سنّت پیامبر و تکفیر مسلمانان
علیرضا سبحانى*[۱]
چکیده
اکنون که مسئله فتنه تکفیر بسیارى از نقاط جهان اسلام و حتى غیر آن را فراگرفته است، شایسته است علما و دانشمندان و محققان علوم اسلامى با برپا کردن همایشها این موضوع را از جهات مختلف، مورد بحث و بررسى قرار دهند.
در این مقاله کوشش شده است موقعیت تکفیر از دیدگاه پیامبر اکرم (ص) و علماى فریقین، روشن شود و در پایان مقاله زندگى مسالمتآمیز با همه فرق اسلامى از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام) مطرح شده است.
واژگان کلیدى: تکفیر، اهل بیت، سنت پیامبر، علماى اسلام احادیث فراوانى از پیامبر وجود دارد که از تکفیر کسى که شهادتین گفته است، نهى فرمودهاند، چه رسد به کسى که به انجام دستورهاى دینى متعهد است. به نمونهاى از این احادیث توجه کنید:
-
ابننجار از ابنعمر نقل مىکند که پیامبر (ص) فرمود:
بُنىَ الإسلامُ على خِصال: شَهادهُ أنْ لا اله الّا اللهُ و أنَّ محمّداً رسولُ اللهِ و الإقرارُ بما جاءَ مِنْ عِندِاللهِ الى .. فلا تکفروهم بذنب و لا تشهدوا علیهم بشرک.[۲]
اسلام مبتنى بر چند ویژگى است: شهادت به یگانگى خداوند (لا اله الّا الله) و شهادت بر نبوت رسول خدا (محمد رسول الله (ص)) و پذیرفتن آنچه از جانب خداوند نازل شده است. پس کسى را که به این ویژگىها معتقد بود، به خاطر ارتکاب گناهى او تکفیر نکنید و بر شرک او گواهى ندهید.
-
ابوداود از نافع و او از ابنعمر نقل مىکند که پیامبر (ص) فرمود:
أیما رجل مُسلم أکفر رجلا مسلماً، فان کان کافراً، والّا کان هو الکافر؛[۳]
هرگاه مسلمانى دیگرى را تکفیر کند اگر او واقعاً کافر باشد که هیچ، وگرنه خود او کافر است.
-
مسلم به نقل از نافع و او از ابنعمر روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود:
اذا کفّر الرجل اخاه، فقد باء بها احدهما؛[۴]
هرگاه مسلمانى برادر دینىاش را تکفیر کند، گناه این نسبت را یکى از آن دو به دوش کشیده است.
ابن عبدالبر مىگوید:
معناى این جمله که فرمود: «فقد باء بها أحدهما» این است که اگر کسى که به او گفته شده اى کافر، واقعاً هم کافر باشد، گناه کفر برگردن خود اوست و گوینده گناهى نکرده است؛ چون راست گفته است؛ اما اگر چنین نباشد، گوینده گرفتار گناه بزرگى شده است که با گفتن این جمله به پاى او نوشته مىشود. این نهایت ممانعت و نهى از به کار بردن جمله «اى کافر» براى یکى از اهل قبله است».[۵]
-
مسلم از عبدالله بن دینار و او از ابنعمر روایت کرده است که پیامبر (ص) فرمود:
ایما امرء قال لاخیه یا کافر، فقد باء بها احدهما، ان کان کما قال، والّا رجعت علیه؛[۶]
اگر کسى به برادر دینىاش «کافر» خطاب کند، گناه این نسبت را یکى از آن دو به دوش مىکشد، اگر راستگو باشد که هیچ، و الّا به خود او برمىگردد.
-
بخارى در باب «گناهان، باز مانده دوران جاهلیتاند و هیچکس با انجام آنها کافر نمىشود، مگر با شرک ورزیدن» از پیامبر (ص) روایت مىکند که خطاب به فردى فرمود:
«در تو آثار جاهلیت هست» و خداوند مىفرماید: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ[۷]؛[۸]
«خداوند (هرگز) شرک را نمىبخشد و پایینتر از آن را براى هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مىبخشد».
-
ترمذى به نقل از نائب ابنضحاک روایت مىکند که پیامبر (ص) فرمود:
لیس على العبد نذر فیما لایملک، و لا عن المؤمن کقاتله و من قذف مؤمناً بکفر، هو کقاتله؛[۹]
هیچکس نمىتواند در مورد اموال دیگران نذر کند و لعن کننده مؤمن مانند قاتل اوست. و هرکس به مؤمنى نسبت کفر دهد، مانند آن است که او را کشته است.
-
بخارى در جاى دیگر روایتى را از اباذر نقل مىکند:
قال رسول الله «لایرمى رجلٌ رجلا بالفسوق و لایرمیه بالکفر إلّا ارتدّت علیه إن لم یکن صاحِبُهُ کذلک»؛[۱۰]
هیچکس، دیگرى را به فسق و کفر متهم نمىکند، مگر اینکه به خودش بر مىگردد.
-
مسلم نیشابورى روایتى دیگر را از اباذر نقل مىکند:
قال رسول الله «من دعا رجلا بالکفر او قال عدّو الله و لیس کذلک إلّا جار علیه»؛
هر کس شخصى را کافر بخواند و یا بگوید (به او) اى دشمن خدا، و آن شخص اینچنین نباشد. به خود گوینده برمىگردد. ([۱۱])
ابنحجر عسقلانى درباره این روایات مىگوید:
نظر حق این است که این روایت درباره ممانعت مسلمانان از به کار بردن کلمه «یا کافر» براى برادر مسلمانش هست … و معناى حدیث این است که تکفیر به خود گوینده بر مىگردد. آنچه بر مىگردد تکفیر است نه خود کفر؛ مثل این که آن شخص خودش را تکفیر کرده باشد، زیرا او کسى را تکفیر کرده که مثل خود اوست. و طورى او را تکفیر کرده که جز کسى که اعتقاد به بطلان دین اسلام داشته باشد، تکفیر نمىشود».[۱۲]
-
بیهقى (م. ۴۵۸) مىنویسد:
«سئل على (ع) عن اهل النهروان … قال «إخواننا بغوا علینا»
از ابوالبخترى نقل شده است که از امیرمؤمنان (ع) در مورد وضع حال اهل جمل سؤال شد که آیا آنها «مشرک» هستند؟ حضرت فرمودند: از شرک دور شدند؛ سؤال شد: آیا آنها منافق هستند؟ امام فرمودند: منافقان خداوند را جز موارد اندک یاد نمىکنند …. آنها برادران ما هستند که بر ما سرکشى کردند.[۱۳]
-
طبرانى (م. ۳۶۰) روایتى را از رسول گرامى اسلام (ص) نقل مىکند که اگر کسى گوینده لا اله إلّا الله را تکفیر کند، او به کفر نزدیکتر است.
سعید بن مسیب از عبدالله عمر از رسول خدا (ص) نقل مىکند:
قال رسول الله «کفوا عن اهل لا اله إلّا الله لا تکفروهم بذنب؛ فمن أکْفر أهل لا اله إلّا الله فهو إلى الکفر أقرب»
از اهل «لا اله إلّا الله» دست بردارید و آنها را به خاطر گناه تکفیر نکنید، زیرا اگر کسى آنها را تکفیر کند، خود او به کفر نزدیکتر است.[۱۴]
طبرانى در از یکى صحابى رسول خدا (ص) نقل مىکند که آنها هیچگاه اهل قبله را تکفیر نمىکردند و نقل مىکند:
ابوسفیان از جابر بن عبدالله مىپرسد: آیا شما یکى از اهل قبله را تاکنون «کافر» خطاب کردهاید؟ گفت: خیر، پرسیدم آیا تاکنون به یکى از اهل قبله «مشرک» گفتهاید؟ گفت: پناه بر خدا.[۱۵]
تکفیر در نگاه علماى اسلام
از هشدارهاى پیامبر (ص) و امیرمؤمنان (ع) درباره کسانى که شهادتین را بر زبان دارند آگاه شدیم، اکنون فرصت آن رسیده است با هشدارهاى علما و دانشمندان در مورد تکفیر اهل قبله، آشنا شویم. ما در اینجا به بخشى از کلمات عالمان اشاره مىکنیم. تا روشن شود که تندروترین عالمان سنّى از تکفیر اهل قبله برائت مىجستند.
-
فقیهان قرن دوم و سوم
فقیهان بزرگ اهل سنّت مانند «ابن ابىلیلى» و «ابىحنیفه» و «شافعى» و «سفیان ثورى» و «داوود بن على» همگى مىگویند، مسلمانى را نمىتوان به خاطر یک عقیده یا یک فتوا، تکفیر کرد بلکه خطاکار، یک پاداش و غیرخطاکار دو پاداش دارد.[۱۶]
-
ابنزاهر سرخسى
احمد بن زاهر سرخسى شاگرد ویژه ابوالحسن اشعرى، رئیس فرقه اشاعره مىگوید:
شیخ ابوالحسن اشعرى استاد ما، در خانه من بسترى بود. آنگاه که احساس کرد که مرگ او فرارسیده است به من گفت تمام شاگردان و علاقهمندان مرا احضار کن؛ من همه را خبر کردم و آنان همگى گرداگرد استاد جمع شدند. او گفت:
«إِشهدوا علىّ أنّى لا أقول بتکفیر أحد من أهل القبله بذنب، لأنّى رأیتُهم کلَّهم یشیرون إلى معبود واحد و الإسلام یشملُهم و یعُّمهم».
گواه باشید من أحدى از اهل قبله را بخاطر گناهى که از آنها سر مىزند تکفیر نمىکنم زیرا من مىبینم همگان به معبود یگانه اشاره مىکنند و اسلام همگان را در برمىگیرد.[۱۷]
۳- بغْوى
بغوى (۵۱۶ ه-. ق) در شرح حدیث بخارى «أمرتُ أن اقاتل الناس حتى یشهدوا أن لا اله إلّا الله …» مىگوید:
«این حدیث دلیل بر این است که در معاشرت مردم، ظاهر کار آنان مقیاس ایمان و کفر است نه بواطن آنها.»[۱۸]
۴- قاضى عیاض
قاضى عیاض (م ۵۴۴ ه-.) در کتاب الشفا بتعریف حقوق المصطفى مىنویسد:
یحب الاحتراز من التکفیر فى اهل التأویل، فأنّ استباحه دماء المسلمین الموحدِّین خطر، والخطاء فى ترک الف کافر، اهون من الخطاء فى سفک محجمه من دم مسلم واحد.
باید از تکفیر مسلمانانى که ظواهر قرآن را تأویل مىکنند (لابد مقصود صفات خبریه است مانند یدالله، وجه الله) دورى جست، زیرا مباح شمردن خون مسلمانانى که موحدند بس خطرناک است؛ ترک تکفیر هزار کافر آسانتر از آن است، از مسلمانى به اندازه خون حجامت ریخته شود.
] سپس اضافه مىکند [هرگاه شهادتین را در زبان جارى کردند، به فرموده پیامبر (ص) جان و مال آنها محترم است مگر اینکه بهحق اینکار انجام گیرد؛ مانند قصاص».[۱۹]
-
شهرستانى
محمّد بن عبدالکریم شهرستانى (م ۵۴۸ ه-.) نویسنده کتاب ملل و نحل که کتاب بسیار معروفى است در کتاب دیگر خود بنام نهایه لاقدام فى علم الکلام در این مورد چنین مىنویسد:
آنچه که بر یک فرد عامى لازم است به آن معتقد شود، این است که بگوید خدا در ملک خود شریک ندارد و در صفات خود براى او نظیرى نیست و همتایى در افعال ندارد و محمد (ص) رسول اوست که براى هدایت مردم خود فرستاده است، هرگاه بر همه اینها اعتراف کرد و چیزى را که پیامبر آورده و انکار نکرد، او مؤمن خواهد بود.[۲۰]
-
ابنعساکر
حسن بن هبه الله، معروف به ابنعساکر (م ۵۷۱ ه-.) مؤلف تاریخ شام، پس از نقل روایاتى در مورد تکفیر مىگوید:
فهذه الاخبار تمنع من تکفیر المسلمین، فمن اقدم على التکفیر فقد عصى سیدالمرسلین؛
این روایات مانع از آنست که مسلمانان را تکفیر کنیم، هر کس مسلمانى را تکفیر کرد، با گفتار سید رسولان به مخالفت برخواسته است.[۲۱]
-
غزنوى حنفى
جمالالدین احمد بن محمد غزنوى حنفى (م ۵۹۳ ه-) در کتاب اصول الدین مىنویسد:
لا نکفّر أحداً من اهل القبله بذنب مالم تستحّله ولا نُخرجُ العبدَ من الایمان الا بجحود ما ادخله فیه، والایمان واحد واهله فى اصله سواء، والتفاضل بینهم بالتقوى.
ما احدى از اهل قبله را به ارتکاب گناهى مادامى که آن را حلال نشمرده است، تکفیر نمىکنیم و فردى را از دائره ایمان بیرون نمىبریم مگر اینکه به انکار چیزى برخیزد که باعث ایمان او گشته است، ایمان حقیقت واحد است و مؤمنان در آن یکسانند، تفاوت با تقواست.[۲۲]
-
فخر رازى
فخر رازى (م ۶۰۶ ه-.) پس از بیان واقعیت کفر که انکار چیزى است که بالضروره پیامبر آنرا آورده است مىگوید:
فعلى هذا لا نکفّر أحدا من اهل القبله لأنّ کونهم منکرین لما جاء به الرسول غیر معلوم ضروره، بل نظر، و بالله التوفیق؛[۲۳]
مجموعه مقالات کنگره جهانى جریان هاى افراطى و تکفیرى از دیدگاه علماى اسلام، ج۶، ص: ۱۷۱
بنابراین ما هیچیک از اهل قبله را تکفیر نمىکنیم، زیرا انکار آنان با آنچه که رسول خدا آورده است ثابت نیست بلکه باید در اینجا صبر و حوصله به خرج داد و از خداوند توفیق طلبید.
-
نووى
ابو زکریا یحیى بن شرف نووى (م ۶۸۶ ه-.) که شرحى بر صحیح مسلم دارد در این مورد مىگوید:
وأعلم أنّ مذهب اهل الحق أنه لا یکفّر أحد من اهل القبله بذنب، ولا یکفّر اهل الاهواء والبداع؛[۲۴]
بدان مذهب اهل حق این است که فردى را از اهل قبله به ارتکاب گناهى تکفیر نمىشوند و افرادى که به اصطلاح اهل بدعت هستند، تکفیر نکرد.
آنگاه با آن حدیثى که پیامبر فرمود: أمرت أن اقاتل الناس … استدلال مىکند.
-
ابنتیمیه
ابنتیمیه (م ۷۲۸) در مورد تکفیر مسلمانان، تحت عنوان «اهل السنّه لا یکفرون اهل السنّه بذنب و بدعه و لا یمنعون الصلاه خلفه» مىگوید:
والاصلُ: أَنّ دماءَ المسلمین و أموالهم و اعراضَهم محرَّمهٌ من بعضهم على بعض لاتحل إلّا بإذن الله و رسوله.[۲۵]
اصل در دماء و اموال و اعراض مسلمانان حرمت است هیچگاه چیزى از آنان، براى برخى حلال نمىشود مگر به اذن خدا و رسول او.
ابنتیمیه براى اثبات قاعده فوق به روایت پیامبر (ص) در حجهالوداع اشاره مىکند که پیامبر فرمودند:
إن دمائکم و اعراضکم علیکم حرامٌ کُحرمهِ یومِکم هذا ….[۲۶]
خون و مال و عرض مسلمانان بر یکدیگر حرام است بسان حرمت امروز شما ….
ابنتیمیه با توجه به حدیث فوق و دیگر احادیث مانند: «فقد باء بهما أحدهما»، ملاک مسلمانى را اظهار شهادتین و التزام ظاهرى به احکام اسلامى عنوان مىکند و در ادامه مىگوید «و هذه الاحادیث کلها فى الصحاح». و نیز مىگوید با توجه به منازعاتى که در میان سلف وجود داشت هیچگاه یکدیگر را تکفیر نمىکردند. او در ادامه به نکته جالبى اشاره مىکند:
در زمان خلافت على بن ابىطالب (ع) عدهاى خروج کردند و امیرمؤمنان و ائمه دین از صحابه و تابعین همگى به نبرد با خوارج پرداختند با این حال على بن ابىطالب و دیگر صحابه (به سعد بن ابىوقاص اشاره مىکند) آنان را تکفیر نکردند. جنگ مسلمین با خوارج، بخاطر دفع ظلم و بغى آنان بود، نه به خاطر اینکه کافر بودند، به همین خاطر صحابه در جنگ با آنان احکام جنگ با کفار را جارى نکردند. و مىگوید: «فقاتلهم لدفع ظلمهم و بغیهم لا لأنهم کفار ولهذا لم یسبِ حرمیهم و لم یغنم اموالهم.»[۲۷]
-
ابنقیم جوزى
ابنقیم جوزى، (م ۷۵۱) دومین شخصیت علمى از دیدگاه سلفىها و شاگرد ابنتیمیه در کتاب الطرق الحکمیه مىگوید:
الفاسق بإعتقاده إذا کان متحفّظاً فى دینه فإن شهادته مقبوله و إن حکمنا بفسقه … لا نکفرهم کأهل الأهواء کالرافضه و الخوارج و المعتزله.[۲۸]
هرگاه فرد فاسق از نظر خود که محتاط در دین خود باشد، شهادت او صحیح است، هرچند محکوم به فسق است،] در ادامه مىافزاید [ما
آنها را تکفیر نمىکنیم مانند گروههاى معروف به اهل الاهواء، رافضهها و خوارج و معتزله.
-
شیخالاسلام سُبکى
شیخ الاسلام تقى الدین سُبکى متوفاى (۷۵۴ ه-. ق) مىگوید:
تکفیر یک فرد مؤمن بسیار مشکل است، آنکس که در دل ایمان دارد، تکفیر بدعتگذاران را کار خطر ناکى مىشمارد آنگاه که بگویند: لا اله الّا الله محمد رسول الله.[۲۹]
تکفیر در نگاه فقهاى امامیه
ما در اینجا چند گفتارى از عالمان شیعه از گذشته و حال مىآوریم تا روشن شود که هرگز علماى شیعه هیچیک از اهل قبله را تکفیر نمىکنند.
-
فضل بن شاذان و مسئله تکفیر
او خطاب به کسانى که نسبت به شیعه بىمهرى کردهاند مىگوید: این گروهى که شما آنرا «رافضه» مىخوانید، اگر همه طلاها و نقرههاى جهان را، در اختیار آنان بگذارند که خون مسلمانى را بریزد، هرگز چنین کارى را انجام نمىدهد، مگر اینکه در رکاب اما مىمانند على (ع) باشند که به فرمان او به جهاد بپردازند.[۳۰]
-
فقیه نجفى
صاحب جواهر مىگوید: آنکس که مخالف را، تکفیر کند برخلاف اخبار متواتر فتوا داده است. بلکه برخلاف سیره قطعى] بر اینکه اسلام با گفتن شهادتین تحقق مىپذیرد [عمل کرده است. با گفتن آن خون آنان محترم، نکاح آنها شرعى و مواریث آنان قانونى است.[۳۱]
و در مورد دیگر مىگوید: عدم کفر مخالفان بالضروره روشن است، سیره قطعى و ادلّه نقلى بر آن دلالت دارد.[۳۲]
-
شیخ انصارى
شیخ انصارى مىگوید: مشهور در بیان فقیهان شیعه این است مخالفانِ مسئله ولایت پاکند و بر این مطلب، نص و اجماع فقها گواهى مىدهد؛ گذشته بر این سیره؛ بر اسلام و طهارت آنان جارى بوده و پیوسته امامان ما و پیروان آنها، با آنان معاشرت مىکردند.[۳۳]
-
امام خمینى
آنچه از روایات استفاده مىشود این است اقرار به شهادتین، تمام حقیقت اسلام است و هر کس آن دو را بگوید، آثار اسلام بر او مترتب مىشود.[۳۴]
-
آیتالله خوئى
انکار ضرورى مستلزم کفر و نجاست منکر است، آنجا که ملازم با تکذیب نبى باشد، مثلًا طرف با علم به اینکه آنچه را انکار مىکند جزء دین است، انکار نماید و اما اگر این شرط محقق نباشد منکر آن کافر نیست، مخالفانِ ولایت هر چند منکر امامت امامان هستند ولى چون یقین ندارند پیامبر (ص) چنین مطلبى را فرموده است و لذا انکار آنان مایه کفر نیست. بنابراین ولایت از ضروریات «مذهب شیعه» است و از ضروریات دین نیست.[۳۵]
ما به گفتار همین افراد که از استوانههاى فقه شیعه هستند اکتفا مىکنیم.
زندگى مسالمتآمیز با همه فرقههاى اسلامى از دیدگاه اهل بیت (علیهم السلام)
براساس روایات منقول از امامان شیعه (ع) حاکى از آن است که امامان، مخالفان را مسلمان دانسته و پیوسته شیعیان را امر کردهاند که با آنان به خوبى معاشرت کنند.
-
عبدالله بن سنان مىگوید از امام صادق (ع) شنیدم که فرمود:
أوصیکم بتقوى الله عزّوجلّ، ولا تحملوا الناس[۳۶] على أکتافکم فتذلّوا، إن الله تبارک و تعالى، یقول فى کتابه: وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً ثم قال: عودوا مرضاهم، و اشهدوا جنائزهم، واشهدوا لهم وعلیهم، و صلّوا معهم فى مساجدهم.[۳۷]
شما را به تقواى الهى سفارش مىکنم و اینکه مردم را بر دوش خود، مسلط نکنید (آنان را به اجبار به پیروى از خود وادار نکنید) که خوار و ذلیل مىشوید. از بیماران مردم عیادت کنید جنائز آنان را تشییع نمایند و به سود و ضرر آنان گواهى دهید در مساجد آنان نماز بگزارید.
-
زید شحّام از امام صادق (ع) چنین نقل مىکند که امام به من فرمود:
یا زید خالقوا الناس بأخلاقهم، صلّوا فى مساجدهم، و عودوا مرضاهم، واشهدوا جنائزهم، و إن استطعتم أن تکونوا الأئمه و المؤذّنین فافعلوا، فإنکم إذا فعلتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفریه رحم الله جعفراً ما کان أحسن ما یؤدّب أصحابه، و إذا ترکتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفریه فعل الله بجعفر ما کان أسوأ ما یؤدب أصحابه.[۳۸]
با مردم با اخلاق معاشرت کنید، در مساجد آنان نماز بگزارید، بیماران آنان را عیادت کنید جنائز آنان را تشییع کنید، اگر توانستید امام و یا مؤذن آنان باشید؛ انجام دهید و اگر این کار را انجام دادید مردم مىگویند، خدا جعفربن محمد را رحمت کند، چگونه اصحاب خود را زیبا تربیت کرده است و اما اگر گفتههاى مرا کنار بگذارید، آنگاه مردم برخلاف آنچه که گفتم. درباره من مىگویند.
-
اسحاق بن عمار مىگوید، امام صادق به من فرمود:
یا إسحاق أتصلّى معهم فى المسجد؟ قلت: نعم، صلّ معهم، فإنّ المصلى معهم فى الصفّ الأول، کالشاهر سیفه فى سبیل الله.[۳۹]
آیا با آنان در مسجد نماز مىگزارى گفتم آرى، گفت با آنان نماز بگزار هر کس با آنان در صف اول نماز بگزارد، بسان کسى است که با شمشیر خود در راه خدا جهاد مىکند.
-
حلبى از امام صادق (ع) نقل مىکند:
من صلّى معهم فى الصف الأول کان کمن صلّى خلف رسول الله (ص).[۴۰]
هر کس با آنان در صف اول نماز بخواند بسان کسى است که پشت سر رسول خدا (ص) نماز گزارده است.
ما به همین چند روایت بسنده مىکنیم روایت در این مورد که امامان شیعه، پیروان خود را دستور دادهاند که با مخالفان مذهب در مسئله امامت، بسان برادر دینى رفتار کنند بیش از آن است که در اینجا آورده شده است.
منابع
-
قرآن کریم.
-
ابنحزم، الفصل فى المل و الاهوا و النحل، دارالکتب العلمیه (بىتا).
-
ابنحنبل، مسند احمد، دارصادر، بیروت ۱۴۰۵ ق.
-
ابنعساکر، تبیین کذب المفترى، دارالکتب العلمیه، بیروت ۱۴۰۴ ق.
-
ابنقیم جوزیه، الطرق الحکمیه، مکتبه دارالبیان، بیروت ۱۴۰۷٫
-
بخارى، محمد بن اسماعیل، صحیح بخارى، دارالفکر، بیروت ۱۴۱۳ ق.
-
حر عاملى، وسائل الشیعه، موسسه آل البیت، قم ۱۴۰۱ ق.
-
خوئى، سید ابوالقاسم، کتاب طهارات، موسسه آلالبیت، قم ۱۴۰۱ ق.
-
سجستانى، سلیمان بن اشعث، سنن ابىداود، انتشارات دارالفکر، بیروت ۱۴۰۷ ق.
-
صدوق، محمد بن على بن بابویه، من لایحضره الفقیه، جامعه مدرسین قم (بىتا).
-
طبرانى، المعجم الاوسط، دارالحرمین، ریاض ۱۴۱۵ ق.
-
طبرانى، المعجم الکبیر، داراحیاء التراث (بىتا).
-
طوسى، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، دارالکتب الاسلامیه، تهران ۱۴۰۷ ق.
-
عسقلانى، ابنحجر، فتح البارى، دارالمعرفه، بیروت (بىتا).
-
غزنوى، اصول الدین، دارالبنائر الاسلامیه، بیروت ۱۴۱۹ ق.
-
قرطبى، ابنعبدالله، التمهید، انتشارات اوقاف، مغرب ۱۳۸۷ ق.
-
کلینى، محمد بن یعقوب، کافى، دارالکتب الاسلامیه، تهران ۱۴۰۷ ق.
-
متقى هندى، علاءالدین، کنزالعمال، انتشارات موسسه الرساله، بیروت ۱۴۱۲ ق.
-
نبوى، شرح السنه، دارالکتب العلمیه، بیروت ۱۴۱۴ ق.
-
نجفى، شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، دارالکتب الاسلامیه، تهران ۱۴۰۲ ق.
-
نیشابورى، مسلم، صحیح مسلم، انتشارات دارالفکر، بیروت (بىتا).