نخستین منابع شیعى درباره زندگى نامه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
ضمیمه ۱
الف. پیدایش (المبتدأ):
1)(۱۰۷)… البزنطى – ابان – موسى بن اکیل – العلاء بن سیابه – جعفر الصادق(علیه السلام):(۱۰۸) فى قول الله (و نادى نوح ابنه… یا بنى ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین) (هود: ۴۲)،(۱۰۹) فقال لیس بابنه انما هو ابنه من زوجته على لغه طى یقولون لابن المرأه ابنه. بنابر سنت شیعى، پسر یک پیامبر که در درون خود حامل نور ازلى الهى امامان است، نمى تواند کافر بوده باشد، و لذا یکى از راه حل ها در مورد این آیه آن بود که او را با پسرخوانده نوح جابه جا کنند. عالم سنى، قاسم بن سلاّم(م۲۲۴/۸۳۸) همین توجیه را آورده، بدون آن که منبع خود را ذکر کند،(۱۱۰) و طبرى آن را در تفسیرش به باقر(علیه السلام)نسبت داده است.(۱۱۱) در روایت سلمه بن فضل از سیره ابن اسحاق، او حدیثى از ابن عباس آورده که مى گوید این پسر، شقى (بدبخت; مقدر به ورود در جهنم)(۱۱۲) بود و کفرش را پنهان کرده بود.(۱۱۳) این آیات، در واقع دردسرهاى زیادى را براى مفسران فرقه گراى سنى، شیعى و غیر آنها به بار آورده است و توجیه هاى گوناگونى هم ارائه شده که من در این جا قصد ورود به آنها را ندارم.(۱۱۴) ۲)… البزنطى – ابان – ابوبصیر – الباقر یا الصادق(علیهما السلام):(۱۱۵) کسى که قرار بود قربانى شود، اسحاق بود نه اسماعیل. این موضوع در میان عالمان مسلمان چه سنى و چه شیعى همواره مورد اختلاف بوده است; هر چند اکثر آنها بعدها از طریق اجماع عالمانه۲۰ توافق کردند که آن قربانى اسحاق است.(۱۱۶) در مجادلات میان عرب ها و ایرانى ها در قرون اولیه اسلامى، برخى عالمان ایرانى ادعا مى کردند که ایرانى ها فرزندان اسحاق اند.(۱۱۷) ۳)… البزنطى – ابان:(۱۱۸) در این مورد، ابان رأیى فقهى از جعفر صادق(علیه السلام) (قلت لابى عبدالله) درباره حرام بودن خوردن طحال و خُصیتان نقل مى کند که این حرام ها به عنوان این که سهم شیطان از گوسفند قربانى بوده اند، توجیه شده اند. ۴) عبدالله بن مفضل – ابان – ابان بن تغلب – ابن جبیر – ابن عباس:(۱۱۹) در قصه اى طولانى درباره یوسف، جبرئیل بر یعقوب ظاهر مى شود و دعاى خاصى را به او مى آموزد، بلافاصله پس از آن قاصد بشارتى درباره یوسف و بنیامین مى آورد و پیراهن یوسف را بر چهره یعقوب مى افکند و یعقوب پس از آن بینایى خود را باز مى یابد. در این دعا،یعقوب با شفاعت اهل کساء از خدا مى خواهد که یوسف و بنیامین را به او برگرداند. ۵)… احمد بن الحسن المیثمى – ابان – موسى النمیرى:(۱۲۰) خبرى درباره باقر(علیه السلام) که قرائت دعاى الیا به عبرى را مى شنید. این خبر به درد اثبات علم امام به زبان هاى بشرى مى خورد.(۱۲۱) ۶)… على بن الحکم – ابان – ابوالعباس – جعفر الصادق(علیه السلام):(۱۲۲) «فى قوله (یعملون له ما یشاء من محاریب و تماثیل)(۱۲۳) فقال: و الله ما هى تماثیل الرجال و النساء و لکن الشجر و شبهه.» این اشاره اى است به جرّو بحث مربوط به حرمت هنرهاى تجسمى در صدر اسلام.(۱۲۴) ۷)… ابن ابى عمیر – ابان – جعفر الصادق(علیه السلام):(۱۲۵) خبرى است که قدرت فوق طبیعى على(علیه السلام)، افضل اوصیاءِ افضل انبیاء را با مقایسه او با آصف،(۱۲۶) وصى سلیمان، اثبات مى کند. ۸)… البزنطى – ابان -کثیر النوّاء- الباقر(علیه السلام):(۱۲۷) «یوم عاشوراء هوالیوم الذى ولد فیه عیسى بن مریم»، نوعى زمان دورى و چرخشى که حسین(علیه السلام) را همتاى عیسى مى سازد. ۹)… ابن ابى عمیر – ابان – ابان بن تغلب – عکرمه – ابن عباس:(۱۲۸) در جدلى علیه مسیحیان، عیسى باید به شیطان پاسخ مى داد زمانى که شیطان به او گفت که روزى خواهد آمد که او عیسى حکمفرماى آسمان ها و زمین خواهد بود، عیسى در ردّ این ادعا گفت: «سبحان الله…» 10)… ابن ابى عمیر – ابان – ابان بن تغلب – عکرمه – ابن عباس:(۱۲۹) خبرى است درباره عِزرا (عُزَیر) که در آن از عقیده مربوط به عذاب اطفال و رحمت خدا دفاع مى شود. این موضوع در پایان قرن دوم/هشتم بحث روز بوده است.(۱۳۰)
ب. ولادت، بعثت و حیات پیامبر (المبعث و المغازى)
1)… ابن ابى عمیر و البزنطى – ابان – ابان بن تغلب – عکرمه – ابن عباس:(۱۳۱) هنگامى که یهودىِ سرشناس کعب بن اسد پس از شکست بنوقریظه به حضور پیامبر آورده شد، پیامبر پیشگویى ابن حواش (یا خراش)، ربى یهودى اى را که از سوریه یعنى فلسطین؟ آمده بود، درباره ظهور مورد انتظار پیامبرى عرب(۱۳۲) و درخواست ابن حواش که یهودیان به او ایمان بیاورند، به کعب یادآورى کرد. کعب این حادثه را تصدیق کرد ولى گفت که بر دین یهود خواهد مرد، مبادا که هم دینانش بگویند که او به خاطر ترس از مرگ دینش را تغییر داده است. هر چند نویسندگان مختلف سیره از کعب بن اسد نام برده اند، این حادثه خاص تنها در واقدى(۱۳۳) وجود دارد با سلسله سندى که به ایوب بن بشیر معاوى مى رسد. چند صفحه پیش از این، واقدى خبر دیگرى را آورده که به محمد بن مسلمه(۱۳۴) مى رسد که این حادثه را توضیح مى دهد;(۱۳۵) بنابراین توضیح، کعب خودش در آغاز جنگ کوشید تا بنوقریظه را به ایمان آوردن به پیامبر متقاعد کند و پیشگویى ابن خراش در واقدى چنین خوانده مى شود را به آنها یادآور شد، ولى آنان نپذیرفتند.(۱۳۶) کلینى و مجلسى این خبر را یکى از علایم نبوت دانسته اند ; با توجه به این که ما تنها به قطعات منسوب به ابان مى پردازیم، داورى درباره این که آیا خبر اصلى در مغازى اى که به نام ابان انتشار یافته، طولانى تر بوده، دشوار است. با این حال، به نظر مى رسد که خبر ابان روایتِ خلاصه شده دو خبر مذکور در واقدى است. سلسله سند ابان او را از طریق ابان بن تغلب و عکرمه به ابن عباس مى رساند که پیش تر از آن بحث کرده ام. ۲)… سه خبر طولانى از ابن ابى عمیر و بزنطى – ابان، با سلسله سندى ناقص نقل شده که همگى ولادت پیامبر و حوادث پس از آن را دربردارد; خبرهاى الف و ب را بهتر از همه مى توان ترکیبى از خبرهاى مختلف دانست که در منابع مربوط به تغییرات اتفاقى اى که هنگام ولادت پیامبر در عوالم کیهانى و زمینى رخ داد، وجود دارد;(۱۳۷) در این جا یک چیز قابل توجه است و آن گفته صادق(علیه السلام) در خبر اول است که عنوان آل الله، که در متن ظاهرا به قریش اشاره دارد، تنها بدان سبب به آنان اطلاق شده که در حرم ساکن اند. بدین گونه، آن را از عنوان آل البیت که منحصر به اهل کساء و امامان است، متمایز مى سازد. خبر ج به لحظه زایمان آمنه پرداخته که با نور و موجودات فضایى که بر او فرود آمدند، همراه بود.(۱۳۸) توصیفات ارائه شده در این جا نه تنها پیچیده تر و تخیلى تر از دیگر خبرهاىِ از این نوع است، بلکه بلافاصله بعد از زایمان شستوشویى هم رخ مى دهد (که با این حال مستلزم شکافتن سینه شقّ صدر۲۱ هم نیست)(۱۳۹) و مهر نبوت بر شانه کودک مى خورد. ۳)… البزنطى – ابان – کثیرالنواء- جعفر الصادق(علیه السلام):(۱۴۰) «فى الیوم السابع و العشرین من رجب نزلت النبوه کذا! على رسول الله.» این حدیث با توجه به تاریخ مذکور در آن و استفاده از تعبیر «نزلت النبوه» به جاى وحى یا قرآن حدیث منحصر به فردى است. ۴)… البزنطى – ابان – الحسن الصیقل – جعفر الصادق(علیه السلام):(۱۴۱) «النبى الامى» یعنى این که پیامبر نه مى توانست بنویسد و نه بخواند.۲۲ این در میان فرقه هاى مختلف اسلامى موضوع اعتقادى بحث انگیزى است. به نظر مى رسد که امامیه نخستین این معنا را اشاعه مى دادند، در حالى که عالمان اصولى بعدى آن را تأیید نمى کردند. به امام هشتم رضا(علیه السلام) منسوب است که پیامبر مى توانست به هفتاد و دو ( یا هفتاد و سه) زبان بخواند و بنویسد.(۱۴۲) یک عقیده رایج آن بود که پیامبر در لحظه اى که جبرئیل براى بار اول بر او نازل شد، همه زبان ها را آموخت، او پس از آن لحظه نمى توانست بى سواد بوده باشد; زیرا صحیفه هاى مختلف انبیاى قبلى را به على(علیه السلام) آموخته بود.(۱۴۳) ۵)… الوشّاء – ابان – ابوبصیر – جعفرالصادق(علیه السلام):(۱۴۴) «انّ الناس لما کذبوا برسول الله، همّ الله تبارک و تعالى بهلاک اهل الارض الا علیاً فما سواه». حدیثى مشابه در تفسیر قمى(ذاریات: ۵۴-۵۵) یافت مى شود،(۱۴۵) ولى بدون عبارت «الا علیاً»; در خبرى کاملا ضدّ این، طبرى از مجاهد(م۱۰۴/۷۲۲) نقل کرده که گفته زمانى که این آیه نازل شد، على غمگین شد و گفت: «اُمِر رسول الله ان یتولى عنا.»(146) 6) ابراهیم بن محمد ثقفى(۱۴۷) نویسنده کتابى در مغازى از ابان – ابوداوود – ابوبریده اسلمى نقل مى کند:(۱۴۸) «سمعت رسول الله یقول لعلى: یا على ان الله اشهدک معى فى سبع مواطن.» سه تاى این حوادث در آسمان در طى دو معراج رخ داد،(۱۴۹) یکى هم در لیله القدر،(۱۵۰) یکى هم به هنگام ملاقات پیامبر با جنّ، یکى هم زمانى که نبوت(۱۵۱) بر او نازل شد، و آخرى هم در جنگ احزاب. این حدیث درصدد اثبات مقام عالى و ممتاز على(علیه السلام) است. ۷)… البزنطى – ابان – زراره و اسماعیل بن عباد – سلیمان الجعفى – جعفر الصادق(علیه السلام):(۱۵۲) خدا در طى معراج در آسمان چهارم على(علیه السلام) را به عنوان خلیفه محمد(صلى الله علیه وآله) برمى گزیند. ۸)… ابن ابى عمیر و البزنطى – ابان – جماعه مشیخه:(۱۵۳) پیامبر به اشاره جبرئیل و به تعداد نقباء موسى(۱۵۴) دوازده نقیب از میان امتش برگزید، نُه خزرجى و سه انصارى.۲۳(۱۵۵) همه منابع بر همین نام ها اتفاق دارند، یعنى ده خزرجى و دو انصارى که در این اجتماع معروف به عقبه اولى شرکت داشتند.(۱۵۶) هیچ یک از آنها به دخالت جبرئیل اشاره اى ندارند. فهرستى که در خبر ابان ارائه شده، تا حدى بر فهرست مذکور در منابع دیگر منطبق است: تنها چهار نام میان این دو فهرست مشترک است. ممکن است فورا چنین فرض شود که احادیث شیعى نام هاى افرادى را که احتمالا در خود نوعى خصومت نسبت به على بن ابى طالب(علیه السلام) احساس مى کرده اند، یا قرار بوده که علیه او بجنگند، حذف کرده اند; یا نام هاى افرادى را که به حمایت از او شناخته شده اند، افزوده اند. ولى عجیب آن که نام اُسید بن حُضیر در این فهرست هست، با این که امامیان او را در زمره کسانى دانسته اند که درصدد به آتش کشیدن خانه فاطمه(علیها السلام) برآمدند.(۱۵۷) این نام ها سزاوار بررسى دقیق است. ۹)… ابن ابى عمیر – ابان – فضیل البراجمى:(۱۵۸) فضیل گفتوگویى را نقل مى کند که در مکه میان خالد قسرى(م۱۲۶/۴-۷۴۳)(۱۵۹) که در آن زمان حاکم مکه بود، و مفسّر بصرى قتاده بن دعامه سدوسى (م۱۱۸/۷۳۶)(۱۶۰) رخ داده بود. این خبر از چند جهت جالب است. اولا اطلاعاتى را درباره جنگ بدر و اُحُد ارائه مى دهد; ثانیاً اهمیت جنگ هاى مغازى را در مجادلات و مباهات قبیله اى در دوره شکل گیرى نشان مى دهد; و ثالثا خصومت آشکار خالد قسرى را هم نسبت به قبیله مضر و هم نسبت به على بن ابى طالب(علیه السلام) نشان مى دهد.(۱۶۱) ۱۰)… ابن ابى عمیر – ابان – ابان بن تغلب – جعفر الصادق(علیه السلام):(۱۶۲) هنگامى که مهدى قائم(علیه السلام) ظهور مى کند، ۱۳۰۱۳ فرشته از او حمایت خواهند کرد; اینها همان فرشتگانى اند که با نوح(علیه السلام) در کشتى، با ابراهیم(علیه السلام) هنگام پرتابش در آتش، با عیسى(علیه السلام) هنگام صعودش به آسمان بودند و به بدر هم رسیدند و همان ۴۰۰۰ فرشته اى که مى خواستند همراه حسین(علیه السلام) بجنگند ولى اذن نیافتند. این حدیث ماهیتى اعتقادى دارد; ابن بابویه تعدادى حدیث با همین اسناد نقل مى کند که به قائم مى پردازند ولى تنها همین حدیث است که رابطه مستقیمى با مطالب مغازى دارد، هر چند لزوماً نباید در مغازى ابان در داستان بدر ذکر شده باشد. ۱۱)… البزنطى و ابن ابى عمیر – ابان – جعفر الصادق(علیه السلام):(۱۶۳) هنگامى که در جنگ اُحد مسلمانان از دور پیامبر پراکنده شدند، تنها على(علیه السلام) و ابودجانه در دفاع از پیامبر پابرجا ماندند.(۱۶۴) پیامبر از ابودجانه خواست که او را ترک کرده، به قوم خود ملحق شود، ولى وى نپذیرفت. على(علیه السلام) حملات هر طائفه اى را یکى پس از دیگرى دفع مى کرد و آنها را مى کشت تا این که شمشیرش شکست. پس از آن پیامبر شمشیر خود ذوالفقار را به او داد، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و به او گفت: «ان هذه لهى المواساه من على لک»، سپس پیامبر گفت: «انّه منّى و انا منه». جبرئیل پاسخ داد: «و انا منکما». صدایى از آسمان شنیده شد که مى گفت: «لا سیف الا ذوالفقار و لافتى الا على.» این حادثه، مشهور است و در سنت تاریخى تأیید شده است; نقش ابودجانه و شجاعتش نیز در منابع مورد اتفاق است. با این حال، افراد دیگرى نیز در این مورد نام برده شده اند.(۱۶۵) روشن است که چنین حادثه اى را نسل هاى بعدى به عنوان امتیازى در مجادلات سیاسى و قبیله اى و دعوى فضل و سابقه، به کار مى گرفته اند. واقدى مى گوید که چهارده نفر همراه پیامبر ماندند، هفت انصارى و هفت قریشى (حد اعتدال!)، و از ابوبکر نام مى برد. حدیث دیگرى از جابر بن عبدالله (م۷۸/۶۹۷، یک انصارى که به محبت على(علیه السلام) معروف بود و در جنگ هاى او فعالانه در جبهه او شرکت داشت)(۱۶۶) مى گوید که یازده انصارى براى دفاع از پیامبر ماندند، که از جمله آنان طلحه بن عبیدالله قریشى، رقیب على(علیه السلام) در جنگ جمل، بود.(۱۶۷) نام طلحه در منابع مختلف همراه نام سعد بن ابىوقاص است. سلیمان تیمى که محبت على(علیه السلام) را در دل دارد،(۱۶۸) تنها طلحه و سعد بن ابىوقاص را نام مى برد.(۱۶۹) ۱۲) طبرسى:(۱۷۰) ابان – زراره بن اعین – الباقر(علیه السلام):(۱۷۱) پس از آن که على دژ قَموص در منطقه خیبر را باز کرد، پیامبر به او گفت که هم من و هم خدا از تو راضى ایم. ۱۳) ابن شهرآشوب: قبل از آن که پیامبر وارد مکه شود، ابوسفیان در مدینه با او ملاقات کرد و قول داد که پیمان صلح را نقض نکند، هرچند قریش(۱۷۲) به خزاعه که هم پیمانان محمد(صلى الله علیه وآله) بودند، حمله کرده بود. در حالى که همه منابع گفته اند که ابوسفیان از مکه آمد، این حدیث مى گوید که او از شام به مدینه آمد.(۱۷۳) ۱۴)… ابن ابى عمیر- ابان – عجلان بن صالح – جعفر الصادق(علیه السلام):(۱۷۴) على(علیه السلام) در جنگ حنین با دست خالى چهل نفر را کشت. ۱۵) طبرسى (از کتاب ابان):(۱۷۵) داستان ملاقات عامر بن طفیل و اربد بن قیس با پیامبر. این داستان معمولا در پایان روایات مغازى ذکر مى شود که به شمارش وفدهایى اختصاص دارد که که براى پیمان بستن با پیامبر به مدینه مى آمدند.(۱۷۶) این حدیث از این جهت جالب است که وقوع آن را پس از حادثه بنونضیر تاریخ گذارى کرده است. این خبر مى تواند بر شیوه تاریخ گذارى مورد استفاده ابان پرتو افکند. ابن اسحاق و واقدى این وفد را تاریخ گذارى نکرده اند،(۱۷۷) طبرى آن را بنابر روایت سلمه بن اسحاق ذکر مى کند،(۱۷۸) و آن را در حوادث سال ۱۰ هجرى قرار مى دهد. بخارى آن را با حوادث بئرمعونه که بنابر نظر او باید قبل از جنگ خندق رخ داده باشد، ذکر کرده و از وفد هم سخنى نگفته است.(۱۷۹) در واقع، ابن اسحاق و واقدى مى گویند که عامر بن طفیل قبل از حادثه بنونضیر به مدینه آمد ولى بدون پذیرش اسلام آن جا را ترک کرد و حرام بن ملهان را که پیامبر با هیئتى براى تعلیم اصول اسلام به مردم نجد فرستاده بود، کشت و همین موجب حادثه بئر معونه شد.(۱۸۰) بنابراین، در حالى که بخارى ذکرى از وفد نمى کند و هر دو حادثه را یکى تلقى مى کند، ابن اسحاق و واقدى سه حادثه ذکر مى کنند: وفد نخست، حوادث بئرمعونه و وفد دوم و بدون تاریخ که در طى عام الوفود آورده شده است. ابان بن عثمان این وفد دوم را پس از حادثه بنونضیر تاریخ گذارى کرده، هر چند نمى دانیم که آیا او وفد نخست را ذکر کرده بوده یا نه.
پی نوشت ها :
102. همان، ج۱۴: ۲۷۰. ۱۰۳. همان، ج۱۴: ۳۷۱. ۱۰۴. قس. مقالات الاسلامین، ۲۰۰-۲۰۱، ۵۵۵-۵۵۶; خیاط، کتاب الانتصار،۶۵. ۱۰۵. کمال الدین، ۱۹۸; بحارالانوار، ج۱۵: ۲۰۶، ج۲۰: ۲۴۷; اعلام الورى، ۶۹; قمى این خبر را در تفسیر (ج ۲: ۱۶۶) در ضمن روایت طولانى ترى درباره بنوقریظه، بدون ذکر سلسله سندش، نقل کرده است. ۱۰۶. برخى کلمات که در این پیشگویى بدان گونه که ابان و واقدى آن را آورده اند، ذکر شده، در پیشگویى ابن هیّبان وجود دارد، وى یهودى دیگرى از شام بود که سالیانى قبل از اسلام در میان بنوقریظه ساکن شد، قس. مثلا: ابن بکیر در دلائل النبوه بیهقى، ج۲: ۸۰-۸۱; سیره ابن هشام، ج۱: ۲۱۳-۲۱۴; طبقات ابن سعد، ج۱، ۱۶۰-۱۶۱. ۱۰۷. کتاب المغازى، ج۲: ۵۱۶. ۱۰۸. طبقات ابن سعد، ج۳: ۴۴۳-۴۴۵. ۱۰۹. کتاب المغازى، ج۲: ۵۰۱-۵۰۲. ۱۱۰. در منابع دیگر نیز آمده که کعب تلاش بى حاصلى کرد تا بنوقریظه را به ایمان آوردن به محمد(صلى الله علیه وآله) متقاعد کند. ۱۱۱. الف) بحارالانوار، ج۱۵: ۲۵۷-۲۵۹ ب) کمال الدین، ۱۹۶-۱۹۸; بحارالانوار، ج۱۵: ۲۶۹-۲۷۰. ۱۱۲. ج) ابن شهر آشوب، مناقب آل ابى طالب ج۱: ۲۸-۲۹; بحارالانوار، ج۱۵: ۲۷۲-۲۷۳. _. Cf. H. Birkeland, The Legend of the Opening of Muhammad’s Breast, Uppsala, 1955; Jarrar, Die Prophetenbiographie, 188-95; cf. now U. Rubin, The Eye of the Beholder: The Life of Muhammad as Viewed by the Early Muslims, Princeton, 1995, 59-75. 113. بحارالانوار، ج۱۸: ۱۸۹. ۱۱۴. همان، ج۱۶: ۱۳۲. ۱۱۵. قس. مناقب آل ابى طالب، ج۱: ۲۳۱-۲۳۲. ۱۱۶. قس. بحارالانوار، ج۱۸: ۲۶۶، ۲۷۸-۲۸۲. ۱۱۷. همان، ج۱۸: ۲۱۳. ۱۱۸. تفسیر قمى، ج۲: ۲۰۶ (وى این دو آیه را به عنوان دلیل بر بداء ذکر مى کند). ۱۱۹. تفسیر طبرى، ج۲۷: ۷-۸. ۱۲۰. قس. ص۱۱۳ در متن اصلى این مقاله. ۱۲۱. بحارالانوار، ج۱۸: ۴۰۵. ۱۲۲. من نتوانستم بفهمم که معراج دوم چه زمانى رخ داده است. ۱۲۳. درباره اهمیت ویژه لیله القدر نزد شیعه، قس کافى کلینى (اصول) ج۱: ۲۵۰-۲۵۲. ۱۲۴. قس. ضمیمه ۱، ب، ش. ۳. ۱۲۵. بحارالانوار، ج۱۸: ۳۴۱. ۱۲۶. خصال ابن بابویه، ۴۹۱-۴۹۲; بحارالانوار، ج۲۲: ۱۰۲ (در هر دو منبع به جاى القوافل، القواقل بخوانید). ۱۲۷. کعِدّه نقباء موسى. ۱۲۸. درباره احادیث مختلف شیعى راجع به نخستین اجتماع عقبه، قس نیز: تفسیر قمى، ج۱: ۲۷۱-۲۷۳; اعلام الورى، ۵۹-۶۰، بحارالانوار، ج۱۹: ۸-۱۶. ۱۲۹. سیره ابنهشام، ج۱: ۴۳۱-۴۳۳; طبقات ابن سعد، ج۱: ۲۱۹-۲۲۰; انساب الاشراف، ج۱: ۲۳۹; دلائل النبوه، ج۲: ۴۳۰-۴۴۱. ۱۳۰. قس. منتهى المقال، ج۲: ۱۰۰. ۱۳۱. بحارالانوار، ج۱۹: ۲۹۸-۳۰۰. ۱۳۲. درباره وى بنگرید: S. Leder, Das Korpus al-Haitam ibn ‘Adi, Frankfurt a.M., 1991, 141-96; idem, “Features of the Novel in Early Historiography,” in Oriens, 32 (1990), 72-104. _. GAS, I, 31 f. _. Cf. Jarrar, Die Prophetenbiographie, 24-27; see now idem, “Sira, Mashahid and Maghazi,” 23-27. 133. کمال الدین، ۶۷۱-۶۷۲، بحارالانوار، ج۱۹: ۳۰۵. ۱۳۴. بحارالانوار، ج۲۰: ۷۰-۷۱; قس. با اسناد دیگرى که به ابان – نعمان رازى – جعفر صادق(علیه السلام)، مى رسد در بحارالانوار، ج۲۰: ۱۰۷. _. Cf. Laoust, “Le role de Ali,” 11. 135. قس. مثلا سیره ابنهشام ج۲: ۸۲; طبقات ابنسعد، ج۲: ۴۲; دلائل النبوه، ج۳: ۲۵۸-۲۶۶. ۱۳۶. طبقات ابن سعد، ج۳: ۵۷۴; معارف ابن قتیبه، ۳۰۷; منتهى المقال، ج۲: ۲۰۹-۲۱۲. ۱۳۷. دلائل النبوه، ج۳: ۲۳۶-۲۳۷. ۱۳۸. قس. متن اصلى بالا ص۱۰۶ و یادداشت ۴۶. ۱۳۹. دلائل النبوه، ج۳: ۲۳۵. ۱۴۰. طبرسى معمولا مى گوید که از «کتاب ابان» رونویسى مى کند و سلسله سند خود را نمى آورد. ۱۴۱. اعلام الورى، ۱۰۰-۱۰۱; بحارالانوار، ج۲۱: ۲۲. ۱۴۲. برخى منابع مى گویند که بنوبکر، هم پیمانان قریش، بودند که به این حمله دست زدند. ۱۴۳. مناقب آل ابى طالب، ج۱: ۲۰۶-۲۰۸; بحارالانوار، ج۲۱: ۱۲۶. ۱۴۴. بحارالانوار ج۲۱: ۱۷۶. ۱۴۵. اعلام الورى، ۳۶۵-۳۶۶; بحارالانوار، ج۲۱: ۳۶۵. ۱۴۶. قس. مثلا: سیره ابنهشام ج۲: ۵۶۷-۵۶۸; طبقات ابنسعد ج۱: ۳۱۰-۳۱۱; تاریخ یعقوبى ج۲: ۷۹. ۱۴۷. سیره ابنهشام، ج۲: ۵۶۸-۵۶۹; طبقات ابنسعد، ج۱: ۳۱۰-۳۱۲; دلائل النبوه، ج۵: ۳۱۸-۳۲۰. ۱۴۸. تاریخ طبرى، ج۳: ۱۴۴. ۱۴۹. ابن حجر، فتح البارى، ج۸: ۳۹۰; دلائل النبوه، ج۵: ۳۲۰. ۱۵۰. سیره ابن هشام، ج۲: ۱۸۴-۱۸۶; مغازى واقدى، ج۱: ۳۴۶-۳۴۸; طبقات ابن سعد، ج۲: ۵۱-۵۳; دلائل النبوه، ج۳: ۳۳۸-۳۴۰.
کتابنامه :
آغابزرگ تهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ۲۴ مجلد، تهران ۱۳۶۰. ابن ابى الحدید، عبدالحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، ویراسته محمد ابوالفضل ابراهیم، ج۴، قاهره ۱۹۶۵. ابن ابى الرجال، احمدبن صالح، مطلع البدور و مجمع البحور، نسخه خطى قاهره، دارالکتب، ش ۴۳۲۲. ابن بابویه قمى، محمد بن على، علل الشرائع، ویراسته محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف ۱۹۶۳. ــــــــــــــ، محمد بن على، کمال الدین و اتمام النعمه، ویراسته على اکبر غفارى، قم، ۱۴۰۵/۱۹۸۴. ــــــــــــــ، محمد بن على، الخصال، ویراسته على اکبر غفارى، قم ۱۴۰۳. ابن داوود حلى، حسن بن على، رجال، تهران ۱۳۴۲. ابن حجر عسقلانى، احمد بن على، فتح البارى بشرح البخارى، مجلدات ۸-۱۰، قاهره ۱۳۷۸/۱۹۵۹. ــــــــــــــ، احمد بن على، لسان المیزان، ۶ مجلد، حیدرآباد، ۱۹۱۱/۱۳۲۹- ۱۹۱۳/۱۳۳۱. ابن سعد، محمد، کتاب الطبقات الکبرى الکبیر، ۹ مجلد، بیروت، ۱۹۵۶-۱۹۵۷. ابن سلام، ابوعبید القاسم، لغات القبائل الوارده فى القرآن، ویراسته عبدالحمید السید طلب، کویت ۱۹۸۵. ابن شهر آشوب، محمد بن على، مناقب آل ابى طالب، ۴ مجلد، قم ۱۳۷۹. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، التمهید لما فى الموطأ من المعانى و الاسانید، ج۲، ربط ۱۹۷۰. ابن عساکر، على بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، ویراسته محب الدین عمر امروى، ج۴۱، دمشق ۱۴۱۷/۱۹۹۶; ترجمه الزهرى، ویراسته شکرالله بن نعمه الله القوجانى، بیروت، ۱۴۰۲/۱۹۸۲. ابن قتیبه، دینورى، عبدالله بن مسلم، المعارف، ویراسته ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۹۲. ابن هشام، عبدالملک، السیره النبویه، ویراسته مصطفى سقّا، ابراهیم ابیارى و عبدالحافظ شلبى، ۴ مجلد، چاپ مجدد، بیروت بى تا. ابوزرعه، عبدالرحمن بن عمرو، تاریخ، ویراسته شکرالله بن نعمه الله القوجانى، ۲ مجلد، دمشق ۱۹۸۰. ابوزید، نصرحامد، «السیره النبویه سیره شعبیه»، مجله الفنون الشعبیه،۳۲-۳۳ (ژوئن-دسامبر۱۹۹۱)، ۱۷-۳۶. اردبیلى، محمد بن على، جامع الرواه و ازاحه الاشتباهات عن الطرق و الاسناد، ۲ مجلد، تهران ۱۳۳۴. اشعرى، على بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ویراسته هلموت ریتر، ویسبادن ۱۹۶۳. بجنوردى، کاظم موسوى، دائره المعارف بزرگ اسلامى، ۵ مجلد، تهران ۱۳۶۷/۱۹۸۸ – ۱۳۷۲/۱۹۹۳ ; ویراست عربى، دائره المعارف الاسلامیه الکبرى، ۲ مجلد، تهران، ۱۳۷۰/۱۹۹۱ – ۱۳۷۴/۱۹۹۵. بلاذرى، احمد بن یحیى، انساب الاشراف، ج۱، ویراسته محمد حمید الله، قاهره ۱۹۵۹. بیهقى، احمد بن حسین، دلائل النبوه و معرفه احوال صاحب الشریعه، ویراسته عبدالمعطى قلعجى، ۷ مجلد، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵. التسترى، محمد تقى، قاموس الرجال، ۸ مجلد، تهران ۱۳۷۹. الجاحظ، عمروبن بحر، البیان و التبیین، تحقیق عبدالسلام محمد هارون، ۴ مجلد، قاهره، ۱۳۸۸/۱۹۶۸. جرّار، ماهر، «تفسیر ابوالجارود»، ترجمه محمد کاظم رحمتى، آیینه پژوهش، ش ۹۵. ــــــــــــــ، «چهار متن کهن از زیدیان نخستین»، ترجمه سید على موسوى نژاد، هفت آسمان، ش ۳۱. الجزائرى، نعمه الله بن عبدالله، النورالمبین فى قصص الانبیاء، بیروت، ۱۹۷۸. حائرى مازندرانى، محمد بن اسماعیل، منتهى المقال فى احوال الرجال، ۷ مجلد، قم ۱۹۹۵. خطیب بغدادى، احمد بن على، تاریخ بغداد، ۱۴ مجلد، قاهره ۱۳۴۹/۱۹۳۱. خویى، ابوالقاسم موسوى، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه، ۲۳ مجلد، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳. خیاط معتزلى، عبدالرحیم بن محمد، کتاب الانتصار و الردّ على ابن الراوندى الملحد، ویراسته هنریک ساموئل نوبرى، قاهره ۱۳۱۴/۱۹۲۵. ذهبى، محمد بن احمد، میزان الاعتدال فى نقد الرجال، ویراسته على محمد بجاوى، ۴ مجلد، قاهره ۱۹۶۵. سزگین، فؤاد، تاریخ التراث العربى، نقله الى العربیه محمود فهمى حجازى و راجعه عرفه مصطفى و سعید عبدالرحیم، نشر مکتبه آیه الله العظمى المرعشى النجفى، قم، الثانیه ۱۴۱۲. سیوطى، جلال الدین عبدالرحمان، بغیه الوعاه فى طبقات اللغویین و النحاه، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۲ مجلد، قاهره ۱۳۸۴/۱۹۶۴ – ۱۳۸۵/۱۹۶۵. شهرستانى، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت ۱۹۸۱. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹. صفار قمى، محمد بن حسن، بصائرالدرجات الکبرى فى فضائل آل محمد، تحقیق میرزا محسن کوچه باغى، تبریز ۱۹۶۱. طبرسى، فضل بن حسن، اعلام الورى فى اعلام الهدى، نجف ۱۹۷۰. ــــــــــــــ، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ۱-۳۰ در ۶ مجلد، بیروت ۱۹۶۱. طبرى، محمد بن جریر، تاریخ الرسل و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ۱۱ مجلد، قاهره ۹-۱۹۶۸. عقیلى، ابوجعفر محمد بن عمر، کتاب الضعفاء الکبیر، تحقیق عبدالمعطى قلعجى، ج۱، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴. فسوى، یعقوب بن سفیان، المعرفه و التاریخ، تحقیق اکرم ضیاء العمرى، ۳ مجلد، بغداد، ۶-۱۹۷۴. قمى، ابوالقاسم على بن محمد، کفایه الاثر فى النص على الائمه الاثنى عشر، تحقیق عبداللطیف حسینى کوه کمرى، قم ۱۹۸۱. قمى، على بن ابراهیم، تفسیر، تحقیق سید طیب موسوى جزائرى، ۲ مجلد، بیروت، ۱۴۱۱/۱۹۹۱. الکشى، محمدبن عمر،اختیار معرفه الرجال، گزیده ابوجعفر محمد بن حسن طوسى، تحقیق حسن مصطفوى، مشهد، ۱۳۴۸. کلبرگ، اتان، «الاصول الاربعمئه»، ترجمه محمد کاظم رحمتى، علوم حدیث، ش ۱۷. ــــــــــــــ، کتابخانه ابن طاووس و احوال و آثار او، ترجمه سید على قرائى و رسول جعفریان، کتابخانه آیه الله العظمى مرعشى نجفى، قم ۱۳۷۱. کلینى، محمد بن یعقوب، الکافى، تحقیق على اکبر غفارى، ۸ مجلد، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، ۱۰۴ مجلد در CD، قم، ۱۹۹۵. ناشى (مجهول)، عبدالله بن محمد، مسائل الامامه، تحقیق فان اس، بیروت ۱۹۷۱. نجاشى، احمد بن على، رجال، تحقیق محمد جواد نائینى، ۲ مجلد، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸. نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشیعه، تحقیق هلموت ریتر، بیروت، ۱۹۸۴. واقدى، محمد بن عمر، کتاب المغازى، تحقیق مارزدن جونز، ۳ مجلد، لندن، ۱۹۶۶. یاقوت بن عبدالله رومى، معجم البلدان، ۵ مجلد، بیروت ۱۳۹۹/۱۹۷۹. ــــــــــــــ، معجم الادباء = ارشاد الاریب الى معرفه الادیب، تحقیق احسان عباس، ۷ مجلد، بیروت ۱۹۹۳. یعقوبى، احمد بن ابى یعقوب، تاریخ، ۲ مجلد، بیروت ۱۹۶۰. ۱. sira-maghazi-genre 2. genre 3. رِقاق یا رقائق جمع رقیق است و در مجامع حدیثى کتابى با عنوان کتاب الرقاق/ الرقائق وجود دارد و مراد از آن سخنانى است که به خاطر اشتمالشان بر موعظه و تذکر دل را نرم مى کنند. بنگرید به: قسطلانى، ابوالعباس، ارشاد السارى لشرح صحیح البخارى، (دارالفکر ۱۴۲۱) ج۱۳، ص۴۸۱; عینى، بدرالدین، عمده القارى شرح صحیح البخارى، (دارالفکر ۱۴۲۲) ج۱۵، ص۴۹۶; عسقلانى، ابن حجر، فتح البارى شرح صحیح البخارى (مکتبه العصریه ۱۴۲۶) ج۱۳، ص۷۶۹۴. ـ م. ۴. این کتاب اخیراً به کوشش آقاى رسول جعفریان بازسازى شده است: ابان بن عثمان الاحمر، المبعث و المغازى و الوفاه و السقیفه و الردّه، مکتب الاعلام الاسلامى قم، ۱۴۱۷/۱۳۷۵. ـ م . ۵. رجال النجاشى (چاپ موسسه النشر الاسلامى) ص۱۳(ش۸): «له کتاب حسن کبیر یجمع المبتدأ و المغازى و الوفاه و الرّده»; الفهرست (چاپ نشر الفقاهه) ص۵۹(ش۶۲): «کتابه الذى یجمع المبدأ و المبعث و المغازى و الوفاه و السقیفه و الرده». ـ م. ۶. hypomnemata 7. G. Schoeler 8. fabula 9. narrative discourse 10. habitualization 11. narrative genres 12. sujet 13. R. Sellheim 14. Rudi Part 15. Henri Laoust 16. M. Kister 17. الارشاد ج ۱/ ۱۱۳، «و یقال انها کانت تسمى بغزوه السلسله».ـ م. ۱۸. J. Wansbrough 19. Kerygma 20. consensus doctorum 21. در این باره بنگرید به: العاملى، جعفر مرتضى، الصحیح من سیره النبى الاعظم(صلى الله علیه وآله). قم: انتشارات جامعه مدرسین قم، ۱۴۱۴، ج۱، ص۸۲-۸۹ و نیز همو، سیرت جاودانه، ترجمه دکتر محمد سپهرى، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى، ۱۳۸۵، ج۱، ص۱۹۳-۱۹۷ ـ م. ۲۲. بحارالانوار، ج۱۶: ۱۳۲، «کان امیا لایکتب و یقرؤ الکتاب»; نویسنده مقاله هر دو فعل را منفى معنا کرده، ولى در روایتى که پیش از این روایت نقل شده چنین آمده: «کان النبى(صلى الله علیه وآله) یقرؤ الکتاب و لایکتب».ـ م. ۲۳. در اصل روایت تعبیر «أوس» آمده: «و ثلاثه من الأوس»; بحارالانوار ج۲۲: ۱۰۲. ـ م.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب