۳ـ۲٫ اعداد و ارقام در منابع تاریخىبه راستى آیا اعدادى که در منابع تاریخى و بهخصوص منابع کهن وجود دارند اعداد واقعى و دقیق مىباشند؟ این سؤالى است که ابتدا باید پاسخ آن روشن شود. به عبارت بهتر ما باید تکلیف خود را با این اعداد روشن کنیم. به عنوان مثال، اعداد و ارقامى که در مورد تعداد سپاهیان اسلام در غزوههاى پیامبر صلىاللهعلیهوآله ذکر شدهاند اینها تا چه اندازه ناظر به واقعاند و تا چه اندازه ما به آنها اعتماد داریم. به عنوان نمونه، گفته شده در غزوه تبوک سى هزار نفر شرکت داشتند. آیا این عدد واقعى است؟اگر همه این اعداد را غیر واقعى فرض کنیم، دیگر چیزى براى ما نمىماند که از آن سخن بگوییم و تحلیلى ارائه دهیم. چنین حکمى در مورد دیگر گزارشهاى تاریخى و چه بسا خود منابع تاریخى نیز صادق است. از این رو ما اجمالاً آنها را مىپذیریم، اما با قرار دادن آنها در کنار دیگر قراین و شواهد تلاش مىکنیم به عددى نزدیک به واقع دست پیدا کنیم. روى هم رفته در خصوص اعداد و ارقام و بهخصوص تعداد جمعیتها با مشکلاتى روبهرو مىشویم که در ذیل به آنها اشاره مىکنیم:۳ـ۲ـ۱٫ کثرتنمایى:این بدان معناست که عدد در موارد بسیارى نشانه کثرت است، مثلاً اعداد چهل، هفتاد، هفتاد هزار اعدادى هستند که براى نشان دادن کثرت استفاده شدهاند و نمونههاى زیادى در تاریخ وجود دارد. به عنوان نمونه، روایتى که مىگوید عالمى که از عملش بهره ببرد از هفتاد هزار عالم برتر است،۴۴ یا روایتى که مىگوید شخص مسلمانى که به دیدار دوست مسلمانش برود و مشکل او را حل کند هفتاد هزار ملک بهشت را به او تبریک مىگویند،۴۵ و باز روایتى که مىگوید هر کس شربتى از آب به مسلمانى بدهد هفتاد هزار حسنه برایش نوشته مىشود،۴۶ و بالأخره این روایت که از امام صادق علیهالسلام نقل شده که فلان قوم در شام زندگى مىکردند و هفتاد هزار خانه داشتند و بر اثر طاعون از دنیا رفتند۴۷ آیا این روایتها ناظر به واقع است؟روایات زیادى هست که این اعداد و ارقام در آنها به کار رفته و بیشتر آنها ناظر به کثرتاند. در روایت اول، معصوم قصد دارد تا ارزش عمل کردن به علم را به مخاطب بفهماند و توجه دهد که تنها عبادت نیست که انسان را به جایى برساند. در روایت دیگر بر ارزش دوستى با مسلمانان و سر زدن به همدیگر و صله رحم که اساس زندگى دنیوى است، تأکید شده است. و در آخرین روایت، امام علیهالسلام قصد دارد به مخاطب بگوید که طایفهاى بسیار بزرگ بودهاند، اما گرفتار بلاى الهى (طاعون) شدند. از این رو باید در فهم و تفسیر ارقام و اعداد ذکر شده در نقلهاى تاریخى به شدت توجه کنیم. اگر گزارشى مىگوید سپاهى در فلان جنگ هفتاد هزار بودند، دستکم با قراین دیگر بازشناسى شود که تا چه اندازه ناظر به واقع بوده و هست. آیا چنین جمعیتى در دیگر گزارشها یا گزارشهاى نزدیک به این نقل خاص نیز وجود دارد یا خیر؟۳ـ۲ـ۲٫ اختلاف نقلها:این بدان معنا نیست که فقط در اعداد و ارقام اختلاف هست و دیگر موضوعات تاریخى بدون اختلاف به دست ما رسیده است. با نگاهى اجمالى به گزارشهایى که عدد و رقمى را براى حادثهاى نقل کردهاند روشن مىشود که به علت کمتر اهمیت دادن راویان به مقوله تعداد جمعیت، اختلاف بیشترى در این باره دیده مىشود و چه بسا حاکى از اهمیت کم اعداد و ارقام باشد. طبرى هنگام بحث از جریان حدیبیه، نمونه کاملى از اختلاف روایات را به نمایش مىگذارد:محمد بن مسلم زهرى گوید: بسال حدیبیه پیمبر برون شد که آهنگ زیارت کعبه داشت و قصد جنگ نداشت و هفتاد قربانى برد و هفتصد کس همراه داشت براى هر ده کس یک قربانى بود. حدیث دیگرى از زهرى هست که طبق آن پیمبر با هزار و چند صد کس بود. مسلمه گوید: هزار و چهارصد کس بودیم که همراه پیمبر به حدیبیه رفتیم. ابن عباس گوید: کسانى که (در جریان حدیبیه) زیر درخت حدیبیه با پیمبر بیعت کردند هزار و پانصد و بیست و پنج کس بودند. عبداللّه بن ابى اوفى گوید: به روز بیعت زیر درخت هزار و سیصد کس بودیم و اسلمیان یک هشتم گروه مهاجران بودند.۴۸در این روایاتِ طبرى شاهدیم که در مورد واقعهاى که حداکثر، هزاروششصد نفر در آن بودهاند تا این اندازه اختلاف است. البته تصور نشود که این اعداد به هم نزدیکاند، بلکه صرفا اختلاف روایت شاهد مثال ماست. ۳ـ۲ـ۳٫ مبالغه:باید شدیدا به مبالغهگویىها توجه داشته باشیم. البته مبالغه با کثرتنمایى متفاوت است. روایاتى وجود دارد که آگاهانه و با هدف خاصى در مورد افزایش جمعیت واقعهاى مبالغهگویى مىکنند، مانند روایاتى که قصد دارند مسلمانان را در سالهاى پس از فتح مکه زیاد جلوه دهند تا به نوعى موفقیت پیامبر صلىاللهعلیهوآله بیشتر به چشم بیاید. البته ما به هیچ وجه منکر موفقیت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و فراگیر شدن اسلام در سالهاى هشتم به بعد نیستیم، اما ـ همانطور که خواهیم گفت ـ یک باره پس از فتح مکه تعداد مسلمانان در منابع، در برخى حوادث به صورت چشمگیرى افزایش مىیابد.۳ـ۲ـ۴٫ تصحیف و تحریف:اگرچه این امور در تاریخ، امرى طبیعى به شمار مىآید، اما بیشترین تأثیر آن در اعداد و ارقام ظاهر مىشود که گاه با افزایش ناخواسته یک نقطه، چه تغییراتى صورت مىگیرد. در اینجا نمونه کاملى از این گونه تحریفها را با هم ملاحظه مىکنیم. یکى از مؤفان اهلسنت هنگام گزارش از زمان خارج شدن پیامبر صلىاللهعلیهوآله از مدینه براى حجهالوداع مىنویسد: «خرج یوم الخمیس لست بقین من ذى القعده أو یوم السبت لخمس بقین من ذى القعده».۴۹ در این گزارش، کلمه «خمس» که بیانگر پنج روز به انتهاى ذىقعده است با «خمیس» که روز هفته را مشخص مىکند و نیز دو کلمه «لست» و «السبت» با هم مشتبه شده است. البته در اینجا ناقل، هر دو قول را آورده است، اما گویاى این مطلب است که اشتباهى رخ داده و هر دو قول در منابع وجود دارد.همچنین در مواردى، ارقام با اعداد ثبت شدهاند ـ نه با حروف ـ و مشکلاتى را به بار آورده است. به عنوان نمونه در برخى منابع آمده است که صحابه پیامبر صلىاللهعلیهوآله در زمان وفات ایشان دوازده هزار (۱۲۰۰۰) نفر بودهاند.۵۰ حال چنانچه یک صفر به این عدد افزوده شود، در کتابها و گزارشهاى بعدى به ۱۲۰۰۰۰ نفر افزایش مىیابد. همچنانکه این مسئله پیش آمده و برخى تعداد صحابه پیامبر را در حجهالوداع ۱۲۰ هزار نفر دانستهاند.۵۱ این در حالى است که به نظر مىرسد سبط بن جوزى اشتباه دیگرى را مرتکب شده و تمام این ۱۲۰ هزار نفر حجگزار در مکه را که از تمام نقاط اسلامى بودند، به عنوان حاضران در غدیر معرفى کرده است. توجه به این گونه اشتباهات فاحش، اما ناخواسته مىتواند ما را در جریان برخى واقعیتها قرار دهد.۳ـ۲ـ۵٫ اعداد تخمینى:چنین به نظر مىرسد که بیشتر اعداد به صورت تخمینى گفته شده و بعد وارد روایات شده است. کمتر روایتى را مىتوان یافت که در آنها «منطق شمارش» رعایت شده باشد. طبرى در مورد کسانى که در فتح مکه حضور داشتند و تعداد آنها ده هزار نفر بوده، روایتى را آورده که طى آن گفته است: چهارهزار نفر از اینها از قبایل فلان و فلان و فلان بودند (و نام قبایل را ذکر مىکند) و مابقى آنها انصار و مهاجران بودند.۵۲ به نظر نگارنده، این روایت مقبولتر است. چون تلاش مىکند هر قبیله را و تعداد افرادى را که آورده بود، نقل نماید. در واقع، این ده هزار نفر را تفکیک مىکند. این از جمله روایاتى است که ما مىتوانیم بدان اطمینان کنیم. چون یکى از راههاى منطق شمارش که در ادامه، درباره آن توضیح خواهیم داد، در آن رعایت شده است. ۳ـ۳٫ تحمل جمعیتبحثى که در اینجا باید بدان توجه شود این است که باید دید جمعیتى که براى یک واقعه گفته مىشود آیا مکان آن واقعه و یا زمان آن، تحمل آن جمعیت را داشته است یا خیر؟ این سؤالى اساسى است که کمتر بدان توجه مىشود. ما باید تمامى شرایط را ببینیم. یک جمعیت بسیار زیاد، نیاز بسیارى به آذوقه و آب دارد. از کجا آب و غذاى آنها تأمین مىشده و چگونه سرویسدهى مىشدند. امروزه در مکه، با آن همه امکانات، ساختمانهاى بیست طبقه، باز چه مشکلاتى وجود دارد. در مورد جنگ تبوک گفته مىشود که سى هزار نفر شرکت داشتند. سى هزار نفرى که عازم بلاد کفر و منطقه دشمن مىشوند باید براى آذوقه خود چارهاى بیندیشند. نیز گفته شده که بیست روز رفتن آنها به طول انجامیده است. حتى تأکید شده که این سفر بسیار سخت بود،۵۳ چراکه در اوج گرما انجام شد و مرکب سوارى کم داشتند، و مسافت تا تبوک، طولانى بود و از مناطق بد آب و هوا عبور مىکردند. با محاسبه اجمالى به نظر مىرسد که حضور این همه جمعیت بعید است، به گونهاى که برخى براى حل این مسئله دست به دامن معجزه شدهاند؛ مبنى بر اینکه بارها از بین انگشتان پیامبر صلىاللهعلیهوآله آب جوشید و سى هزار نفر از آن نوشیدند.۵۴ شاید تصور شود این استبعاد، شخصى است و چه بسا براى دیگران، پذیرفتن چنین جمعیت زیادى، هیچ بعدى نداشته باشد. باید گفت که ابن خلدون نیز این گونه آمار و ارقام مبالغهآمیز را از اشتباهکارىهاى مورخان بىدقت دانسته و آنها را با توجه به میزان گنجایش مکان حادثه و مؤفههاى دیگر، بعید شمرده است. ایشان به چند نمونه از این آمارها مانند حضور ششصد هزار نفر در سپاه بنىاسرائیل هنگام خروج از مصر، و دویست هزار نفر در سپاه ایران در جنگ قادسیه اشاره مىکند و تمامى آنها را با توجه به لوازم مورد نیاز چنین جمعیتى، بعید مىداند. باید توجه داشت که ابنخلدون هفتصد سال از ما به حوادث صدر اسلام نزدیکتر است.۵۵در مورد مکان نیز همین مسئله صادق است. اگر گفته شود در فلان مسجد پنجاه هزار نفر حضور داشتند، آیا مىتوان به راحتى پذیرفت؟ در مورد زمان نیز صادق است. اگر گفته شود صد هزار نفر در مدت سه روز مسیر مکه تا مدینه را پیمودند، نمىتوان پذیرفت. آرى، اگر یک نفر با اسب تیزرو بخواهد این راه را در سه روز برود امکان دارد، اما جعمیت زیاد، معطلى دارد، اطراق کردن در یک محل براى استراحت و تجدید قوا در بین سفر، قطعا زمان بسیار زیادى را مىطلبد و چه بسا یک روز کامل نیاز باشد تا کاروانى با این همه جمعیت توقف کرده و استراحت نمایند. به راه افتادن این همه جمعیت چه بسا چندین ساعت طول بکشد. این در حالى است که اگر فردى تنها باشد توقف و استراحت و نماز و تغذیه وى، ممکن است یک ساعت هم نشود. به هر حال اگرچه غدیر از وسعت مکانى برخوردار بود، اما آیا در غدیر آب به میزان کافى براى جمعیت ۱۲۰ هزار نفرى هم وجود داشته است؟ آیا سرویسدهى به این همه جمعیت فراهم بوده است؟۳ـ۴٫ منطق شمارش جمعیت در نقلهابه راستى گذشتگان چگونه افراد حاضر در یک واقعه را شمارش مىکردند؟ آیا شخصى تکتک افراد را مىشمرد؟ آیا به مانند امروز، لیستبردارى و گروهبندى خاصى داشتند یا اینکه جمعیتهاى زیاد را تخمین مىزدند؟ به نظر مىرسد علاوه بر تخمین که بحث آن جدى است، چند راه دیگر براى شمارش وجود داشته است. به عبارت دیگر، وقتى به روایاتى که جمعیتى را گزارش مىکنند نگاه مىکنیم، چنانچه یک راه منطقى براى شمارش افراد در آن رعایت شده باشد آن را نزدیک به واقع مىدانیم. اینک چند نمونه از رعایت منطق شمارش:۳ـ۴ـ۱٫ گزارش واقدى درباره غزوه احد. وى مىنویسد:قریش و کسانى که به آنها پیوسته بودند، جمعا سه هزار نفر بودند که صد نفرشان از قبیله ثقیف بودند، ساز و برگ و سلاح فراوان و دویست اسب داشتند، هفتصد تن از ایشان زره داشتند و سه هزار شتر همراهشان بود.۵۶ اینکه وى مىگوید هفتصد نفر زره داشتند ما را به این نکته رهنمون مىکند که نوع پوشش نظامىآنها سبب شده بود تا عدهاى متمایز باشند و گزارش، نزدیک به واقع باشد. به نظر نگارنده در این روایت، یکى از راههاى منطق شمارش رعایت شده و روایت به واقع نزدیک است.۳ـ۴ـ۲٫ وجه دیگرى که در تاریخ براى آن شاهدى داریم و خود مىتواند منطق شمارش جمعیت به حساب آید این است که تعداد حیواناتى را که براى تغذیه نیروها ذبح مىشدهاند، شمارش مىکردند. از آنجا که یک شتر مثلاً براى تغذیه صد نفر کافى بوده است، لذا به این طریق جمعیت را تخمین مىزدند. پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله در ماجراى جنگ بدر از همین شیوه استفاده نمودند و پس از آنکه مطلع شدند سپاه قریش ده شتر ذبح کردهاند، فرمودند که ایشان حدود هزار نفر مىباشند.۵۷۳ـ۴ـ۳٫ راه سوم تفکیک جمعیت است که منطقىتر و در نتیجه به واقع نزدیکتر مىنماید. طبرى در روایتى، تعداد شرکت کنندگان در فتح مکه را بیان نموده که راه سوم در آن به خوبى دیده مىشود. وى مىنویسد: ده هزار کس از مسلمانان در فتح مکه همراه پیمبر بودند، چهارصد کس از بنىغفار، چهارصد کس از اسلم، هزار و سه کس از مزینه و هفتصد کس از بنىسلیم و هزار و چهارصد کس از جهینه و باقیمانده از قرشیان مهاجر و انصار و همعهدانشان از بنىتمیم و قیس بودند.۵۸این روایت، حاکى از این است که تمام جمعیت بر اساس افراد قبیله شناخته مىشدند. مثلاً در یک جنگ، هر قبیله نیروهاى مشخصى را معرفى مىکرده و تنها یک جمعبندى ساده مىتوانست تعداد جمعیت حاضر را مشخص نماید.این سه راه براى شمارش، در گذشته وجود داشته و معقول هم به نظر مىرسد. اما باز هم مشکل اینجاست که چرا اعداد، در منابع تاریخى، رند و کاملاند و معدود گزارشهایى در دست است که اعداد خرد در آنها باشد که از جمله مىتوان به عدد ۳۱۳ در جنگ بدر یا ۱۴۲۵ نفر در حدیبیه اشاره نمود. بنابراین باید پذیرفت که اعداد به کار رفته در حوادث تاریخى، معمولاً گرد و رند شدهاند و ارقام خرده آنها حذف شده است و همین امر، فرض تخمین را تقویت مىکند. اما به هر حال روایاتى که در آنها منطق شمارش رعایت شده باشد بیشتر قابل پذیرشاند.۳ـ۵٫ معید و صارخبحث مهم دیگرى که باید به آن بپردازیم بحث معید و صارخ است. معید یا صارخ به کسى گفته مىشد که با سخنران فاصله داشت و در وسط جمعیت مىایستاد و جملات سخنران را تکرار مىکرد تا تمام جمعیت در جریان صحبتهاى سخنران قرار گیرند. به عنوان نمونه در مدارس نظامیه بغداد افرادى به عنوان معید، درس استاد را تکرار مىکردند. ابنکثیر نمونهاى از این افراد را نام مىبرد.۵۹ مهمتر آنکه شخص معید مىبایست مورد اعتماد سخنران باشد. نیز معید از میان جوانان انتخاب مىشد تا هم توان تکرار سخنرانى را داشته باشد و هم توان علمى جهت دخل و تصرف در جملات سخنران را نداشته باشد. به نظر مىرسد بحث معید و صارخ برخى را به اشتباه انداخته، از این رو براى جمعیتهاى بسیار زیاد نیز به آن متوصل مىشوند، در حالى که معید در هر جمعیتى کارآمد نبود و نمونههاى تاریخى آن، بیشتر مربوط به مجالس درس۶۰ که حداکثر جمعیتى حدود هزار نفر شرکت داشتند، مىباشد.به راستى در یک جمعیت ۱۲۰ هزار نفرى چگونه مىتوان سخن گفت که همه بشنوند. به عنوان مثال، ورزشگاه آزادى تهران را در نظر بگیریم؛ در چنین مکانى که همه منظم نشستهاند باز هم نیاز به چندین بلندگوست تا همه صداى یک شخص را بشنوند. چه برسد به یک اجتماع نامنظم. نگارنده به گزارشى از حضور معید و صارخ در جریان غدیر دست نیافت.
ادامه دارد…
پی نوشت ها:
۴۴٫ کلینى، کافى، ج ۱، ص ۳۳٫۴۵٫ همان، ج۲، ص ۱۷۷٫۴۶٫ همان، ص ۲۰۱٫۴۷٫ همان، ج ۸، ص ۱۹۸٫۴۸٫ طبرى، تاریخ الأمم و الملوک، ج ۳، ص ۱۱۱۱٫۴۹٫ عبدالملک بن حسین عاصمى مکى، همان، ج ۲، ص ۳۰۵٫۵۰٫ محمد بن عبدالله أبوبکر بن العربى، العواصم من القواصم، ج ۱، ص ۲۵۵٫۵۱٫ حلبى، السیره الحلبیه، ج ۳، ص ۳۰۸٫۵۲٫ در ادامه متن روایت را مىآوریم و بدان استناد خواهیم کرد.۵۳٫ به دلیل شدت سختى از آن به «جیش العسره» یاد مىشود (انساب الاشراف، ج ۲، ص ۹۵؛ البدء و التاریخ، ج ۴، ص ۲۳۹ و التنبیه و الاشراف، ص ۲۳۵).۵۴٫ احمد عبدالحلیم ابن تیمیه حرانى، مجموع الفتاوى، ج ۱۱، ص ۲۷۵: «وملأ أوعیه العسکر عام تبوک من طعام قلیل ولم ینقص وهم نحو ثلاثین الفا ونبع الماء من بین اصابعه مرات متعدده حتى کفى الناس الذین کانوا معه».۵۵. تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۴٫۵۶٫ واقدى، مغازى، ص ۱۴۹٫۵۷٫ طبرى، همان، ج ۳، ص ۹۴۷٫۵۸٫ همان، ص ۱۱۹۷٫۵۹٫ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج ۱۳، ص ۷٫۶۰٫ در کتابهاى تاریخى عباراتى از این قبیل مىتوان یافت: «معید درس فلان» یا «معید فى المدرسه فلان».