مجمع جهانی شیعه شناسی

تأملی در کتابِ هیروگلیف در قرآن

هیروگلیف در قرآن، سعد عبدالمطلب العدل، ترجمه: دکتر حامد صدقی و دکتر حبیب الله عباسی، انتشارات سخن، ۱۳۸۸
یکمهیروگلیف، زبان مصریان باستان است. شامبلیون ( ۱۸۳۲ – ۱۷۹۰ )، افسر فرانسوی، « حجر الرشید » را در مصر یافت که بر آن سنگ نبشته با سه زبان نوشته شده بود، هیروگلیف، یونانی و قبطی. وی توانست با یاری گرفتن از دو زبان، نوشته های هیروگلیفی « سنگ رشید » را رمز گشایی کند و نقش و نگار دیوار معابد و دست نوشته و پاپیروس ها را بخواند.هیروگلیف نامی است که یونانیان باستان بر زبان کهن مصریان نهادند که به معنای « نوشته های مقدس » یا « نقش و نگار مقدس مصریان » است.در سال ۱۷۹۹ میلادی، در پی تلاش برای محکم سازی قلعه ای که بعدها به « قلعه بریتانیای جولیان » شهره شد، بوشار، افسر بریتانیایی به بزرگ ترین اکتشاف جهان در باب مصر باستان دست یافت. متخصصان بریتانیایی در این اکتشاف ها متون هیروگلیفی فراوان یافتند که به یونانی ترجمه شده بود.در واقع، بیست سال طول کشید تا پژوهش گران و باستان شناسان توانایی خواندن نوشته ها را یابند. سال ۱۸۲۰ میلادی، توماس اکربال، دیپلماتیک سوئدی تبار توانست نام بطلمیوس و چند نام دیگر را شناسایی کند؛ وی این نام ها را با متن یونانی مقایسه نمود.پس از اکربال، توماس یونگ از نگارش نام های پادشاهان پرده برداشت. البته وی در تشخیص ویژگی های صوتی کُدها دچار اشتباه شد.تاکنون، مقایسه سنگ نبشته ها با زبان های سامی و واژه های مشترک این زبان ها، بیش ترین اثر را در رمزگشایی داشته است.
دومکتاب الهیرو غلیفیهه تُفسِّر القرآن الکریم اثر سعد بن عبدالمطلب العَدلِ، به سال ۲۰۰۰ میلادی در ۱۳۳ صفحه توسط مکتبه مدبولی به چاپ رسید.نویسنده در فصل های ده گانه کتاب، در پی انباشت این فرضیه است که آن چه تاکنون مسلمانان « حروف مقطعه » می خوانند و از تفسیر درست آن ها وامانده اند، در واقع، حروف هیروگلیف بوده، می توان معنای دقیق و متناسب با آیات هر سوره را یافت.نویسنده دو ملاک می آورد؛ یکی تناسب نشانه های هیروگلیف با آن چه که در آغاز سوره ها آمده؛ و دیگری آیه ۸۷ سوره حجر « و لقد آتیناک سبعاً من المثانی و القرآن العظیم » ( ای محمد همانا ما هفت آیت با ثنا و این قرآن با عظمت را بر تو فرستادیم ).بدین معنا که قرآن را نباید یگانه معجزه پیامبر اسلام دانست، بلکه با توجه به این آیه « السبع المثانی » معجزه دوم پیامبر اسلام است؛ قرآن، شگفتی عرب ها را به همراه داشت و « السبع المثانی » شگفت زدگی یهودیان را.
سوممفسران، مترجمان و متخصصان علوم قرآنی، در تفسیر حروف مقطعه به چند راه شده اند که به سختی می توان این راه ها و دیدگاه های گوناگون و گاه نا هم گون را زیر یک نام و معنا خلاصه نمود:پاره ای از ایشان – چه در گذشته و چه در عصر حاضر – به ناتوانی خویش در فهم این حروف اعتراف نموده اند؛ مفسر سرشناسِ معاصر مصر، محمد متولی الشعراوی از این گروه است.در حدود ۳۰ دیدگاه درباره حروف مقطعه وجود دارد. از آن شمار است:-همان حروف الفبای زبان عربی ( ۲۸ یا ۲۹ ) است؛-نام سوره ها است؛-اعجاز است؛ یعنی قرآن از حروف عربی تشکیل شده، اما هیچ کس نمی توان با استفاده از همین حروف، معجزه ای چون قرآن بیاورد؛-از اسماء الهی به شمار می آیند؛-از علایم اختصاری می باشند؛ « الم » یعنی « الله »، « لطیف »، « مجید ».بر اساس تئوری نویسنده – که آن را مخالف قول و نظر دیگران نمی داند – چنان چه این حروف، همان حروف عربی باشند، می باید با تنوین، مثلاً الفٌ، لامٌ، میمٌ خوانده می شدند، از این رو، با توجه به ضرورت تفسیر علمی قرآن، فرضیه کهن یعنی « حروف الفبا بودن » را مردود می پندارد و آن ها را رمزها و کدهایی در قالب واژگان و عبارت می خواند.در نگاه سعد عبدالمطلب العدل، قرآن این واژگان را از زبان مقدس دیگری وام گرفته است؛ از زبان هیروگلیفی که روزگاری بس بلند و شاید تا ظهور اسلام زبان بین المللی نگارش و سخن گفتن بود.این زبان برای مذکر و مؤنث و مفرد و تثنیه و جمع تنها یک گونه داشت؛ صیغه مفرد مذکر.هدف از این کتاب در فصل نخست، شناسایی زبان های مقدس ( هیروگلیف، زبان بلبلی، به ویژه در نیمه هزاره دوم پیش از میلاد، زبان عبری و زبان عربی ) و برتر شمردن این زبان ها مقدس بر زبان های دیگر است تا اهل فن و قرآن پژوهان، در تفسیر خود از واژگان غیر مقدس بهره نگیرند. برای مثال، در برخی از تفسیرها می خوانیم: « فزّت مِن قسوره » ( از شیر درنده می گریزد/ مدثر ۵۱ ) در حالی که واژه قسوره، حبشی و غیر مقدس است و در مصر باستان بر کسی اطلاق می شد که نیزه پرتاب می کند، و بی شک این معنا مناسب تر است.در همین فصل، واژه های دیگری چون نام قبایل یهود جزیره العرب؛ خزاعه، قریظه، نظینر، اوس، خزرج، قینقاع؛ ریشه واژگانی چون بَرَک، خَتَم؛ نام شهرها و مناطقی مانند تیماء، حجاز، خیبر، یثرب، طائف؛ نام کوه هایی به سان حراء، رضوی، عرفات؛ نام گیاهانی از قبیل عرتن، عرعر، عرفظ، همقع؛ نام طایفه ها و قبایل و گروه هایی چون ثقیف، قریش، خزاعه، هوازن و فهر ریشه در مصر باستان داشته، هیچ معنایی در زبان عربی ندارند.
چهارمفصل دوم، به حروف و به تعبیر مؤلف به واژگان و عبارت های آغازین سوره مریم اختصاص یافته است.نویسنده پس از تبیین ترتیب نزول سوره، محل نزول، ارزش آن و در برداشتن مضامین و رازهایِ فراوانِ گره خورده با تاریخِ دین، پرسش هایی مطرح می کند:این مریم کیست؟ زکریا کیست که سوره در آغاز از او یاد می کند و نامش در جای جای قرآن آمده است؟ و دست آخر، به شکل نگارشی « کهیعص » می پردازد و معنای این کلمات را بر اساس هیروگلیف بیان می دارد:کاف: پرده از راز چیزی برداشتن، رازی را بر ملا کردن، آشکار ساختن یک راز، نمایاندن یک حقیقت قطعی؛ ها: آگاه باش، از آسمان فرود می آید؛ ی: از این رو، برای تو، که پس از یک جمله مستقیم به مخاطب می آید؛ عیین و نه عین: بنده شایسته، زیبا، راستگو، خوب؛ صاد: می گوید، سخن می گوید، روایت می کند، حکایت، داستان.روی هم رفته معنای فراز کهیعص چنین است:« ما پرده از رازی بر می داریم که از آسمان بر تو فرود آمده؛ از جانب پروردگار، آگاه باش! اینک به این داستان واقعی گوش فرا ده: « نحن نقص علیک أحسن القصص » ( بهترین حکایت ها را به وسیله این قرآن بر تو می گوییم/ یوسف – ۳ ).به نگر نویسنده، این مفاهیم در بردارنده حکمت هایی است؛ خداوند این رازها و نمادها را در آغاز سوره ها قرار داده است و راز مهم این سوره، قصه تولد عیسی بن مریم است؛ کسی که به شایستگی میراث دار نبوت ابراهیم نبی است.سوره با داستان زکریا می آغازد؛ انسانی پاک نژاد که البته مشکل بزرگی داشت و جز با معجزه گر از مشکل او گشوده نمی شد. زکریا، واپسین میوه درخت نبوت بود. زکریای پیامبر دست به دعا بر می دارد و عاجزانه از خداوند فرزندی می خواهد. انتظار طولانی و سخت جان فرساست؛ سن پیری از یک سو، و نازایی همسرش از دیگر سو؛ مشکلی بس بزرگ که جز با معجزه درمان نمی شود.عدل، شش نکته قابل توجه در آیه می یابد. این ها همه از هراس زکریا پرده بر می دارد؛ مبادا نبوت ادامه نیابد. آیات یک تا پانزدهم نشان می دهد مشکل زکریا و همسرش، مشکل تمام قوم یهود و پیروان اوست و نبوت جز در خانه او استمرار پذیر نیست. اما یحیی، ازدواج نخواهد کرد و نسلی از او زاده نخواهد شد؛ بحران دیگری در راه است. مریم اما؛ دختر پاک و تقوا پیشه، این مهم را بر دوش خواهد کشید. مریم، دست پرورده زکریاست.نویسنده، پس از چندین مقدمه، راز « کعیعص » را آشکار می سازد و آغاز و پایان سوره را هماهنگ می یابد، زیرا سوره به معنای ساختمان است؛ رسول اسلام رازی برای جزیره العرب کشف نمود؛ راز واقعی داستان مسیح که حکمتی در آن نهفته است: « نبوت از خاندان یعقوب به خاندان اسماعیل منتقل شد ».
پنجمفصل سوم، درباره رمز سوره « قلم »، « ق » و « ص » است: « ن و القلم و ما یسطرون ».نویسنده، همان روند پیشین سوره مریم را ادامه می دهد؛ محل نزول ( مکی – مدنی )، ترتیب نزول، دادن شمایی کلی از مسایل مربوط به سوره و اسباب نزول را بیان می کند. نیز، دیدگاه سیوطی و ابن کثیر را درباره « ن » می آورد.پرسش اساسی بحث این است که ضمیر فاعلی در « ما یسطرون » و « تبصرون » کدام است؟ و در پاسخ می نویسد: بی شک – هم چنان که پاره ای گفته اند – مخاطب آیه کاتبان و حی نمی باشند، چرا که خداوند بدان ها سوگند یاد کرده، در « فستبصر و یبصرون بأیکم المفتون » ( به زودی تو و مخالفان مشاهده می کنید که از شما کدام یک مفتون و دیوانه اند / قلم – ۵- ۴ ) ایشان را به مبارزه طلبیده است.در آغاز باید بدانیم که « و » در این آیه از حروف قسم نیست و « ن » به هیچ رو، حرف نیست، بلکه عبارتی ساخته شده از سه کلمه است؛ « نون »، « واو » و « نون » به معنای: فرود آمدند، انحطاط یافتند، نادان شدند.جالب این که همین واژه در زبان قبطی امروز که میراث دار زبان مصری باستان است، به همین گونه یونانی نوشته می شود و در انگلیسی به معنای ABYSS است و در عربی نادان، انحطاط یافته، تباه.آیات نخستین سوره قلم بدین معناست:« دستان و قلمی که به آن می نویسند، خشک باد؛ نیز، زبانی که به آن سخن می گویند و آن چه را از سر نادانی می نگارند. یاوه گویی کافر کیشان و آنان که دروغ بر شما می بندند و تهمت هایی چون « دیوانگی » به شما نسبت می دهند، نابود باد. خداوند نعمت نبوت را به تو ارزانی داشته، بهترین پاداش توست…بی شک، سوره با سوگند آغاز نشده؛ خداوند به « دیوانگی » که نادانایان به پیامبر وی نسبت داده اند، قسم یاد نمی کند. آیه پنجاهم سوره در گره گشایی از این راز یاری رسان است: « وَ إِنْ یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَ یَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ‌ وَ مَا هُوَ إِلاَّ ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ » ( و حقیقتاً نزدیک است آنانی که کافر شده اند با چشمان خود تو را هلاک کنند، چون که قرآن را شنیدند گویند که حقیقتاً او دیوانه است و حال آن که او جز تذکر برای جهانیان نیست/ قلم – ۵۲ – ۵۰ ).واپسین آیه سوره، افزون بر رمزگشایی، یکپارچگی بنیاد ادبی ساختمان سوره را استوارتر می کند.« ق »، سر آغاز سوره « ق » نمادی پیچیده است و شبیه به یک حرف. نویسنده از « شذور الذهب »، « لسان العرب »، « المجعم الوسیط » و دیگران در ترجمه « بل » که در آیه دوم و پنجم سوره آمده نقل می کند و به بررسی این اسلوب بلاغی می پردازد و در روش پژوهش خویش، توجه ما را به دو نکته درباره شبه واژه « ق » جلب می کند:۱٫ « و » در « ق و القرآن المجید » حرف قسم نیست؛۲٫ با اطمینان باید گفت: تمامی دیدگاه های پیشینیان درباره « ق » نادرست است.و چنین برگردان می کند: ای پیامبر بر تو برتری جستند و ریشخند زدند و ارزش تو و قرآن را، که هیچ انسانی نمی تواند به سان آن بیاورد، ناچیز انگاشتند « بل » شگفت زده شدند که ما رسالت اسلام را بر یک انسان فرو فرستاده ایم. نیز، شگفت انگیز بود که قرآن و پیامبر از روز رستاخیز سخن به میان آورند، « بل » ایشان آن دم که حق و حقیقت آشکار شد، آن را دروغ پنداشتند.در واقع، آیات نخستین این سوره بدین معناست: در باب رسول خدا، یاوه ها گفتند، ریشخند زدند و با سخن خویش، خود را برتر از پیامبر شمردند، حال آن که رسول خدا، خشم نگرفت؛ ایشان را به پذیرش این دین نو پدید دعوت نمود؛ بل یگانه ابزار وی تبلیغ قرآن به انسان هایی بود که پند گیرند.نویسنده، روند به کار رفته در سوره ی « قلم » و « ق » را برای رمزگشایی سوره « ص » به کار می بندد نماد « ص » در زبان مصر باستان بدین مفهوم است: می گوید، خبر می دهد – که در آغاز جمله های مستقیم به کار می آید – اعلام می دارد، اعتراف می کند، می خواند و …و در سایه این معانی، گرهِ رمز باز می شود: این پیامبر درباره تو یاوه گفتند؛ در حق تو بدی کردند، بی دلیل بر تو بهتان بستند.
ششمفصل چهارم تا نهم به سوره های طه، یس، شوری، غافر، فصلت، جائیه، احقاف، دخان، نمل، شعراء، قصص، اعراف، لقمان، سجده، روم، عنکبوت، بقره، آل عمران، رعد، یونس، هود، یوسف، حجر و ابراهیم اختصاص دارد.سوره بقره، اگر چه در قرآن های فعلی پس از فاتحه آمده، اما نخستین سوره مدنی و هشتاد و هشتمین سوره بر اساس ترتیب نزول است.نویسنده در این بخش ها، نه ترتیب نزولی سوره ها، که بر اساس واژگان مشترک سرآغاز آیه ها عمل کرده است؛ برای نمونه در « المص » و « الم » به سوره های اعراف، لقمان، سجده، روم، عنکبوت، بقره و آل عمران پرداخته. ملاک نویسنده شباهت آغاز حروف مقطعه، و به تعبیر وی کلمات و شبه کلمات بوده است.بر همین منوال، تمامی سوره هایی که با « حم » آغاز می شوند، در پی یکدیگر آمده اند.
هفتمفصل دهم، واپسین بخش کتاب هیروگلیف قرآن را تفسیر می کند، می باشد. هر سوره از منظر سعد عبدالمطلب عدل بخشی از ساختمان قرآن را شکل می بخشد. وی بسی خرسند است که خداوند او را یاری رسانده تا رمزها را بگشاید؛ رمزهای آغاز سوره ها که معنای درونی سوره را به ایجاز بیان داشته، با زبانی غیر عربی اعجاز دیگری رقم زده است.اعجاز لغوی زبان مصر باستان در تعبیرهای عربی حل شده است؛ حرف ها و نقش های وام گرفته شده از هیروگلیف که معجزه رسالت و دعوت راستین پیامبر اسلام را نمایان می سازد؛ رمزها/ نمادهایی که با وجود تشابه آشکار، گاه یک آیه به شمار می آیند و گاه بخشی از یک آیه اند.کتاب الهیر و غلیفیه تفسیر القرآن الکریم با بخشی از یک آیه پایان می یابد:« رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا » ( پروردگارا ما را بر آن چه به فراموشی یا به خطا کرده ایم مؤاخذ مکن/ بقره … ۲۸۶ )نویسنده دست به دعا بر می دارد و آرزوی خطاپوشی دارد.
هشتممخالفت با عدل، تنها به دیدگاه های این کتاب اختصاص نیافته است. این پژوهش گر مصری – که از فعالان جهان تجارت و صنع توریسم است – برای نوشته ها و کتاب هایش هماره مورد نقد بوده است: « اختاتون ابوالانبیاء »، « الخلیل اختاتون فی القرآن الکریم » و « السبع المثانی لیست سوره الفاتحه ».او نیز در برابر هیچ نقدی لب فرو نبسته، به یکان یکان انتقادها پاسخ گفته است.-محمدرشید ناصر ذوق، در مورد پیش گویی ها و تئوری های وی، و از آن شمار « ابراهیم نبی را اختاتون مصر نامیدن » گزارش داده، به مخالفان دیدگاه های عدل اشاره کرده است.-دکتر عبدالحلیم نورالدین، متخصص زبان هیروگلیفی، از زاویه معادل یابی واژگان توسط عدل در صدد پاسخ گویی برآمده، به نقد پرداخته است. وی در روزنامه کویتی « الوطن »، دیدگاه های سعد عبدالمطلب العدل را بی پایه و دلیل خوانده است.-حسن عبدالله بر آن است که اگر چه دیدگاه های عدل به طور مستقیم به باورهای مسلمانان آسیب نمی رساند، اما نباید سکوت اختیار کرد و بی تفاوت ماند، چرا که تاریخ ادیان دگرگون شده، بنیادها شکسته شده، نویسنده با تورات به مخالفت پرداخته، حقایق تاریخی را زیر و زبر کرده است.-مجمع صدور فتوا در عربستان سعودی و دانشگاه الأزهر مصر از کفرورزی او دم زده اند.می توان واکنش جهان عرب نسبت به دیدگاه عدل در این کتاب را به سه قسمت بخش نمود؛ مخالفان که از دو زاویه زبانی و دینی با او مخالفت نمودند و یکی او را به یاری با واژگان متهم نمود؛ و دیگری به عدم برخورداری وی از بایسته های مفسر قرآن سخن گفت؛ و گروه سوم نوآوری وی را ستود.
به بازی گرفتن زبان مصر باستانمخالفان دیدگاه عدل، درباره تفسیری که از واژگان هیروگلیفی داده، به جدول شامپلیون و فرهنگ گاردنر که هر دو از ارزشمندترین نوشته های تبیین نشانه های زبان مصر باستان در شمارند – مراجعه نموده اند و ناسره های سخن نویسنده را بیرون آورده اند. از منظر مخالفان، برخی از کاستی های کار عدل عبارتند از:۱٫ برخلاف بیش تر فرهنگ نامه ها و متون باستانی مصر، نویسنده علایم را از چپ به راست آورده است .۲٫ تلفظ واژه ( brq ) بر اساس کتاب الهیر و غلیفیه تفسیر القرآن الکریم، « برق » است، ولی با توجه به دیدگاه شامپلیون، باید چنین نگاشته و تلفظ شود؛ ( ب – و – ی – ر – ق – شب = بو یرق – شب / بویرقشب )؛ یعنی مؤلف از هشت علامت مستقل هیروگلیفی تنها یک واژه سه حرفی استخراج نموده است.۳٫ در « اَلر »، یا همان گونه که وی می نویسد: ( اَ – ل – ر ) به جای « أ »، « اِری » آورده و نه تنها « أ » ( همزه ی مفتوح ) را مسکور ( إ ) کرده که یک حرف را جانشین سه حرف نموده است. نیز، « رمو » را همان حرف « ل » می خواند، و « مر » را « ر »! بدین سان ( الر ) در مصر باستان إریرمومو ( إری – رمو – مر ) بوده است!جالب تر این که ( الر ) یا ( إری رمومر ) را ( مرا ) ترجمه کرده، آن هم به معنای « آن که از سر هوی و هوس گرایش یابد، تردیدگر شکاک ».مصر شناسان، از عدم وجود حرف « ل » در تمام دوره های مصر باستان سخن گفته اند تا این که واژه ( إلاسکندر ) را در عصر بطلمیوس یافتند و بر آن شدند به جای « ل » یکی از نشانه های هیروگلیف را قرار دهند. از سر ناچاری علامت شیر نشسته را به کار بردند. اما پس از چندی آن را نادرست دانسته، حرف « ل » را از خانواده « ر » به شمار آورند. اما نویسنده به آسانی صدای « ر » را انتخاب می کند و به جای صدای « ل » می گذارد و نتیجه می گیرد « رمو » همان حرف « ل » است.گویا وی بر آن است تلفظ نشانه های هیروگلیف را با خواست خود هماهنگ کند؛ حتی اگر سخن و دیدگاه وی از بنیادهای علمی برخوردار نباشد.۴٫ نویسنده، که بسیاری از نام های اماکن و قبایل عربی را، هیروگلیفی می پندارد به جای « حجاز » چند علامت می گذارد و « نور » ترجمه می کند، یعنی علامت ریسمان تافته و دومار. بر اساس نظریه شامپلیون، این علامت ها چنین نوشته می شود ( ح – ض – ض – رع ) یعنی « حضضرع »، اما میان حجاز و حضضرع چه شباهتی یافت می شود!؟در جای دیگر، نشانه ما را « ج » تلفظ کرده، در حالی که « ض » است بر بنیاد تمامی فرهنگ هایی هیروگلیفی. و در فرصتی دیگر این نشانه ها به « ص » تبدیل شده، حال آن که این علامت در جایی که وی آورده « ضد » تلفظ می شود.اشتباه های وی چنان بزرگ است که به توهم و خرافه شبیه است، تا به شیوه های پژوهشی و راه کارهای علمی.۵٫ وی« حطمه » را به معنای جایگاه قصاص، مکان عذاب بزرگ در آخرت ترجمه می کند. واژه حطمه در فرهنگ نامه هیروگلیفی سعد عبدالمطلب عدل از چهار حرف تشکیل شده، حال آن که تمامی فرهنگ واژه های دیگر این واژه را به نشانه ها نوشته اند:-علامت ریسمان تافته که « ح » تلفظ می شود؛-صندلی سنگی، که در فرهنگ گاردنر « ست » است؛-تربا س [ چفت/ قفل ]، « تم »؛-جغد « م »؛-دوپر موازی، « بی ریا »؛-تپه، « ت »؛-غاز، « سنم »؛-شکاف یا خانه، « بر » خوانده می شود.یعنی ح – ست – تم – م – یی – ت – سنم – بر، که روی هم رفته ( حستتممییتنمبر ) و به هیچ روی شباهتی با « حطمه » ندارد.تلاش برای پوشاندن جامعه های هیروگلیفی به واژگان عربی، جز با عوام فریبی و خودنمایی تفسیر نمی شود.۶٫ براساسِ فرهنگ گاردنر – که ونویسنده آن را مرجع خود می داند – نشانه نظیر ( قبله یهودی صدر اسلام )، « نتر » خوانده می شود. وی، نه تنها « ت » را به « ض » بدل کرده – و پیش از این در حطمه « ط » تلفظ نموده – که « ی » افزوده و معنای نظیر را که بر اساس زبان مصریان باستان « الله » است به ملک ( پادشاه ) تبدیل کرده است.با توجه به فرهنگ گاردنر، نشانه هایی که وی برای قینقاع آورده « خا – ن – خ – و – نخت » ( خانخونخت ) خوانده می شوند که هیچ قرابتی با « قینقاع » ندارد. این بازی با کلمات، در خزاعه، یکی دیگر از قبایل یهودی به چشم می خورد: ولی « خا – ص – ع – ح – صوح » ( خاصعحصعح ) کجا و « خزاعه » کجا؟باید اشاره کرد که شامبلیون و همه پیروان وی دریافتن حرف « زین » مصری باستان ( ز ) ناکام بودند و همه فرهنگ های ایشان از این حرف تهی است؛ درست همان گونه که نمی توان حرف « ل » را یافت. اما نویسنده در واژه خزاعه ی « ص » را به جای « ز » نهاده، البته در جایی دیگر از همین کتاب، در واژه « صاخته ی »، « ص » همان « ص » است.۷٫ واژه ی علق، یکی دیگر از واژه هایی است که از دست کاری سعد عدل در امان نمانده است؛ هفت نشانه به سه حرف فروکاسته شده، « ع – ر – ق – فخ – مضات – صح » و یا بر اساس حروف الفبای عربی « عرقفحمضاتصح » تنها به معنای واژه « علق » است! حتی اگر بخش آخر این واژه رانادیده بگیریم، معنای نشانه ها « عرق است نه « علق » و هیچ توجیهی برای دگرگون ساختن « ر » به « ل » وجود ندارد. »بی گمان، آن چه سعد عبدالمطلب عدل بدان کمر همت بسته، تلاش برای نادیده گرفتن پژوهش علمی ارزش مندی است که دکتر اسامه سعداوی پیش گرفته، با شتاب زدگی پیشاپیش در تاریخ ۲۷/ یونیو/ ۲۰۰۰ میلادی مصاحبه ای کرد که قرار است کتابی به چاپ بسپارد! اما میان پژوهش او و پژوهش دکتر سعداوی فاصله هاست.روزنامه های مصر از کشف های نوین دکتر اسامه سعداوی در باب زبان مصر باستان و مصرشناسی و نظریه ساختن اهرام، مقاله های بسیار سودمندی به چاپ رساندند و همه دانش مندان و پژوهش گران فرهیخته مصر را به شگفتی واداشت.
به بازیچه گرفتن دین مبینعلی بن الرحمن القضیب العویشز، از شمار دین مردانی است که به کتاب و نویسنده پاسخ گفته است.وی، در یک مقاله بلند، در چند مبحث و یک خاتمه گزارشی از کتاب داده، به عیارسنجی پرداخته است.ب خ ش نخست نگاهی دارد به تاریخچه هیروگلیف و کشف های نوین باستان شناسی در مصر، مبحث دوم، بدون تلاش برای نقد کتاب، فصل های ده گانه آن را تبیین کرده، پاره ای از دیدگاه های سعد المطلب العدل را آورده است.عویشز در مبحث سوم، حروف مقطعه را از دیدگاه روایات و علما بررسی نموده، ابیاتی در تأیید سخن خویش و پیشینیان آورده است.وی، در بخش دوم به نقد کتاب می پردازد؛ ارزش قرآن و هراس صحابه از تفسیر آیات و واژگانی را که نمی دانستند، یادآور می شود که آن بزرگان و در پاسخ به پرسش دیگران لب فرو بسته اند.پس از این دو مقدمه، نویسنده با به کارگیری آیات و روایات به ردّ دیدگاه عدل پرداخته است:۱٫ سعد عبدالمطلب العدل شرایط ضروری یک مفسر قرآن را ندارد. این شرایط عبارتند از: آشنایی با زبان عربی ( زبانشناسی، علم، نحو، صرف و اشتقاق )، علوم قرآنی، سنت نبوی.نیز، به دو تن از قرآن پژوهان اشاره کرده، که به دیدگاه عدل واکنش نشان داده اند؛ استاد صلاح مطر و دکتر محمد محمود محمدین که او را دارای شرایط مفسر ندانسته، پاسخ مؤلف به آن ها نشان گر ناآشنایی و کم بهره بودن وی از این دانش هاست.۲٫ دیدگاه کتاب و نویسنده مخالف اجماع است.نویسنده برخلاف اجماع عمل نموده، در جایی لب به سخن گشوده که نباید سخن می گفت؛ زیرا چنان چه مفسران در تفسیر آیه ای اختلاف نظر داشته باشند، دیدگاه جدید پذیرفته نیست، بلکه به مثابه خرق اجماع است.۳٫ آراء نویسنده از بن مایه علمی برخوردار نیستند؛ این حقیقت را می توان در منابع اندک شماری یافت که وی برای کتاب و ادعای خود آورده است.بسنده کردن تنها به ۱۹ منبع برای اثبات یک دیدگاه مهم و استفاده از تورات و انجیل برای تبیین حقایق قرآنی و ارجاع دادن غیر علمی، او را به پیش گویی و تکلف و توهم سوق داده است.۴٫ وی، درباره پیامبران با بی پروایی سخن گفته، به آن برگزیدگان الهی کارها و کردارهایی نسبت می دهد، که در خور مقام ایشان نیست.۵٫ دکتر عبدالحکیم نورالدین، مدیر گروه آثار باستانی مصر در دانشگاه قاهره و استاد زبان مصر باستان، در گفت و گو با مجله « نصف الدنیا » ( شماره ۹، ص ۵۴۷، یکشنبه ۶ اگوست ۲۰۰۰ )، می آورد که سعد عبدالمطلب عدل از وی تقاضا نموده، دیباچه ای بر کتاب الهیرو غلیفیه تفسیر القرآن الکریم بنگارد، اما دکتر عبدالحکیم خواسته وی را اجابت نکرده، زیرا مسأله زبان شناسی چنان ساده نیست که مؤلف گمان برده است.۶٫ دیدگاه کارشناسان و باستان شناسان درباره دیدگاه های دیگر نویسنده و کتاب های او نشان از نادرستی نظرگاه های وی دارد. وی در کتاب « اخناتون ابوالأنبیاء »، « أخ إن آتون » را همان « ابراهیم » می داند؛ از منظر او آدم و حوا به زبان مصر باستان سخن می گفتند: شمار واژه های عربی در آلمانی ده هزار کلمه است؛ حضرت یوسف با زبان مصری آشنا بوده، داود در مزایر خود از سروده های اخناتون سود جسته است. این ها همه بی بنیاد است و زبان هیروگلیف، تنها یکی از خطوط مصر باستان است و زبان بابلیان، زبان رسمی و دیپلماتیک آن زمان و سامان بوده نه مصری کهن که وی ادعا می کند. نیز، افعال زبان هیروگلیف، به فراخور زمان دگرگون می شوند و هماره یکسان نیستند.۷٫ نویسنده، شباهت آوایی را دلیلی بر یکسانی حروف مقطعه با واژگان هیروگلیف پنداشته است، اما آیا می توان در تفسیر قرآن تنها به آواها تمسک جست؟ وی، از یک رؤیای صادقانه سخن می گوید که میان خواب و بیداری هاتفی از غیبت آمده، به وی یاری رسانده است. اما آیا می توان برای روش های علمی خواب ها را ملاک قرار داد و به تفسیر قرآن پرداخت!؟عویشز در پایان نتیجه می گیرد:
۱٫ سعد عبدالمطلب عدل، از شرایط تبدیل شدن به یک مفسر برخوردار نیست و از این رو، حق تفسیر کتاب خدا را نداشته و ندارد؛۲٫ دیدگاه وی با اجماع امت مخالف است؛۳٫ کارشناسان هیروگلیف با نتایج به دست آمده وی مخالفند؛ بی شک مخالفت مفسران و قرآن پژوهان بیش تر است؛۴٫ بیش تر دیدگاه های کتاب یاوه گویی و حدس و توهمات است؛ منابع اندک وی را به این حقیقت رهنمون می سازد؛۵٫ مؤلف باید به درگاه خداوند توبه کند و از نوشته های خویشتن اعلام بیزاری و برائت نماید و به این گناه غره نشود.در برابر واکنش های منفی و نقدهای نه چندان اندک مردمان جهان عرب، به ویژه روزنامه نگاران و قرآن پژوهان و باستان شناسان مصر، گروهی از روزنامه نگاران و استادان دانشگاه، قیام نویسنده علیه آن چه خمودگی و خموشی گزینی خوانده اند، به فال نیک گرفته، تلاش و دستاوردهای وی را تحسین کرده، او را مصداق مسلمانی دانسته اند که به فرمایش پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) عمل نموده است؛ « اطلبوا العلم ولو فی الصین ».دکتر محمد رجب البیومی، عضو مجمع پژوهش های اسلامی و استاد فلسفه اسلامی، دیباچه ای بر کتاب نگاشته، شیوه پژوهشی عدل را ستوده است. سعد العدل طی دوازده سالی که در آلمان بوده با این شیوه و زبان آشنا شده است. بیومی، در گزارشی که از کتاب آورده بر آن است سعد عدل از میان مآخذ و منابع فراوان تفسیری و تاریخی، چندین منبع مهم را گلچین کرده، به رمزگشایی حروف مقطعه پرداخته، نسبت آن ها را با زبان مصر باستان – که امروزه در مصر آن را قبطی می خوانیم – سنجیده است.فرهنگ گران سنگ گادامر، از شمار منابع نویسنده برای شناسایی و ترجمه نشانه های هیروگلیفی به شمار می آید.نیز، نویسنده قرار است بر شگفتی ما بیافزاید و کتاب آینده او داستان واقعی نیای پیامبران حضرت ابراهیم خلیل – علیه السّلام – است.مرسی سعدالدین، روزنامه نگاری که به گزارش کتاب های جدید می پردازد، از شیفتگان دیگر کتاب الهیر و غلیفیه تفسر القرآن الکریم است وی، دکتر بیومی و سعد عبدالمطلب العدل را می ستاید که واقعیت اسلام ناب را به جهانیان معرفی می کنند.سعد عدل، به وبلاگ های فراوانی پاسخ می گوید و پرسش و پاسخ از طرف هواداران، و گاه مخالفانش، هم چنان ادامه دارد.روی سخن سعد عدل، در این پاسخ ها بیش از همه با که او را به عدم داشتن تخصص در زمینه هیروگلیف، و یا به تعبیر درست تر ترجمه نشانه های آن زبان بر اساس پیش فرض ها و خواسته ها کرده اند.به دیگر سخن وی بیش ترین انرژی و همّ و غمّ خود را پاسخ گفتن به دین مردان به کار برده است.سعد عبدالمطلب عدل، پس از ارائه دیدگاه عوشیز، به نتایجی که وی به آن ها رسیده، اثبات می کند و پاسخ می گوید. البته گاه پاسخ های سعد عدل به دین مردان از برهان فاصله می گیرد و لحن، شدت می گیرد. وی، پس از بیان بخشی از انتقاد عوشیز، پی نوشتی می آورد؛ طنز و جد را در هم می آمیزد و گاه او را به سخره می گیرد. در پاسخ به نقدهای عویشز می آورد:۱٫ شرایط مفسر در نویسنده فراهم نیست و نباید به تفسیر و ارائه نظر بپردازد.- با تو ام ای استاد همه استادان، تو کیستی که چنین می گویی! تو که حتی با زبان مادری ات آشنا نیستی، چگونه به اندیش مندی که با بیست دانش آشناست، خُرده می گیری. بهتر آن بود که تو و استادانت اعتراف می کردید، سطح پژوهش من از سطح دانش شما فراتر است؛ نه عربی را می دانید، هر چند به ظاهر بدین زبان سخن می گویید؛ نه با تاریخ آشنا هستید، چرا که دشمن مکتب فکری شماست؛ از فهم زبان مصر باستان بی بهره اید، زیرا زبان فرعونیان کافر کیش است؛ نه در گستره ادیان از مقوله ای به نام علم تطبیقی خبر دارید، چرا که گمان می برید با دیدگاه شما پیوندی ندارد، حال آن که داستان های قرآن آشنایی با این دانش را بر شما واجب می کند؛ زبان عبری را نیز نمی فهمید، چرا که زبان دشمنان شماست؛ حتی از آشنایی با جغرافیا و بلاغت و دستور زبان عربی و دانشی به نام نقد و شرایط نقد و ناقد ناتوانید.۲٫ گفته ای سخن من با اجماع امت مخالف است. افتخار می کنم با اجماع شما مخالفت ورزیده ام و چیزی را تفسیر نمودم که توانایی تفسیر آن را نداشته اید؛ اجماع امت با دانش هایی که یک مفسر باید بدان مسلح باشد، پیوندی ندارد. از استاد خود بپرس که این اطلاعات بیهوده را در اختیارت نهاده تا مرا به چالش کشی و هر دو سخت در اشتباهید – آیا امت، بسا در اجماع خود به خطا و اشتباه نرفته است؟ آیا امروز اجماع بر پشتیبانی کردن از غیر مسلمانان اجماع نکرده است؟ آیا این اجماع یکسره باطل نیست؟بی شک، این همه تفسیر، گواه بر خروج پیشینیان از اجماع است و این حکایت هم چنان تا قیام قیامت باقی است.۳٫ متخصصان زبان مصر باستان، نتایج به دست آمده را نپذیرفته اند، چه رسد به مفسران و قرآن پژوهان.-این یاوه گویی ها، ساخته و پرداخته کدام ذهن است. تنها یک مدرس دانشکده باستان شناسی – که دانش محدودی در باب هیروگلیف نصیب او شده و البته هیچ بهره ای از دانش های دیگری که تو آن ها را ضروری می دانی، نیندوخته « به من پاسخ گفته، در کشورتان منتشر شد، اما پاسخ من به او را که دو ماه بعد در شماره ( ۵۵۵ ) « نصف الدنیا » به چاپ رسید، در کشورتان توزیع نشد و بدین سان توطئه شما بر این کتاب برملا شد.علما و مفسران اما، با آغوش باز از دیدگاه های من استقبال کردند ».4. بیش ترین بخش ها و گفته های این کتاب بر دروغ و یاوه و حدس و گمان استوار است؛ این را می توان در منابعی که مؤلف به کار گرفته، دید و فهمید.« تو چیزی از معادن گران بها نمی دانی و توانایی تشخیص طلا از آهن را نداری ».5. نویسنده باید به درگاه الهی توبه کند؛ از دیدگاه و نوشته هایش اعلام برائت نماید و شیرینی گناه او را نفریبد.« مسأله این است! آقای « عوشیز » از من تقاضا می کند توبه کنم! تو کیستی که مردم را به توبه و استنابت فرا می خوانی؟ آیا خودت را نماینده خدا پنداشته ای؟ گویا برآنی گناهان مرا بخری و مرا ببخشی!مرا به کفرورزی متهم ساخته ای، حال آن که من یک دانش مندم؛ تلاش فراوان داشته ام تا به نتایجی رسم که پیشینیانتان بدان ها نرسیدند. اسلام راستین، مانند مسیحیت نیست که از کلیسا برخوردار باشد و این همه نهاد و مجمع داشته باشید. عصر تکفیر، عصر قرون وسطایی شما رخت بربسته است. آیین شما جز به فتنه انگیزی دامن نمی زند و البته تا من و دیگران باشیم راه به جایی نخواهد برد ».سعد عبدالمطلب عدل، در این پاسخ ها گاه به جای برهان آوری، جدل گزینی می کند و به جای گفت و گو و تبیین سره از ناسره به ستیزه جویی و جدال روی می آورد و واژگان و تصویرها و ضرب المثل هایی غیر متعارف به کار می بندد که در خور مقال و مقام نیست.وی در پایان، اسلام را دین دانش مدار و جهانی و مصر را دژ استوار اسلام می شمارد، ولی باز از به سخره گرفتن خصم دریغ نمی ورزد.
درباره ترجمه کتابکتاب الهیر و غلیفیه تفسر القرآن الکریم با نام هیروگلیف در قرآن؛ تفسیری نوین از حروف مقطعه توسط انتشارات سخن به چاپ رسیده است. دکتر حامد صدقی و دکتر حبیب الله عباسی، به ترجمه کتاب به زبان فارسی کمر همت بسته اند.کتاب، به لحاظ چاپ و جلد و صفحه آرایی و فونت از کتاب های بسیار خوب دوره کنونی به شمار می آید؛ به ویژه چاپ نشانه های هیروگلیفی کار آسانی نیست.۱٫ نام کتاب فارسی با نام کتاب عربی هم خوانی ندارد. شاید « تفسیری نوین از حروف مقطعه » عنوان مناسب تری باشد تا « هیروگلیف در قرآن ». اگرچه بنا بر ادعای نویسنده آن چه در آغاز ۲۹ سوره آمده، حروف مقطعه نیست، اما به هر حال « هیروگلیف در قرآن » نامی نامناسب و نامفهوم است. ترجمه عنوان عربی این است: « هیروگلیف قرآن کریم را تفسیر می کند ».آری به کار بردن فعل در عنوان کتاب و مقاله با ذوق فارسی دانان سازگار نیست، اما می بایست نامی بهتر برگزیده می شد. نیز، نویسنده عرب برای قرآن صفت کریم آورده تا نشان دهد، نه تنها یک مسلمان است، که به کرامت و اعجاز قرآن باور دارد و این امر در ترجمه مراعات نشده است.۲٫ اشتباه های چاپی از صفحه نمایه آغاز می شود؛ به عنوان به عربی و عنوان قراردادی این گونه نوشته شده: الهیرو غلیفیه تفسیر القرآن الکریم و نه تنها ( الهیر و غلیفیه ) با فاصله تایپ شده که ( ه ) هیروغلیفه بدون نقطه است و به ضمیر شبیه شده. نیز، به جای تفسر ( تفسیر می کند ) « تفسیر » آمده است.این اشتباه ها در تایپ و چاپ که در کتاب هایی از این دست اثر منفی می گذارد و گاه معنا را دگرگون می کند، اندک شمار نیست.۳٫ در صفحه ۴۱، زبان و گوش در واقع زبان و گویش؛ ۹۵ تحکم می ورزد، همان تهکم می ورزد، است. ص ۴۷، مهمور به این مهر به جای ممهور.۴٫ ترجمه، در عبارت های نه چندان اندکی بوی متن عربی می دهد. گمان می رود تازه بودن موضوع بر مترجمان اثر نهاده، شتابزده به ترجمه تحت اللفظی روی آورده اند. البته این مشکل را می توان در ترجمه و تفسیر متون مقدس و مقاله ها و کتاب هایی که در این باره نگاشته می شود، دید. نمونه آشکار، ترجمه های موجود قرآن و نهج البلاغه و دعاهاست.۵٫ نویسنده دیده پیشینیان را در باب حروف مقطعه آورده می نویسد: و خلاصه سخن این که یکی معتقد است این حروف همان نام حروف الفبا هستند. و دیگری … و ششمین نفر معتقد است که این سوگندها هستند ( ۳۸ فارسی ). در واقع وی در صدد بیان کردن دیدگاه گروه ششم است و این ها ( حروف مقطعه ) حرف سوگند ( ادات قَسَم ) هستند نه سوگندها. « وسادس یقول بانها اقسام » ( ص ۵۱ عربی ).۶٫ ( ص ۴۶ ) « پرسشی که اکنون در این جا سخت مطرح است که باید پرسش مهمی باشد » به جای « والسوال الذی یطرح نفسه الآن بإلحاح » ( ص ۲۱ ).۷٫ ( ص ۵۰ ) « زمین بُز در شرح یک نشانه هیروگلیفی آمده که در عربی « ارض الماعز » ( ص ۲۵ ) است. زمین بز ترکیب مناسبی نیست.۸٫ در ( ص ۵۱ ) در شرح یک گیاه می خوانیم: « ماده ای برای گرمی یا بالا آوردن » که مراد استفراغ کردن/ استفراغ است.۹٫ ( ص ۶۸ ) « وراثت نبوت شایسته و سزاوار هر آفریننده ای نیست » که ترجمه تحت اللفظی این عبارت عربی است: « وراته النبوه لیست مستحقته لکل من هبَّ و دبَّ » ( ص ۴۰ ) که مراد به ارث بردن نبوت است نه وراثت نبوت.۱۰٫ ( ص ۷۱ ) « شجره نبوت مجدداً در چنان بحرانی قرار گرفت » که ساختار و بافتی کاملاً عربی دارد. « اصبحت شجره النبوه فی أزمه حقیقته » ( ص ۴۲ ).۱۱٫ ( ص ۸۲ ) « پیش از آن که فکر و اندیشه خود را عرضه کنیم ». نویسنده بر آن است نظریه خود را ارائه کند نه این که فکر و اندیشه خود را عرضه دارد « قبل ان نستعرض فکرتنا » ( ص ۴۹ ).۱۲٫ ( ص ۹۳ ) « به دو دقیقه پر اهمیت توجه کنیم » که بسیار تکرار شده، به معنای نکته مهم و اساسی است.۱۳٫ ( ص ۸۹ ) نخست اجل ها را آفرید؛۱۴٫ ( ص ۸۹ ) و معنی مجید این است: از لحاظ مجد، علو و بلندی و « رفعت ». « والمجید فی المعنی المعجمی: من المجد و العلو والسمو و الرفعه » ( ص ۵۵ ) که نویسنده در پی نشان دادن ریشه ی مجید است که از « مجد » می باشد، نه از لحاظ مجد!
حذف و اضافه۱۵٫ در صفحه ۵۵ عربی یک جمله معترضه آمده که جای آن باید در صفحه ۹۰ فارسی باشد، که البته ترجمه نشده است: « نقول یبدا تجاوزا للایضاح فقط ».16. سطر ۷ صفحه ۵۷ عربی، حذف شده است که می باید در صفحه ۹۳ فارسی قرار می گرفت؛ از « و تدخل علی الجمله تا استعمال بل ».گاه هم با اضافه کردن روبه رو می شویم:۱۷٫ در صفحه ۵۵ فارسی « الحاقه به معنای خرد کننده بزرگ یا قیامت » آمده، که قیامت در متن عربی به چشم نمی خورد.
عبارت های کهن فارسی و عربی۱۸٫ « دشنه انداز » ( 58 ) به جای « رامی الحربه » ( 32 )؛۱۹٫ « حکمت بالغه »؛۲۰٫ « ژاژخایی نمودند »؛۲۱٫ « سوره به عنوان تکوین بخش اصلی ساختار قرآن کریم »؛۲۲٫ « پرسنده ای می پرسد »؛۲۳٫ « ای پیامبر مکلف از سوی ما »؛۲۴٫ « سن سترونی »؛۲۵٫ « دودیگر آنکه بگیریم بپذیریم »؛
ترجمه نادرست واژگان و عبارت ها۲۶٫ ( ص ۲۴ عربی ) « سلاح الخیاله »، « ارتش سواره » ( 48 ) نیست، سلاح سواره است.۲۷٫ به جای « الشرقه و الغصه » ( 25 ) سکسکه ( ۵۱ ) آمده است. سکسکه به عربی « فؤاق » است و « شرقه » به معنای خفگی بر اثر خوردن آب و « غضه » گیر کردن چیزی در گلو است.۲۸٫ « کوبه » ( 55 فارسی ) معادل « ضربه » ( 29 ) در عربی نیست. کوبه ابزاری است برای کوفتن در.۲۹٫ « اخگر » به معنای پاره آتش / شراره است و جمله « تا سوره مریم را در پرتو این اخگر ( به جای اصطلاح قرآنی « قبس » ) تفسیر کنیم »، نادرست است. این جمله بارها تکرار شده است؛ از جمله در صفحه ۵۸ ، ۶۶ فارسی.ناگفته نماند که إعراب با زبان عربی آمیخته است و بخش مهمی برای فهم، ولی امروزه کتاب های عربی، به ویژه انتشارات مدبولی مصر، دقتی در کار چاپ نمی کنند و با اعراب گذاری بیگانه اند.عدم اعراب گذاری و غلط های تایپی کتاب عربی کار را بر هر مترجمی سخت می کند.نیز، نویسنده این کتاب از دانش های فراوانی برای اثبات نظریه خود استفاده کرده، نقل قول های بسیاری آورده، که مشکل زبان ترجمه دو چندان می شود.بی شک مترجمان محترم برای ترجمه بسیاری از واژه ها و عبارت ها، به فرهنگ واژگان بسیاری مراجعه کرده اند و سختی کار را به جان خریده اند. این تلاش را آشکاره می توان در بخش ها و فرازهای از کتاب دید.مترجمان محترم، در دو مقدمه؛ یکی کوتاه و دیگری بلند؛ یعنی اشاره ( ص ۷ تا ۹ ) و مقدمه ترجمه ( ص ۱۵ تا ۳۰ ) کار نویسنده را ستوده اند: « این بار نیز قرآن پژوه فرهیخته مصری، استاد سعد عبدالمطلب عدل از منظری تازه به قرآن نگریسته است. او با به کارگیری زبان مصری کهن در حوزه قرآن پژوهی، موفق به تألیف چند اثر مهم دیگر در این زمینه می شود … با استناد به منابع معتبر زبان مصری کهن … صورت نگارشی اصلی آن ها [نشانه ها ] را ارائه می کند… تفسیر و تأویل نسبتاً منطقی و سازگار با عقل ارائه می دهد، چندان که خواننده کتاب از توفیق نویسنده در حل ابهام های غامض و سر به مهر آغاز این سوره ها، سخت شگفت زده می شود » ( ص ۷ – ۶ ). نیز، با این عبارت: « در پایان گفتنی است که قرآن پژوه مصری با آگاهی از همه این آرا و دیدگاه های مختلف درباره حروف مقطعه… ». در واقع کار نویسنده را سخت ستوده اند. اما در پی نوشت ها و منابع و مأخذ ایشان اثری از دیدگاه مخالفان عدل ( چه دین مردان و چه باستان شناسان و کارشناسان زبان مصری باستان ) دیده نمی شود. البته هر خواننده ای چه بسا پس از مطالعه کتاب از این طرح نوشگفت زده شود، اما متجرمان باید بازتاب انتشار این کتاب در جهان عرب را به چشم می دیدند و در مقدمه می آوردند.
درباره کتاب عربیچنان چه دیدگاه های مخالفان؛ دین مردان و باستان شناسان را نادیده بگیریم، کتاب الهیرو غلیفیه تفسیر القرآن الکریم افزون بر نو بودن مطالب کتاب و نظر نویسنده دارای پرسش های مهمی است:۱٫ آیا قرائت هایی که در پی چهارده قرن سینه به سینه گشته، حتی اختلاف قرائت ها به ما رسیده، نادرست بوده است که باید « حم » را « حامی + یم » خواند تا از آن معنای آفرینش آسمانی استخراج نمود؟اگر « عین » در « کهیعص » « عیین » است، چرا تاکنون « عین » خوانده شده و آیا « یَعرفُ القرآنَ من خُوطب به » عبارت نادرستی بوده، اکنون کشف شده است؟به دیگر سخن، آیا مخاطبان قرآن، به ویژه پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) که وحی بر او نازل شده، از معنای آن رمزم ها و نمادها آگاهی نداشته است؟۲٫ تاکنون مستشرقان و پژوهش گران مسلمان فراوانی از ریشه واژگان سخن به میان آورده اند، اما نویسنده، افزون بر حروف مقطعه ( که آن ها را واژه و عبارت می داند ) ریشه واژگانی چون نام شهرها، قبیله ها و طایفه ها، گروه ها، گیاهان و کوه ها را مصری باستان می شمارد. البته وی اذعان دارد که مراد او از این سخن، دادن شناسنامه ای هیروگلیفی به این واژگان نیست. اما جهانی نامیدن این زبان آن هم تا پیدایش اسلام و بین المللی خواندن آن گفتار و نوشتار و وام ستانی زبان های دیگر از مصری باستان ( هیروگلیفی / قبطی ) را تأکید می بخشد، در حالی که آنان که واژه های دخیل در قرآن را بررسی نموده اند، از این حجم و وام ستانی دم نزده اند.« قسوره » که نویسنده آن را از مصری کهن می خواند، نزد مفسران واژه ای حبشی است و در پاره ای از کتاب ها چون « واژه هایی دخیل در قرآن مجید » نیامده؛ « حطمه، حاقه، طامه و سَمک » نیز به چشم نمی خورند؛ و آیا « فردوس » که شکی در ایرانی بودن آن نیست نه یک واژه کهن فارسی، که باید ریشه آن را در مصر باستان و زبان هیروگلیف جست و جو نمود؟۳٫ شاید نام دو قبیله « أوس » و « خزرج » ریشه در زبان هیروگلیف داشته باشند، اما برخلاف دیدگاه سعد عدل، تباری یهودی ندارند.۴٫ ترجمه نام کتاب به فارسی این است: « زبان هیروگلیف قرآن را تفسیر می کند ». از سوی دیگر نویسنده بر آن است خداوند دو معجزه به پیامبر داده است؛ یکی قرآن برای عرب ها؛ و دیگری السبع المثانی برای یهودیان، وی السبع المثانی را همان حروف هیروگلیفی قرآن ( حروف مقطعه ) می نامد. بدین سان هیروگلیف نه قرآن که السبع المثانی را تفسیر می کند و با توجه به این که السبع المثانی تنها در آغاز ۲۹ سوره آمده – و چنان چه بپذیریم این رمزها در تفسیر سراسر یک سوره به کار می آید – السبع المعانی تنها ۲۹ سوره را تفسیر خواهد کرد نه همه قرآن را .منابع تحقیق :۱٫ الهیرو غلیفیه تفسر القرآن الکریم، موسی سعد الدین.۲٫ الهیر و غلیفیه تفسر القرآن الکریم، سعد عبدالمطلب العدل، تقدیم: أ. د. محمد رجب البیومی ( عضو مجمع البحوث الاسلامیه ). مکتبه مدبولی ۲۰۰۰٫۳٫ اخناتون أبو الأنبیاء، سعد عبدالمطلب العدل، مکتبه مدبولی، ۲۰۰۸ .۴٫ العربیه ( و لیست المصریه القدیمه ) کانت علی مر العصور لغه الانبیاء. محمد رشید ناصر ذوق، ۲۰۰۸٫۵٫ الرد علی کتاب الهیر و غلیفیه تفسر القرآن الکریم، علی بن عبد الرحمن القضیب العویشز.۶٫ حول کتاب الهیر و غلیفیه، تحقیق حسن عبدالله.۷٫ هیروگلیف در قرآن، سعد عبدالمطلب العدل، ترجمه دکتر حامد صدقی و دکتر حبیب الله عباسی، انتشارات سخن، ۱۳۸۸٫۸٫ دکتر عبدالحلیم نورالدین، الوطن الکویتیه.منبع مقاله :کتاب ماه دین: بهمن ۱۳۸۸ – شماره ۱۴۸٫

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.