مقاله به مناسبت سال مولانا تهیه شده، بهتر آن دیده شد که با توجه به ارزش کلام و سخن مولوی و اشراف او بر قرآن و حدیث و سیره رسول مکرم اسلام، جلوه های زندگی رسول خدا(ص)در ابعاد مختلف از زبان و اندیشه مولوی برجسته گردد و به منظر نظر دانشجویان و شیفتگان آن دو بزرگ برسد، امید است در این آشفته بازار جهان پر آشوب راهی به جایی ببرد و کلام مولوی که از مکارم اخلاق پیامبر عظیم الشأن(ص) ابر بارور را ماند، مایه بهره وری و گشایش گردد. انشاء الله
واژه های کلیدی:قرآن، تواضع، حلیمه، بلال.قرآن گنجینه یی است از وحی هایی که بر پیامبر مکرم اسلام(ص)نازل شده است و از همه آیات قرانی و از لابلای احکام آن عظمت مقام معنوی وی متجلی است و برتری فیض الهی را در آن نسبت به دیگران روشن تر و عالی تر از همه نشان می دهد.آنچه در آیات قرانی می خوانیم پرتو آن را در تمامی افعال و اعمال آشکار و نهان پیامبر (ص) می بینیم و در روحیات و اخلاق خصوصی و خواست های قلبی و اجتماعی ایشان رقت عاطفه و گذشت بی نظیر او را مشاهده می کنیمنقل است که پیروان رسول خدا نزد ام سلمه، عایشه، و دیگر همسران پیامبر(ص) می آمدند و درباره احوال و روحیات پیغمبر (ص) از آن ها سؤال می کردند عایشه و ام سلمه که پیوسته در مقابل این پرسش افراد شهری و بیابانی از هر طبقه قرار می گرفتند، آنچه می دانستند می گفتند، سرانجام به گروهی گفتند: شما قرآن را روبه روی خود دارید و می خوانید اخلاق و صفات پیامبر قرآن بود.این غیر قابل انکار است که بهترین منبع و سرچشمه شناخت پیامبر(ص) اول قرآن است بعد از آن گفته های علی امیر مؤمنان علیه السلام و مآخذ دیگری چون نهج البلاغه و قسمت هایی از ترجمه ی تفسیر طبری و…بالاخره دیوان شعرای فارسی زبان برای ما ایرانیان به خصوص و از جمله کلام مولوی در مثنوی و دیگر آثارش که این مقاله به مناسبت سال مولوی به جلوه های رسول خدا در کلام مولانا به ویژه مثنوی پرداخته است.با تمام این احوال وقتی خداوند به جانش قسم یاد می کند :”لَعَمرُکَ اِنَّهُم لَفی سَکرَتِهِم یَعمَهُونَ”(۷۲/۱۵)کس را چه زهر که وصف او کند.ای لعمرک مر تو را حق عمر خواندپس خلیفه کرد و بر کرسی نشاند(دفتر ۵ب۱۱۳)طبق آیات قرآن بشارت آمدن رسول مکرم اسلام (ص)در بن مردم پراکنده بود و اهل کتاب او را می شناختند :”اَلَّذینَ آتیناهُم الکتابَ یَعرِفُونَهُ کَما یَعرِفُونَ اَبناءَهُم …”(۱۴۶/۲)پیش از آن که نقش احمد فرنمودنعت او هر گبر را تعویذ بودکین چنین کس هست یا آید پدیداز خیال روش دلشان می طپیدسجده می کردند کای رب بشردر عیان آریش هر چه زودترتا به نام احمد از یستفتحونیاغیان شان می شدندی سرنگون(…دفتر ۴ب۳۸۳۷و)گویند: “در محضر از همه خوب تر بود. در کرم و سخا از همه پیشتر بود در مروت و وفا از همه تمام تر بود در حلم و تواضع کامل تر بود و در سماحت و فتوت چون وی کس نبود.”(قاضی ابرقوه۱۳۶۱:۱۶۴) پیامبر بزرگوار آداب دان و معاشر با دیگران بود او به عیادت بیماران می رفت:از صحابه خواجه ای بیمارشدواندر آن بیماریش چون تار شدمصطفی آمد عیادت سوی اوچون همه لطف و کرم بُد خوی او(دفتر ۲ب۲۱۴۶)چون پیمبر دید آن بیمار راخوش نوازش کرد یار غار رازنده شد او چون پیمبر را بدیدگوییا آن دم مر او را آفرید(همان،ب۲۲۵۸)پیامبر مهمان نواز بود:کافران مهمان پیغمبر شدندوقت شام ایشان به مسجد آمدندکامدیم ای شاه ما این جا قنقای تو مهمان دار سکان افقپیامبر (ص) به اصحاب می گوید که این مهمانان را قسمت کنید:هر یکی یاری یکی مهمان گزیددر میان یک زفت بود و بی ندیدجسم زخمی داشت کس او را نبردماند در مسجد چو اندر جام دردمصطفی بردش چو واماند از همه…………………(دفتر ۵ب۶۴و)بعد آن مهمان چه پلیدی کرد و مزاحمت که پیامبر (ص)خود به دست مبارکش زحمت او را کشید بماند.”تصویری که در مثنوی از سیمای محمد صلی الله علیه و سلم عرضه می شود نه فقط متضمن تعظیم و تقدیس فوق العاده یی در حق این مهتر کاینات هست بلکه در عین حال نهایت عشق و ارادت را در حق این مربی و مرشد کونین که سلسله ی هدایت نفوس انسانی به جناب حق و طریق ایصال رهروان شریعت به مبدا وجود به وی ختم می شود نیز در سراسر این تصویر جلوه بارز دارد .”(زرین کوب ۱۳۶۷:۸۳)مولوی پیامبر خدا(ص) را دلیل و راهنما می خواند:هر نبّیی گفت با قوم از صفامن نخواهم مزد پیغام از شمامن دلیلم، حق شما را مشتریداد حق دَلالیم هر دو سری(دفتر ۲ب۵۷۷)در سخن مولوی وجود مکرّم حضرت نه فقط جامع جمیع کمالات انبیاست که مظهر هر کمالی که در تصور آید نیز هست. حضرت برای این جهان که جسم است، هوش است، او همای سعادتی است که بر کوه قاف مسکن دارد، یعنی که بر هستی سایه افکنده و سعادت آدمی در حمایت فرّ همای اوست، او بدری است که بر صدر فلک روان است و در این حرکت خود، کندی ندارد، طعنه طاعنان او را از حرکت باز نمی دارد عوعوی سگ مانع نورافشانی ماه نمی شود.خواند مزَّمل نبی را ز ان سببکه برون آ از گلیم ای بوالهربسرمکش اندر گلیم و رومپوشکه جهان جسمی است سرگردان تو هوشپیش این جمعی چو شمع آسمانانقطاع و خلوت آری را بمانوقت خلوت نیست اندر جمع آیای هدی چون کوه قاف و تو همایبدر بر صدر فکل شد شب روانسیر را نگذارد از بانگ سگانطاعنان هم چون سگان بر بدر توبانگ می دارند سوی صدر تواین سگان کرّاند ز امر انصتوااز سفه وَع وَع کنان بر بدر تو(همان،دفتر ۴:ب۱۴۵۳)در تواضع رسول خدا گفتنی ها بسیار است و تواضع آن بزرگ در وصف نمی گنجد. «شاخی را که میوه بسیار باشد آن میوه او را فرو کشد و آن شاخ را که میوه ای نباشد سر بالا دارد. هم چون سپیدار و چون میوه از حد بگذرد، استون ها نهند تا به کلی فرو نیاید. پیغامبر (ص) عظیم متواضع بود؛ زیرا که همه ی میوه های عالم -اول و آخر – بر او جمع بود،لاجرم از همه متواضع تر بود. ما سَبَقَ رسولُ اللهِ اَحَدٌ بالسَّلام، گفت: هرگز کسی پیش از پیغامبر بر پیغامبر (ص) نمی توانست سلام کردن، زیرا پیغامبر پیش دستی می کرد از غایت تواضع و سلام می داد»(مولوی،۱۳۶۶:۴۹)مثنوی”سی داستان مستقل نیز پیرامون حیات و گفتار و کردار آن زبده وجود، دارد»(خیرآبادی، ۱۳۸۴:۱۱۴) از آن جمله است داستان آوردن حلیمه محمد(ص) را به مکه تا او را به جدش حضرت عبدالمطلب بسپارد و سرنگون شدن بت ها با شنیدن نام محمد (ص):قصه راز حلیمه گویمتتا زداید داستان او غمتمصطفی را چون ز شیر او باز کردبر کفش برداشت چون ریحان و وردمی گریزانیدش از هر نیک و بدتا سپارد آن شهنشه را به جدچون همی آورد امانت را ز بیمشد به کعبه و آمد او اندر حطیماز هوا بشنید بانگی کای حطیمتافت بر تو آفتابی بس عظیمای حطیم امروز آید بر تو زودصدهزاران نور از خورشید جودگشت حیران آن جلیمه ز آن صدانه کسی در پیش نه سوی قفاحلیمه که محمد (ص)را آورده بود تا به عبدالمطلب بسپارد با شنیدن صدا دنبال صدا می رود:مصطفی را بر زمین بنهاد اوتا کند آن بانگ خوش را جستجووقتی برگشت محمد را ندید:باز آمد سوی آن طفل رشیدمصطفی را بر مکان خود ندیدهراسان شد و گریان:پیرمردی پیشش آمد با عصاکای حلیمه! چه فتاد آخِر تو رامطلب را با پیر در میان می نهد پیر:گفتش ای فرزند! تو انده مدارکه نمایم مر تو را یک شهریارکه بگوید گر بخواهد حال طفلاو بداند منزل و ترحال طفلپیر حلیمه را به «عزّی» بت معروف می برد و می گوید: ما گم گشته مان را از او می جوییم.پیر کرد او را سجود و گفت زودای خداوند عرب! ای بحر جودبگو که فرزند این حلمیه که نام او محمد(ص) است کجاست؟چون «محمد» گفت آن جمله بتانسرنگون گشتند و ساجد آن زمانکه برو ای پیر! این چه جست و جوستآن محمد را که عزل ما از اوستما نگون و سنگسار آییم از اوخاکسار و بی عیار آییم از اودور شو ای پیر فتنه کم فروزهین زرشک احمدی ما را مسوز(مولوی،دفتر،۴:ب۹۱۶و)او مظهر نور الهی است، اوست که نازش آفرینش را می رسد:چون جمال احمدی در هر دو کونکی بدست؟ ای فرّ یزدانیش عوننازهای هر دو کون او را رسدغیرت آن خورشید صد تو را رسد(همان،دفتر ۶:ب۶۸۱)رسول خدا نامتناهی بود و نامحدود و جبرئیل محدود بود لذا در «سدره» از رسول خدا (ص) باز ماند:چون گذشت احمد ز سدره و مرصدشوز مقام جبرئیل و از حدشگفت او را هین! بپر اندر پیمگفت رو من حریف تو نیمباز گفت او را بیا ای پرده سوزمن به اوجِ خود نرفتستم هنوزگفت: بیرون زین حد ای خوش فرّ منگر زنم پرّی بسوزد پرّ من(همان،دفتر۴:ب۳۸۰۲)رسول خدا(ص)«کشتی دریای کل» است:این چنین فرمود آن شاه رسلکه: منم کشتی در این دریای کلکشتی نوحیم در دریا که تارو نگردانی ز کشتی ای فتیهم چو کنعان سوی هر کوهی مرواز نُبی لا عاصِمَ الیَومَ شنو(همان:ب۲۳۵۹)پیامبر به مثل «کشتی نوح» است که برای رهایی از طوفان زمان باید دست اندر او زنی:بهر این فرمود پیغمبر که منهم چو کشتی ام به توفان زَمَنما و اصحابیم چون کشتی نوحهر که دست اندر زند یابد فتوح(همان:ب۵۳۹)این روایت به صورت های مختلف نقل شده: برای نقد روایت ر.ک: جلد ۹،ص۴۹۲ نقد و تحلیل مثنوی و الغدیر،ج۲،ص۳۰۰ نیز در سایه سار احادیث، ۱۳۸۲،ص۹۸.در مکارم اخلاق سرآمد بود، قتیبه بن سعید از… انس بن مالک نقل کرد که: «ده سال خدمتگزار پیامبر (ص) بودم و آن حضرت هرگز به من اف نگفت…»(محمد بن عیسی ترمزی، ۱۳۸۳:۱۹۴) محمد (ص) جوانمردی بی نظیر است نه کم نظیر، مهربانی و رحمت او هم چون باران بود مگر نه این که برای دو عالم رحمت بود:از رحمه للعالمین اقبال درویشان ببینچون مه منور خرقه ها، چون گل معطر شال ها(دیوان،ج۱:ب۲۲)ای رحمه للعالمین بخشی ز دریای یقینمر خاکیان را گوهری مر ماهیان را راحتی(دیوان،ج۵،ب۲۵۷۸۶)او شفیع است این جهان و آن جهاناین جهان زی دین و آن جا زی جناناین جهان گوید که: تو ره شان نماو آن جهان گوید که: تو مَه شان نما(مولوی،ج۶:ب۱۴۹)بازگشته از دم او هر دو بابدر دو عالم دعوت او مستجاببهر این خاتم شدست او که به جودمثل او نه بود و نه خواهند بود(همان:ب۱۷۲)او ستم نمی کرد:«وَلَو کُنتَ فَظّاً غَلیظَ القَلبِ لانفَضّوا مِن حَولِکَ»، اوبخشنده و بزرگوار بود، فَاعفٌ عَنهُم ،به جای مردم او استغفار می کرد وَ استَغفر لَهُم، او توکل داشت زیرا که «اِنَّ اللهَ یُحِبُّ المُتَوَکّلینَ»(159/3).او بندگان خدا را با تمام اوج و حضیض شان می نگریست و دوست داشت و خود در میان نبود، چه خدا بر بندگانش رؤوف است و توبه پذیر:بازآ بازآ هر آن چه هستی بازآگر کافر و گبر و بت پرستی بازآاین درگه ما درگه نومیدی نیستصدبار اگر توبه شکستی بازآ(خواجه عبدالله انصاری،۱۳۶۱:۱۰)و این کار از محمد(ص)ساخته است که کریم است و بزرگوار و این کرامت و بزرگواری در برابر مردمی است که آن حضرت را در مکه آزردند ،«او را سنگ باران کردند او به کوه ها پناه می برد ولی چون حضرت خدیجه و علی علیه السّلام او را می یافتند می شنیدند که زمزمه می کند: اَلّلهُمَّ اهد قومیِ فَانَّهُم لا یَعلمون(مظاهری ،۱۳۶۶:۲۱).ای دو صد بلقیس حِلمت را زبونکه اِهدِ قُومی اِنَّهم لا یَعملون(مولوی ،دفتر ۴:ب۷۸۱)آن سزد از تو اَیا کُحلِ عزیزکه بیاید از تو هر ناچیز چیزز آتش این ظالمانست دل کباباز تو جمله «اهد قومی» بُد خطابکان عودی در تو گر آتش زننداین جهان از عطر و ریحان آگنند(همان،دفتر ۲:ب۱۸۷۳)
منبع: www.noormags.com
بازدیدها: ۰









هیچ نظری وجود ندارد