مجمع جهانی شیعه شناسی

قرآن قدس و کارکرد « وندها »

نویسندگان: مریم شعبان زاده محمود براتی
منبع: پژوهشنامه ادب غنایی سال اول نیمه دوم ۱۳۸۲ شماره ۱

 

چکیده:

یکی از کتابهای کهن ارزشمند در زمینه قرآن، قرآن مترجم قدس است. پژوهش در چگونگی ترجمه این قرآن مترجم می تواند پرده از بسیاری از نادانسته های تحول زبان فارسی بردارد.
مترجم کوشیده است تا به زبانی روان ( ولی متأثر از گویش منطقه ای) کلام خدا را به بهترین نحو به همزبانان و همکیشان خود منتقل کند. در این راستا از برساختن لغات برای مفاهیم دینی که مترجمان اولیه برای ترجمه متون دینی به آن نیاز داشته اند ناگزیر بوده و گاه خود به وضع لغت دست یازیده است. ترکیبی و پیوندی بودن زبان فارسی این دستمایه را در اختیار او نهاده است تا لغات تازه وضع کند و در این راستا پیشوندها و پسوندها و میانوندها بهترین دستیاران وی بوده اند. این پژوهش ضمن معرفی این ترجمه و برشمردن برخی ویژگیهای آن وندهایی را که مترجم برای ساخت لغات از آن بهره برده است توصیف نموده و برای هر مورد مثالهایی از متن آورده است.

 

مقدمه:
ترجمه های قرآن همچنانکه از نظرتاریخ ترجمه اهمیت ویژه ای دارند، از لحاظ تاریخ زبان و سیر تحول آن نیز حائز اهمیتند. آنها منبعی سرشار برای شناخت و مطالعه زبان فارسی و دوره های مختلف تحول آن و نیز شناخت گویش هایی منطقه ای به شمار می روند. مترجمان که رسالت مرزبانی را دارایند کوشیده اند ظرافت کامل را در ترجمه قرآن به کار دارند. آنان به دلیل اعتقادات دینی خود سعی وافر داشته اند تا درست ترین مفهوم کلام خدا را با بهترین شیوه به همزبانان خود انتقال دهند. یکی از قدیمترین نمونه های ترجمه، قرآن مترجم قدس است که با شماره ۵۴ در کتابخانه آستان قدس رضوی نگهداری می شود. در این قرآن معادل فارس هر واژه در زیر آن درج شده است. خوشبختانه بخش بیشتر قرآن از دستبرد ایام محفوظ مانده جز چند صفحه که از اول تا آخر آن مفقود شده است. بطوری که از آیه ۲۱۳ سوره بقره تا آیه اول سوره الضحی را در بر دارد. نام مترجم، کاتب، تاریخ و محل کتابت آشکار نیست. محقق محترم دکتر رواقی آن را با نام « قرآن قدس» به زیور طبع آراسته است. درباره تاریخ ترجمه و منشأ مترجم نمی توان نظر قطعی داد. دکتر رواقی قدمت این ترجمه را مشخص نمی کند ولی مترجم یا مترجمان آن را از مردم منطقه کرمان و سیستان حدس می زند. ( رواقی، ۱۳۶۴: ۳۵-۳۲) « شباهت واژگانی بین این کتاب و فرهنگ مصادر اللغه ( مولف ناشناخته) ولی از مردم منطقه کرمان آنقدر فراوان است که شاید مترجم یا مترجمان این قرآن نیز از همان حوزه جغرافیایی برخاسته باشند که مولف مصادر اللغه از آن است. » ( رواقی، ۱۳۶۴: ۳۲) کهنگی زبان ترجمه آن را قرون اولیه دوره رشد و تکوین زبان فارسی دری نزدیک منسوب می کند، ولی این مقایسه از نظر دکتر رواقی نمی تواند چندان دقیق باشد. زیرا سرعت تحول در زبان ادبی و زبان عامه مردم ( که این ترجمه رگه هایی از گویش محلی و منطقه ای را دارد) متفاوت است. زبان ادبی در هر دوره دستخوش تحولات عمده تری می گردد. زیرا ادیب می کوشد تا به زبان معیار حکومتی نزدیک گردد و اندک اندک از به کار گرفتن گونه ها و گویشها در نوشتن می کاهد و به این ترتیب از زبان مردم منطقه فاصله می گیرد. ولی زبان علمی و بخصوص ترجمه قرآن که زبان دینی مردم است نگاه به مردم و زبان عمومی جامعه دارد لذا این گونه زبانها سرعت تغییر را بر نمی تابند و دیرتر متحول می گردند. به همین دلیل سرعت تحول در زبان علمی و نظایر این ترجمه کندتر از زبان ادبی است. مقایسه ای بین زبان شاعران و زبان علمی دانشمندانی که در یک دوره از یک منطقه برخاسته اند این ناهمگونی سرعت تغییر را نشان می دهد. از جانب دیگر نیز می توان در خصوص تاریخ این ترجمه حکم قطعی صادر کرد زیرا گاهی بعضی از گویشهای محلی به دلایلی چون دوری از مرکز و عدم تبادل ارتباطات منطقه ای سرعت تحول سایر گویشها را طی نمی کنند و ممکن است در دوره زمانی واحد یک گویش کهنه تر از دیگری به نظر رسد. مقایسه ای بین زبان ناصرخسرو و زبان فردوسی علیرغم آنکه ناصرخسرو از لحاظ زمانی پس از فردوسی شعر سروده کهنگی زبان ناصرخسرو را که از منطقه ای دیگر است نشان می دهد. در زبان ناصر خسرو بسامد لغت کهنه بیشتر است که نشان دهنده کندی سرعت تحول در گویش مردم آن منطقه می باشد. ( رواقی، ۱۳۶۴: ۱۷) بر اساس اینگونه ترجمه در خصوص نحو و ساختار دستوری جمله در آن زمان نمی توان حکم قطعی صادر کرد و قاعده ای دقیق بر مبنای دستور زبان آن دوره استخراج نمود. زیرا مترجمان قرآن به دلیل وسواس خاص به برابر سازی دقیق واژگان و رعایت نزدیکتر شدن به مفهوم دقیق کلام خدا از قواعد جمله بندی زبان فارسی تخطی نموده به برابر سازی واژگانی توجهی بیشتر مبذول داشته اند بطوری که گاه ساختار جمله بندی فارسی فدای ترجمه لفظ به لفظ شده است و گاه قواعد دستوری زبان عربی در زبان فارسی منتقل گشته است. با این همه این متن منبع سرشاری از برای تحقیق در خصوص ساختمان فعل و ساخت دستوری جملات می باشد که به دلیل وسعت حوزه تحقیق مجالی دیگر برای پژوهش می طلبد. توانایی زبان فارسی برای واژه سازی با استفاده از ترکیب و پیوند در این ترجمه بارز است. ضرورت وضع لغات جدید دینی و مترجمان قرآن وا می داشت تا با استفاده از ترکیب واژه ها و و « وندها» کلمات تازه ای بیافرینند که در نوع خود قابل توجه است و برخی از آنها در این متن آمده است. در آن واژگان فراوان محلی منطقه ای با « وندها» به واژگان نو و گاه نادر بدل شده اند. پیشوندها و پسوندها چه صرفی و چه غیر صرفی در متن فراوان به چشم می خورد بسیاری از افعال تازه نیز از این طریق ساخته شده اند. در اولین نگاه ساختار صفت فاعلی با « ار» و فعل مرکب نمود فراوان دارد. مترجم این قرآن برای بعضی لغات دینی واژگانی را ضبط کرده است که بررسی آنها از نظر کیفیت ترجمه بسیار سودمند است و پژوهش گسترده ای می طلبد. برخی از آن برابر ساختگان که با استفاده از توانایی پیوند در زبان فارسی بر ساخته شده اند چنین است:
 

لغت فارسی: اوام داران

معادل لغت عربی: الغارمین

توبه/۶۰

لغت فارسی: اشنیدار

معادل لغت عربی: سمیع

ابراهیم/۳۹

لغت فارسی: ایادکناران

معادل لغت عربی: ذاکرین

هود/۸۴

لغت فارسی: اسپردان جای

معادل لغت عربی: مستودع

انعام/۹۸

لغت فارسی: بانگ کنار

معادل لغت عربی: مؤذن

اعراف/۴۴- یوسف/۷۰

لغت فارسی: بخشیدار

معادل لغت عربی: الوهاب

جن/۹- آل عمران /۸

لغت فارسی: بود و بهود

معادل لغت عربی: کن فیکون

بقره/۱۱۷

لغت فارسی: بپای کردن نماز

معادل لغت عربی: اقاموالصلو*

شوری /۳۹

لغت فارسی: بدس بردن ( بیم دادن)

معادل لغت عربی: انذار

سجده/۱۴

لغت فارسی: برمرگیر

معادل لغت عربی: فارتقب

دخان /۱۱

لغت فارسی: بزرگ منشتی کناران

معادل لغت عربی: مستکبرین

مومن/۷۷

لغت فارسی: بارخوار

معادل لغت عربی: عاقلان

احقاف/۶

لغت فارسی: بارخوارگندادیم

معادل لغت عربی: اغفلنا

کهف/۲۸

لغت فارسی: بستار

معادل لغت عربی: امه

بقره/۲۲

لغت فارسی: بخشاینده

معادل لغت عربی: رحیم

بقره: /۱

لغت فارسی: پی برداران

معادل لغت عربی: مقتدون

زخرف /۲۴

لغت فارسی: پذیره آمدن

معادل لغت عربی: ملاق

حاقه/۲۰

لغت فارسی: جامه در سرکشیدار

معادل لغت عربی: مزمل

مزمل/۱

لغت فارسی: دست در زداران

معادل لغت عربی: مستمسکون

زخرف/۲۱

لغت فارسی: دردمند کنار

معادل لغت عربی: الیم

دخان/۱۲

لغت فارسی: دیدور

معادل لغت عربی: مبین

زخرف/۲

لغت فارسی: دشتخوار داشتاران

معادل لغت عربی: کارهون

زخرف/۷۹

لغت فارسی: دژکام

معادل لغت عربی: کرهاً

سجده /۱۲

لغت فارسی: دشتیکو

معادل لغت عربی: هلوعاً

معارج/۲۰

لغت فارسی: رفتار

معادل لغت عربی: مستمّر

قمر/۲

لغت فارسی: راست کر گرفتن

معادل لغت عربی: فآمن

عنکبوت/۲۶

لغت فارسی: رامشتی شدار

معادل لغت عربی: مستبشره

عبس /۳۹

لغت فارسی: رستار

معادل لغت عربی: ناج

یوسف/۴۲

لغت فارسی: سست گرفتاران

معادل لغت عربی: مستضعفین

نساء/۹۸

لغت فارسی: شکرگزاردار

معادل لغت عربی: شکور

شوری/۳۴

لغت فارسی: صف زداران

معادل لغت عربی: صافات

صافات/۱( نور/۴)

لغت فارسی: فریاد رسیدار

معادل لغت عربی: صریخ

یس/۴۳

لغت فارسی: فرودتر

معادل لغت عربی: اسفل

نساء /۱۴۵

لغت فارسی: کم پیموداران

معادل لغت عربی: المطففین

مطففین/۱

لغت فارسی: گمامندی

معادل لغت عربی: شک

دخان/۱۰

لغت فارسی:گردانستار

معادل لغت عربی: صغیراً

انفال/۵۳

لغت فارسی: گل کردی

معادل لغت عربی: بنیان

صف/۴

لغت فارسی: گرویستاران

معادل لغت عربی: مؤمنون

نساء/۱۳۶

لغت فارسی:ماندار

معادل لغت عربی: باقیه

زخرف/۲۹

لغت فارسی: می نارای شدن

معادل لغت عربی: یجحدون

انعام/۴۸

لغت فارسی: میزدک برداران

معادل لغت عربی: مبشرین

نساء/۱۶۰

لغت فارسی: ناسپاس

معادل لغت عربی: کفور

زخرف/۱۶

لغت فارسی: وستام کناران

معادل لغت عربی: المتوکلون

یوسف/۶۷

لغت فارسی: ویجب کرد

معادل لغت عربی: کتبه

مائده/ ۲۱

این متن بسیاری از خصوصیات واژگانی و دستوری متون اولیه دوره رشد و تکوین زبان فارس دری را در بردارد چون: ۱- تأثیر تلفظ منطقه ای: برخیز ( پرهیز) ، دیوال ( دیوار) ، سرتنگون ( سرنگون) ۲- رسم الخط خاص: همتاان، دوشیزگان، خرشید، برخ، گوه ( گواه) ۳- صرف فعل: آمدار، به هم آمداران، خوارشدار، سجده گیرید، هید ( هستید) ، می گوهیم، بهد ( باشد)
ویژگیهای واژگانی قرآن قدس
این متن بسیاری از خصوصیات واژگانی تفاسیر و متون کهنه زبان فارسی دری را در بردارد. بخشی از شباهت های دستوری قرآن قدس با قرآنهای مترجم و تفاسیر قرآن چون تفسیری بر عشری از قرآن مجید محفوظ در موزه بریتانیا، تفسیر قرآن کمبریج قرآن پاک تفسیر طبری، تفسیر قرآن شنشقی ترجمه سوره مائده فرهنگ مصادر اللغه و نیز تاریخ سیستان، ابوشکور بلخی، فرهنگ مهذب الاسماء چنین است: جمع بستن کلمات عربی با آن و ها، کاربرد جمع مکسر عربی، جمع کلمات مختوم به الف با آن جمع بستن کلمات منسوب فارسی یا عربی با « ان»- استفاده از حاصل مصدر و اسم مصدر- استفاده از پسوند تصغیر « ک» ساختن صفت مرکب یا « اومند» ، « مند»، « ناک»، استعمال صفا فاعلی مختوم به « نده» یا « ار»، استعمال افعال پیشاوندی، ساختن فعل مجهول با همکردهای آمدن، گشتن، شدن، استفاده از لهجه محلی، عدم کاربرد سجع، نبود شعر فارسی، کاربرد عدد، افزودن «ی» نکره، سادگی و روانی جملات و… لغات مشترکی در این متون وجود دارد چون: اجگهنان ( کاهلان) . برمرداشتن( چشم داشتن) ، چشم دیدن ( نمایش) ، خجاره ( اندک) ، خیش ( لای و لوش و لجن) ، زورش ( سختی) ، سپزگی ( سخت، درشت) ، کامستن ( خواستن) ، گسست ( زشت) ، گسید کردن ( روانه کردن) ، نیاوه ( بهره) و… ولی از طرف دیگر لغات کهنه ای در این متن ناشناخته مانده است: آماریدن ( شمردن) ، ازن (گونه، جفت) ، اکار ( لغو و بیهوده) ، بارخواری ( غفلت) ، برس هنگ گرفتن ( دست در زدن) ، دشیکو ( ناشکیبا) ، سرد ( نردبان) ، گرسه‌ی (گرسنگی) ، رمزک ( لغزنده و نرم) ، بشرده ( باز داشته) ، حنایشت کردن ( اندیشیدن) ، شنفتها ( سقفها) ، در حنیده شدن ( بر بافتن) ، گیه ( بهتر) ، گوسرایی ( شنونده) ، ستادی ( پناهگاه۹، شپیلیدن ( صفیر زدن) ، اکن ( اکنون) ، ماسیابستن ( چفته بستن) ، کوتان ( اکران) مایگان ( ماه)، و… از نظر دکتر رواقی « پیوند این متن با فارسی میانه نسبت به متنهای دیگر فارسی بسیار زیاد است و به جرأت می توان گفت که در میان منتهای شناخته شده فارسی هیچ کدام تا این اندازه واژه های همشکل و هم معنا با فارسی میانه را در خود ندارند. » ( رواقی، ۱۳۶۴: ۷) این همانندی در سه دسته واژگانی، آوایی و ساختاری قابل بررسی است:
– همانندی واژگانی:
در واژههایی چون: آماریدن، اکار، اویارگه و…
– همانندی آوایی:
در واژه هایی چون ایاد کرد ( یوسف ۴۹)، ایار ( جن/۲۵)، اوام ( حدید /۱۸)، اشنیدار ( ابراهیم/۳۹)
– همانندی ساختاری:
در ساخت جمله و ساخت دستوری کلمه و ساخت صفت فاعلی با « ار». آنگاه دکتر رواقی فهرست بلندی از کلماتی را که با « ار» صفت فاعلی شده اند ارائه می نماید. به نظر اینجانب مقایسه و درجه بندی این متون تنها از طریق استقصا و بررسی کامل کتابهای کهن امکان پذیر است. و چون همه این کتابها در دست نیست و نیز تاریخ کتابت این ترجمه نیز مشخص نمی باشد نمی توان این متن را نزدیکترین متن به فارسی میانه دانست و این سخن به حدس و گمان نزدیکتر است. اما آنچه می تواند به استواری این حدس کمک کند همانندی ساختاری و مقایسه متون از نظر کاربرد «وندها» است که متأسفانه آقای دکتر به آن اشاره ای نکرده است.
وندها
یکی از دگرگونی های مهمی که در زبان فارسی هنگام انتقال از مرحله باستان به مرحله میانه روی داد حذف اجزای پایانی واژگان بود که رابطه دستوری آن واژه را در جمله تعیین کرد. پسوندها و حروف می توانند نقش آن اجزا را در فارسی میانه ایفا کرده و به واژگان جنبه تصریفی بخشند لذا وندها به صورت حلقه اتصالی و توانایی واژه سازی و نیز نقش واژه را در جمله فارسی باستان با گذر از فارسی میانه به فارسی دری انتقال می دهد. این پژوهش با بررسی وندها و نیز جستجوی آنها در فارسی میانه و فارسی باستان کوشیده است، حدس دکتر رواقی را به یقین نزدیک نماید. با این همه درجه بندی این متن نسبت به سایر متون از لحاظ نزدیکی به فارسی میانه پس از بررسی وندها در سایر متون نیز این ویژگی ها پژوهیده شود گره تا حدودی گشاده خواهد گشت. در این پژوهش هر سه نوع وند موجود در فارسی ( پیشوند، میانوند و پسوند) ( ثمره، ۱۳۵۰: ۳۳) بودن تفکیک جنبه تصریفی هر کدام بررسی شده است و جمله اساس علمی دقیقی ندارد چون هر آن چه با واژه ترکیب شود ممکن است اسم یا صفت باشد نه وند. مرحوم دکتر معین و علامه دهخدا در تعریف وند چنین گفته اند: وند در زبان های باستانی ایران از ونت مفهوم دارنده بر می آید. و نیز « وند» پسوندی است دال بر معانی زیر: الف- خداوندی و صاحبی، ب- شباهت ج- در آخر اسماء امکنه در آید. ملاحظه می شود که وند در این معنی پسوند فرض شده است. در فرهنگ فارس ذیل پسوند هم مشابه همین معنی تکرار شده است. اما معنی دقیق تر ذیل پساوند آمده است به این ترتیب که جزء‌ی که به آخر کلمه ملحق شود و تغییری در معنی آن دهد. در معنی پیشوند نیز چنین آمده است. کلمه ای که در آغاز کلمه دیگر در آید و کمابیش تصرفی در معنی آن کند. خسروکشانی نیز در تعاریفی که از پسوند از منابع مختلف آورده است چنین جمع بندی ارائه می کند. « پسوند عبارت از یک عنصر زبانی غیرمستقل ( عاری از معنی) است که به آخر برخی کلمات که ریشه نام دارد متصل می شود و در معنی و شکل آنها تصرف می کند. و در نهایت چنین نتیجه می گیرد که: « پسوند عنصر زبانی غیرمستقل ( غیر قاموسی) و گاهی نیز مستقل ( قاموسی) است که به آخر کلمه یک ریشه نامیده می شود متصل می شود و غالباً در معنی و حالت دستوری آن تصرف می کند ( و گاهی نیز هیچ تغییری از آنها به وجود نمی آورد) و مشتقاتی می سازد معمولاً در گروههای دستوری و لغوی خاص دسته بندی می شود. ) ( کثانی، ۵:۱۳۷۱) تعریف پیشوند نیز با استفاده از تعاریف بالا قابل استنتاج است با این تفاوت که به اول ریشه اضافه می شود. واژگانی که پیشوندی یا پسوندی بودن آنها فراموش شده و شامل واژه ساده- مرکب و اشتقاقی هر سه می شود واژه عام است تکواژ مناسب تر است و در متن مورد نظر احتمالاً در آن زمان نیز یک واژه محسوب گشته است و صورت اشتقاقی آن به مرور زمان فراموش شده است، نیز ذکر گردیده است واژگانی چون: پنهام، پهنا، ایاد، اشکر. روند تحول از فارسی باستان به فارسی دری با گذر از فارسی میانه طی شده است که به دو شاخه ترفانی و غربی تقسیم می شود. دکتر ابوالقاسمی شاخه میانی را در فارسی دری امروز مؤثر دانسته است. لذا در این پژوهش به فارسی میانه غربی توجه شده است.
الف- پیشوندها
در این قرآن مترجم یا مترجمان با پیشوندها معادلهایی برای واژگان عربی ساخته اند. – پیشوند a-anā-na ایرانی باستان که با تغییر جزئی به فارسی میانه رسیده و برای منفی کردن به کار می رفتن و در فارسی هم کاربرد دارد. « اَ» یا «آ» در هیچکدام پیشوند نیست بلکه صورت قدیمی تر کلمات هستند پیش « وندها» یا طبقه دستوری کلمه را عوض می کنند یا مفهومی به کلمه می افزایند مثل نفی که در کلمات مورد نظر هیچکدام منفی نیستند منفی، شامل a-mordād نشانه نفی a و صامت میانجی n در anōšay. پیشوند anā-an در صورت « نا» به کار رفته است در این متن برای معانی منفی آمده است: نکر (هود/۷۱): نا اشنخته تجحدون (انعام/۲۳): می نارای شند (کافر می شوند) – پیشوند مرده hw-hu که در واژه های هژیر، هنر، خسرو دیده می شود، جای آنها را خوش که صفت است گرفته و در ترجمه فطوعت ( مائده /۳۰) خوش کامه آمده است. – پیشوند apa ایرانی باستان و و abe میانه غربی به صورت « بی» و « وی» در آمده است. ضلاله ( اعراف/۶۰) : وی رهان ماتعلمون ( اعراف/۶) : وی خردی – پیشوند upari ایران باستان و abar میانه غربی به صورت bar و var درآمده است: متاعٌ فی الدنیا ( یونس/۷۱)، برخورداری در این گیتی – ( نوح/۱۷) : ور آوردن رصدا ( جن/۱۰) : ورکران. احتمل: ( رعد /۱۸) : ورداشت، منذر ( رعد/۸): بدس بردار ( بیم کن) رقیب: ( هود/۹۳) : برمرگرفتار استزلّهم ( آل عمران/۱۵۵) : برمزایست ( بلغزانید) صورت دیگری از این پیشوند به صورت « ب» آمده است. قیاماً ( آل عمران/۱۹۱)، بپایان ( ایستاگان، برپایان) – پیشوند antar ایرانی باستان و andar میانه غربی به صورت « در» ضبط شده است: یفترون ( نساء/۴۸) : در حنیدن داخلین ( تحریر/۱۱) : درشداران لاتفقهوا: ( بنی اسرائیل/۴۷) : درنیاوند مکنون( صافات/۴۹): در ستاد کرده ( پرده پوشیدگان) اتبعوا: ( هود/۶۱) : در رسانیده شوند. – پیشوند dus-duz ایرانی باستان و میانه به صورت « دژ» و «گس» و « دش» درآمده است: کرهاً ( نساء/۱۹) : دژکام کرهاً ( نساء/۱۹) : دشخوار و لا تسبّوا ( انعام/۱۰) : دژنام مدهید. – پیشوند hām برگرفته از صفت ایرانی باستان به صورت « هم» به کار رفته است؛ قاعاً صفْصناً ( طه/۱۰۷) : هموار، هم بند کردگان – پیشوند مرده pād در ایرانی میانه غربی برگرفته از pati ایران باستان در این متن به صورت کلمه پاداش در سوره ( بنی اسرائیل/ ۹۹) و پادزهر حضور دارد. اگر چه امروزه اینک دو کلمه بسیط فرض می شود. – پیشوند frōd به صورت « فرود» آمده است: انزل ( یونس/۲۱) : فرود کرده – پیشوند همراه فعل آمده است که به نظر می رسید مربوط به تلفظ منطقه ای می باشد: فآمن ( عنکبوت/۲۶) : راست کر گرفتن ( راست پنداشتن)
ب) میانوند
میانوند عامل ترکیب دو واژه است که در میان آن دو واقع می شود و به صورت زیر در متن وجود دارد: – میانوند الف در واژه گر اگر معادل واژه یستوی ( هود/۲۵) است. – میانوند الف در واژه رستاخیز معادل واژه القیامه ( هود /۶۱) است. – ترکیب ] دست+ور+نجن[ دستور نجن معادل واژه اساور ( حج /۲۴) است.
ج) پسوندها
پسوندها عامل مهمی در برساختن واژگان تازه اند. – پسوند ĭka-ăka-ka ایرانی باستان به صورت های āg-ag به ایرانی میانه غربی رسیده است و به صورت « الف» و « ه» در آخر برخی واژگان قرار می گیرد. ۱- برای ساختن اسم از ماده مضارع: اهمّتهم انفسهم، ( آل عمران/۱۵۵)، اندیشه مند ( مند) ۲- برای ساختن صفت مفعولی گذشته از ماده ماضی معروشات ( انعام/۱۴۱) : بسته. اقوم ( بقره/۱۸۲) : استاده تر خاسئین ( اعراف/۱۶) : دوارسته (گریخته) ۳- برای ساخت صفت از ماده مضارع صابر ( آل عمران/۱۴۲) : شکیوا سمیع ( یونس/۶۶) : اشنوا علیم ( نساء/۱۰۴) : دانا فتیلاً ( نساء/۵۰) : دسه ( رشته ای از خرما) ۴- برای ساخت اسم از اسم معروفا ( نساء/۵: نیکوا جثیاً ( مریم/۶۹) : زانوا صاحب ( نساء/۳۶) : پهلوا میزان ( هود/۸۵) : ترازوا ۵- برای ساخت اسم از فعل – پسوند aka ایرانی باستان که به صورت « چه» « زه» و « زه» و « ک» هنوز استعمال دارد در این متن در ترکیبات زیر آمده است. گو اینکه برخی نشانه تصغیر را پسوند به حساب نمی آورند. اعقاب ( آل عمران ۴۸ و ۱۴۴): پاشنک ها ه ( یوسف/۳۷) : جوانک قنوان ( انعام/۹۹) : سرزک ( شکوفه) مصباح ( نور/۳۶) : کلونک ( چراغدان) – پسوند anā ایرانی باستان و n āایرانی میانه برای ساختن مصدر از ماده ماضی یا مضارع در این متن به صورت »َن» آمده است. مستقر ( هود/۷۱) : استادن جای سمع ( هود/۲۱) : اشنیدن نفورا: ( بنی اسرائیل/۴۷ سوریدن شپیلیدن ( صفیر زدن، بانگ زدن) : ( انفال/۳۵) مستودعٌ ( انعام/۹۸) اسپردن جای یفترون ( هود/۲۲) : در حیدن مستورا ( بنی اسرائیل/۴۶) – پسوند andag میانه غربی از ترکیب پسوند ant و aka ایرانی باستان به صورت « نده» در این متن برای ساخت صفت فاعلی کاربرد یافته است: دابه ( هود/۷) : موجنده ( جنبنده) رحیم ( حجر/۱) : بخشاینده نوفّ: ( هود /۱۶) : بونده توفی: ( آل عمران/۱۶۱) : وازبونده موفون ( هود/۱۰۹) : بونده داداران – پسوند tara ایرانی باستان به صورت tar در فارسی میانه برای ساخت صفت تفضیلی به کار رفته است برخی از پژوهشگران آن را پسوند نمی دانند بلکه وابسته پسین می نامند. اقسط ( بقره/۲۸۲) : راستر اسفل ( نسای/۱۴۵) : فرودتر اقوم (بقره/۱۸۲) استاده تر شر ( آل عمران/ ۱۰۸) : گتر ( بدتر) اعلی ( طه/۶۹) : ورتر اضعف ( جن/۲۵) : سستر همچنین این پسوند برای ساخت صفت عالی به کار رفته است: رحمت کنارتر رحمت کناران ( اعراف/۱۵۱) – پسوند na āایرانی باستان به صورت n āبه ایرانی میانه غربی رسیده که برای ساختن صفت فاعلی از ماده مضارع به کار می رود و در این متن حضور دارد: قیاماً ( آل عمران/۱۹۱) : بپایان – پسوند anag برای ساختن صفت از اسم به صورت « انه» در فارسی دری در این متن به صورت « ان» نمود یافته است: نجیّا ( یوسف/۸۱) : رازان کناران ( رازگویان) – پسوند ānigبرای نسبت است و از صفت اسم می سازد. اذله ( مائده/۵۳) : نرمانی اعزه ( مائده/۵۴) : سختانی – پسوند ag برگرفته از tat ایرانی باستان در این متن به صورت « ای» در آخر صفت برای ساختن اسم کاربرد دارد. عدو ( آل عمران ۱۸۸ و انعام ۱۰۸) : دشمن – پسوند tār ایران باستان در میانه غربی به صورتهای tār و dār آمده است که ( در حقیقت پسوند ār است) برای ساختن اسم مصدر و صفت فاعلی از ماده ماضی به کار می رود و کاربرد فراوان یافته است: ناظره ( قیامت/۲۳) : برمرداشتار مهطعین ( معارج/۳۶) : شتافتار صائم: ( تحریم/۵) ، روزه داشتار طائف( ن/۱۹) : گشتار منوعا ( معرج/۲۲) : بشردار( بازداشتن) دکتر رواقی در مقدمه کتاب، فهرستی بلندی از صفتهای فاعلی را آورده است که به دلیل تکرار از آن چشم می پوشیم. – پسوند ār برای ساختن صفت فاعلی از ماده مضارع هم به کار می رود در این متن چنین است: طاعم ( انعام/۱۴۶) : خوردار واقع: ( طور/۷) : بودار مؤذن ( یوسف/۷۰) : بانگ کنار نزاعه ( معارج/۱۶) : کندار ( کندن) الفارقات ( مرسلات/۴) : جداکناران. – پسوند wand-āw and ایرانی میانه برگرفته از vant ایرانی باستان که برای ساختن صفت از اسم به کار می رود در این متن به صورت « مند» به کار رفته است. اهمتهم انفسهم ( آل عمران/۱۵۴) ، اندیشه مند ضلیلاً ( نساء/۵۷) سایه مند – پسوند war و bar در ایرانی میانه غربی برگرفه از صفت bara ایرانی باستان است که به معنی دارنده برای ساخت صفت از اسم به کار می رود. در این متن به صورت »ور» و «وْر» به کار رفته است: مبین ( نوح/۲) : دیدور اذن ( یونس) : دستوری کرد. – پسوند bāra ایرانی باستان به صورت bār و wār در فارسی میانه غربی به معنی دارنده به عنوان پسوند برای ساخت اسم از صفت به کار می رود. در این متن به صورت « بار» و «وار» به کار رفته است: ممکن است هم جزء پیشن هم پیشوند باشد: مانند هموار حلیم ( نساء /۱۲۹) بربار تبارک ( اعراف/۵۵ و فرقان /۲) : بزرگوار صفصفا ( طه/۱۰۷) : هموار. – پسوند bān میانه غربی برگرفته از اسم pāna ایرانی باستان به معنی حفاظت و نگهبانی پسوندی صفت ساز است که در این متن به صورت « وان» به کار رفته است: وکیل ( آل عمران/۱۷۴ و هود ۵۸) : نگه وان رؤوف ( توبه/۱۱۸) : مهروانی پسوند Īgar-gar به عنوان پسوندی صفت ساز برگرفته از kara فارسی باستان در این متن به صورت « گر» و « کر» حضور دارد: اثیم ( انسان/۲۴) : بزه کر خوّان ( نساء/۱۰۸) : خیانت کر عاملین ( آل عمران/۱۳۷) : کارگران ساحر ( قیامت/۲۷) : اوسون گر. پسوند gār میانه غربی بازمانده از kāra که در ایرانی باستان اسم است در این متن به صورت « گار» و « کار» از اسم صفت می سازد: غفور ( یوسف/۹۹) : آمرزیدگار خاطئین ( یوسف/۹۲) : گنه کاران ظالم ( انبیاء/۸) : ستم کار محکم ( غاشیه/۳۸) : درست کار. – پسوند ania ایرانی باستان به صورت en در میانه غربی در این متن به صورت « ین» کاربرد دارد: ( اعراف/۳۸) : وادمین ( بازپسین) اولین ( حجر/۱۱) : نخستینان – پسوند išta ایرانی باستان که به صورت ist به فارسی میانه رسیده است در این متن به صورت « سِت» کاربرد دارد. مقتسمین ( حجر/۹۱) : بخشست (تقسیم کنندگان) غواش ( اعراف/۴۱) : پوشست (سراپرده) نسفاً ( ه/۹۸): وار او شانستن ( پراکندن) حجر/ محجور ( فرقان/۵۴) : بشر ست ( بازداشتن) از فعل بشردن استزلّوا ( آل عمران/۱۵۵): بر مزایست ( لغزیدن) کفات (مرسلات/۲۶): در آورستار – اسم stāna در ایرانی باستان به معنی جا به صورت پسوند istān در ایرانی میانه غربی کاربرد دارد و در این متن آمده است: جنه ( یونس/۱۰) : بوستان مدینه ( یوسف/۳۱) : شارستان – پسوندlhā برای ساختن قید از صفت و اسم به کار می رود و در « تنها» باقی مانده است در این متن به صورت « تنها کان» آمده که به نظر میْرسد ویژگی گویشی باشد. فرادی ( انعام/۹۴) : تنهاکان – از ترکیب پسوند ist ایرانی باستان Ɵwaایرانی میانه غربی پسوند ist به وجود آمده است که در این متن به صورت «شِت» کاربرد دارد و اسم ساز است: استغفار ( بقره/۲۶۸) : آمرزشت استکبروا ( اعراف/۳۶): بزرگ منشت مزاج ( انسان/۵) : آمیزشت فرح ( توبه/۸۲)، رامشتی زینه ( نحل/۳۱) : آرایشت تثریب ( یوسف/۹۲) : سرزنشت خلق ( اعراف/۵۴) : آفرینشت مزیئاً ( نساء/۴) : گهارشت – از ترکیب پسوند I ایرانی باستان و ka پسوند ig در ایرانی میانه غربی تولید شده است که برای ساختن اسم از صفت به کار می رود. در این متن به صورت «ی» کاربرد یافته است. خضرا ( انعام/۹۹) : سوزی ( سبزی) مدینن ( هود/۸۵) : مدینیان در خصوص جاسوسی یهودیان ( مائده /۴۱) : جهودی ثمود ( هود/۹۲) : ثمودیان اعراب ( توبه/۹۸) : اعرابیان – از ترکیب پسوند Ɵwarبا پسوند ya در فارسی میانه پسوند ih به دست آمده که برای ساخت اسم از صفت به کار می رود در این متن به صورت «ی» آمده است: لابشری ( آل عمران/۱۲۷) : بی میزدکی ( آل عمران/۱۷۲) : خسته ی (خستگی) اذله ( مائده /۵۳) : نرمانی واغلُظ (توبه/۷۴): زوشی ( درشتی- سختگیری) ملجأ ( توبه/۱۱۸) : ستادی ( پناهگاه) خفیه ( اعراف/۵۶) : پنهامی مخمصه ( توبه/۱۲۰) : گرسه ی ( گرسنگی) غیب ( جن/۲۷) : ناپدیدی بصطهً ( اعراف/۶۹) : فراخی ضلال ( اعراف/۶۰) وی رهی کساد (توبه/۲۵) کاسدی ریبه ( توبه/۱۱۱): گمامندی – پسوند mant ایرانی باستان به صورت mend و ōmandدر ایرانی میانه غربی برای ساخت صفت از این به کار می رفت که در این متن به صورت « مند» حضور دارد. اهمتهم انفسهم ( آل عمران/۱۵۴) : اندیشه مند فقیر ( نساء/۷) : حاجتمند ضلیلاً ( نساء /۵۷) : سایه مند – پسوند sar برای ساخت اسم مکان در این متن به صورت « سار» آمده است: : نگون سار ساحر ( اعراف/۱۰۹) : جادوسار – پسوند ma ایرانی باستان به صورت um در میانه غربی کاربرد داشت و در این متن به صورت « اُم» برای اعداد ترتیبی آمده است. رابع ( کهف/۲۲) : چهارم سادس ( کهف/۲۲) ششم ثانی اثنین۰توبه /۴۱) دیگرم دوا – اسم carna در ایرانی باستان در فارسی میانه به صورت zar در آمده است که پسوند مکان است در این متن نیز این پسوند به صورت « زار»کاربرد یافته است: یقاتل ( نساء/۷۵): کارزار ( کارزار) – پسوند gah و gah فارسی میانه که می توان آن را اسم هم بنامیم و برای زمانه به کار می رفت. در این متن هم آمده است: صال ( رعد/۱۶) : اویارگه مکان ( یونس/۲۳) : جایگه ضحی (طه/۶۰): چاشتگه – پسوند gen که برای ساختن صفت از اسم به کار می رود و در این متن به صورت «گن» حضور یافته است: سوء ( آل عمران/۱۲۱ و یوسف/۷۰) : اندوهگن – پسوند des فارسی میانه در این متن در لغت تندیس ترجمه واژه تماثیل ( انبیاء/۵۳) نمود یافته است: – پسوند kaday فارسی میانه به صورت « کده» در واژه « رودکده» برابر وادیاً ( توبه/۱۲۱) قرار گرفته است.
نتیجه
« وندها» در واژه سازی بخصوص در ترجمه واژه های علمی و دینی که نیاز به تولید واژگان جدید بیشتر احساس می شود توانایی فراوانی دارند. مترجمان متنهای علمی بویژه ترجمه های اولیه قرآن به آن توجه فراوان کرده اند. در متن مورد نظر بسیاری از واژگان از طریق ترکیب پسوند ساخته شده است. این خصوصیت امروز نیز برای ترجمه های علمی کاربرد فراوان دارد. در متن مورد نظر ویژگیهای تلفظ محلی و منطقه ای نیز بارز است مترجم. واژگانی را از گویش منطقه خویش برای ترجمه به کار گرفته است. ترکیباتی چون تنها کان، راست کر گرفتن و… واژه های محلی چون « دسه» و… واژه های کمیابی هستند که در متن به کار داشته شده اند. اگر به این توانمندی زبان توجه بیشتری شود می توان برای بسیاری از واژه های جدید برابرهای مناسب بر ساخت. منابع تحقیق: ۱-___ (۱۳۶۴) قرآن قدس. به کوشش دکتر علی رواقی- تهران: انتشارات موسسه فرهنگی شهید محمد رواقی. ۲-__ (۱۳۵۲) تفسیری بر عشری از قرآن مجید ( نسخه محفوظ در کتابخانه موزه بریتانیا) . تصحیح دکتر متینی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. ۳- ___ (۱۳۴۸) تفسیر قرآن پاک. تصحیح دکتر متینی، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. ۴- ___ (۱۳۴۹) بخشی از تفسیری کهن. تصحیح محمد روشن، تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. ۵- ___ (۱۳۶۲) فرهنگ مصادر اللغه ( عربی به فارسی) . تصحیح عزیز الله جوینی، تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. ۶- ___ (۱۳۳۹) ترجمه تفسیر طبری. به اهتمام حبیب یغمایی، تهران: دانشگاه تهران. ۷- ابوالقاسمی، محسن (۱۳۷۶) راهنمای زبانهای باستانی ایران، تهران: انتشارات سمت. ۸- ___ (۱۳۷۸) دستور تاریخی زبان فارسی. چاپ دوم، تهران: انتشارات سمت. ۹-___ (۱۳۷۸) تاریخ مختصر زبان فارسی. چاپ دوم. تهران: کتابخانه طهوری. ۱۰- باطنی، محمدرضا (۱۳۷۱) پیرامون زبان و زبانشناسی. تهران. انتشارات معاصر. ۱۱- ثمره، یدا… (۱۳۵۰) ساختمان واجی وند در فارسی. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. دوره ۱۸، ش ۳٫ ۱۲- خلیلی، کامیاب (۱۳۷۲) فرهنگ مشتقات مصادر فارسی. تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. ۱۳- دهخدا، علی اکبر ( بی تا) لغت نامه. تهران: سازمان لغت نامه. ۱۴- سور آبادی، ابوبکر عتیق (۱۳۴۵) تفسیر قرآن کریم. تهران: انتشارات بنیاد فرهنگ ایران. ۱۵- صادقی، علی اشرف ( بی تا) پسوندهای نسبت در فارسی معاصر. جشن نامه پروین گنابادی، تهران: انتشارات توس. ۱۶- صفوی، کوروش (۱۳۶۷) نگاهی به پیشینه زبان فارسی. تهران: نشر مرکز. ۱۷- کلباسی، ایران (۱۳۷۱) ساخت اشتقاقی واژه در فارسی امروز. تهران: مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. ۱۸- کشانی، خسرو (۱۳۷۱) اشتقاق پسوندی در زبان فارسی امروز. تهران: مرکز نشر دانشگاهی. ۱۹- متینی، جلال (۱۳۵۲) مین و مینه دو پسوند نادر فراموش شده در زبان فارسی. مجله دانشکده ادبیات مشهد. ش ۹٫ ۲۰- معین، محمد (۱۳۷۱) فرهنگ فارسی. چاپ هشتم، تهران: انتشارات امیرکبیر. ۲۱- میلانیان، هرمز (۱۳۵۰) کلمه و مرزهای آن. مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، دوره ۱۸٫ ش ۳٫ ۲۲- ناتل خانلری، پرویز (۱۳۷۲) دستور تاریخی زبان فارسی. به کوشش عفت مستشارنیا، تهران: انتشارات توس.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.