«ناگفتهها» عنوان کتابی است که به خاطرات شهید مهدی عراقی اختصاص دارد. این کتاب به کوشش محمود مقدسی، مسعود دهشور و حمیدرضا شیرازی تنظیم شده و تحولات پاییز سال ۱۳۵۷ انقلاب را به صورت خاطره و از زبان شهید عراقی بازگو میکند. بر اساس آنچه در مقدمه آمده است بیان «ناگفتهها» به دعوت اعضای انجمن اسلامی دانشجویان پاریس در تاریخ ۱۷ آبان ۱۳۵۷ در آپارتمانی به اسم مستعار «نسیم» آغاز میشود و تا پنج جلسه ادامه مییابد. این مقدمه در این زمینه افزوده است: «با توجه به این توافق، شهید حاج مهدی از ۸ الی ۲۷ نوامبر ۱۹۷۹ برابر با ۱۷ آبان الی ۷ آذر ۱۳۵۷ به نقل خاطرات خود پرداخت… وی با آنکه روزها در بیت امام در «نوفل لوشاتو» فعال بود، شبها نیز تا پاسی از نیمه شب بدون خستگی و با حافظهای در خور تحسین از ناگفتهها و جزئیات تاریخ سخن میراند.» این کتاب ۲۹۰ صفحهای توسط مؤسسه خدمات فرهنگی رسا در سال ۷۰ و در شمارگان ۱۱ هزار نسخه به بازار نشر عرضه شده است. محمد مهدی ابراهیم عراقی در سال ۱۳۰۹ در جنوب تهران متولد شد. تحصیلات دوران ابتدایی را در دبستان حافظ و دوران متوسطه را ابتدا در دبیرستان مروی و سپس در دبیرستان دارالفنون سپری ساخت. در سال آخر دبیرستان به دلیل مشکلات اقتصادی ترک تحصیل و به فعالیت اقتصادی آزاد پرداخت. عراقی در دوران تحصیل در دبیرستان با نواب صفوی آشنا شد و به روایتی یکی از دلایل به پایان نرساندن سال آخر تحصیلات متوسطه، فعالیتهای سیاسی در پانزده سالگی و در قالب مبارزات فداییان اسلام بوده است. در شانزده سالگی به عضویت مرکزیت این سازمان درمیآید. همزمان با آغاز حرکت مردم برای ملی کردن صنعت نفت به عنوان رابط بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق عمل میکرد. در جریان تشکیل جبهه ملی، به درخواست دکتر مصدق به همراه جمعی از فداییان اسلام وی را برای تحصن در دربار یاری میدهد. بعد از نخستوزیری دکتر مصدق و تیره شدن روابط جبهه ملی با فداییان اسلام و دستگیری نواب، عراقی از ملیون فاصله میگیرد. وی سپس در جریان اعتراض به دستگیری رهبر فدائیان و تحصن به همراه ۵۲ نفر، دستگیر و بعد از هفت ماه حبس، در تاریخ ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ آزاد شد. در جریان اوجگیری اختلافات بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق که منجر به کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ گردید، نواب صفوی اعلام بیطرفی نمود اما عراقی با این نظر مخالف بود. همزمان با این ایام ازدواج کرد و در این ایام هزینههای زندگی او از مالکیت کوره آجرپزی «اتم» تأمین میشد. عراقی بعد از رحلت آیتالله بروجردی برای تحقیق در زمینه انتخاب مرجع تقلید جدید مدتی به قم رفت و به مطالعه در احوالات مجتهدین مطرح پرداخت. در این ایام بود که مجذوب فضل و تقوای آیتالله خمینی شد و از آن پس همه فعالیتهای خود را با محوریت ایشان پی گرفت. در سال ۱۳۴۲ به فکر تشکیل یک سازمان برای ایجاد هماهنگی در نیروهای مذهبی عمدتاً در بازارتهران افتاد که پس از گفت و گوهای فراوان، جمعیت هیأتهای مؤتلفه شکل گرفت. وی در جریان قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ نقش بسیار مؤثری ایفا کرد و توانست در شکلگیری شخصیت جدید طیب تأثیر به سزایی داشته باشد. بعد از اعدام انقلابی حسنعلی منصور که واکنشی از سوی مؤتلفه به تبعید امام بود، شهید عراقی به همره جمعی از یاران تشکیلاتی خود در ۱۹ اسفند ۱۳۴۳ دستگیر شدو ابتدا به اعدام و سپس با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم گردید. همزمان با آغاز اعتراضات مردمی در نیمه دوم سال ۱۳۵۵ به همراه جمعی آزاد شد و فعالیتهای سیاسی خود را از سر گرفت. وی به دنبال هجرت امام از عراق به فرانسه با نظر آیتالله بهشتی به پاریس رفت اما پس از چندی برای کمک به ساماندهی تظاهرات تاسوعا و عاشورای ۱۳۵۷ به ایران بازگشت. عراقی بعد از پیروزی انقلاب مدتی به حکم امام عضویت شورای مرکزی بنیاد مستضعفان و سپس به اتفاق آقای مهدیان، سرپرستی روزنامه کیهان را به عهده گرفت. وی در مؤسسه کیهان مشغول خدمت بود که در چهارم شهریور سال ۱۳۵۸ به همراه فرزندش حسام بعد از خروج از منزل توسط گروه فرقان (این گروه به طور غیرمستقیم توسط مجاهدین خلق هدایت میشد) آماج گلوله قرار گرفته و به شهادت رسید. با هم نقد «ناگفتهها» که توسط دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران تهیه و تنظیم شده است میخوانیم: «ناگفتهها» برخلاف آنچه امروز در عرصه خاطرهنگاری رایج است محوریت را در تشریح رخدادها به راوی نمیدهد؛ از این رو خاطرات شهید مهدی عراقی را میبایست پدیدهای نادر در این وادی ارزیابی کرد. به عنوان یک اصل کلی باید اذعان داشت در روایتگری رخدادهایی که راوی در آن نقش کلیدی داشته، فراموش کردن خویشتن بسیار دشوار است، به ویژه در شرایطی که عموم بازگوکنندگان – اعم از دارندگان وجهه و چهره مثبت یا منفی- خاطرات را فرصتی برای پرداختن به خود میپندارند. چهرههای ضد مردمی خاطرهگویی را به منظور تطهیر خطاها مغتنم میشمرند و شخصیتهای خدوم نیز خواسته یا ناخواسته در وادی بزرگنمایی نقش خویش گام برمیدارند، اما از خود گذشتن حتی در مقام ثبت عملکردها در تاریخ بسیار کم رخ مینماید. از این رو ناگزیریم شهید عراقی را از زبان دیگران حتی مخالفانش بشناسیم؛ زیرا که خاطراتش بیشتر به جمع اختصاص دارد و از ایثار و فداکاریهای شخص وی کمتر میتوان در آن نشانی یافت: «روزی در همان بند چهار، روی یکی از تختها در کریدور نشسته بودم که مسعود رجوی از بند شش آمد و گفت: میخواهم چیزی را به شما بگویم، قبل از این که از دیگران بشنوی! با لبخند گفتم: چیست؟ گفت: یک روز مرا با حاج مهدی عراقی و بیژن جزنی و دکتر عباس شیبانی به انفرادی بردند و شروع کردند به زدن و گفتند بگوئید که غلط کردیم و دیگر کار خلاف نمیکنیم، بیژن جزنی قبل از کتک خوردن گفت من غلط کردم و کتکش نزدند. شیبانی پس از چند باتون گفت غلط کردم، من هم (رجوی) چند تا باتون خوردم و گفتم غلط کردم! اما حاج مهدی عراقی زیر شکنجه غش کرد و نگفت غلط کردم.»(مسی به رنگ شفق، سرگذشت و خاطرات سیدکاظم موسوی بجنوردی، نشرنی، سال ۸۱، ص۱۶۶) برای روشن شدن علت انتخاب شهید مهدی عراقی در کنار بیژن جزنی (به عنوان رأس نیروهای مارکسیست در زندان)، مسعود رجوی (لیدر جریان التقاط) و… که هر چند مدت یک بار به بهانههای مختلف برای مرعوب ساختن زندانیان صورت میگرفت باید این نکته را نیز دریافت: «به هر حال رهبری جمع در دست مؤتلفهها بود؛ چهره شاخص آنها در رهبری جمع، مرحوم حاج مهدی عراقی بود که او هم به حبس ابد محکوم شده بود، با این که تعداد زندانیان سیاسی وابسته به حزب ملل اسلامی زیاده شده بود ولی نظر به سابقه قدیمتر آنها- مؤتلفهایها- و نیز نظر به این که مشکل خاصی با آنها نداشتیم ما هم به آنها پیوستیم و هیچگاه حزب ملل اسلامی تشکل جداگانهای را در زندان به وجود نیاورد.»(همان، ص۱۲۰) بنابراین همانگونه که اشاره شد، نکتهای که از این خاطرات نمیتوان دریافت، نقش تعیین کننده مرحوم عراقی در مبارزات قبل از انقلاب و رهبری وی بر نیروهای اصیل مذهبی در زندان است. اما موضوع دیگری که «ناگفتهها» را از آثار مشابه آن بسیار متمایز میسازد، انتقاد از خود و عملکردهای تشکیلاتیای است که راوی در آن عضویت داشته است. مرحوم عراقی در این خاطرات بدون هیچ ملاحظهای، با صداقتی کمنظیر واقعیتها را در معرض قضاوت خواننده قرار میدهد؛ از این رو میتوان خاطرات راوی را در این اثر یکی از بهترین منابع برای شناخت ضعفها و قوتهای دو جریان «فداییان اسلام» و «جمعیتهای مؤتلفه اسلامی» به حساب آورد. همچنین صاحب اثر هر چند از طرفداران سرسخت روحانیت اصیل است، اما هرگز ضعفهای روحانیت مطرح آن دوران را پنهان نمیکند و به زبانی بسیار ساده و به دور از لفافهای سیاسی به بیان آنها میپردازد. علاوه بر آن وی هرگز دچار جزمیّت حزبی نشده است، به همین دلیل در واگویی ضعفهای تشکیلاتی، نظری (تئوریک) و در نهایت شخصیتی و فردی اعضا تردیدی به خود راه نمیدهد. این ویژگی در شرایط کنونی که عمدتاً با دو رویکرد افراطی در تاریخنگاری نهضت ملی شدن صنعت نفت مواجهیم، میتواند بسیار کارگشا باشد. گروهی در تحلیلشان نهضت فداییان اسلام را سراسر قوت و مورّخانی آنان را سراسر ضعف و سختسر معرفی میکنند. ندیدن ضعفها از یک سو و نادیده گرفتن نقش تعیینکننده این جریان در نهضت ملی شدن صنعت نفت از دیگر سو مانع از بهرهگیری از تجربیات تاریخی میشود. به نظر میرسد «ناگفتهها» در این وادی افراط و تفریط، بسیار راهگشا باشد. متأسفانه دیدگاههای غیرواقعبینانه رایج به قطببندیهای بیمبنایی باز میگردد که بسیاری از صاحبنظران در طیفهای مختلف فکری، گرفتارش شدهاند؛ از جمله صفبندی صنفی روحانیت و روشنفکران در تحولات تاریخی. اما در مطالعه این اثر، هر خواننده منصفی به خوبی میتواند این واقعیت را درک کند که شهید عراقی نه تنها دچار لغزش نشده است بلکه ضمن مقلد صدیق مرجعیت بودن، به شدت قدر و منزلت روشنفکرانی چون دکتر علی شریعتی را پاس میدارد و از نقش آنان در همه گیر کردن نهضت تجلیل میکند. حتی به درستی، وی علت ناکامی نهضتهای قبل از انقلاب اسلامی را نبود نیروهای پیوند زننده روشنفکران جامعه با مذهب میداند: «اگر این فاصلهای که استعمار تا آن روز بین قشر روشنفکر و مذهب ایجاد کرده بود، این فاصله امروز هم حاکم بود، باز هم امروز آن جور که باید و شاید این جنبش اسلامی نمیتوانست نضج بگیرد، این یک واقعیتی است که باید بپذیریم. اگر که حرکت خود حاج آقا، اگر که فرهنگ انقلابی خود دکتر شریعتی، دکتر شریعتی یک روشنفکری هست که میآید دفاع از مذهب میکند و فرهنگ انقلابی مذهب را به جهان عرضه میکند. اگر نبود، امروز هم همان جریانات [حاکم] بود.»(ص۱۴۶) صداقت و صراحتی که در کتاب «ناگفتهها» هر خوانندهای را به تحسین وامیدارد متأسفانه نه تنها با استقبال تاریخپردازان غیر دینی مواجه نمیشود، بلکه همچون برگ برندهای در خدمت تخطئه کامل جمعی از پاکباختهترین فرزندان دارای غیرت دینی این مرز و بوم قرار میگیرد. نمونه بارز آثار روشنفکران غیردینی که درصدد نفی مبارزات نیروهای مذهبی در تاریخ برآمدهاند، «نیروهای مذهبی در بستر حرکت نهضت ملی» است. به گواه مطالب نقل شده در این اثر، عمده ضعفهای عملکرد فداییان اسلام به صورت مستقیم و غیرمستقیم برگرفته از «ناگفتهها» است. البته نانوشته نماند که این اثر، اثبات صداقت شخصیتهای فهیم این جریان را مد نظر ندارد، بلکه به منظور تخریب آنان و تشدید همان سیاست قطببندی به این موضوع پرداخته است. شاید همین سوءاستفاده از کلام صادقانه «ناگفتهها» موجب شده که حتی جریان همسو با شهید مهدی عراقی نیز از این اثر استقبال چندانی نکنند و خود را از روشنبینی وی محروم سازند. البته از وجود برخی تنگنظریها در این زمینه نیز نباید غافل بود زیرا دستکم جماعتی از این جریان از این وسعت نظر بیبهرهاند. نکته دیگری که قبل از ورود به بحث اصلی یعنی ارزیابی عملکرد فداییان اسلام میبایست به آن توجه داشت شناخت شرایط اجتماعی – سیاسی سالهای پس از شهریور ۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد و تشکیل بازوی سرکوب نظام – ساواک – است. واکنش شدید ملت ایران در برابر دیکتاتوری سیاه رضاخانی – بعد از سقوط پهلوی اول- دولت انگلیس را به اتخاذ سیاست جدیدی در دوران پهلوی دوم واداشت و آن بدون شک تمرکز زدایی از سرکوب و خفقان بود. در دور اول، سیاست لندن برای سرکوب دستاوردهای نهضت مشروطیت صرفاً بر کانون ایجاد وحشت و ترس در مردم – رضاخان – متمرکز بود. نام وی معادل نفی مستبدانه حقوق اساسی مردمی بود که تصور میکردند با تشکیل مجلس شأنی یافتهاند، معادل با قتلهای سری و پنهانی بود، معادل با غصب املاک و دارائیهای مردم و… با این استبداد متمرکز، بیگانه توانست به بسیاری از اهداف خود از قبیل نابودسازی همه نهادهای مدنی همچون روحانیت، فرهنگ ملی، شخصیت و هویت ایران (تغییر لباس سنتی با اجبار) و… نائل آید. یکی از مسئولان بلندپایه ساواک که علیالقاعده به دلیل اشتراک زیاد با رضاخان میبایست از مشی وی دفاع کند ضمن ابراز تأسف از اینکه همه آحاد ملت ایران از عملکرد پهلوی اول به فغان آمده بودند، وضعیت بعد از شهریور ۲۰ را اینگونه توصیف میکند: «شاید رضاشاه در تاریخ همه کشورها و در بین همه رهبران و سلاطین، تنها شاهی بوده باشد که هم از سوی عوامل ارتجاع در مظان اتهام بوده، هم از سوی روشنفکران و چپگرایان. تبلیغات علیه او و به تعبیر امروز ترور شخصیت او چنان دامنه پیدا کرده و مورد قبول هم افتاده بود که در سالهای بعد از سقوط او، اهل قلم و سیاست، احمدشاه زنباره و بیاطلاع از امور مملکتداری را شاه دموکرات و مدرس طرفدار سلسله قاجار را، با تِز حکومت اسلامی، قهرمان آزادی معرفی میکردند و رضاشاه را دستنشانده و عامل بیگانه، عجبا که نوشتههایی این چنین در بین اصحاب کتاب مثل ورق زر دست به دست میگشت.»(داوری؛ سخنی در کارنامه ساواک، سرتیپ منوچهر هاشمی، انتشارات ارس، لندن، ۱۳۷۳، ص۸۵) اعتراف این عنصر مؤثر ساواک به اینکه جامعه ایران در برابر عملکرد پهلوی اول به حد انفجار رسیده بود و احمدشاه با همه ضعفهایش در مقایسه با رضاخان جنایتکار و دیکتاتور، پادشاهی دمکرات به حساب میآمده است، گویای این واقعیت است که دستکم برای مدتی تداوم خفقان ممکن نبوده است. مسعود بهنود نیز از تدابیر متعدد عوامل انگلیسی چون فروغی برای فرونشاندن خشم ملت ایران از رضاخان یاد میکند و درباره برگزاری دادگاه رسیدگی به اموال غصب شده مردم، محاکمه عوامل جنایات رضاخان همچون مختاری، پزشک احمدی و …، باز کردن فضای سیاسی و … میگوید: «آن بخششها که در طول راه (رفتن به اصفهان)، به سفارش فروغی میکرد که اموال خود را به دولت صلح کرده بود و به جانشینش واگذاشته بود، همه ظاهرسازی و طراحی فروغی برای فرو نشاندن آتش غضب تهرانیها… از دیگر تدابیر فروغی برای فرونشاندن التهاب عمومی صدور عفو عمومی و آزاد کردن زندانیان سیاسی بود که فردای استعفای شاه شورش کرده بودند. بیرون آمدن زندانیان که زجرها در سلولهای قصر قاجار کشیده بودند، مصادف شد با موجی از تبلیغات علیه پهلوی.»(این سه زن، مسعود بهنود، نشر علم، چاپ چهارم، سال ۷۵، صص۲-۳۱۱) در کنار چنین تدابیری برای آرام کردن ملت ایران، تمهیداتی نیز به منظور از کنترل خارج نشدن جامعه اندیشیده شد. بدون شک ایجاد کانونهای متعدد سرکوب به جای سرکوبگری متمرکز رضاخانی از جمله اقدامات هدایت شده از سوی لندن بود. اشرف بعد از پدر برای خود دارودسته سرکوب ایجاد نمود، برادران رشیدیان به عنوان عوامل شناخته شده انگلیس عدهای چاقوکش را به دور خویش گرد آوردند، محمدرضا پهلوی شعبان جعفری و جماعتی از قماش وی را جذب کرد، مظفر بقایی به عنوان عنصری پر رمز و راز در تاریخ آن دوران نیز دارودستهای از قماش شعبان بیمخ در اطراف خود گرد آورد. برای درک دقیقتر چگونگی توزیع سرکوب در مراکز قدرت مختلف ناگزیر از مرور فرازهایی از خاطرات افراد مؤثر در آن ایام هستیم: «فروردین یا اردیبهشت ۱۳۲۷ بود که برایم خبر آوردند سیدضیاء هر هفته جلسه مطبوعات ضددیکتاتوری را در هتل ریتس برگزار میکند و چرندیاتی هم در مورد چگونگی به سلطنت رسیدن رضا میگوید. با علیرضا و اشرف عقلهایمان را روی هم ریختیم و تصمیم گرفتیم بدون اطلاع محمدرضا یک گوشمالی به سیدضیاء بدهیم. علیرضا چند نفر از آشنایان خود را مأمور این کار کرد و آنها از قصابخانه یک عده آدم گردنکلفت اجیر کردند تا با چاقو و ساطور مجلس توطئه سیدضیاء را به هم بریزند. این عده یک روز که سیدضیاء ضیافت ناهار برقرار کرده، و روزنامهچیهای هوچی را گرد خود جمع آورده بود به هتل «ریتس» ریختند و عدهای را مضروب و مصدوم ساختند.»(ملکه پهلوی، خاطرات تاجالملوک، انتشارات بهآفرین، سال ۸۰، ص۱۱۴) شعبان جعفری نیز خاطرات خود را از جریان به هم ریختن تماشاخانه فردوسی که در آن تئاتری انتقادی درباره سلطنت به روی صحنه آمده بود اینگونه بیان میکند: «خلاصه اونروزم دیدم از طرف اداره آگاهی یه سرگردی در زد اومد خونه پیش ما و گفت: نمیخوای چند روز بری اینور اونور؟… آره گفت: کار خوبی کردین. خلاصه، دستگاه خوشش آمده. از این کارتون اینا داشتن نمایش «مردم» میدادن علیه شاه، تو فقط یه چند وقتی خودتو نشون نده و بیا برو… خلاصه پونصد تومن به ما دادن- اون وقتا پونصد تومن خیلی پول بود- ما گفتیم: «برادر، پونصد تومن خرج چار روز کله پاچه مام نمیشه.» خلاصه کردنش دو هزار تومان».(خاطرات شعبان جعفری، نشر آبی، سال ۸۱، ص۵۹) متقابلاً به کارگیری زبان زور در میان منتقدان دربار نیز رایج بوده است. زمانی که رزمآرا به عنوان نخستوزیر در مجلس رسماً به تهدید نمایندگان میپردازد، مصدق نیز راهی جز توسل به شیوه مشابه نمیبیند: «اگر شما نظامی هستید من از شما نظامیترم، میکشم همین جا شما را میکشم.» نویسنده کتاب «نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی» ضمن نقل این تهدید متقابل مصدق درباره ارعاب و وحشتی که رزمآرا با سخنان خود میان مجلسیان ایجاد میکند، میافزاید: «او که نماینده اول مردم تهران بود، در خانه ملت با زبان «فداییان اسلام»، که لااقل نه ادعای نمایندگی و نه دموکراسی داشتند سخن گفت… و بالاخره از ۱۰۶ (تن) نمایندگان همان مجلس، رزمآرا ۹۵ رای اعتماد گرفت.» (نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، علی رهنما، انتشارات گام نو، سال ۸۴، ص۱۵۵) نویسنده این اثر اذعان دارد که در نهایت، نمایندگان مجلس تهدید رزمآرا را جدیتر پنداشتند و از خوف در جبهه فردی قرار گرفتند که به صراحت از منافع انگلیس حمایت و با ملی شدن صنعت نفت مخالفت میکرد، امّا خود هنگام قضاوت، بدون در نظر گرفتن مقتضیات زمان و اینکه دربار پهلوی و لندن از هیچ جنایتی برای حفظ موقعیت خویش دریغ نمیکردند، سخن از ضرورت پایبندی به اصول دمکراسی در روابط نیروهای غالب و مغلوب به میان میآورد و حرکت نیروهای مدافع استقلال را که در برابر جنایات چپاولگران منافع ملت ناگزیر از به کار گیری زبان زور میشدند تخطئه میکند. حتی دکتر مصدق بعد از قرار گرفتن در پست نخستوزیری در مسیر به اصطلاح دمکراسی مورد نظر قرار نمیگیرد. برای نمونه، بعدازظهر ۱۴ آذر دفاتر روزنامههای طرفدار دربار و انگلیس با هدایت مستقیم دفتر نخستوزیری مورد حمله قرار میگیرند و تخریب میشوند تا شاید تضعیف هدفمند دولت ناهمگون با دربار و سیاستهای لندن، توسط این رسانهها متوقف شود. البته ربوده شدن رئیس شهربانی دولت دکتر محمد مصدق توسط گروه چاقوکش های مظفر بقایی و سپس کشتن وی تا حدودی موقعیت متزلزل دولت نهضت ملی را در برابر قدرت رسمی دربار و قدرت غیررسمی بیگانه، روشن میسازد. بنابراین در تحلیل عملکرد جریانات مختلف این دوران، درک این نکته بسیار کلیدی و ضروری به نظر میرسد که مخالفان استقلال ایران و ملی شدن نفت به هیچ اصلی پایبند نبودند. در واقع در شرایطی که استبداد و قدرت استعماری در مواجهه با مطالبات مردم منافع نامشروع خویش را در خطر میبینند و دست به هر اقدام ضدانسانی میزنند، نباید انتظار داشت که نیروهای مخالف دربار و انگلیس بتوانند براساس موازین دمکراسی عمل کنند. اصولاً برقراری دمکراسی در یک جامعه و پایبندی جریانات مختلف سیاسی به آن، ارتباط تنگاتنگی با تحقق شرایط لازم دارد که البته این شرایط، با وضعیت جامعه ایرانی در تب و تاب دستیابی به استقلال در صنعت نفت خویش در آن دوران تطبیق ندارد. به طور قطع امروز که سلطه بیگانه برطرف شده و دولت ملی استقرار یافته تعامل نیروهای سیاسی کشور میبایست کاملاً بر اساس قانون صورت گیرد. حتی تمایلات فرهنگی یک جریان سیاسی داخلی به بیگانه نمیتواند استفاده از زبانی غیر از قانون را در مورد آن توجیه کند. اما باید بر این نکته تأکید داشت که نمیبایست شرائط متفاوت امروز را بر شرایط اجتماعی – سیاسی دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت بار کرد. متأسفانه در تاریخنگاری اخیر، برخی تلاش دارند با معیارهای کنونی به داوری در مورد کلیت عملکرد فداییان اسلام بپردازند. این سخن بدان معنی نیست که عملکرد برخی عوامل نفوذی در این جمعیت غیرمنسجم همچون شمس قناتآبادی، ذوالقدر (گفتنی است برخی اعضای فدائیان اسلام به استناد تیرباران شدن ذوالقدر، اعتقادی به نفوذی بودن وی ندارند) و اقدامات خودسرانه تعدادی از اعضای آن را نادیده بگیریم. موضع اصولی شهید مهدی عراقی در این زمینه ما را بینیاز از پرداختن به اینگونه ضعفهای فداییان اسلام میکند. شاید یادآوری این موضوع نیز خالی از لطف نباشد که براساس نگرش و استراتژی مبارزاتی امام خمینی(ره) اصولاً حرکتهای مسلحانه و حذف فیزیکی در جنبش اسلامی مورد تأیید نبود. این نگرش که بعدها در مقایسه با سایر شیوههای مبارزاتی اصالت خود را به خوبی به اثبات رساند، چون مبنا را آگاهی مردم و رشد فکری و سیاسی آنان قرار داده بود نمیتوانست شیوههای حذف فیزیکی را که نه تنها کمکی به رشد مردم نمیکرد بلکه بعضاً روند شناخت تودهها را از مسائل اجتماعی کُند میساخت مورد پذیرش قرار دهد. به هرحال، در اینجا ارزیابی عملکرد فداییان اسلام براساس استراتژی مبارزه امام مورد بحث ما نیست، بلکه شناخت آنان در یک سنجش تطبیقی با سایر جریانهای سیاسی درگیر در نهضت ملی شدن نفت مد نظر است. در واقع سختترین بخش از وظایف نیروهای درگیر در نهضت ملی شدن به عهده فداییان اسلام نهاده شده بود و اعضای پاکباخته این جریان هزینههای کلانی برای حذف فیزیکی عوامل برجسته وابسته به بیگانه پرداخت کردند، امّا برخی آنان را صرفاً خشونتگرا عنوان میدارند، در حالیکه حتی مخالفان و ناقدان جدی فداییان اسلام نیز معترفند بدون اقدامات آنان اصولاً نهضت ملی شدن صنعت نفت آغاز نمیشد: «کتمان نیز نمیتوان کرد که بدون فشار انگشت سیدحسین امامی بر ماشه طپانچهاش تاریخ ایران به نحوی دیگر نوشته میشد و «جبهه ملی» حضوری در مجلس نمییافت و احتمالاً قرارداد گس-گلشائیان نیز تصویب میشد.» (نیروهای مذهبی بر بستر حرکت نهضت ملی، علی رهنما، انتشارات گام نو، ص۱۱۸) بنابراین حتی به اعتراف این اثر که تمامی همت خود را به تخطئه فداییان اسلام معطوف داشته، بدون حضور این جریان در همان شکل خاص، با تمام ضعفها و قوتهایش، اساساً امکان شکلگیری نهضت ملی فراهم نمیآمد. بویژه آن که بعد از هژیر، حذف فیزیکی دومین عامل قدرتمند انگلیس، یعنی رزمآرا، به درخواست جبهه ملی و آیتالله کاشانی به دست این گروه صورت گرفت. هرچند نویسنده کتاب «نیروهای مذهبی بر بستر نهضت ملی»، تلاش دارد این درخواست جریانات سیاسی و احزاب طالب خلع ید انگلیس از نفت کشور از فداییان اسلام را کم رنگ کند، اما با این وجود اذعان دارد: «شاید بتوان اخطار فداییان اسلام به جبهه ملی را به عنوان یادآوری میثاقی که به روایاتی میان این دو بر سر رزمآرا صورت گرفته بود به حساب آورد.» (همان، ص۱۷۸)
منبع:www.dowran.ir