مجمع جهانی شیعه شناسی

حدیث رایت در فتح خیبر

حدیث رایت در فتح خیبر

اهمّ از همۀ دلائل بر محبوبیت علىّ و اینکه در میدانهاى جنگ کرّار بوده نه فرّار حدیث رایت است که در صحاح معتبره شما مذکور است و احدى از اکابر علماى سنّت و جماعت انکار این حدیث ننموده مگر ناصبى متعصّب عنود.

نواب: قبله صاحب حدیث رایت چیست متمنى است اگر زحمت نیست با سلسله اسنادش بیان فرمائید.

داعى: اکابر علماء و مورخین فریقین (شیعه و سنّى) متفقا حدیث رایت را نقل نموده‌اند از قبیل محمّد بن اسماعیل بخارى در کتاب الجهاد و السیر فى باب دعاء النبى جلد دوم صحیح([۱]) و نیز در کتاب المغازى فى باب غزوه خیبر جلد سیم صحیح([۲]) و مسلم بن حجاج در صفحه ٣٢۴ جلد دوم صحیح([۳]) و امام ابو عبد الرحمن نسائى در خصائص العلوى([۴]) و ترمذى در سنن([۵]) و ابن حجر عسقلانى در صفحه ۵٠٨ جلد دوم اصابه([۶]) و محدث شام در تاریخ([۷]) خود و احمد بن حنبل در مسند([۸]) و ابن ماجه قزوینى در سنن([۹]) و شیخ سلیمان بلخى حنفى در باب ۶ ینابیع الموده([۱۰]) و سبط ابن جوزى در تذکره و محمّد بن یوسف گنجى شافعى در باب ١۴ کفایه الطالب([۱۱]) و محمّد بن طلحه شافعى در مطالب السؤول([۱۲]) و حافظ ابو نعیم اصفهانى در حلیه الاولیاء([۱۳]) و ابو القاسم طبرانى در اوسط([۱۴]) و ابو القاسم حسین بن محمّد (راغب اصفهانى) در صفحه ٢١٢ جلد دوم محاضرات الادباء([۱۵]) بالاخره عموم محدثین و مورخین شما در کتب معتبرۀ خود این حدیث را آورده‌اند تا آنجا که حاکم گوید([۱۶]): «هذا حدیث دخل فى حدّ التواتر» و طبرانى گوید([۱۷]) «فتح علىّ لخیبر ثبت بالتواترخلاصه خبر این است که زمانى که لشکر اسلام قلاع خیبر را محاصره نموده بودند پس از این که سه مرتبه لشکر اسلام به علمدارى ابى بکر و عمر شکست خورده فرار نمودند چنانچه اشاره نمودیم اصحاب از این شکستهاى پى‌درپى (که براى مسلمین سابقه نداشت آن هم در مقابل یهود ناقابل) متأثر و دلتنگ شدند رسول اکرم براى قوت قلب اصحاب و بشارت به فتح و پیروزى فرمودند:

«و الله لأعطینّ الرایه غدا رجلا کرّارا غیر فرّار یفتح الله علىّ یدیه یحبّ الله و رسوله و یحبّه الله و رسوله»

(به خدا قسم فردا پرچم را به کسى دهم که حمله‌کننده باشد بر دشمنان نه گریزنده و فرارکننده، فتح کند خدا بر دست او و او است کسى که خدا و پیغمبر او را دوست می‌دارند و او هم خدا و پیغمبر را دوست می‌دارد)

آن شب تمام اصحاب در این فکر به خواب نرفتند که آیا فردا این شرف و فضل که­را خواهد بود چون صبح شد همه لباسهاى رزم پوشیدند و خود را مقابل پیغمبر جلوه می‌دادند آنگاه حضرت نظرى میان اصحاب افکند فرمود این اخى و ابن عمّى علىّ بن ابى طالب کجا است برادر و پسر عمّم علىّ بن ابى طالب.

علىّ کو که حلاّل هر مشکل اوست        علىّ کو که مفتاح قفل دل اوست

عرض کردند یا رسول الله درد چشم دارد به­قسمى که قادر به حرکت نمی‌باشد به سلمان فرمود او را حاضر نما سلمان رفت دست علىّ را گرفت در حالتى که چشمهاى آن حضرت بر روى هم بود خدمت پیغمبر آمد سلام کرد حضرت پس از ردّ جواب فرمود: «کیف حالک یا ابا الحسن» حالت چونست یا ابا الحسن عرض کرد:

«بحمد الله خیرا صداع برأسى و رمد بعینى لا ابصر معه»

(بحمد الله خیر است سر و چشمم درد می‌کند که جایی را نمی‌بینم)

حضرت فرمودند: «ادن منى» نزدیک من آى! چون نزدیک آمد:

«فبصق فى عینیه و دعا له فبرئ حتى کان لم یکن به وجع»

(آب دهان مبارک در چشمهای او گذارد و برای او دعا کرد. فوری چشم او گشاده و روشن شد و مرض برطرف شد کانَّه ابداً دردی نداشت.)

آنگاه رایت و پرچم فتح و پیروزى اسلام را به او داد و رفت به سوى قلاع خیبر و با یهود جنگ کرد سران و شجعان یهود مانند مرحب و حارث و هشام و علقمه و دیگران را کشت و فتح کرد قلاع مهم خیبر را.

ابن صباغ مالکى در صفحه ٢١ فصول المهمه([۱۸]) این خبر را از صحاح سته نقل نموده و نیز محمّد بن یوسف گنجى شافعى([۱۹]) در باب ١۴ بعد از ذکر اخبار گوید حسّان بن ثابت شاعر مخصوص رسول الله حاضر بود این اشعار را بالبداهه در مدح علىّ گفت:

و کان علىّ ارمد العین یبتغى

 

  دواء فلمّا لم یحسّ مداویا

 

شفاه رسول الله منه بتفله
 
  فبورک مرقیّا و بورک راقیا

 

و قال سأعطى الرایه الیوم فارسا

 

  کمیّا شجاعا فى الحروب محامیا
 
یحبّ الاله و الاله یحبّه
 
  به یفتح الله الحصون الاوابیا
 
فخصّ بها دون البریّه کلّها
 
  علیّا و سمّاه الوصىّ المؤاخیا
 

و ابن صباغ([۲۰]) از صحیح مسلم نقل نموده که خلیفۀ ثانى عمر بن الخطّاب گفت دوست نداشتم علمدارى را مگر آن روز که حریص بودم بر این امر و خودم را به پیغمبر نشان می‌دادم که شاید مرا بخواند و این افتخار نصیب من گردد مع ذلک علىّ را طلب کرد و این افتخار نصیب او گردید.

و سبط ابن جوزى در صفحه ١۵ تذکره([۲۱]) و امام ابو عبد الرّحمن احمد بن علىّ نسائى در خصائص العلوى([۲۲]) بعد از نقل دوازده خبر و حدیث در موضوع علمدارى علىّ در خیبر همین خبر عمر و آرزوى علمدارى نمودن او را در حدیث هیجدهم نقل نموده.

و نیز جلال الدین سیوطى در تاریخ الخلفاء([۲۳]) و ابن حجر مکى در صواعق([۲۴]) و ابن شیرویه در فردوس الاخبار نقل می‌نمایند که عمر بن الخطّاب می‌گفت: به علىّ سه چیز داده شده که اگر یکى از آنها براى من بود دوست تر داشتم از آنکه شتران سرخ مو از آن من باشند تزویج فاطمه به علىّ، سکونت او در مسجد در همه احوال و این امر حلال نبود براى احدى مگر براى علىّ، علمدارى او در فتح خیبر.

خلاصه از این حدیث معلوم و مستفاد می‌گردد که در میان تمام امت یگانه کسى که محبوب خدا و پیغمبر معرفى شد علىّ بود.

و حدیث طیر مشوىّ که شب گذشته ذکر شد خود دلیل دیگر است بر اثبات محبوبیت آن حضرت نزد خدا و رسول و این جمله بر احدى پوشیده نمی‌باشد مگر بر مردمان جاهل بى‌اطلاع و یا بر اشخاص متعصب لجوج و عنود.

پس از این دلائل که راویان موثق خودتان نقل نموده‌اند که به مختصرى از آنها من باب نمونه اشارت شد ثابت آمده که مستجمع جمیع صفات حمیده و اخلاق پسندیده و مشمول «یحبّهم و یحبّونه» در آیه شریفه امیر المؤمنین علىّ می‌باشد نه دیگران از مؤمنین یا صحابه.

اینک بر آقایان معلوم شد که داعى نظر اهانت نداشتم بلکه عین واقع و حقیقت ثبت ‌شدۀ در تاریخ را گفتم به طریقى که علماى خودتان با دلائل صریحه می‌رسانند و معلوم می‌شود که مشمول آیه شریفه {أَشِدّٰاءُ عَلَى اَلْکفّٰارِ} در میدانهاى جنگ و مباحثات علمى علىّ بوده است

علاوه بر گفتار داعى علماء بزرگ خودتان اقرار دارند که این آیه در وصف آن حضرت نازل شده آنچه الحال در نظر دارم من باب نمونه عرض می‌نمایم که محمّد بن یوسف گنجى شافعى متوفى در سال ۶۵٨ قمرى در باب ١٣ کفایه الطالب([۲۵]) بعد از نقل حدیثى که رسول اکرم فرموده هر کس می‌خواهد نظر کند به آدم و نوح و إبراهیم نظر کند به علىّ، بیاناتى دارد تا آنجا که گوید علىّ آن کسی­ست که خدا در قرآن او را وصف نموده به آیه {وَ اَلَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَى اَلْکفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ}  الخ.

و خداى متعال در آیۀ شریفه شهادت می‌دهد علىّ عزیز و شدید بوده است بر کفار که اگر شجاعت و شمشیر آن حضرت در میدانهاى بزرگ جنگ و دلائل علمى آن بزرگوار در مباحثات و مناظرات و جوابهاى منطقى به مسائل مشکله نبود رونقى از براى اسلام و پیشرفتى جهت مسلمین نبود.

چنانچه محمّد بن طلحه شافعى در مطالب السؤول از رسول اکرم نقل نموده که فرمود: اسلام قوت نگرفت مگر به شمشیر علىّ و مال خدیجه پس علىّ از هر کس اولى و الیق و أحق به این مقام و مرتبه بوده است.

و أما اینکه فرمودید: {رحماء بینهم} در شأن عثمان بن عفان است و اشاره به مقام خلافت او در مرتبه سوم نازل گردیده که بسیار رقیق القلب و رحم دل بوده متأسفانه این عقیده هم به شهادت تاریخ با حال و اخلاق ایشان مطابقت نمی‌کند و دلائل بر این معنى بسیار است ولى قلم اینجا رسید و سر بشکست – از آقایان محترم تمنا می‌کنم به همین مقدار از گفتار اکتفا نموده و از این موضوع صرف نظر نمائید می‌ترسم موجب رنجش گردد.

حافظ: شما وقتى با دلائل و براهین و ذکر اسناد صحیحه صحبت نمائید هیچ‌گاه موجب رنجش نخواهد شد اگر بدون فحش دادن دلائلى هست بیان فرمائید.

داعى: اولا حقیر اهل فحش نیستم چنانکه در این شبها به شهادت آقایان حاضر فحشها شنیدم و جواب نگفتم مگر با دلیل و برهان.

ثانیا دلائل بسیارى موجود است که اگر بخواهم به تمام آنها استدلال نمایم وقت این مختصر مجلس ما کفایت نمی‌کند ولى چون امر فرمودید به خلاصۀ بعض از آنها اشاره می‌نمایم تا خود آقایان منصفانه قضاوت فرمائید رحم و عطوفت و رقّت قلب را در محل خود به دست آورید.

[۱]. صحیح بخاری، ۴/۴۵۷، ح۱۱۳۰، کتاب الجهاد و السیر، باب دعاء النبى الى الاسلام و النبوه

بخارى حدیث را این گونه نقل می‌کند:

عن سهل بن سعد قال: سمع النبى یقول: یوم خیبر: لاعطین الرایه رجلا یفتح الله على یدیه. فقاموا یرجون لذلک ایهم یعطى فغدوا و کلهم یرجو ان یعطى فقال: این علیّ؟ فقیل: یشتکى عینیه، فامر فدعى له فبصق فى عینیه فبرأ مکانه، حتى کانّه لم یکن به شیء، قال نقاتلهم حتى یکونوا مثلنا. فقال على رسلک حتى تنزل بساحتهم، ثم ادعهم الى الاسلام و اخبرهم بما یجب علیهم. فوالله لان یعدى بک رجل واحد خیر لک من حمر النعم.

[۲]. صحیح بخاری، ۵/۳۴۵، ح ۶۷۸-۶۷۹، کتاب المغازی، باب غزوه خیبر.

در اینجا بخارى علاوه بر حدیثى که از او نقل کردیم به این حدیث نیز اشاره می‌کند:

عن سلمه کان على تخلف عن النبى فى خیبر و کان رمداً فقال: انا اتخلف عن النبى فلحق به فلما بتنا اللیله التى فتحت قال لأعطین الرایه غداً او لیأخذان الرایه غدا رجل یحبه الله و رسوله یفتح علیه. فنحن نرجوها فقیل: هذا علیّ، فأعطاه ففتح علیه.

[۳]. صحیح مسلم، ۳/۱۴۴۱، ح ۱۸۰۷، کتاب الجهاد و السیر، باب غزوه ذى قرد و غیرها.

مسلم در انتهاى حدیثى طولانى به نقل از سلمه جریان را این گونه نقل کرده است:

ثم ارسلنى الى على و هو ارمد. فقال: لأعطین الرایه رجلا یحب الله و رسوله او یحبه الله و رسوله. قال: فاتیت علیّاً فجئت به اقوده و هو ارمد، حتى اتیت به رسول الله فبسق فى عینه فبرأ و أعطاه الرایه. و خرج مرحبقال: فضرب رأس مرحب فقتله، ثم کان الفتح على یدیه. و نیز در ج ۴/۱۸۷۱، ح ۳۲-۳۵، کتاب فضائل الصحابه، باب من فضائل علىّ بن ابى طالب احادیثى به همین مضمون با اسناد مختلف نقل کرده است.

[۴]. خصائص امیر المؤمنین، احمد بن شعیب نسائی، ص۴۹-۵۳، باب منزله علىّ بن ابى طالب عن الله عزوجل.

نسائى این جریان را با طرق و الفاظ گوناگون نقل کرده است.

[۵]. الجامع الصحیح، محمد بن عیسى ترمذی، ص۹۸۰، ح ۳۷۳۳، کتاب المناقب، باب مناقب علىّ بن ابى طالب.

[۶]. سبل الهدی و الرشاد ابن حجر عسقلانی، ۴/۴۶۶، رقم ۵۷۰۴، شرح حال علىّ بن ابى طالب.

[۷]. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ۴۲/۱۰۳، رقم ۴۹۳۳، شرح حال علىّ بن ابى طالب.

ابن عساکر نیز این حریان را با طرق و الفاظ گوناگون نقل کرده است.

[۸]. مسند احمد بن حنبل، ۵/۳۵۳-۳۵۸ و ۳۳۳، مسند بریده الاسلمى و ۱/۹۹و ۳۳۱ مسند عبد الرحمن بن ابى لیلى و مسند ابن عباس.

[۹]. سنن ابن ماجه، ۱/۴۳، ح ۱۱۷، المقدمه، فضل علىّ بن ابى طالب.

[۱۰]. ینابیع الموده، قندوزی، ۲/۳۹۰، ح ۸، باب ۵۹٫

[۱۱]. تذکره الخواص، ابن جوزی، ص۳۲-۳۳، باب ۲، حدیث الرایه

[۱۲]. مطالب السئوول، محمد بن طلحه شافعی، ص۷۶، باب ۱، فصل۵ و ص۱۵۳، باب ۱ فصل۸، و هذا تفصیل شیء من مواطن جهاده.

[۱۳]. حلیه الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی، ۱/۶۲-۶۳، رقم ۴، شرح حال علىّ بن ابى طالب.

[۱۴]. المعجم الاوسط، طبرانی، ۶/۳۶۸، ح ۵۷۸۵، احادیث محمد بن عبد الله الحضرمی.

[۱۵]. محاضرات الادباء، راغب اصفهانی، ۴/۴۶۳، حد ۲۰، مما جاء فى فضائل اعیان الصحابه، فصل من فضائل علىّ بن ابى طالب.

 و نیز طبرانى در معجم الکبیر، ۷/۳۹، ح ۶۳۰۳، احادیث بریده بن سفیان الاسلمى عن سلمه و نیز ۷/۱۴، ح ۶۲۳۲و ۷/۱۹ ح ۶۲۴۳، احادیث سلمه بن الاکوع و ۷/۸۹، ح ۶۴۲۱ احادیث عبد الرحمن بن ابى لیلى عن ابیه و ۶/۱۵۲ ح ۵۸۱۸، احادیث عبد الله بن جعفرعن ابى حازمو ۱۸۷، ح ۵۹۵۰، احادیث فضیل بن سلیمان النمیرى عن ابى حازم و ۰/۱۹۸۰، ح ۵۹۹۱، احادیث یعقوب بن عبد الرحمن عن ابى حازم به همین مضمون نقل کرده است.

و محب الدین طبرى در ریاض النضره، ۳/۱۴۷-۱۵، باب ۴، فصل ۶، ذکر اختصاصه بإعطائه الرایه یوم خیبر و بفتححها و ص۱۷۴ از همین جلد، باب ۴، فصل ۶، ذکر اختصاصه بعشر.

ذخائر العقبی، ص۴، قسم ۱ باب فضائل علی، ذکر اختصاصه بأعطائه الرایه.

و زرندى حنفى در نظم درر السمطین، ص۹۸، سمط ۱، قسم ۲، ذکر محبه الله و رسوله لعلى و محبته لهما.

و متقى هندى در کنز العمال، ۱۰/۴۶۸، ح ۳۱۲۹ و ۳۰۱۳۰، کتاب الغزوات، باب غزوه خیبر و نیز در ۱۳/۱۲۳، ح ۳۶۳۹۳، کتاب الفضائل، بعد از باب ۱۰، باب فضائل علیّ.

و سیوطى در تاریخ الخلفاء، ص۱۶۸، تاریخ علىّ بن ابى طالب، فصل فى احادیث الوارده فى فضله.

و شبلنجى در نور الابصالر، ص۱۶۴، باب ۱ فصل فى ذکر مناقب علیّ.

و حاکم نیشابورى در المستدرک على الصحیحین، ۳/۱۴۳، ح ۴۶۵۲، کتاب معرفه الصحابه، باب مناقب علىّ بن ابى طالب، ذکر اسلام امیر المؤمنین على، و در ۳/۴۱، ح ۴۳۴۲، کتاب المغازی.

و احمد بن حنبل در فضائل الصحابه، ۲/۶۹، ح ۱۱۲۲، باب فضائل على من حدیث ابى بکر بن مالک.

و بیهقى در السسن الکبری، ۹/۱۳۱، کتاب السیر، باب المبارزه.

و حاکم حسکانى در شواهد التنزیل، ۲/۳۶، ح ۶۵۶، ذیل آیه ۳۳ سوره احزاب.

و ذهبى در تاریخ الاسلام، ص۶۳۵، عهد خلفاء الراشدین، باب على بن اى طالب.

و حمیدى در الجمع بین الصحیحین، ۱/۵۸۶، ح ۹۷۲، مسند سلمه الالکوع افراد مسلم.

ابن کثیر در البدایه و النهایه، ۷/۳۷۲، حوادث سال ۴۰ هجری، ذکر المسیر الى خیبر، شأن على یوم خیبر.

و طبرى در تاریخ خود، ۲/۳۰۰، حوادث سال ۷هجری، غزوه خیبر.

و ابن ابى شیبه در المصنف، ۷/۴۹۶-۴۹۷و ۵۰۰، ح ۱۵، ۱۷، ۱۸، ۳۳، ۳۵، ۳۷، کتاب الفضائل، فضائل علىّ بن ابى طالب.

و ابن مغازى در مناقب، ص۱۱۵ ح ۱۵۵، المناشده یوم الشورى و ص۱۷۶-۱۸۹ح ۲۱۳-۲۲۴، باب قوله لأعطین الرایه، و ابن ابى الحدید در شرح نهج البلاغه، ۱۳/۱۸۶، خطبه ۲۳۸(قاصعه)، این حدیث را با الفاظ و طرق گوناگون نقل کرده‌اند.

حدیث رایت به الفاظ گوناگون نقل شده است که ما به نقل نمونه‌هایى بسنده می‌کنیم:

۱) عن سعد قال: کنت جالسا فتفقصوا علىّ بن ابى طالب رضى الله عنه فقلت: لقد سمعت رسول الله یقول فى على خصال ثلاث لان یکون لى واحده منهن احب الى من حمر النعم، سمعته یقول:… و سمعته یقول:… و سمعته یقول: لاعطین الرایه غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله..

۲) عن عبد الرحمن بن ابى لیلى عن ابیه انه قال لعلى و کان یسمر معه-: ان الناس قد انکروا منکم ان تخرج فى البرد فى المائتین، و فى الحر فى الحشو و الثوب الثقیل، قال: فقال علیّ: الم تکن معنا بخیبر؟ قال: بلی، قال فان رسول الله بعث ابابکر و عقد له لواء فرجع و قد انهزم، فبعث عمر و عقد له لواء فرجع منهزما بالناس. فقال رسول الله «لأعطین الرایه رجلا یحبه الله و رسوله و یحب الله و رسوله، یفتح الله له لیس بفرار» قال: فارسل الى و انا ارمد، فقلت: انى ارمد، فتفل فى عینی، ثم قال: «اللهم اکفه أذى الحر و البرد» قال: فما وجدت حراً بعده و لا برداً.

۳) عن عامر بن سعد بن ابى وقاص عن ابیه قال: امّر معاویه بن ابى سفیان سعداً. فقال ما منعک ان تسبَّ اباتراب؟ قال: امّا ما ذکرت ثلاثا قالهنَّ رسول الله فلن اسبَّه. و لان تکون لى واحده منهن احب الى من حمر النعم.سمعت رسول الله یقول لعلیو سمعته یقول یوم خیبر «لأعطین الرایه رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله» قال: فتطاولنا لها فقال: ادع لى علیّاً فأتاه و به رمدٌ فبصق فى عینیه فدفع الرایه الیه ففتح الله علیه و

۴) عن ابى بریده قال حاصرنا خیبر فأخذ اللواء ابوبکر فانصرف و لم یفتح له، ثم اخذه من الغد فخرج فرجع و لم یفتح له و اصاب الناس یومئذٍ شدهً و جهد، فقال رسول الله انى دافع اللواء غدا الى رجل یحبه الله و رسوله و یحب الله و رسوله، لا یرجع حتى یفتح الله له، فبتنا طیبه انفسنا ان الفتح غداً فلما ان اصبح رسول الله الغداه ثم قام قائماً، فدعا باللواء و الناس على مصافهم، فدعا علیّاً و هو ارمد، فتفل فى عینیه و دفع الیه اللواء و فتح له

۵) عن عبد الله بن بریده عن ابی بریده الاسلمى قال: لما نزل رسول الله بحصن اهل الخیبر اعطى رسول الله اللواء عمر بن خطاب و نهض معه من نهض من المسلمین فلقوا اهل خیبر فقال رسول الله لاعطین اللواء غدا رجلاً

۶) عن سمله بن عمرو بن الاکوع قال: بعث رسول الله الى ابى بکر برایته الى بعض حصون خیبر فقاتلع ثم رجع و لم یکن فتح و قد جهد. ثم بعث عمر فقاتل و لم یکن فتح و قد جهد. فقال رسول الله لأعطین الرایه رجلایفتح الله على یدیده لیس بفرار

۷) عن بریده الاسلمى قال: لما کان حین نزل رسول الله بحص اهل خیبر اعطى رسول الله اللواء عمر بن الخطاب و نهض من نهض معه من الناس فلقوا اهل خیبر فانکشف عمر و اصحابه فرجعوا الى رسول الله یجبنه اصحابه و یجبنهم. فقال رسول الله: لأعطین اللواء غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله. فلما کان من الغد تطاول لها ابوبکر و عمر فدعا علیا و هو ارمد فتفل فى عینه و اعطاه اللواء

[۱۶]. تا آنجا که ما جستجو کردیم عبارت یاد شده را از حاکم نیافتیم، لکن او در المستدرک على الصحیحن، ۳/۴۱، کتاب المغازی، بعد از نقل حدیث رایه می‌نویسد:

قد اتفق الشیخان على اخراج حدیث الرایه و لم یخرجاه بهذه السیاقه.

[۱۷]. گرچه این عبارت را در مؤلفات طبرانى یافتیم، لکن گنجى شافعى در کفایه الطالب، ص۱۰۱، باب ۱۴ می‌نویسد:

و قال ابو نعیم الاصبهانی: قال: ابو القاسم الطبرانی: فتح على لخیبر ثبت بالتواتر.

[۱۸]. فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ۱/۲۱۱-۲۱۷، فصل ۱، فصل فى محبه رسول الله له.

[۱۹]. کفایه الطالب، گنجى شافعی، ص۱۰۱-۱۰۶، باب ۱۴٫

[۲۰]. فصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ۱/۲۱۸، فصل۱، فصل فى محبه رسول الله له.

ابن صباغ حدیث را این گونه نقل می‌کند:

و فى صحیح مسلم: قال عمر بن الخطاب: فما احببت الإماره الا یومئذ فتساورت له و حصت علیها حتى ابدیت وجهى و تصدیت لذک لیتذکرنی.

لکن مسلم در صحیح خود، ۴/۱۸۷۲، ح ۲۴۰۵، کتاب فضائل الصحابه، باب فضائل على حدیث را با این الفاظ آورده است:

عن ابى هریره ان رسول الله قال یوم خیبر: لأعطین هذه الرایه رجلا یحب الله و رسوله، یفتح الله على یدیه. قال عمر بن الخطاب: ما حببت الأماره الا یومئذ قال: فتساورت لها رجاء ان أدعى لها، قال: فدعا رسول الله علىّ بن ابى طالب، فاعطاه ایاه

[۲۱]. تذکره الخواص، سبط ابن الجوزی، ص۳۲، باب۲، حدیث الرایه.

سبط ابن جوزى نیز حدیث را از مسلم نقل کرده است.

[۲۲]. خطائص امیر المؤمنین، احمد بن شعیب نسائی، ص۵۷، منزله علىّ بن ابى طالب من الله، اختلاف الفاظ الناقلین بخبر ابى هریره منه.

نسائى حدیث را ازن گونه نقل کرده است:

و اخرج ابو یعلى عن ابى هریره قال: قال عمر بن الخطاب: قلد اعطى على ثلاث خصال لان تکون لى خصله منها احب الى من ان اعطى حمر النعم. فسئل و ماهنّ؟ قال‌تزوجه ابنته فاطمه و سکناه المسجد لا یحل لى فیه ما یحل له، و الرایه یوم خیبر.

[۲۳]. تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص۱۷۲، شرح حال علىّ بن ابى طالب، فصل فى الاحادیث الوارده فى فضله.

[۲۴]. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص۱۲۷، باب ۹، فصل۳٫

 و نیز حاکم نیشابوری، در المستدرک على الصحیحین، ۳/۱۳۵، ح ۴۶۳۲، کتاب معرفه الصحابه، باب مناقب علی.

و احمد بن حنبل در فضائل الصحابه، ۲/۶۵۹، ح ۱۱۲۳، باب فضائل علىّ بن ابى طالب.

و ابن ابى شیبه در المصنف، ۷/۵۰۰، ح ۳۶، کتاب الفضائل، فضائل علىّ بن ابى طالب.

و ابن اثیر در اسد الغابه، ۳/۲۱۴، شرح حال عبد الله بن عثمان (ابوبکر).

و محمد بن طلحه شافعى در مطالب السؤول، ص۱۲۷، باب ۱، فصل ۷٫

و محب الدین طبرى در ذخائر العقبی، ص۷۷، قسم ۱ باب فضائل علیّ، ذکر ان النبى امر بسد الابواب الشارعه فى المسجد.

و ابن عساکر در تاریخ مدینه الدمشق، ۱۲۰/۴۲، رقم ۴۹۳۳، شرح حال علىّ بن ابى طالب.

و زرندى حنفى در نظم درر السمطین، ص۱۲۹، سمط ۱، قسم ۲، ذکر آثار عن الصحابه.

و متقى هندى در کنز العمال، ۱۳/۱۱۶، ح ۳۶۳۷۶، کتاب الفضائل، بعد از باب ۱۰، باب فضائل على

و ابن کثیر در البدایه و النهایه، ۷/۳۷۷، حوادث سال ۴۰هجری، حدیث المؤاخاه، روایه عمر.

این حدیث را به الفاظ گوناگون نقل کرده‌اند.

[۲۵]. کفایه الطالب، گنجى شافعی، ص۱۲۲، باب ۲۳، فى تشبیه النبى علىّ بن ابى طالب بآدم فى علمه.

گنجى این حدیث را نقل می‌کند:

عن ابن عباس قال: بینما رسول الله جالس فى جماعه من اصحابه اقبل على فلما بصر به رسول الله قال: من اراد منکم ان نیظر الى آدم فى علمه و الى نوح فى حکمته و الى ابراهیم فى حلمه، فلینظر الى علىّ بن ابى طالب.

قلت: تشبیهه لعلى بآدم فى علمه الن الله علم آدم صفه کل شیء کما قال عزوجل: {علّم آدمَ الاسماءَ کُلّها} [بقره/۳۱] فما من شیء و لا حادثه و لا واقعه الا و عند على فیها علم، و له فى استنباط معناه فهم و شبهه بنوح فى حکمته. او فى روایه فى حکمه، و کأنه اصح، لان علیا کان شدیداً على الکافرین رؤوفا بالمؤمنین. کما وصفه الله تعالى فى القرآن بقوله: {و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم} [فتح/۲۹] و اخبر الله عزوجل عن شده نوح على الکافرین بقوله: {رب لا تذر على الارض من الکافرین دیاراً} [نوح/۲۶] و شبهه فى الحلم بابراهیم خلیل الرحمن کما وصفه الله عزوجل بقوله: {ان ابراهیم لاواهٌ حلیم} [توبه/۱۱۴] فکان متخلقاً بأخلاق الانبیاء متصفا بصفات الاصفیاء.

شایان ذکر است این حدیث به تفصیل در مجلس هفتم بررسى خواهد شد.

منبع: برگرفته از کتاب شبهای پیشاور جلد۲؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی

http://shiastudies.com/fa.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.