آیات اخلاق در سیماى حسینى (۱)

به حُسن خُلق و وفا، کس به یار ما نرسدترا در این سخن، انکار کارما نرسداگرچه حسن فروشان به جلوه آمده‏اندکسى به حُسن و ملاحت، به یارما نرسدهزار نقد به بازار کائنات آرندیکى به سکّه صاحب عیار ما نرسدهزار نقش برآید ز کِلْک صُنعو یکى به دلپذیرى نقش نگار ما نرسدبسوخت «حافظ» و ترسم که شرح قصّه اوبه سمع پادشه کامکار ما نرسدزیبایى هاى صفاتش دلربا و روح‏نواز است و نگاه و رفتارش ظهور آیات حقّ، و مکارم اخلاقش تجلّى‏بخش فلسفه بعثت پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم است که فرمود: «بعثتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخْلاقِ»1 عصمت و قداست او در آیه تطهیر با جلوه‏اى پرفروغ انعکاس یافته و برعشق الهى و ایثار او کریمه «ویطعمون الطعام على حُبّه»شاهد و گواه است. زیبایى و جمال روح و اعتدال جسمانى‏اش با نام حسین علیه‏السلام شکوهى افزون یافته است؛ زیرا که «حسین» یعنى زیبایى و براساس روایت، نامى است که خداوند آن را برایش برگزیده است. او چنان است که خود فرمود:سَبَقْتُ العالمین الى المعالى؛ بحُسنِ خلیقهٍ و علوّ همّه و لاح بحکمتى نورالهدى فى لیالٍ فى الضلاله مُدْلَهِمَّه یُرید الجاهدون لیُطْفئوه و یأبى اللّه الاّ ان یُتمَّه۲با اخلاق نیک و همت بلند، از همه جهانیان به قلّه‏هاى فضیلت پیشى گرفتم و با حکمت من، نور هدایت در شب‏هاى تاریک و دیجور گمراهى درخشید. منکران مى‏خواهند این نور را خاموش کنند؛ ولى خداوند نخواسته که این نور خاموش شود.اکنون جلوه‏هاى آیات الهى را در چهره پرفروغش مرور مى‏نماییم و نظاره‏گر پرتوى از شکوهمندى زیبایى‏هاى اخلاقى‏اش مى‏گردیم.
۱٫ همنشینى با تهى‏دستانقرآن، تقوا را معیار ارزشمندى و کرامت انسان‏ها را در برخوردارى هرچه بیشتر از آن مى‏داند و با اندیشه اصالت قدرت و ثروت، مبارزه گرده و آن را در نظام ارزشى خویش مُلغى ساخته است. قرآن کریم مى‏فرماید:«وَاصْبِرْ نفسَکَ مَعَ الّذین یَدعُون ربَّهُم باِلْغَداوه وَالْعشِىِّ یُریدون وَجْهَهُ و لاتَعْدُ عیناک عَنْهُمْ تُریدُ زینهَ الحیوهِ الدُّنْیا وَ لاتُطِعْ مَنْ اَغْفَلنا قَلْبَهُ عَن ذِکرنا وَاتَّبَعَ هَویهُ وَ کانَ اَمرُهُ فُرُطاً»3 با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و شام مى‏خوانند و تنها رضاى او را مى‏طلبند. و هرگز به خاطر زیورهاى دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر و از کسانى که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم. اطاعت مکن؛ همان‏ها که از هواى نفس پیروى کردند و کارهایشان افراطى است.مفسّران در شأن نزول آیه، نوشته‏اند که:عدّه‏اى از ثروتمندان مغرور به حضور پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم رسیدند و در حالى که به «اصحاب صفّه» و تهى‏دستان پاک‏سیرت همانند سلمان، ابوذر، عمّار و صهیب اشاره مى‏کردند، گفتند:اگر تو در بالاى مجلس بنشینى و این‏گونه افراد را که بدنى بدبو و جامه‏هایى پشمینه برتن دارند، از خود دور کنى با تو همراه خواهیم شد و به سخنانت گوش خواهیم داد. تنها وجود این افراد است که مانعى عمده براى حضور ما در مجلس شما شده است.در این زمان آیه فوق نازل شد و جایگاه متعالى صفّه‏نشینان تهى‏دست را که قلبى مالامال از عشق و اخلاص داشتند، بیان داشت. پس از آن پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم به جست‏وجوى آنان برخاست و در حالى‏که آنان را در آخر مسجد یافت، فرمود:«الحمدللّه الّذى لم یَمُتْنى حتّى اَمَرَنى اَنْ اَصْبِرَ نفسى مع رجالٍ من امّتى معکم المحیا و معکم الممات۴؛ حمد خدا را که مرا نمیراند تا این که به من دستور داد با شما باشم. زندگى‏ام باشما و مردنم نیز با شما خواهد بود.»گذشتگانِ این مستکبران نیز همین ایراد را با نوح پیامبر علیه‏السلام در میان گذاشتند که قرآن مى‏فرماید:«اشراف کافر قومش (در پاسخ نوح) گفتند: ما تو را جز بشرى همچون خودمان نمى‏بینیم و کسانى را که از تو پیروى کرده‏اند، جز گروهى پست و ساده‏لوح مشاهده نمى‏کنیم و براى شما فضیلتى نسبت به خود نمى‏بینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصوّر مى‏کنیم».سپس قرآن کریم پاسخ نوح علیه‏السلام را بیان مى‏کند و مى‏فرماید:«وَ ما انَا بِطارِد الّذین آمنوا اِنّهم مُلاقوا ربّهم»5من آنها را که ایمان آورده‏اند، از خود دور نمى‏کنم، چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد. (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت خصم من خواهند بود.)در راستاى همین تفکّر مادّى جمعى از بنى‏اسرائیل پس از برگزیده شدن طالوت به فرماندهى، گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند با این‏که ما از او شایسته‏تریم و او ثروت زیادى ندارد؟! قرآن کریم پاسخ اشموئیل پیامبر علیه‏السلام را این‏چنین بیان مى‏دارد: «قالَ اِنَّ اللّهَ اصْطَفیهُ عَلَیْکُمْ و زادَهُ بِسْطَهً فىِ‏الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ»6گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است.با دقت در سیره اخلاقى ابى‏عبداللّه علیه‏السلام نیز همین جلوه‏هاى متعالى و مفاهیم بلند را مشاهده مى‏کنیم که دو نمونه از آن ذکر مى‏شود:الف) انسان‏هاى وارسته از هر طبقه و نژاد، گرد هم آمده‏اند تا عاشقانه‏ترین نظام عزّت وکرامت انسانى را در کربلا تجسّم بخشند. یکى از آنها «جون» است که قبلاً غلام ابى‏ذرغفارى بوده است. با گوهر محبت و ولایت در کربلا حضور یافته است و بى‏اعتنا به تحقیر دنیاگرایان، عزّت خویش را در همراهى سیدالشهدا علیه‏السلام دیده است.هریک از یاران ابى‏عبداللّه علیه‏السلام به سوى نبرد حرکت مى‏کند و مدتى نمى‏گذرد که بدنش نقش زمین مى‏شود و به ملکوت اعلى پر مى‏کشد. او نیز خود را آماده مى‏کند تا در صف بلاجویان دشت کربلا قرار بگیرد؛ پس به حضور امام حسین علیه‏السلام مى‏رسد و مى‏گوید:بدنم بدبو و رنگم سیاه و بى‏بهره از نسب و قبیله هستم؛ امّا شوق بهشت، بى‏تابم کرده است. پس بهشت را ارزانى من‏دار تا بوى بدنم خوش و حسب و نسب من شرافت یابد و صورت من سفید گردد. به خدا سوگند! از شما جدا نخواهم شد تا خون من با خون پاک شما مخلوط گردد.سپس از امام حسین علیه‏السلام رخصت طلبید و به میدان شتافت؛ مبارزه‏اى شگفت نمود تا این‏که بر زمین افتاد. اگرچه سراسر وجودش عشق و محبّت به امام بود و تنها آرزوى او از این دنیا، این بود که یک‏بار دیگر نگاهش بر چهره پرمهر ابى‏عبداللّه علیه‏السلام نقش بندد، اما تصوّرات پیشین او، که در پیشگاه حضرت آن را اظهار کرد، به او اجازه نمى‏دهد که از ابى‏عبداللّه علیه‏السلام بخواهد تا بربا لینش حاضر گردد. ولى بر خلاف این تصوّرات، مشاهده مى‏کند که امام بر بالین او حاضرگشته و دعاى خویش را بدرقه راه آخرتش مى‏نماید و مى‏فرماید:«اللّهُمَّ بِیِّضْ وَجْهَهُ، و طَیِّبْ ریحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَبْرارِ و عَرِّفْ بَیْنَه و بَیْنَ محمّد و آل محمّد۷؛ بارالها! روى او را سفیدگردان و بوى او را خوش کن و بین او و محمد و آل محمد آشنایى و شناسایى ده.»اکنون او ظهور قرآن ناطق را با دیدگان خویش مشاهده نموده و عزّت و افتخار انسانى خویش را در پناه او، متحقّق دیده و خویش را در کاروانى از نور مى‏بیند که دور از امتیازات مادّى و فخر فروشى‏هاى ناپسند، به سوى کمال انسانى گام مى‏نهد و در استمرار حرکت بلال، جُوَیبر، سلمان و صُهیب، خود را با جامعه برین که اینک رهبرش سیدالشهدا علیه‏السلام است، رو به رو مى‏بیند.
ب) روزى امام حسین علیه‏السلام از کنار جمعى از فقرا گذشت، که عباى خود را پهن و نان خشکى را بر آن نهاده و مى‏خوردند. چون آن حضرت را دیدند، او را دعوت کردند، حضرت نزد ایشان نشست و فرمود: اگر این مال صدقه نبود، آن را مى‏خوردم. سپس فرمود: برخیزید به سوى خانه من آیید. آنان را با خود به خانه برد و میهمان کرد و لباس به آنها هدیه کرد و دستور داد تا پول نیز به آنان بدهند.۸
۲٫ رضا و تسلیمیکى از صفات انسان‏هاى شایسته و کامل، رضا به مقدّرات الهى و تسلیم در برابر آن است و آن، عبارت است از ترک اعتراض و انکار در قلب و در ظاهر؛ بدانسان که در نزد او فقر و غنا، راحت و رنج، بقا و فنا، عزّت و ذلّت، مرض و صحّت و مرگ و حیات مساوى بوده و «پسندد آنچه را جانان پسندد». برخلاف انسان صابر، که چه بسا در باطن ناخشنود بوده و تنها در ظاهر اعتراضى نمى‏کند.در روایتى پیامبر گرامى اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله‏وسلم از قول جبرئیل درباره تفسیر «رضا» فرمودند:انسان راضى از آقاى خویش ناخشنود نیست؛ چه از دنیا بهره‏مند باشد و چه بى‏بهره، و به عمل اندک بسنده نمى‏کند.۹این صفتى است که از اعتقاد عمیق به خداوند و حکمت او نشأت مى‏گیرد؛ زیرا در این صورت مى‏داند که هیچ یک از حوادث بدون مصلحت نیست و براساس اراده متقن و نظام احسن اداره مى‏شود.در بلاهم مى‏چشم لذّات او مات اویم، مات اویم، مات او و از سویى دیگر چون دوستدار خداوند متعال است، مقدّرات او نیز برایش شیرین و خوشایند خواهد بود.عاشقم بر لطف و بر قهرش به جِدّ وى عجب من عاشق این هردو ضدّقرآن کریم مى‏فرماید:«والسّابقون الاوّلون من المهاجرین والانصار و الذّین اتَّبعُوهم بِاِحْسان رَضِىَ اللّه عَنْهُمْ و رَضُوا عَنْهُ»10پیشگامان نخستینى از مهاجران و انصار و کسانى که به نیکى از آنها پیروى کردند؛ خداوند از آنها خشنود گشت و آنها (نیز) از او خشنود شدند.در آیه دیگر مى‏فرماید:هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند، نمى‏یابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند؛ هرچند پدران یا خویشاوندان آنها باشند. آنان کسانى هستند که خدا ایمان را در صفحه دل هایشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت کرده و آنها را در باغهایى از باغهاى بهشت وارد مى‏کند که نهرها از زیر درختانش جارى است؛ جاودانه در آن مى‏مانند. «رضى اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»11؛ خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. آنها «حزب اللّه» اند؛ بدانید حزب اللّه پیروز و رستگارند.امام حسین علیه‏السلام نمونه متعالى و کامل این صفت است و در رفتار و گفتارش، رضایت و تسلیم حق موج مى‏زند. امام صادق علیه‏السلام سوره والفجر را سوره حسین مى‏نامد،۱۲ زیرا که او جلوه تام و تمام این آیه است که مى‏فرماید: «یا ایّتها النفس المطمئنّه ارجعى الى ربّک راضیهً مرضیهً»13 آن حضرت همان روح آرامش یافته در سایه یاد خداست که فرمود: «الابذکر اللّه تطمئنّ القلوب»14 و در حالى به سوى ملکوت اعلى پرکشید که رضایت و تسلیم خویش را با همه وجود به اثبات رساند. در دعاى عرفه مى‏فرماید:«وَخِرْلى فى قضائک و بارِک لى فى قدرک حتّى لا اُحِبُّ تعجیل ما اَخَّرْتَ ولاتأخیرَ ما عَجَّلْتَ۱۵؛ قضا و قدرت را بر من خیر و مبارک ساز تا آنچه دیر مى‏خواهى بر من، زودتر دوست ندارم و آنچه زودتر مى‏خواهى، دیرتر مایل نباشم».در جمله‏اى دیگر مى‏فرماید:«رضا اللّه رضانا اهل البیت نصبر على بلائه۱۶؛ رضایت و خشنودى خدا مورد رضایت ما اهل‏بیت است و بر بلاى رسیده از جانب او، صبر مى‏کنیم».و در آخرین لحظات عمر شریفش در قتلگاه فرمود:«رضاً بقضائک و تسلیماً لاَِمرک و لامعبود سواک یا غیاث المُستغیثین۱۷؛ خشنود به قضاى تو و تسلیم امر و فرمانت هستم و معبودى غیر تو نیست اى فریاد رس فریادجویان!»… ادامه دارد.
پى‏ نوشت‏ها:

۱ ـ میزان الحکمه، ج ۹، ص ۳۲۱، باب النبوّه.۲ ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۱۹۴، به نقل از مناقب، ج ۴، ص ۷۳ و ۷۵٫۳ ـ کهف/ ۲۸٫۴ ـ مجمع البیان، ج ۳، ذیل آیه.۵ ـ هود/ ۲۷ و ۲۸٫۶ ـ بقره/ ۲۴۷٫۷ ـ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۲ و ۲۳٫۸ ـ همان، ج ۴۴، ص ۱۹۱٫۹ ـ میزان الحکمه، ج ۴، ص ۱۴۵، باب الرّضا.۱۰ ـ توبه/ ۱۰۰٫۱۱ ـ مجادله/ ۲۲٫۱۲ ـ مجمع البیان، ج ۹ و ۱۰، ذیل سوره والفجر و تفسیر صافى، ج ۲، ص ۸۱۸٫۱۳ ـ والفجر/ ۲۷ و ۲۸٫۱۴ ـ رعد/ ۲۸٫۱۵ ـ مفاتیح الجنان، دعاى عرفه.۱۶ ـ بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۷٫۱۷ ـ مقتل الحسین، مقرّم، ص ۳۵۷٫منبع: فصل نامه کوثر

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.