ضرورت معاد

مساله معاد از دو راه قابل اثبات است نخست از راه عقلى مانند برهان حکمت و عدالت دوم راه نقلى مانند آیات در مورد معاد اینک هر دو راه را بررسى مى کنیم: دلایل عقلى معاد .
۱ـ برهان حکمتبراساس اینکه خداوند حکیم است آفرینش الهى بیهوده و بى هدف نیست بلکه محبت به خیر و کمال که عین ذات الهى است بالاصاله به خود ذات و بالتبع به آثار آن که داراى مراتبى از خیر و کمال هستند تعلق گرفته, و از این رو, جهان را به گونه اى آفریده است که بیشترین خیر و کمال ممکن, بر آن مترتب شود و بدین ترتیب صفت حکمت اقتضا ـ مى کند که خداوند مخلوقات را به غایت و کمال لایق به خودشان برساند ولى از آنجا که جهان مادیت, دار تزاحمات است و خیرات و کمالات موجودات مادى با یکدیگر تعارض پیدا مى کند مقتضاى تدبیر حکیمانه الهى این است که به صورتى آنها را تنظیم کند که مجموعاً خیرات و کمالات بیشترى بر آنها مترتب شود, و به دیگر سخن: جهان, داراى نظام احسن باشد.با توجه به این که انسان, داراى روح قابل بقا است و مى تواند واجد کمالات ابدى و جاودانى گرددد آن هم کمالاتى که از نظر مرتبه و ارزش وجودى, قابل مقایسه با کمالات مادى نیست; اگر حیات او منحصر به همین حیات دنیوى محدود باشد با حکمت الهى, سازگار نخواهد بود. مخصوصاً با توجه به اینکه حیات دنیوى, توام با رنجها و سختیها و ناگواریهاى فراوان است .راستى, اگر زندگى انسان جز این نمى بود که پیوسته زحمت بکشد و با مشکلات طبیعى و اجتماعى, دست و پنجه نرم کند تا لحظاتى را با شادى و لذت بگذارند و آنگاه از فرط خستگى به خواب رود تا هنگامى که بدنش آمادگى فعالیت جدید را پیدا کند و مجدداً ((روز از نو و روزى از نو)).بدیهى است نتیجه منطقى چنین نگرشى به زندگى انسان, جز پوچ گرایى نخواهد بود.از سوى دیگر, یکى از غرایز اصیل انسان, حب به بقا و جاودانگى است که دست آفرینش الهى در فطرت او به ودیعت نهاده است و حکم نیروى محرک فزاینده اى را دارد که او را بسوى ابدیت, سوق مى دهد و همواره برشتاب حرکتش مى افزاید. اکنون اگر فرض شود که سرنوشت چنین متحرکى جز این نیست که در اوج شتاب حرکت, به صخره اى برخورد کند و متلاشى شود آیا ایجاد آن نیروى فراینده با چنین غایت و سرنوشتى متناسب خواهد بود؟! پس وجود چنین میل فطرى, هنگامى با حکمت الهى سازگار است که زندگى دیگرى جز این زندگى محکوم به فنا و مرگ, در انتظار او باشد.حاصل آنکه: با ضمیمه کردن این دو مقدمه ـ یعنى حکمت الهى, و امکان زندگى ابدى براى انسان ـ به این نتیجه مى رسیم که مى باید زندگى دیگرى براى انسان, و راى این زندگى محدود دنیوى, وجود داشته باشد تا مخالف حکمت الهى نباشد.و مى توان میل فطرى به جاودانگى را مقدمه دیگرى قرار داد و به ضمیمه حکمت الهى, آن را برهان دیگرى به حساب آورد.ضمناً روشن شد که زندگى ابدى انسان باید داراى نظام دیگرى باشد که مانند زندگى دنیا مستلزم رنجهاى مضاعف نباشد. و گرنه, ادامه همین زندگى دنیوى حتى اگر تا ابدهم ممکن مى بود با حکمت الهى, سازگار نمى بود.
۲ـ برهان عدالتدر این جهان, انسانها در انتخاب و انجام کارهاى خوب و بد, آزادند: از یک سو کسانى یافت مى شوند که تمام عمر خود را صرف عبادت خدا و خدمت به بندگان او مى کنند; و از سوى دیگر, تبهکارانى دیده مى شوند که براى رسیدن به هوسهاى شیطانى خودشان, بدترین ستمها و زشتترین گناهان را مرتکب مى گردند. و اساساً هدف از آفرینش انسان در این جهان و مجهز ساختن او به گرایشهاى متضاد و به نیروى اراده و انتخاب , و به انواع شناختهاى عقلى و نقلى, و فراهم کردن زمینه براى رفتارهاى گوناگون و قراردادن وى بر سر دوراهیهاى حق و باطل و خیر و شر این است که در معرض آزمایشهاى بى شمار , واقع شود و مسیر تکامل خود را با اراده و اختیار برگزیند تا به نتایج اعمال اختیارى و پاداش و کیفر آنها برسد. و در حقیقت, سراسر زندگى دنیا براى انسان, آزمایش و ساختن و پرداختن هویت انسانى خویش است و حتى در آخرین لحظات زندگى هم معاف از آزمایش و تکلیف و انجام وظیفه نیست.اما مى بینیم که در این جهان, نیکوکاران و تبهکاران, به پاداش و کیفرى که درخور اعمالشان باشد نمى رسند و چه بسا تبهکارانى که از نعمتهاى بیشترى برخوردار بوده و هستند. و اساساً زندگى دنیا ظرفیت پاداش و کیفر بسیارى از کارها را ندارد مثلاً کسى که هزاران شخص بى گناه را به قتل رسانیده است نمى توان او را جز یک بار, قصاص کرد و قطعاً سایر جنایاتش بى کیفر مى ماند در صورتى که مقتضاى عدل الهى این است که هر کس کوچکترین کار خوب یا بدى انجام دهد به نتیجه آن برسد.پس هم چنان که این جهان , سراى آزمایش و تکلیف است باید جهان دیگرى باشد که سراى پاداش و کیفر و ظهور نتایج اعمال باشد و هر فردى به آنچه شایسته آن است نایل گردد تا عدالت الهى , تحقق عینى یابد!ضمناً از همین بیان, روشن مى شود که جهان آخرت , جاى انتخاب راه و انجام تکالیف نیست .
دوم: معاد درقرآنآیات قرآن کریم, پیرامون اثبات معاد و احتجاج با منکرین آن را مى توان به پنج دسته, تقسیم کرد:۱ـ آیاتى که بر این نکته, تاکید مى کند که برهانى بر نفى معاد, وجود ندارد. این آیات, به منزله خلع سلاح منکرین است .۲ـ آیاتى که به پدیده هاى مشابه معاد, اشاره مى کند تا جلوى استبعاد را بگیرد.۳ـ آیاتى که شیهات منکرین معاد را رد, امکان وقوع آنرا تثبیت مى کند.۴ـ آیاتى که معاد را به عنوان یک وعده حتمى و تخلف ناپذیر الهى, معرفى مى کند و در واقع, وقوع معاد را از راه اخبار مخبر صادق, اثبات مى نماید.۵ـ آیاتى که اشاره به برهان عقلى بر ضرورت معاد دارد.در حقیقت, سه دسته اول, ناظر بر امکان معاد; و دو دسته اخیر, ناظر به وقوع و ضرورت آن است .
انکار معاد , بى دلیل استیکى از شیوه هاى احتجاج قرآن با صاحبان عقاید باطل این است که از آنان, مطالبه دلیل مى کند تا روشن شود که عقاید ایشان پایه عقلى و منطقى ندارد, چنان که در چندین آیه, آمده است:قل هاتوا برهانکم… ۱. بگو (اى پیامبر) دلیلتان را بیاورید.و در موارد مشابهى با این لحن مى فرماید که صاحبان این عقاید نادرست, ((علم)) و اعتقاد مطابق با واقع و مستند به برهان ندارند بلکه به ((ظن)) و گمان بى دلیل و مخالف با واقع, بسنده کرده اند.۲و در مورد منکرین معاد هم مى فرماید:و قالوا ما هى الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیى و ما یهلکنا الا الدهر و ما لهم بذلک من علم ان هم الا یظنون.۳و (کافران) گفتند: جز این زندگى دنیا حیاتى نیست که مى میریم و زندگى مى کنیم و جز روزگار, چیزى ما را نابود نمى کند (در صورتى که) به این مطلب, علمى ندارند و تنها گمانى مى برند.هم چنین در آیات دیگرى بر این نکته, تاکید شده که انکار معاد , تنها گمان بى دلیل و نادرستى است ۴. البته ممکن است گمانهاى بى دلیل در صورتى که موافق هواى نفس باشد مورد قبول هوى پرستان , واقع شود ۵ و در اثر رفتارهاى متناسب با آنها و ارتکاب گناهان تدریجاً به صورت اعتقاد جزمى , جلوه کند۶ و حتى شخص بر چنین اعتقادى پافشارى نماید.۷قرآن کریم, سخنان منکرین معاد رانقل کرده است که غالباً چیزى بیش از استبعاد نیست و احیاناً اشاره به شبهات ضعیفى دارد که منشا استبعاد و شک در امکان معاد شده است ۸. از این رو, از یک سو, پدیده هاى مشابه معاد را یادآور مى شود تا رفع استبعاد گردد۹, و از سوى دیگر به پاسخ شبهات , اشاره مى کند تا هیچ گونه شبهه اى باقى نماند و امکان وقوعى معاد , کاملاً تثبیت شود. ولى به این مقدار, اکتفا نمى کند و علاوه بر حتمى بودن این وعده الهى و اتمام حجت بر مردم به وسیله وحى , به برهان عقلى بر ضرورت معاد نیز اشاره مى کند .
پدیده هاى مشابه معادالف: رویش گیاه ، زنده شدن انسان پس از مرگ, از آن جهت که حیات مسبوق به موت است شبیه روییدن گیاه در زمین, بعد از خشکى و مردگى آنست. از این رو, تامل در این پدیده که همواره در جلو چشم همه انسانها رخ مى دهد کافى است که به امکان حیات خودشان بعد از مرگ , پى ببرند. و در واقع, آنچه موجب ساده شمردن این پدیده و غفلت از اهمیت آن شده عادت کردن مردم به دیدن آن است و گرنه از جهت پیدایش حیات جدید , فرقى با زنده شدن انسان, بعد از مرگ ندارد.قرآن کریم براى دریدن این پرده عادت, مکرراً توجه مردم را به این پدیده جلب, و رستاخیز انسانها را به آن, تشبیه مى کند۱۰ و از جمله مى فرماید:فانظر الى آثار رحمه الله کیف یحیى الارض بعد موتها ان ذلک لمحیى الموتى و هو على کل شى قدیر ۱۱.پس به آثار رحمت الهى بنگر که چگونه زمین را بعد از مرگش زنده مى کند. تحقیقاً (همان زنده کننده زمین) زنده کننده مردگان (هم) هست و او بر هر چیزى تواناست.ب: خواب اصحاب کهف: قرآن کریم بعد از ذکر داستان شگفت انگیز اصحاب کهف که حاوى نکته هاى آموزنده فراوانى است مى فرماید:و کذلک اعثرنا علیهم لیعلموا ان وعد الله حق و ان الساعه آتیه لا ریب فیها… ۱۲.بدین سان مردم را برایشان (اصحاب کهف) آگاه ساختیم تا بدانند که وعده خدا راست است و قیامت خواهد آمد و جاى شکى در آن نیست .بى شک, اطلاع از چنین حادثه عجیبى که عده اى در طول چند قرن (سیصد سال شمسى = سیصد و نه سال قمرى) خواب باشند و سپس بیدار شوند تاثیر خاصى در توجه انسان به امکان معاد و رفع استبعاد آن خواهد داشت زیرا هر چند هر خواب رفتنى شبیه مردن است (النوم اخ الموت) و هر بیدار شدنى شبیه زنده شدن پس از مرگ; لیکن در خوابهاى عادى, اعمال زیستى (بیولوژیک) بدن, بطور طبیعى ادامه مى یابد و بازگشت روح, تعجبى را بر نمى انگیزد اما بدنى که سیصد سال از مواد غذائى, استفاده نکند مى بایست طبق نظام جارى در طبیعت, بمیرد و فاسد شود و آمادگى خود را براى بازگشت روح, از دست بدهد. پس چنین حادثه خارق العاده اى مى تواند توجه انسان را به ماوراى این نظام عادى, جلب کند و بفهمد که بازگشت روح به بدن, همیشه در گروى فراهم بودن اسباب و شرایط عادى و طبیعى نیست. پس حیات مجدد انسان هم هر چند بر خلاف نظام مرگ و زندگى در این عالم باشد, امتناعى نخواهد داشت و طبق وعده الهى, تحقق خواهد یافت.ج: زنده شدن حیوانات: قرآن کریم هم چنین به زنده شدن غیر عادى چند حیوان اشاره مى کند که از جمله آنها زنده شدن چهار مرغ به دست حضرت ابراهیم (ع) ۱۳ و زنده شدن مرکب سوارى یکى از پیامبران است که به داستان آن, اشاره خواهد شد. و هنگامى که زنده شدن حیوانى ممکن باشد زنده شدن انسان هم ناممکن نخواهد بود.د: زنده شدن بعضى از انسانها در همین جهان: از همه مهمتر, زنده شدن بعضى از انسانها در همین جهان است که قرآن کریم, چند نمونه از آنها را یادآور مى شود. از جمله, داستان یکى از انبیاى بنى اسرائیل است که در سفرى عبورش به مردمى افتاد که هلاک و متلاشى شده بودند و ناگهان به ذهنش خطور کرد که چگونه این مردم, دوباره زنده خواهند شد! خداى متعال جان او را گرفت و بعد از یک صد سال دوباره زنده اش ساخت و به وى فرمود: چه مدت در این مکان, توقف کرده اى؟ او که گویا از خوابى برخاسته است گفت: یک روز یا بخشى از روز! خطاب شد: بلکه تو یک صد سال در اینجا مانده اى! پس بنگر که از یک سوى, آب و نانت سالم مانده, و از سوى دیگر, مرکب سواریت متلاشى شده است! اکنون بنگر که ما چگونه استخوانهاى این حیوان را بر روى هم سوار مى کنیم و دوباره گوشت بر آنها مى پوشانیم و آنرا زنده مى سازیم .۱۴مورد دیگر, داستان گروهى از بنى اسرائیل است که به حضرت موسى (ع) گفتند: ما تا خدا را آشکار نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد! و خداى متعال آنان را با صاعقه اى هلاک کرد و سپس به درخواست حضرت موسى (ع) دوباره آنها را زنده ساخت .۱۵و نیز زنده شدن یکى از بنى اسرائیل ـ که در زمان حضرت موسى (ع) به قتل رسیده بود ـ به وسیله زدن پاره اى از پیکر یک گاو ذبح شده به او که داستان آن در سوره بقره, ذکر شده و سوره مزبور به همین مناسبت نامگذارى گردیده, و ذر ذیل آن آمده است: ذلک یحیى الله الموتى و یریکم آیاته لعلکم تعقلون .۱۶بدین سان خدا مردگان را زنده مى کند و نشانه هایش را به شما مى نمایاند باشد که با خرد دریابید.هم چنین زنده شدن بعضى از مردگان به اعجاز حضرت عیسى ۱۷(ع) را مى توان نشانه اى بر امکان معاد, قلمداد کرد.احتجاجاتى که قرآن کریم با منکرین معاد دارد و از لحن پاسخهایى که به سخنان آنان داده است به دست مىآید که شبهاتى در اذهان ایشان بوده که ما آنها را براساس مناسبت پاسخهاى به این صورت, تنظیم مى کنیم:
۱ـ شبهه اعاده معدومقبلاً اشاره کردیم که قرآن کریم در برابر کسانى که مى گفتند: ((چگونه ممکن است انسان, بعد از متلاشى شدن بدنش مجدداً زنده شود؟)) پاسخى مى دهد که مفادش این است: قوام هویت شما به روحتان است نه به اندامهاى بدنتان که در زمین, پراکنده مى شود.۱۸از این گفتگو مى توان استنباط کرد که منشا انکار کافران, همان شبهه اى بوده که در فلسفه به نام ((محال بودن اعاده معدوم)) نامیده مى شود. یعنى آنان مى پنداشتند که انسان, همین بدن مادى است که با مرگ, متلاشى و نابود مى گردد و اگر مجدداً زنده شود انسان دیگرى خواهد بود زیرا برگرداندن موجودى که معدودم شده محال است و امکان ذاتى ندارد.پاسخ این شبهه از بیان قرآن کریم, روشن مى شود و آن این است که هویت شخصى هر انسانى, بستگى به روح او دارد, و به دیگر سخن: معاد, اعاده ((معدوم)) نیست بلکه بازگشت(( روح موجود)) است .
۲ـ شبهه عدم قابلیت بدن براى حیات مجددشبهه قبلى, مربوط به امکان ذاتى معاد بود, و این شبهه , ناظر به امکان وقوعى آن است. یعنى هر چند بازگشت روح به بدن ,محال عقلى نیست و در فرض آن, تناقضى وجود ندارد ولى وقوع آن, مشروط به قابلیت بدن است و ما مى بینیم که پدید آمدن حیات, منوط به اسباب و شرایط خاصى است که مى بایست تدریجاً فراهم شود مثلاً نطفه اى در رحم, قرار گیرد و شرایط مناسبى براى رشدآن, وجود داشته باشد تا کم کم جنین کاملى شود و به صورت انسان در آید, ولى بدن که متلاشى شد دیگر قابلیت و استعداد حیات را ندارد.پاسخ این شبهه آن است که این نظام مشهود در عالم دنیا, تنها نظام ممکن نیست و اسباب و عللى که در این جهان, براساس تجربه, شناخته مى شوند اسباب و علل انحصارى نیستند, و شاهدش این است که در همین جهان, پدیده هاى حیاتى خارق العاده اى مانند زنده شدن بعضى از حیوانات و انسانها رخ داده است .این پاسخ را مى توان از ذکر چنین پدیده هاى خارق العاده اى در قرآن کریم به دست آورد.
۳ـ شبهه درباره قدرت فاعلشبهه دیگر این است که براى تحقق یک پدیده, علاوه بر امکان ذاتى و قابلیت قابل, قدرت فاعل هم شرط است و از کجا که خدا قدرت بر زنده کردن مردگان داشته باشد؟!این شبهه واهى , از طرف کسانى مطرح شده که قدرت نامتناهى الهى را نشناخته بودند, و پاسخ آن این است که قدرت الهى, حد و مرزى ندارد و به هر چیز ممکن الوقوعى تعلق مى گیرد , چنانکه این جهان کران ناپیدا را با آن همه عظمت خیره کننده, آفریده است .اولم یروا ان الله الذى خلق السموات و الارض و لم یعى بخلقهن بقادر على ان یحیى الموتى بلى انه على کل شى قدیر.۱۹مگر ندیدند (و ندانستند) خدایى که آسمانها و زمین را آفریده و در آفرینش آنها در نمانده است, مى تواند مردگان را زنده کند؟ چرا, او بر هر چیزى تواناست.افزون بر این, آفرینش مجدد, سختتر از آفرینش نخستین نیست و نیاز به قدرت بیشترى ندارد بلکه مى توان گفت از آن هم آسانتر است زیرا چیزى بیش از بازگشت روح موجود نیست .فسیقولون من یعیدنا قل الذى فطرکم اول مره فسینغضون الیک روئوسهم..۲۰.خواهند گفت: چه کسى ما را باز مى گرداند (و مجدداً زنده مى کند)؟ بگو: همان کسى که شما را نخستین بار آفرید. پس سرهایشان را نزد تو تکان خواهند داد (و از این پاسخ, تعجب خواهند کرد).و هو الذى یبد الخلق ثم یعیده و هو اهون علیه ۲۱.و اوست کسى که آفرینش را آغاز مى کند و سپس آن را باز مى گرداند و آن (باز گرداندن) آسانتر است .
۴ـ شبهه درباره علم فاعلشبهه دیگر این است که اگر خدا بخواهد انسانها را زنده کند و به پاداش و کیفر اعمالشان برساند باید از سویى بدنهاى بى شمار را از یکدیگر تشخیص بدهد تا هر روحى را به بدن خودش باز گرداند; و از سوى دیگر, همه کارها خوب و بد را به یاد داشته باشد تا پاداش و کیفر درخورى به هر یک از آنها بدهد. و چگونه ممکن است ابدانى که خاک شده و ذرات آنها درهم آمیخته شده را از یکدیگر باز شناخت؟ و چگونه مى توان همه رفتارهاى انسانها را در طول هزاران بلکه میلیونها سال, ثبت و ضبط کرد و به آنها رسیدگى نمود؟این شبهه هم از طرف کسانى مطرح شده که علم نامتناهى الهى را نشناخته بودند و آن را به علوم ناقص و محدود خودشان قیاس مى کردند. و پاسخ آن این است که علم الهى حد و مرزى ندارد و بر همه چیز, احاطه دارد و هیچ گاه خداى متعال چیزى را فراموش نمى کند.قرآن کریم از قول فرعون, نقل مى کند که به حضرت موسى (ع) گفت: فما بال القرون الاولى!اگر خدا همه ما را زنده, و به اعمالمان رسیدگى مى کند پس وضع آن همه انسانها پیشین که مرده و نابود شده اند چه مى شود؟حضرت موسى (ع) فرمود: … علمها عند ربى لا یضل ربى و لاینسى .۲۲علم همه آنها نزد پروردگارم در کتابى محفوظ است و پروردگار من گمراه نمى شود و چیزى را فراموش نمى کند.و در آیه اى جواب دو شبهه اخیر به این صورت, بیان شده است:قل یحییها الذى انشاها اول مره و هو بکل خلق علیم ۲۳.بگو (اى پیامبر) مردگان را همان کسى زنده مى کند که نخستین بار, ایشان را پدید آورده, و او به هر آفریده اى داناست .قرآن کریم از یک سو, به عنوان پیامى که از طرف خداى متعال به بندگانش فرستاده شده بر تحقق معاد , تاکید مى کند و آن را وعده حتمى و تخلف ناپذیر الهى مى شمارد و بدین ترتیب حجت را بر مردم تمام مى کند ; و از سوى دیگر, به دلایل عقلى بر ضرورت معاد , اشاره مى کند تا رغبت انسان نسبت به شناخت عقلانى را ارضا کند و حجت را مضاعف سازد.از این رو, بیانات قرآنى درباره اثبات معاد را به دو بخش, تقسیم مى کنیم و در هر بخش به ذکر نمونه اى از آیات مربوط مى پردازیم .
وعده حتمى الهىقرآن کریم, بر پایى قیامت و زنده شدن همه انسانها در جهان آخرت را امرى تردید ناپذیر دانسته مى فرماید: ((ان الساعه آتیه لا ریب فیها)).۲۴ و آن را وعده اى راستین و تخلف ناپذیر شمرده مى فرماید: ((بلى وعداً علیه حقاً)) ۲۵ و بارها بر تحقق آن, قسم یاد کرده و از جمله مى فرماید: ((قل بلى و ربى لتبعثن و لتنبون بما عملکتم و ذلک على الله یسیر))۲۶ و هشدار دادن به مردم , نسبت به آن را از مهمترین وظایف انبیا دانسته چنان که مى فرماید: ((یلقى الروح من امره على من یشا من عباده لینذریوم التلاق))۲۷ و براى منکرین آن, شقاوت ابدى و عذاب دوزخ را مقرر فرموده است: ((و اعتدنا لمن کذب بالساعه سعیراً)).۲۸بنابراین, کسى که به حقانیت این کتاب آسمانى , پى برده باشد هیچ بهانه اى براى انکار معاد , شک درباره آن نخواهد داشت .
اشاره به براهین عقلىبسیارى از آیات کریمه قرآن, لحن استدلال عقلى بر ضرورت معاد دارد و مى توان آنها را ناظر به برهانهاى حکمت و عدالت دانست. از جمله به صورت استفهام انکارى مى فرماید:افحسبتم انما خلقنا کم عبثاً و انکم الینا لا ترجعون.۲۹مگر پنداشته اید که شما را بیهوده آفریده ایم و به سوى ما باز گردانده نمى شوید؟این آیه شریفه به روشنى دلالت دارد بر اینکه اگر معاد و بازگشت به سوى خداى متعال نباشد , آفرینش انسان در این جهان, بیهوده خواهد بود. ولى خداى حکیم , کار عبث و بیهوده , انجام نمى دهد. پس جهان دیگرى براى بازگشت به سوى خودش بر پا خواهد کرد.این برهان, یک قیاس استثنائى است و مقدمه اول آن ـ که یک قضیه شرطیه است ـ دلالت دارد بر اینکه هنگامى آفرینش انسان در این جهان, هدف حکیمانه خواهد داشت که به دنبال این زندگى دنیا , بازگشت به سوى خدا کند و در جهان آخرت, به نتایج اعمالش برسد. که این ملازمه در تقریر برهان حکمت, توضیح داده شد .و اما مقدمه دوم (خدا کار بیهوده نمى کند) همان مساله حکمت الهى و عبث نبودن کارهاى اوست که در بخش خداشناسى به اثبات رسید. بنابراین, آیه مزبور کاملاً قابل انطباق بر برهان نامبرده است .اکنون مى افزاییم: با توجه به اینکه آفرینش انسان به منزله غایت و هدفى براى آفرینش جهان است اگر زندگى انسان در این جهان, بیهوده و فاقد هدف حکیمانه باشد آفرینش جهان هم بیهوده و باطل خواهد بود. و این نکته را مى توان از آیاتى استفاده کرد که وجود عالم آخرت را مقتضاى حکیمانه بودن آفرینش جهان دانسته است. و از جمله در وصف خردمندان (اولوالالباب) مى فرماید:… و یتفکرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانک فقنا عذاب النار.۳۰… و درباره آفرینش آسمانها و زمین مى اندیشند (و آنگاه مى گویند:) پروردگارا , این (جهان) را باطل نیافریده اى , تو منزهى (از اینکه کار باطل, انجام دهى) پس ما را از عذاب آتش نگهدار.از این آیه, استفاده مى شود که تامل در کیفیت آفرینش جهان , انسان را متوجه حکمت الهى مى سازد , یعنى خداى حکیم از این آفرینش عظیم, هدف حکیمانه اى را در نظر داشته و آن را گزاف و پوچ نیافریده است, و اگر جهان دیگرى نباشد که هدف نهائى از آفرینش جهان, محسوب شود خلقت الهى , پوچ و بى هدف خواهد بود.دسته دیگرى از آیات کریمه قرآن که اشاره به برهان عقلى بر ضرورت معاد دارد قابل انطباق بر برهان عدالت است.۳۱ یعنى مقتضاى عدل الهى این است که نیکوکاران و تبهکاران را به پاداش و کیفر اعمالشان برساند و فرجام آنان را از یکدیگر تفکیک کند و چون در این جهان, چنین تفکیکى نیست ناچار جهان دیگرى برپا خواهد کرد تا عدالت خویش را عینیت بخشد.از جمله , در سوره جاثیه مى فرماید:ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سوا محیاهم و مماتهم سا ما یحکمون. و خلق الله السموات و الارض بالحق و التجزى کل نفس بما کسب و هم لا یظلمون.۳۲مگر کسانى که مرتکب کارهاى بد شدند چنین پنداشته اند که ما آنان را مانند کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند قرار خواهیم داد به گونه اى که زندگى و مرگ هر دو دسته , یکسان باشد (و همان گونه که در نعمتهاى و بلاها و شادیها و غمهاى این جهان , شریکنند بعد از مرگ هم فرقى نداشته باشند)؟ اینان بد قضاوتى مى کنند! و خداى متعال , آسمانها و زمین را بحق (و داراى هدف حکیمانه) آفریده و تا اینکه هر کس به آنچه به دست آورده جزا داده شود و به ایشان ستم نشود.
پی نوشت :

۱ـ بقره ۱۱۱/, انبیا ۲۴/, نمل ۶۴/.۲ـ موئمنون ۱۱۷/, نسا ۱۵۷, انعام ۱۰۰/, ۱۱۹, ۱۴۸, کهف ۵/, حج ۳/, ۸, ۷۱, عنکبوت ۸/, روم ۲۹/, لقمان ۲۰/, غافر ۴۲/, زخرف ۲۰/, نجم ۲۸/.۳ـ جاثیه ۲۴/.۴ـ قصص ۳۹/, کهف ۳۶/, ص ۲۷/, جاثیه ۳۲/, انشقاق ۱۴/.۵ـ القیامه ۵/.۶ـ روم ۱۰/, مطففین ۱۰/ـ۱۴.۷ـ نحل ۳۸/.۸ـ هود ۷/, اسرا ۵۱/, صافات ۱۶/, ۵۳, دخان ۳۴/ـ۳۶, احقاف ۱۸/, ق ۳/, واقعه ۴۷/ـ۴۸, مطففین ۱۲/ـ۱۳, نازعات ۱۰/ـ۱۱.۹ـ امورى که مثل یکدیگرند در همان جهت مماثلت, حکم واحدى خواهند داشت ; خواه حکم به امکان باشد و خواه حکم به عدم امکان ((حکم الامثال فى ما یجوز و مالا یجوز واحد)).۱۰ـ اعراف ۵۷/, حج ۵/ـ۶, روم ۱۹/, فاطر ۹/, فصلت ۱۹/, زخرف ۱۱/, ق ۱۱/.۱۱ـ روم ۵۰/.۱۲ـ کهف ۲۱/.۱۳ـ بقره ۲۶۰/.۱۴ـ بقره ۲۵۹/.۱۵ـ بقره ۵۵/,۵۶.۱۶ـ بقره ۶۷/ـ۷۳.۱۷ـ آل عمران ۴۹/, مائده ۱۱۰/.۱۸ـ سجده ۱۰/ـ۱۱.۱۹ـ احقاف ۳۳/, و نیز رجوع کنید به: یس ۸۱/, اسرا ۹۹/, الصافات ۱۱/, النازعات ۲۷/.۲۰ـ اسرا ۵۱/, و نیز رجوع کنید به: عنکبوت ۱۹/ـ۲۰, ق ۱۵/, واقعه ۶۲/, یس ۸۰/, حج ۵/, القیام ۴۰/, الطارق ۸/.۲۱ـ روم ۲۷/.۲۲ـ طه ۵۱/ـ۵۲, و نیز رجوع کنید به: سوره ق ۲/ـ۴.۲۳ـ یس ۷۹/.۲۴ـ غافر ۵۹/, و نیز رجوع کنید به: آل عمران ۹/, ۲۵, نسا ۸۷/, انعام ۱۲/, کهف ۲۱/, حج ۷/, شورى ۷/, جاثیه ۲۶/ و ۳۲.۲۵ـ نحل ۳۸/, و نیز رجوع کنید به: آل عمران ۹/, ۱۹۱, نسا ۱۲۲, یونس ۴/, ۵۵, کهف ۲۱/, انبیا ۱۰۳/, فرقان ۱۶/, لقمان ۹/, ۳۳, فاطر ۵/, زمر ۲۰/, نجم ۴۷/, جاثیه ۳۲/, احقاف ۱۷/.۲۶ـ تغابن ۷/, و نیز رجوع کنید به: یونس ۵۳/, سبا ۳/.۲۷ـ غافر ۱۵/, و نیز رجوع کنید به: انعام ۱۳۰/,۱۵۴, رعد ۲/, شورى ۷/, زخرف ۶۱/, زمر ۷۱/.۲۸ـ فرقان ۱۱/, و نیز رجوع کنید به: اسرا ۱۰/, سبا ۸/, موئمنون ۷۴/.۲۹ـ موئمنون ۱۱۵/.۳۰ـ آل عمران ۱۹/.۳۱ـ ص ۲۸/, غافر ۵۸/, قلم ۳۵/, یونس ۴/.۳۲ـ جاثیه ۲۱/ـ۲۲.منبع : آموزش عقاید, ج ۳, صص ۶۳ ـ ۳۷
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.