حکمت و فلسفه را اگر- بمَثَل- بهانسان تشبیه کنیم، تاریخ فلسفه، در حکم نسبنامه و شجره اجداد و نیاکان آن و سیر زندگی و ماجراهای او، از خردی تا بزرگی و از نقص تا به کمال است. تاریخ فلسفه، نسب شناسی فلسفهاست و برای کسیکه میخواهد آنرا بیاموزد لازم است، حتی پیش از فراگرفتن آن، بمطالعه و حتی آموزش تاریخ آن بپردازد. علمای منطق برای آغاز هر دانش، نخست، آموختن و دانستن هشت چیز را لازم میدانستند که بنام «رئوس ثمانیه» معروف شدهاست، از جمله: شناخت موضوع علم، تعریف و فایده آن و روش شناسی پژوهش در آن دانش، تا دانشجوی آن رشتهاز علم، با شناخت صحیح و بینشی روشن وارد آن دانش گردد و شوق او برای آموزش آن افزودن گردد. بر این قیاس، تاریخ هر علم- بخصوص تاریخ فلسفه- را باید یکی از رئوس اصلی و مبادی عمده و نخستین آن دانست، که هر نوآموز فلسفه بایستی در کنار خواندن آن با تاریخ و دیرینه و گذشته و ریشههای آن نیز آشنا گردد. امّا، دریغ کهامروز نه فقط در پای آموزش و فراگیری فلسفه به تاریخ آن اهمیت شایسته و بایسته داده نمیشود بلکه پارهئی از اشتباهات تاریخی در لابلای کتب فلسفه هست که میتوان گفت همان اندک نیز که تدریس میشود بسا زیانبخش میباشد. نگارش و پژوهش در تاریخ فلسفه نیز در دورههای اخیر حوزههای فلسفه ما بسیار کم شدهاست و کار چندانی- آنهم با دقت لازم و دور از خطا- بوسیله پژوهشگران انجام نگردیدهاست. شاید یکی از دلایل این کمتوجهی به تاریخ فلسفهاین تصور باطل باشد که نگارش تاریخ فلسفه در شأن یک دانشمند و فیلسوف نیست و کسیکه سرگرم حل مسائل عالی فلسفهاست نباید خود را به داستانسرائیهای مورخان و خُرد و ریز زندگی دانشمندان گذشته بپردازد. نتیجه این اشتباه گذشتگان این شدهاست که کار تاریخنگاری فلسفه بدست غربیان افتاده و از این رهگذر تحریفهائی بزیان فلسفه مشرق و بخصوص فلسفهاسلامیدر تاریخ فلسفه بوجود آمدهاست: دروغها در عظمت یونان باستان ساخته شده، گوئی فلسه مهد و مامیجز یونان نداشته و فلسفه امروز نیز جز فلسفه جدید غرب نمیباشد و باقی همه وَهم و باطل است. بدتر از آن، اینکه- چون مرجع و منبع ما همان کتب غربیان بوده (یا شده)- بسیاری از مردم ما نیز بهان اکاذیب و مجعولات گرویده و حتی گاهی داغتر از آنان به شرح عظمت غرب و تفوق ازلی و ابدی آن بر مردم مشرقزمین پرداختهاند، و این را بروشنی در نوشتههای نیمقرن اخیر در ایران میتوان مشاهده کرد. در بررسی و دستهبندی مؤلفان غربی دیده میشود که پارهئی از این کتب را بیدینان فلسفی و بت علم پرستان اروپائی نگاشتهاند، از آن زاویه که خو دیدهاند؛ و همان را مانند نسخهئی شفابخش به ما دادهاند. برخی دیگر از مؤلفان از طایفه کشیشان متعصب غربی بودند که دیدگاههای ضداسلامی و شرقی داشتند؛ و حتی برخی اطلاعات و معلومات لازم را در فلسفه بخصوص فلسفه اسلامی دارا نبودند. شگفت اینجاست که هنوز مرکب چاپ برخی از این کتب، خشک نشده، برخی خوشباوران و خیراندیشان- و گهگاه خود کم بینان یا بقایای غربزدگان- آنرا به حلیه ترجمه (به فارسی) آراسته و غثّ و سمین و خوب و بد و سودمند و زیانبار آنرا نشناخته و به خورد مردم ما و نسل نو خاسته فلسفه میدهند و از این رهنگذر چه ستم که به جوانان و دانشپژوهان و فرهنگ کشور نمیکنند اگر نگوییم- دانسته یا ندانسته به ملت و کشور و آئین و تاریخ خود خیانت مینمایند و آب بهاسیای دشمن میریزند. دشمنانی که همواره در کمین ضربه زدن و در کار پنهانسازی تاریخ سر بلند ما بوده و میباشند و سعی در دور نمودن جهان باصطلاح سوم از خودی خود و فرهنگ و تاریخ دارند. کیست که نداند برخی از دول غربی، بدنبال برنامههای استثماری خود، سیاست شوم تهیسازی و دورسازی ملل استعمار زده را از فرهنگ و تاریخ و گذشتهاش پیوسته در اندیشه و آستین داشته و با خود بزرگنمائیها و تحقیر گذشته پرافتخار دیگران، فرزندان اقالیم دیگر را مزوّرانه به دامان ناامن خود نشاندهاند. ملت ما در قرن گذشته همواره یکی از قربانیان این توطئه و توطئه گران بودهاست. از آغاز مشروطه و سلطهاشکار دول مزبور بر سیاست و دولت ایران، کار مقابله با میراثهای علمیکهن و تاریخ علم این ملت آغاز شد؛ شگفت نباید داشت که تأسیس دانشگاه نیز برای مقابله با حوزهها و مدارس قدیمیو شاید براندازی آنها بود، با آنکه دانشگاههای عمده و مشهور اروپائی همچون سوربون و آکسفورد و کمبریج آنها همه، همان حوزهها و مدارس طلبگی بود که بتدریج همراه با آهنگ رشد اروپا سیری طبیعی را بهمراه داشت و به دانشگاههای امروزی بدل گشت. سیاست شوم دیگر دشمنان فرهنگی ترجمه کتب اقسام فلسفهها و اندیشههای بظاهر نوگرایانه (مدرن) بود، کهاز جملهانها یکی ترجمه کتب تاریخ فلسفه و عمدتاً فلسفه دکارتی و مانندهای آن است و نمونهاش تألیف و پردازش و تبلیغ و نشر کتاب سیر حکمت در اروپا از فروغی است اگر چهاین کتاب، برخلاف اراده و نیّت مؤلف آن و ناخواسته، خدمتی به حوزههای علمیه کرد و هنوز هم مرجعی مفید شمرده میشود. دانشگاهها نیز بر خلاف نیّت و هدف بنیانگذاران آن تا اندازهیی مفید از آب در آمدند و ملت هشیار ما تا آنجا که توان مقابله داشت و از عهدهاش بر میآمد از زیانهای نهفته آن پرهیز نمود. هدف سازندگان دانشگاهها در ایران و کشورهایی مانند آن خدمت به جامعه علمیو بالابردن سطح دانش یا کمک به جوانان این مرز و بوم نبود بلکه علاوه بر بستن مدارس قدیمیو بانزوا کشاندن علوم و فلسفه اسلامیو حقوق اسلام، بر آن بود که در لابلای آموزشهای عالی رسمی، مبانی بیدینی (یاسکولاریزم)،- و بلکه ضد دینی را؛ که خواسته شاه و حکومت وقت بود- پیریزی نماید و مردمیبپروراند که شناسنامهایرانی ولی قلبی مقهور غرب و آکندهاز مهر و ارادت به غربیان، و مغزی سرشار از فرهنگ و بینش اروپائی داشته باشند؛ نان خود را بخورند و بهاستثمارگران نشسته در غرب خدمت کنند و نتیجهان شد که دیدیم برخی از این دانش آموختگان، همانها شدند که بگفته دکتر شریعتی، امضاشان در پای تمام قراردادهای خیانتآمیز بر ضد این ملت دیده میشود. این هدف- یعنی زوال مبانی علمیو فرهنگی سنتی و مذهبی- در دو بخش علوم انسانی و علوم دیگر اجرا میشد. پزشکی کهاوج دانش کاربردی در ایران بود در بیشتر موارد به دارو فروشی داروسازان خلاصه میشد و پزشکی سنتی که سودش بر زیان میچربید، بزور و فشار از بین میرفت. صنایع و علوم محض نیز در چارچوبی محدود و نازا عرضه میگردید و آزمودیم که در این نیمقرن کهاوج رشد علوم و صنایع در ایران بود، چیزی در برابر عرضههای غرب از دانشگاه برنخاسته و رقمیدرخور توجه در برابر صفر قرار نگرفتهاست. اما در علوم انسانی که بسبب فرهنگساز بودن، بیشتر آماج سیاست دشمنان بود، کار بگونهیی دیگر شد. در برابر علم فقه و اصول حوزههای علمیه دانشکده حقوق ساختند که چیزی جز دستگاه تبلیغ برای حقوق غرب (بویژه فرانسه)، و تربیت شیفتگانی برای آن نبود، و اگر در آن دانشکده پرتو علمیسوسو میزد از برکت تربیت شدگان حوزههای قدیمیو دروس آنجا بر میخاست. در برابر حکمت اصیل ایرانی و اسلامی- که چشم جهانی را خیره کرده و در همین کتاب خواهیم دید که چسان از راهاندلس و غیر آن به غرب رفته- و حتی فلسفه امروز غرب با تمام بیگانگی که با آن دارد فرزندی ناخلف از تبار آن است- آمدند و دانشکدههایی ساختند که کار اصلی آن تدریس و تبلیغ فلسفه غربی دوران جدید بعد از رنسانس است و پیامبران آن معجزه آسمانی، نو کیسه گانی مانند درکات و اسپینوزا و هِگِل و کانت و هیوم و دهها مانند آنان. تا بامروز. البته باید دانست کهاین سخن نه بمعنای بیهوده مطلق و غلط کامل بودن اندیشه غربی است، و نه شیوه مقبول اسلامیگوش بستن بر سخن دیگران میباشد، بلکه برعکس، هم اندیشه فلسفی غرب جای تأمل و بهرهگیری دارد و هم اسلام و قرآن به ما آموختهاست که «دین باوران به سخن دیگران گوش فرا میدهند و بهترینهای آنرا بر میگزینند»؛ اما فرق است میان آنکه: هدیه چیست؟ تا آنکه هدف دشمن از دادن آن کدام است؟ کسانی که با فلسفه غربی آشنایند خوب میدانند که بی قطب نمای فلسفه سنتی و بدون در دست داشتن مبانی فلسفهاسلامیبهان وادی افتادن، کمتر از سرگردانی در وادی تیه نیست که فیلسوف آن پس از چهل سال سرگرمیو سرگردانی هنوز توان راهیابی به مبداء و معاد و فلسفه حیات را- که سه مسئلهاساسی و نخستین انسانی است- ندارد و نمیداند که «از کجا آمده»؟ و به «کجا خواهد رفت»؟ و چگونه باید زیست کند؟ در چنین وضعی، سیاست اسلام زدائی اقتضا میکرد که با فلسفه اسلامینیز مقابله گردد، و از اینجاست کهامروز در مقابل انگشت شماری دانشکده فلسفه اسلامی، همه جا فلسفه، همان فلسفه غربی است و اگر نبود پایمردی حوزههای علمیه و همت و پایداری اساتید و فیلسوفان حوزههای سنتی، شاید در ایران نیز همچون مصر و عراق و شام، اثری از فلسفه اصیل اسلامیو حکمت دیرینهاشراقی باقی نمانده و رنجها و زحمات حکمای گذشته ما فراموش شده بود. باز میگردیم به آغاز سخن، کهاز ضرورت پرداختن به تاریخ فلسفه، سخن میگفتیم و آنکه ما این رکن استوار فلسفه را رها کردیم تا بدست دشمن افتاد. چهره آنرا دگرگون و حقایق آنرا گاه واژگون ساختند یونان را کعبه حکمت اندیشه فلسفی کردند؛ فلسفه شرقی و اسلامیاوهام و تخیلات وانمود گردید و فلسفه راستین همان شد کهاز مغز اندیشمندان غربی تراویده بود. امّا انقلاب اسلامیملت هوشمند ایران، انقلابی همه جانبه و بازگشتی به هویت واقعی و تاریخ کهن سرافراز و دین والا و پرمایه اسلام راستین بود، دانشپژوهان و جامعه سازان این ملت آگاه نیز مانند سیاستمردان با نگاهی دوباره، به خود پرداختند و به تاریخ حکمت و علم خود، و میرود کهاز این بنای رفیع دانش غبار روبی کند. جا دارد که در این دگرگونی بر خود ببیند؛ محققان ما دست به پژوهشی نو در تاریخ فلسفه، بویژه فلسفه پیش از سقراط در ایران بزنند و در کنار آن بدفاع از فلسفه اسلامیو حقی که بر گردن علم و اندیشه امروز جهان دارد، سهم شیعه را در این عرصهاشکار سازند؛ در اینباره کتابها بنویسند و اغلاط عمدی و غیرعمدی غربیان را نشان دهند و این طلسم چند صد ساله را باطل سازند.