نقد روایت اصحابی کالنجوم
حافظ: ما از شخص شما سید جلیل القدر مؤدّب انتظار نداریم که نسبت هواپرستى به أصحاب رسول خدا بدهید و حال آنکه أصحاب را آن حضرت أسباب هدایت قوم قرار داده که میفرماید:
«اصحابى کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم»
(به درستی که اصحاب من ستارگانند، به هر یک از آنها اقتدا کنید هدایت شدهاید.)
حدیث اقتداء به أصحاب مخدوش است
داعی: اولا تمنا میکنم تکرار مطلب نفرمائید الحال استشهاد به این حدیث جستید و جواب عرض کردم که اصحاب هم مانند سائر خلق ممکن الخطاء بودند پس وقتى ثابت شد معصوم نبودند تعجبى ندارد اگر روى برهان نسبت هواپرستى به بعض از آنها داده شود.
ثانیا براى اینکه فکر شما روشن شود و نیز یادآورى نمایم که بعدها به چنین احادیثى استشهاد نجوئید جواب عرض میکنم چون تجدید کلام نمودید داعى هم تکرار مینمایم. بنابر گفتار و تحقیق اکابر علماء خودتان این حدیث مخدوش است. قبلا هم عرض نمودم چنانکه قاضى عیاض مالکى از فحول اعلام خودتان نقل نموده که چون در سلسلۀ روات آن نام حارث بن قضین مجهول الحال و حمزه بن ابى حمزه نصیبى متهم به کذب و دروغ برده شده، قابل نقل نمیباشد
و نیز در شرح شفاء قاضى عیاض و در کتاب بیهقى نقّاد تعدیل احادیث حکم به موضوعیت این حدیث نموده و سند آن را ضعیف و مردود به شمار آوردهاند.
بعض از صحابه تابع هواى نفس و منحرف از حق شدند
ثالثا داعى خارج از ادب و نزاکت هرگز سخنى نخواهم گفت و نمیگویم مگر آنچه را که علماء خودتان نوشتهاند. خوب است آقایان محترم شرح مقاصد([۱]) فاضل تفتازانى را مطالعه نمائید چنانچه قبلا عرض نمودم ببینید صریحاً مىنویسد چون بین صحابه غالبا مخالفتها و محاربات و مشاجرات واقع گردید، معلوم میشود که بعض از آنها از طریق حق منحرف و تابع هواى نفس گردیده، بلکه ظالم و فاسق بودند.
پس نباید هر فردى و یا جمعى را که به مصاحبت رسول اکرم صفحه نائل آمدند محترم شمرد، بلکه احترام به اعمال و کردار آنها است. اگر اهل نفاق نبودند و مطیع و فرمانبردار رسول الله بودند و بر خلاف اوامر و دستورات آن حضرت رفتار ننمودند، محترم خواهند بود و خاک قدم آنها توتیاى چشم ما خواهد بود.
یا باید آقایان با انصاف بگوئید بسیارى از اخبارى که در کتب معتبرۀ خودتان راجع به حرب با امیر المؤمنین على نقل گردیده که رسول اکرم فرمود جنگ با على جنگ با من است اساس ندارد یا اگر تصدیق نمودید که این نوع از اخبار غایت اعتبار را دارد چه آنکه با سلسلۀ اسناد صحیحه در کتب معتبرۀ اکابر علماء خودتان رسیده است (علاوه بر تواتر در کتب معتبرۀ علماء شیعه)، ناچار باید تصدیق کنید عدّهاى از اصحاب فاسد و کاسد و اهل باطل بودند مانند معاویه و عمرو بن عاص و ابو هریره و سمره بن جندب و طلحه و زبیر و غیره که به جنگ على برخاستند؛ زیرا جنگ با على جنگ با رسول خدا بوده است پس قطعا منحرف از حق گردیدند که به جنگ رسول الله قیام نمودند.
پس اگر ما گفتیم که بعض از صحابه تابع هوى و هوس گردیدند بیجا نگفتهایم، بلکه با برهان و دلیل گفتهایم. علاوه بر این ما در گفتار به اینکه بعض از صحابه فاسق و ظالم و منحرف از حق گردیدند و در حلقۀ منافقین وارد بودند منفرد نیستیم بلکه اتخاذ سند از اکابر علماء خودتان مینمائیم.
قول غزالى در نقض عهد صحابه
شما اگر کتاب «سر العالمین» تألیف حجه الاسلام ابو حامد محمد بن محمد غزالى طوسى را مطالعه نمائید هرگز به ما ایراد نمینمائید. ناچارم قسمتى از مقاله چهارم آن را براى اثبات حق به عرضتان برسانم که گوید:
«اسفرت الحجّه وجهها و اجمع الجماهیر على متن الحدیث عن خطبه یوم غدیر خمّ باتّفاق الجمیع و هو یقول من کنت مولاه فعلىّ مولاه فقال عمر بخ بخ لک یا ابا الحسن لقد اصبحت مولاى و مولى کلّ مؤمن و مؤمنه؟! هذا تسلیم و رضى و تحکیم– ثمّ بعد هذا غلب الهوى لحبّ الرئاسه و حمل عمود الخلافه و عقود البنوّه و خفقان الهوى فی قعقعه الرایات و اشتباک ازدحام الخیول و فتح الامصار سقاهم کاس الهوى فعادوا الى الخلاف الاول فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلا فبئس ما یشترون! و لمّا مات رسول الله قال قبل وفاته ایتونى بدوات و بیاض (و بیضا نسخه) لازیل عنکم اشکال الامر و اذکر لکم من المستحقّ لها بعدى قال عمر دعوا الرجل فانّه لیهجر!! و قیل یهذو فاذا بطل تعلقکم بتأویل النصوص فعدتم الى الاجماع و هذا منقوض ایضا فانّ العباس و اولاده و علیّا و زوجته و اولاده لم یحضروا حلقه البیعه و خالفکم اصحاب السقیفه فى مبایعه الخزرجىّ ثمّ خالفهم الانصار.»
«ما حصل معنى آنکه نسبت به خلافت اتفاق فریقین است بر اینکه حجاب از صورت دلیل برداشته شده، همه کس واقع و حقیقت را با کمال وضوح و آشکارا فهمیده است و از این رو هر گونه شک زائل و تردید مرتفع و به طور قطع و یقین على جانشین و خلیفه بلا فصل شناخته شده چه آنکه اجماع دستهجات مختلف و جماهیر مسلمین بر صحت وقوع قضایاى غدیر خم و شمول خطبه آن روز نسبت به مورد بحث منعقد است و به این ملاک هر اشکالى بىمورد و هر اعتراضى لغو و باطل است، زیرا همین که رسول خدا سخنفرسائى خود را به پایان آورد فورى عمر مبادرت به تظاهر نموده تبریکات لازمه را ضمن بیانات بخ بخ لک یا على تقدیم نمود. بدیهى است این نحوه تبریک گفتن تسلیم در مقابل صدور فرمان جدید و رضایت به وقوع خلافت على (و مثبت ادعاء شیعه است) و لکن مع الوصف با اینکه با کمال طوع و رغبت و یک عالم بشاشت و شادمانى سر تسلیم پیش آورد، تشریفات تبریک را فراهم نمود. سپس نفس اماره بر آنها غالب، حب ریاست و جاه طلبى عواطف و مزایاى انسانیت را از آنها سلب، خرگاه خلافت سازى را بالا برده، سازمان سیاست مذموم خلیفهتراشى را در سقیفه بنى ساعده تهیه نمودند- چرا که شهوتشان به حرکت آمده اشتیاق مفرط پیدا نمودند که پرچمهاى نیرو را در احتزاز و صفوف سواره و پیاده را زیر فرمان خویش مشاهده نمایند، توسعه کشور و فتح بلاد بنمایند تا نام خود را به صفحات تاریخ به ودیعه بگذارند؛ فلذا جام شراب هواى نفسانى را نوشیدند و به قهقرا برگشتند، قرآن را پشت سر، احکام و سنت پیغمبر را ملعبه خود نموده دین را به دنیا فروختند. چه زشت معامله باطلى با خدا کردند که جز اخفاء حق و ورشکستگى آخرت نتیجه دیگرى نداشت. اگر چنین نبود پس چرا در مرض موت پیغمبر براى نوشتن دستور جامع وقتى کاغذ و دوات طلبید در پاسخ، «ان الرجل لیهجر» شنید (یعنى پیغمبر هذیان میگوید)!! پس خلافت ابو بکر فاقد منطق و دلیل است. اگر حربه اجماع را به منظور تصحیح خلافت به کار برید البته منقوض است چه آنکه عباس و پسرانش و على با زن و فرزندانش هیچکدام شرکت در اجماع (ساختگى) نداشتند. همچنین بعض حاضرین سقیفه نیز متمرد و مخالفت با آن اجماع (ساختگى) نموده بیعت با خزرجى ننموده و از سقیفه خارج شدند، پس از آن انصار هم مخالفت نمودند.»
پس آقایان محترم متوجه باشید که شیعیان نمیگویند مگر همان چیزى را که علماء بزرگ منصف خودتان میگویند. منتها چون بما نظر بد دارید به حرفهاى حسابى ما هم خورده میگیرید ولى به علماء خودتان خورده نمیگیرید که چرا نوشتند بلکه ندیده گرفته و میگذرید و حال آنکه از روى علم و انصاف حق را ظاهر نموده و وقایع را به طور حقیقت در صفحۀ تاریخ ثبت نمودند.
شیخ: کتاب سرّ العالمین منتسب به امام غزالى نیست و مقام او بالاتر از آن است که چنین کتابى بنویسد و رجال از علماء تصدیق ندارند که این کتاب از آن بزرگوار عالیمقام باشد.
سر العالمین کتاب غزالى است
داعی: عدّهاى از علماء خودتان تصدیق نمودهاند که این کتاب نوشته امام غزالى میباشد آنچه الحال در نظر دارم یوسف سبط ابن جوزى که خیلى دقیق است در نقل مطالب و با احتیاط قلم را به کار برده و در امر جماعت هم متعصّب است در صفحه ٣۶ تذکره خواص الامه در همین موضوع استشهاد به قول امام غزالى از سرّ العالمین نموده و همین عباراتى که عرض نمودم در آنجا نقل نموده و چون در اطراف گفتار او اظهار نظرى ننموده ثابت است که اولا تصدیق دارد این کتاب از غزالى بوده و ثانیا با گفتههاى او که مفصلا زائد بر آنچه ما به مقتضاى وقت مجلس عرض نمودیم نقل نموده موافقت دارد و الا نقد و انتقادى در اطراف گفتار او مینمود.
ولى متعصّبین از علماء شما وقتى در مقابل این قبیل از حقایق و بیانات اکابر علماء قرار میگیرند و عاجز از جواب منطقى میشوند یا میگویند این کتاب تألیف آن عالم نیست یا نسبت تشیّع به او میدهند و اگر بتوانند آن افراد با انصاف را تفسیق و تکفیر نموده به کلّى از میان میبرند که چرا انصاف ورزیده حق و حقیقت را ظاهر نمودند زیرا.
مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز | ورنه در مجلس رندان خبرى نیست که نیست
|
[۱]. ان ما وقع بین الصحابه من المحاربات و المشاجرات على الوجه المسطور فى کتب التواریخ، و المذکور على السنه الثقاه یدل بظاهره على ان بعض قد حاد عن طرق الحق و بلغ حد الظلم و الفسق و کان الباعث له الحقد و العناد و الحسد و اللداد و طلب الملک و الریاسه و المیل الى اللذات و الشهوات، اذ لیس کل صحابى معصوما و لا کلُّ من لقى النبى’ بالخیر موسوما…
شرح مقاصد، تفتازانی، ۵/۳۱۰، فصل ۴، مبحث ۷، وجوب تعظیم الصحابه
منبع: برگرفته از کتاب شبهای پیشاور جلد ۲؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی