مجمع جهانی شیعه شناسی

نقل بخاری و مسلم از مردودین

نقل بخاری و مسلم از مردودین

نقل بخاری و مسلم از مردودین

مگر داعی چه عرض کردم که جناب‌عالی عصبانی شدید. عرض داعی جز این بود که گفتم اخبار موضوعه از رجال مردوده کذّابین در صحاح شما، حتی در صحیحین بخاری و مسلم، موجود است.

شما اخبار صحیح بخاری را با مراجعه به کتب رجال دقیقانه اگر مطالعه نمایید، می‌بینید از بسیاری از رجال جعّال، وضّاع و مردود نقل خبر نموده؛ از قبیل ابو هریره کذّاب و عکرمه خارجی محمّد بن عبد سمرقندی و محمّد بن بیان و ابراهیم بن مهدی ابلّی و بنوس بن احمد واسطی و محمد بن خالد حبلی و احمد بن محمّد یمانی و عبدالله بن واقد حرّانی و ابو داوود سلیمان بن عمرو کذّاب و عمران بن حطّان و دیگران از روات مردوده نقل خبر نموده‌اند([۱]) که وقت مجلس و حافظه داعی، اقتضای نقل تمام آنها را ندارد. چنانچه به کتب رجالیه مراجعه نمایید، حقیقت امر بر شما آشکار گردد که آقای بخاری، آن قسمی که در نظر شما جلوه‌گر است نمی‌باشد؛ یعنی فوق العاده دقیق و محتاط نبوده و در نقل اخبار به ظواهر اشخاص توجّه داشته و به اصطلاح خودمانی، خیلی خوش بین بوده و خوش باور و هر خبری را از هر کس شنیده که ظاهر الصلاح بوده، ضبط نموده.

دلیل بر این معنی کتب رجالیه علمای خودتان است که به بعض از آنها اشاره نمودیم که اخبار موضوعه مردوده را جدا نموده و در سلسله روات بخاری و مسلم، امعان‌نظر دقیقانه نموده و پرده بسیاری از آنها را دریده، تا امروز مورد توجّه ما و شما باشد و با توجّه به آن کتب، امشب نفرمایید حدیث ثقلین و تمسّک به عترت طاهره را که بخاری نقل ننموده، از جهت احتیاط کاری او بوده. آیا عقل باور می‌کند که عالم دقیق محتاط اخبار موضوعه از روات غیر موثّق، کذّاب و وضّاع را نقل نماید، تا مورد تمسخر اهل علم و عقل و دانش قرار گیرد؟ آیا حدیث سیلی زدن کلیم الله بر صورت عزرائیل و کور نمودن او و یا برهنه و بدون ساتر عورت رفتن موسی در میان بنی اسرائیل را که قبلاً عرض نمودم،([۲]) از خرافات و موهومات نمی‌باشد.

آیا احادیث رؤیت پروردگار در روز قیامت با پای مجروح و ظاهر ساختن ساق پای خود، که در «صحیح»([۳]) نقل نموده و به بعض از آنها اشاره نمودیم، از کفریات نمی‌باشد؟

خبر مضحک و اهانت به رسول الله در صحیحین بخاری و مسلم

آیا از شدّت احتیاط در علم و عمل بخاری است که در صفحه ۱۲۰ جلد دوم «صحیح»([۴]) خود، باب «اللهو بالحراب» و همچنین مسلم در جلد اول
«صحیح»([۵]) در باب «الرخصه فی اللعب الّذی لا معصیه فیه فی أیّام العید» از ابوهریره نقل می‌نمایند که روز عیدی جمعی از سیاحان سودانی در مسجد رسول خدا جمع شده بودند و با اسباب لهو و لعب، مردم را سرگرم می‌نمودند. رسول اکرم به عایشه فرمود: میل داری تماشا کنی. عرض کرد: بلی یا رسول الله. حضرت او را پشت خود سوار نمود، به قسمی که سرش را از روی کتف آن حضرت کشیده و صورت به صورت مبارکش گذارد. حضرت برای لذّت بردن عایشه آنها را ترغیب می‌نمود که خوب‌تر بازی کنند، تا زمانی که عایشه خسته شد. آن‌گاه او را بر زمین گذارد؟!

شما را به خدا انصاف دهید که اگر چنین نسبتی به یک نفر از شماها بدهند عصبانی نمی‌شوید و آن را اهانت به خود نمی‌دانید.

اگر جناب حافظ بگوید که گوینده [ای] گفته است دیشب پشت منزل آقای حافظ، دسته‌ای بازیگر مشغول سازندگی و بازیگری بودند، دیدم آقای حافظ عالم جلیل القدر، عیالش را بر پشت خود بلند نموده و تماشا می‌کند، حتی به بازیگرها می‌گوید خوب بازی کنید، تا عیال من لذّت ببرد، شما را به خدا آقای حافظ از شنیدن این حرف خجالت نمی‌کشد و متأثر نمی‌گردد. و اگر بنده‌ی مخلص شما چنین حرفی را از گوینده‌ای ـ ولو ظاهر الصلاح باشد ـ شنیدم، آیا سزاوار است نقل کنم و اگر نقل کردم، عقلا نمی‌گویند فلانی جاهلی حرفی را زد، شما که عاقل هستید، چرا نقل نمودید.

آن‌گاه قضاوت کنید به منقولات بخاری که اگر واقعاً دقیق و حلاج اخبار بوده، بر فرض چنین خبری [را] شنید، سزاوار بود در کتاب خود نقل نماید و آقایان هم آن کتاب را اصحّ الکتب بعد القرآن بخوانید.

ولی حدیث ثقلین را که رسول اکرم امر می‌فرماید امّت خود را که بعد از من تمسّک به قرآن مجید و عترت معصومین از اهل‌بیت من بجویید، (چون نام عترت در میان است) نقل ننماید، و لکن اخبار مجعوله‌ی موهومه که وقت مجلس اجازه نقل تمام آنها را نمی‌دهد، در ابواب کتب خود نقل نماید.

ولی از یک جهت، داعی تصدیق می‌نمایم بیان شما را که آقای بخاری در میان علمای سنّت و جماعت بسیار محتاط بوده، به این معنی که به هر خبری برخورده که راهی به اثبات ولایت علی و حرمت اهل‌بیت طهارت به عنوان مقام ولایت داشته، احتیاطاً نقل ننموده که مبادا روزی حربه دست دانشمندان گردد و حق و حقیقت را ظاهر نمایند.

چنانچه مجلّدات صحاح را با صحیح بخاری مقابله می‌نماییم، به این موضوع روشن بر می‌خوریم که هر خبری و لو متواتر و ضروری و مؤید به قرآن و آیات الهیه بوده، ایشان نقل ننمودند؛ مانند احادیث بسیار در سبب نزول آیات شریفه:

﴿یَا أَیّهَا الرّسُولُ بَلّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِن رَبّکَ …﴾.([۶])

﴿إِنّمَا وَلِیّکُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالّذِینَ آمَنُوا الّذِینَ یُقِیمُونَ الصّلاَهَ وَیُؤْتُونَ الزّکَاهَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾.([۷]) و ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ …﴾.([۸])

و حدیث الولایهًْ یوم الغدیر و حدیث الانذار یوم الدار و حدیث المؤاخاهًْ و حدیث السفینه و حدیث باب الحطّه و غیر اینها آنچه نسبتی به اثبات مقام ولایت و حرمت اهل بیت طهارت داشته، ایشان احتیاطاً نقل ننمودند، ولی هر حدیثی ـ ولو از هر جعّال، کذّاب و وضّاع بوده ـ که در اهانت به مقامات مقدّسه انبیای عظام و بالاخص وجود مقدّس خاتم الانبیاء و عترت طاهره آن حضرت راهی داشته، بدون احتیاط نقل نموده که به بعض از آنها اشاره نمودیم.

[۱]. تا آنجا که ما جست و جو کردیم، از میان افرادی که مؤلّف به عنوان رجال ضعیف صحیحین نام برده، تنها از سه نفر در صحیحین حدیث نقل شده است و آن سه نفر ابوهریره، عمران بن حطان و عکرمه می‌باشند و از سایر افراد به این اسامی که مؤلف نقل کرده، حدیثی نقل نشده است. و ممکن است مؤلف در ضبط نام آنها خلط کرده یا از این افراد با اسامی مشابه حدیث نقل شده است.

ابو هریره: کتب مختلفی در شرح حال او تألیف شده که مفصّل‌ترین آنها را شیخ ابو ریه و سید شرف الدین تألیف نموده‌اند و ما در مقام تکرار آن مطالب نیستیم لکن نکته قابل توجّه این است که چون ابوهریره از راویانی است که در مجامع حدیثی اهل تسنّن و به خصوص صحاح آنها، احادیث فراوانی از او نقل شده، رجالیون اهل تسنّن نتوانسته‌اند به جرئت و به طور مستقیم او را تضعیف کنند، ولی با مراجعه به زندگی او و برخورد سایر صحابه، حتی خلفاء و عایشه با کیفیت و کثرت نقل حدیث او، و اظهار نظر بزرگان نسبت به احادیث او و حتی اعترافات ضمنی که خود او دارد، بی‌اعتباری احادیثش معلوم می‌گردد. در نتیجه چگونه می‌توان به احادیث ابوهریره اطمینان کرد؟ هر چند این احادیث را صحیحین نقل کرده باشند!

عمران بن حطان: ابن حجر در تهذیب التهذیب، ۸/۱۰۹، ترجمه شماره ۵۳۶۵، در شرح حال عمران بن حطان می‌نویسد: «وقال العقیلی: عمران بن حطان لا یتابع وکان یری رأی الخوارج، یحدث عن عایشه ولم یتبین سماعه منها، وقال الدار قطنی: متروک لسوء اعتقاده وخبث مذهبه».

همچنین در صفحه ۱۰۸ از همان جلد می‌نویسد: «قلت: ذکر ابو زکریا الموصلی فی تاریخ الموصل عن محمّد بن بشر العبدی الموصلی قال: لم یمت عمران بن حطان حتی رجع عن رأی الخوارج انتهی. هذا أحسن ما یعتذر به عن تخرج البخاری له».

این جمله، تعصًب ابن حجر را می‌رساند؛ چه اینکه در صدد عذر تراشی برای بخاری است. عمران بن حطان که خود ابن حجر به باطل بودن مذهبش اعتراف دارد، اما چون بخاری از او حدیث نقل کرده، در صدد دفاع از او بر می‌آید.

مضحک‌تر آنکه برای توجیه نقل بخاری از عمران بن حطان، به دلیلی تمسّک کرده که در چند سطر بعد آن را باطل می‌کند.

توجیهی که ابو زکریای موصلی دارد و ابن حجر آن را بهترین عذر می‌داند، این است که عمران بن حطان در آخر عمر از رأی خودش که گرایش به خوارج بوده دست برداشته است، در حالی که خود ابن حجر در چند سطر بعد می‌نویسد احادیثی که عمران بن حطان نقل کرده، در زمانی بوده که به رأی خوارج باور داشته است. تفصیل این مطلب را در صفحه ۱۰۸ از جلد یادشده به این الفاظ بیان می‌کند: «… واما قول من قال انه خرج ما حمل عنه قبل أن یری ما رأی، ففیه نظر؛ لأنّه أخرج له من روایه یحیی بن أبی کثیر عنه ویحیی انّما سمع منه فی حال هربه من الحجاج وکان الحجاج یطلبه لیقتله من أجل المذهب وقصته فی هربه مشهوره».

با توجه به آنچه گفته شد، عمران بن حطان کسی نیست که احادیث او قابل اعتماد باشد، در حالی که بخاری در صحیح خود، ۷/۲۷۸، ح ۷۲۷، کتاب اللباس، باب لبس الحریر وافتراشه للرجال …، و ۷/۳۰۷، ح ۸۳۸، کتاب اللباس، باب نقض الصور، به این طریق از عمران حدیث نقل می‌کند: «… عن یحیی بن أبی کثیر عن عمران بن حطان …».

عکرمهًْ: ابن حجر در تهذیب التهذیب، ۷/۲۳۱، ترجمه شماره ۴۸۳۸، در شرح حال عکرمهًْ البربری می‌نویسد: «کان مالک لا یری عکرمه ثقه ویأمر أن لا یؤخذ عنه».

و در صفحه ۲۳۳ همان جلد می‌نویسد: «سمعت ابن أبی ذئب یقول: کان عکرمه غیر ثقه».

و در صفحه ۲۳۰ نیز می‌نویسد: «وقال أبو خلف الخزاز عن یحیی البکاء سمعت ابن عمر یقول لنافع اتق الله ویحک یا نافع ولا تکذب علیّ کما کذّب عکرمه علی ابن عباس».

و در همین صفحه می‌نویسد: «وقال مصعب الزبیری کان عکرمه یری رأی الخوارج وزعم أن مولاه کذلک».

با توجه به آنچه ابن حجر نقل کرد و ذهبی هم در میزان الاعتدال ذیل شرح حال عکرمه به بعضی از آن اشاره دارد، معلوم می‌شود که عکرمه ثقه نیست، در حالی که بخاری در صحیحش بیش از دویست مورد از او حدیث نقل کرده است که به عنوان نمونه بعضی از موارد آن را به اختصار یاد می‌کنیم: کتاب العلم، کتاب الصلاهًْ، کتاب الأذان، کتاب الجمعه، کتاب العیدین، کتاب الجنائز، کتاب الحج و موارد فراوان دیگر.

شایان ذکر است که در زمینه جرح و تعدیل صحیحین، کتب متعددی تألیف شده است و هر یک با دید خاصی به این دو کتاب نگاه کرده‌اند، که در گذشته به بعضی از آن کتب اشاره کردیم.

انتقاد به صحیحین به دو صورت امکان‌پذیر است: گاهی انتقاد بدین سبب است که در این دو کتاب احادیثی نقل شده که از نظر متن باطل است؛ چنان که در گذشته مؤلف به بعضی از آنها و ما نیز به برخی دیگر اشاره کردیم و در آینده هم مؤلف به برخی از آنها اشاره خواهد کرد.

گاهی انتقاد از این روست که بخاری و مسلم در کتب صحیحشان از کسانی حدیث نقل کرده‌اند که اعتباری به گفته آنها نیست. جالب این است که بخاری در کتاب صحیحش از کسانی حدیث نقل می‌کند که خود او در کتاب الضعفاء نام آنها را به عنوان راوی ضعیف آورده است؛ به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم:

۱ـ ایوب بر عائذ الطاعی الکوفی

بخاری در صحیح، ۵/۲۸۲، ح ۷۹۲، کتاب المغازی، باب بعث أبی موسی و معاذ الی الیمن قبل حجّهًْ الوداع، از او حدیث نقل کرده است، در حالی که ذهبی در میزان الاعتدال، ۱/۴۵۹، ترجمه شماره ۱۰۸۵، شرح حال أیوب بن صالح بن عائذ الکوفی می‌نویسد: «وکان من المرجئه قاله البخاری، وأورده فی الضعفاء لارجائه. والعجب من البخاری یغمزه وقد احتج به لکن له عنده حدیث».

۲ـ ثابت بن محمّد الکوفی العابد الشیبانی

بخاری در صحیح خود، ۳/۳۲۴، ح ۸۱۴، کتاب الهبه، باب هبهًْ الواحد للجماعهًْ، و ۵/۲۳، ح ۵۴، کتاب المناقب، باب ما ینهی عن دعوی الجاهلیه، ۹/۷۸۲ و ۸۰۱، ح ۲۱۸۸ و ۲۲۴۱، کتاب التوحید، باب قول الله: وهو الذی خلق السموات والأرض بالحق و باب قول الله: وجوه یومئذ ناضرهًْ از او حدیث نقل کرده است، در حالی که ذهبی در میزان الاعتدال، ۲/۸۷، ترجمه شماره ۱۳۷۴، شرح حال ثابت بن محمد الکوفی می‌نویسد: مع کون البخاری حدث عنه فی صحیحه ذکره فی الضعفاء.

۳ـ حصین بن عبدالرحمان ابو الهذیل السلمی

بخاری در صحیح خود در موارد مختلفی از او حدیث نقل کرده است؛ از جمله: ۲/۵۹۰، ح ۱۳۰۱، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی قبر النبی وأبی بکر و ۳/۷۱، ح ۱۷۵، کتاب الصوم، باب قول الله: وکلوا واشربوا حتی یتبین… و ۴/۴۷۱، ح ۱۱۷۵، کتاب الجهاد والسیر، باب التسبیح اذا هبط و ۴/۶۲۰، ح ۱۵۶۶، کتاب الانبیاء، باب وفاهًْ موسی، و ۵/۱۷۰، ح ۴۸۰، کتاب المغازی، باب فضل من شهد بدراً و ۷/۲۵۱، ح ۶۴۹، کتاب الطب، باب من لم یرق، و ۸/۴۰۲، و ۱۱۳۳، کتاب الاستئذان، باب من نظر فی کتاب من یحذر علی المسلمین… .

در حالی که ذهبی در میزان الاعتدال، ۲/۳۱۱، ترجمه شماره ۲۰۷۸، شرح حال حصین بن عبدالرحمان أبوالهذیل السلمی می‌نویسد: «ذکره البخاری فی کتاب الضعفاء وابن عدی والعقیلی».

۴ـ عباد بن راشد البصری

بخاری در صحیح خود، ۶/۳۵۱، ح ۹۵۶، کتاب التفسیر، سوره بقره باب قوله: واذا طلّقتم النساء از او حدیث نقل کرده است، در حالی که ذهبی در میزان الاعتدال، ۴/۲۶، ترجمه شماره ۴۱۱۸، شرح حال عباد بن راشد البصری می‌نویسد: «أخرج له البخاری مقروناً بغیره، ولکنّه ذکره فی کتاب الضعفاء».

۵ـ کهمس بن المنهال السدوسی البصری

بخاری در صحیح خود، ۵/۷۲، ح ۲۰۵، کتاب فضائل أصحاب النبی، باب مناقب عمر از او حدیث نقل کرده است، در حالی که ذهبی در میزان الاعتدال، ۵/۵۰۴، ترجمه شماره ۶۹۸۸، شرح حال کهمس بن المنهال می‌نویسد: «وله حدیث منکر أدخله من أجله البخاری فی کتاب الضعفاء».

۶ـ عبدالرحمان بن یزید بن جابر أبو عتبه الأزدی الدارانی الدمشقی

بخاری از این راوی هم احادیث فراوانی در صحیح خود نقل کرده که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم: کتاب تقصیر الصلاهًْ، کتاب الحج، کتاب الصوم، کتاب المزارعهًْ، کتاب فضائل أصحاب النبی، کتاب التفسیر، کتاب النکاح وکتاب الأشربه، در حالی که ذهبی در میزان الاعتدال، ۴/۳۲۸، ترجمه شماره ۵۰۱۲، شرح حال عبدالرحمان بن یزید می‌نویسد: لم أرأحداً ذکره فی الضعفاء غیر أبی عبدالله البخاری، فانّه ذکره فی الکتاب الکبیر فی الضعفاء.

در انتها یادآوری می‌کنیم که ما در اینجا در صدد بیان تمام راویان ضعیف در صحیحین نیستیم، بلکه به چند راوی (که خود بخاری به ضعف آنها اعتراف دارد در حالی که از همان راویان حدیث نقل است) اشاره کردیم، تا متعصّبین به صحیحین بدانند که حتی خود بخاری و مسلم هم به آنچه متعصّبین به این دو کتاب بیان می‌کنند، معتقد نیستند. لذا خوب است انسان تابع عقل و منطق و برهان باشد، نه تابع احساسات.

«کسانی که مایل هستند در این رابطه به اطلاعات بیشتری دست پیدا کنند به کتاب الامام بخاری و صحیحه الجامع، نوشته استاد بزرگوارم جناب حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسین هرساوی مراجعه نمایند».

البته در جای دیگر اشاره کرده‌ایم که این تئوری (تقدّس صحیحین) را بازیگرانی طراحی کرده‌اند که می‌خواستند دو مسئله مهم را نزد عوام اهل تسنّن کم‌رنگ و حتی مخفی کنند: مسئله اوّل، نقل نشدن فضائل امیرالمؤمنین و اهل‌بیت، مسئله دوم: بازگو نشدن مطاعن و قبایح خلفاء، اعم از خلفای ثلاثه و خلفای بنی‌امیه وبنی‌عباس و بهترین کتاب‌هایی که به این اهداف کمک می‌کنند، در درجه اول کتاب صحیح بخاری و سپس صحیح مسلم است.

[۲]. در همین مجلس بیان شد.

[۳]. «عن أبی سعید قال: سمعت النبی صلّی الله علیه وسلّم یقول یکشف ربنا عن ساقه فیسجد له کلّ مؤمن و مؤمنه ویبقی من کان یسجد فی الدنیا رئاء وسمعه فیذهب لیسجد فیعود ظهره طبقاً واحداً». صحیح بخاری، ۶/۵۴۵، ح۱۳۴۳، کتاب التفسیر، سوره قلم، آیه یوم یکشف عن ساق.

[۴]. «عن عائشه قالت: دخل علیّ رسول الله وعندی جاریتان تغنیان بغناء بُعاث، فاضطجع علی الفراش وحوّل وجهه ودخل أبوبکر فانتهرنی وقال مزماره الشیطان عند النبی فأقبل علیه رسول الله فقال: دعهما فلما غفل غمزتهما فخرجتا وکان یوم عید یلعب السودان بالدرق والحراب فاما سألت النبی واما قال أتشتهین تنظرین؟ فقلت: نعم، فأقامنی وراءه خدّی علی خدّه وهو یقول دونکم یا بنی أرفده حتی إذا مللت. قال: حسبک، قلت: نعم، قال: فاذهبی». صحیح بخاری، ۲/۴۳۵، ح ۸۹۶، کتاب العیدین، باب الحراب والدرق یوم العید.

ـ و نیز بخاری در جلد سوم، صفحه ۲۲۸ در کتاب الجهاد والسیر، باب الدرق این روایت را ذکر کرده است. (محقق)

[۵]. صحیح مسلم، ۲/۶۰۹، ح ۱۹، کتاب صلاهًْ العیدین، باب الرخصهًْ فی اللعب الّذی لا معصیهًْ فیه فی أیّام العید، حدیث را همانند بخاری نقل کرده است.

[۶]. مائده/ ۶۷٫

[۷]. مائده/ ۵۵٫

[۸]. شعراء/ ۲۱۴٫

منبع: برگرفته از کتاب شبهای پیشاور جلد۱؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی

http://shiastudies.com/fa

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.