موانع و مشکلات تاریخ نگارى شیعه

مقدمه
تاریخ به دلیل اهمیت و ارزشش در اسلام، مورد توجه خاص مسلمانان قرار گرفته است. بی شک، شیعیان و رهبران گرانقدر شیعه نیز از ارزش و اهمیت آن غافل نبوده‌اند و حتی با انگیزه‌هایی قوی، تاریخ را مورد توجه خود قرار داده‌اند که به اختصار، به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
۱. بخش قابل ملاحظه‌ای از قرآن کریم در باره حوادث تاریخی است. قرآن همچنین به پیروان خود تاکید می‌کند که این حوادث و امثال آن‌ها را مورد توجه قرار دهند و آن‌گونه که خود قرآن تصریح می‌فرماید، هدف از ذکراین حوادث در یک کلمه خلاصه می‌شود و آن »عبرت گرفتن» و انتخاب راه صحیح برای زندگی کردن است.
رهبران دینی ما در این راستا، توجه به تاریخ را مورد تاکید قرار داده‌اند. به عنوان نمونه، امام علی علیه السلام در نامه معروفش به امام حسن علیه السلام ، به صراحت، بر توجه به تاریخ گذشتگان و ارزش معنوی آن تاکید می‌کند:
پسرکم، هرچند من به اندازه همه آنان که پیش از من بوده‌اند، نزیسته‌ام، اما در کارهاشان نگریسته‌ام و در سرگذشتهاشان اندیشیده و در آنچه از آنان مانده، رفته و دیده‌ام تا چون یکی از آنان گردیده‌ام، بلکه با آگاهی که از کارهاشان درست‌به دست آورده‌ام، گویی چنان است که با نخستین تا پسینشان به سربرده‌ام.»[1]
۲. سنت پیامبر گرامی اسلام_ صلی الله علیه و آله و سلم _ در قرآن به روشنی، به عنوان »اسوه» و »الگوی مسلمانان» معرفی شده است: »لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر الله کثیرا» (احزاب: ۲۱)؛ قطعا، برای شما در (اقتدابه) رسول خدا سرمشقی نیکوست؛ برای آن‌کس که به خدا و روز باز پسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند. »قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» (آل عمران: ۳۱)؛بگو اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد. »ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم‌عنه فانتهوا»؛(حشر:۷) و آنچه فرستاده خدا به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، بازایستید.»و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی » (نجم:۳ و ۴)؛ او از سر هوی سخن نمی‌گوید. این سخن جز وحی نیست.
بنابراین، سعی شیعیان و رهبران آن‌ها همیشه بر حفظ و نگه‌داری این سنت‌بوده و در این زمینه بیشترین تلاش را کرده‌اند. رهبر شیعیان جهان، حضرت علی_ علیه السلام _، بهترین راه رستگاری و تنها چیزی را که می‌تواند جامعه و حاکمیت آن را از انحراف دور نگه‌دارد پیروی از سنت رسول‌الله_ صلی الله علیه و آله و سلم _ می‌داند. با مراجعه به نهج‌البلاغه به این نکته برمی خوریم که آن حضرت‌بخش عظیمی از خطبه‌های خود را به احیای سنت پیامبر_ صلی الله علیه و آله و سلم _ اختصاص داده است و در عمر کوتاه حکومتش سعی و اهتمام داشت که سنت فراموش شده پیامبر_ صلی الله علیه و آله و سلم _ را زنده کند و آن را ملاک تمییز حق و باطل قرار می‌داد. هدف آن حضرت تفهیم این حقیقت‌به مردم زمان خود و آیندگان بود.
در خطبه۱۵۹ نهج‌البلاغه، پس از بر شمردن بخشی از سنتهای پیامبر اکرم_ صلی الله علیه و آله و سلم _، در باره ارزش و اهمیت‌سنت آن حضرت می‌فرماید: »به پیامبر پاک و نیکویت اقتدا کن و از آن حضرت پیروی نما؛ زیرا آن حضرت برای کسی که بخواهد پیروی کند، سزاوار پیروی است و برای کسی که بخواهد خود را منتسب به آن حضرت کند، انتسابی شایسته است. محبوب‌ترین بندگان نزد خدا کسی است که از پیامبرش پیروی کند.»[2]
به طور قطع، می‌توان گفت که بخش عظیمی از این سیره را تنها با کمک گرفتن از تاریخ می‌توان حفظ کرد و به آیندگان انتقال داد تا همه بتوانند به سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم تاسی کنند. بنابراین، می‌توان گفت: اگر تاریخ وسیله‌ای برای فهم قرآن و ساختن انسان‌ها و حفظ سیره و سنت عملی پیامبر_ صلی الله علیه و آله و سلم _ است اهل‌بیت آن حضرت: و پیروان آن‌ها باید بیشترین استفاده را از این وسیله کرده باشند و اگر تاریخ می‌تواند گذشته سیاه خاندان اموی و همفکران و همراهان آن‌ها را برای امت اسلامی روشن کند تا فریب ریاکاریهای آن‌ها را نخورند به یقین، ائمه: و پیروان آن‌ها از آن استفاده کرده‌اند و می‌کنند.
با مراجعه به کتب فهرست، مانند فهرست نجاشی و فهرست‌شیخ طوسی، به این نکته اساسی و ارزشمند می‌رسیم که شیعیان نهایت‌سعی خود را در انجام این امر مهم نموده و آثار ارزشمندی از خویش به یادگار نهاده‌اند. گرچه در اثر برخی عوامل و حوادث، بیشتر این آثار از بین رفته و به دست ما نرسیده است ولی با وجود این، باید به این حقیقت تلخ اعتراف کنیم که در مقایسه با سایر مسلمانان، آثار شیعیان چه از نظر کیفی و چه از نظر کمی، قابل مقایسه نیست.
در اینجا، این سؤال اساسی به ذهن خطور می‌کند که چرا شیعیان تاریخی جامع و صحیح از اسلام، یعنی زندگی پیامبر_ صلی الله علیه و آله و سلم _ و سنت آن حضرت و ائمه اطهار: تدوین ننموده‌اند که امروز ما با مشکلات عدیده‌ای که ناشی از این نقصان است، روبرو نشویم؟
نوشته حاضر سعی دارد جوابی، هر چند مختصر، به این سؤال بدهد و تبیین نماید که شیعیان در راه ثبت تاریخ، با مشکلات و موانع بزرگی روبه‌رو بوده‌اند و این امکان برای آن‌ها وجود نداشته است که به ثبت و ضبط تاریخ به نحو مطلوب بپردازند.
با وضعیتی که از نظر سیاسی، بر جامعه اسلامی پس از رحلت پیامبر_ صلی الله علیه و آله و سلم _ حاکم بود، امکان بیان حقایق کمتر وجود داشت؛ زیرا طرفداران حق، به خصوص شیعیان، تحت انواع فشارهای سیاسی، نظامی و تبلیغاتی قرار داشتند. اینک در حد امکان و به اختصار، به بعضی از این مشکلات اشاره می‌کنیم.
پیش از آنکه به بررسی مشکلاتی بپردازیم که متوجه شیعیان – به‌طور خاص – بوده، لازم است‌به این مشکل اساسی توجه داشته باشیم: مشکل بزرگی که نه فقط به شیعیان، بلکه به تاریخ نیز اختصاص نداشت و مصیبتی بود که متوجه فرهنگ عمومی اسلام گردید و خسارت جبران‌ناپذیری بر پیکر سنت پیامبر_ صلی الله علیه و آله و سلم _ وارد ساخت منع کتابت‌حدیث از سوی خلفا، به خصوص خلیفه دوم، بود که تا یک قرن ادامه پیدا کرد. گرچه شیعیان خود را ملزم به این منع نمی‌دیدند ولی از آثار شوم آن نیز کاملا در امان نبودند. در این زمینه، همچنین در باره انگیزه‌ها و آثار مخرب منع کتابت‌حدیث‌بر فرهنگ اسلام، کتاب‌ها و مقالات فراوانی از سوی علما و محققان فریقین نوشته شده که نیازی به تکرار آن‌ها در این مختصر نیست.
در باره مشکلاتی که در زمینه تاریخ‌نگاری صیحیح، به طور خاص، متوجه شیعیان بوده است، می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:
۱- مسائل سیاسی
مهم‌ترین مشکل شیعیان در زمینه نگارش صحیح تاریخ، فشار سیاسی موجود در جامعه اسلامی بود. مشکلات دیگر ناشی از آن بوده‌اند. با رحلت پیامبر گرامی اسلام_ صلی الله علیه و آله و سلم _ و به خصوص پس از دوران خلافت، حاکمیت‌سیاسی جامعه اسلامی در مقابل راه و سیره پیامبر_ صلی الله علیه و آله و سلم _ قرار گرفت. در نتیجه، ائمه معصومین_ علیه السلام _ و شیعیان آن‌ها که خود را موظف به حفظ، نگهداری و تداوم اسلام محمدی_ صلی الله علیه و آله و سلم _ و اصیل می‌دانستند، قهرا در مقابل حاکمیت‌سیاسی قرار گرفتند. لذا، اولا شیعیان رغبتی به ثبت تاریخ حاکمیتی که با آنان دشمن بود، از خود نشان نمی‌دادند و در مرحله دوم، اگر می‌خواستند تاریخ این حاکمیت را برای افشاگری و روشنگری ثبت کنند با فشار نظامی روبرو می‌شدند. به همین دلایل، حاکمان ظالمی که بر مسلمانان حکومت می‌کردند با قدرتی که در اختیار داشتند، تاریخ را آن‌گونه که خود می‌خواستند، نوشته‌اند و تاریخ، این حقیقت‌تلخ رابرای ما بیان‌کرده است. زبیربن بکار در الاخبارالموفقیات نقل کرده است که »سلیمان بن عبدالملک (خلافت۹۶-۹۹ ه. ق.) در دوران ولایتعهدی خود در سال ۸۲ به مدینه رفت و به دیدار مکانهای تاریخی، یعنی جاهایی که رویدادهایی برای رسول اکرم_ صلی الله علیه و آله و سلم _ اتقاق افتاده بود، سرگرم شد. در این گشت و گذار که عده‌ای از بزرگان مدینه از جمله ابان بن عثمان بن عفان و برادرش عمرو بن عثمان و دیگران او را همراهی می‌کردند، مطالبی را می‌شنید. سلیمان که دریافت ابان بن عثمان از اطلاعاتی در این زمینه برخوردار است‌به او دستور داد تا سیره رسول الله_ صلی الله علیه و آله و سلم _ را تدوین کند. ابان گفت: سیره مذکور در اختیار من قرار دارد. و این کتاب (یا مطالب آن را) از فردی که مورد وثوق است، به دست آورده‌ام. سلیمان دستور داد تا از آن نسخه‌برداری کنند. ده نفر آن را بر روی پوست نگاشتند. وقتی سلیمان آن را از نظر گذارنید، مشاهده کرد که نام انصار در بیعت عقبه و بدر یاد شده است. سلیمان اظهار داشت: من چنان فضیلت و مزیتی را در آن‌ها سراغ ندارم؛ یا خاندان ما به حق آن‌ها تجاوز کرده‌اند و یا این انصار فاقد چنان فضیلتی بوده‌اند! ابان یگفت: ستمی که انصار در حق عثمان روا داشته‌اند نمی‌تواند از اظهار حق مانع گردد. انصار همان‌گونه بوده‌اند که راجع به آن‌ها در این کتاب سخن رفته است. سلیمان گفت: به نسخه‌برداری این کتاب، مرا نیازی نیست؛ مگر آنگاه که به عبدالملک، پدرم، گزارش کنم؛ چرا که ممکن است او مخالف چنین کاری باشد.
لذا، دستور داد آن کتاب را سوزاندند و گفت: پس از مراجعت‌به شام از وی می‌پرسم؛ اگر موافقت نمود نسخه‌برداری از آنی امکان‌پذیر است. سلیمان پس از مراجعت‌به شام، جریان را برای پدرش عبدالملک گزارش نمود. عبدالملک گفت: چه نیازی به این کار است؛ کتابی را فراهم کنی که در آن از فضیلت ما سخن نرفته است؟ وقتی سلیمان گفت: کتاب یاد شده را سوزانده است عبدالملک عمل او را تایید کرد.»[1]
این نمونه‌ای کوچک از تحریف تاریخ، و اعمال زور و قدرت در نوشتن تاریخ است و شاید بسیاری از این نمونه‌ها را در تاریخ بتوان پیدا کرد.
۲- فشار نظامی
با انحراف حکومت اسلامی از مسیر اصلی، تنها گروهی که درصدد جلوگیری بیشتر و اصلاح آن برمی آمدند، شیعیان بودند. بنابراین، سعی دستگاه حکومت‌بر این بود که به هر نحو ممکن، این مانع را از سر راه خود بردارد؛ از جمله متوسل به زور شدند و با این وسیله سعی کردند که ریشه تفکر انقلابی شیعه و حتی نام آن را از صحنه روزگار براندازند. لذا، نفس شیعه بودن جرم محسوب می‌شد و شیعیان علی(علیه السلام )را در هر جا که پیدا می‌کردند، می‌کشتند. شرح جنایاتی که بر شیعیان رفته است، احتیاج به کتاب‌ها دارد.
در چنین شرایطی، نگارش تاریخ صحیح اسلام از مشکل‌ترین کارها بود؛ زیرا مگر تاریخ اسلام را بدون فضایل محمد( صلی الله علیه و آله و سلم )و علی(علیه السلام )و خانواده آنها می‌توان نوشت؟! حقایق و وقایعی همچون شخصیت‌بزرگ و والای پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، سبقت علی(علیه السلام )در اسلام، فداکاریهای او و پدرش در مکه در حمایت از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )به خصوص شجاعت و شهامت علی(علیه السلام )در »لیله‌المبیت» و ایثار او در مدینه و در غزوات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، علم او، حکمت او، امامت و نصب او به جانشینی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، غصب خلافت، شهادت حضرت زهرا(س)، دختر گرامی پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )، و از طرفی دشمنیهای قریش و به خصوص خاندان ابوسفیان بااسلام و پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )تاریخ اسلام را تشکیل می‌دهند. نقل همه این‌ها جرم بود و لازم بود به فراموشی سپرده شوند؛ زیرا معاویه و همفکران او می‌خواستند نام پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )را از صنحه روزگار محو کنند، و اسلام را از بین ببرند و با این هدف چگونه می‌توانستند حقایق را تحمل کنند.؟!
مطرف پسر مغیره بن شعبه می‌گوید:
… پدرم معمولا پیش معاویه می‌رفت و با او صحبت می‌کرد وقتی که از نزد معاویه برمی گشت از چیزهایی که از معاویه می‌دید و در نظرش بزرگ می‌نمود، برای من صحبت می‌کرد. اما یک شب که از پیش معاویه برگشت از خوردن شام پرهیز کرد و می‌دیدم که بسیار غمگین است.
ساعتی منتظر گشتم، گمان کردم که حادثه‌ای برای ما رخ داده است. از او سؤال کردم: چه شده که تو را غمگین می‌بینم؟ پدرم در جواب گفت: از نزد کافرترین و خبیث‌ترین مردم می‌آیم. هنگامی که با او (معاویه) تنها بودیم به او گفتم: ای امیرالمؤمنین! تو پیر شده‌ای، اگر با عدالت رفتار کنی و کارهای خیر را گسترش دهی، بزرگی کرده‌ای و اگر توجهی به بنی هاشم کنی (کمتر به آن‌ها ظلم کنی) صله رحم کرده‌ای. قسم به خدا، امروزه آن‌ها دیگر چیزی ندارند که از آن بترسی و این کار (صله رحم) هم ثواب دارد و هم باعث‌بقای نام نیک تو خواهد شد. معاویه در جواب گفت:
هیهات، هیهات! امید بقای کدام نام‌نیک را داشته باشم؟ اخوتیم (ابوبکر) حکومت را به دست گرفت و به عدالت رفتار کرد و کرد آنچه را می بایست‌بکند. اما همین که مرد نامش هم از میان رفت؛ مگر اینکه کسی بگوید: ابوبکر! سپس اخوعدی (عمر) حکومت را به دست گرفت، ده سال کوشش کرد و سختی به خرج داد، اما همین که مرد نامش هم از صحنه روزگار برافتاد؛ مگر اینکه کسی بگوید: عمر!»»اما ابن ابی کبشه (مرادپیغمبر( صلی الله علیه و آله و سلم )است) روزی پنج‌بار نامش را فریاد می‌کنند: “اشهد ان محمدا رسول الله.” پس با این وضع، کدام عمل و یادی از من دوام پیدا خواهد کرد. بی پدر، نه، قسم به خدا، باید این نام (محمد( صلی الله علیه و آله و سلم )) یا دین را دفن کنم، دفن کردنی!»[2]
معاویه پس از استقرار در قدرت، به والیان خویش بخشنامه کرد که »هر کس فضیلتی از علی(علیه السلام )نقل کرد او را بکشید؛ خونش هدر و ذمه خویش را از آن بری دانستم.» [3] خالد بن عبدالله قسری از ابن شهاب زهری درخواست تدوین سیره نمود. ابن شهاب گفت:
»احیانا در لابه‌لای سیره، از امیرالمؤمنین، علی_ علیه السلام _، سخن به میان می‌آید؛ آیا با وجود این، می‌توانم به این کار دست‌یازم؟ خالد گفت: اگر ذکر نام آن حضرت با آمیزه‌ای از خرده‌گیری باشد، مانعی ندارد.» [4] در فضایی این چنین، مورخان شیعه، مانند یعقوبی، مسعودی و دیگران، مجبور بودند که از کنار حقایق تاریخ یا با سکوت بگذرند و یا بسیار کمرنگ و در لفافه به نقل آن‌ها بپردازند.
در این مورد، به طور خلاصه باید سخن بعضی از بزرگان را در مورد علی(علیه السلام )گفت که: »ما اقول فی شخص اخفی اعدائه فضائله حسدا و اخفی اولیائه فضائله خوفا و حذرا»؛ در مورد او چه می‌توان گفت که دشمنانش از حسادت و دوستانش از ترس، فضایل او را کمتان کرده‌اند.؟! خوارزمی می‌گوید: »…و ان بعض شعراء الشیعه یتکلم فی ذکر مناقب الوصی بل فی ذکر معجزات النبی( صلی الله علیه و آله و سلم )فیقطع لسانه…»؛[۵]
بعضی از شعرای شیعه که در مناقب علی(علیه السلام )و یا حتی در معجزات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )صحبت می‌کنند و حرف می‌زنند زبانش را قطع می‌کنند و دیوانش را پاره می‌کنند. هارون، پسر خیزران، (مقصود واثق خلیفه است) و جعفر متوکل در صورتی به کسی عطا می‌کردند و بخشش می‌نمودند که به آل‌ابی طالب دشنام گوید؛ مانند: عبدالله بن مصعب زبیری و وهب بن وهب بختری و مروان بن ابی حفصه و دیگران.
البته این مساله اختصاص به حضرت علی(علیه السلام )ندارد، بلکه بسیاری از حقایق تاریخ اسلام، به خصوص آنچه به تشیع مربوط می‌شود، دچار چنین سرنوشتی شده است.
همچنین این مشکل اختصاص به زمان بنی امیه و بنی مروان نداشته است؛ زیرا بنی عباس نیز در ظلم و ستم نسبت‌به شیعیان نه تنها عقب نماندند، بلکه به مراتب، ظالمانه‌تر برخورد کردند.
وجود این فشارها مساله »تقیه» و کتمان عقاید را مطرح کرد. خطر به قدری جدی و حاد بود که احادیث‌شدیداللحنی در مورد وجوب تقیه از ائمه: برای حفظ تشیع صادر شد که ما در این‌جا به برخی از آن‌ها اشاره می‌کنیم:
امام باقر(علیه السلام )می‌فرماید: »ترک تقیه مثل ترک نماز است.»[6]
امام صادق(علیه السلام )می‌فرماید:»برای حفظ دینتان تقیه کنید و آن را با تقیه زیر پرده دارید؛ زیرا هر که تقیه ندارد، دین ندارد. شما در میان مردم مانند زنبور عسل در میان پرندگانید.»[7]
در حدیث دیگری از امام صادق(علیه السلام )وارده شده است که می‌فرماید: »از پدرم، امام باقر_ علیه السلام _، شنیدم که می‌فرمود: هیچ چیزی در روی زمین، نزد من از تقیه دوست داشتنی‌تر نیست. ای حبیب، هرکس تقیه‌کند خدا اورا بالابرد و هرکس تقیه‌نکند خدا اورا پست کند.»[8]
۳- فشار تبلیغاتی
ظلم و ستمی که نسبت‌به شیعه و ائمه(علیه السلام )روا داشته شد مظلومیت آن‌ها را برای امت اسلامی معلوم و مشخص می‌نمود. این مظلومیت، به خصوص پس از واقعه کربلا، در کنار حقانیت اهل‌بیت(علیه السلام )و پیروان آن‌ها، موجب محبوبیت آنان در جامعه اسلامی شد. همین‌مساله نقش مهمی در پیشرفت و گسترش تشیع داشته است.
محبوبیت تشیع حاکمان جور را واداشت که این بار به تزویر متوسل شوند و با به خدمت گرفتن تبلیغات تشیع را از صحنه خارج کنند. لذا، شیعیان را رافضی، و خارج از دین، نامیدند. ابن حجر هیثمی در مقدمه کتاب الصواعق المحرقه چنین آورده است: »و اخرج الدارقطنی عن علی عن‌النبی( صلی الله علیه و آله و سلم )قال سیاتی من بعدی قوم لهم نبز یقال لهم الرافضه، فان ادرکتهم فاقتلوهم فانهم مشرکون»؛ دار قطنی از پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )نقل کرده که پیامبر فرموده به‌زودی پس از من قومی می‌آیند که دارای لقب خاصی هستند و رافضی نامیده می‌شوند، آن‌ها مشرک‌اند، اگر آن‌ها را دیدی بکش![۹] ابن حزم در الفصل فی الملل والنحل شیعیان و تشیع را این‌گونه معرفی می‌کند:
»ان الروافض لیسوا من المسلمین انما هی فرق اول‌ها بعد موت النبی به خمس و عشرین سنه و کان مبدئها اجابه ممن خذله الله لدعوه من کاد الاسلام و هی طائفه تجری مجری الیهود والنصاری فی الکذب والکفر» [10] ؛ رافضی‌ها از مسلمانان نیستند و تنها فرقه‌ای هستند که ابتدای آن از بیست و پنج‌سال بعد از وفات پیامبر( صلی الله علیه و آله و سلم )بوده است و شروع این فرقه اجابت از دعوت کسی بود (خداوند او را ذلیل کند) که اسلام را قبول نداشت. این‌ها(شیعیان) گروهی هستند که در کفر و دروغ‌گویی دنباله‌رو یهود و مسیحیان‌اند.
این مطلبی است که در کتب تاریخ و کلام به اصطلاح مسلمانان رواج دارد و افرادی مانند طبری، ابن اثیر، ابن کثیر و به تبع آن‌ها، دیگران نیز همین حرفهای نادرست را تکرار می‌کنند.
پی نوشتها: [۱] . سید جعفر شهیدی، نهج‌البلاغه، نامه ۳۱، ص۲۹۷ [۲] . «…فتاس بنبیک الاطیب الاطهر صلی الله علیه و آله، فان فیه اسوه لمن تاسی و عزاء لمن تعزی فان احب العباد الی الله، المتاسی بنبیه و المقتص لاثره… .» (نهج البلاغه فیض‌الاسلام، خطبه۱۵۹)
[۳] . زبیربن بکار، الاخبارالموفقیات، دکتر سامی مکی العانی، بغداد، مطبعه العانی، ۱۹۷۲ م، ص۳۳۱-۳۳۴ [۴] . ابن‌ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، قم، کتابخانه مرعشی،۱۴۰۶ ق، ج ۵، ص۱۲۹ و ۱۳۰ [۵] . محسن الامین، اعیان الشیعه، ج ۱، ص۲۷ [۶] . الاغانی، علی بن‌الحسین ابوالفرج اصفهانی،بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا،۱۵ [۷] . مکاتیب، خوارزمی، بیروت، دار مکتبه الحیاه، ۱۹۷۰م، ص۱۶۶ [۸] . بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱ ق، ج۶۷، ص۱۰۳، ح ۲۱ [۹] . اصول کافی، محمد بن یعقوب کلینی، مصطفوی، تهران، علمیه‌اسلامیه، بی تا، ج۳،ص ۳۰۸، باب تقیه، حدیث۵ [۱۰] . همان، حدیث‌شماره ۴ [۱۱] . فضل بن شاذان، الایضاح، محدث ارموی، تهران، دانشگاه تهران،۱۳۶۳، ص ۳۰۱ [۱۲] . الفصل فی الملل والنحل، ج ۱، ص ۲۹۰ به نقل از الغدیر، ج۳، ص ۹۲
منبع : مجله معرفت، علی امامی فر، شماره ۱۸.‌
 
 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.