افسانه زبیرى ‏ها

یکی از راه‌هایی که حکومت‌ها برای از بین بردن مخالفان خود بر می‌گزینند، متهم کردن آنان به عقاید و کارهای نادرست است. البته در مواردی ممکن است این اتهام درست باشد، اما در مواردی هم امکان دارد که به دروغ نسبتی به افراد داده شود.حجر بن عدی و یارانش به اتهام کفر به دست معاویه کشته می‌شوند. گاهی یک اندیشه چنان مورد هجوم قرار می‌گیرد، که اساس آن را به افرادی افسانه ای نسبت می‌دهند. جریان تشیع نیز در برخی منابع این گونه طرح شده و اساسِ آن را افسانه عبداللّه بن سبا دانسته‌اند، که حکایت‌ها از توانایی این مرد ناشناخته در به کار گرفتن صحابه علیه عثمان و در جنگ جمل و در زمان مختار است. طه حسین کسی است که وجود چنین شخصی را مورد تردید قرار داده است.(۱) اما همیشه جمعی این افسانه را تکرار می‌کنند.شماری، جریان عبداللّه بن سبا را از ساخته‌های سیف بن عمر می‌دانند، امّا برخی مدّعی هستند که این پرسش مهم، هم‌چنان باقی است، که چه کسی انحراف‌ها را به مذهب شیعه وارد کرده؟ آنان ، عبداللّه بن سبا را مسئول این انحراف دانسته‌اند.(۲)منظور وی از انحرافِ شیعه، باور شیعه ، به (وصی) بودن علی(ع) است.(۳)اندیشه خلافت و وصایت علی از اندیشه‌های بنیادین شیعه است و ربطی به ابن سبا و دیگری ندارد، اما انتساب تشیع به ابن سبا و ادعای غلوّ وی و شیعیان از ساخته‌های خاندان زبیر است که دیگران، آن را ترویج کرده‌اند. برای این که موضوع به درستی تبیین و روشن شود ناگزیر باید چند محور ذکر شود: ۱. پیدایش شیعه؛ ۲. افسانه ابن سبا؛ ۳.انگیزه ساختن و پرداختن به آن.
پیدایش شیعهشیعه؛ یعنی پیرو. در قرآن درباره ابراهیم(ع) این تعبیر آمده است. در این زمینه، سه نظر وجود دارد:۱. پیامبر(ص) پیروان علی(ع) را شیعه وی خواند؛ ۲. پس از درگذشت پیامبر(ص) به گروهی که ایمان به جانشینی علی(ع) بعد از پیامبر(ص) داشتند، شیعه گفته شده است. ۳. شیعه، در زمان حکومت علی(ع) در سال ۳۵ هجری ظهور کرده و پیش از آن پیشینه ای ندارد.
جریان عبد الله بن سبا در منابع مختلفروایت‌های گوناگونی درباره ابن سبا گزارش شده است. برخی ساختن داستان ابن سبا را به سیف بن عمر (م. حدود ۱۷۰ه.ق.) نسبت داده‌اند، که به نظر نگارنده آغاز این برساختگی به دوران پیش از سیف، به سال‌های ۶۷ و۶۸ه.ق و به شعبی باز می‌گردد.۱ . گزارش‌های شعبیدرباره ابن سبا سه نقل از شعبی با روایات گوناگون به ما رسیده که عبارتند از:الف. عبداللّه بن سودا، سبئیّه را بر نظرشان یاری می‌کرد. ابن سودا در اصل مردی یهودی از مردم حیره بود، که اظهار اسلام کرد و در نظر داشت نزد مردم کوفه موقعیّت و ریاست داشته باشد؛ او علی را وصیّ محمّد دانست. علی، تصمیم به کشتن وی گرفت، اما ابن عباس، او را از این کار بازداشت و وی را به مدائن تبعید کرد. او پس از شهادت علی(ع) گفت: در مسجد کوفه، دو چشمه است: یکی عسل و دیگری روغن، که شیعیان از آن بهره می‌برند.(۴) فرید وجدی، به این روایت شعبی استناد جسته است.(۵)ب. ابن حجر ، از ابن ابی شیبه از مجالد از شعبی نقل می‌کند، که گفت: نخستین کسی که دروغ گفته، عبدالله بن سبا است.(۶)ج: شعبی گوید: اگر مغزش را در همیانی بنهی، مرگ او را نمی‌پذیریم، تا این که از آسمان فرود آید و تمام زمین را مالک گردد.(۷)خطیبِ بغدادی در تاریخِ بغداد و جاحظ (م. ۲۵۵ه.ق.) در البیان و التبیین گزارشی همانند دارند.(۸)آنچه از شعبی نقل شده، تفاوت‌های فراوانی با گزارش سیف بن عمر دارد؛ چرا که سیف، عبداللّه بن سبا را، مردی یهودی از مردم یمن و از قبیله حمیر دانسته، که در شورش‌ها علیه عثمان دست داشته است.۱. در گزارش شعبی، عبداللّه بن سودا ذکر شده و از پایان گزارش وی – بنابر نقل بغدادی- استفاده می‌شود که ابن سبا شخص دیگری بوده و علی(ع) ابن سبا و ابن سودا را به مدائن تبعید کرده است.به نقل تاریخ بغداد، ابن سبا، همان عبدالله بن وهب سبائی معرّفی شده است. بنابراین، در دو گزارش شعبی، نامی از عبدالله بن سبا نیست.۲. از جمله ای که بغدادی در “الفرق” از شعبی نقل کرده، استفاده می‌شود: قبل از ابن سودا، گروهی به نام “سبئیّه” خوانده می‌شدند.۳. برابر گزارش شعبی، ابن سودا مردی یهودی از مردم حیره کوفه(۹) بوده، نه از قبیله حمیر، که شعبی خود، از آن قبیله است.۴. اظهار اسلام او، در حکومت علی(ع) بوده و بیش‌تر به خاطر به دست آوردن موقعیت و مقام، جانشینی علی(ع) را مطرح ساخته است.۵. تبعید وی به مدائن، برای غلوّ او بوده است؛ خطیب بغدادی می‌گوید: چون ابن سبا بعد از شهادت علی(ع) منکر مرگ وی شده است.۶. در این روایات، عقیده به رجعت مطرح شده؛ اما نه آن گونه که شیعه باور دارد، بلکه بدین گونه که علی(ع) نمرده و به آسمان رفته است.۷. نکته درخور درنگ در گزارش شعبی این است که سخنی از سوختن طرفداران ابن سبا نیست و مسأله: وصیّ بودن، جانشینی و غلو درباره علی(ع) است و عبدالله بن سودا غیر از عبداللّه بن سبا معرفی شده و عبداللّه بن سبا همان ابن وهب سبائی است.در المقالات و الفرق منسوب به اشعری نیز، عبدالله بن سبا همان عبدالله بن وهب راسبی همدانی معرفی شده، که ابن اسود و عبدالله بن حرس او را همراهی می‌کردند.(۱۰) گزارش دوم شعبی در تاریخ بغداد ، به نقل از زحر بن قیس است.
2. دیدگاه سیف بن عمر تمیمیدیدگاهی که اکنون رواج یافته، دیدگاه سیف بن عمر (م. حدود ۱۷۰ه.ق) است. سیف، ظهور ابن سودا را سه سال پس از امارت عبدالله بن عامر بر بصره، به سال ۳۳ د بصره می‌داند. او، بر حکیم بن جبله که به قول سیف، دزد بوده، وارد شده و ادعا کرده که از اهل کتاب است و به اسلام گرویده و از آن جا به کوفه و سپس به مصر رفته است.(۱۱) آن گاه در رخدادهای سال ۳۵ه.ق. وی را معرفی می‌کند(۱۲) که یهودی و از مردم صنعا بود، مادرش سیاه پوست بود و در زمان عثمان، اسلام آورد. در شهرهای مسلمانان می‌گشت و در صدد گمراه ساختن مردم بود. در آغاز به حجاز، سپس به بصره، کوفه و شام رفت و آنچه می‌خواست نزد مردم شام به دست نیاورد، لذا او را از شام بیرون راندند. به مصر رفت و در آن جا ماندگار شد.وی، در آغاز ، رجعت پیامبر اسلام را بسان مسیح مطرح کرد وگفت: (هرپیامبری وصی دارد و علی وصی محمد است.)ابن سودا، با شخصیت‌های شهرهای گوناگون مکاتبه داشت و آنان را علیه عثمان بر می‌انگیخت.(۱۳)او سبئیه را درجنگ جمل نقش آفرین می‌داند، امّا از حضور آنان در جنگ صفین و نهروان، تا قیام مختار گزارشی نمی‌دهد.گزارش سیف را از “الفتوح و الردّه” و “الجمل و مسیر عایشه” نقل کرده‌اند.(۱۴) ابن حجر ، احادیث سیف بن عمر تمیمی را از “الفتوح” نقل کرده که سند آن‌ها صحیح نیست.(۱۵)بسیاری از عالمان و صاحب نظران، وی را “ضعیف”، “کذّاب” “متروک الحدیث” و “زندیق” دانسته‌اند.ابن حبان گوید: سیف، روایاتِ ساختگی را از راویان با اعتبار نقل می‌کند.(۱۶) ابو ریه نیز وی را ضعیف دانسته است.(۱۷) در “الجرح و التعدیل” در موارد گوناگونی او را نقد کرده و متروک الحدیث دانسته است.(۱۸) همین طور دیگران.(۱۹)نکته دیگری که در روایت سیف بدان اشاره شده، باورمندی ابن سبا به رجعت و جانشینی علی(ع) است. در این روایات، به ظاهر، سخنی از غلو، و علی(ع) را خدا دانستن، به میان نیامده است.
3 . دیگر گزارش‌هاابوالعبّاس احمد بن عبیداللّه سخنی در باره ابن سبا دارد.(۲۰) ابن ابی الحدید در دو جای شرح نهج البلاغه ذیل خطبه ۵۸ و ۱۲۷، از غلات شیعه و ابن سبا، بحث می‌کند(۲۱) و مُدعی است، نخستین غالی در حکومت علی(ع)، ابن سبا بود.(۲۲) بمانند سخنان وی را اشعری درباره “سبئیه” دارد، که ابن سبا راه غلوّ درباره علی پیمود و عقیده به رجعت داشت.(۲۳) که این دیدگاه نقد شده است.(۲۴)کشی (م.۳۴۰ه.ق) در رجال خود، پنج روایت نقل کرده(۲۵) که در منابع دیگر نیست و البته سند ضعیفی دارد.(۲۶) و مانند آن است گزارش نوبختی و المقامات و الفرق منسوب به اشعری.(۲۷)
عبداللّه بن سبا، ناشناخته برای نسب شناسانعبدالله بن سبا، فردی ناشناخته است. از این روی، جاعلان، وی را همان عبدالله بن وهب سبائی هَمْدانی دانسته‌اند.۱. شعبی اولین کسی است که این مطلب را ابراز کرد ، وی داستان وصی بودن علی(ع) را به ابن سودای حیری یهودی نسبت داده است.(۲۸)وی ، به جای ابن سبا، از عبداللّه بن وهب سبائی نام می‌برد و در گزارش قبلی ابن سودا و ابن سبا، دو شخصیت متفاوت معرفی شدند. این گزارش را جاحظ از شعبی، از زحر آورده و کسی که به مدائن می‌رود خودِ زحر است و ابن سودا، ابن حرب معرفی شده است.(۲۹)منظور از ابن حرب، عبدالله بن عمر بن حرب است، که در زمان امام صادق(ع) ادعائی به مانند ابن سبا از او نقل شده است.مشابه این گزارش را ابن ابی دنیا از شعبی در مقتل امیر المؤمنین آورده است.(۳۰)۲. المقالات و الفرق ، عبدالله بن سبا را همان عبدالله بن وهب راسبی همدانی دانسته، که عبدالله بن حرس و ابن سودا او را همراهی می‌کردند.(۳۱) گزارش وی، بمانند گزارش شعبی است که در تاریخ بغداد و البیان و التبیین جاحظ آمده است.اشعری، این سه همفکر را یاد می‌کند، ولی به جای ابن اسود، ابن سوید می‌آورد.(۳۲)نوبختی او را از غلات مدائن می‌داند، که شناخت امام را برای سعادت کافی می‌دانستند.(۳۳) شاید غلوّ افرادی همانند ابن حرب یا حرث در زمان امام صادق(ع)(۳۴) باعث شده که افسانه ابن سبا دوباره بر سر زبان‌ها بیفتد.۳. بلاذری نویسنده “انساب الاشراف” عبدالله بن وهب را همان ابن سبا دانسته است. او نقل می‌کند: شماری، از علی درباره ابوبکر و عمر سؤال کردند، از جمله آنان، عبدالله بن وهب، همان ابن سبا بوده است.(۳۵) از نقل وی استفاده می‌شود:الف. شماری از یاران علی(ع) درباره خلفای پیشین از او پرسیدند که وی نیز، نامه‌ای در این باره به شیعیان خود نگاشت.ب. عبدالله بن وهب همدانی که همان ابن سبا است، نسخه ای از نامه علی(ع) را داشته و آن را تحریف کرده است.ج. زمان نگارش نامه، پس ازسقوط مصر و جنگ نهروان بوده است.(۳۶) نامه‌ای که بلاذری به آن اشاره کرده، در الامامه و السیاسه،(۳۷) الغارات،(۳۸) کشف المحجّه،(۳۹) المسترشد،(۴۰) شرح نهج االبلاغه ابن ابی الحدید(۴۱) و بحار الانوار(۴۲) آمده است. علی در این نامه، خود را شایسته‌تر به خلافت از دیگران دانسته است.اکنون بحث را در دو محور پی می‌گیریم: اول: انتساب عبد اللَّه بن وهب به سبا.دوم :چرا غالیانِ سبئیّه در آغاز خلافت علی و در زمان مختار مطرح شده‌اند؟سه علت در این موضوع دخیل بوده است: ۱. روا دانستن قتل عام شیعیان در زمان مختار؛ ۲. غالی معرفی کردن کسانی که در برابر زبیر و طلحه در جنگ جمل حضور داشتند؛ ۳. جعلی معرفی کردن نامه علی (ع) به شیعیان که خود را سزاوارتر به خلافت می‌دانست.
عبدالله بن وهب راسبی همدانی غالی سبائی کیست؟برابر نقل شعبی، عبدالله بن وهب سبائی در مدائن غلو کرد و مدّعی شد که علی(ع) از دنیا نرفته است.برابر نقل اشعری و بلاذری، عبدالله بن سبا، همان ابن وهب همدانی راسبی است. در الامامه والسیاسه، ابن وهب از پرسش کنندگان از علی(ع) معرفی شده و در الغارات، ابن سبا به جای وی آمده است. اکنون باید دید ابن وهب کیست؟ عقدالفرید، عبدالله بن وهبِ راسبی را رئیس و فرمانده خوارج در جنگ نهروان معرفی کرده، که به دست علی کشته شده است.بلاذری در انساب الاشراف می‌نویسد: هانی بن خطاب و زید بن خصفه تمیمی، هر یک مدّعی بودند که عبدالله بن وهب راسبی را کشته‌اند.(۴۳)بنابراین، چگونه می‌توان وی را زنده دانست تا سقوط مصر، که پس از جنگ نهروان رخ داده و ادعا کرد که نامه علی(ع) به شیعیان در دست او بوده است.کسانی که عبدالله بن سبا، یا عبدالله بن وهب را از گواهان این نامه یاد کرده‌اند، در درستیِ نامه علی(ع) به شیعیان تردید روا داشته‌اند؟به نظر ما، یکی از انگیزه‌های اصلی جعل افسانه عبدالله بن سبا، از اعتبار انداختن نامه تاریخی و روشنگرانه امام علی(ع) است.
انتساب عبدالله بن وهب به سباسبا، نام قبیله‌ای است در یمن که نسبت مردم قبایل یمن به آن می‌رسد و فرزندان سبا عبارتند از: حمیر، شداد، کهلان، صیفی، بشر، نصر، افلح، زیدان، عود، رُهما، عبدالله، نعمان، یشجب، ربیعه، مالک و زید. به تمامی فرزندان سبا سبئیّون می‌گویند.(۴۴)بیش‌تر قبیله‌هایی که از قحطان و سبا نسب می‌برند، عبارتند از: حمیر، اوزاع، قضاعه، تُبع، خزاعه، کهلان بن سبا، ازد، خزرج، اوس، بارقا، هجن، همدان، کنده، مذجح، طیّ، اشعر، لخم، جذامه، عامله و خولان.(۴۵)در “عقدالفرید” آن گاه که تیره‌های “ازد” را می‌شمارد، درباره “بنو راسب”- که ابن وهب به آن نسب می‌برد، می‌نویسد:بنوراسب، فرزند مالک … که از آنان است: عبدالله بن وهب ، رئیس خوارج که علی بن ابی طالب(ع) او را در جنگ نهروان کشت.قبیله همدان نیز نسب به سبا می‌برد.(۴۶)از این روی، می‌توان عبدالله بن وهبِ راسبی هَمْدانی را سبائی یا ابن سبا دانست . همان گونه که چهار نفر پرسش‌گر دیگری که در آغازِ نامه، نام آنان آمده، نسب به قوم سبا می‌برند؛ زیرا خزاعه، کنده، بجیله(۴۷) همدان از تیره‌های قوم سبایند.بیش‌تر مردم یمن طرفدار علی(ع) بودند و مردم همدان از همه بیش‌تر به علی(ع) عشق می‌ورزیدند و کسی از قبیله آنان درجنگ صفین با معاویه نبود.(۴۸) زیاد بن ابیه که هنگامی حجر بن عدی را به شام فرستاد، در نامه ای به معاویه، از او با عنوان: رئیس ترابیه و سبائیه(۴۹) یاد کرد؛ یعنی او رئیس شیعیان یمنی و هوادار علی است.
عبدالله بن سبا کیست؟اگر عبدالله بن سبا را همان ابن وهب بدانیم، در تاریخ، نام وی آمده، ولی پیش از نگاشتن نامه علی(ع) به شیعیان، به دست علی(ع) کشته شده است. امّا اگر عبدالله بن سبا را فرد دیگری بدانیم، مدرکِ این سخن، تنها گزارش‌های سیف بن عمر است و لذا، برابر آنچه اشارت رفت، نمی‌شود به گفته‌های وی اعتماد کرد و هیچ یک از رجال شناسان، وی را تأیید نکرده‌اند.(۵۰) حال سؤال این است که چگونه ممکن است نسب شناسان عرب، با آن همه دقت و کنجکاوی، نسب او را بیان نکرده باشند؟آنان، حتی نسب مسیلمه کذّاب را بیان کرده‌اند، چطور در بیان نسب عبدالله بن سبا اهمال ورزیده‌اند؟افزون بر این، نام عبدالله در میان یهودیان، رایج نبوده که بگوییم عبدالله نامی، بدون تغییر اسم، اسلام آورده و بعدها، مردم را علیه خلیفه شورانیده است.آنچه در کتاب‌های شیعه نقل شده و مطالبی که در فرق الشیعه نوبختی و المقالات والفرقِ اشعری آمده، یا برگرفته از منابع اهل سنت است و یا براساس شایعات آن دوران بوده و نمی‌توان آن‌ها را به شیعه نسبت داد. درباره سعد بن عبداللّه اشعری نیز گفته‌اند: وی احادیث فراوانی از عامه شنیده و برای جمع‌آوری حدیث مسافرت می‌کرده است.(۵۱)روایاتی که در رجال کشی آمده درخور اعتماد نیستند و ضعفِ سند دارند. گیریم که کسی آن پنج روایت را درست بداند، چیزی به دست نمی‌دهد،جز این که وی فرد ناشناخته‌ای است و علی وی را در آتش افکنده. گزارشی که ابن قتیبه در کتاب المعارف درباره عبدالله بن سبا داده، همانند گزارش کشی است.(۵۲) توجه به این نکته نیز لازم است، که هیچ یک از فقیهان برای مجازات مرتد و اجرای حدّ بر وی، به آتش افکندن را یادآور نشده‌اند. از این روی، دکتر قلعه چی که به هر روایتی بدون توجه به سند آن استناد می‌کند، آتش سوزی‌ها را در سیره علی(ع) پس از قتل مرتدان، برای جلوگیری از سوء استفاده طرفداران آنان دانسته است.(۵۳)
شعبی قهرمانِ جعل و ستیز با تشیععامر بن شراحیل هَمْدانی حمیری، معروف به شعبی، به سال ۱۹ یا ۵۴)۲۸) و ۳۱ در کوفه زاده شد.(۵۵) در دوران حکومت علی(ع) نوجوانی بیش نبود.(۵۶) احادیث بسیاری از صحابه شنیده و از علقمه، اسود، حارث اعور و عبدالرحمن بن ابی لیلی، روایت کرده است.(۵۷) علم حساب و فرائض را از حارث اعور آموخته است.(۵۸) ابن شبرمه،از شعبی نقل می‌کند: هیچ حدیثی را ننوشته و فقط از حفظ نقل می‌کند.(۵۹)شعبی، مدتی کاتب عبدالله بن مطیع و عبدالله بن یزید خطمی، حاکمان کوفه از طرف عبدالله بن زبیر، بود.(۶۰)در آغاز قیام مختار با وی همراه شد و بعد وی را ترک گفت و از کوفه به مدینه رفت و ده یا هیجده ماه در آنجا ماند.(۶۱) سپس به کوفه بازگشت و مورد توجه مصعب بن زبیر قرار گرفت.(۶۲) حجاج او را به ریاست قبیله هَمْدان گمارد.(۶۳) وی مدتی معلم فرزندان عبدالملک مروان بود.(۶۴) سه سال در دربار عبدالملک خدمت کرد و به عنوان سفیر چند بار نزد پادشاه روم رفت.(۶۵) وی به مدت سه سال (۹۹ – ۱۰۱) قاضی کوفه بود.(۶۶) در سال ۱۰۹ درگذشت.(۶۷) بیش‌تر روایاتی که در مذمّت مختار وجود دارد، از شعبی است.از آنچه یاد شد به خوبی استفاده می‌شود، که شعبی وابسته به حکومت‌ها بوده لذا هم با زبیریان و هم با بنی امیه دمخور و هماهنگ بوده است.وی، با مختار نماند و تنها در برهه‌ای از زمان او را همراهی کرد و سپس او را ترک گفت. حضور وی در قیام محمد بن اشعث، از روی اکراه و به خاطر جوّ اجتماع بوده، از این روی حجاجِ قسیّ القلب وی را می‌بخشد.شعبی به زشتی از شیعیان یاد می‌کرد و می‌گفت: دوست بِدار مردِ مؤمن صالح و صالحان بنی هاشم را، اما شیعه مباش.(۶۸)زکریا بن ابی زائد گوید: به شعبی گفتم: چگونه است که از اصحاب علی بد می‌گویی با این که دانش تو از آنان است؟گفت: از چه کسی؟ گفتم از حارث و صعصعه. گفت: صعصعه خطیب بود و من سخنوری را از او آموختم، و حارث حاسب بود و من حساب را از او آموختم و آن گاه به مذمّت رشید هجری پرداخت.(۶۹)شعبی حارث بن اعور را دروغ‌گو معرفی کرده است. بسیاری از علمای اهل سنت این تکذیب را نادرست دانسته و گفته‌اند:از آن روی از حارث انتقاد کرده که در دوستیِ علی افراط نموده است.(۷۰)
انگیزه اصلی جعل داستان ابن سبا توسط شعبیانگیزه اصلی جعل این داستان و گسترش آن، مبارزه حکومت‌های اموی و زبیری علیه شیعیان بوده است. آنان برتر دانستنِ علی را بر خلفا غلو دانسته و آن را به ابن سبا نسبت داده‌اند.(۷۱) سپس با اتهام غلو و زنده بودن علی و امثال آن به آنان، در صدد قتل عام شیعیان بر آمدند و یک روز هفت هزار نفر اسیر را کشتند. این کاری بود که مصعب بن زبیر پس از شکستِ مختار در کوفه مرتکب شد. کشتن این جمع پس از اسارت بدون توجیهی به ظاهر منطقی معنی ندارد، اما با ادعای غلو می‌توان آنان را برابر حکم علی که خود را پیرو او می‌دانند نابود کرد. به این نکته نیز باید توجه کرد که بیش‌تر هواداران وی را ایرانیان تشکیل می‌دادند.(۷۲) آنان کیانند؟ آنان، همان کسانی هستند که در شهر مدائن، پایتخت ایران، از مرد غالی و گزافه گویی درباره علی پیروی کرده‌اند. بنابراین، قتل عام آنان نیز هیچ گونه اشکال شرعی ندارد.
مبارزه آل زبیر با تشیعتاریخ نگاران نوشته‌اند: مصعب بن زبیر، هفت هزار شیعه را در کوفه به شهادت رساند و نام آنان را خشبیه نهاد؛ زیرا تنها با چوب از خود دفاع می‌کردند. دفاع با چوب، حکایت از آن دارد که نبرد در میدان جنگ نبوده، بلکه خانه به خانه بوده است. لشگر جرّار مصعب، به خانه‌ها و کومه‌های این مردم مظلوم و پیروان علی(ع) یورش برده و مردم بی دفاع، تنها با چوب به دفاع از خود برمی‌خاستند و بسیاری از آنان مظلومانه از دم شمشیرهای برّان گذرانده شده‌اند. آل زبیر تمام کسانی را که کشتند متّهم به غلو و کفر کردند.۱.مسعودی درباره قتل عام ابن زبیر می‌نویسد:تمامی کسانی را که آنان شمردند -افرادی که مصعب از سپاه مختار کشته بود- هفت هزار نفر بودند، که تمام آن‌ها در صدد گرفتن خون حسین و کشتن دشمنان او بودند. مصعب آنان را کشت و نام آنان را خشبیه نهاد. مصعب به جست وجوی شیعیان در کوفه و جاهای دیگر پرداخت و آنان را کشت.(۷۳)فاجعه قتل عامِ شیعیان، چنان دردناک بوده که عبداللّه بن عمر، به مصعب اعتراض می‌کند، که: تو، کُشنده هفت هزار نفر از مردم مسلمان در یک پگاه هستی. تا می‌توانی زندگی کن.مصعب: انهم کانوا کفره سحره ؛ آنان کافر ساحر بودند.ابن عمر گفت:به خدا سوگند، اگر به مقدار آنان،گوسفند از ارث پدری خود کشته بودی، اسراف در قتل بود.(۷۴)این که مصعب به ابن عمر می‌گوید: آنان کافر ساحر بودند، نشان می‌دهد که آل زبیر، شیعه را متهم کرده و بهترین راه برای ثابت کردن کفر، نسبت غلو به اینان است. مصعب اصرار در کشتن همه شیعیان داشت لذا وقتی می‌خواست فرزند عبد الله بن شداد را بکشد، چون او هنوز بالغ نبود لذا او را رها کردند.(۷۵)۲. پانصد نفر از بزرگان قبیله هَمْدان را از دم تیغ گذراندند. به طور معمول، هر خانواده یک کشته داشت. مردم فریاد می‌زدند: ما را نکشید، این سپاه را برای مقابله با مردم شام نگهدارید.(۷۶) جالب است بدانیم که مرزبانی در معجم الشعراء در شرح حال مختار، تنها شعری را که از وی نقل کرده، تجلیل او از همدانیان است(۷۷) که بعد از وی این گونه قتل عام می‌شوند.۳. دو همسر مختار (دخترسمره بن جندب ودختر نعمان بن بشیر) را آوردند و از آنان خواستند که از مختار تبرّی بجویند. آنان گفتند:چگونه از کسی تبرّی بجوییم که می‌گفت: پروردگار من خداست و روزها روزه می‌گرفت و شب‌ها بیدار بود و خونش را برای خدا و رسول خدا در راه کشندگان فرزند دختر پیامبر و خاندان وشیعیان وی داد.ام ثابت دختر سمره ناگزیر از مختار بیزاری جست و گفت:اگر با شمشیر از من کفر بخواهید، کافر می‌شوم.اما عمره دختر نعمان بن بشیر گفت: این شهادتی است که روزی من شده، آیا آن را ترک کنم؟ نه، چنین نمی‌کنم. این مرگ است و سپس بهشت و ورود بر پیامبر و اهل بیت آن بزرگوار. بارالها، شاهد باش که من پیرو پیامبرت و فرزند دختر او و اهل بیت و شیعه اویم.(۷۸)آن گاه او را بین کوفه و حیره گردن زدند.(۷۹)در این گزارش به روشنی آمده، که مصعب، به همسر مختار اتهام می‌زند، که وی شوهرش را پیامبر می‌داند.۴. چه بسا، آن پنجاه نفری که عبدالله بن زبیر، در بصره از مسئولان بیت المال کشت،(۸۰) که از زط بودند، اتهام غلو به آنان به جهت همین سناریو بوده است؛ زیرا آنان حاضر نشدند بیت المال بصره را تسلیم ناکثین کنند.علی (ع) در خطبه ای از آنان به نیکی یاد می‌کند.(۸۱)این گزارش‌ها، به خوبی نشان می‌دهد، که کافر خواندن یاران مختار و ادعای این که آنان مختار را پیامبر می‌دانستند، یک توطئه برنامه ریزی شده ازسوی مصعب است. بدیهی است باقیمانده قاتلان امام حسین (ع) و حکومت اموی نیز دلِ پُری از مختار داشته‌اند.مصعب بن زبیر، برای توجیه کار خویش و به نابودی کشاندن شیعیان و تسکین آلام خود و خاندان طلحه ، شعبیِ جویای نان و نام را به کار می‌گیرد.شعبی خود نقل می‌کند: مصعب بن زبیر، مرا به دیدار همسرش برد. انگیزه این دیدار، روشن نیست. ابن کثیر می‌نویسد: هدف، آشتیِ بین مصعب و عایشه دختر طلحه بوده است. گزارشی که این احتمال را تأیید کند، وجود ندارد.با کینه‌ای که مصعب، و همسر او، دختر طلحه، از علی(ع) و یاران او در دل دارند، این دیدار و جلسه سه نفری، نمی‌تواند معمولی باشد، پس از این جلسه که شعبی قول همکاری می‌دهد، مصعب، به دستور همسرش، ده هزار درهم، به شعبی می‌دهد. شعبی می‌گوید: تا آن زمان، زنی به زیبایی همسر مصعب، ندیده بودم. برای نخستین بار بود که مالکِ چنین مالی شدم.(۸۲)شعبی داستان عبد الله را از قول زحر بن قیس(۸۳) نقل می‌کند که:عبدالله بن وهب سبائی در مدائن، مرگ علی را نپذیرفت و مدّعی بود: علی نمرده است و باز می‌گردد و رهبری عرب را به عهده می‌گیرد.(۸۴) پس برابر دستور علی(ع)، غالی، سزاوار مرگ است. درست است که علی(ع) ابن سبا را بخشید و وی را به مدائن تبعید کرد – جایی که بیش‌تر یاران مختار از آن جا بودند- امّا بخشش او، جنبه سیاسی داشت. افزون بر این، در مدائن، کفر وی ثابت گردید و امروز برای جلوگیری از تکرار رخدادهای گذشته، باید شیعیان را کُشت؛ زیرا آنان “کفره سحره” می‌باشند. زحر در دوران حکومت حضرت امیر، در حکومت، به کار مشغول بوده است.در واقعه کربلا، وی، سر شهیدان را از کوفه به شام می‌برد(۸۵) و از فرماندهان عبدالله بن مطیع در جنگ علیه مختار بوده،(۸۶) که در این جنگ جراحت بر می‌دارد(۸۷) و بعدها به سپاه حجاج بن یوسف می‌پیوندد.(۸۸)امّا چرا در اوراق تاریخ نام سبئیه در جنگ جمل مطرح می‌شود و در جنگ نهروان و صفین از این داستان خبری نیست، تا دوره مختار که دوباره از این گروه زیاد نام برده می‌شود و این داستان بر سر زبان‌ها می‌افتد؟(۸۹)جواب این است که، زیرا، سازنده و رواج دهنده این افسانه، آل زبیر بوده‌اند. آنان، برای این که پرونده طلحه و زبیر را سفید جلوه دهند و اعمال آنان را توجیه نکرده و نشر دادند که در شورش علیه عثمان و در جنگ جمل، علی تحت تأثیر غالیان بود و در بصره، به منزل حکیم بن جبله رفت که وی دزدی بیش نبود!(۹۰) حکیم، همو بود که سپاه طلحه و زبیر به فرماندهی عبد الله بن زبیر، خلیفه کنونی ما، وی را به شهادت رساندند.(۹۱)جالب است بدانیم که در گزارش‌های شعبی، خبری از وجود ابن سبا قبل از حکومت علی نیست، چون آل زبیر از جنگ جمل و پس از عثمان مطرح بودند.بنا بر این سازندگان اصلی افسانه ابن سبا آل زبیر با همکاری شعبی بودند تا عملکرد خود را در کشتن شیعیان خون خواه امام حسین (ع) توجیه کنند و دستگاه خلافت زبیری و خلیفه را بستایند و طلحه و زبیر را نیز در مخالفتشان با علی سزاوار جلوه دهند . سیف بن عمر هم این جریان را تکمیل کرده و به تطهیر دیگران پرداخت و تمام مخالفان عثمان را تابع مردی یهودی موهوم معرفی کرد.
پی‌نوشت‌ها:۱. طه حسین، علی و به نوه، ص ۹۰ و اسلامیات، علی و به نوه، فراز ۲۴، ص ۹۰۳، دار العلم للملایین، بیروت چاپ پنجم، ۱۹۹۱.۲. موسوعه التاریخ الاسلامی، السیره النبویه العطره، دکتر احمد شلبی، ج ۱، ص ۶۲۶، چاپ سیزدهم.۳. همان مدرک، ج ۲، ص ۱۸۰.۴. الفرق بین الفرق، عبدالقاهر بن طاهر بن محمد بغدادی، الاسفرائینی، ص ۲۳۵، دارالمعرفه، بیروت.۵. دائره المعارف القرن العشرین، فرید وجدی، ج ۵، ص ۱۸، دارالمعرفه، بیروت.۶. لسان المیزان، ج ۲، ص ۲۴.۷. الفرق بین الفرق، ص ۲۳۴؛ آفرینش و تاریخ، مقدسی، ترجمه شفیعی کدکنی، ج ۲، ص ۸۱۸، انتشارات آگاه.۸. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج ۸، ص ۴۸۸، شماره ۴۶۰۵، دارالکتب العلمیه، بیروت؛ البیان و التبیین، ابوعثمان جاحظ، ج ۳، ص ۸۴، دار احیاء التراث العربی.۹. مراصد الاطلاع، سفی الدین بغدادی، ج ۱، ص ۴۴۱، دارالمعرفه، بیروت.۱۰. المقالات و الفرق، سعد بن عبدالله بن ابی خلف اشعری، تحقیق: جواد مشکور، ص ۲۰، موسسه مطبوعاتی عطائی.۱۱. تاریخ الامم و الملوک، طبری، ج ۴، ص ۳۶۸، موسسه الاعلمی، بیروت.۱۲. همان مدرک، ص ۳۷۹.۱۳. عسکری، عبدالله بن سبا، ج ۱، ص ۳۶.۱۴. همان مدرک، ص ۶۳.۱۵. لسان المیزان، ج ۴، ص ۲۳.۱۶. عبدالله بن سبا، ج ۱، ص ۷۴ – ۷۵؛ ابن حبان، کتاب المجروحین، ج ۱، ص ۳۴۵.۱۷. محمود أبو ریه، أضواء علی السنه المحمدیه، ص ۱۷۸.۱۸. الجرح و التعدیل، الرازی، ج ۳، ص ۵۷۹، ج ۴، ص ۲۷۸، ج ۷، ص ۱۳۶.۱۹. کتاب الضعفاء، أبو نعیم الأصبهانی، ص ۹۱؛ الکامل عبدالله بن عدی، ج ۳، ص ۴۳۵؛ کتاب الضعفاء و المتروکین، النسائی، ص ۱۸۷.۲۰. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۸، ص ۱۱۹ – ۱۲۰، دار احیاء التراث، بیروت؛ جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه، دکتر دامغانی، ج ۴، ص ۸۰ – ۸۱، نشر نی.۲۱. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۵، ص ۷؛ جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۳، ص ۵ – ۶.۲۲. همان مدرک، ص ۵.۲۳. المقالات و الفرق، ص ۱۷.۲۴. ر.ک: مجله حوزه، شماره ۸۸، ص ۱۰۲.۲۵. اختیار معرفه الرجال، معروف به رجال کشی، تحقیق: حسن مصطفوی، ص ۱۰۶ – ۱۰۸، ح ۱۷۰ تا ۱۷۴، دانشگاه مشهد.۲۶. ر.ک: عبدالله بن سبا، ج ۲، ص ۱۷۸؛ مجله حوزه، شماره ۸۸، ص ۱۰۳.۲۷. فرق الشیعه، ص ۳۲؛ المقالات و الفرق، ص ۲۰.۲۸. تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۴۸۸.۲۹. البیان و التبیین، جاحظ، ج ۳، ص ۸۶.۳۰. ابن ابی الدنیا، مقتل الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، تحقیق محمد باقر محمودی، ص ۹۲۹۷، به نقل از زحر، چاپ اول ۱۴۱۱، وزارت ارشاد، تهران.۳۱. المقالات و الفرق، ص ۲۰ – ۲۱.۳۲. همان مدرک، ص ۲۳.۳۳. فرق الشیعه، ص ۳۲.۳۴. قاموس الرجال، ج ۶، ص ۲۹۹.۳۵. انساب الاشراف، احمد بن عیسی بلاذری، ج ۳، ص ۱۰۸۱، دارالفکر، بیروت؛ ج ۲، ص ۳۸۳، تحقیق محمودی، اعلمی، بیروت؛ عبدالله بن سبا، ج ۲، ص ۳۱۱.۳۶. ما این نامه را با عنوان »حکومت و سیاست« گردآوری کرده و بوستان کتاب قم آن را منتشر کرده است.۳۷. الامامه و السیاسه، ابومحمد عبدالله بن مسلم بن قتیبه دینوری، ج ۱ ص ۱۵۴، شرکه مکتبه و مطبعه مصطفی البابی الحلبی و اولاده به مصر.۳۸. الغارات، ص ۱۹۹.۳۹. کشف المحجه لثمره المهجه، ص ۲۳۵؛ وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۸۹.۴۰. المسترشد فی الامامه، محمد بن جریر طبری شیعی، تحقیق محمودی، ص ۴۰۸، موسسه الثقافه الاسلامیه، در الغارات، ص ۳۹۲.۴۱. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج ۶، ص ۹۶.۴۲. بحار الانوار، ج ۳۰، ص ۷، موسسه الوفاء؛ نوادر الاخبار، فیض کاشانی، تحقیق مهدی انصاری قمی، ص ۱۹۲، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.۴۳. انساب الاشراف، ج ۳، ص ۱۴۷.۴۴. عقد الفرید، احمد بن محمد بن عبد ربه، تحقیق دکتر عبدالمجید ترحینی، ج ۳، ص ۳۲۰، دارالکتب العلمیه، بیروت.۴۵. همان مدرک، ص ۳۲۰ – ۳۵۱.۴۶. عقد الفرید، ج ۳، ص ۳۳۵ و ص ۳۳۸.۴۷. همان مدرک، ص ۳۳۷.۴۸. مروج الذهب، ج ۳، ص ۹۴۰.۴۹. تاریخ الامم و الملوک، ج ۴، ص ۲۰۲.۵۰. عبدالله بن سبا، ج ۱، ص ۷۴ – ۷۵.۵۱. رجال النجاشی، تحقیق غروی نائینی، ج ۱، ص ۴۰۱، دارالاضواء.۵۲. المعارف، ص ۶۲۲.۵۳. موسوعه فقه علی بن ابی طالب، دکتر رواس قلعه چی، ص ۲۷۴، دارالنفائس، بیروت.۵۴. سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۰.۵۵. تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۱۵۸.۵۶. الغارات، ص ۳۶.۵۷. سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۱.۵۸. الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۲۴۸.۵۹. تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۱۵۸؛ تاریخ دمشق، ج ۲۵، ص ۳۵۰.۶۰. المحبر، ابوجعفر محمد بن حبیب، ص ۳۷۹، دار الآفاق الجدیده، بیروت؛ المعارف، ص ۳۹۵، ۴۴۹، ۴۷۳، ۵۹۵.۶۱. الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۲۴۸، تاریخ مدینه دمشق، ج ۲۵، ص ۳۴۴.۶۲. البدایه و النهایه، ابن کثیر، ج ۸، ص ۳۵۱، داراحیاء التراث العربی.۶۳. سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۶؛ دائره المعارف الاسلامیه، مستشرقین، ج ۱۳، ص ۳۰۲، دارالمعرفه، بیروت.۶۴. المحبر، ص ۴۷۵.۶۵. دائره المعارف الاسلامیه، ج ۱۳، ص ۳۰۳.۶۶. العراق فی العصر الأموی، فهرست پایانی، ثابت اسماعیل الراوی، مکتبه اندلس، بغداد.۶۷. تهذیب التهذیب، ج ۴، ص ۱۵۹.۶۸. الطبقات الکبری، ج ۶، ص ۲۴۸.۶۹. لسان المیزان، ابن حجر، ج ۳، ص ۹۹.۷۰. تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۱۷.۷۱. اصول مذهب الشیعه الامامیه، قفاری، ج ۱، ص ۵۵، به نقل از: میزان الاعتدال، ج ۱، ص ۴۲۵؛ لسان المیزان، ابن حجر، تحقیق جدید، ج ۱، ص ۱۶، داراحیاء التراث العربی.۷۲. اخبار الطوال، دینوری، ترجمه مهدوی دامغانی، ص ۳۳۸، نشر نی، وی می‌نویسد: مختار بیست هزار مرد برای وی [ابراهیم بن مالک اشتر] انتخاب کرد، که بیشتر آنان ایرانیان مقیم کوفه و معروف به حمراء بودند.۷۳. مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۰۷.۷۴. تاریخ الأمم و الموک، ج ۴، ص ۵۷۴.۷۵. همان مدرک، ص ۵۷۱.۷۶. همان مدرک، ص ۵۷۲.۷۷. ر.ک: معجم الشعراء للمرزبانی، تحقیق عبدالستار احمد فراج، چاپ ۱۳۷۹ – ۱۹۶۰، مصر عیسی البابی دار الاحیاء الکتب العلمیه.۷۸. مروج الذهب، ج ۳، ص ۱۰۷.۷۹. تاریخ الامم و الملوک، ج ۴، ص ۵۷۴.۸۰. الجمل فی نصره حرب البصره، شیخ مفید، ص ۱۵۱، داوری، قم.۸۱. نهج البلاغه، تحقیق: صبحی صالح، خطبه ۱۷۲، ص ۲۴۷.۸۲. البدایه و النهایه، ج ۸، ص ۳۵۱.۸۳. الفرق بین الفرق، ص ۲۳۵.۸۴. تاریخ بغداد، ج ۸، ص ۴۸۸.۸۵. الکامل فی التاریخ، ج ۴، ص ۸۳.۸۶. همان مدرک، ص ۲۳۵.۸۷. همان مدرک، ص ۴۰۸.۸۹. هویه التشیع، احمد وائلی، ص ۱۳۷، موسسه اهل البیت، بیروت؛ الفتنه الکبری، طه حسین، فصل ابن سبا.۹۰. تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۳۶۸.۹۱. مجله حوزه، شماره ۵۴، ص ۲۰۹، مقاله غلات از دیدگاه مفید.منبع:ماهنامه پگاه حوزه شماره ۳۰۰
 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.