صحاح سته؛ سنن ابن ماجه
۳ـ سنن إبن ماجه
عنوان اصلى:
«السنن»، که آنچه بر زبانهاست همان «سنن ابنماجه» است.([۱]) «مزى» در «تهذیب الکمال» مىگوید: «…صاحب کتاب السنن…».
گردآورنده آن:
«ذهبى» او را چنین معرفى کرده است: «محمد بن یزید، الحافظ الکبیر، الحجه، المفسر، أبوعبدالله ابن ماجه، القزوینی، مصنف «السنن» و«التاریخ» و«التفسیر»، وحافظ قزوین فی عصره…».([۲])
«مزى»، درباره او اینگونه مىنویسد:
«محمد بن یزید الرَّبَعیّ، مولاهم، أبوعبدالله ابن ماجه القزوینی الحافظ، صاحب کتاب «السنن».([۳])
آوردهاند که «ماجه» نام مادر یا لقب پدر اوست.([۴])
زادروزش:
مشهور سال ۲۰۹ هـ.ق است در قزوین، هرچند که ۲۰۷ هم گفتهاند.
وفاتش:
«ذهبى» گوید:
«مات أبوعبدالله یوم الاثنین، ودفن یوم الثلاثاء لثمان بقین من رمضان. وصلّی علیه أخوه أبوبکر، وتولّی دفنه أخواه، أبوبکر وأبوعبدالله وابنه عبدالله».([۵])
او ۶۴ سال در این جهان زیست و در قزوین به خاکش سپردند.
زندگى علمى او:
«ابنماجه»، پس از شنیدن حدیث در قزوین از کسانى چون «علىبنمحمد طنافسی»([۶]) و «أبومحمد عمروبن رافع»([۷])، براى شنیدن حدیث به خراسان، عراق، حجاز، مصر، شام و دیگر مناطق رفت. از بسیارى شنید و بسیارى نیز از او شنیدند.([۸])
سنن ابنماجه در اعتبار، در بین کتابها ستّه در جایگاه ششم قرار دارد و همانگونه که گفته شد، برخى آن را در این جایگاه نیز ندانسته و «موطّأ مالک» یا «سنن دارمى» را شایسته آن مىدانند که کتاب ششم باشد و دلیل آن نیز بهگمان دانشمندان عامّه، وجود احادیث ضعیف و حتّى موضوع در این کتاب است. از اینروست که «ذهبى» مىگوید:
«سنن أبی عبدالله کتاب حسن لولا ما کدره أحادیث واهیه لیست بالکثیره».
و نیز مىگوید:
«کان ابنماجه حافظاً صدوقاً ثقه فی نفسه، وإنّما نقص کتابه بروایته أحادیث منکرهً فیه».([۹])
حتى برخى همه یا بیشتر احادیثى را که تنها او در کتابش آورده و در پنج کتاب دیگر نیست ضعیف دانستهاند.
«ابنحجر» گوید:
«کتابه فی السنن جامع، جیّد، کثیرالأبواب والغرائب وفیه أحادیث ضعیفه جدّاً، حتى بلغنی أن «السّری» کان یقول: مهما انفرد بخبر فیه فهو ضعیفٌ غالباً، ولیس الأمر فی ذلک على إطلاقه باستقرائی، وفی الجمله ففیه أحادیث کثیره منکره، والله المستعان، ثمّ وجدت بخط الحافظ شمس الدین محمدبن علی الحسینی([۱۰]) ما لفظه: سمعت شیخنا الحافظ أبا الحجاج المزّی یقول: کل ما انفرد به ابنماجه فهو ضعیف، یعنى بذلک ما انفرد به من الحدیث عن الأئمه الخمسه…».([۱۱])
«ذهبى» أحادیث ضعیفه سنن ابنماجه را نزدیک به هزار حدیث دانسته و در توجیه سخن «أبوزرعهًْ»، که گفت: شاید احادیث ضعیفه سنن ابنماجه به سى حدیث هم نرسد، مىگوید:
«قد کان ابنماجه حافظاً نقاداً بصیراً، وانّما غضّ من رتبه سننه ما فی الکتاب من المناکیر وقلیلٌ من الموضوعات، وقول أبىزُرعه ـ إن صحّ ـ فانّما عنى بثلاثین حدیثاً، الأحادیث المطرحه الساقطه، وأمّا الأحادیث التى لا تقوم بها حجّه، فکثیره، لعلّها نحو الألف».([۱۲])
«ابن الجوزی»([۱۳]) در کتاب «الموضوعات»، سى و چهار حدیث از سنن ابنماجه را آورده و آنها را موضوع دانسته است.([۱۴])
احادیث فراوانى وجود دارد که نزد دانشمندان عامّه، موضوع است و در سنن ابنماجه آمده است از آن جمله حدیث زیر است:
«حدّثنا إسماعیل بن محمّد الطلحی: أنبأنا داود بن عطاء المدنیّ، عن صالح بن کیسان، عن ابن شهاب، عن سعیدبن المسیّب، عن أبی بن کعب، قال: قال رسولالله «أوّل من یصافحه الحق عُمَرُ، وأوّل من یُسلّم علیه، وأوّل مَن یأخذ بیده فیُدخلهُ الجنه».([۱۵])
علت آن «داود» است و نیز متن حدیث.
«ابن حجر» در «تقریب التهذیب» مىگوید: «داود بن عطاء المزنی، … ضعیفٌ».([۱۶]) «حاکم» در «المستدرک» همین روایت را با کمى اختلاف و با سندى دیگر آورده است، ولى «ذهبى» در ذیل آن مىگوید: «موضوع، وفی اسناده کذّاب».([۱۷])
در کتاب «اهداء الدیباجهًْ بشرح سنن ابنماجه» درباره حدیث آمده است: «منکر جدّاً».([۱۸])
همچنین «بشّار عواد معروف» در تحقیق خود از سنن ابنماجه، درباره حدیث مىگوید:
«إسناده ضعیف جدّاً، ومتنه فی الغایه من النکاره، قال الحافظ عمادالدین بن کثیر فی «جامع المسانید والسنن»: «هذا الحدیث منکر جداً وماهو أبعد من أن یکون موضوعاً». قلنا: آفته داود بن عطاء المزنی المدنی، قال البخاری وأبوزرعه وأبوحاتم: منکر الحدیث، وقال أحمد: رأیته ولیس بشىء وقال الدارقطنی: متروک».([۱۹])
مىتوان گفت حتى اگر سند این روایت ـ اگر بتوان به آن روایت گفت ـ بدون اشکال باشد، دروغ بودن آن مانند روز روشن است.
شروح سنن ابن ماجه:
در «کشف الظنون» از آنها نام برده شده است.([۲۰])
از مشهورترین آنها «مصباح الزجاجهًْ» است که «سیوطى» آن را نگاشته است. «علاءالدین مُغُلْطاى»([۲۱]) نیز مقدارى از آن را شرح کرده است.([۲۲]) همچنین در کشف الظنون آمده است:
«وشرح الشیخ سراج الدین عمر بن علی بن الملقّن الشافعی، المتوفی سنه ۸۰۴ هـ.ق زوائده على الخمسه، أعنی الصحیحین، وأبیداود والترمذی، والنسائی، فی ثمان مجلدات، سماه، «ما تمس إلیه الحاجه على سنن ابنماجه»…».([۲۳])
سنن ابنماجه به وسیلهای «بشار عوّاد معروف» تحقیق شده و در آن صحت و ضعف احادیث بیان شده، که بسیار مغتنم است. این کتاب نخستین بار به وسیلهی «دارالجیل»، در «بیروت» سال ۱۴۱۸ هـ.ق چاپ شده است.
آثار دیگرش:
او جز سنن، کتاب تفسیر قرآن نیز دارد که در آن سخنان صحابه و تابعین را به شیوه مسند گردآورده است. تفسیر او بهچاپ نرسیده ولى به صورت نسخه خطى موجود است.([۲۴])
او همچنین کتابى در تاریخ دارد که «ابنکثیر» مىگوید:
«ولابن ماجه تفسیر حافل وتاریخ کامل من لدن الصحابه إلى عصره».([۲۵])
«محمد بن طاهر مقدسى» نیز از «أبوزرعهًْ» نقل مىکند که:
«ورأیتُ بقزوین له تاریخاً على الرجال والأمصار من عهد الصحابه إلى عصره…»([۲۶]).
شرط ابن ماجه در سنن:
نه ابن ماجه و نه دیگران هیچ شرط ویژهاى را یادآور نشدهاند.
او خود، کتابش را «صحیح» نخوانده تا گفته شود که شرط او در سنن، آوردن احادیث صحیحه از دیدگاه اوست. بلکه، همانگونه که گفته شد، در سنن او احادیث ضعیف و گاه موضوعه بیشتر از دیگر کتابها در سنیان یافت مىشود.
«مقدسى» در «شروط الأئمهًْ الستّهًْ» مورد خاصّى را بیان نکرده و دیگران هم در کتابهاى علوم حدیث بهشرط ویژهاى اشاره نکردهاند. «ابن الملقن»([۲۷]) در کتاب «البدر المنیر فی تخریج أحادیث الشرح الکبیر» مىگوید:
«وأما سنن أبی عبدالله ابن ماجه القزوینی، فلا أعلم له شرطاً، وهو اکثر السنن الأربعه ضعیفاً، وفیه موضوعات منها ما ذکره فی أثناءه فضل قزوین».([۲۸])
ویژگىهاى سنن ابنماجه:
این کتاب داراى ویژگیهاى زیر است:
۱ـ حُسن ترتیب و قوت تبویب این کتاب در مسائل فقهى؛
۲ـ تکرار نشدن احادیث؛
۳ـ تهى بودن کتاب از نوازل و مقاطیع و مراسیل؛
۴ـ وجود أحادیث ضعیفه و موضوعه در آن، بیش از پنج کتاب دیگر؛([۲۹])
۵ـ تهى بودن از سخنان صحابه و فتواى تابعین.([۳۰])
مىتوان گفت: همین حُسن ترتیب است که این کتاب را از دیگر صحاح ستّه متمایز مىسازد و شاید یکى از علتهاى جاى گرفتن سنن ابنماجه در کنار پنج کتاب دیگر همین مورد باشد، به این معنا که هرچند در سنن ابنماجه احادیث ضعیف و گاه موضوع بهچشم مىخورد و اعتبار کتاب از «موطّأ» و «دارمى» نیز کمتر است؛ ولى حُسن ترتیب و تبویب استادانه احادیث فقهى از سوى ابنماجه موجب شده است تا این کتاب ششمین کتاب مشهور و معروف باشد، یعنى دانشمندان عامّه حُسن ترتیب و تبویب را بر کمى اعتبار سنن ابنماجه، ترجیح دادهاند. «حسنخان» در «الحطهًْ» مىگوید:
«وفی الواقع فیه من حسن الترتیب وسرد الأحادیث بالاختصار من غیر التکرار لیس فی أحد من الکتب».([۳۱])
بخشبندى سنن ابنماجه:
سنن ابنماجه به سه کتاب (کتاب السنهًْ، کتاب الصلاهًْ وکتاب اللباس) و ۳۷ بخش بهنام «ابواب»، تقسیم شده است، که نخستین آنها «أبواب الطهارهًْ وسننها» و آخرین آنها «أبواب الزهد» است. هرکدام از این ابواب داراى بابهایى است. براى نمونه «أبواب إقامهًْ الصلوات والسنهًْ فیها» داراى ۲۰۵ باب است.
سنن ابنماجه داراى ۴۳۴۱ حدیث است.([۳۲])
خلفاى معاصر ابنماجه:
او با هشت تن از پادشاهان عباسى همروزگار بود که عبارتند از:
۱ـ المعتصم بالله (۲۱۸ـ ۲۲۷ هـ.ق).
۲ـ الواثق بالله (۲۲۷ـ ۲۳۲ هـ.ق).
۳ـ المتوکل على الله (۲۳۲ـ ۲۴۷ هـ.ق).
۴ـ المنتصر بالله (۲۴۷ـ ۲۴۸ هـ.ق).
۵ـ المستعین بالله (۲۴۸ـ ۲۵۲).
۶ـ المعتز بالله (۲۵۲ـ ۲۵۵ هـ.ق).
۷ـ المهتدى بالله (۲۵۵ـ ۲۵۶ هـ.ق).
۸ـ المعتمد على الله (۲۵۶ـ ۲۷۹ هـ.ق).
سخنى چند از قزوین:
شهرى است مشهور که میان آن و رى بیست و هفت فرسخ راه است.([۳۳])
در ۱۴۰ کیلومترى غرب تهران است و پیشینه این شهر به روزگار ساسانیان باز مىگردد. شهر را «شاپور ذوالاکتاف» نهمین پادشاه ساسانى ساخت، و گویند در زمان شاپور یکم، دومین شاه ساسانى، این شهر پادگان بود و «براء بن عازب» صحابى پیامبر، در سال ۲۴ هـ.ق آن را فتح کرد.([۳۴])
در قزوین از همان آغاز، گرایشهاى شیعى به چشم مىخورد. در سال ۱۶ هـ.ق ، پس از نبرد «قادسیه»، گروهى از قزوینیان بنام «بنوالحمراء»، که از قبائل ایرانى ساکن قزوین و دیلم بودند، موالى «بنى عبدالقیس» شدند، و از آنجا که «بنو عبدالقیس» شیعه بودند، ایشان نیز به پیروى از آنان، گرایشى شیعى داشتند که در زمان امام على، تعداد آنها رو به افزونى نهاد و از نزدیکان امام شدند. حتى گفتهاند که «أشعث بن قیس» به امام اعتراض کرد و گفت:
«یا امیرالمؤمنین لقد غلبتنا هذه الحمراء على قربک».
بنوحمراء در کوفه مسجدى بهنام «الحمراء» ساختند که تاکنون پابرجاست. «ماسینیون» در کتاب خود «خطط الکوفهًْ» درباره این مسجد مىگوید:
«مسجد الحمراء الذی کان فیه بستان وهذه القبیله الایرانیه کانت تحمل شعوراً وعاطفه شیعیّه منذ أن دخلوا فی الاسلام».([۳۵])
در سال ۲۵۰ هـ.ق یکى از علویان در قزوین قیام کرد. «مسعودى» در «مروج الذهب» مىگوید:
«وفی هذه السنه ـ وهى سنه خمسین ومائتین ـ ظهر بقزوین «الکرکى» وهوالحسنبن إسماعیلبن محمدبن عبداللهبن علىبن الحسینبن علیبن أبىطالب رضی الله عنهم …»([۳۶]).
قزوین در سال (۹۴۴ هـ.ق) در زمان شاه طهماسب اول (م ۹۸۴ هـ.ق)، پایتخت صفویان شد.([۳۷])
«عبدالکریم بن محمد الرافعی القزوینی» از دانشمندان سده ششم، کتابى دارد به نام «التدوین فی أخبار قزوین». در این کتاب معلوماتِ سودمندى درباره قزوین ذکر شده است.
[۱]) تذکره الحفاظ؛ الذهبی؛ ج۲، ص۶۳۶، وسیر أعلام النبلاء؛ الذهبی؛ ج۱۳، ص۲۷۷، وتاریخ الاسلام؛ الذهبی، ج۲۰، ص۴۶۷، و تهذیب الکمال؛ المزی؛ ج۲۷، ص۴۰ مؤسسهًْ الرسالهًْ، و کشف الظنون؛ الجلبی؛ ج۲، ص۴۵، و الحطه فی ذکر الصحاح السته؛ القنوجی؛ ص۳۹۷٫
[۲]) سیر أعلام النبلاء؛ ج۱۳، ص۲۷۷٫
[۳]) تهذیب الکمال؛ ۲۷، ص۴۰٫
[۴]) الحطه؛ ص۴۶۱٫
[۵]) تاریخ الاسلام؛ ج۲۰، ص۴۶۹، نیز نک: الباعث الحثیث؛ ابنکثیر؛ ج۲، ص۶۶۰٫
[۶]) علی بن محمد بن اسحاق، الحافظ الثبت أبوالحسن الطنافسی الکوفی، محدث قزوین و عالمها… عنه إبنماجه وأبوزرعه وأبوحاتم… قال أبوحاتم: ثقه صدوق، هو أحبّ إلىّ من أبىبکر بن أبىشیبه فی الفضل والصلاح، وابوبکر اکثر حدیثاً منه وأفهم. قال أبویعلى الخلیلی: أقام علی وأخوه بقزوین وارتحل إلیهما الکبار ولهما محل عظیم م ۲۳۳ هـ.ق؛ تذکره الحفاظ؛ الذهبی؛ ج۲، ص۴۴۵٫
[۷]) عمرو بن رافع بن الفرات بن رافع البجلیّ القزوینی… روی عنه: ابنماجه وأبوزرعه وأبوحاتم محمد بن ادریس الرازی… ذکره ابن حبّان فی الثقات، وقال: مستقیم الحدیث م ۲۳۷هـ.ق؛ تهذیب الکمال؛ المزّی؛ ج۲۲، ص۱۹٫
[۸]) تهذیب التهذیب؛ ابنحجر؛ ج۹، ص۴۵۷، و تهذیب الکمال؛ ج۲۷، ص۴۰٫
[۹]) تذکره الحفاظ؛ ج۲، ص۶۳۶٫
[۱۰]) محمدبن علیبن الحسنبن حمزهبن محمد بن ناصر بن على بن الحسین بن أحمد بن إسماعیل بن محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زینالعابدین بن الحسین بن على بن أبیطالب م ۷۶۵ هـ.ق؛ ذیل تذکره الحفاظ؛ ص۱۵۰٫
[۱۱]) تهذیب التهذیب؛ ابنحجر؛ ج۹، ص۴۵۸٫
[۱۲]) سیر أعلام النبلاء؛ الذهبی؛ ج۱۳، ص۲۷۸٫
[۱۳]) أبوالفرج عبدالرحمان بن على بن الجوزی القرشی ۵۱۰ـ ۵۹۷ هـ.ق.
[۱۴]) الامام ابن ماجه، النعمانی؛ ص۱۹۲٫
[۱۵]) موسوعه الحدیث الشریف؛ الکتب الستهًْ؛ سنن ابنماجه؛ ص۲۴۸۳٫
[۱۶]) ص۱۳۹٫
[۱۷]) المستدرک على الصحیحین؛ النیسابورى؛ ج۳، ص۸۴٫ دارالمعرفهًْ.
[۱۸]) ج۱، ص۷۲٫
[۱۹]) سنن ابنماجه؛ ج۱، ص۱۲۲٫
[۲۰]) ج۲، ص۴۵٫
[۲۱]) بن قُلَیج بن عبدالله الحنفی ۶۸۹ـ ۷۶۲ هـ.ق.
[۲۲]) همان.
[۲۳]) همان، نیز نک: الامام ابن ماجه؛ النعمانی، ص۲۳۰٫
[۲۴]) إهداء الدیباجه؛ ج۱، ص۱۳٫
[۲۵]) البدایه والنهایه؛ ج۱۱، ص۶۲٫
[۲۶]) شروط الأئمه السته؛ ص۲۱ دارالهجرهًْ.
[۲۷]) أبوحفص عُمر بن علی بن أحمد الأنصاری الشافعی ۷۲۳ ـ ۸۰۴هـ.ق.
[۲۸]) الفضل المبین؛ جمالالدین القاسمی؛ ص۲۱۴٫
[۲۹]) نک: الفضل المبین؛ القاسمی؛ ص۲۱۴ و الحطه؛ القنوجی؛ ص۴۰۰٫
[۳۰]) الامام ابن ماجه؛ النعمانی؛ ص۱۲۰٫
[۳۱]) الحطه؛ ص۴۰۰٫
[۳۲]) موسوعه الحدیث الشریف، الکتب الستّهًْ؛ ص۲۷۴۱٫
[۳۳]) معجمالبلدان؛ الحموی؛ ج۴، ص۳۴۲٫
[۳۴]) دائره المعارف الاسلامیه الشیعیه؛ حسن الأمین؛ ج۱۸، ص۳۷٫
[۳۵]) همان.
[۳۶]) مروج الذهب؛ المسعودى؛ ج۴، ص۶۹٫ دارالهجرهًْ.
[۳۷]) دائره المعارف؛ حسن الأمین؛ ج۱۸، ص۴۹٫
منبع؛ برگرفته از کتاب فضائل اهل بیت در صحاح سته؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهد کتاب اینجا را کلیک کنید.