در دوران قبل از تبعید، امام خمینی از جمله شخصیتهای مورد علاقه آیتالله سید محمدباقر صدر بودند و حتی این علاقه به زمان حضرت آیتالله بروجردی برمیگردد. پس از آغاز نهضت اسلامی ایشان از معدود علمای نجف بود که حرکت امام را تأیید کردند و از طریق اطرافیان آقای حکیم به ایشان فشار میآورد که از نهضت امام خمینی حمایت کنند و حرکت ایشان را تأیید نمایند. در نامهای که ایشان به یکی از علمای ایران نوشته در آن از قیام امام خمینی و مردم ایران بر ضد امریکا و مخالفت با کاپیتولاسیون به شکوه یاد کرده و از تبعید امام به ترکیه اظهار ناراحتی کرده است. مواضع و دیدگاههای علمای نجف را نسبت به امامخمینی و نهضت اسلامی رامیتوان به سه دسته و طیف فکری تقسیم کرد: ۱ ـ علما و روحانیونی که خود اهل مبارزه بودند و با امام و نهضت اسلامی هماهنگیداشتند. ۲ ـ علما و روحانیونی که علیرغم احترامی که برای شخصیت امام خمینی قائلشدند، نسبت به مسائل سیاسی و مبارزه، سکوت اختیار کرده و بی تفاوت بودند. ۳ ـ علما و روحانیونی که با امام و نهضت اسلامی مخالف بودند و مخالفت خود راعلناً ابراز داشتند. در این قسمت با توجه به تقسیمبندی فکری فوق به بیان دیدگاهها و مواضع علماینجف نسبت به امام خمینی و نهضت اسلامی میپردازیم: آیت الله حکیم آیتالله حکیم مرجع مسلّم شیعه در آن زمان بودند و علیرغم نفوذ معنوی که درمیان شیعیان عراق و ایران و سایر کشورهای شیعه نشین داشت، دیدگاه موافقی نسبت بهمبارزه نداشته است. ایشان در هنگام ورود امامخمینی به نجف، از امام به گرمی استقبالکرد و به ملاقات امام آمد. اما با وجود احترامی که برای امام قائل شد نسبت به مسائلمبارزات و نهضت اسلامی آن چنان که شایسته بود توجه نمیکرد. در جریان ملاقاتامام با ایشان، گفتگویی میان این دو شخصیت رخ داده است که گونههایی از نحوهینگرش آقای حکیم را نسبت به مسائل قیام و مبارزه روشن کرده است: امام خمینی: «خوب است برای تغییر آب و هوا به ایران بروید و اوضاع ایران رااز نزدیک ببینید و مشاهده کنید که بر این ملت مسلمان چه میگذرد، در زمانمرحوم بروجردی، عدم اقدام ایشان را علیه دولت جابره حمل بر صحتمیکردم و میگفتم مطالب را به ایشان نمیرسانند. نسبت به جناب عالی هم اینطور معتقدم که فجایع حکومت ایران را به سمع شما نمیرسانند والاّ شما همساکت نمیماندید. در تهران به عنوان 25 سال سلطنت پهلوی جشن گرفتند و به زور چهارصد هزاردلار از این مردم فقیر برای مصارف جشن گرفتند، ۸۰۰ دختر و ۸۰۰ پسر را بهعنوان دعا در محلی به جان هم انداختند به عنوان دعا چه کردهاند از گفتنشخجلم. آقای حکیم: شما که این جا هستید به من لطفی ندارد ایران بروم وانگهی چهمیشود کرد، چه اثری دارد؟ امام: قطعاً اثر دارد، ما با همین قیام تصمیمات خطرناک دولت را متوقف کردیم،چطور اثر ندارد، اگر علما اتحاد داشته باشند قطعاً مؤثر است. آقای حکیم: اگر احتمال عقلایی نیز داشته باشد و از طریق عقلایی اقدام شودخوبست. امام: قطعاً تأثیر دارد، چنانچه اثر هم دیدیم و منظور ما از اقدام، اقدامعاقلانه است و اقدام غیرعاقلانه اصلاً مورد بحث نیست، مقصود اقدام علما وعقلاء ملت است. مرحوم حکیم: اقدام حاد کنیم مردم از ما تبعیت نمیکنند…. برای دین سینه چاکنمیکنند. امام: عرض کردم که مردم در پانزده خرداد جوانمردی و صداقت خود را نشاندادند. مرحوم حکیم: اگر قیام کنیم و خونی از بینی کسی بریزد، سر و صدایی بشود،مردم به ما ناسزا میگویند و سر و صدا راه میاندازند. امام: ما که قیام کردیم از احدی به جز مزید احترام و سلام و دستبوسی ندیدیم وهرکه کوتاهی کرد حرف سرد شنید و مورد بی ارادتی مردم واقع شد. در تبعید ترکیهبه یکی از دهات ترکیه ـ که اسمش یادم نیست ـ رفتم، اهالی آن ده گفتند وقتیآتاتورک مشغول عملیات ضد دینی خود شد علمای ترکیه جمع شدند و به اتفاقمشغول فعالیت علیه تصمیمات آتاتورک شدند. آتاتورک ده را محاصره کرد و چهلنفر از علمای ترکیه را به قتل رسانید. من شرمنده شدم، پیش خود فکر کردم که آنهاسنی میباشند وقتی خطر را به دین اسلام نزدیک میبینند، چهل نفر کشته میدهند،ولی علمای شیعه در این خطر عظیمی که بر دیانتمان وارد آمده خون از دماغماننیامد (نه از دماغ من و نه شما و نه دیگری) واقعاً جای خجلت است. آقای حکیم: چه باید کرد، بایستی احتمال اثر بدهیم، کشته دادن چه اثر دارد؟ امام: عملیات ضد دینی دو جور است؛ یکی مثل رضاخان، بی دینی میکرد ومیگفت «من میکنم» و نسبت به شرع نمیداد، البته موضوع اقدام علیه او از بابنهی از منکر بود، ولی شاه فعلی هر عمل ضد قرآن و مذهب میکند و میگوید ازدین است، نظر قرآن چنین است، من از قرآن کریم میگویم. این بدعت عظیم کهبر اساس دیانت لطمه وارد میکند قابل تحمل نیست. باید جانبازی کرد،بگذارید تاریخ ثبت کند که وقتی دین مورد حمله واقع شد عدهای از علمایشیعه قیام کردند و دستهای از آنها کشته شدند. مرحوم حکیم: تاریخ چه فایدهای دارد باید اثر داشته باشد. امام: چطور فایده ندارد؟ مگر قیام حسین بن علی علیهما السلام به تاریخخدمت مؤثری نکرد؟ چه بهرهی بزرگی از قیام آن حضرت میگیریم؟ مرحوم حکیم: راجع به امام حسن چه میفرمایید؟ ایشان که قیام نکردند. امام: اگر امام حسن هم به اندازهی شما مرید داشت قیام میکرد، در اول امر قیامکرد دید مریدها فروخته شدهاند، لذا فتح نکرد، اما شما در تمام ممالک اسلامیمقلد و مرید دارید. مرحوم حکیم: من که نمیبینم کسی را داشته باشم که اگر اقدامی کردیم تبعیتنماید. امام: شما اقدام و قیام نمایید، من اولین کسی خواهم بود که از شما تبعیتخواهم کرد. مرحوم حکیم: لبخند و سکوت…» از مباحث مطرح شده در این ملاقات میتوان مطالب ذیل را استنباط کرد که: 1 ـ امام خمینی به نقش مردم در مبارزه اهمیت ویژهای قائل است و به همکاری وهمراهی آنها در شروع و ادامهی مبارزه اعتماد دارد، و کلاً یکی از استراتژیهایمبارزاتی امام خمینی از شروع نهضت تا پیروزی آن، توجه به نقش تودههای آگاه درپیشبرد نهضت است، در صورتی که آقای حکیم نسبت به حضور مردم در روند مبارزاتاعتماد ندارند. ۲ـ امام خمینی معتقد به قیام و مبارزهی علنی است، اما آقای حکیم آن را بینتیجهمیداند. ۳ ـ درخواست امام از آقای حکیم برای دیدار از ایران مؤید این مطلب است که امامبه این امر واقف هستند که آقای حکیم متأثر از القائات و جوّسازی اطرافیان و حتیتبلیغات رژیم شاه، نسبت به تحولات سیاسی ـ اجتماعی جامعهی ایران و اقدامات رژیمشاه، آگاهی کاملی ندارند. به همین دلیل امام از ایشان میخواهد که از ایران دیدن کنند واوضاع ایران را از نزدیک مشاهده کنند تا شاید در دیدگاههای خود راجع به مسائلنهضت اسلامی تجدید نظر کنند. ۴ ـ امام خمینی تلاش دارند که با بهرهگیری از نفوذ معنوی آقای حکیم در میان شیعیان درجهان تشیع تغییراتی بنیادی ایجاد نمایند و روند مبارزات بر ضد رژیم شاه را تسریع کنند. جدا از نگرش آقای حکیم به قیام و مبارزه، عوامل دیگری نیز وجود داشتهاند کهباعث شده بود ایشان نسبت به نهضت اسلامی بیتفاوت باشد و نسبت به اقدامات رژیمشاه موضعگیری نکند. اهم این دلایل را میتوان اینگونه برشمرد: ۱ ـ آیتالله حکیم آشنایی چندانی به مراتب علمی ومعنوی حضرت امام نداشته وایشان را یک شخصیت سیاسی و پیرو مرحوم کاشانی میدانسته است؛ ۲ ـ القائات و جوّسازیهای اطرافیان و نزدیکان ایشان 3 ـ رفت و آمد مأمورین و سفرای شاه به بیت ایشان 4 ـ آقای حکیم متأثر از تجربهی تاریخی خویش به این نیتجه رسیده بود که شاه بایدبماند وگرنه کمونیستها بر ایران مسلط خواهند شد. ۵ ـ شاه ایران در خارج از کشور، در میان شیعیان خارج کشور از محبوبیت برخورداربوده است. زیرا شیعیان خارج از ایران چون با ایران رابطه و رفت آمد نداشتهاند و گاهگاهشاه هدایایی برای علمای شیعه در هندوستان، افغانستان، پاکستان، لبنان و عراقمیفرستاد، اینها باعث شده بود که فکر کنند شاه از حامیان روحانیت و اسلام است. با وجود همه موانع نکتهی بسیار مهم که در برخورد امام کاملاً محسوس است ارادهیایشان بر تداوم مبارزه و قیام است. امام آن گونه سخن میگویند که گویی آینده و نتیجهیمبارزه را میبینند و بدون تردید از دستاوردها و تأثیرات مبارزه با قاطعیت سخن میگویند. آیتالله خویی ایشان نیز از علمای طراز اول حوزهی نجف بودند. دیدگاهها و مواضع ایشان رانسبت به امام خمینی و نهضت اسلامی میتوان به دو مرحله تقسیم کرد: ۱ـ مرحلهی اول: در این زمان آقای خویی در میان علمای طراز اول نجف تنها مرجعی است که بانهضت امام خمینی و علمای قم تشریک مساعی و همسویی داشته است و با دادناعلامیه، از نهضت اسلامی حمایت کرده است. حتی در یکی از اعلامیه هایش گفته بودکه اکنون اسلام به خون نیاز دارد و من خون خود را هدیه میکنم. وقتی امام و حاج آقامصطفی وارد عراق شدهاند حاج آقا مصطفی بلافاصله به بیت آقای خویی تلفن زدند.هنگام استقبال از ورود امام به نجف، آقای خویی هیئتی را برای استقبال از امام بهسوی کربلا اعزام کرد. ۲ـ مرحلهی دوم: در این زمان آقای خویی تغییر رویه میدهد و دیگر با نهضت اسلامی موافق نیست. ودلیل مهم این تغییر رویه، اطرافیان آقای خویی بودهاند که نسبت به مسائل ایران دیدگاهمنفی داشتهاند. آیتالله سید محمدباقر صدر در دوران قبل از تبعید، امام خمینی از جمله شخصیتهای مورد علاقهی آقای صدرو حتی این علاقه به زمان حضرت آیتالله بروجردی برمیگردد. پس از آغاز نهضتاسلامی ایشان از معدود علمای نجف بود که حرکت امام را تأیید کردند و از طریقاطرافیان آقای حکیم به ایشان فشار میآورد که از نهضت امام خمینی حمایت کنند وحرکت ایشان را تأیید نمایند. در نامهای که ایشان به یکی از علمای ایران نوشته در آناز قیام امام خمینی و مردم ایران بر ضد امریکا و مخالفت با کاپیتولاسیون به شکوه یادکرده و از تبعید امام به ترکیه اظهار ناراحتی کردهاست. تاریخ این نامهی مربوطه به سال44 ه.ش است. بخشی از متن نامه: «اما در مورد ایران، وضع هنوز همچنان است که در گذشته بوده است و آقایخمینی از سوی مزدوران امریکا در ایران، به ترکیه تبعید شده است. این بار آقایخمینی توانست که دهان شاه را ببندد که همواره جنبش مخالف خود در ایران رابه ارتجاع و عقب ماندگی متهم میکند آیا هیچ انسانی در جهان میتواند کهجنگ و مبارزه با اعطای امتیازات جدید به آمریکا را، ارتجاع و عقبمانده نامبگذارد». با ورود امام به نجف، ایشان در مراسم استقبال شرکت کردند و حرکت امام را بهعنوان حرکتی جدید برای به دست گرفتن زمام از سوی مرجعیت، پیگیری کرده است وبه بعضی از شاگردان خویش توصیه نموده که در درس ولایت فقیه امام شرکت کنند.البته یکی از اشتباهات شهید صدر در این دوران این است که پس از رحلت آقای حکیماز مرجعیت امام خمینی حمایت نکرد و آقای خویی را به عنوان مرجع اعلم معرفی کرد.در صورتی که آقای خویی علیرغم مرجعیت عام و نفوذ و قدرتی که داشته برای مقابلهبا رژیم عراق برنامهای نداشته است. در اواخر حضور امام خمینی در نجف، مواضع آیتالله صدر تندتر شد و با تغییر رویهبه حضرت امام روی آورد و خود را رو در روی رژیم شاه قرار داد. دلیل این نزدیکی اینبودکه امام خمینی در برابر بیرون راندن علما و طلاب حوزهی علمیهی نجف که از سویعراق انجام گرفت، ایستاد و موضع گرفت. آیتالله صدر نیز سعی داشت از این اقدامرژیم عراق جلوگیری کند .این در حالی بود که آیتالله خویی موضع نرمش و سازش درپیش گرفت. ولی امام خمینی علیرغم این که در برابر رژیم شاه مبارزه میکرد، در برابراین اقدام رژیم عراق نیز موضعگیری کرد و قاطعانه با این اقدام برخورد کرد. حرکت امامتأثیر مهمی بر حوزهی نجف داشت و باعث بقای حوزه و نظر مساعد علما نسبت به امامشد. آیتالله صدر هم از موضع امام حمایت و آن را تأیید کرد. در این زمان است کهایشان جملهی معروف و ستایشآمیزش را در توصیف امام خمینی بیان کرد: «ذبوا فیالامام الخمینی کما ذاب فی الاسلام» «ذوب شوید در امام خمینی هم چنان که او دراسلام ذوب شده است». به عبارت دیگر او امام را به عنوان سمبل و مظهر مبارزهمعرفی کرد. در زمانی که امام در پاریس بودند ایشان نامهای به امام نوشتند و آمادگی خود و نسلجوان مسلمین را به عرض امام رساندند و گفتند در خدمت رهبران و اهداف عالیهیحضرتعالی هستم و تمام امکانات خود را در این زمینه به کار میگیرم. آیتالله سید عبدالله شیرازی همان طور که در فصل اول بیان شد ایشان در اعتراض به اقدام کشف حجابرضاشاه، ایران را در سال 1316 ه .ش ترک کرد و به نجف آمد. و با صدور اطلاعیه وسخنرانی به مبارزه با حکومت پهلوی ادامه داد و این روند تا زمان حضور امام در نجفادامه داشت. بعد از ورود ایشان نیز همگام و همصدا با امام، منتهی به صورت مستقل بهاقدامات رژیم شاه اعتراض کرد. ایشان بیهیچ چون و چرایی حضرت امام و مشیسیاسی ایشان را قبول داشت و در مبارزه علیه رژیم پهلوی پیشقدم بود. میرزا حسن بجنوردی از علمای بزرگ حوزهی نجف و از علاقهمندان به امام و در زمینههای سیاسی باایشان هماهنگی داشت. حاج آقا مصطفی فرزند امام در جلسات درس ایشان حاضرمیشدند. آقا میرزا باقر زنجانی از علما و بزرگان و مدرسین نجف بود و با وجود مرجعیت حاضر نشد رساله منتشرکند. ایشان بر اوضاع سیاسی و اجتماعی تاریخ مشروطیت احاطه داشت، ولی علیرغمبینش قوی، یک ذهنیت منفی نسبت به نقش استعمار انگلیس در تاریخ ایران داشت و بهنوعی به مبارزه بدبین بود و نیز معتقد بود که در پشت سر قضایا یک قدرت خارجیحضور دارد. وی در ابتدای ورود امام به نجف نسبت به نهضت اسلامی بدبین بود، ولیملاقات با امام دیدگاه وی را عوض کرد. سیدمحمد شیرازی از علمای بانفوذ کربلا و فرد اول آن جا به شمار میآمد. هنگام ورود امام به کربلا ازامام استقبال گرمی کرد و منزلی را برای سکونت امام و همراهانش در نظر گرفت و حتیاز امام خواست تا به جای ایشان در صحن مطهر امام حسین (ع) اقامهی جماعت کند.اما با وجود این رابطهی خوب سرانجام این روابط به سردی گرایید و این وضعیت تا زمانعزیمت آقای شیرازی به کویت ادامه داشت. بعد از ورود آقای شیرازی به کویت،دوستان و حامیان ایشان حملاتی را علیه امام ترتیب دادند و شروع به بدگویی و اتهامنسبت به امام کردند. حتی برخی از آنها با تفسیق حتی تکفیر امام، کار را به اوج رساندند.و این ناسزاها از آن زمان و حتی بعد از ورود آقای شیرازی به ایران ادامه داشت. زمانیبرخی شاگردان امام مثل آقای محتشمیپور و آقای فردوسی پور که به کویت سفر کردندگفتند که بیت ایشان پاتوق مأموران ساواک بوده است و حتی آقای شیرازی به آن توصیهمیکند که از مبارزه دست بردارند. سید عباس مُهری که از طرفداران و نمایندهی امام درکویت بود به جهت آشنایی با کارها و فعالیتهای سیاسی، وی را تکفیر کرد و حتیایشان را بدتر از شاه دانست. شیخ نصرالله خلخالی حجهالاسلام شیخ نصرالله خلخالی در شهر نجف متولد شد و در حوزهی علمیهیآن شهر به تحصیل پرداخت. وی نیز همچون پدرش حاج حسن خلخالی مورد وثوقعلمای ایران و عراق بود و وجوهات شرعی علما از طریق وی به حوزهی نجفمیرسید. وی از دوستان دوران جوانی امام بوده است. همان طور که قبلاً بیان شد باسعی و تلاش ایشان استقبال خوبی از امام در شهرهای عراق به عمل آمد و در نجفمنزلی برای امام در نظر گرفت و به اصرار ایشان، امام کلاس درس خود را شروع وشهریه پرداخت کردند «خیلی از مسائلی را که هر کس نمیتوانست به امام عرض بکندبه وسیلهی ایشان به امام میرسانند». شیخ نصرالله خلخالی از طرف امام پرداختشهریه را متقبل شد و به سبب تمکن مالی که داشت در حوزهی نجف حکم بانک راداشت و دفترخانهی ایشان عملیات بانکی انجام میداد. ایشان نقش بسیار مهمی درتحکیم موقعیت حضرت امام در نجف و پیشبرد نهضت اسلامی بر عهده داشت.حجهالاسلام و المسلمین عمید زنجانی در این باره این چنین میگوید: «آقا شیخ نصرالله یک منبع مالی و منبع تقویت برای کسانی بود که در جهتنهضت کار میکردند، من این نکته را برای آن بیان میکنم که ممکن است کسانیفکر کنند وی به خاطر ارتباطات جزئی که با عوامل رژیم داشت شاید از کسانیمحسوب شود که وابسته به رژیم بودند. من فکر میکنم که او به خاطر تمشیتامور مالی، ناگزیر به ارتباط با رژیم پهلوی بود… تصور ذهنی من این است کهوی به صورت نامرئی کمک میکرد ضرورتی نمیدید علناً به عنوان پایگاهیبرای نهضت و انقلاب باشد». سید محمد روحانی از مخالفین سرسخت امام بود. ایشان از همان بدو ورود امام به عراق، به مخالفت باایشان برخاست و علناً به امام توهین و مسائلی را برای خدشه دار شدن شخصیتایشان بیان کرده است. همچنین ضمن وارد کردن توهین به حاج آقا مصطفی در جهتخدشه دار شدن شخصیت ایشان تلاش کرد و حتی کوشید کلاس درس امام را بهتعطیلی بکشاند. بیت او محل جمع شدن مخالفین بود و حتی در آن جا شایع کردهبودند که امام خمینی حوزهی قم را به هم زد و حالا آمده نجف را هم مثل قم به همبزند. یکی دیگر از اقدامات وی برای تضعیف موقعیت امام، تلاش برای جذبکسانی بود که از ایران به عشق امام به نجف میآمدهاند. جریانهایی که با امام و نهضت اسلامی در نجف موافق نبودند جریانهایی که با نهضت اسلامی ایران و حضرت امام موافق نبودند، عبارتند از: الف) جریان برادران انصاری قمی که از اطرافیان آیتالله خویی بودند یکی از آنانمتولی و یا متصدی مسجد خضراء (محل اقامهی نماز جماعت و درس آقای خویی) بود. ب) جریان سید عزیز طباطبایی نوه مرحوم سید، متولی مدرسهی بزرگ آ سیدمحمد کاظم یزدی و یکی از دست اندرکاران مکتب امیرالمؤمنین (ع) که ارتباط مستمریبا سید محمد روحانی داشت. ج) سید احمد مستنبط، امام جماعت مسجد بالاسر حضرت امیر علیه السلام درداخل حرم مطهر ویکی از طرفداران پر و پا قرص رژیم. د) جریان سید مرتضی نخجوانی، یکی از اقطاب تعیین مرجعیت نجف و عناصرفعال و محوری منزل و تشکیلات آیتالله خویی. هـ) جریان بیت مرحوم سید علی خلخالی و فرزندان و بستگان ایشان. و) جریان آقایان ممقانی و شیخ محمد رشتی از افراد صاحب نفوذ در بیت آیتلله حکیم. منبع: www.irdc.ir