۲/۲۸۶).
۲٫ ۳٫ سفارش معاویه به یزید درباره مدارا با امام حسین (ع)
شیخ صدوق در مجلس سیام خود به نقل از امام سجاد (ع)، درباره گفتوگوی معاویه با یزید راجع به امام حسین (ع) میگوید:
اما حسین بن علی را دانی که چه نسبتی با رسول خدا (ص) دارد و از گوشت و خون وی باشد، من میدانم که مردم عراق او را بر تو بشورانند و دست از او بردارند و ضایعش کنند اگر به او دست یافتی حق او را بشناس و مقام او را نسبت به رسول خدا (ص) رعایت کن و مؤاخذهاش مکن با اینکه ما با او همدم و خویش هستیم مبادا به او بدی کنی و از تو بدی بیند (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۱).
در این گزارش معاویه به یزید سفارش میکند اگر به حسین (ع) دست یافتی به او نیکی کن، زیرا با ما خویشاوندی نزدیکی دارد. لحن گزارش شیخ صدوق در تبرئۀ معاویه است؛ معاویهای که فقط برای به دست آوردن قدرت با حضرت علی(ع) و امام حسن (ع) جنگید و به پیمانش با امام حسن (ع) پایبند نماند. از اینرو دلیلی ندارد که امام سجاد (ع) او را تبرئه کند، در حالی که مسبّب سلطنت یزید و نیز شهادت امام حسین (ع) خود او است. این لحن دقیقاً شبیه عبارت ابنسعد در الطبقات الکبری است (ابنسعد، ۱۴۱۴: خامسه ۱/۴۴۱؛ همو، بیتا: ۵۵).
نکتۀ دیگر درباره این روایت آن است که گویا امام صادق (ع) که با واسطۀ امام باقر (ع) از قول امام سجاد (ع) گزارشگر این روایت است در مجلس گفتوگوی معاویه و یزید حضور داشته و به کم و کیف جریان واقف بوده است، چراکه در بخش ابتدایی این روایت آمده است که «معاویه یزید را پیش خود نشاند و با او شروع به گفتوگو کرد». بدون تردید چنین لحنی گویای آن است که راویان عباراتی را در روایت داخل کردهاند.
۲٫ ۴٫ عتبه بن ابیسفیان حاکم مدینه
بنا بر این گزارش، عتبه بن ابیسفیان، عموی یزید، قاصد وی و حاکم جدید مدینه بود که بعد از آمدن او، مروان، حاکم سابق مدینه فرار کرد و پس از اینکه امام حسین (ع) از بیعت با یزید خودداری کرد، عتبه برای یزید نوشت که حسین بن علی (ع) نه بیعت تو را میپذیرد و نه خلافت تو را. یزید در جواب مینویسد سر او را با پاسخ نامه برایم بفرست. وقتی این خبر به امام میرسد شبانه برای وداع نزد قبر رسول خدا (ص) میرود. در ادامه خواب امام حسین (ع) را نقل میکند (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۱) که شبیه خوابی است که ابناعثم نقل کرده (ابناعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۵/۱۹؛ همو، ۱۳۷۴: ۸۳۱) با این تفاوت که در گزارش ابناعثم سخنی از عتبه نیست.
نکتۀ دیگر درباره والیگری عتبه بر مدینه اینکه، طبق همۀ منابع تاریخی، در این هنگام ولید بن عتبه والی مدینه بوده (بلاذری، ۱۳۹۷: ۵/۱۴۴، ۳۰۰-۳۰۲؛ ابنسعد، ۱۴۱۴: خامسه ۱/۴۴۳؛ دینوری، ۱۳۶۸: ۲۲۷-۲۲۸؛ یعقوبی، بیتا: ۲/۲۴۱؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵/۳۳۸-۳۴۰) نه عتبه؛ چراکه عتبه مدتها پیش در سال ۴۳ یا ۴۴ مرده بود (ابناثیر، ۱۳۸۵: ۳/۴۵۶) و مروان نهتنها فرار نمیکند، بلکه به ولید پیشنهاد قتل امام را میدهد (ابنسعد، ۱۴۱۴: خامسه ۱/۴۴۲-۴۲۳؛ همو، بیتا: ۵۵-۵۶؛ بلاذری، ۱۳۹۷: ۵/۱۴۴، ۳۰۰؛ یعقوبی، بیتا: ۲/۲۴۱؛ دینوری، ۱۳۶۸: ۲۲۷-۲۲۸؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵/۳۳۸، ۳۴۰). بنابراین، چنین مطلبی را که جزء مسلّمات تاریخی است نمیتوان به امام صادق (ع) نسبت داد، زیرا تمام عمر شریف خود را در مدینه سپری کرده است. علاوه بر این، نمیتوان چنین مطلبی را ناشی از اشتباه نسّاخ دانست. زیرا به این مطلب تصریح میکند که مروان فرار کرد و عتبه برای یزید نامه نوشت که امام حسین (ع) حاضر نیست با تو بیعت کند.
۲٫ ۵٫ عبداللّه بن عمر و بوسیدن ناف امام هنگام وداع
در بخشی از مجلس سیام چنین آمده است:
عبداللّه بن عمر از حرکت او مطلع شد و شتابان دنبال آن حضرت رفت و در یکی از منازل به آن حضرت رسید و گفت: «ای پسر رسول خدا! قصد سفر به کجا داری؟». فرمود: «عراق». گفت: «آرام باش. برگرد به حرم جدّت». حسین (ع) نپذیرفت. ابنعمر گفت: «ای اباعبداللّه! آنجا که رسول خدا میبوسید به من بنما». حسین ناف خود را عیان کرد و ابنعمر سه بار بر آن بوسه زد و گریست و گفت: «تو را به خدا میسپارم که تو در این سفر کشته خواهی شد» (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۳).
دیدار امام با عبداللّه بن عمر در منابع دیگر ذکر شده (ابنسعد، ۱۴۱۴: خامسه ۱/۴۴۴؛ ابناعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۵/۲۳؛ ابنکثیر، ۱۴۲۲: ۸/۱۶۲؛ ذهبی، ۱۴۱۰: ۵/۷) اما چنین کیفیتی که در امالی صدوق آمده در هیچ یک از منابع تاریخی و حدیثی متقدم نیامده، جز در کتب حدیثی قرن یازدهم به بعد که از امالی شیخ صدوق نقل کردهاند (مجلسی، ۱۴۰۳: ۴۴/۳۱۳؛ جزائری، ۱۴۲۷: ۱/۱۹۹؛ بحرانی، ۱۴۱۳: ۱۷/۱۶۲). بهعلاوه، آنچه در منابع روایی آمده حاکی از آن است که بوسۀ پیامبر (ص) بر صورت و دستان و چشمان امام حسین (ع) جای میگرفته و سخنی از بوسه بر ناف ایشان نیست (ابنسعد، ۱۴۱۴: خامسه ۱/۴۸۲؛ ابنقولویه، ۱۳۵۶: ۵۱، ۷۰؛ صدوق، ۱۳۷۶: ۱۴۰، ۱۵۲، ۴۳۷).
۲٫ ۶٫ ملاقات حرّ بن یزید با امام
برخی وقایع به صورتی بیان شده که در کتب دیگر نمیتوان عین آن را یافت. مثلاً درباره دیدار حرّ بن یزید ریاحی آمده است:
حر بن یزید را با هزار سوار جلو او فرستاد. حرّ گفت چون از منزل برآمدم که برابر حسین (ع) روم، سه بار ندایی شنیدم که ای حر! مژده بهشت گیر. برگشتم. کسی را ندیدم. گفتم مادر به عزای حرّ نشیند. به جنگ زاده پیغمبر میرود. چگونه مژده بهشت دارد؟! حرّ هنگام نماز ظهر به حسین (ع) رسید. حسین (ع) به پسرش دستور گفتن اذان و اقامه را داد و حسین (ع) با هر دو گروه نماز ظهر را خواند و چون سلام نماز داد، حرّ پیش جست و گفت: «السلام علیک یا ابن رسول اللّه و رحمه اللّه و برکاته». حسین (ع) فرمود: «و علیک السلام. تو کیستی ای بنده خدا؟». گفت: «من حرّ بن یزیدم». فرمود: «حرّ به جنگ ما آمدی یا به یاری ما؟». گفت: «مرا به جنگ تو فرستادند و به خدا پناه میبرم که از قبر بیرون بیایم و پایم به موی سرم بسته باشد و دستم به گردنم و مرا به رو در آتش جهنم اندازند. ای زاده رسول خدا (ص)! کجا میروی؟ برگرد به حرم جدّت زیرا تو را میکشند» (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۴).
منابع دیگر این ملاقات را به شکلی بیان کردهاند که معقولانهتر است: ۱٫ امام به حجاج بن مسروق جعفی دستور گفتن اذان را داد (طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۰۱) نه به فرزندش؛ ۲٫ حدیث نفس حرّ در منابع دیگر ذکر نشده است؛ ۳٫ آشنایی امام با حرّ پیش از اقامۀ نماز صورت گرفت، چراکه ابتدا خطبهای مختصر قرائت کرد و به حرّ فرمود که با سپاه امام نماز میخواند یا با سپاه خودش، که حرّ پذیرفته با سپاه امام نماز بخواند (همان). اما در این روایت حرّ ابتدا نماز را میخواند و سپس پیش میرود و خود را معرفی میکند؛ ۴٫ به حرّ دستور نبرد با امام داده نشده بود، بلکه مأمور بود مانع پیشروی امام به سمت کوفه شود و ضمن جدانشدن از سپاه امام، ایشان را نزد عبیداللّه بن زیاد ببرند (صدوق، ۱۳۷۶: ۴۰۲).
۲٫ ۷٫ ملاقات امام با عبیداللّه بن حرّ حنفی
شیخ صدوق آورده است:
حسین (ع) در قطقطانیه خیمهای بر پا دید. فرمود: «این خیمه از کیست؟». گفتند: «از عبیداللّه بن حرّ حنفی [جعفی]». حسین (ع) به او پیغام داد که: «ای مرد! تو گنهکار و خطاکاری و به راستی خداوند بدانچه کردی مؤاخذهات میکند، اگر در این هنگام، به خدا توبه نکنی و مرا یاری نکنی، جدّم در پیشگاه خداوند شفیع تو نباشد». گفت: «ای پسر رسولاللَّه! اگر یاریات کنم، اول کس باشم که جانم قربانت کنم، ولی این اسبم را تقدیمت کنم که به خدا هر وقت سوارش شدم هر چه را خواستم دریافتم و هر که قصد مرا کرده از او نجات یافتم، او را برگیر». حسین (ع) از او روی گردانید و فرمود: «ما را نیازی به تو و اسب تو نیست و من ستمکاران را به کمک خود نپذیرم، ولی بگریز، نه با ما باش و نه بر ما که هر که فریاد و شیون ما خاندان را بشنود و اجابت نکند خدایش به روی در دوزخ اندازد». سپس روانه شد (همان: ۱۵۴-۱۵۵).
این گزارش نیز در منابع دیگر به شکل دیگری بازگو شده است.
۱٫ دیدار مختصر امام حسین (ع) با عبیداللّه بن حرّ در قصر بنیمقاتل صورت گرفته است (بلاذری، ۱۳۹۷: ۳/۱۷۴؛ دینوری، ۱۳۶۸: ۲۶۲؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۰۷؛ ابناعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۵/۷۳؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲/۸۱) و نه در منزل قطقطانیه.
۲٫ رفتار امام با عبیداللّه بن حرّ بسیار کریمانه و بزرگوارانه بوده و او را گناهکار و خطاکار معرفی نکرده، بلکه پیغام ابتدایی امام برای ملاقات با او بوده، نه اینکه بدون مقدمه همراه با پیغام او را گناهکار بخواند. در کتب در این باره چنین آمده است:
حسین (ع) به نزد عبیداللّه وارد شد و سلام گفت و نشست و او را دعوت کرد که در کار قیام با وی همراه شود. اما ابنحرّ همان گفته را برای وی تکرار کرد. حسین (ع) گفت: «اگر یاری ما نمیکنی، از خدا بترس و جزء کسانی که با ما پیکار میکنند مباش. به خدا هر که بانگ ما را بشنود و یاریمان نکند، به هلاکت افتد» (طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۰۷؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲/۸۱).
۳٫ جزئیاتی که در این جریان ذکر شده مانند دادن اسب از سوی عبیداللّه و … در گزارشهای دیگر یافت نمیشود. بدیهی است چنین جزئیاتی با پیشفرضهای ذهنی در این روایت داخل شده است.
۲٫ ۸٫ فرستادن علی بن حسین (ع) برای آوردن آب از سوی امام حسین (ع)
در گزارش شیخ صدوق آمده است که حسین پسرش علی (ع) را با سی سوار و بیست پیاده برای آوردن آب فرستاد (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۶). سیاق این روایت نشاندهندۀ آن است که دستور امام در شب عاشورا اتفاق افتاده است، اما این مطلب برخلاف دیگر روایات مشهور است که امام حضرت عباس (ع) را برای آوردن آب روانه کرد و البته این قضیه در شب هشتم بوده (بلاذری، ۱۳۹۷: ۳/۱۸۱؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۱۲؛ رازی، ۱۳۷۹: ۲/۷۰)، نه شب عاشورا.
۲٫ ۹٫ اغراق در کشتهشدن دشمنان به دست سپاه امام حسین (ع)
در این گزارش از تعداد کسانی که به دست یاران امام حسین (ع) کشته شدند، با اغراق فراوان یاد شده است. تا قرن چهارم هجری در هیچ یک از منابع عاشورا از این مطالب سخنی به میان نیامده، اما از قرن چهارم به بعد در روایت امالی (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۶۰-۱۶۳)، روضه الواعظین (فتال نیشابوری، ۱۳۷۵: ۱/۱۸۶-۱۸۸) و مناقب ابنشهرآشوب (ابنشهرآشوب، ۱۳۷۹: ۴/۱۰۰-۱۱۰) تعداد افراد کشتهشده به دست جوانان اهل بیت با اغراق بیشتری نقل شده است (حسینی، ۱۳۸۶: ۱۵۵). این نکته در قرون نهم به بعد به اوج خود میرسد.
درباره تعداد کشتهشدگان به دست علیاکبر (ع) آمده است که ایشان ۵۴ نفر را به قتل رسانده است. قاسم بن حسن و عبداللّه بن مسلم هر کدام سه نفر کشتهاند. از حضور، جنگ یا شهادت فرزندان عقیل و عبداللّه بن جعفر، حضرت عباس (ع) و دیگر فرزندان حضرت علی (ع) هیچ یادی نشده است. در تعداد کسانی که به دست یاران امام کشته شدند، آمده است که حرّ ۱۸ نفر، زهیر بن قین ۱۹ نفر، حبیب بن مظاهر ۳۱ نفر، عبداللّه بن عروه غفاری ۲۰ نفر، بریر بن خضیر ۳۰ نفر، مالک بن انس کاهلی ۱۸ نفر، زیاد بن مهاصر ۹ نفر، هلال بن حجاج ۱۳ نفر و وهب بن وهب هفت یا هشت نفر را کشتند (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۶۰-۱۶۳) و از دیگر یاران او هیچ نامی نمیبرد، گویا کس دیگری با وی نبوده است.
این تعدادی که شیخ صدوق در این روایت ذکر کرده، اگر به صورت تخمینی حساب شود، یعنی چنانچه کشتن هر یک نفر از سپاه دشمن در یک دقیقه به طول بینجامد، بنا بر شماری که اعلام شده حدود چهار ساعت قتل ۲۲۵ نفر از سپاه یزید به دست ۱۱ نفر از سپاه امام، زمان برده است که اگر ۶۱ نفر دیگر به طور متوسط و طبق آماری که روایت برای آن ۱۱ نفر گزارش کرده، هر کدام ۲۰ نفر را به قتل برسانند، حدود ۱۲۲۰ نفر کشته میشود که بدون تردید از حوصلۀ یک نیمروز یا کمتر در روز عاشورا خارج بوده و حتی از نظر عقلی و عرفی هم امکانپذیر نیست. البته این تعداد که در مناقب ابنشهرآشوب نیز بیشتر خواهد شد، گرچه از نظر عقلی و عرفی پذیرفتنی نیست اما میتوان توجیهی برای آن ذکر کرد که امام با قدرت الاهی خویش قادر بود در نیروی این افراد تأثیری ایجاد کند که یک انسان عادی چنین قدرتی نداشته و روند عادی جنگ و پیکار را تحت تأثیر قرار دهد. اما باید در نظر داشت که اگر امام چنین تأثیر و تحولی را در روند طبیعی جنگ میگذاشت، سبب میشد بسیاری از افراد سپاه مقابل از رویارویی با افراد بسیار قدرتمند سپاه امام سرباز زنند و این روند سببساز تعطیلی جنگ میشد یا دستکم جنگ به استراحت بیشتر میانجامید تا نیروی سپاه واکاوی، و از تلفات بیشتر جلوگیری شود. بهعلاوه، برای کشتهشدن این افراد قدرتمند دیگر نمیتوان توجیهی در نظر گرفت، چراکه ایشان در سیطرۀ قدرت امام قرار داشتند و امکان قتلشان کاملاً منتفی میشد، مگر اینکه امام اذن کشتهشدنشان را بدهد. در هر حال، چنین گزارشهایی باعث خواهد شد جریان از روند طبیعی خود خارج شود و جنگ و پیکار ائمه را نیز غیرعقلایی فرض کند.
۲٫ ۱۰٫ اشتباه در نقل اسامی یاران امام حسین (ع) یا اشعارشان
الف. در این کتاب از کسانی نام برده شده که در هیچ گزارش دیگری از یاران امام حسین (ع) شمرده نشدهاند، مثل مالک بن انس، هلال بن حجاج یا وهب بن وهب نصرانی که به دست امام مسلمان شده بود. وهب بعد از جنگ سختی اسیر میشود. مادرش به سوی دشمن حمله میکند و امام از او میخواهد که برگردد، چراکه جهاد بر زنان تکلیف نیست (همان: ۱۶۱-۱۶۲). در گزارشهای دیگر این داستان، درباره عبداللّه بن عمیر کلبی نقل شده که امّوهب همسر او است نه مادرش (بلاذری، ۱۳۹۷: ۳/۱۹۰، ۱۹۴؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۲۹؛ ابومخنف، ۱۴۱۷: ۲۱۸؛ ابناعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۵/۱۰۴؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲/۱۰۱؛ ابناثیر، ۱۳۸۵: ۴/۶۵؛ ابنشهرآشوب، ۱۳۷۹: ۴/۱۰۱؛ ابننما حلی، ۱۴۰۶: ۵۷؛ ابنکثیر، ۱۴۲۲: ۸/۱۸۲) و احتمال دارد قصهگویان بهاشتباه نام او را وهب بن وهب گفته و اموهب را نیز مادرش معرفی کرده باشند. همچنین، احتمال دارد مالک بن انس تغییریافتۀ انس بن مالک کاهلی و هلال بن حجاج تغییریافتۀ هلال بن نافع باشد.
ب. در نام و اشعار یاران امام نیز اشتباهاتی صورت گرفته؛ برای مثال رجزی که برای عبداللّه بن مسلم بن عقیل نقل کرده (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۶۲) همان شعری است که در روایتهای دیگر به مسلم بن عقیل نسبت داده شده است (ابومخنف، ۱۴۱۷: ۱۳۴؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵/۳۷۴؛ ابناعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۵/۵۴؛ اصفهانی، بیتا: ۱۰۶؛ مسعودی، ۱۴۰۹: ۳/۵۸؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲/۵۸؛ ابناثیر، ۱۳۸۵: ۴/۳۳).
در بخشی چنین آمده است:
ابن ابی جویریه از لشکر عمر سعد آمد و به آتش سوزان [پشت خیمهها در داخل خندق] نگاه کرد و گفت: «ای حسین و ای یاران حسین! مژدۀ آتش گیرید که در دنیا بدان شتافتید». حسین (ع) فرمود: «کیست این مرد؟». گفتند: «ابنجویریه». گفت: «خدایا! به او عذاب آتش در دنیا را بچشان!». اسبش رم برداشت و او را در همان آتش انداخت و سوزاند. مرد دیگری به نام تمیم بن حصین فزاری از سپاه عمر بن سعد بیرون آمد و فریاد کشید: «ای حسین و یاران حسین! آب فرات را ببینید که چون شکم ماهی موج میزند، به خدا قطرهای از آن نخواهد چشید تا از بیتابی جان دهید». حسین (ع) فرمود: «این مرد کیست؟». گفتند: «تمیم بن حصین است». فرمود: «او و پدرش از اهل دوزخ باشند. خدایا! امروز او را از تشنگی هلاک گردان». تشنگی او را گلوگیر کرد تا از اسبش به زمین افتاد و زیر سم اسبها خرد شد. مرد دیگری از سپاه عمر بن سعد به نام محمد بن اشعث کندی پیش آمد و گفت: «ای حسین بن فاطمه! تو از طرف رسول خدا چه حرمتی داری که دیگران ندارند؟». فرمود: «از این آیه: إِنَّ اللّه اصْطَفی آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَی الْعالَمِینَ». سپس فرمود: «به خدا محمد (ص) از آلابراهیم است و عترت راهبر از خاندان محمدند». فرمود: «این مرد کیست؟». گفتند: «محمد بن اشعث بن قیس کندی است». حسین سر به آسمان برداشت و گفت: «خدایا! به محمد بن اشعث یک خواری بده که هرگز عزیزش نگردانی». بر او عارضهای رخ داد و از لشکر به کناری رفت تا خود را وارسد و خدا کژدمی بر او مسلط کرد و او را گزید و مکشوفالعوره جان داد (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۷).
در منابع دیگر، کسی به نام ابن ابیجویریه یا تمیم بن حصین که در کربلا حضور داشته باشد و چنین بر او حادث شده باشد، وجود ندارد. در تاریخ طبری مطلبی آمده که امام فردی را که یاوه گفت نفرین کرد، اما درباره اینکه نفرین مستجاب شده باشد، مطلبی ذکر نشده است (طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۲۳-۴۲۴؛ ابومخنف، ۱۴۱۷: ۲۰۵). عبارت منقول از طبری شبیه جملۀ ابنابیجویریه است که بنابراین روایت درباره شمر رخ داده است. شبیه چنین رویدادی درباره ابنحوزه نیز آمده است (بلاذری، ۱۳۹۷: ۳/۱۹۱؛ طبری، ۱۴۱۷: ۵/۴۳۰-۴۳۱؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲/۱۰۲؛ ابناثیر، ۱۳۸۵: ۴/۶۶). شاید بنا بر تشابه اسمی، گزارش شیخ صدوق چنین از او نام برده است، اما گزارش شیخ صدوق و داستان اولی مربوط به حفر خندقها است که به نظر میرسد هر دو حادثه بنا به شباهت اندکی که داشتهاند در یک حادثه گزارش شده است.
محتمل است مراد از تمیم بن حصین، حصین بن تمیم یکی از فرماندهان سپاه عمر بن سعد باشد، اما چنین واقعهای درباره وی گزارش نشده، چنانچه دیگر منابع گزارش میدهند او با حبیب بن مظاهر نیز پیکار کرده، در حالی که گزارش صدوق مربوط به لحظات پیش از نبرد روز عاشورا است (بلاذری، ۱۳۹۷: ۳/۱۹۴؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۳۹؛ ابومخنف، ۱۴۱۷: ۲۳۰). اما کسی که رویدادی شبیه به آنچه شیخ صدوق آورده برایش اتفاق افتاده عبداللّه یا عبیداللّه بن ابی حصین ازدی است که به امام گفت به خدا یک قطره از آن نمیچشی تا از تشنگی بمیری:
گوید حسین (ع) گفت: «خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نبخش». حمید بن مسلم گوید: «به خدا بعدها هنگامی که بیمار بود عیادتش کردم. به خدایی که جز او خدایی نیست دیدمش آب میخورد تا شکمش پر میشد و قی میکرد. آنگاه باز آب میخورد تا شکمش پر میشد و قی میکرد، اما سیراب نمیشد و چنین بود تا جان داد» (طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۱۲).
همچنین، محمد بن اشعث کندی که کتب تاریخی تا زمان قتل مسلم و دادن امان به او سخنانی درباره او گفتهاند (ابنسعد، ۱۴۱۴: خامسه ۱/۴۶۱؛ بلاذری، ۱۳۹۷: ۳/۲۲۴؛ طبری، ۱۳۸۷: ۵/۳۹۱؛ ابنکثیر، ۱۴۲۲: ۸/۱۵۹) پس از مقتل مسلم دیگر نقشی ایفا نکرده است. از لحن روایت چنین مشخص میشود که مرگ این سه نفر در همان لحظه صورت گرفته، اما کسانی در کربلا بودهاند که امام آنها را نفرین کرده و برخی از آنها بعدها در حقشان مستجاب شده است (طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۱۲).
ج. نکتۀ مهم دیگری که نشان میدهد لحن روایت، لحن امام صادق (ع) نیست، آن است که درباره اشخاص عبارتی به کار برده شده است، مانند: «بَعَثَ إِلَی الْحُسَینِ رَجُلاً یقَالُ لَهُ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ قَائِدُهُ فِی أَرْبَعَهِ آلَافِ فَارِس» (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۵) یا «وَ قَامَ إِلَیهِ رَجُلٌ یقَالُ لَهُ زُهَیرُ بْنُ الْقَین ِالْبَجَلِی» (همان: ۱۵۶). این تعبیر یعنی «رَجُلٌ یقَالُ لَهُ» برای افراد غیرمعروف به کار میرود، در حالی که عمر بن سعد و زهیر بن قین افراد مشهوری بودند (حسینی، ۱۳۸۶: ۱۵۶). البته این تعبیر برای افراد دیگری به کار برده شده است (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۵۳، ۱۵۷، ۱۵۸).
۲٫ ۱۱٫ گردنزدن سنان بن انس به دست ابنزیاد
شیخ صدوق میگوید: «سنان سر حسین را نزد عبیداللّه زیاد آورد و شعری سرود … عبیداللّه گفت: وای بر تو! اگر میدانستی او بهتر مردم است از نظر پدر و مادر! چرا او را کشتی؟ دستور داد گردن او را زدند و روحش به دوزخ شتافت» (همان: ۱۶۳). برخی روایات حاکی از آن است که مختار برای دستگیری سنان بن انس فرستاد، چراکه او ادعای قتل حسین (ع) داشت. او به بصره گریخته و پناه برده بود. خانۀ او را ویران کردند (طبری، ۱۳۸۷: ۶/۶۵؛ ابناثیر، ۱۳۸۵: ۴/۲۴۳؛ ابنخلدون، ۱۴۰۸: ۳/۳۳۴). مختار به همراه او بسیاری دیگر از بزرگان کربلا را به قتل رساند (ابنکثیر، ۱۴۲۲: ۸/۲۹۰). ابننما در نقلی که پیش از او چنین سخنی دیده نمیشود، مینویسد:
سنان بن انس به بصره گریخت، [مختار] خانهاش را ویران کرد. سپس سنان از بصره به سمت قادسیه حرکت کرد. جاسوسانی بر او گمارده شده بودند که به مختار خبر دادند و مختار او را در میان عُذَیب و قادسیه دستگیر کرد و انگشتانش را بندبند برید و دست و پاهایش را قطع کرد و دیگی از روغن، داغ کرد و او را در آن انداخت (ابننما حلی، ۱۴۱۶: ۱۲۰؛ همو، ۱۴۰۶: ۷۵؛ ابنطاووس، ۱۳۴۸: ۱۲۷؛ مجلسی، ۱۴۰۳: ۴۵/۳۷۵).
۲٫ ۱۲٫ تعداد زخمهای واردشده به بدن امام حسین (ع)
شیخ صدوق از قول امام باقر (ع) مینویسد: «حسین بن علی (ع) کشته شد و سیصد و بیست و چند زخم نیزه و شمشیر و تیر در او یافتند و روایت شده که همه در جلو تنش بود چون پشت به دشمن نمیداد» (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۶۴ و نیز، نک.: فتال نیشابوری، ۱۳۷۵: ۱/۱۸۹).
۱٫ در این نقل صحیحالسند، روات روایت همه جز ابنبکیر که اختلافی است موثقاند (نک.: طوسی، ۱۴۲۰: ۳۰۴؛ نجاشی، ۱۳۶۵: ۱۱۲، ۱۵۸، ۱۷۰، ۱۷۷؛ حلی، ۱۴۱۱: ۱۳، ۱۰۶؛ ابنداوود حلی، ۱۳۴۲: ۴۰، ۱۹۹، ۳۸۵). اغراق در شمارش زخمهایی که بر بدن امام حسین (ع) وارد شده، هویدا است، چراکه شیخ صدوق در روایتی دیگر که به امام صادق (ع) نسبت داده، نحوۀ شهادت امام را بیان میکند، چنین کیفیت پرطمطراقی را برنتافته، بلکه شهادت را با برخورد تیری به گلوگاه امام خلاصه کرده. از اینرو این تعداد را نمیتوان با چنین کیفیتی جمع کرد (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۶۳). تنها توجیهی که میتوان برای روایت نخستین در نظر گرفت آن است که زخمهای وارد شده بر امام زمانی صورت گرفت که دستور تاختن بر پیکرهای شهدای کربلا صادر شد (طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۵۴-۴۵۵؛ مسعودی، ۱۴۰۹: ۳/۶۲؛ مفید، ۱۴۱۳: ۲/۱۱۳؛ ابناثیر، ۱۳۸۵: ۴/۸۰) و همین سبب شد زخمهای بیشماری بر پیکرهای امام و شهدای دیگر وارد شود.
طبری نیز درباره ضربتهایی که به امام وارد شد روایتی نقل کرده که هر کسی کشتن امام را به دیگری وامیگذاشت که شمر آنها را سرزنش میکند. سپس از هر سو به او حمله بردند. ضربتی به کف دست چپ و شانه زدند که سنگین شد و در حال افتادن بود. در این حال سنان بن انس نخعی حمله برد و نیزه در او فرو برد که بیفتاد» (طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۵۲-۴۵۳). این نقل نشان میدهد هر کسی خود را در شأن مبارزه با امام نمیدید چه رسد به اینکه بتواند بر امام ضربت زند. این نقل وقتی در کنار روایت دیگر طبری و … منقول از امام صادق (ع) قرار میگیرد که فرمود: «وقتی حسین بن علی (ع) کشته شد، ۳۳ ضربت نیزه و ۳۴ ضربت شمشیر بر او بود» (همان: ۵/۴۵۳؛ مسعودی، ۱۴۰۹: ۳/۶۲) این استدلال را مطمئنتر میکند که نقل صدوق باید با توجیهی که بیان شد همراه شود. چنین روایتی در دیگر کتب به اشکال گوناگون نقل شده است: قاضی نعمان: ۳۳ ضربه نیزه و ۴۴ ضربه شمشیر (ابنحیون مغربی، ۱۴۰۹: ۳/۱۶۴)، کلینی به نقل از امام باقر (ع): ۶۳ ضربه شمشیر و نیزه و کمان (کلینی، ۱۳۸۸: ۶/۴۵۹، ح۹)، صاحب دعائم الاسلام به نقل از امام سجاد (ع): ۴۰ جراحت (ابنحیون مغربی، ۱۳۸۵: ۲/۱۵۴)، طبری امامی از امام صادق (ع): ۳۳ ضربه نیزه و ۴۴ ضربه شمشیر (طبری، ۱۴۱۳: ۱۷۸) و سید بن طاووس: ۳۳ ضربه نیزه و ۴۳ ضربه را ذکر کردهاند (ابنطاووس، ۱۳۴۸: ۱۲۹-۱۳۰) جز روضه الواعظین (فتال نیشابوری، ۱۳۷۵: ۱/۱۸۹) که بنا به تشابه کامل حدیث از شیخ صدوق نقل کرده، تمامی منابع تعداد این ضربات را تقریباً شبیه به هم و معقولانهتر بیان داشتهاند.
۲٫ اگر هر زخم را یک سانتیمتر مربع در نظر بگیریم، ۳۲۰ زخم مساحتی بیش از سه مترمربع را در بر میگیرد و بدن انسان هرچند تنومند باشد سه متر مربع وسعت ندارد چه رسد به اینکه فقط قسمت جلوی بدن انسان اینقدر مساحت داشته باشد (حسینی، ۱۳۸۶: ۱۶۱).
۲٫ ۱۳٫ رخدادهای غیرطبیعی پس از شهادت امام حسین (ع)
الف. جاریشدن خون زیر سنگهای بیتالمقدس
شیخ صدوق در یکی از روایات مجلس ۳۲ خود مینویسد:
فاطمه دختر علی (ع) گفت: سپس یزید دستور داد زنان حسین (ع) را با امام بیمار در زندانی جا دادند که از سرما و گرما جلوگیری نداشت تا چهرههایشان پوست گذاشت و در بیتالمقدس سنگی برنداشتند، جز آنکه خون تازه زیرش بود و مردم خورشید را بر دیوارها سرخ دیدند مانند پتوهای رنگین تا علی بن حسین (ع) با زنان بیرون شد و سر حسین (ع) را به کربلا برگرداند (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۶۷-۱۶۸).
سخنی از حال رجالی استاد شیخ صدوق، محمد بن علی ماجیلویه، نیست، اما خویی اکثار روایت شیخ صدوق را از ماجیلویه دلیل بر ترضّی شاگردش شیخ صدوق گرفته؛ چون این شخص در کتب شیخ صدوق روایات بسیاری را نقل کرده است (خویی، ۱۴۱۳: ۱۷/۵۵). نام حارث بن کعب و حال رجالی عموی ماجیلویه موجود و مشخص نیست (همان: ۱۴/۲۹۴). محمد بن علی کوفی نیز بهشدت فاسدالاعتقاد و ضعیف خوانده شده است (نجاشی، ۱۳۶۵: ۳۳۲؛ حلی، ۱۴۱۱: ۲۵۳). درباره نصر بن مزاحم (نجاشی، ۱۳۶۵: ۴۲۷-۴۲۸؛ عقیلی، ۱۴۱۸: ۴/۳۰۰؛ رازی، ۱۳۷۱: ۸/۴۶۸؛ ابنعدی، ۱۴۰۹: ۷/۳۷؛ خطیب بغدادی، ۱۴۱۷: ۱۳/۲۸۳-۲۸۴) از تمامی روایاتی که از ابومخنف لوط بن یحیی در منابع اهل سنّت و شیعه موجود است، هیچ روایتی را نمییابیم که درباره رخداد غیرطبیعی پس از شهادت امام حسین (ع) روایتی نقل شده باشد. طبری که در تاریخ خود، تقریباً همۀ روایات ابومخنف را نقل کرده، با وجود اینکه وی در این زمینه روایات اندکی را نقل کرده، اما در تاریخ وی، چنین روایتی با این مضمون به سند ابومخنف دیده نمیشود.
۲٫ این روایت بسان برخی روایات شیخ صدوق دچار آشفتگی و پراکندگی در متن است. این نکته یا ناشی از آشفتهگویی راوی روایت، یعنی فاطمه دختر امام حسین (ع)، است یا متأثر از اضطراب در سخن راویان بعدی است که این روایت را از فاطمه بنتالحسین (ع) نقل کردهاند، چراکه روایت درباره دو رویداد جدا از هم است که پشت سر هم بیان شده و پیوستگی و انسجام میان آنها برقرار نیست.
۳٫ از این روایت چنین برداشت میشود که تا زمان حضور اهل بیت که اسیر شامیان بودند، خون تازه از زیر هر سنگی که برمیداشتند جاری بود، یا مردم خورشید را بر دیوارها سرخ میدیدند، به محض انتقال اسرا به مدینه و الحاق سر مبارک امام به بدن شریفشان، نظام غیرطبیعی این شهر به حالت عادی بازگشت. بدون تردید بیتالمقدس با حکومت یزید، که اصطلاحاً شام گفته میشد، اندک تفاوتی دارد. زیرا صحیح است که مناطق تحت نفوذ یزید بیتالمقدس را شامل میشد، اما یزید در این منطقه حکمرانی نمیکرد، بلکه حکومت او در دمشق بوده که با بیتالمقدس فاصله دارد. بنابراین، چه دلیلی میتوان اقامه کرد که اسرا در شام و این اتفاق در بیتالمقدسی بیفتد که ارتباط بین این دو را نمیتوان دریافت. از طرفی تمام فجایع در سرزمین کربلا رخ داده؛ چرا این دو رویداد یا دیگر اتفاقاتی که خارقالعاده است، در این سرزمین واقع نشده! به نظر میرسد برای یافتن ارتباط این جریان نمیتوان هیچ دلیل و توجیهی مطرح کرد. همچنین، نمیتوان برای این قطعه که «مردم خورشید را بر دیوارها سرخ دیدند» معنایی مناسب دریافت تا بتوان آن را توجیه کرد.
۴٫ در بخشی از این روایت میخوانیم: «یزید دستور داد زنان حسین (ع) را با امام بیمار در زندانی جا دادند که از سرما و گرما جلوگیری نداشت تا چهرههایشان پوست گذاشت». این مطلب در منابع به نحو دیگری بیان شده است. در الفتوح چنین آمده: «یزید برای ایشان [اسرا] خانهای تدارک دید و آنها روزهایی را در آن ساکن بودند و میگریستند و بر حسین (ع) نوحهسرایی میکردند» (ابناعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۵/۱۳۳). در تاریخ طبری آمده است: «آنگاه [یزید] گفت تا زنان را در خانهای جداگانه جای دهند و لوازم همراه کنند، برادرشان علی بن حسین نیز با آنها در همان خانه بود. پس از آن به خانه یزید رفتند و از زنان خاندان معاویه کس نماند که گریهکنان و نوحهگویان به پیشوازشان نیامده باشد. سه روز عزای حسین (ع) گرفتند و یزید به چاشت و شام نمینشست، مگر با علی بن حسین (ع)» (طبری، ۱۳۸۷: ۵/۴۶۲). به نظر میرسد خبر صدوق پایه و اساس خبر خرابه یا دارالحجارهای است که در قرن هفتم کامل بهایی بدان سخن معتقد بوده است (طبری، ۱۳۸۳: ۶۴۴).
ب. اشعار موجود بر روی سنگهای کنیسهها پیش از بعثت پیامبر با مضمون خبر از شهادت امام حسین (ع)
از شیوخ بنوسلیم نقل شده به سرزمینهای روم حمله بردیم. داخل کنیسهای از کنیسههای آنان شدیم. در آن بیت شعری یافتیم که نوشته بود: «آیا گروهی که حسین را کشتند در روز حساب امید شفاعت از جدّش را دارند؟!». پرسیدیم از چه سالی این مطلب بر این کنیسه نوشته شده؟ گفتند: سیصد سال پیش از اینکه پیامبرتان مبعوث شود (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۳۱).
۱٫ همین روایت در معجم طبرانی از ابوسعید تغلبی نقل شده که در امالی شیخ صدوق، ابوشعیب تغلبی آمده و وی را منکرالحدیث خواندهاند (ابنحجر عسقلانی، ۱۴۰۴: ۹/۴۰؛ همو، ۱۴۱۵ ب: ۲/۵۴). یحیی بن یمان، او را دارای خطای بسیار، اما صدوق خوانده است (ذهبی، ۱۴۱۳: ۸/۳۵۶؛ ابنحجر عسقلانی، ۱۴۰۴: ۱۱/۲۶۷؛ همو، ۱۴۱۵ ب: ۲/۳۱۹). امام بنیسلیم نیز مجهول است. از اینرو حدیث ضعیف تلقی خواهد شد.
۲٫ اگر این ماجرا صحت داشت، پیش از قتل امام حسین (ع) و بهویژه در زمان پیامبر (ص)، یعنی هنگامی که امام متولد میشد، باید این خبر در میان مسلمانان انتشار مییافت، حال آنکه نه در میان یهودیان و مسیحیان و نه در میان مسلمانان چنین خبری رواج نداشته است. این خبر در کتب دیگر نیز وجود دارد که همه با واسطۀ یحیی بن یمان نقل شده است (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۳۱؛ طبری آملی، ۱۳۸۳: ۲۰۱).
ج. نوحۀ جنّیان بر امام حسین (ع)
صدوق به نقل از عمرو بن ثابت مینویسد: «امسلمه همسر پیامبر گوید: نوحۀ جنّیان را از هنگامی که پیامبر رحلت فرمود نشنیده بودم مگر شب [شهادت حسین (ع) که] یکی از آنها چنین سرود: ألا یا عَینُ فَانْهَمِلِی بِجَهْدٍ * فَمَنْ یبْکی عَلَی الشُّهَدَاءِ بَعْدِی» (صدوق، ۱۳۷۶: ۱۳۹).
۱٫ روایاتی را که راویان آنها زنانی مانند ام سلمی، میمونه و ام سلمه بودند میتوان چنین توجیه کرد: چهبسا اینکه این افراد ادعای شنیدن نوحۀ جنیان کردهاند، به دلیل ارتباطی بوده که با آنها داشتهاند، اما مسئلهای که باقی میماند این است که چرا جنیان در مکه یا مدینه به نوحهسرایی مشغول شدند و در همان سرزمین کربلا چنین نکردند.
۲٫ باید دانست که نیاز عاشورا به حوادث خارقالعاده و شگفت چه بوده که راویان یا صاحب کتبی این مجموعه روایات اندک را نقل کردهاند. اگر نوحهای هم شنیده میشده فقط افرادی میتوانستند بشنوند که امکان ارتباط با جنّیان برای آنها بوده است. بدون تردید اگر نوحۀ جنّیان فراگیر بوده، روایات بیشماری باید موجود باشد که به حد تواتر رسیده و نه اینکه چند روایتی که راویان آنها افرادی خاص بوده و صرفاً با اهدافی خاص به نقل این روایات پرداخته باشند. همچنین، باید به این پرسش پاسخ داد که تفاوت نوحهسرایی جنّیان با انسانها در چیست که سبب شده چنین روات یا مؤلفانی به نقل اینگونه روایات اهتمام ورزند. در اینکه حادثۀ عاشورا آنقدر فجیع بوده که هر فرد دارای عواطف انسانی را به گریه وا داشته و هر جنبندهای را که از تسبیح خداوند رویگردان نیست به تأثر انداخته[v] تردیدی نیست، اما داستانسرایی برخی برای نشاندادن وقایعی که حقیقتش را فقط افرادی درمییابند که با قدرت ماورایی در ارتباطاند و هیچ ارتباطی به این داستانسراها ندارد، حقیقتاً حادثۀ مهم نهضت عاشورا را تحت تأثیر اخباری از این دست قرار میدهد تا افراد از فهم اهداف عالیۀ آن درمانند.
نتیجه
۱٫ نگاه روایات شیخ صدوق به رویداد عاشورا نگاهی غیرطبیعی و ماورایی است. در زبان شیخ صدوق، پیوسته سخن از خدا، فرشتگان، پریان، روز رستاخیز، آسمانها و عرش، جهان آخرت، معجزه، وحی و الهام، اخبار غیبی، ایمان و اعتقاد، انبیا و اولیای الاهی جاری است. برخلاف قرائت رسمی و رایج امروزین که میکوشد به امام حسین (ع) به عنوان انسانی سیاستمدار و رهبر سیاسی نگاه کند. عاشورا در این قرائت حماسه نیست، بلکه مصیبت بزرگی است که بهاجبار بر امام حسین (ع) تحمیل شده است.
۲٫ توضیحندادن بسیاری از وقایع تاریخی را باید یکی از نقایص اصلی امالی صدوق دانست، چراکه در این روایت از رفتن امام به مکه، فرستادن مسلم به کوفه و نامههای کوفیان به امام سخنی به میان نیامده است. حرکت امام را از مدینه به کوفه روایت کرده و نحوۀ بیان به گونهای است که نمیتوان حذف این وقایع را اختصار نامید.
۳٫ علیرغم اینکه گزارش شیخ صدوق بر اساس حدیث سامان یافته، اما لحن روایات وی مانند لحن ابناعثم، لحنی است که در «زبان حال» استفاده میشود.
۴٫ علاوه بر لحن، روایت شیخ صدوق نیز به گزارش ابناعثم شباهت نزدیکی دارد، به طوری که چنین برداشت میشود هر دو گزارش برآمده از قصههای قصهخوانانی است که در عراق شهره بودهاند و داستانها در لسان مردم رواج پیدا کرده بود که بهتدریج به شکل روایت در افواه روات در آمده و در نتیجه به شیخ صدوق رسیده است.
۵٫ غالب روایات وی ضعیفالسند، و از نظر متنی دچار آشفتگی است که برخی از آنها توجیهپذیر نیست. مجلس سیام که به امام صادق (ع) منسوب و البته مفصل است و بیشتر حوادث تاریخی از ابتدا تا انتها در این حدیث گنجانده شده علاوه بر ضعف سندی دچار ناهمخوانی و ناهماهنگی با تاریخ مسلّم و روایات دیگر است. محتمل است که این روایت از صورت شفاهی که میان مردم به صورت سینه به سینه رواج داشته، به مرور زمان و در اثر اشتباه روات دچار حذف و اضافه شده و بدینصورت کتابت شده که در نتیجه نمیتوان این روایت را به امام صادق (ع) نسبت داد، مگر اینکه با نگاهی متعادلتر کلیت مطالب آن را که با دیگر منابع همسان است بپذیریم.
۶٫ تأثیر شیخ صدوق، به مانند ابنقولویه، از فضا و زمانۀ خود سبب شد احادیثی در کتب خود ثبت یا در مجالس خود نقل کند که منشأ تحول روحی شیعه از فضای بسته به فضای باز خود بود، و این ناگزیر چه عالمان شیعی و چه عوام شیعی را تحت تأثیر قرار میدهد. به عبارت دیگر، میتوان چنین گفت که نباید خفقان سیاسیمذهبی زمانۀ پیش از وی را از نظر دور داشت که سبب شد عالمان و بیشتر، عوام برای رهایی از بنبست، خفقان و فشار چندسالهای که بر شیعه تحمیل شده بود، آن هم در مرکز تجمع شیعه و سنی، یعنی بغداد، و به طور کلی عراق، دست به فضیلتتراشی، منقبتخواهی و افراط یا تفریطگریهایی زنند که اثرش سالها و قرنها بعد بر جای ماند.
۷٫ برخی عبارات روایات وی که با دیگر منابع تطبیق داده میشود، گویای آن است که شیخ صدوق در بیان آنها دچار اشتباه شده، و بعضاً امکان توجیه اشتباهات نیست. وی در تعداد کشتهشدگان دشمن به دست یاران امام حسین (ع) یا در شمار زخمهایی که دشمن بر تن شریف امام حسین (ع) گذاشت، به اغراق سخن گفته و به نظر میرسد روایات وی پایهگذار اغراقهایی است که در قرون دهم به بعد به اوج خود رسید.
پینوشتها
[i]. این چهل مقتل علاوه بر کتب تاریخی دست اول، کتب مناقب و … را در بر میگیرد، برای مطالعۀ بیشتر درباره اسامی این مقاتل، نک.: رحمان ستایش و رفعت، ۱۳۸۹٫
[ii]. هر سه روایت اخیر نخستین مرتبه در الفتوح ابناعثم نقل شده است؛ ابناعثم کوفی، ۱۴۱۱: ۵/۱۱۰٫
[iii]. در نقلهای دیگر مانند روضه الواعظین که در اصل از امالی صدوق مطالب مقتل الحسین خود را گرفته این مشاجره به خواهر ناقل این روایت، که دختر امام حسین (ع) است، نسبت داده شده است؛ نک.: فتال نیشابوری، ۱۳۷۵: ۱/۱۹۲٫
[iv]. نخستین ناقل آن طبری در تاریخ الأمم والملوک، ۱۳۸۷: ۵/۴۶۱-۴۶۲٫
[v]. طبق آیه ۱۴ سوره اسراء توجهنکردن انسانها ناشی از خاموشی درک و شعور آنها است نه اینکه این جنبندگان از ادراک و شعور بیبهرهاند.
مراجع
منابع
قرآن کریم.
ابن أبی الحدید، عزالدّین بن هبهاللّه (۱۳۷۸). شرح نهج البلاغه، تحقیق: محمّد ابوالفضل ابراهیم، مصر: دار احیاء الکتب العربیه.
ابن اثیر، عزالدین أبوالحسن (۱۳۸۵). الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر.
ابن أعثم کوفی، احمد بن علی (۱۳۷۴). ترجمه الفتوح، ترجمه: محمد بن احمد مستوفی هروی، تصحیح: غلامرضا محمد مجد طباطبایی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
ابن أعثم کوفی، احمد بن علی (۱۴۱۱). الفتوح، تحقیق: علی شیری، بیروت: دار الأضواء.
ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی (۱۳۹۰). لسان المیزان، بیروت: مؤسسه الأعلمی.
ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی (۱۴۰۴). تهذیب التهذیب، بیروت: دار الفکر.
ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی (۱۴۱۵ الف). الاصابه، تحقیق: عادل أحمد عبدالموجود، علی محمد معوض، بیروت: دار الکتب العلمیه.
ابن حجر عسقلانی، أحمد بن علی (۱۴۱۵ ب). تقریب التهذیب، تحقیق: مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه.
ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد (۱۳۸۵). دعائم الاسلام، تحقیق: آصف فیضی، قم: مؤسسه آل البیت (ع).
ابن حیون مغربی، نعمان بن محمد (۱۴۰۹). شرح الأخبار، تحقیق: محمدحسین حسینی جلالی، قم: جامعه مدرسین.
ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (۱۴۰۸). تاریخ ابن خلدون (دیوان المبتدأ والخبر فی تاریخ العرب والبربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر)، تحقیق: خلیل شحاده، بیروت: دار الفکر.
ابن داود حلی، حسن بن علی (۱۳۴۲). الرجال (رجال ابنداود)، تهران: دانشگاه تهران.
ابن سعد، محمد (۱۴۱۴). الطبقات الکبری، تحقیق: محمد بن صامل السلمی، الطائف: مکتبه الصدیق.
ابن سعد، محمد (بیتا). ترجمه الامام الحسین (ع) من طبقات ابن سعد، تحقیق: عبدالعزیز الطباطبائی، بیجا: الهدف.
ابن شهرآشوب، محمد بن علی (۱۳۷۹). مناقب آل ابیطالب (ع)، قم: علامه.
ابن طاووس، علی بن موسی (۱۳۴۸). اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه: احمد فهری زنجانی، تهران: جهان.
ابن عبدالبر، یوسف بن عبداللّه (۱۴۱۲). الاستیعاب فی معرفه الأصحاب، تحقیق: علی محمد البجاوی، بیروت: دار الجیل.
ابن عدی، أبو أحمد عبداللّه (۱۴۰۹). الکامل، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، بیروت: دار الفکر.
ابن عساکر، علی بن حسن (۱۴۱۵). تاریخ مدینه دمشق، علی شیری، بیروت: دار الفکر.
ابن قولویه، جعفر بن محمد (۱۳۵۶). کامل الزیارات، تحقیق: عبدالحسین امینی، النجف: دار المرتضویه.
ابن کثیر، أبوالفداء إسماعیل (۱۴۲۲). البدایه والنهایه، بیروت: دار المعرفه.
ابن نما حلی، جعفر بن محمد (۱۴۰۶). مثیر الأحزان، تحقیق: مدرسه الامام المهدی (عج)، قم: مدرسه الامام المهدی (عج).
ابن نما حلی، جعفر بن محمد (۱۴۱۶). ذوب النضار فی شرح الثار، تحقیق: فارس حسون کریم، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
طبری، محمد بن جریر (۱۳۸۷). تاریخ الطبری (تاریخ الأمم والملوک)، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: دار التراث.
طقطقی، محمد بن علی (۱۴۱۸). الفخری فی الآداب السلطانیه والدول الاسلامیه، تحقیق: عبدالقادر محمد مایو، بیروت: دار القلم العربی.
طوسی، محمد بن حسن (۱۳۷۳). رجال الطوسی، جواد قیومی اصفهانی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
طوسی، محمد بن حسن (۱۴۱۱). مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، بیروت: مؤسسه فقه الشیعه.
طوسی، محمد بن حسن (۱۴۲۰). فهرست کتب الشیعه و أصولهم و أسماء المصنّفین و أصحاب الأصول (الفهرست للطوسی)، تحقیق: عبدالعزیز الطباطبائی، قم: مکتبه المحقق الطباطبائی.
کلینی، محمد بن یعقوب (۱۳۸۸). الکافی، تحقیق: علی اکبر الغفاری، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
مجلسی، محمد باقر (۱۴۰۳). بحار الأنوار الجامعه لعلوم الأئمه الأطهار، بیروت: دار إحیاء التراث العربی.
مزی، یوسف بن عبدالرحمن (۱۴۰۶). تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت: مؤسسه الرساله.
مسعودی، علی بن حسین (۱۴۰۹). مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق: اسعد داغر، قم: دار الهجره.
مفید، محمد بن محمد (۱۴۱۳). الارشاد، تحقیق: مؤسسه آل البیت (ع)، قم: کنگرۀ شیخ مفید.
مقریزی، أحمد بن علی (۱۴۲۰). إمتاع الأسماع، تحقیق: محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت: دار الکتب العلمیه.
نجاشی، احمد بن علی (۱۳۶۵). رجال النجاشی، قم: مؤسسه النشر الاسلامی.
نمازی شاهرودی، علی (۱۴۱۲). مستدرکات علم رجال الحدیث، بیجا: بینا.
واقدی، محمد بن عمر (۱۴۰۹). المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، بیروت: مؤسسه الأعلمی.
یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب (بیتا). تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر.
منبع: مقاله ۶، دوره ۴، شماره ۱۰، بهار ۱۳۹۶، صفحه ۱۱۳-۱۴۲
نوع مقاله: مقاله پژوهشی شیعه پژوهی
نویسنده
محسن رفعت
عضو هیإت علمی دانشگاه حضرت معصومه سلام الله علیها قم