آنچه در کار کتاب«الغدیر» مهم است، فقه التاریخ است.مورخان ما کمتر به فقه تاریخ پرداختهاند و بیشتر کار آنان منحصر به جمع و تدوین بوده است نه نقد و تطبیق.لیکن در«الغدیر»، به مباحث تطبیقی بی شماری میرسیم که، برای روشن کردن تاریخ اسلام و نشاندادن مقدار اعتبار دیگر مآخذ و هم مقیاسهایی کلی برای شناخت این مسائل،سندی علمی و قاطع است .در واقع صاحب«الغدیر»، به علت مطالعات بیکران خویش در مآخذی که به چندین هزار میرسد، به اعمال ضوابط تطبیقی دست زد.ضوابطی که برای متتبعی چون او اصالت دارد،و برای مراجعان به کتاب او نیز حجیت آنها،از روی مستندات فراوانی که به دست میدهد،بزودی استنباط میشود .و در واقع، همانگونه که ابن خلدون، به فلسفه تاریخ رسید و آن را ملاک قرار داد و« فیلسوف تاریخ» نامیده شد، و محققان گفتند:ابن خلدون، در مقدمهای که برای تاریخ خود نوشته به درک و تصور و ابداع فلسفهای برای تاریخ نایل آمده است که بیشک،در نوع خود،از بزرگترین اعمال به شمار میرود، فلسفهای که با هر عقلی و هر زمان و مکان تطبیق میکند (۱) . صاحب«الغدیر» نیز به فقه تاریخ پرداخت و بر پایه شناخت مبانی و اصول علم تاریخ،و به تعبیر ابن خلدون«تشخیص راه و روشهای تاریخ»(تحقیق مذاهبه)، به فحص و عرضه دست زد، و به عنوان« فقیه تاریخ» (2) خوانده شد.و اگر ابن خلدون در قلعه ابن سلامه گوشه گرفت و به تألیف«مقدمه»پرداخت،صاحب«الغدیر» نیز،چهل سال از عمر خویش را منزویانه گذراند.و در این مدت هر چه سفر کرد و هر جا رفت، همواره در پی کار خویش بود و همراه مآخذ و یادداشتهای خود.این است که محقق،در مطالعه«الغدیر»، به روحی علمی و با روش و تازه و مستند و تحولزای میرسد و از اینجا به باز شناخت تاریخ اسلام دست مییابد.مسلم کسی که«الغدیر»را بخواند،از اسلام و تاریخ آن(و علوم حدیث و تفسیر و…)صورتی به دست میآورد که تا کنون نداشته و در مآخذ دیگر بدان نرسیده بوده است.البته مسئله زمان نیز دخالت عمدهای دارد.زیرا برای صاحب«الغدیر»که در نیمه دوم قرن چهاردهم به نوشتن کتابی درباره اسلام دست زد، مآخذ قرون و اعصار گذشته را در کنار هم قرار دادن و با اشراف بر همه، به تطبیق آنها پرداختن تا حد زیادی،به علت نشر این مآخذ یا معرفی آنها در فهرستها،امکان داشت. نهایت،کوشش ستودنی صاحب الغدیر،در رفتن به دنبال این مآخذ بود و آرام نگرفتن تا رسیدن به آنها.البته روح بزرگ این قهرمان بررسی و اطلاع، هنوز قانع نبود و آرزو داشت جهان را سیر کند و کتابخانههای همه گیتی را برای«احیای عظیم»خویش از نظر بگذارند و کلمهای از آنچه برای تأیید حق لازم است از خامه او نیفتد.از این بابت،همواره در تلاش بود و از اینکه مبادا روزی عمرش تمام شود و کارش ناتمام بماند نگران.او هم از عظمت کار آگاه بود و هم از وسعت دامنه فرهنگ و منابع و ذخایر اسلامی.از این رو، با اینکه در داشتن مآخذ بیکران،یکی از کممانندترین محققان بودـو از جمله،همین امر نظر پژوهشیان را بسیار جلب میکردـباز چون تشنهای سیراب ناشدنی دنبال نسخهها و مدارک میگشت.چون او میدانست که:هزاران نسخه خطی عربی در علوم و ادبیات و فلسفه همچنان در کتابخانه های دنیای اسلام نهان مانده است.تنها در اسلامبول سی کتابخانه در مسجدها هست که از نسخههای خطی آن اندکی منتشر شده است.در قاهره و دمشق و موصل و بغداد و دهلی مجموعههای فراوان هست که فهرستی برای آن تنظیم نشده است.در اسکوریال،نزدیک مادرید،یک کتابخانه مفصل هست که هنوز نسخههای خطی آن را در علوم و ادبیات و دین و فلسفه اسلام شمار نکردهاند.اطلاعاتی که درباره ثمرات فکر اسلامی در این سه قرن داریم،اندکی از باقیمانده آثار آنهاست و این نیز مختصری از محصول قریحه آنها بوده است.و آنچه در این صفحات آوردیم،از دریای مواریث اسلام فقط قطرهای بود.اگر علما این میراث فراموش شده را کشف کنند،به احتمال قوی،قرن دهم شرق اسلامی را در تاریخ عقل انسانی به صف قرون طلایی خواهیم برد (۳) .و امینی این میراث فراموش شده را کشف کرده بود و میشناخت،به ویژه در بخشهای مربوط به تخصص او،و حتی کتابخانههای بسیار دیگری را،در زمره میراث اسلام،میشناخت که در سخن این مورخ نیامده است.باری اینها بود،و ایمان عمیق او به کار خود که او را به اندازه گروهی نیرو میداد.او در استفاده از وقت و حذف زواید معاشرت و فضول رفت و آمدها نمونه بود.در واقع زندگی او سرمشقی بود برای هر مرد علم و دانش.بدین گونه میتوان ۴۰ سال عمر تحقیقی او را مطابق ۸۰ سال عمر یک محقق عادی دانست.او با این پشتکار و ایمان به کار،موفق به این همه شناخت و اطلاع شد.و چون چنین شد،حق داشت که چون قاضیی آگاه و عادل در صدر محکمه بنشیند و در دادگاه«الغدیر»به محاکمات معروف خود بپردازد.آری او شاگرد مکتب علی«ع»بود و علی خود گفته است:من از زندگی فقط همین را دوست دارم که حقی را ثابت کنم یا باطلی را نفی.
ایجاد ذهنیت مرتبط
و از راه همین چگونگی ـ یعنی اقامه حق و نفی باطل،از طریق نشان دادن حقیقتهای بسیاری در حدیث و تاریخ و تفسیر و فقه و معارف و فلسفه سیاسی اسلامـبود که گروها گروه از دانشمندان و محققان به کار او به چشم احترام نگریستند.از آغاز انتشار«الغدیر»،به آفاق گسترده آن روی آوردند،به طوری که میتوان گفت،در عین اینکه او یکه بود و تنها،«هزاران مرد همراهیش میکردند تا در راه اندیشه شکوهمندش پیکار کند».و هر جا کتاب بدانجا میرسید،یا سخنی از آن به میان میآمد،این مسائل مطرح میشد و مورد فحص قرار میگرفت.در اینجا حقیقت بسیار نظرگیر این است که صاحب«الغدیر»،به ایجاد این ذهنیت مرتبط و ایجاد رابطه ذهنی در سطح جهان اسلام موفق گشت.ما هنگامی که به شعاع کتاب الغدیر در افکار مردم گوناگون و محققان و ناقدان مختلف در سرتاسر سرزمینهای اسلامی و جز آن مینگریم،و وقتی با نامهای متفاوت پژوهشیان آبادیهای مختلف جهان آشنا میشویم که به تقدیر از کتاب وی پرداختهاند،به حقیقت مذکور میرسیم.و این خود،بجز جنبه دینی،مسئلهای است جالب و عمیق در سطح ارزیابی تلاش در راه روابط انسانی.و اینهمه ما را از این ذهنیت مرتبط و حسن تأثیر کتاب و حسن نیت مؤلف و والایی این کار آگاه میسازد.
نقد در«الغدیر»
خوب است،بس کوتاه و مختصر،به چگونگی نقدهای«الغدیر»اشاره کنیم.وقتی که علامه و اومانیستی ـ چون صاحب«الغدیر»ـپس از طی دوران تحصیلات عالی و اجتهاد،چهل سال از همه کس و همه چیز میگسلد و در زوایای کتابخانهها عمر میگذراند و به حاصل مواریث علمی اسلام و مسلمین دست مییابد،و در فن خویش،کمتر مأخذیـخطی یا چاپی،از مکه تا رامپورـاز نظر او دور میماند،تا جایی که خود به صورتی در این چهارده قرن زندگی میکند،و به تحریفها و انحرافهایی که قلمها و ذهنها کرده و یافتهاند پی میبرد،و از آنجا که راوییـبرای پوشاندن حقیقت و کمک به دستگاه قدرتـبه جعل حدیث میپردازد،تا جایی که طبری آن مجعول را نقل میکند،تا جایی که به هنگام چاپ کتب خطی علمای سلف،برخی از فضایل آل علی و دلایل تشیع یا مثالب دیگران را از کتاب حذف میکنند،تا آنجا که دکتری در شرح دیوان شاعر شیعی مشهور،کلمه«غدیر خم»را«غدا به رحم»ضبط میکند (۴) ،و صدها امثال این…وقتی کسی بر همه این جریانات واقف میشود و رسالت علم،او را به بازسازی و تصحیح مأمور میدارد،و ایمان به محمد و تاریخ دین محمد،او را نمیهلد که چشم از این همه بپوشد،چنین کسی حق دارد که چونان مدافعی راستین و سنگربانی متعهد و مفسر آفتابی نستوه،این مسائل را بر ملا کند و ملل اسلام و علمای اقوام را بر این امور وقوف بخشد. و چون،به تألیفات سایر محققان معاصر رجوع میکنیم و تحقیقات آنان را میخوانیم،مینگریم که هر جا آنان نیز با آراء کسانی که مورد انتقاد«الغدیر»قرار گرفتهاند،برخورد کردهاند و درباره آن آراء نظر دادهاند.نظرهایی اظهار داشتهاند از قبیل نظر صاحب«الغدیر».و این ما را از صحت نظر علامه امینی و صلاحیت او در قضاوت،و عدالت او در نقد و اعتلای سطح نقدهای وی بیشتر آگاه میسازد.برای نمونه مقایسه شود:نقد الغدیر(ج ۱)بر ابن حزم اندلسی،با نقد عباس محمود العقاد بر وی(فاطمه الزهراء و الفاطمیون/۸۱)نقد الغدیر(ج ۱)بر ابن حزم اندلسی،با نقد دکتر طه حسین بر وی(الکاتب المصری،ج ۲،شماره ۵،سال ۱۹۴۶).نقد الغدیر(ج ۱ و ۸)بر کار تاریخ نویسان اهل سنت،با نقد دکتر عمر فاروق بر همین مورخان (العباسیون الاوائل،ج ۱/۲۱۹).نقد الغدیر(ج ۲)بر دکتر محمد حسین هیکل،با نقد شیخ محمد رضا المظفر بر وی(السقیفه/۴۷) .نقد الغدیر(ج ۲)بر احمد زکی صفوت،با نقد شیخ هادی کاشف الغطا بر وی(مدارک نهج البلاغه و دفع الشبهات عنه/۴۸ به بعد).نقد الغدیر(ج ۲ و ۸)بر طبری،با نقد سید عبد الرزاق موسوی مقرم بر وی(الشهید مسلم بن عقیل/۹۷ـ۹۸). نقد الغدیر(ج ۳)بر مؤلفان ملل و نحل،با نقد شیخ محمود شلتوت بر همین مؤلفان (الامام الصادق و المذاهب الاربعه،جزء ۶/۳۹۱ـ۳۹۲)نقد الغدیر(ج ۳)بر ابو الفتح شهرستانی،مؤلف«ملل و نحل»،با نقد سید عبد الحسین شرف الدین بر وی(المراجعات/۳۳۶).نقد الغدیر(ج ۳)بر شهرستانی نامبرده،با نقد شرف الدین بر وی(مؤلفو الشیعه فی صدر الاسلام/۶۶ـ۶۸ و ۸۲ـ۸۴).نقد الغدیر(ج ۳)بر شهرستانی،با نقد دکتر علی سامی النشار بر وی(نشأهـالفکر الفلسفی فی الاسلام،ج ۱/۶۱ـ۶۲،چاپ دوم).نقد الغدیر(ج ۳)بر شهرستانی،با نقد دکتر ابراهیم مدکور بر وی(فی الفلسفه الاسلامیه،منهج و تطبیقه/۲۰۴،چاپ دوم).نقد الغدیر(ج ۳)بر شهرستانی،با نقد حنا الفاخوری و خلیل الجر بر وی(تاریخ الفلسفه العربیه،ج ۲/۲۳).نقد الغدیر(ج ۳)بر محمود شکری الآلوسی،با نقد شرف الدین بر وی(الفصول المهمه فی تألیف الامه/۵۵،چاپ چهارم).نقد الغدیر(ج ۳)بر شیخ محمد خضری،از استادان دکتر طه حسین،با نقد طه حسین بر وی(مذکرات طه حسین/۶۶).نظر الغدیر(ج ۳/۳۳۵)درباره دکتر طه حسین،با نظرات دکتر عبد الهادی مسعود مصری درباره وی(مع رجال الفکر فی القاهره/۱۷۷ـ۱۸۰).نقد الغدیر(ج ۳)بر احمد امین مصری،با نقد کاشف الغطا بر وی(اصل الشیعه و اصولها/۸ به بعد).نقد الغدیر(ج ۳)بر احمد امین،با نقد زکی مبارک بر وی(مجله«الرساله»ـقاهره،زیر عنوان«جنایه احمد امین علی الادب العربی»).نقد الغدیر(ج ۳)بر احمد امین،با نقد شیخ عبد الله سبیتی بر وی(تحت رایه الحق).نقد الغدیر(ج ۳)بر احمد امین،با نقد دکتر حامد حفنی داود مصری بر وی(مع رجال الفکر فی القاهره/۱۰۷).نقد الغدیر(ج ۳)بر احمد امین،با نقد استاد اسد حیدر النجفی بر وی(الامام الصادق و المذاهب الاربعه،مجلد ۳/۳۷۵).نقد الغدیر(ج ۳)بر احمد امین،با نقد دکتر مصطفی السباعی بر وی(السنه/۲۱۴،الامام الصادق و المذاهب الاربعه،مجلد ۳/۳۷۶).نقد الغدیر(ج ۳)بر مؤلفان ملل و نحل از اهل سنت،با نقد دکتر عمر فاروق بر همین مؤلفان (العباسیون الاوائل،ج ۱/۲۲۴).نقد الغدیر(ج ۳)بر امیل درمنگام و دونالدسن،با نقد جرج جرداق بر لامنس(الامام علی صوت العداله الانسانیه،ج ۵/۱۲۳۲ به بعد). نقد الغدیر(ج ۴)بر ذهبی و ابن خلکان،با نقد امتیاز علیخان عرشی بر آنان(استناد نهج البلاغه/۵ به بعد).نقد الغدیر(ج ۹)بر دکتر طه حسین،با نقد کاشف الغطا بر وی(اصل الشیعه و اصولها/۳۶).نقد الغدیر(ج ۱۱)بر غزالی،با نقدهای شیخ مجتبی قزوینی بر وی(بیان الفرقان،ج ۴).
همچنان نستوه
محقق یا نویسنده،باید در انگاره کار خویش،دچار سستی و فتور نگردد.چه بسیار دیده میشود که نویسنده کتابی،یا مقاله و بحثی،در آغاز پرمایه و با نشاط و بر پایه استقصا و تحقیق دست به کار میشود،اما همینکه کارـدر مثلـبه نیمه میرسد،لحظه به لحظه افت میکند و سستی میگیرد و نشانههای خستگی،کم توانی،دنباله رها کنی و سرسری گیری در آن پدیدار میشود تا سرانجام که بروشنی کار از اوج خود فرو میافتد.اینگونه کار کرد بر خلاف سنت علم و آیین تحقیق و دقت در عمل و رضایت وجدان علمی است،و هم تقصیر و کوتاهی است نسبت به حق جامعه،در استفاده و مراجعه به اثر.محقق باید،شکیبا باشد،صبر پیشه کند،تاب آورد،توان بنمایاند و بر سر هر ریزه از عملـچه در آغاز آن و چه در انجامـبایستد و خیرگی کند و چیرگی نشان دهد،تا هیچ بخشی و فصلی و هیچ استنتاجی و سنجشی،سرسری گرفته نشود، و آبکی از آب در نیاید.این راهی است که محققان بزرگـآنان که با علم صمیمی شدهاند و با معرفت اخت،و آنچه آنان را به کار کشانده است عشق به شناختن بوده است و شناساندن،و عشق به مردم و احترام به حق مردمـهمواره سپردهاند .مؤلف«الغدیر»،از نمونههای کامل این روش صحیح و علمی است.در کار سترگ او،سراسر،هر بحثی را چنان مییابیم که گویی نخستین بخشی که از این کتاب نوشته شده است همین است،از بس که هر فصل و هر مبحث،از هر نظر،غنی است:بسیاری مآخذ،استقصای آراء،شوربیان،غنای واژگانی،استواری منطق،رزانت استدلال،قدرت تفهیم و تلألؤ الهام.ناقدان به این نکته نیز نیک توجه یافتهاند و هر کدام به گونهای آن را خاطرـنشان ساختهاند .در بخشهای دیگر این کتاب،به نمونههایی از گفتههای ناقدان در این باره برمیخورید.
الهام
و از همین جاست و همین چگونگی ـ بجز ایمان و خلوص نیت مؤلف که«الغدیر»خواننده خویش را به سادگی رها نمیکند،و همین سان نمیهلد،بلکه سطر به سطر،و صفحه به صفحه،مضامین و مقاصد خویش را به خواننده القا میکند،و چونان خود الهام،روح او را از حقیقتها میآکند و منور و روشن میسازد.و این الهام بخشی از ویژگیهای کتابهایی است چند،از جمله«الغدیر».یکی از ناقدان (۵) در این باره چنین میگوید:صاحب«الغدیر»،از آن کسان است که خداوند ملکه وحی کردن به دلهای پاک را به آنان عطا کرده است،و آنان را قادر ساخته است تا به طبقات درس خوانده و با فرهنگ،حقایقی را الهام و افهام کنند،حقایقی که تیرگی دل را میزداید و زنگار وسواس و شک را از جانها میسترد .اینان این حقایق ثابت را با صراحت و بیپروا اظهار میدارند،اما بیپروایی و صراحتی دوست داشتنی…
آمیختگی«الغدیر»با«قرآن کریم».
در اینجا باید به واقعیتی دیگر نیز اشاره کنیم.و آن،آمیختگی شگرف«الغدیر»است با آیات قرآن.قرآن کریم بر سراسر کتاب حکومت میکند.همواره با آیات قرآن،به صورتهای گوناگون :افتتاح،اختتام،استدلال،تأیید،تضمین و اقتباس،روبرو میشویم،چه لطیف و چه زیبا،چه الهام بخش و چه نورانی برای این موضوع،بهتر از هر چیز،مراجعه و نگریستن به خود کتاب است.و گاه چه جذاب و شکوهمند میشود که مؤلف،سخنانی را که میخواهد به عنوان سر سخن و دیباچه (افتتاح)با خواننده بگوید،با آیات قرآن میگوید و از زبان قرآن،از جمله سرآغاز جلد ۶ و جلد ۷ و جلد ۸ و جلد ۹ و جلد ۱۰.و گاه در پایان(اختتام)و در مقام تذکار و استنتاج چنین میکند،چه سحرانگیز و فروغزای و مهتابگون.و از این نمونه در«الغدیر»بسیار است که در پایان بسیاری از مباحث،آیات قرآن کریم،با مناسبت و لطفی ویژه،آمده است.و این چگونگی حال میرساند که مؤلف آنقدر با کتاب خدا مأنوس بوده است و آیات قرآن را میخوانده است و از برداشته است،که گویی خود«حافظ قرآن»بوده است.و همین است که عبد الفتاح عبد المقصود مصری،استاد دانشگاه اسکندریه،میگوید:انه لیستهدی التنزیل (۶) .ـ او به حق،از«قرآن»هدایت میطلبد.
پینوشتها:
(۱) «مقدمه ابن خلدون»،ترجمه محمد پروین گنابادی،ج ۱/ ۳۶۲) یا به تعبیری:«فقیه المورخین و مورخ الفقهاء»ـ«الغدیر»،ج ۹۳) «تاریخ تمدن»ـویل دورانت،کتاب چهارم،عصر ایمان،بخش دوم(تمدن اسلامی)/۱۷۶ـ۱۷۷،از ترجمه فارسی.۴) دکتر ملحم ابراهیم الاسود،در تعلیقات«دیوان ابو تمام»ـ«الغدیر»،ج ۱/۱۲،و ج ۲/۳۳۱ـ ۳۳۳۵) سید حسین موسوی هندی،از عالمان عراق،مؤلف کتاب ارجمند«الاسلام مبدأ و عقیده».6) «الغدیر»،ج ۶
منبع: حماسه غدیر