آیا طلب مرگ کراهت دارد؟
کراهت طلب مرگ
البتّه باید توجّه داشت که علاقه اوّلیای الاهی به مرگ به معنای آن نیست که از خدا مرگ خویش را بطلبند؛ چرا که دنیا تجارتگاه آنان است. امام عسکری از پدران خود نقل میکند:
جَاءَ رَجُلٌ إِلَی الصَّادِقِ فَقَالَ: قَدْ سَئِمْتُ الدُّنْیَا فَأَتَمَنَّى عَلَی اللهِ الْمَوْتَ. فَقَالَ: تَمَنَّ الْحَیَاهَ لِتُطِیعَ لَا لِتَعْصِیَ فَلَأَنْ تَعِیشَ فَتُطِیعَ خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ فَلَا تَعْصِیَ وَلَا تُطِیعَ.([۱])
شخصی نزد امام صادق آمده و عرض کرد: از دنیا خسته شدهام؛ از این رو از خدا تمنّای مرگ دارم. حضرت فرمودند: تمنّای حیات کن تا فرمانبرداری (خدا) کنی، نه اینکه نافرمانی نمایی؛ چرا که زندگی همراه با اطاعت برای تو بهتر است از این که بمیری در حالی که نه عصیان کرده باشی و نه اطاعت.
از حدیث پیامبر اسلام نیز میتوان استفاده کرد که انسان نباید تمنّای مرگ کند تا اگر نیکوکار است، بر نیکیهای خود بیفزاید و اگر گناهکار است، بتواند توبه نموده و گذشته خود را جبران نماید.
همچنین در حدیث دیگر میفرماید:
قال النّبی: لَا یَتَمَنَّی أَحَدُکُمُ الْمَوْتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِهِ وَلْیَقُلِ اللَّهُمَّ أحْیِنِی مَا کَانَتِ الْحَیَاهُ خَیْراً لی وَتَوَفَّنِی إِذَا کَانَتِ الْوَفَاهُ خَیْراً لِی.([۲])
کسی از شما به جهت اینکه دچار گرفتاری شده، آرزوی مرگ نکند؛ بلکه بگوید خدایا تا مادامی که زندگی برای من خیر است، مرا زنده بدار و هنگامی که وفات برای من خیر باشد، مرا بمیران.
بله، اگر انسان نتواند از حیات و عمر خود هیچ گونه استفادهای ببرد و زندگی برای او به جای سود ضرر معنوی در بر داشته باشد، در این صورت مرگ برای وی بهتر از حیات خواهد بود.
سید السّاجدین زین العابدین علی بن الحسین میفرمایند:
وَعَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَهً فی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیّ.([۳])
خدایا! عمر مرا مادامی که در راه فرمانبرداری از تو صرف شود طولانی کن؛ امّا هنگامی که چراگاه شیطان قرار گرفت، قبل از آنکه خشم تو بر من سبقت گیرد و غضب تو برایم حتمی شود، جانم را بگیر.
در روایات نیز به این امر اشاره شده:
عَنْ أبی عَبْدِاللهِ أنَّهُ قَال: مَنِ اسْتَوَى یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ… مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَمَنْ لَمْ یَرَ الزِّیَادَهَ فِی نَفْسِهِ فَهُوَ إِلَى النُّقْصَانِ وَمَنْ کَانَ إِلَی النُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْحَیَاهِ.([۴])
امام صادق فرمود: هر کس دو روزش مساوی باشد، در خسران است؛ ولی اگر امروزش بدتر از دیروز او باشد، ملعون (و از رحمت خدا دور) خواهد بود و کسی که احساس زیاد شدن (معرفت به خدا، ایمان، کمالات و صفات خوب اخلاقی) در خود نکند، در نقصان است و کسی که روز به روز در حال نقصان باشد (و هیچ گونه تکاملی نداشته باشد) مردن او برایش بهتر از زنده بودن است.
در رابطه با کراهت انسان از مرگ، در حدیثی نقل شده است: «مردى نزد عمر خلیفه دوّم آمد، و گفت: من فتنه را دوست دارم! و از حق بیزارم! و به چیزى گواهى مىدهم که هرگز ندیدهام! عمر عصبانی و ناراحت شد؛ او را به زندان افکند. این سخن به گوش على رسید.
آن حضرت فرمود: اى عمر! زندان کردن این مرد ظلم است و تو مرتکب ستم شدى. عمر گفت: چرا؟ فرمود: تو حرف آن مرد را نفهمیدی؛ زیرا او مال و فرزند خود را دوست مىدارد که خدا در یکى از آیات قرآن از آن تعبیر به «فتنه» کرده است: {إنَّما أَمْوالُکُمْ وَ اوّلادُکُمْ فِتْنَهٌ}([۵]) او از مرگ بیزار است و در قرآن از آن تعبیر به «حق» شده {وَجاءَتْ سَکْرَهُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ}([۶]) اما اینکه او گفته است، به چیزی گواهی میدهم که هرگز او را ندیدهام، یعنی او شهادت به یکتایى خداوندى مىدهد که هرگز او را ندیده است. در اینجا عمر گفت: «لو لا على لهلک عمر» اگر على نبود، عمر هلاک مىشد. سپس دستور داد آن مرد را آزاد کنند.
[۱]) بحار الانوار، ج۶، ص ۱۲۸٫
[۲]) وسائل الشیعه، ج۲، ص ۴۴۹٫
[۳]) صحیفه سجادیه، ص ۹۲؛ مفاتیح الجنان، دعای مکارم الاخلاق.
[۴]) وسائل الشیعه ج ۱۶، ص ۹۴٫
[۵]) تغابن/ ۱۵
[۶]) ق/ ۱۹
برگرفته از کتاب “برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات”؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای دانلود کتاب اینجا را کلیک کنید.