در صدر اسلام، کودکی یهودی کارگر پیامبر بود و گاهی نامههای پیامبر را برای قوم خویش میبرد.. پیامبر چند روزی او را ندید، جویای حالش شد. فردی گفت: فلان روز آخرین باری بود که او را دیدم و بعد از آن دیگر او را ندیدم.پیامبر فهمید او بیمار است، به همراه گروهی از یاران خود به عیادتش رفت و سبب خیر برای کودک شد.
کودک با کسی حرف نمیزد مگر اینکه جواب سؤالها را میداد، پیامبر فرمود: ای فلانی! کودک چشمانش را باز کرد و گفت: لبیک یا ابوالقاسم.پیامبر فرمود: اشهد ان لا اله الا الله و انی رسول الله.کودک نگاهی به پدر خود کرد و جوابی به پیامبر (ص) نداد.پیامبر (ص) بار دوم شهادتین را بر زبان راند.کودک نگاهی به پدر خود کرد و جوابی نداد.پیامبر (ص) بار سوم تکرار کرد.
کودک به پدر خود نگاه کرد. پدر او گفت: اگر میخواهی جواب بده و اگر نمیخواهی جواب نده.کودک گفت: اشهد ان لا اله الا الله وانک محمد رسول الله، و همان دم جان به جانآفرین تسلیم کرد.پیامبر به پدر کودک فرمود: با ما بیا. سپس به یاران خود فرمود: او را بشوئید، کفن کنید تا بر او نماز بخوانم.
و سپس خانه یهودی را ترک کرد در حالی که میفرمود: سپاس خداوندی را که امروز به وسیله من بندهای را از آتش جهنم نجات داد.[۱]با اینکه کودک چند روزی غایب بود پیامبر او را فراموش نکرد، جویای حالش شد، به این هم اکتفا نکرد، وقتی فهمید که او در بستر بیماری است بلافاصله با یاران خود بسرعت و با مهربانی به ملاقات او رفت. و نیز وقتی متوجه شد که مرگ کودک به اندازه دو زراع یا فاصله دو کمان و کمتر از آن باقی نمانده از تلاش خود برای هدایت اودریغ نکرد.
توجه پیامبر فقط مختص به مسلمانان نبود بلکه اگر چند روزی غیر مسلمانان را هم نمیدید به ملاقات آنها میرفت، و فقط این توجه به بزرگترها نبود بلکه کودکان را هم مد نظر داشت.این موضوع ما را به مطلب مهمی راهنمایی میکند و آن اینکه ایشان با آن نگاه وسیع و گسترده خود چشمانداز آینده را ترسیم میکرد، و قلبی به وسعت همه مردم داشت..پیامبر حتی از کنار آن کودک یهودی که از او حرف شنوی داشت بیتفاوت نمیگذرد و مقام او را کوچک نمیشمارد و حتی فراتر از آن با اصرار از او میخواهد که شهادتین را بر زبان جاری کند چون هدایت باب نجات است.
اینجا ممکن است سؤال شود که مسلمان شدن کودکی که هر لحظه انتظار مرگ را میکشید برای اسلام و مسلمین چه سودی میتوانست داشته باشد؟تصور برخی بر آن است که هدف از دعوت مردم به اسلام فقط استفاده از نیروها، امکانات و قدرتهای آنهاست، در حالی که هدف پیامبر والاتر از اینهاست.رسالت پیامبر، سوق دادن مردم از تاریکی جاهلیت بسوی نور اسلام و از راه باطل بهمیدان حق بود و هدایت مردم را در آنچه خیر و صلاح آنها در دنیا و نجاتشان به سویآخرت است، مدنظر داشت.
به این نکته باید تأکید نمود که اسلام در پی بهرهگیری از مردم نیست بلکه دوست دارد که مردم از آن بهره ببرند، تا جائی که مردم را در دنیا به راه صلاح و نجات راهنمایی میکند و بعد از این دنیا، دستهای آنها را در بهشت جاودان میگیرد و مانع عذاب آنها میشود.
این داستان درس بزرگی از پیامبر به ما میآموزد؛ وقتی پیامبر آن کودک یهودی رادر حال احتضار میبیند از او میخواهد که شهادتین را بر زبان جاری کند تا مسلمان بمیرد، کودک هم نگاه به چهره پدر میاندازد و وقتی عکس العملی از پدر نمیبیند سکوت میکند و کلمهای سخن نمیگوید.
پیامبر هم دست بردار نیست و پس از سکوت پدر و کودک، برای دومین و سومین بار تکرار میکند تا اینکه کودک اسلام بیاورد و مسلمان بمیرد.پیامبر همه ما را به پافشاری و اصرار بر مسیر هدایت و قبول دین حق فرامیخواند، چه با عدم پذیرش روبرو شویم و چه با صدای اعتراض مخالفان، در هرصورت باید بر مسیر هدایت با اصرار و پافشاری تأکید کنیم.
[۱] ابن بابویه قمی، امالی الصدوق، ۳۲۵.
برگرفته از کتاب “یکصد تصویر درخشان از زندگانی پیامبر اکرم (ص)” نوشته ی طالب خان ترجمه ی ارسلان ایلکااختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی