اخبار در فضیلت ابیبکر و عمر و ردّ آنها
شیخ: دیگر تردیدی نیست که رسول خدا فرمود:
«إنّ الله یتجلّی للناس عامّه ویتجلّی لأبی بکر خاصّه.»
به درستی که خداوند تجلی فرماید از برای همه مردم عمومی و برای ابیبکر خصوصی.
و نیز فرموده است:
«ما صبّ الله فی صدری شیئاً إلاّ صبّه فی صدر أبیبکر.»
نریخت خداوند در سینه من چیزی را مگر آنکه ریخت در سینه ابیبکر.
و نیز فرمود:
«أنا وأبی بکر کفرسی رهان.»
من و ابی بکر هر دو با هم مساوی هستیم؛ مانند دو اسب که در مسابقه با هم برابر باشند.
و نیز فرمود:
«إنّ فی السماء الدنیا ثمانین ألف ملک یستغفرون لمن أحبّ أبابکر وعمر وفی السماء الثانیه ثمانین ألف ملک یلعنون من أبغض أبابکر وعمر.»
در آسمان دنیا هشتاد هزار ملک استغفار مینمایند برای کسی که دوست بدارد ابیبکر و عمر را و در آسمان دوم هشتاد هزار ملک لعن مینمایند دشمنان ابیبکر و عمر را.
و نیز فرمود:
«أبوبکر و عمر خیر الأوّلین والأخرین.»
ابوبکر و عمر، بهترین اوّلین و آخریناند.
و عظمت مقام ابیبکر و عمر رضی الله عنهما از این خبر بهتر معلوم میگردد که فرمود:
«خلقنی الله من نوره وخلق أبابکر من نوری و خلق عمر من نور أبیبکر و خلق أمّتی من نور عمر و عمر سراج أهل الجنّه.»
خلق نموده خدای تعالی مرا از نور خودش و خلق نموده ابیبکر را از نور من و خلق نموده عمر را از نور ابیبکر و خلق نموده است امّت مرا از نور عمر و عمر، چراغ اهل بهشت است.
از این قبیل اخبار در کتب معتبرهی ما بسیار رسیده که من باب نمونه، به بعض از آنها اشاره نمودم، تا حقیقت مقام خلفا بر شما واضح و روشن گردد.
داعی: اوّلاً مضامین ظواهر این اخبار خود دلالت کامله بر فساد و کفر آنها دارد که میرساند از لسان مبارک رسول اکرم، چنین مضامین صادر نگردیده؛ زیرا حدیث اوّل، دلیل بر تجسّم است و قطعاً عقیده بر جسمیت حضرت باری تعالی کفر محض است و حدیث دوم میرساند که ابیبکر شریک رسول الله بوده در آنچه بر آن حضرت نازل میشده و حدیث سوم میرساند که خاتم الانبیاء هیچگونه تفوّقی بر ابیبکر نداشته؛ چه هر دو با هم مساوی بودند و دو خبر دیگر، مخالف است با اخبار کثیرهای که مُجمع علیه فریقین است که بهترین اهل عالم، محمّد و آل محمّد سلام الله علیهم اجمعیناند.
و خبر آخری مخالف با قرآن مجید است؛ چه آنکه در آیه ۱۳ سوره ۷۶ (دهر) میفرماید: ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾. بهشت جای آفتاب و ماه نمیباشد. حجر و شجر و مدر و در و دیوار بهشت، تماماً روشن و نورانی میباشد. اهل دنیا هستند که احتیاج به چراغ دارند و الا اهل بهشت، احتیاج به چراغ ندارند.
علاوه بر این ظواهر، اکابر علمای درایت و رجال خودتان، از قبیل عالم جلیل مقدّسی در «تذکرهًْ الموضوعات»([۱]) و فیروزآبادی شافعی در کتاب «سفر السعادات»([۲]) و حسن بن کثیر ذهبی در «میزان الاعتدال»([۳]) و ابوبکر احمد بن علی خطیب بغدادی در «تاریخ»([۴]) خود و ابوالفرج ابن جوزی در کتاب «الموضوعات»([۵]) و جلال الدین سیوطی در «اللآلی المصنوعه فی الأحادیث الموضوعه»([۶]) حکم بر موضوعیت و مجعولیت این احادیث نمودهاند و صریحاً درباره هر یک از آنها گویند که از جهت سلسله روات و اسناد، این احادیث از موضوعات و مفتریات است؛ چه آنکه علاوه بر افراد نااهل و جعّال و کذّابی که در سلسله روات موجود است، بطلان آنها با قواعد عقلیه و آیات قرآنیه ظاهر و آشکار است.
شیخ: دیگر در این حدیث خلافی نیست که رسول خدا فرمود:
«أبو بکر و عمر سیّدا کهول أهل الجنّه.»
ابی بکر و عمر، دو سید پیران اهل بهشتاند.
رد خبری که ابوبکر و عمر دو سیّد پیران اهل بهشتاند
داعی: در این حدیث هم اگر قدری فکر و تأمّل کنیم، گذشته از آنکه اکابر علمای درایت و رجال خودتان آن را از موضوعات میدانند، ظاهر عبارت آن میرساند که این عبارت از رسول خدا نمیباشد؛ چه آنکه از مسلّمات است که بهشت مرکز شیوخ و پیران نمیباشد و در آنجا مانند دنیا سیر تکاملی وجود ندارد که آدمی از جوانی به سنّ پیری برسد. تا به کمال سیادت نائل آید.
و در روایات ما و شما اخبار بسیاری مصدَّق این معنی است که از جمله قضیه([۷]) اشجعیه است که زن پیری بود، آمد خدمت رسول اکرم. حضرت در ضمن صحبت فرمود: «إنّ الجنّه لا تدخلها العجایز»؛ یعنی عجایز و پیران داخل بهشت نمیشوند.
آن زن متأثر شد، ناله کنان عرض کرد: یا رسول الله! پس من وارد بهشت نمیشوم. این را گفت و از خدمت حضرت بیرون رفت.
حضرت فرمودند: «أخبروها انّها لیست یومئذ بعجوز»؛ یعنی خبر دهید او را که در آن روز پیر نخواهد بود، بلکه همهی پیران را خلعت جوانی بپوشند و داخل بهشت نمایند. آنگاه آیه ۳۵ تا ۳۶ سوره ۵۶ (واقعه) را قرائت فرمود که خداوند فرماید:
﴿إِنّا أَنشَأْنَاهُنّ إِنشَاءً * فَجَعَلْنَاهُنّ أَبْکَاراً * عُرُباً أَتْرَاباً * لِأَصْحَابِ الْیَمِینِ﴾.
انشاء بر صیغه ماضی به جهت تحقّق وقوع است؛ یعنی «بیافریدهایم زنان بهشتی را (در کمال حسن و زیبایی) و همیشه آنان را باکره و دوشیزه گردانیدهایم. دوستان و عاشقان شوهران خود با غنج و ناز و شیرین سخن جوان همسالان هم. مخصوص اصحاب یمین.»
و در حدیث از طرق([۸]) ما و شما وارد است که رسول اکرم فرمود:
«یدخل أهل الجنّه الجنّه جرداً مرداً بیضاً جعّاداً مکحّلین ابناء ثلاث وثلاثین.»
اهل بهشت که در بهشت آیند، همه جرد و مرد و بی مو و سفید اندام مجعّد موی چشمهای سرمه کشیده و در سنّ سی و سه سالگی باشند.
شیخ: این بیانات شما به جای خود صحیح است، و لکن این حدیث، مخصّصی است برای اهل بهشت.
داعی: معنای این فرمایش جناب عالی را نفهمیدم. این حدیث مخصّص چه چیز است؟ یعنی خداوند جمعی را پیر وارد بهشت مینماید، تا ابی بکر و عمر را سید آنها قرار دهد! و حال آنکه اگر بنا شود ابی بکر و عمر داخل بهشت گردند، خداوند آنها را هم جوان خواهد نمود، نه آنکه دیگران را پیر نماید، تا سیادت آنها ثابت شود.
علاوه عرض کردم اکابر علمای خودتان این حدیث را از موضوعات به شمار آوردند و رسول اکرم برای راهنمایی ما اصلی معین فرموده، تا خیال ما راحت گردد؛ چنانچه قبلاً عرض کردم، هر حدیثی که مطابقت با قرآن مجید ننماید، مردود است. فلذا علمای رجال ما و اهل درایت هم بسیاری از اخبار را که به نام رسول و ائمّهی طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین از طریق خودمان رسیده. به دستور خودشان که فرمودند:
«إذا روی([۹]) لکم عنّی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله. فإن وافقه فاقبلوه وإلاّ فردّوه».
زمانی که حدیثی از من برای شما روایت نمایند، آن را به قرآن مجید عرضه نمایید، اگر موافق با قرآن بود، قبول نمایید و الاّ او را رد نمایید.
رد مینمایند و مورد قبول قرار نمیدهند.([۱۰])
و قبلاً عرض کردم که بسیاری از اکابر علمای ارباب جرح و تعدیل خودتان هم کتب مبسوطه تألیف و تصنیف نمودهاند در ردّ احادیث موضوعه؛ مانند شیخ مجد الدین محمّد بن یعقوب فیروزآبادی (صاحب قاموس در صفحه ۱۴۲ کتاب «سفر السعادهًْ» و جلال سیوطی در کتاب «اللآلی»([۱۱]) و ابن جوزی در «موضوعات»([۱۲]) و مقدّسی در «تذکره الموضوعات» و شیخ محمّد بن درویش، مشهور به حوت بیروتی، در صفحه ۱۲۳ کتاب اسنی المطالب آوردهاند که در سند حدیث «أبوبکر و عمر سیّدا کهول أهل الجنّه» یحیی بن عنبسه میباشد و ذهبی گوید: یحیی از جمله ضعفاست و ابن جان دجّال گفته: یحیی وضع حدیث مینموده.
پس علاوه بر دلایلی که ما ذکر نمودیم، به بیان نقّادین علمای خودتان هم ـ که ارباب جرح و تعدیلاند ـ این حدیث از موضوعات است.
واقعاً احتمال قوی میرود که از مجعولات بکریون یا بنیامیه باشد؛ چه آنکه برای رد و تضعیف بنیهاشم و عترت طاهره و اهل بیت رسول الله، در مقابل هر حدیثی از احادیث ثابتهی عند الفریقین در مدح و عظمت خاندان رسالت، حدیثی جعل مینمودند و مردمانی مانند ابوهریره و امثال آنها هم برای قرب دستگاه فاسد بنیامیه پیوسته در این کار جدیت مینمودند؛ زیرا از کینه و عداوتی که با آل محمّد داشتند، در مقابل حدیث شریف ثابتی که علاوه بر اجماع علمای شیعه، اکابر علمای شما نیز نقل نمودهاند، این حدیث را جعل نمودند.
نواب: آن حدیث مسلّم کدام است که در مقابلش جعل حدیث نمودند.
در حدیث حسن و حسین سیّد جوانان اهل بهشت
داعی: آن حدیث شریف، ثابت و مسلّم آن است که رسول خدا فرمود:
«الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّه وأبوهما خیر منهما.»
و بسیاری از علمای شما این حدیث را نقل نمودهاند، از قبیل خطیب خوارزمی در «مناقب»([۱۳]) و میر سید علی همدانی در مودّت هشتم از «مودّهًْ القربی»([۱۴]) و امام ابو عبدالرحمان نسائی سه حدیث در «خصائص العلوی»([۱۵]) و ابن صبّاغ مالکی در صفحه ۱۵۹ «فصول المهمّه»([۱۶]) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۵۴ «ینابیع المودّهًْ»([۱۷]) از ترمذی و ابن ماجه و امام احمد بن حنبل و سبط ابن جوزی در صفحه ۱۳۳ «تذکره»([۱۸]) و امام احمد بن حنبل در «مسند»([۱۹]) و ترمذی در «سنن»([۲۰]) و محمّد بن یوسف گنجی شافعی در باب ۹۷ «کفایهًْ الطالب»([۲۱]) بعد از نقل این حدیث گوید: امام اهل حدیث، ابوالقاسم طبرانی در «معجم الکبیر»([۲۲]) در شرح حال امام حسن جمع نموده است جمیع طرق این حدیث شریف را از بسیاری از صحابه پیغمبر، از قبیل امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و خلیفه ثانی عمر بن الخطّاب و حذیفهًْ یمانی و ابو سعید خدری و جابر بن عبدالله انصاری و ابو هریره و اسامهًْ بن زید و عبدالله بن عمر، آنگاه محمّد بن یوسف اظهار نظر نموده گوید: این حدیثی است حسن که رسول اکرم فرمود:
«الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّه وأبوهما خیر منهما (و در بعض از اخبار) أفضل منهما.»
حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشتاند و پدر آنها بهتر و افضل از آنها میباشد.
و انضمام اسناد این حدیث به یکدیگر، دلیل بر صحّت این حدیث میباشد. انتهی
و نیز حافظ ابو نعیم اصفهانی در «حلیه»([۲۳]) و ابن عساکر در صفحه ۲۰۶ جلد چهارم «تاریخ کبیر»([۲۴]) و حاکم در «مستدرک»([۲۵]) و ابن حجر مکّی در صفحه ۸۲ «صواعق»([۲۶]) و بالأخره اتفاقی اکابر علمای شما میباشد که این حدیث، از لسان دُرربار رسول خدا جاری شده است.
شیخ: دیگر منکر این خبر واحدی نمیشود که رسول خدا فرمود:
«ما ینبغی لقوم فیهم أبوبکر أن یتقدّم علیه غیره.»
این خبر، خود دلیل حقّ تقدم ابیبکر است بر عموم امّت؛ برای آنکه میفرماید: سزاوار نیست برای قومی که ابی بکر در میان آنها باشد و دیگری را بر او مقدم دارند.
داعی: متأسّفم که آقایان محترم چرا بدون فکر به هر خبری توجه مینمایید. اگر این خبر فرمودهی رسول اکرم بوده، چرا خود عمل به آن نمینمود که با بود ابیبکر، علی را مقدّم میداشت. در قضیهی مباهله([۲۷]) مگر ابیبکر حاضر نبود که علی را مقدّم بر او داشت. در غزوه تبوک([۲۸]) با بود ابیبکر کاردان پیرمرد، چرا علی را خلیفه خود قرار داد؟ در سفر مکّه([۲۹]) چرا ابیبکر را معزول و علی را منصوب برای ابلاغ رسالت و قرائت سوره برائت نمود؟ در مکه با بودن ابیبکر، چرا علی را با خود برای بتشکنی([۳۰]) برد، حتی به روی شانهی خود سوار کرد و امر به شکستن بت هُبل نمود؟ با حضور ابیبکر، چرا علی را برای حکومت و دعوت مردم یمن([۳۱]) فرستاد و علاوه بر همه، با بودن ابیبکر، علی را چرا وصی خود قرار داد؟
شیخ: حدیث بسیار ثابتی از رسول خدا رسیده که أبداً مورد انکار نیست که عمرو بن عاص گفت:
روزی به پیغمبر عرض کردم: یا نبی الله! أحبّ زنان عالم به سوی شما کیست؟
فرمودند: عایشه.
عرض کردم: احبّ مردان به سوی شما کیست؟
فرمودند: پدر عایشه ابیبکر. پس به همین جهت که محبوب پیغمبرند، حقّ تقدّم دارند بر تمام امّت و این خود یک دلیل قاطع است بر خلافت ابیبکر رضی الله عنه.
رد جواب خبری که ابیبکر و عایشه محبوب پیغمبر بودند
داعی: این حدیث علاوه بر آنکه از موضوعات و مجعولات([۳۲]) بکریون است، با احادیث ثابتهی مسلّمهی عند الفریقین معارَض است. فلذا مردودیت آن ثابت میباشد.
در این حدیث از دو جهت باید امعاننظر نمود: اول از جهت امّ المؤمنین عایشه و دوم از جهت خلیفه ابیبکر.
امّا در محبوبیت عایشه، به طریقی که احبّ زنان باشد، نزد رسول خدا اشکال است؛ چون که عرض کردم معارض است این قول با احادیث صحیحهی ثابتهای که در کتب معتبرهی فریقین (شیعه و سنّی) ثبت گردیده.
شیخ: با کدام اخبار معارض است، ممکن است بیان نمایید، تا مطابقت نموده، قضاوت عادلانه نماییم.
داعی: احادیث بسیاری از طرق علماء و روات شما، بر خلاف گفتهی شما، دربارهی حضرت صدیقهی کبری امّ الائمهًْ النجباء فاطمهًْ الزهراء سلام الله علیها وارد است.
فاطمه بهترین زنان عالم است
از جمله حافظ ابوبکر بیهقی در تاریخ و حافظ این عبدالبر در «استیعاب»([۳۳]) و میر سید علی همدانی در «مودّهًْ القربی»([۳۴]) و دیگران از علمای شما نقل نمودهاند که رسول اکرم مکرّر میفرمود:
«فاطمه خیر نساء امّتی».
یعنی: فاطمه بهترین زنان امّت من است.
امام احمد بن حنبل در «مسند»([۳۵]) و حافظ ابوبکر شیرازی در «نزول القرآن فی علی» نقل مینمایند از محمّد بن حنفیه از امیرالمؤمنین؛ و ابن عبد البر در «استیعاب»([۳۶]) ضمن نقل حالات فاطمه و خدیجه امّ المؤمنین از عبد الوارث بن سفیان و ابو هریره ـ و ضمن حالات خدیجه امّ المؤمنین از ابو داود، نقلاً از ابو هریره و انس بن مالک ـ و شیخ سلیمان بلخی حنفی در باب ۵۵ «ینابیع المودّه»([۳۷]) و میر سید علی همدانی در مودّت سیزدهم از «مودّهًْ القربی»([۳۸]) از انس بن مالک و نیز بسیاری از ثقات محدًثین به طرق خود از انس بن مالک روایت نمودهاند که رسول اکرم فرمود:
«خیر نساء العالمین أربع: مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد.»
خطیب در «تاریخ بغداد»([۳۹]) نقل مینماید که رسول خدا این چهار زن را بهترین زنان عالم به حساب آورده، آنگاه فاطمه را در دنیا و آخرت بر آنها تفضیل داده.
محمّد بن اسماعیل بخاری در صحیح و امام احمد بن حنبل([۴۰]) در «مسند» از عایشه بنت ابیبکر نقل مینمایند که رسول اکرم به فاطمه فرمود:
«یا فاطمه ابشری فانّ الله اصطفیک وطهّرک علی نساء العالمین و علی نساء الاسلام وهو خیر دین.»
ای فاطمه! مژده و بشارت باد تو را که خداوند برگزیده تو را و پاکیزه گردانیده است بر زنان عالمیان عموماً و بر زنان اسلام خصوصاً و اسلام از همه دینی بهتر است.
و نیز بخاری در صفحه ۶۴ جزء چهارم «صحیح»([۴۱]) و مسلم([۴۲]) در باب فضائل فاطمه در جزء دوم «صحیح» و حمیدی در «جمع بین الصحیحین»([۴۳]) و عبدی در «جمع بین الصحاح الستّه» و ابن عبدالبر در «استیعاب»([۴۴]) ضمن حالات حضرت فاطمه و امام احمد در صفحه ۲۸۲ جزء ششم «مسند»([۴۵]) و محمّد بن سعد کاتب در جلد دوم «طبقات»، ضمن فرمودههای رسول الله در مرض و بستر و بیماری و در جلد هشتم در نقل حالات بی بی فاطمه ضمن حدیث طولانی (که وقت مجلس، اجازه نقل آن را نمیدهد)، مسنداً از عایشه امّ المؤمنین نقل نمودهاند که رسول اکرم فرمود:
«یا فاطمه ألا ترضین أن تکونی سیّده نساء العالمین.»
یعنی آیا تو راضی نیستی که سیدهی زنان عالمین باشی؟
و ابن حجر عسقلانی این عبارت را ضمن حالات بی بی در «اصابه»([۴۶]) نقل نموده است؛ یعنی تو بهترین زنان عالمین هستی.
و نیز بخاری و مسلم در «صحیحین» خود و امام ثعلبی در «تفسیر»([۴۷]) و امام احمد حنبل در «مسند» و طبرانی در «معجم الکبیر»([۴۸]) و سلیمان بلخی حنفی در باب ۳۲ «ینابیع المودّهًْ» ([۴۹]) از تفسیر ابن ابی حاتم و «مناقب» و حاکم و وسیط و واحدی و «حلیهی الاولیاء» حافظ ابو نعیم اصفهانی و «فرائد» حموینی، ([۵۰]) و ابن حجر مکّی در ذیل آیه چهاردهم «صواعق»([۵۱]) از احمد و محمّد بن طلحه شافعی در صفحه ۸ «مطالب السؤول»([۵۲]) و طبری در «تفسیر»([۵۳]) و واحدی در «اسباب النزول»([۵۴]) و ابن مغازلی شافعی در «مناقب»([۵۵]) و محبّ الدین طبری در ریاض و مؤمن شبلنجی در «نور الابصار»([۵۶]) و زمخشری در «تفسیر»([۵۷]) و سیوطی در «درّ المنثور»([۵۸]) و ابن عساکر در «تاریخ»([۵۹]) و علامهی سمهودی در «تاریخ المدینه» و فاضل نیشابوری در «تفسیر»([۶۰]) و قاضی بیضاوی در «تفسیر»([۶۱]) و امام فخر در «تفسیر کبیر»([۶۲]) و سید ابیبکر شهاب الدین علوی در صفحه ۲۲ تا ۲۳ باب اوّل «رشفهًْ الصادی من بحر فضائل بنی النبی الهادی»([۶۳]) از «تفسیر بغوی» و ثعلبی و سیرهی ملا و «مناقب» احمد و کبیر و «اوسط» طبرانی و سدی و شیخ عبدالله بن محمّد بن عامر شبراوی شافعی در صفحه ۵ کتاب «الاتحاف»([۶۴]) از حاکم و طبرانی و احمد و جلال الدین سیوطی در «احیاء المیت»([۶۵]) از تفاسیر ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابن مردویه و معجم الکبیر طبرانی و ابن ابی حاتم و حاکم بالأخره عموم اکابر علمای شما (به استثنای عدّهی قلیلی از متعصّبین و پیروان امویها و دشمنان اهل بیت) از ابن عباس (حبر امّت) و دیگران نقل نمودهاند که وقتی آیه ۲۲ سوره ۴۲ (شوری) نازل شد:
﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدّهَ فِی الْقُرْبَی وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً﴾.
«بگو (به امّت) من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندان من منظور دارید و هر که کار نیکو انجام دهد ما بر نیکوییاش بیفزاییم.»
جمعی از اصحاب عرض کردند:
«یا رسول الله من قرابتک الّذین فرض الله علینا مودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمه والحسن والحسین.»
یعنی نزدیکان شما کیانند که خدا واجب گردانیده است مودّت و دوستی آنها را بر ما (یعنی در این آیه شریفه)؟
فرمود: آنها علی و فاطمه و حسن و حسیناند ـ و در بعضی از اخبار دارد «وابناهما»؛ یعنی پسران آنها.
از این قبیل اخبار در کتب معتبرهی شما بسیار رسیده که وقت، مجال نقل همه آنها را نمیدهد و در نزد علمای شما این معنی به حدّ شیاع رسیده.
[۱]. تذکرهًْ الموضوعات، مقدسی، ص۱۷، باب الألف.
مقدّسی مینویسد: «إنّ الله لیتجلّی للمؤمنین عامّه ولأبی بکر خاصّه: فیه علی بن عبده بن قتیبه، کان یسرق الحدیث».
[۲]. سفر السعادهًْ، فیروزآبادی، ص۱۴۱، خاتمهًْ الکتاب. فیروزآبادی مینویسد: «من الموضوعات انّ الله یتجلّی للناس عامّه، لأبی بکر خاصّه، وحدیث ما صبّ الله فی صدری شیئاً إلاّ وصبّه فی صدر أبی بکر وحدیث کان إذا اشتاق إلی الجنّه قبل شیبه أبی بکر و حدیث أنا وأبوبکر کفرسی رهان وحدیث انّ الله لمّا اختار الأرواح اختار روح أبی بکر و أمثال هذا من المفتریات المعلوم بطلانها ببدیهه العقل».
[۳]. میزان الاعتدال، ذهبی، ۲/۲۵۹ ـ ۲۶۰، ترجمه شماره ۱۹۰۷، شرح حال حسن بن علی بن زکریا بن صالح أبو سعید العدوی البصری.
ذهبی مینویسد: «عن أبی هریره مرفوعاً >انّ فی السماء ثمانین ألف ملک یستغفرون لمن أحبّ أبابکر وعمر و ثمانین ألفا یلعنون مَن أبغضهما< ویرویه شیخ مجهول … وقد رواه أبو حفص الکتانی عن العدوی … عن أبی هریره مرفوعاً >انّ فی السماء ثمانین ألف …< قلت: هذا شیخ قلیل الحیاء، ما تفّکر فیما یفتریه. قال أبو أحمد الحاکم: فیه نظر … وقال الدار قطنی: ذاک متروک وقال حمزه السهمی: سمعت أبا محمّد الحسن بن علی البصری یقول: أبو سعید العدوی کذّاب علی رسول الله یقول علیه مالم یقل».
و نیز در جلد ۵، صفحه ۱۴۸، ترجمه شماره ۵۸۱۴، شرح حال علی بن الحسن المکتب مینویسد: «عن جابر، قال رسول الله: إنّ الله تعالی لیتجلّی للناس عامّه ویتجلّی لأبی بکر خاصّه. فهذا أقطع بأنّه من وَضع هذا الشویخ علی القطان … قال الدار قطنی: کان یضع الحدیث».
[۴]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ۱۲/۱۹، ترجمه شماره ۶۳۸۱، شرح حال علی بن عبدهًْ المکتب التمیمی.
خطیب این حدیث را نقل میکند: «عن جابر بن عبدالله قال قال رسول الله: انّ الله یتجلّی للناس عامّه ولأبی بکر خاصّه وهکذا رواه محمّد بن المسیّب عن ابن عبده وهو باطل».
و نیز در جلد ۷، ۷/۳۸۳، ترجمه شماره ۳۹۱۰، شرح حال حسن بن علی أبو سعید العدوی خطیب بغدادی پس از نقل حدیث «إنّ فی السماء الدنیا ثمانین ألف …» مینویسد: «وضعه العدوی عن کامل بن طلحه».
[۵]. الموضوعات، ابن الجوزی، ۱/۲۲۵ ـ ۲۲۸، و ۲۳۷ و ۲۴۲ ـ ۲۴۴ کتاب الفضائل، باب فی فضل أبی بکر.
بعد از نقل این حدیث «إنّ الله یتجلّی للخلائق یوم القیامه عامّه ویتجلّی لک یا أبابکر خاصّه» با الفاظ گوناگون، از انس به سه طریق، از جابر به چهار طریق، از ابی هریرهًْ به یک طریق و از عایشه نیز به یک طریق این حدیث را نقل کرده است. سپس در مقام جرح و تعدیل بر آمده و تمام طرق این حدیث را باطل کرده است که متن کلام ابن جوزی به این شرح است: «أمّا حدیث أنس ففی الطریق الأوّل: محمّد بن عبد. قال أبوبکر الخطیب. هذا حدیث لا أصل له عند ذوی المعرفه بالنقل فیما نعلمه. وقد وضعه محمّد بن عبد اسناداً ومتناً. قال الدار قطنی: محمّد بن عبد یکذب ویضع. وفی الطریق الثانی: بنوس و هو مجهول لا یعرف. والطریق الثالث: فیه مجاهیل وأحدهم قد سرقه من محمّد بن عبد.
وأمّا حدیث جابر. فالطریق الأوّل تفرّد به محمّد بن خالد وقد کذّبوه. والطریق الثانی فیه علی بن عبده. قال الدار قطنی: کان یضع الحدیث. وأمّا الطریق الثالث فأنبأنا القزاز قال أنبأنا أبوبکر الخطیب قال: الحمل فیه علی أبی حامد بن حسنویه، فانّه لم یکن ثقه. قال ویروی أن أبا حامد وقع إلیه حدیث علی بن عبده فرکبه علی هذا الإسناد مع أنّا لا نعلم أنّ الحسن بن علی بن عفان سمع من یحیی بن أبی کثیر شیئاً والله اعلم. وأمّا الطریق الرابع: فقال أبو الفتح بن أبی الفوارس: فی أبی القاسم نظر.
وأمّا حدیث أبی هریره فهو حدیث أنس الأوّل ونری أنّ أحمد بن محمّد بن عمر الیمانی سرقه وغیّر أسناده. قال أبو حاتم الرازی وابن صاعد: کان الیمانی کذّاباً. وقال الدار قطنی: متروک الحدیث وقال ابن حبّان: حدّث بأحادیث مناکیر وبنسخ عجایب.
وأمّا حدیث عائشه ففیه عبدالله بن واقد. قال أحمد ویحیی: لیس بشیء. وقال النسائی: متروک الحدیث. وقال ابن حبّان: غفل من الاتقان وحدث علی التوهم، فوقعت المناکیر فی اخباره».
[۶]. اللآلی المصنوعهًْ، سیوطی، ۱/۲۸۶ ـ ۲۸۸، کتاب المناقب، باب مناقب الخلفاء الأربعهًْ.
سیوطی این حدیث را به الفاظ گوناگون و طرق مختلف نقل کرده و تمامی طرق را باطل میکند. و ما در اینجا تنها طرق حدیث و کلمات سیوطی را نقل میکنیم و از آوردن الفاظ گوناگون حدیث خودداری مینماییم.
(الخطیب) أنبأنا محمّد بن أحمد بن رزق حدّثنا محمّد بن یوسف الهمدانی حدّثنا محمّد بن عبد بن عامر حدّثنا عبد بن حمید حدّثنا عبد الرزاق أنبأنا معمّر عن قتاده عن أنس قال …
قال الخطیب: لا أصل له، وضعه محمّد بن عبد إسناداً ومتناً. رأیت له متابعاً أخرجه أبو العباس الولید بن أحمد الزوزنی فی کتاب شجره العقل. قال حدّثنا أبو الحسن الأسواری حدّثنا محمّد بن بیان حدّثنا الحسن بن کثیر حدّثنی أحمد بن حنبل الشیبانی حدّثنا عبد الرزاق به: الحسن بن کثیر مجهول و محمّد بن بیان إن کان الثقفی فهو متهم بوضع الحدیث والله اعلم.
(أخبرنا) عبد الأوّل بن عیسی أنبأنا عبدالله بن محمّد الأنصاری أنبأنا إسماعیل بن ابراهیم بن محمّد و عبدالرحمان بن حمدان البصری قالا حدّثنا بنوس بن أحمد بن بنوس حدّثنا أبو خلیفه الجمحی حدّثنا أحمد بن المقدام العجلی حدّثنا یزید بن هارون عن حمید عن أنس قال …: بنوس مجهول لا یعرف.
(أنبأنا) علیّ بن عبیدالله أنبأنا علیّ بن الحسین حدّثنا محمّد بن عبدالله بن خلف حدّثنا عمر بن محمّد بن عیسی الجوهری أنبأنا إبراهیم بن مهدی حدّثنا السکن بن سعید القاضی ومحمّد بن سعید بن مهران قالا حدّثنا عمرو بن عون حدّثنا یزید بن هارون عن قتاده عن أنس به: فیه مجاهیل وأحدهم سوقه بن محمّد بن عید.
(أبو نعیم) حدّثنا أبو علیّ محمّد بن أحمد بن الحسن ومحمّد بن عمر بن سلم قالا حدّثنا یوسف بن الحکیم حدّثنا محمّد بن خالد الختلی حدّثنا کثیر بن هشام حدّثنا جعفر بن برقان عن محمّد بن سوقه عن محمّد بن محمّد المنکدر عن جابر قال …: تفرّد به محمد بن خالد وهو کذّاب …
(الخطیب) أنبأنا الأزهری أنبأنا الدار قطنی حدّثنا الحسین بن إسماعیل حدّثنا أبو الحسن علی بن عبده حدّثنا یحیی بن سعید القطّان عن أبی ذئب عن محمّد بن المنکدر عن جابر … علی بن عبده یضع. (قلت) أخرجه ابن عدی وقال هذا باطل. وقال فی المیزان هذا أقطع بأنّه من وضع ابن عبده علی القطّان …
(الخطیب) أنبأنا أبو القاسم عبد الرحمان بن محمّد بن عبدالله السراج أنبأنا أبو حامد أحمد بن علی بن حسنویه المقری حدّثنا الحسین بن علیّ بن عفّان العامری حدّثنا یحیی بن أبی بکیر حدّثنا ابن أبی ذئب به: قال الخطیب: الحمل فیه علی ابن حسنویه فانّه غیر ثقه ونری أنّه وقع له حدیث علی بن عبده فرکبه علی هذا الاسناد مع أنا لا نعلم أنّ ابن عفّان سمع من یحیی بن أبی بکیر شیئاً.
وقال أنبأنا محمّد بن عمر بن بکیر أنبأنا أبو القاسم عمر بن محمّد بن عبدالله الترمذی حدّثنا عبّاس الشکلی و أبو سعید أحمد بن محمّد بن عبید الله الخلال قالا حدّثنا الحسن بن عرفه أنبأنا أبو معاویه عن الأعمش عن الزبیر عن جابر …: فی أبی قاسم نظر
(ابن حبّان) أنبأنا محمّد بن أحمد الفرج حدّثنا محمّد بن محمّد بن عمر بن یونس الیمامی حدّثنا أبی عن ابن أبی الزناد عن أبیه عن الأعرج عن ابی هریره …: أحمد الیمامی کذّاب و نراه سرقه و غیّر أسناده أخبرنا علیّ بن عبید الله بن نصر أنبأنا علی بن أحمد بن البسری أنبأنا أبو عبدالله بن بطه حدّثنا أبو محمّد الحسن بن علی بن زید حدّثنا عبدالله بن محمّد الحرانی حدّثنا أبو قتاده عبدالله بن واقد حدّثنا ابن جریج عن هشام بن عروه عن أبیه عن عائشه …: عبدالله بن واقد متروک.
همچنین عجلونی در کشف الخفاء، ۲/۴۱۹، خاتمهًْ یختم به الکتاب، مینویسد: «أشهر المشهورات من الموضوعات کحدیث ان الله یتجلی للناس عامه ولأبی بکر خاصه وحدیث ما صب الله فی صدری شیئاً الا وصببته فی صدر أبی بکر وحدیث کان إذا أشتاق إلی الجنه قبل شیبه ابی بکر وحدیث أنا وابی بکر کفر سی رهان وحدیث ان الله لما اختار الارواح اختار روح ابی بکر و امثال هذا من المفتریات المعلوم بطلانها ببدیهه العقل».
[۷]. زاد المسیر، ابن جوزی، ۵/۲۵۱، ذیل آیه ۶۳ سورهی انبیاء. ابن جوزی مینویسد: «وقد قال رسول الله لعجوز «إنّ الجنّه لا یدخلها العجائز» أراد قوله تعالی: إنّا أنشأناهنّ إنشاءً».
تفسیر الدر المنثور، ۶/۱۵۸، تفسیر سوره واقعه؛ تفسیر ثعلبی، ۹/۲۱۰، ذیل سوره واقعه؛ الشمائل المحمدیّه، ترمذی، ص۱۳۱، باب ما جاء فی صفه مزاح رسول الله؛ تفسیر ابن کثیر، ۴/۳۱۲، ذیل سوره واقعه؛ المعجم الأوسط، طبرانی، ۵/۳۵۷٫ (محقق)
[۸]. مسند احمد بن حنبل، ۲/۲۹۵، مسند أبی هریرهًْ.
ابن حنبل حدیث را اینگونه نقل میکند: «عن أبی هریره عن النبیّ قال: یدخل أهل الجنّه الجنّه جرداً مرداً بیضاً جعاداً مکحّلین أبناء ثلاث و ثلاثین علی خلق آدم ستّون ذراعاً فی عرض سبع أذرع».
و نیز ابن کثیر در البدایهًْ و النهایهًْ، ۲/۱۱۲، قصّه عیسی بن مریم، ذکر رفع عیسی إلی السماء.
ابن کثیر مینویسد: «وقال الحسن البصری کان عمر عیسی یوم رفع أربعاً و ثلاثین سنه وفی الحدیث: إنّ أهل الجنّه یدخلونها جرداً مرداً مکحّلین أبناء ثلاث و ثلاثین».
ابن سعد در طبقات الکبری، ۱/۲۸، ذکر من ولد رسول الله من الأنبیاء، این حدیث را همانند احمد بن حنبل نقل میکند.
و نیز ترمذی در سنن ترمذی، ۴/۸۹ / ۲۶۶۹ باب ما جاء فی سن اهل الجنهًْ، المعجم الصغیر، طبرانی ۲/۱۷، باب المیم من الله محمد نیز در ۲۰/۱۴۰ باب من اسمه یحیی؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ۲۰/۶۴، شهر بن حوشب کمن عبدالرحمن بن غنم عن معاذ این روایت را نقل کرده و هیثمی در مجمع الزوائد ۱۰/۸ و ۳ باب کیف یدخل اهل الجنهًْ به نقل از طبرانی در الاوسط آن را نقل کرده و بیان کرده که: اسناده جید و نیز از ابی هریره آن را از طبرانی در صغیر و اوسط روایت کرده و بیان کرده اسناده حسن. (محقق)
[۹]. کنز العمّال، متقی هندی، ۱/۱۹۶، ح ۹۹۴، باب الثانی فی الاعتصام بالکتاب والسنهًْ.
متقی هندی حدیث را اینگونه نقل میکند: «ستکون عنّی رواه یروون الحدیث، فاعرضوه علی القرآن فإن وافق القرآن فخذوها وإلاّ فدعوها».
وجصّاص در أحکام القرآن، ۲/۲۵۳، باب الشهود، الشاهد و الیمین، حدیث را اینگونه نقل میکند: «روی عن النبیّ: ما أتاکم عنّی فاعرضوه علی کتاب الله. فما وافق کتاب الله فهو منّی وما خالفه فلیس منّی».
[۱۰]. در کتاب اصول کافی (۱/۷۰) کتاب فضل العلم بابی به عنوان «الاخذ بالسنهًْ وشواهد الکتاب» وجود دارد که در آن روایاتی بیان شده که این معنا را بیان کرده است.
«عن ابی عبدالله قال: قال رسول الله: ان علی کل حق حقیققه وعلی کل صواب نورا، فما وافق کتاب الله فخذوه وما خالف کتاب الله فدعوه».
«سمعت ابا عبدالله یقول: کل شیء مردود إلی الکتاب والسنه، وکل حدیث لا یوافق کتاب الله فهو زخرف».
«عن ابی عبدالله قال: ما لم یوافق من الحدیث القرآن فهو زخرف».
«عن أبی عبدالله قال: خطب النبی بمنی فقال: ایها الناس ما جاءکم عنی یوافق کتاب الله فأنا قلته وما جاءکم یخالف کتاب الله فلم اقله». (محقق)
[۱۱]. اللالی المصنوعهًْ، سیوطی، ۱/۳۸۰، کتاب المناقب، مناقب الخلفاء الأربعهًْ.
سیوطی بعد از نقل حدیث فوق مینویسد: «قال الخطیب موضوع: من عمل القصاص وضعه عمر بن واصل أو وضع علیه».
[۱۲]. الموضوعات، ابن الجوزی، ۱/۲۹۹، ح ۵۲، کتاب الفضائل، باب فی فضائل علی.
ابن جوزی تضعیف این حدیث را همانند سیوطی نقل میکند.
[۱۳]. مناقب خوارزمی، ص۲۹۴، ح ۲۸۳، فصل ۱۹٫
[۱۴]. مودهًْ القربی، سید علی همدانی، مودّهًْ ۱۲ (با استفاده از ینابیع المودهًْ، قندوزی، ۲/۳۲۵، ح ۹۴۵، باب ۵۶).
[۱۵]. خصائص أمیرالمؤمنین، أحمد بن شعیب نسائی، ص۱۲۳، الأخبار المأثورهًْ فی أنّ الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّهًْ.
[۱۶]. فصول المهمّهًْ، ابن صبّاغ مالکی، ۲/۷۰۰، فی ذکر الحسن بن علیّ بن أبی طالب، فصل فیما ورد فی حقّه من رسول الله.
[۱۷]. ینابیع المودّهًْ، قندوزی، ۲/۳۸، ح ۲۰، باب ۵۴٫
[۱۸]. تذکرهًْ الخواص، سبط ابن الجوزی، ص۲۱۱، باب ۹٫
[۱۹]. مسند احمد بن حنبل، ۵/۳۹۱، مسند حذیفهًْ بن الیمان.
ابن حنبل حدیث را اینگونه نقل کرده است: «عن حذیفه قال: سألتنی أمّی منذ متی عهدک بالنبیّ قال: فقلت لها منذ کذا کذا. قال: فنالت منّی وسبّتنی. قال: فقلت لها: دعینی، فانّی آتی النبیّ فاصلّی معه المغرب ثم لا أدعه حتّی یستغفر لی ولک. قال: فأتیت النبیّ فصلّیت معه المغرب فصلّی النبیّ العشاء، ثمّ انتفل فتبعته، فعرض له عارض فناجاه، ثمّ ذهب فأتبعته فسمع صوتی، فقال: من هذا؟ فقلت: حذیفه. قال: مالک؟ فحدّثته بالأمر فقال: غفر الله لک ولأمک، ثمّ قال: أما رأیت العارض الّذی عرض لی قبیل؟ قال قلت: بلی. قال: فهو ملک من الملائکه لم یهبط الأرض قبل هذه اللیله فاستأذن ربّه أن یسلم عَلَیّ ویبشّرنی انّ الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّه وانّ فاطمه سیّده نساء أهل الجنّه».
[۲۰]. الجامع الصحیح، محمد بن عیسی ترمذی، ص۹۸۸، ح ۳۷۷۷، کتاب المناقب، باب مناقب الحسن والحسین.
[۲۱]. کفایهًْ الطالب، گنجی شافعی، ص۴۲۲، باب ۸ بعد از صد باب.
[۲۲]. معجم الکبیر، طبرانی، ۳/۳۰، ح ۲۶۱۷، مسند حسن بن علی.
[۲۳]. حلیهًْ الاولیاء، ابو نعیم اصفهانی، ۴/۱۹۰، ترجمه شماره ۲۷۴، شرح حال زر ابن حبیش.
ابو نعیم حدیث را همانگونه که از مسند احمد نقل کردیم آورده است.
[۲۴]. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ۵/۳۷۴، ترجمه شماره ۱۵۸، شرح حال احمد بن محمد بن الصلت بن المغلّس.
[۲۵]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۱۸۲، ح ۴۷۷۹، کتاب معرفهًْ الصحابهًْ، باب مناقب الحسن والحسین.
[۲۶]. صواعق المحرقه، ابن حجر مکّی، ص۱۸۷، الحدیث الخامس عشر، باب ۱۱، فصل ۲٫
و نیز ابن ماجه در سنن، ۱/۴۴، ح ۱۱۸، مقدمهًْ، فضل علی بن أبی طالب.
و خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ۱/۱۴۰، ترجمه شماره ۲، شرح حال حسن بن علی.
و حموینی در فرائد السمطین، ۲/۱۲۹، ح ۴۲۸، سمط دوم، باب ۲۹، همین حدیث را نقل کردهاند.
[۲۷]. جریان مباهله در مجلس هفتم خواهد آمد.
[۲۸]. حدیث منزلت در آغاز مجلس پنجم گذشت.
[۲۹]. جریان عزل ابیبکر از ابلاغ برائت در مجلس دهم خواهد آمد.
[۳۰]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۲/۳۹۵، ح۳۳۸۷، کتاب التفسیر، تفسیر سورهًْ بنی اسرائیل.
حاکم این حدیث را نقل میکند: «عن علیّ بن أبی طالب رضی الله عنه قال: انطلق بی رسول الله حتی أتی بی الکعبه فقال لی: اجلس فجلست إلی جنب الکعبه، فصعد رسول الله بمنکبی، ثمّ قال لی: >انهض< فنهضت فلمّا رأی ضعفی تحته قال لی اجلس فنزلت وجلست ثمّ قال لی: یا علیّ اصعد علی منکبی. فصعدت علی منکبیه ثمّ نهض بی رسول الله فلمّا نهض بی خیل إلیّ لو شئت نلت أفق السماء فصعدت فوق الکعبه وتنحی رسول الله فقال لی: الق صنمهم الأکبر، صنم قریش وکان من نحاس موتداً بأوتاد من حدید إلی الأرض، فقال لی رسول الله عالجه ورسول الله یقول لی: إیه إیه ﴿جاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقًا﴾ [الأسراء: ۸۱] فلم أزل أعالجه حتّی استمکنت منه، فقال: اقذفه فقذفت فتکسر وتردیت من فوق الکعبه فانطلقت أنا والنبیّ نسعی وخشینا أن یرانا أحد من قریش وغیرهم. قال علیّ: فما صعد به حتّی الساعه».
و نیز متقی هندی در کنز العمّال، ۱۳/۱۷۱، ح ۳۶۵۱۶، کتاب الفضایل بعد از باب فضائل علی، احمد بن حنبل، در مسند، ۱/۸۴، مسند علی بن أبی طالب؛ خطیب بغدادی، در تاریخ بغداد، ۱۳/۳۰۲، ترجمه شماره ۷۲۸۲، شرح حال نعیم بن حکیم المدائنی، همین حدیث را با اختلاف الفاظ نقل کردهاند.
[۳۱]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ۳/۵۴، ترجمه شماره ۹۹۷، شرح حال محمّد بن علی الرضا.
خطیب این حدیث را نقل میکند: «عن علیّ قال: بعثنی النبیّ إلی الیمن فقال لی وهو یوصینی یا علیّ ما خاب من استخار و لا ندم من استشار، یا علیّ علیک بالدُّلجه، فإنّ الأرض تطوی باللیل ما لا تطوی بالنهار یا علی أغد بسم الله فانّ الله بارک لأمتی فی بکورها».
و نیز احمد بن حنبل، در مسند ۱/۱۱۱، مسند علی بن ابی طالب این حدیث را نقل کرده است: «عن سمّاک عن حنش عن علی رضی الله عنه قال: بعثنی رسول الله إلی الیمن قال فقلت یا رسول الله تبعثنی إلی قوم أسن منی و أنا حدیث لا أبصر القضاء، قال فوضع یده علی صدری وقال: اللّهم ثبّت لسانه واهد قلبه. یا علیّ إذا جلس الیک الخصمان فلا تقض بینهما حتی تسمع من الآخر».
و بیهقی، در سنن الکبری ۸/۱۱۱، کتاب الدیات، باب ما ورد فی البئر جبار، والمعدن جبار این حدیث را نقل کرده است: «عن علیّ بن أبی طالب رضی الله عنه قال: لمّا بعثنی رسول الله إلی الیمن حفر قوم زبیه للأسد فازدهم الناس علی الزبیه ووقع فیها الأسد فوقع فیها رجل وتعلق برجل وتعلّق الآخر بآخر حتّی صاروا أربعه فجرحهم الأسد فیها فهلکوا وحمل القوم السلاح فکاد أن یکون بینهم قتال…».
و ابن ماجه در سنن ۲/۷۷۴، ح ۲۳۱۰، کتاب الاحکام، باب ذکر القضاهًْ، این حدیث را نقل کرده است: «عن علیّ قال: بعثنی رسول الله إلی الیمن، فقلت: یا رسول الله تبعثنی وأنا شابّ أقضی بینهم ولا أدری ما القضاء؟ قال: فضرب بیده فی صدری، ثمّ قال: >اللّهم اهد قلبه وثبّت لسانه<. قال: فما شککتُ بعد فی قضاء بین اثنین».
[۳۲]. سنن الکبری، نسائی، ۵/۳۹، ح ۸۱۱۷، کتاب المناقب، باب ۲، فضل أبی بکر و عمر.
نسائی این حدیث را نقل میکند: «عن أبی عثمان قال: حدّثنی عمرو بن العاص قال: استعملنی رسول الله علی جیش ذات السلاسل فأتیته فقلت: یا رسول الله أیّ الناس أحبّ إلیک؟ قال: عائشه. قلت: من الرجال؟ قال: أبوها. قلت: ثمّ من؟ قال: فعدّ رجالاً».
سپس در انتهای حدیث مینویسد: «قال أبو عبدالرحمان: بعض حروف أبی عثمان لم تصح».
[۳۳]. استیعاب، ابن عبدالبر، ۴/۱۸۹۷، ترجمه شماره ۴۰۵۷، شرح حال فاطمهًْ بنت رسول الله. ابن عبدالبر حدیث را اینگونه نقل میکند: «عن جمیع بن عمیر، قال: دخلت علی عائشه، فسألت أیّ الناس کان أحبّ إلی رسول الله قالت: فاطمه: قلت فمن الرجال؟ قالت: زوجها، ان کان ما علمته صوّاماً قوّاماً».
این روایت با تعابیر مختلف در دیگر کتب اصلی اهل تسنّن ذکر شده است که به بعضی از آنها اشاره میکنیم:
سنن ترمذی، ۵/۳۶۲/۳۹۶۵، باب ما جاء فی فضل فاطمه رضی الله عنها؛ المستدرک، حاکم نیشابوری، ۳/۱۵۴ و ۱۵۷، باب ذکر مناقب فاطمه رضی الله عنها؛ السنن الکبری، نسائی، ۵/۱۴۰ و ۱۳۹ ح۸۴۹۶ و ۸۴۹۷ و ۸۴۹۸؛ خصائص امیرالمؤمنین، ص۱۱۰؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ۲۲/۴۰۳ باب «ومن مناقب فاطمه؛ تاریخ مدینهًْ دمشق، ابن عساکر، ۴۲/۲۶۰ تا ۲۶۵». (محقق)
[۳۴]. مودّهًْ القربی، سید علی همدانی، مودّه ۱۱ (با استفاده از ینابیع المودهًْ، قندوزی، ۲/۳۲۰، ح ۹۲۵ باب ۵۶، فصل فی فضائل فاطمهًْ).
همدانی حدیث را با اختلاف اندک در الفاظ همانند استیعاب نقل کرده است.
و نیز احمد بن شعیب نسائی در السنن الکبری، ۵/۱۴۶، ح ۸۵۱۵، کتاب الخصائص، باب ۴۱، ذکر الأخبار المأثورهًْ بانّ فاطمهًْ بنت رسول الله سیّدهًْ نساء هذه الأمّهًْ، این حدیث را نقل کرده است: «عن أبی هریره قال: أبطأ رسول الله، عنّا رسول الله، عنّا یوماً صدر النهار، فلمّا کان العشی قال له قائلنا: یا رسول الله! قدشقّ علینا لم نرک الیوم. قال: إنّ ملکاً من السماء لم یکن رآنی، فاستأذن الله فی زیارتی فأخبرنی ـ أو بشّرنی ـ أنّ فاطمه ابنتی سیّده نساء اُمّتی وإن حسناً وحسیناً سیدا شباب أهل الجنّه».
و طبرانی در معجم الکبیر، ۲۲/۴۰۳، ح ۱۰۰۶، من مناقب فاطمهًْ، حدیث را اینگونه نقل کرده است: «عن أبی هریره أنّ رسول الله قال: إنّ ملکاً من السماء لم یکن زارنی، فاستأذن الله فی زیارتی، فبشّرنی أو أخبرنی أنّ فاطمه سیّده نساء أمّتی».
و متقی هندی در کنز العمّال، ۱۱/۶۰۵، ح ۳۲۹۲۵، کتاب الفضائل، باب ۳، فصل ۲، فضائل علیّ، از ابی هریره از رسول اکرم این حدیث را نقل کرده است: «أما ترضین انّی زوّجتک أوّل المسلمین إسلاماً وأعلمهم علماً، فانّک سیّده نساء أمّتی کما سادت مریم قومها اما ترضین یا فاطمه انّ الله اطّلع علی أهل الأرض فاختار منهم رجلین فجعل أحدهما أباک والآخر بعلک».
و بخاری در تاریخ الکبیر، ۱/۲۳۲، ح ۷۲۸، احادیث محمّد بن مروان الذهلی، حدیث را اینگونه نقل میکند: «عن أبی هریره أنّ النبیّ قال: انّ فاطمه سیّده نساء أمّتی».
و ذهبی در سیر اعلام النبلاء، ۲/۱۲۷، ترجمه شماره ۱۸، شرح حال فاطمهًْ بنت رسول الله.
و مزی در تهذیب الکمال، ۲۶/۳۹۱، ترجمه شماره ۵۵۹۶، شرح حال محمد بن مروان الذهلی، حدیث را همانند طبرانی نقل کردهانی به اضافه این جملات: «وانّ الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّه».
[۳۵]. مسند احمد بن حنبل، ۱/۲۹۳، مسند عبدالله بن عبّاس.
ابن حنبل حدیث را اینگونه نقل میکند: «عن ابن عبّاس قال خطّ رسول الله فی الأرض أربعه خطوط قال: تدرون ما هذا؟ فقالوا: الله ورسوله أعلم».
«فقال رسول الله: أفضل نساء أهل الجنّه خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد و آسیه بنت مزاحم امرأه فرعون ومریم ابنه عمران رضی الله عنهنّ أجمعین».
[۳۶]. استیعاب، ابن عبدالبر، ۴/۱۸۹۶، ترجمه شماره ۴۰۵۷، شرح حال فاطمهًْ بنت رسول الله. ابن عبد البر حدیث را به این لفظ آورده است: «عن أبی هریره قال: قال رسول الله: خیر نساء العالمین أربع: مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم و خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمّد».
[۳۷]. ینابیع المودّهًْ، قندوزی، ۲/۵۸، ح ۳۷، باب ۵۵٫
قندوزی این حدیث را همانند استیعاب نقل کرده است.
[۳۸]. مودّهًْ القربی، سیّد علی همدانی، مودّهًْ ۱۳ (با استفاده از ینابیع المودّهًْ قندوزی، ۲/۳۳۱، ح ۹۶۷، باب ۵۶)؛ طبرانی در معجم الکبیر، ۲۲/۴۰۲، فصل ومن مناقب فاطمهًْ؛ ابن حبّان در صحیح خود، ۱۵/۴۰۲، مناقب فاطمهًْ و ابن حجر عسقلانی، در الاصابهًْ، ۸/۲۶۴، ترجمه شماره ۱۱۵۸۷، شرح حال فاطمهًْ الزهراء همین حدیث را به همان الفاظی که از استیعاب آوردیم، نقل کردهاند.
[۳۹]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ۷/۱۸۵، ترجمه شماره ۳۶۳۶، شرح حال جعفر بن محمّد ابو یحیی الزعفرانی.
خطیب همان حدیثی را که از استیعاب نقل کردیم آورده است.
[۴۰]. گرچه این حدیث را به الفاظ یاد شده در منابع فوق و دیگر منابع نیافتیم، لکن ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب، ۳/۳۲۳ باب مناقب فاطمه، همین حدیث را با همین الفاظ از عایشه نقل کرده است.
[۴۱]. صحیح بخاری، ۸/۴۱۱ ـ ۴۱۲، ح ۱۱۵۸، کتاب الاستئذان، باب من ناجی بین یدی الناس.
بخاری حدیث را اینگونه نقل کرده است: «حدّثتنی عائشه اُمّ المؤمنین قالت إنّا کنّا أزواج النبیّ عنده جمیعاً لم تغادر منّا واحده، فأقبلت فاطمه تمشی لا والله ما تخفی مشیتها من مشیه رسول الله فلما رآها رحّب. قال مرحباًبابنتی ثمّ أجلسها عن یمینه أو عن شماله، ثمّ سارّها. فبکت بکاءاً شدیداً فلمّا رأی حزنها سارّها الثانیه، إذا هی تضحک. فقلت لها: أنا من بین نسائه خصّک رسول الله بالسرّ من بیننا ثم أنت تبکین. فلمّا قام رسول الله سألتها عمّا سارّک. قالت: ما کنت لأفشی علی رسول الله سرّه. فلمّا توفّی قلت لها عزمت علیک بما لی علیک من الحق لمّا أخبرتنی. قالت: أمّا الآن فنعم فاخبرتنی. قالت: أمّا حین سارّنی فی الأمر الأوّل فانّه أخبرنی انّ جبرئیل کان یعارضه بالقرآن کلّ سنه مرّه وانّه قد عارضنی به العام مرّتین ولا أری الأجل إلاّ قد اقترب، فاتقی الله واصبری. فانّی نعم السلف انا لک. قال: فبکیت بکائی الّذی رأیت. فلمّا رأی جزعی سارّنی الثانیه قال: یا فاطمه ألا ترضین أن تکونی سیّده نساء المؤمنین أو سیّده نساء هذه الأمّه».
و نیز بخاری در (۴/۲۰۹) کتاب بداء الخلق، باب مناقب المهاجرین و فضلهم بابی را به عنوان باب مناقب قرابهًْ رسول الله ومنقبهًْ فاطمهًْ بنت النبی وقال النبی فاطمه سیدهًْ نساء اهل الجنهًْ، ذکر کرده است و در ادامه روایت فوق را با کمی تفاوت در عبارات ذکر کرده است امّا در انتهای روایت به جای عبارت ذکر شده چنین ذکر شده «فأخبرنی انی اول أهل بیته اتبعه فضحکت».
و همچنین، در همین باب صفحه ۲۱۹ در آغاز باب مناقب فاطمه رضی الله عنه نیز چنین بیان کرده و قال النبی فاطمه سیده نساء اهل الجنهًْ. (محقق)
[۴۲]. صحیح مسلم، ۴/۱۹۰۵، ح ۹۸، کتاب فضائل الصحابهًْ، باب فضائل فاطمهًْ.
این روایت با تعابیر مختلف در کتب دیگر صحاح و صاحبان آن نیز نقل شد: سنن ابن ماجهًْ، ۱/۵۱۸، ح۱۶۲۱، کتاب الجنائز، باب ما جاء فی ذکر مرض رسول الله، حدیث؛ سنن ترمذی، ۵/۳۲۶، ح۳۸۷۰، ابواب المناقب، باب مناقب ابی محمد الحسین بن علی بن أبی طالب والحسین بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهما، باب ۱۱۰؛ فضائل الصحابه، نسائی، ص۵۸، حذیفهًْ بن الیمان و ص۷۶ و ۷۷، مناقب فاطمه بنت رسول الله رضی الله عنها. (محقق)
[۴۳]. الجمع بین الصحیحین، حمیدی، ۴/۱۴۵، ح ۳۳۵۷، مسند عائشهًْ.
[۴۴]. استیعاب، ابن عبد البر، ۴/۱۸۹۴، ترجمه شماره ۴۰۵۷، شرح حال فاطمه بنت رسول الله.
[۴۵]. مسند احمد بن حنبل، ۶/۲۸۲، أحادیث فاطمهًْ بنت رسول الله.
طبقات الکبری، محمّد بن سعد، ۲/۱۹۱، ذکر ما قال رسول الله لفاطمهًْ ابنته فی مرضه
و نیز ۸/۲۲، ذکر بنات رسول الله، فاطمهًْ بنت رسول الله.
[۴۶]. الاصابهًْ، ابن حجر عسقلانی، ۸/۲۶۶، ترجمه شماره ۱۱۵۸۷، شرح حال فاطمهًْ الزهراء.
و نیز ابو نعیم اصفهانی در حلیهًْ الاولیاء، ۲/۴۰، ترجمه شماره ۱۳۳، شرح حال فاطمهًْ بنت رسول الله، همین حدیث را نقل کردهاند.
شایان ذکر است که مسلم بن حجّاج و ابن عبدالبر و احمد بن حنبل و ابن حجر و ابو نعیم این حدیث را با الفاظ گوناگون و به همان محتوای حدیثی که از بخاری آوردیم نقل کردهاند، ولی همگی جمله مورد استشهاد را (یا فاطمه ألا ترضین أن تکون سیده نساء العالمین) یکسان نقل کردهاند.
[۴۷]. الکشف والبیان، ثعلبی، ۸/۳۱۰، ذیل آیه ۲۳ سورهی شوری.
ثعلبی این حدیث را نقل میکند: «عن ابن عبّاس، قال: لمّا نزلت ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدّهَ فِی الْقُرْبَی﴾ قالوا: یا رسول الله من قرابتک هؤلاء الّذین وجبت علینا مودّتهم؟ قال: علیّ وفاطمه وابناءهما».
[۴۸]. معجم الکبیر، طبرانی، ۳/۳۹، ح ۲۶۴۱، مسند حسن بن علی بن أبی طالب.
[۴۹]. ینابیع المودهًْ، قندوزی، ۱/۳۱۵، ح ۱ ـ ۶، باب ۳۲٫
[۵۰]. فرائد السمطین، حموینی، ۲/۱۳، ح ۳۵۹، سمط ۲، باب ۲٫
[۵۱]. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص۱۷۰، باب ۱۱، فصل ۱، آیه ۱۴٫
[۵۲]. مطالب السؤول، محمّد بن طلحه شافعی، ص۴۰ و ۵۲، مقدمه.
[۵۳]. جامع البیان، محمّد بن جریر طبری، ۱۳/۳۳، ح ۲۳۶۹۸، ذیل آیه ۲۳ سورهی شوری.
طبری این حدیث را نقل میکند: «عن أبی الدیلم قال: لمّا جیء بعلیّ بن الحسین رضی الله عنهما أسیراً فأقیم علی درج دمشق، قام رجل من أهل الشام، فقال: الحمد لله الّذی قتلکم واستأصلکم وقطع قربی الفتنه. فقال له علیّ بن الحسین رضی الله عنه: أقرأت القرآن؟ قال: نعم. قال: أقرأت آل حم؟ قال: قرأت القرآن ولم أقرا آل حم. قال: ما قرأت ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدّهَ فِی الْقُرْبَی﴾. قال: وانّکم لأنتم هم؟ قال: نعم».
همچنین ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم، ۴/۱۰۱، ذیل آیه ۲۳ سوره شوری همین حدیث را نقل کردهاند.
[۵۴]. تا آنجا که ما جستجو کردیم، حدیث مزبور را در اسباب النزول واحدی نیافتیم، لکن واحدی نیشابوری کتابی دارد به نام الوسیط فی تفسیر القرآن المجید که در ۴/۵۲، ذیل آیه ۲۳ سورهی شوری، آنچه از ثعلبی نقل کردیم آورده است.
[۵۵]. مناقب ابن مغازلی، ص۳۰۹، ح ۳۵۲، باب قوله تعالی: ﴿قُل لاَ أسْألُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدّهَ فی الْقُرْبَی﴾.
[۵۶]. نور الابصار، شبلنجی، ص۲۲۷، باب ۲٫
[۵۷]. تفسیر کشاف، زمخشری، ۴/۲۱۳، ذیل آیه ۲۳ سورهی شوری.
[۵۸]. الدرّ المنثور، سیوطی، ۵/۷۰۱، ذیل آیه ۲۳ سورهی شوری.
[۵۹]. تاریخ دمشق، ابن عساکر، ۴۱/۳۳۵، ترجمه شماره ۴۸۵۱، شرح حال علی بن الحسن بن القاسم.
ابن عساکر این حدیث را نقل کرده است: «عن أبی امامه الباهلی قال قال رسول الله: إنّ الله خلق الأنبیاء من أشجار شتّی وخلقنی وعلیّاً من شجره واحده. فأنا أصلها وعلیّ فرعها والحسن والحسین ثمارها وأشیاعها أوراقها. فمن تعلّق بغصن من أغصانها نجا ومن زاغ هوی ولو أنّ عبداً عبدالله عزّوجلّ بین الصفا والمروه ألف عام ثمّ ألف عام ثمّ ألف عام ولم یدرک محبّتنا لأکبه الله علی منخریه فی النار، ثمّ تلا: ﴿قُل لاَ أسْألُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدّهَ فی الْقُرْبَی﴾».
[۶۰]. غرائب القرآن، نظام الدین حسن بن محمد نیشابوری، ذیل آیه ۲۳ سوره شوری (به هامش تفسیر طبری طبع دار المعرفهًْ ۲۵/۲۷).
[۶۱]. تفسیر بیضاوی، ۴/۹۱، ح ۲۳، ذیل آیه ۲۳ سورهی شوری.
[۶۲]. تفسیر الکبیر، فخر رازی، ۲۷/۱۶۶، ذیل آیه ۲۳ سورهی شوری.
فخر رازی بعد از نقل حدیث مینویسد: «فثبت انّ هؤلاء الأربعه أقارب النبیّ وإذا ثبت هذا وجب أن یکونوا مخصوصین بمزید التعظیم ویدلّ علیه وجوه: (الأوّل) قوله تعالی: ﴿إِلّا الْمَوَدّهَ فی الْقُرْبَی﴾ ووجه الاستدلال به ما سبق. (الثانی) لاشک أنّ النبیّ کان یحبّ فاطمه قال: >فاطمه بضعه منّی یؤذینی ما یؤذیها< و ثبت بالنقل المتواتر عن رسول الله انّه کان یحبّ علیّاً والحسن والحسین وإذا ثبت ذلک وجب علی کلّ الأمّه مثله لقوله: ﴿وَاتّبِعُوهُ لَعَلّکُمْ تَهْتَدُونَ﴾ و لقوله تعالی: ﴿فَلْیَحْذَرِ الّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أمْرِهِ﴾ و لقوله: ﴿قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبّونَ اللهَ فَاتّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللهُ﴾ و لقوله سبحانه: ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللهِ اُسْوَهٌ حَسَنَهٌ﴾. (الثالث) انّ الدعاء للآل منصب عظیم ولذلک جعل هذا الدعاء خاتمه التشهد فی الصلاه هو قوله: اللهم صلّ علی محمّد وعلی آل محمّد وارحم محمّداً وآل محمّد. وهذا التعظیم لم یوجد فی حقّ غیر الآل. فکلّ ذلک یدلّ علی أنّ حبّ آل محمّد واجب».
با دقت در کلمات فخر رازی روشن میشود که او مصداق این آیه شریفه است که خداوند در آیه ۱۴۶ سوره بقره میفرماید: ﴿الّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ یَعْرِفُونَهُ کَمَا یَعْرِفُونَ أبْنَاءَهُمْ وَإِنّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الْحَقّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ﴾.
افرادی که همانند فخر رازی حقانیت اهل بیت پیامبر را درک کردهاند، لزوم مراجعه تمام امّت را به آنها دریافته به باطل بودن راههای دیگر غیر از طریق آنها اعتراف دارند، لکن برخی کتمان حق نمودهاند، در حالی که خود آگاهند.
[۶۳]. رشفهًْ الصادی، علوی حضرمی، ص۵۲، باب ۱، تفسیر آیهًْ المودّهًْ فی أهل البیت، الآیهًْ الثانیهًْ.
[۶۴]. الاتحاف، شبراوی، ص۱۷ و ۱۸، باب ۱٫
[۶۵]. احیاء المیّت، سیوطی، ص۸، حدیث الثانی.
و نیز ابن مردویه در مناقب علی بن ابی طالب، ص۳۱۶، ح ۵۲۲، ذیل آیه ۲۳ سورهی شوری. همین حدیث را نقل کردهاند.
در پایان این بحث، اشاره به این نکته ضروری است که این حدیث غالباً به همان الفاظی که از ثعلبی نقل کردیم نقل شده است، بجز در برخی از منابع که به متن کامل حدیث اشاره کردهایم.
حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین، ۳/۱۸۹، ح ۴۸۰۲، کتاب معرفهًْ الصحابه، باب مناقب حسن بن علی، این حدیث را نقل کرده است: «عن علیّ بن الحسین قال: خطب الحسن بن علی الناس… ثمّ قال: … وأنا من أهل البیت الّذی افترض الله مودّتهم علی کلّ مسلم، فقال تبارک وتعالی لنبیّه: ﴿قُل لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلّا الْمَوَدّهَ فِی الْقُرْبَی وَمَن یَقْتَرِفْ حَسَنَهً نّزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْناً﴾ فاقتراف الحسنه مودّتنا أهل البیت».
و نیز ابن صبّاغ، مالکی در فصول المهمّه،۱/۱۵۵، مقدمه؛ گنجی شافعی در کفایهًْ الطالب، ص۹۱، باب۱۱٫
و حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، ۲/۱۸۹، ح ۸۲۲ و ۸۲۴ و ۸۲۵، ذیل آیه ۲۳ سورهی شوری همین حدیث را نقل کردهاند.
منبع: برگرفته از کتاب شبهای پیشاور جلد۱؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
هیچ نظری وجود ندارد