مجمع جهانی شیعه شناسی

صوف و سیاست در «طریقت عدل و احسان» – (۱)

زمینه‌های تاریخی تاریخ پر فراز و نشیب شمال آفریقا از هنگام فتح اسلامی در قرن اول هجری تا گسترش قلمرو اسلامی در اندلس و تا هنگامه فتور و سستی مسلمین در آن دیار و تهاجمات دولت‌های مسیحی اروپایی به قلمرو اسلامی، شاهد حضور مخلصانه و پرشور صوفیان مجاهدی بوده است که در بسط و گسترش اسلام، حراست و پاسداشت حدود و ثغور مسلمانان، نشر و ترویج آموزه‌های اسلامی در میان مردم، و مقاومت در برابر استبداد داخلی و مهاجمان خارجی نقش بسزایی ایفا نموده و شگفتی‌ها آفریده‌اند. در یک جمله می‌توان گفت اسلام در شمال آفریقا واجد صبغه‌ای صوفیانه بوده و هست. در این سرزمین دریافت صوفیانه بر دیگر تلقی‌ها از اسلام غلبه دارد و از این‌روست که وهابیت در آنجا رونق چندانی ندارد.نخستین نشانه‌های تصوف در مغرب، به قرن چهارم و پنجم هجری بازمی‌گردد که ابتدا توسط حجاج مغربی وارد این سرزمین گردید. در آغاز شکل و شیوه غالب تعالیم، شعایر و نگرش‌ها تقلیدی بود از آنچه در شرق اسلامی جریان داشت و بزرگان و اولیای طرقْ به شاگردی اقطاب بزرگ تصوف شرق اسلامی افتخار می‌کردند (رک: الفاسی، ۱۹۹۸: فصل اول).پیروی از مکتب شرقی تصوف در حدود دو قرن طول کشید (حرکات، ۱۹۶۵: ۱۹۵)، تا اینکه در قرن هفتم هجری ابوالحسن شاذلی «مؤسس طریقت شاذلیه»، سمت و سویی مغربی به آموزه‌های تصوف بخشید. از آن پس تاکنون، تصوف در مغرب، در چارچوبی متفاوت از تصوف شرقی ادامه حیات داده و مدارس و مکاتب و نحله‌های مختلفی را در دامان خود پرورانده است. صوفیان در آغاز، به نشر و تبلیغ اسلام در خارج از شهرها یعنی قبایل و صحاری و مناطق دورافتاده همت گماشتند؛ اما در قرن هشتم و با عبور از مرحله تبلیغی به سیاست نیز پرداختند و حکومت تشکیل دادند. اولین طریقه مستقل صوفیه در مغرب، در قرن هشتم هجری به دست ابوعبدالله محمد بن‌سلیمان جزولی شکل گرفت. به طور خلاصه می‌توان عملکرد طریقت‌های مختلف تصوف در مغرب را از قرن هشتم تا دوران معاصر چنین برشمرد:۱٫ طریقت‌‌هایی که اقدام به تشکیل حکومت کردند؛ همچون طریقت «جزولیه».2. طریقت‌‌هایی که هدف آنها، معطوف به حمایت و تقویت شریعت بود؛ مانند «ناصریه» و «درقاویه».3. طریقت‌‌هایی که از اقتدار اجتماعی گسترده‌ای برخوردار بودند؛ مانند «کتّانیه» (رک: ظریف، ۱۹۹۲: ۸۴).با مروری بر تاریخ تحولات مغرب آشکار می‌شود که تاریخ مغرب، به نوعی تاریخ اقتدار و حاکمیت طرق مختلف صوفیه است. تصوف در مغرب نه تنها بستری جهت تعلیم و تربیت روحی معنوی بود، بلکه گستره‌ای برای جهاد و مبارزه نیز تلقی می‌شد. اقتدار فرهنگی، اجتماعی و بعضاً سیاسی صوفیان موجب شد که تعالیم و آموزه‌های آنان با مذهب مالکی ممزوج گردد و دین‌داری در این کشور در قالب تصوف بروز نماید.
تبارشناسی طریقت بودشیشیه از جمله طریقت‌های صوفیانه فعال که امروزه نیز در کشور مغرب پیروان و هوادارانی دارد و در عرصه‌های مختلف فرهنگی اجتماعی به فعالیت‌هایی مشغول است طریقت بودشیشیه می‌باشد. این طریقت صوفیانه سلسله به شیخ عبدالقادر گیلانی می‌رساند و پیروان آن همانند بسیاری از سلاسل تصوف قادریه، جهت تمییز و تشخص از دیگر قادریان، نام مختص به خود را پس از کلمه قادریه ذکر می‌کنند. این طریقه در نیمه قرن دوازدهم هجری به‌تدریج از طریقه قادریه کبری جدا شد. مجدّد این طریقه علی بن‌محمد بودشیشه‌ای[۱] ابن البود خلیلی است. وی از قبیله بنی‌ازناسن بود که از قبائل مهم شرق مغرب محسوب می‌شود. علی بن‌محمد نسب خویش را به شیخ عبدالقادر گیلانی می‌رساند و از طریق وی به امام علی بن‌ابیطالب(ع) متصل می‌گردد.این طریقت صوفیانه و اقطاب و مشایخ آن همواره در مقابل سلطه استعمارگران فرانسوی در شمال آفریقا به‌ویژه مغرب، ایستادگی می‌کردند (رک: بوکاری، ۲۰۰۶: ۳/۱۷۴ به بعد). مقاومت صوفیان، مشایخ طرق و خانقاه‌ها و زوایا بر ضد استعمار فرانسه و اسپانیا تاریخی پر فراز و نشیب و آکنده از مجاهدت‌ها و شهادت‌هاست که در تنگنای این بحث مجالی برای طرح آن نیست.طریقت بودشیشیه در اوائل قرن بیستم در هنگامی که مرشدِ طریقه شیخ مختار بن‌محی‌الدین بود (الجمعیه المغربیه، ۱۹۹۲: ۵/۱۶۶۴)، به مکانت و منزلت قابل‌توجهی نایل آمد و مورد توجه مردم قرار گرفت. و این بدان سبب بود که پیر طریقت یعنی شیخ مختار که از همرزمان امیر عبدالقادر جزائری بود بر ضد فرانسه اعلام جهاد نمود و در سال ۱۹۰۷، به همراه مریدانش در نبردی سخت با استعمارگران فرانسوی درگیر شد؛ ولی به دلیل برتری عِدّه و عُدّه فرانسویان، نیروهای شیخ به‌تدریج شکست خورده و پراکنده شدند و شیخ به اسارت دشمن درآمد. وی در سال ۱۹۱۴ درگذشت و میراث درخشان تصوف جهادگر و مبارزه‌جو را از خود به جای گذاشت. پس از وی شیخ بومدین بن‌منصور (۱۸۷۷-۱۹۵۵) جانشین وی شد و هدایت طریقه را به عهده گرفت. در مدتی که شیخ بومدین پیر طریقت بود تطوراتی در شکل و محتوای طریقت حادث گشت که به‌طور خلاصه می‌توان به موارد ذیل اشاره نمود:۱٫ پذیرش تکثر و تنوع مصادر و منابع فکری عقیدتی طریقت که در نتیجه آن، طریقت بودشیشیه مجموعه‌ای شد از تعالیم طریقت‌های درقاویه، جزولیه و تیجانیه؛۲٫ سخت‌گیری در قبول مریدان؛۳٫ تجدید نظر در مسئله خلافت و جانشینی مرشد و قطب طریقت که تا قبل وی موروثی بود؛ لذا جانشین وی فرزندش نبود (ارحیحات، ۱۹۹۶: ۱۰۳).پس از درگذشت وی در سال ۱۹۵۵، شیخ عباس بن‌مختار خلیفه وی گردید و هدایت طریقت را بر عهده گرفت. در دوره وی سخت‌گیری در قبول مریدان به‌تدریج به محاق رفت؛ شیخ عباس بر این اعتقاد بود که؛ هر کس مایل باشد می‌تواند به این طریقت بپیوندد و ما او را آن‌گونه که می‌خواهیم تربیت می‌کنیم. این روش موجب شد مریدان بی‌شماری در سلک این طریقت درآیند. پس از درگذشت شیخ عباس در سال ۱۹۷۲، پسرش شیخ حمزه جانشین وی شد که تاکنون (۲۰۰۹) مرشد و پیرو این طریقت به حساب می‌آید (الجمعیه المغربیه، ۱۹۹۲: ۵/۱۶۶۵). طریقه بودشیشه همواره سعی دارد از سیاست و مسائل آن اجتناب کند و هیچ‌گونه برخوردی با نظام حاکم نداشته باشد (گفت‌وگوی شفاهی‌نگارنده با مریدان نزدیک به شیخ حمزه پیر طریقت بودشیشیه در شهر رباط).
بنیان‌گذار طریقت عدل و احسان شیخ عبدالسلام یاسین، قطب و مرشد جماعت «عدل و احسان»، در سال ۱۹۲۸ در شهر «مراکش» در کشور مغرب به دنیا آمد. وی در سال ۱۹۶۵ به طریقت «بودشیشیه» پیوست و مدتی ملازم و مصاحب شیخ این طریقت، حاج عباس قادری گردید. اما در زمان شیخ حمزه، به دلیل انحراف و سستی طریقت و اتباع آن و نیز راهیابی دنیا دوستی نفرت از مرگ در میان آنان و در نتیجه، قعود آنان از جهاد و مبارزه، از این طریقت جدا شد. پس از گسستن وی از طریقت، عبدالسلام مبارزه و جهادی که به نظر وی فریضه محسوب می‌شد در دو کتاب خود به نام اسلام بین دعوت و دولت و اسلام فردا تشریح نمود. نقطه اوج مبارزه‌جویی وی نامه‌ای بود با عنوان «اسلام یا طوفان» که آن را در سال ۱۹۷۴ خطاب به پادشاه نوشت. در این نامه ضمن نصیحت به پادشاه، وی را از راهی که در پیش گرفته و فرجامش تباهی ملک و ملت است، بر حذر می‌دارد. به دنبال این نامه، عبدالسلام به اتهام اهانت به پادشاه و مقدسات، دستگیر و به سه سال و نیم حبس محکوم گردید. پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۷۸، با اینکه از هرگونه فعالیت تبلیغی منع گردیده بود، فعالیت‌های روشنگرانه خود را ادامه داد و یک سال بعد در فوریه ۱۹۷۹،‌ مجلّه الجماعه را منتشر کرد. وی در سپتامبر ۱۹۸۱ جنبش «اسره الجماعه» را تأسیس کرد؛ اما دولت با فعالیت علنی آن مخالفت نمود. در سال ۱۹۸۳ نشریه «صبح» را با شعار «الیس الصبح بقریب» منتشر کرد که پس از دو شماره توقیف شد و عبدالسلام به همراه بسیاری از اعضای جنبش به زندان افتادند. عبدالسلام پس از آزادی از زندان در سال ۱۹۸۵ به فعالیت‌های سیاسی‌ـ‌مذهبی خود ادامه داد تا اینکه در ۱۹۸۹ در منزل خود تحت بازداشت قرار گرفت. این وضعیت تا درگذشت حسن دوم، پادشاه مغرب، در سال ۲۰۰۰، ادامه داشت (رک: ظریف، ۱۹۹۵: فصل اول).شیخ عبدالسلام تألیفات بسیاری دارد[۲] که در آنها به تبیین و تشریح دیدگاه‌های خود به‌ویژه در زمینه جامعه و نظام سیاسی مطلوب و چگونگی نیل به آن پرداخته است. مهم‌ترین بخش تألیفات و فعالیت‌های او را باید در تلفیق تعالیم معنوی صوفیانه با زندگی مادی در جهان امروز، جست‌وجو نمود؛ یعنی پیوند بین تصوف، مدنیت و فقه مالکی.
نقد و نفی حاکمیت اگرچه اندیشه تأسیس «عدل و احسان» به اوایل دهه هفتاد میلادی بازمی‌گردد، ولی شکل‌گیری ساختار تشکیلاتی آن، به اوایل دهه هشتاد میلادی مربوط می‌شود. جنبش «عدل و احسان» تجارب عمومی جنبش‌های اسلامی را به عین عنایت نگریست و کاستی‌ها و بایستگی‌های آن را مد نظر قرار داد. الگوی رفتاری جنبش‌های اسلامی از اوایل دهه شصت میلادی چنین بود که به نقد اوضاع و شرایط موجود می‌پرداختند و خواستار رعایت و پاسداشت شریعت از سوی نظام‌های حاکم بودند. این خط مشی به‌تدریج متحول شد و اسلام‌گرایان متأثر از رقیبان چپ‌گرای خود جرئت و شهامت این را یافتند تا مرحله جدیدی را آغاز نمایند. شاید بتوان این مرحله را مرحله خودباوری و استقلال فکری و فرهنگی از رقبای چپ‌گرا و حاکمیت‌ها نامید. آنان در این مرحله به‌تدریج آرا و اندیشه‌هایی را در خصوص نظام اجتماعی و حاکمیت سیاسی مطرح ساختند که جنبه الگو و بدیل داشت و با رقبای خود چالش می‌کرد. از منظر «عدل و احسان» در ابتدا لازم بود با بیان کاستی‌ها و نادرستی‌های وضع موجود، مشروعیت حاکمیت مورد مناقشه قرار می‌گرفت تا به‌تدریج زمینه طرح بدیل فراهم گردد. به نظر شیخ عبدالسلام، ارائه بدیل بایستی به‌تدریج و ضمن مراحل مختلف انجام گیرد و هر مرحله بستر اجتماعی و فرهنگی را جهت طرح مراحل بالاتر فراهم کند. مظاهر این خط مشی نوین را می‌توان چنین برشمرد:عبدالسلام در ماه می ۱۹۸۰ طی سخنرانی خود تحت عنوان «گفت‌وگویی با نخبگان مغرب» ــ که به زبان فرانسه، زبان فرهیختگان و روشنفکران کشورش، ایراد کرد ــ ضمن تشریح بحران اندیشه و عمل ملی‌گرایی در جهان عرب و به‌ویژه مغرب، از نخبگان فرهنگی سیاسی مغرب خواست در دیدگاه خود در قبال جنبش اسلامی تجدیدنظر کرده، به این جنبش بپیوندند.یک سال بعد با انتشار نامه مفصلی تحت عنوان «پیام پادشاه از دیدگاه اسلامی» (ظریف، ۱۹۹۵: ص۴۴)، پیام پادشاه به مناسبت آغاز قرن پانزدهم هجری را مورد نقد و بررسی قرار داد و ضمن تشریح وضع موجود امت اسلامی و تأکید بر ضرورت نصیحت حکام، به تبیین اوضاع جاری مغرب پرداخت. وی در این نامه تصویری گویا از جامعه مغرب به دست می‌دهد؛ جامعه‌ای که در آن استبداد، فقر و فسادِ گسترده، وابستگی سیاسی و فرهنگی و اقتصادی، بوروکراسی فاسد، نظام آموزشی ناکارآمد و فرهنگ منحط و فاسد نهادینه شده است. وی سپس به حقوق افراد جامعه، مانند حق ایجاد تشکل و احزاب، حق آزادی بیان، حق انتخاب لباس و ظاهر (حجاب و ریش)، حق مسافرت و حق فعالیت‌های دینی اشاره می‌کند و خواستار پایان کنترل پلیسی جامعه و همچنین آزادی زندانیان سیاسی می‌شود. سه سال بعد در سال ۱۹۹۴ عبدالسلام با انتشار کتاب گفت‌وگو با فرهیختگان دمکرات، گامی دیگر در فراهم کردن مقدمات ارائه بدیل اسلامی برداشت. شایان ذکر است که این کتاب هنگامی عرضه شد که حاکمیت با ایجاد فضای باز سیاسی درصدد مشارکت دادن احزاب مخالف سکولار (جبهه دمکراتیک) در دولت برآمد. این احزاب ضمن مصالحه با حاکمیت، مشارکت در قدرت را پذیرفتند که نتیجه این خط مشی خارج کردن اسلام‌گرایان از منازعه قدرت و سیاست بود.عبدالسلام در این کتاب ضمن تشریح اهداف واقعی اصلاحات رسمی و کنترل‌شده از سوی حاکمیت، دیدگاه‌های «عدل و احسان» را در خصوص اصلاحات در فرهنگ، سیاست، تعلیم و تربیت، توسعه و حقوق بشر تبیین می‌کند. در این اثر، نظام بدیل اسلامی از منظر «عدل و احسان» به طور ضمنی تشریح می‌گردد (رک: ظریف، ۱۹۹۶: فصل دوم).این تحول کیفی در جنبش اسلامی، یعنی گذار از مرحله مطالبه از حاکمیت برای احترام به قوانین شرع و پاسداشت هویت اسلامیِ امت به مرحله ارائه بدیل، به‌تدریج وضعیت عمومی جنبش اسلامی در جهان عرب را متحول کرد.اسلام‌گرایان مناطق مختلف عربی هر یک با توجه به شرایط و موقعیت ویژه خود، از این تحول به گونه‌ای خاص متأثر شدند. این جنبش‌ها با عنایت به شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه خود، سعی کردند با استفاده از شرایط و فرصت‌های موجود داخلی، خطی مشی جدید خود یعنی «ارائه بدیل» را تقویت کنند. اسلام‌گرایان مغرب نیز در قالب جنبش «عدل و احسان» و با نظر به شرایط خاص این کشور، به تقویت و تعمیق تجربه جدید خود همت گماردند. از جمله این شرایط ویژه، می‌توان به موضع‌گیری صریح برخی خطبای جمعه و عالمان مستقل مانند عبدالعزیز بن‌صدیق و عبداللطیف جسوس در مقابل حاکمیت اشاره نمود. اشاره به این دو نمونه از عالمان که مسیری متفاوت با مجموعه سازمان و تشکیلات علما و فقها در پیش گرفتند، تصویرگر فضایی است که در آن، دو گونه درک و دریافت از اسلام، یعنی اسلام رسمیِ توجیه‌گر و نظریه‌پرداز نظام سلطنتی و اسلام مردمی و انقلابی و مبارزه‌جو، در چالشی سخت در مقابل هم قد برافراشته‌اند. جنبش «عدل و احسان» با استفاده از این فضا و بستر فراهم‌آمده که نوعی وحدت نظر بین اندیشه‌های «عدل و احسان» و موضع‌گیری برخی علمای دین را تداعی می‌کند، اقدام به تبیین مواضع عقیدتی سیاسی خود نمود. در این خصوص جنبش «عدل و احسان» از عالمان دین و فقیهان می‌خواهد رابطه خود را با قدرت و حاکمیت قطع نمایند و در بیان امر به معروف و نهی از منکر، هیچ مصلحتی را جز رضای خداوند در نظر نگیرند و زندگی اشرافی که لازمه آن خوف از اظهار حق است را رها نمایند. از سوی دیگر، این جنبش با اعلام حمایت و همبستگی با علمایی که در اثر اظهار حق و موضع‌گیری در قبال سیاست‌های وزارت اوقاف، تحت فشارهای امنیتی قرار می‌گیرند، از شرایط ایجادشده جهت تثبیت موقعیت خود و تشریح دیدگاه‌های جنبش بهره می‌گیرد. (رک: ظریف، ۱۹۹۹: ص۵۶).
پی‌نوشت‌ها:
* کارشناس ارشد رشته عرفان و تصوف[۱]. کلمه «بودشیش» ماخوذ از «شیش»، نام نوعی غذا، است. وجه تسمیه مجدّدِ این طریقه به آن، این بوده است که در زمانی که وی ریاست معنوی طریقه را بر عهده داشت، به علت قحطی سخت و طولانی، مردمان از نقاط مختلف به زاویه وی روی آوردند و به دستور وی از مردم با «شیش» پذیرایی می‌شد.[۲]. تألیفات شیخ عبدالسلام یاسین عبارت‌اند از: الاسلام او الطوفان، (۱۹۷۴ ـ نصیحت به پادشاه و بیان عواقب شوم ستم و استبداد)؛ نظریات فی الفقه والتاریخ (۱۹۸۹ ـ ارتباط فقه و تاریخ ـ قوانین فقه جامع)؛ مقدمات فی المنهاج (۱۹۸۹ ـ مفاهیم بنیادی حرکت انقلابی نبوی(ص))؛ شذرات (۱۹۹۲ ـ دیوان شعر)؛ رساله التذکیر (۱۹۹۵ ـ مجموعه نصایح و مواعظ به دانشجویان و یادآوری مسئولیت‌های خطیر آنان)؛ منظومه الوعظیه (۱۹۹۶ ـ مواعظ عمومی در زمینه دعوت اسلامی، به همراه قصیده‌ای بلند)؛ الاسلام بین الدعوه والدوله (۱۹۷۲ ـ تبیین ویژگی‌ها و مناسبات دین و سیاست در اسلام)؛ الاسلام غداً (۱۹۷۳ ـ تبیین طرح و برنامه اسلام‌گرایان به‌عنوان بدیل نظام‌های سکولار غرب گرا)؛ اسلام و تحدی المارکسیه اللنینیه (۱۹۷۸ ـ نقد مارکسیسم لنینیسم و تشریح مبانی عدالت اجتماعی در اسلام)؛ اسلام و القومیه العلمانیه (۱۹۸۹ ـ ملی‌گرایی و ارتباط وثیق آن با سکولاریزم و بیان دیدگاه اسلام‌گرایان در این خصوص)؛ محنه العقل المسلم بین سیاده الوحی و سیطره الهوی (۱۹۹۴ ـ توصیف ویژگی‌های خرد و خردورزی در اسلام)؛ حوار مع الفضلاء الدیمقراطیین (۱۹۹۴ ـ طرح و ارائه بدیل اسلامی به روشنفکران)؛ فی الاقتصاد (۱۹۹۵ ـ اقتصاد اسلامی)؛ البواعث الایمانیه والضوابط الشرعیه، الشوری والدیمقراطیه (۱۹۹۶ ـ بیان نقاط افتراق و اشتراک شوری و دمکراسی)؛ حوار الماضی و المستقبل (۱۹۹۷ ـ تجارب تاریخی جنبش اسلامی و چشم‌انداز آینده آن)؛ حوار مع صدیق آمازیغی (۱۹۹۷ ـ تشریح مطالبات قوم بربر و بیان دیدگاه اسلام‌گرایان)؛ الاسلام و الحداثه (به زبان فرانسه) – (۱۹۹۸ ـ اسلام و نوگرایی)؛ المنهاج النبوی، تربیتاً و تنظیماً و زحفاً (۱۹۸۱ ـ طرح و برنامه اسلامی بدیل و چگونگی تحقق آن)؛ الاحسان (۱۹۹۸ ـ تربیت ایمانی و سلوک معنوی)؛ تنویر المؤمنات (۱۹۹۶ ـ زن در اسلام)؛ الاسلام و الثوره (به زبان فرانسه) ـ (۱۹۸۰ ـ راهبرد انقلاب و دگرگونی از منظر اسلامی) شایان ذکر است که بیشتر کتاب‌های شیخ عبدالسلام را انتشارات افق منتشر می‌کند و اکثر این آثار بدون تاریخ و مکان نشر وبعضاً بدون ذکر ناشر است. منبع:www.urd.ac.irادامه دارد…
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.