سیزدهم ربیع الثانی
۱-شهادت حضرت زهرا “سلام الله علیها” به روایت چهل و پنج روز (۱۱ هجری قمری)
۲- قتل ابن فرات وزیرِ شیعه مذهبِ مقتدرعباسی (۳۱۲ هجری قمری)
۳- درگذشت “مُعِزُّالدّوله دیلَمی” فرمانروای آل بویه (۳۵۶ هجری قمری)
۴- وفات ابوالقاسم نجم الدین جعفر حلّی {معروف به محقق حلی} (۶۷۶ هجری قمری)
—
۱- شهادت حضرت زهرا “سلام الله علیها” به روایت چهل و پنج روز (۱۱ هجری قمری)
به روایت مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب و قرمانی در اخبار الدول شهادت امّ ابیها فاطمه الزهراء (سلام الله علیها) ۴۵ روز پس از رحلت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده است.{۱}
هنگامی که فاطمه (علیها السلام) بیمار شد-همان بیماری که در آن وفات یافت-، زنان مهاجر و انصار به عنوان عیادت خدمتش حاضر شدند، و عرض کردند: چگونه صبح کردی از بیماریت؟ [و حال تو چه گونه است] ای دختر رسول خدا؟
او در پاسخ، حمد و سپاس خدارا به جا آورد، و درود بر پدرش پیامبر (صلی الله علیه وآله) فرستاد، و سپس فرمود:
به خدادر حالی صبح کردم که از دنیای شما متنفرم، مردان شما را دشمن می شمرم، و از آنها بیزارم.
آنها را آزمودم و دور افکندم، و امتحان کردم و مبغوض داشتم. چقدر زشت است شکسته شدن شمشیرها [و سکوت در برابر غاصبان] و بازی کردن بعد از جدّ [و به شوخی گرفتن سرنوشت اسلام و مسلمین] و کوبیدن بر سنگ [و کار بی حاصل کردن] و شکافته شدن نیزهها [و تسلیم در برابر دشمن] و فساد عقیده، و گمراهی افکار، و لغزش ارادهها و «چه بد اعمالی از پیش برای [معاد] آنها فرستاد، نتیجه آن، خشم خداوند بود، و در عذاب [الهی] جاودانه خواهد ماند».{۲} و چون چنین دیدم مسئولیت آن را به گردنشان افکندم، و بار سنگین گناهان را بر دوششان، و ره آورد هجومش را بر عهده آنها نهادم.)
(وای بر آنها چگونه خلافت را از کوههای محکم رسالت، و شالودههای متین نبوّت و رهبری، و جایگاه نزول وحی و جبرییل امین، و آگاهان در امر دنیا و دین، کنار زدند؟
«آگاه باشید زیان آشکار همین است!»{۳}
آنها چه ایرادی را بر ابوالحسن علی (علیه السلام) داشتند؟
والله آنها بر شمشیر برنده او ایراد میگرفتند، و بی اعتناییش در برابر مرگ در میدان نبرد، و قدرت او در جنجگویی، و ضربات درهم شکنندهاش بر دشمن!
[آری] بخدا سوگند [اگر امر خلافت با او بود] هر گاه مردم از جاده حق منحرف میشدند و از پذیرش دلیل روشن سرباز میزدند، آنها را با نرمی و ملایمت به سوی منزل مقصود سیر میداد سیری که هرگز آزار دهنده نبود، نه مرکب ناتوان میشد، و نه راکب خسته و ملول.
و سرانجام آنها را به سرچشمه آب زلال و گوارا وارد میساخت، نهری که دو طرفش مملو از آب بود، آبی که هرگز ناصاف نمیشد سپس آنها را پس از سیرابی کامل باز میگرداند و سرانجام او را در پنهان و آشکار خیرخواه خود مییافتند.
[آری] او هرگز از دنیا بهره نمیگرفت، و از آن سودی جز سیراب کردن تشنه کامان و سیر نمودن گرسنگان نداشت.
و در این جا دنیا پرست از زاهد، و راستگو از دروغگو، برای همه آنها روشن میشد.
[و همان گونه که خداوند فرموده]: «و اگر اهل شهرها و آبادیها ایمانمی آوردند و تقوا پیشه میکردند برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم، ولی [آنها حق را] تکذیب کردند و ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم.»{۴}
«و ظالمان این گروه نیز به زودی گرفتار بدیهای اعمالی که انجام دادهاند خواهند شد و هرگز نمیتوانند از چنگال عذاب الهی بگریزند» آری این سرنوشتی است که در انتظار آنهاست.»{۵})
(اکنون بیا و بشنو، [از دلیلهای واهی آنها] و هر قدر عمر کنی دنیا شگفتی تازهای به تو نشان میدهد! و اگر میخواهی تعجب کنی از سخنان آنها تعجب کن (و منطقشان را در باب خلافت دیگران بشنو.)
ای کاش میدانستم آنها به کدام سند استناد جستند؟ و بر کدام پشتوانهای اعتماد کردند؟ و به کدام دستاویز محکم چنگ زدند؟ و بر کدامین ذرّیّه جرات کردند و مسلط شدند؟ «چه بد مولا و یاوری، و چه بد مونس و معاشری»{۶} و «چه جایگزینی بدی است برای ستمکاران.»{۷}
آنها پیشگامان را رها کرده و به سراغ دنبالهها رفتند، شانه را با دم معاوضه کردند!
بینی گروهی که (کار بد میکنند) و گمان دارند کار خوب انجام میدهند بر خاک مذلت مالیده شود!
«آگاه باشید اینها همان مفسدانند ولی نمیفهمند.»{۸}
وای به حال آنها! «آیا کسی که هدایت به سوی حق میکند برای پیروی شایستهتر است یا آن کس که خود هدایت نمیشود مگر هدایتش کنند؟! شما را چه میشود؟ چگونه داوری میکنید؟.»{۹})
(بدانید به جان خودم سوگند ناقه خلافت باردار شده، منتظر باشید چندان نمیگذرد که نوزاد خود را به دنیا میآورد [آن گاه ببینید چه نوزادی آورده] سپس به جای کاسه شیر، کاسههای پر از خون تازه و سم کشنده را بدوشید [و لا جرعه سر کشید!]. «و آن زمان است که طرفداران باطل گرفتار خسران میشوند». آری، سرانجام، دنباله روان [چشم و گوش بسته و بی خبر] عاقبت کاری را که پیشوایانشان پایه گذاری کردند خواهند فهمید [و با تمام وجودشان آثار شوم آن را لمس میکنند.
[بروید] از این پس به دنیای خود دل خوش کنید، و از آن راضی و خوشحال باشید، ولی برای امتحان و فتنه پراضطرابی که در انتظار شماست خود را آماده کنید.
و شادمان باشید به شمشیرهای برنده! و سلطه تجاوزگرانی ستمگر و خونخوار، و هرج و مرجی فراگیر، و حکومتی مستبد از ناحیه ظالمان، حکومتی که ثروتهای شما را بر باد میدهد، و جمعیّت شما را درو میکند!
اسفا بر شما! چگونه امید نجات دارید در حالی که حقیقت بر شما مخفی مانده، و از واقعیتها بی خبرید؟ {۱۰}«آیا ما میتوانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور کنیم با این که شما کراهت دارید؟»){۱۱}
۱) مناقب ابن شهر آشوب: ج ۳، ص ۴۰۶٫ قلائد النحور: ج ربیع الثانی، ص ۲۱۹
۲) سوره مائده، آیه ۸۰٫
۳) سوره زمر، آیه ۱۵٫
۴) سوره اعراف، آیه ۹۶٫
۵) سوره زمر، آیه ۵۱٫
۶) سوره حج، آیه ۱۳٫
۷) سوره کهف، آیه ۵۰٫
۸) سوره بقره، آیه ۱۲٫
۹) سوره یونس، آیه ۳۵٫
۱۰) الإحتجاج علی أهل اللجاج (للطبرسی)، ج ۱، ص ۱۰۸٫
۱۱) سوره هود، آیه ۲۸٫
—
۲- قتل ابن فرات وزیرِ شیعه مذهبِ مقتدرعباسی (۳۱۲ هجری قمری)
ابوالحسن، علی بن محمد معروف به “ابن فرات” وزیر شیعه مذهب “مقتدر عباسی”، از آغاز خلافت مقتدر در سال ۲۹۵ تا سال ۳۱۲ ه.ق سه بار مقام نخست وزیری وی را بر عهده داشت.
در خلافت مقتدر عباسی، علاوه بر “ابوالحسن بن فرات”، “مؤنس بن خادم” نیز جایگاه محکمی داشت و مقام فرماندهی سپاه را عهدهدار بود. با توجه به این که ابن فرات، شیعه مذهب و مؤنس خادم سنی بود، همیشه میان آن دو در نحوه اداره کشور رقابت برقرار و هر کدام تلاش میکرد که خلیفه وقت را از دیگری بد دل و بد گمان کند. چند بار پیروزی با ابن فرات بود ولی برخی از زمانها و رویدادها مؤنس به پیروزی رسید.
سرانجام با هجوم جنایتکارانه “ابوطاهر قرمطی” به کاروان حاجیان و کشته و اسیر نمودن تعدادی از آنان که همگی از اهالی بغداد و برخی با خلیفه وقت نیز نسبت خویشاوندی داشتند، زمینه دسیسه مخالفان ابن فرات فراهم شد و وی را به باد انتقاد گرفتند و مردم را بر ضد او شورانیدند و خلیفه را بر علیه وی بد دل کردند.
و همین أمر سبب گردید که مونس با تحریکات فقها و صاحب منصبان سنی مذهب، اقدام به دستگیری ابوالحسن ابن فرات و فرزندش “محسن” نماید و پس از شکنجه و آزارهای زیاد، ناجوانمردانه آن دو را به قتل آورد. کشته شدن آن دو مصادف بود با سیزدهم ربیع الثانی سال ۳۱۲ ه.ق مصادف بود.{۱}
۱) تجارب الامم، ج ۵، ص ۵۵ و ۱۸۴ و ۲۰۳؛ وقایع الایام، ص ۲۳۲٫
—
۳- درگذشت “مُعِزُّالدّوله دیلَمی” فرمانروای آل بویه (۳۵۶ هجری قمری)
ابوالحسن احمد بن بویه، معروف به مُعزُّالدوله دیلمی یکی از سه برادر آلبویه بود که در سال ۳۳۴ ه.ق بغداد را فتح کرد و “المُستَکفی” خلیفهٔ عباسی را به اطاعت خود درآورد. مردم در دورهٔ این خلیفه، وضع ناگواری داشتند و از طرف دستگاهِ حکومت، مورد تعدی و ستم قرار میگرفتند. ولی در زمان فرمانروایی بیست و دو سالهٔ معزالدوله، این وضعیت بهبود یافت، زیرا او به امور فرهنگی و ادبی اهتمام داشت و زمینه را برای پرورش دانشمندان فراهم میساخت.
پس از آنکه معزالدوله صاحب اختیار بغداد شد. دست به اقدامی شگفت زد و برای خلیفه المستکفی بالله حقوقی تعیین کرده تمام اختیارات قبلی را از او سلب نمود و فقط به ذکر نام خلیفه در خطبه بسنده کرد، وزیر خلیفه و قضات را خودش تعیین میکرد. سرانجام پس از کش و قوسهای فراوان معزالدوله به بهانهای المستکفی را از خلافت خلع نمود و به جای او فضل فرزند المقتدر (خلیفه) را با لقب المطیع لله به خلافت برگزید و برایش در هر روز ده هزار درهم مقرری قرار داد.
علاوه بر این، معارف و علوم اهل بیت پیامبر – علیهم السلام – در عصر معزالدوله، رواج یافت. یکی از اقدامات جالب که از معزالدوله به یادگار مانده است؛ دستور برپایی مراسم بزرگداشت ایام عاشورا و عید سعید غدیر خم به صورت آشکار است و این درحالی بود که شیعیان پیش آن، این ایام را به علت سایه سنگین خلفای سنی عباسی به صورت مخفیانه برگزار مینمودند.
معزالدوله پس از فتح بغداد زندان و شکنجه را از میان برداشت. دشمنان را مورد عفو قرار داد و اسیران را آزاد کرد با این حال به گونهای حکومت نمود که مردم به ویژه گردنکشان و زورمندان از ایشان واهمه داشتند و هیچ کس را یارای کمترین سرپیچی از دستورات او نبود.
در سال ۳۵۶ ه.ق معزالدوله به بیماری ذرب (فساد معده) گرفتار شد. نخست گمان میبردند بهبودی خواهد یافت، اما کسالت او چنان شدید شد که دیگر هیچ غذایی در معده او باقی نمیماند، درمانها موفقیتآمیز واقع نشد و او در ربیع الثانی همان سال درگذشت و در باب “تین” قبرستان قریش، صحن کنونی قبر مقدس امام کاظم و امام جواد (علیهماالسّلام) به خاک سپرده شد.
—
۴- وفات ابوالقاسم نجم الدین جعفر حلّی {معروف به محقق حلی} (۶۷۶ هجری قمری)
شیخ نجم الدین جعفر بن الحسن بن یحیی بن سعید هذلی حلی، معروف به محقق حلی در سال ۶۰۲ ه.ق در شهر تاریخی حله به دنیا آمد.
او از همان سنین کودکی به تحصیل مقدمات علوم متداول عصر خویش پرداخت. او ادبیات عرب را که زبان مادریش بود به خوبی فرا گرفت. هیئت و ریاضیات و منطق و کلام را به مقدار لازم آموخت و در تمام این رشتهها با توجه به هوش سرشار خود تبحر کامل یافت.
وی آنگاه فقه و اصول را پیش پدرش حسن بن یحیی آموخت و از محضر فقهای مشهور حله، مانند ابن نما و سید فخار موسوی – شاگرد ابن إدریس حلی – بهره برد.
در اوایل جوانی اشعاری چند سرود، ولی به سفارش پدرش آن را دنبال نکرد.
او همچنین با یک واسطه شاگرد ابن زهره و ابن إدریس حلی است و استاد علامهٔ حلی بوده است.
محقق حلی در سایهٔ قریحهٔ سرشار و فکر مواج و وسعت نظری که داشت، به تحکیم مبانی فقه شیعه و اساس مکتب اجتهاد پرداخت.
وی فقه را بر پایهٔ استدلال محکم بنا نهاد و در تحقیقات خود به آرای دیگران نیز توجه داشت و در توسعهٔ ابعاد آن کوشش میکرد.
مقام او آن چنان است که در فقه کسی را بر او مقدم نمیشمارند.
فیلسوف و ریاضیدان بزرگ، خواجه نصیر الدین طوسی با او در حله ملاقات کرده و در جلسهٔ درس فقهش حضور یافته است. کتابهای محقق مخصوصاً کتاب شرایع یک کتاب درسی طلاب است. فقهای زیادی کتب محقق را شرح کرده یا حاشیه بر آن نوشتهاند.
از جمله مدرّسینی که محقق حلی از محضر آنان بهره برده است عبارتند از: پدرش شمس الدین حسن حلی، سید مجد الدین علی بن حسن عریضی، ابو حامد نجم الإسلام محمد حلبی،ابن نما حلی،محمد بن جعفر حلی،سید ابوعلی، فخار بن معد موسوی و تاج الدین حسن بن علی بن دربی.
محقق حلی شاگردانی را تربیت نموده که هر یک چون ستارهای درخشان در آسمان تشیع میدرخشند که: علامهٔ حلی، ابن داود حلی، صاحب کتاب رجال، ابن ربیب حلی، سید عبدالکریم بن احمد بن طاوس، ابو جعفر، محمد بن علی کاشفی و شیخ محمد حلی، پسر علامهٔ حلی از جملهٔ آنهاست.
کتاب شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام از مهمترین آثار محقق حلی است.
سرانجام محقق حلی در سال ۶۷۶ ه.ق در سن ۷۴ سالگی بدرود حیات گفت. بدن مطهر آن بزرگوار را در جوار بارگاه ملکوتی امیر المؤمنین (علیه السلام) به خاک سپردند.