تولّى و تبرّى
امام زین العابدین فرمود:
«شِیعَتُنا اَلَّذیِنَ… یُوالُونَ اَهلَ البَیتِ و یَتَبَرَّءُونَ مِن اَعدائِهِم؛ شیعیان ما کسانى هستند که اهلبیت را دوست دارند و از دشمنان آنان بیزارى مىجویند».[۱]
امام رضا نیز فرمود:
«شِیعَتُنا اَلمُسلِمونَ لِأَمرِنا، الآخِذُونَ بِقَولِنا، المُخالِفُونَ لاَِعدائِنا، فَمَن لَم یَکُن کَذلِک فَلَیسَ مِنّا»؛
«شیعیان ما کسانى هستند که تسلیم اوامر ما بوده، سخن ما را مىپذیرند و با دشمنان ما مخالفند؛ پس کسى که چنین نباشد از ما نیست».[۲]
تولّى و تبرّى و جایگاه آن در آیات و روایات
«تولّى»؛ یعنى دوست داشتن ومحبت ورزیدن به اهلبیت و تمام اولیا و دوستان خدا.
«تبرّى»؛ یعنى برائت جستن و دشمنى کردن با دشمنان اهل بیت و تمام دشمنان خدا و اولیاى الهى؛ به این معنى که مؤمن و شیعه واقعى اهل بیت وظیفه دارد اهل بیت و تمام اولیا و دوستان خدا را دوست بدارد و با دشمنان اهل بیت و دشمنان خدا دشمنى ورزد و از آنان تبرّى جوید.
محبت اولیاى الهى و تبرّى از دشمنان خدا از عقاید و اصولى است که تنها به شیعه یا مسلمانان اختصاص ندارد؛ بلکه یکى از اصول مسلم و ثابت در تمام ادیان الهى است که در آیات و روایات مورد تأکید فراوان قرار گرفته است.
قرآن کریم مىفرماید:
«لا یَتَّخِذِ المُؤمِنونَ الکـفِرینَ اَولِیاءَ مِن دونِ المُؤمِنِین»؛
«افراد باایمان نباید به جاى مؤمنان، کافران [به عنوان] را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند».[۳]
در آیات دیگرى مىفرماید:
«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّى وعَدُوَّکُم اَولِیاءَ تُلقونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّهِ وقَد کَفَروا بِما جاءَکُم مِنَ الحَقِّ… و مَن یَفعَلهُ مِنکُم فَقَد ضَلَّ سَواءَ السَّبیل»؛
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، دشمن من و دشمنان خود را دوست نگیرید، شما نسبت به آنان اظهار محبت مىکنید در حالى که آنها به آنچه از سوى حق براى شما آمده کافر شدهاند و هرکس از شما چنین کارى کند از راه راست گمراه شده است».[۴]
سپس در ادامه آیات یاد شده به یکى از ویژگیهاى بارز حضرت ابراهیم ، که برائت از دشمنان خدا باشد، اشاره کرده و آن حضرت را الگوى تمام موحدان، در این امر، معرفى مىنماید:
«قَد کانَت لَکُم اُسوَهٌ حَسَنَهٌ فى اِبرهیمَ والَّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءؤُا مِنکُم و مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ کَفَرنا بِکُم وبَدا بَینَنا وبَینَکُمُ العَدوهُ و البَغضاءُ اَبَدًا حَتّى تُؤمِنوا بِاللّهِ وحدَهُ …»؛
«براى شما سرمشق خوبى در زندگى ابراهیم و کسانى که با او بودند، وجود داشت؛ در آن هنگام که به قوم مشرک خود گفتند: از شما و آنچه غیر از خدا مىپرستید، بیزاریم. ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنى همیشگى آشکار شده است تا آن زمان که به خداى یگانه ایمان بیاورید».[۵]
در روایات اسلامى نیز به این اصل مهم دینى سفارش زیادى شده است.
پیامبر اکرم در روایتى خطاب به اصحاب خود فرمود:
«أَىُّ عُرَى الایِمانِ اَوثَقُ؟ فَقالُوا: اللّهُ و رَسُولُه اَعلَمُ و قال بَعضُهُم: الصَّلاهُ و قالَ بَعضُهُم: الزَّکاهُ و قالَ بَعضُهُم: الصِّیامُ و قالَ بَعضُهُم: الحَجُّ والعُمرَهُ و قال بَعضُهُم: الجِهادُ. فَقالَ رسُولُ اللّهِ : لِکُلِّ ما قُلتُم فَضلٌ و لَیَس بِهِ و لکِن اَوثَقُ عُرَى الایِمانِ، اَلحُبُّ فِى اللّهِ والبُغضُ فِى اللّهِ و تَوالِى اَولِیاءِ اللّهِ والتَّبرِّى مِن اَعداءِ اللّهِ»؛
«کدام یک از دستگیرههاى ایمان محکمتر و مطمئنتر است؟ اصحاب عرض کردند: خدا و رسولش آگاهترند. برخى گفتند: نماز و گروهى گفتند: زکات و بعضى گفتند: روزه و عدهاى دیگر گفتند: حج و عمره و بعضى گفتند: جهاد.
رسول خدا فرمود: همه آنچه گفتید داراى فضیلت است، ولى پاسخ سؤال من نیست. محکمترین و مطمئنترین دستگیرههاى ایمان، دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا و دوست داشتن دوستان خدا و تبرّى از دشمنان خدا است».[۶]
فضیل بن یسار مىگوید:
«سَأَلتُ اَبا عَبدِاللّهِ عَنِ الحُبِّ والبُغضِ أَمِنَ الایِمانِ هُوَ؟ فَقالَ: و هَلِ الایمانُ إلاَّ الحُبُّ والبُغضُ؟»؛
«از امام صادق سؤال کردم که آیا محبت و دشمنى از ایمان است؟ حضرت فرمود: آیا دین جز محبت و دشمنى چیز دیگرى هست؟»[۷]
اساس دین بر پایه محبت و دشمنى بنا شده و دین چیزى جز محبت به خدا و اولیاى او و آنچه آنان دوست دارند و نیز دشمنى و بیزارى از دشمنان خدا و اولیاى او و آنچه آنان انجام مىدهند نیست. واقعیت نیز همین است؛ زیرا محبت است که انسان را به طرف خدا و اولیاى او و دین الهى مىکشاند و بغض است که انسان را از دشمنان خدا و اعمال آنان دور مىکند.
در حدیث دیگرى آن حضرت خطاب به یکى از یارانش به نام «جابر» فرمود:
«إِذا اَرَدتَ أَن تَعلَمَ أَنَّ فیکَ خَیرا فَانظُر اِلى قَلبِکَ فَاِن کانَ یُحِبُّ اَهلَ طاعَهِ اللّهِ و یُبغِضُ اَهلَ مَعصِیَتِهِ فَفیکَ خَیرٌ. واللّهُ یُحِبُّکَ و إِن کانَ یُبغِضُ اَهلَ طاعَهِ اللّهِ و یُحِبُّ اَهلَ مَعصِیَتِهِ فَلَیسَ فیکَ خَیرٌ وَاللّهُ یُبغِضُکَ والمَرءُ مَعَ مَن اَحبَّ»؛
«هرگاه خواستى بدانى که آیا در تو خیرى وجود دارد یا نه، نگاهى به قلبت بکن؛ اگر کسانى را که اهل طاعت خدا هستند، دوست مىدارى و کسانى را که خدا را معصیت مىکنند دشمن مىشمارى پس در تو خیرى هست و خدا تو را دوست دارد و اگر اهل طاعت خدا را دشمن مىدارى و کسانى را که معصیت خدا مىکنند دوست مىدارى پس خیرى در تو نیست و خدا تو را دشمن مىدارد و انسان با کسى است که او را دوست مىدارد».[۸]
امیرالمؤمنین نیز مىفرماید:
«إِیّاکَ أَن تُحِبَّ اَعداءَ اللّهِ او تُصفِىَ وُدَّکَ لِغَیرِ اللّهِ فَإِنَّ مَن اَحَبَّ قَوما حُشِرَ مَعَهُم»؛
«بپرهیز از اینکه دشمنان خدا را دوست بدارى یا محبت درونى خود را مخصوص غیر اولیاى خدا گردانى که هرکس در قیامت با آن کس که او را دوست دارد، محشور مىگردد».[۹]
اهل بیت کاملترین مصادیق اولیاى الهى
چنان که در ابتداى بحث اشاره شد، محبت به دوستان خدا و تبرى جستن از دشمنان خدا یکى از اوصاف شیعه و بلکه یکى از تکالیف واجب هر مسلمان است؛ زیرا طبق تعالیم قرآن و سنت بر هر فرد مسلمان لازم است که به اولیاى الهى و دوستان خدا محبت ورزد و از دشمنان خدا برائت جوید؛ اما در میان اولیاى الهى، اهل بیت مصداق اکمل و اتم اولیاى الهى و دوستان خدا هستند که بر همه مسلمانان واجب است نسبت به آنان محبت ورزند و از دشمنان آنان بیزارى جویند.
محبت به اهل بیت و بیزارى از دشمنان آنان از چنان اهمیتى برخوردار است که خدا و رسول او علاوه بر این که به طور کلى مسلمانان را نسبت به محبت ورزیدن به دوستان خدا سفارش کردهاند به طور خاص نیز نسبت به دوستى و محبت به اهل بیت او فرمان دادهاند.
خداوند در آیه ۲۳ شورى خطاب به پیامبر اسلام مىفرماید:
«قُل لا اَسـئلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّهَ فِى القُربى ومَن یَقتَرِف حَسَنَهً نَزِد لَهُ فیها حُسنـًا اِنَّ اللّهَ غَفورٌ شَکور»؛
«اى پیامبر! (به مسلمانان) بگو: من هیچ اجر و مزدى در مقابل رسالتم از شما نمىخواهم، جز دوست داشتن نزدیکانم و هرکس کار نیکى انجام دهد بر نیکىاش مىافزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است».
وقتى این آیه نازل شد اصحاب پیامبر به آن حضرت گفتند :
«یا رسولَ اللّه! مَن قَرابَتُک؟ مَن هُؤلاءِ الَّذینَ وَجَبَت عَلینا مَوَدَّتُهُم؟ قال: عَلِىٌّ و فاطِمَهُ و إِبناهُما و قالَها ثَلاثا»؛
«هنگامى که آیه «قُل لا أسْئَلُکُمْ…» «اى رسول خدا! خویشاوندان تو که محبت آنها بر ما واجب است چه کسانى هستند؟»
پیامبر فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آنان و این سخن را سه بار تکرار فرمود».[۱۰]
این که پیامبر اکرم سه مرتبه نام على و فاطمه و دو فرزند آنان را تکرار مىکند براى این است که مسلمانان گمان نکنند که اهل بیت پیامبر همسران آن حضرت یا دیگران هستند چنان چه برخى از علماى اهل سنت با چشمپوشى از این روایت و امثال آن همسران پیامبر و برخى خویشاوندان دیگر آن حضرت را نیز از اهل بیت پیامبر و مصداق این آیه شمردهاند.
در ورایتى دیگر که شیعه و اهل سنت آن رانقل کردهاند، پیامبر اکرم فرمود: «اَساسُ الاِسلامِ حُبِّى وَ حُبُّ اَهلِ بَیتِى»؛ «اساس و زیر بناى اسلام محبت من و اهل بیت من است».[۱۱]
همچنین زمخشرى، فخر رازى و قرطبى ـ از علما و مفسران بزرگ اهل سنت ـ در کتب تفاسیر خود، آوردهاند که پیامبر اکرم فرمود:
– «أَلا مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهیدا،
– أَلا و مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مَغفُورا لَهُ،
– أَلا و مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ تائِبا؛
– أَلا وَ مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مُؤمِنا مُستَکمِلَ الأیمانِ،
– ألا وَ مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَکُ المَوتِ بِالجَنَّهِ ثُمَّ مُنکَرٌ و نَکیرٌ،
– أَلا وَ مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ یُزَفُّ إلَى الجَنَّهِ کَما تُزَفُّ العَروسُ إلى بَیتِ زَوجِها،
– ألا و مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِى قَبرهِ بابانِ اِلى الجَنَّهِ،
– ألا وَ مَن ماتَ عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللّهُ قَبرَهُ مَزارَ مَلائِکهِ الرَّحمَهِ…»؛
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است».
«آگاه باشید! هرکس با دوستى آل محمد بمیرد، آمرزیده مرده است».
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، با توبه مرده است».
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، با ایمان کامل از دنیا رفته است».
«آگاه باشید! که هرکس با محبت آل محمد بمیرد، عزرائیل و سپس نکیر و منکر او را به بهشت مژده مىدهند».
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، او را آنگونه به بهشت مىبرند که عروس را به خانه شوهر مىبرند».
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، دو درب از قبرش به [سوى ]بهشت باز مىشود».
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، خداوند قبر او را زیارتگاه ملائکه رحمت قرار مىدهد».[۱۲]
در روایتى دیگر نیز آن حضرت فرمود:
«لَو أَنَّ عَبدا عَبَدَ اللّهَ بَینَ الصَّفا والمَروَهِ، اَلفَ عامٍ، ثُمَّ اَلفَ عامٍ، ثُمَّ اَلفَ عامٍ حَتّى یَصیِرَ کَالشَّنِّ البالى ثُمَّ لَم یُدرِک مَحَبَّتَنا اَکَبَّهُ اللّهُ عَلى مَنخَرَیهِ فِى النّارِ. ثُمَّ تَلا: «قُل لا اَسئَلُکُم …»؛
«اگر بندهاى خدا را سه هزار سال میان صفا و مروه عبادت کند تا همچون مشک کهنه گردد، اما محبت ما خاندان را نداشته باشد، خداوند او را با صورت در آتش خواهد افکند. سپس آیه «قُل لا اَسئَلُکُم…» را تلاوت نمود».[۱۳]
بر اساس آیه و روایات مذکور، محبت به اهل بیت پیامبر اکرم نه تنها بر شیعیان، بلکه بر اهل سنت و تمام فرقههاى اسلامى واجب است و آنها نیز موظفند که به على و فاطمه و فرزندان آنان عشق و محبت بورزند.
به همین دلیل مىبینیم که بسیارى از بزرگان اهل سنت این عشق و ارادت درونى خود را به اهلبیت پیامبر مخفى نکرده و آن را در موارد مختلف ابراز و اظهار نمودهاند که از جمله این افراد مىتوان از «شافعى» ـ رئیس فرقه شافعیه اهل سنت ـ یاد کرد که در اشعار زیادى، که از او نقل گردیده، این اظهار ارادت و محبت خود را نمایان نموده است. وى در یکى از اشعارش مىگوید:
«یا راکِبا قِف بِالمِحصَبِ مِن مِنى
وَاهتَف بِساکِنِ خِیفِها والنّاهِضِ
سَحَرا اذا فاضَ الَحجِیجُ الى مِنى
فَیضا کَما نَظَمَ الفُراتُ الفائِضُ
اِن کانَ رَفضا حُبُّ آلِ مُحمَّدٍ
فَلیَشهَدِ الثَّقَلانِ أَنِّى رافِضٌ»
«اى سوارى که عازم حج هستى، در آنجا که در نزدیکى منى ریگ براى رمى جمرات جمع مىکنند و همه مردم جمع مىشوند، به آنان که در مسجد خیف مشغول عبادتند و آنان که در حال حرکت هستند فریاد بزن، و نیز فریاد بزن به هنگام سحرگاه که حاجیان همچون رود فرات از مشعر به سوى منى در حرکتند فریاد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد رفض و ترک است، پس اى جن و انس! شهادت بدهید که من رافضى هستم».[۱۴]
بیت اخیر شعر شافعى اشاره به لقبى دارد که برخى از اهل سنت به شیعه نسبت داده و شیعه را «رافضیه» مىنامند؛ یعنى فرقهاى که سنت پیامبر را رها کرده و روش دیگرى را براى خویش برگزیدهاند. وى در شعرى دیگر مىگوید:
یا أهلَ بَیتِ رَسولِ اللّهِ حُبُّکُم
فَرضٌ مِنَ اللّهِ فِى القُرآنِ أَنزَلَهُ
کَفاکُم مِن عَظیمِ القَدرِ أَنَّکُم
مَن لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلاهَ لَهُ
«اى اهل بیت رسول خدا! محبت شما از جانب خدا واجب شده و در قرآن نازل شده است؛ در عظمت قدر و منزلت شما همین بس است که اگر کسى در نمازش بر شما درود نفرستد نمازى برایش نیست».[۱۵]
بیت اوّل شعر فوق، اشاره به مفاد همان آیه مودت دارد که خداوند در آن محبت آلمحمد را مزد رسالت آن حضرت دانسته و آن را بر همگان واجب نموده است.
بیت دوم اشاره به ذکر «صلوات» در تشهد هر نماز دارد که وى نیز همانند شیعه معتقد است که گفتن این ذکر در تشهد هر نماز واجب است و هرکس عمداً آن را ترک نماید، نمازش باطل است.
چرا دوستى و دشمنى؟
چرا انسان باید اولیاى الهى و اهل بیت را دوست داشته باشد و دشمنان خدا و اهل بیت را دشمن دارد و از آنان بیزارى بجوید؟
چرا در آیات و روایات اینقدر به تولى و تبرى اهمیت داده شده، به گونهاى که مهمترین دستگیره ایمان و اساس اسلام دانسته شده است و حتى در برخى روایات از نماز و روزه و زکات و جهاد در راه خدا بالاتر دانسته شده است؟
آنچه در پاسخ به این سؤالات مىتوان گفت: این است که حب و بغض، خمیر مایه و محور اصلى هدایت و ضلالت انسانها به شمار مىرود؛ اگر انسان کسى را دوست داشته باشد تلاش مىکند به همان سمت و سویى حرکت کند که محبوب او حرکت مىکند و همان اعمالى را انجام دهد که محبوب او انجام مىدهد و اگر کسى فردى را دشمن بدارد سعى مىکند از راه دشمن دورى گزیند و تمام کارهایى را که او انجام مىدهد، ترک نماید.
دوستى اهل بیت و اولیاى الهى موجب مىشود تا انسان، همچون محبوب خود اهل نماز و روزه، زکات، حج و دیگر اعمال خیر گردد و به تمام آنچه آنان دستور دادهاند، عمل نماید.
دشمنى با دشمنان خدا و اولیاى الهى نیز باعث مىگردد انسان از غیبت، دزدى، حرامخوارى و معصیت الهى دورى گزیند و بدین وسیله به خدا نزدیکتر گردد.
برخى مىگویند: دوست داشتن اولیاى الهى امرى پسندیده و قابل قبول است؛ اما دشمنى چرا؟ دشمنى نوعى خشونت است و از خشونت باید پرهیز کرد؛ زیرا اساسا اسلام دین رأفت، صلح و مهربانى است و با خشونت و دشمنى مخالف است؛ لذا انسان باید با همگان دوست و مهربان باشد؛ هر چند آن فرد دشمن انسان یا دشمن خدا و اولیاى الهى باشد.
در ردّ این باور باید گفت: چنین عقیدهاى هم با عقل مخالف است و هم شریعت اسلام آن را مردود مىشمارد؛ زیرا برخى امور در دنیا ضد یکدیگر و با هم متناقض هستند؛ خدا و شیطان، حق و باطل، معصیت و اطاعت و امثال این موارد در مقابل یکدیگر قرار دارند؛ در قلبى که خدا آمد، شیطان جاى ندارد و در قلبى که شیطان آمد خدا جاى ندارد؛ آنجا که اطاعت است عصیان نیست و آنجا که عصیان و گناه است، اطاعت معنا ندارد. انسان نمىتواند دو امر ضد و مقابل یکدیگر را در یک نقطه جمع نماید. بنابراین کسى که محبت و دوستى خدا و اولیاى او را داشته باشد، نمىتواند با دشمنان خدا و اولیاى او نیز دوست باشد و کسى که با دوستان خدا و اولیاى او دشمنى دارد نمىتواند با دوستان خدا دوست باشد و به آنان محبت و عشق بورزد؛ بنابراین کسانى که مىگویند ما مىتوانیم بین این دو امر جمع کنیم و با هر دو بسازیم و روى همین جهت، روزى بر سر سفره مؤمن و گاه بر سر سفره منافق و حرامخوار مىنشینند، اینها در واقع دروغ مىگویند. نه دوستى و ایمان اینان دوستى واقعى است و نه دشمنى اینان دشمنى حقیقى است. کسى که ادعاى دوستى خدا و دوستان او را دارد، حق ندارد با دشمنان خدا و کسانى که به طور علنى معصیت خدا مىکنند و به فسق و فجور مشهور هستند، دوست شود.
استاد شهید مطهرى(ره) در کتاب «جاذبه و دافعه على » مطلب جالبى را در این باره آورده است.
ایشان مردم را، به طور عموم، به سه دسته تقسیم نموده، مىنویسد:
دسته اول:
کسانى هستند که نه دوستى دارند و نه دشمنى؛ همچون گوسفندى که غذایى مىخورد، خوابى مىرود، موجوداتى بىارزش و انسانهایى پوچ و میان تهى هستند؛ زیرا انسان به دوست نیاز دارد و هم مىتوانیم بگوییم که نیاز دارد که دشمن بدارد و او را نیز دشمن بدارند؛ مردمى که جاذبه دارند؛ اما دافعه ندارند با همه مىجوشند و گرم مىگیرند و همه مردم و همه طبقات را مرید خود مىکنند، در زندگى همه کس آنها را دوست دارد و کسى منکر آنان نیست، وقتى هم که بمیرند مسلمان با زمزمشان مىشوید و هندو بدن آنها را مىسوزاند؛
چنان با نیک وبد خوکن که بعداز مردنت «عرفى»
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
برخى خیال مىکنند که حُسن خُلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز «اجتماعى بودن» همین است که انسان همه را با خود دوست کند و با همه بجوشد، اما این براى انسان هدفدار و مسلکى که فکر و ایدهاى را در اجتماع تعقیب مىکند و تنها به منفعت خود نمىاندیشد، میسر نیست؛ چنین انسانى خواه ناخواه یک رو، قاطع و صریح است؛ مگر آنکه منافق و دو رو باشد؛ زیرا همه مردم به یک گونه فکر نمىکنند و یک احساس ندارند؛ در بین مردم دادگر هست، ستمگر هم هست، خوب هم هست، بد هم هست. اجتماع منصف دارد، متعدّى دارد، عادل دارد، فاسق دارد و آنها همه نمىتوانند یک نفر آدم که هدفى را به طور جدى تعقیب مىکند و خواه ناخواه با منافع بعضى از آنها تصادم پیدا مىکنند، را دوست داشته باشند. تنها کسى موفق مىشود دوستى طبقات مختلف و صاحبان ایدههاى مختلف را جلب کند که متظاهر و دروغگو باشد و با هرکسى مطابق میلش رفتار کند و [سخن] بگوید.
دسته دوم:
مردمى هستند که دافعه دارند، اما جاذبه ندارند؛ دشمن سازند، اما دوست ساز نیستند؛ اینها نیز افراد ناقصى هستند و این دلیل بر این است که فاقد خصایص مثبت انسانى هستند؛ زیرا اگر از خصایص انسانى بهرهمند بودند گروهى ـ هر چند اندک ـ طرفدار و علاقمند داشتند؛ زیرا در میان مردم همواره آدم خوب وجود دارد؛ هرچند عددشان کم باشد. قهرا کسى که همه دشمن او هستند خرابى از ناحیه خود اوست و الاّ چگونه ممکن است در روح انسان خوبیها وجود داشته باشد ولى انسان هیچ دوستى نداشته باشد.
دسته سوم:
مردمى که هم جاذبه دارند و هم دافعه، انسانهاى با مسلکى که در راه عقیده و مسلک خود فعالیت مىکنند؛ گروههایى را به سوى خود مىکشند، در دلهایى به عنوان محبوب و مراد جاى مىگیرند و گروههایى را هم از خود دفع مىکنند و مىدانند هم دوست سازند و هم دشمن ساز، هم موافق پرور و هم مخالف پرور»[۱۶].
البته دوست داشتن اولیاى الهى و اهلبیت و دشمنى با دشمنان آنان باید براى خدا و در راه احیاى ارزشهاى دینى و اسلامى باشد؛ نه براى انگیزههاى دیگر؛ لذا اگر کسى بر اساس انگیزههاى مادى و دنیوى دوستان خدا را دوست بدارد و از دشمنان آنان بیزارى بجوید ارزشى ندارد. از اینرو، در روایات فراوانى که به این موضوع اشاره شده بر روى موضوع «الحب فى اللّه والبغض فىاللّه» یعنى دوستى براى خدا و دشمنى براى خدا تأکید شده است.
[۱]. صفات الشیعه، ص ۴؛ بحارالانوار، ج ۸، ص ۵۹٫
[۲]. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۱۱۷؛ الفصول المهمه فى اصول الأئمّه، ج ۱، ص ۵۷۶٫
[۳]. آل عمران ۳ ۲۸٫
[۴]. ممتحنه ۶۰ ۱٫
[۵]. همان، ۴٫
[۶]. الکافى، ج ۲، ص ۱۲۵؛ تحف العقول، ص ۵۵٫
[۷]. وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۷۰٫
[۸]. المحاسن، ج ۱، ص ۲۶۳؛ الکافى، ج ۲، ص ۱۲۷؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۱۷٫
[۹]. میزان الحکمه، ج ۱، ص ۴۹۷٫
[۱۰]. الکشّاف، ج ۴، ص ۲۲۰ ـ ۲۲۱؛ مجمعالبیان، ج ۱۰ ـ ۹، ص ۴۳٫
[۱۱]. شرح الاخبار، ج ۳، ص ۵۱۵؛ کنزالعمال، ج ۱۲، ص ۱۰۵و ج ۱۳، ص ۶۴۵٫
[۱۲]. الکشاف، ج ۴، ص ۲۲۰؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۷، ص ۱۶۶ – ۱۶۵؛ الجامع الاحکام القرآن، ج ۱۶، ص ۲۳٫
[۱۳]. بحارالانوار، ج ۲۳، ص ۲۳۰؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص ۲۰۳٫
[۱۴]. التفسیر الکبیر، فخر رازى، ج ۲۷، ص ۱۶۶؛ الام، ج ۱، ص ۱۴؛ نظم درر السمطین، ص ۱۱۱٫
[۱۵]. ینابیع الموده، ج ۲، ص ۴۳۴٫
[۱۶]. جاذبه و دافعه على علیهالسلام، ص ۲۲ ـ ۲۸ با اندکى تصرف
منبع: برگرفته از کتاب سیمای شیعه از نگاه اهل بیت؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.