بازخوانی رسمیت یافتن تشیع در ایران عهد اولجایتو (۱)

مقدمهرسمیت یافتن تشیع در ایران عهد اولجایتو، مشهور به سلطان محمد خدابنده (حک ۷۰۳-۷۱۶ق)، که برایند و نتیجه ی تحولات مختلف سیاسی، اجتماعی و مذهبی مختلف در جامعه ی ایران پس از استیلای مغول بود، نقطه عطفی در تاریخ مذهبی این سرزمین به شمار می رود. این پدیده، به رغم اینکه منجر به فراگیری و تثبیت تشیع در ایران نشد، اما به عنوان نماد رشد گرایش های شیعی این دوره، در تحقیقات جدید، از جنبه های مختلف بررسی شده است؛ با وجود این، در این مطالعات، برخی از ابعاد مهم آن، مانند مدت زمان رسمی بودن تشیع در دوره ی مورد بحث و نیز زمان و چگونگی سازماندهی مقاومت های سیاسی – اجتماعی اهل سنت در مواجهه با آن، مبهم و شاید از جهاتی مغفول مانده است؛ از این رو در پژوهش حاضر سعی شده است ضمن بازخوانی این پدیده ی تاریخی – مذهبی، تا حد امکان به این سؤالات جواب داده شود: حضور فعال تشیع درعرصه ی سیاسی و مذهبی ایران، در این دوره، چه تأثیری در روند تحولات حیات دینی و مذهبی این سرزمین است؟ طول دوره ی رسمیت تشیع در این دوره چند سال بود؟ آیا چنان که برخی منابع همسو با تسنن روایت کرده اند، این دوره بیش از چند روز به طول نینجامید؟ یا اینکه از سال ۷۰۹ق، یعنی سال رسمی شدن تشیع به وسیله ی اولجایتو تا پایان عمر این ایلخان (د.۷۱۶ق)، همچنان مذهب رسمی باقی ماند؟ مقاومت های سیاسی و اجتماعی اهل سنت در مقابل این تغییر و تحول، از چه زمانی آغاز شد و به وسیله ی چه کسانی و با چه اشکالی ساماندهی شد؟
تحولات مذهبی اوایل عهد اولجایتو (۷۰۳-۷۰۹ق)در دوره ی حکمرانی ایلخانان غیر مسلمان (۶۵۶-۶۹۳ق)، پس از مرگ هر ایلخان، رقابت شدیدی میان صاحبان ملل و ادیان درمی گرفت و هریک از این گروه ها تلاش می کردند با متمایل کردن ایلخان جدید به آیین خود، زمینه ی برتری آیین شان را فراهم کنند. در چنین شرایطی بود که زمینه برای رونق ادیان مختلف، مانند بودا، مسیحیت و یهود هرچند برای مدتی کوتاه فراهم شد (برای اطلاع دراین باره، ر.ک به: عبادی، ۱۳۸۷، ص ۶۶-۷۶)؛ ولی همزمان با روی کار آمدن غازان که اسلام در قلمرو ایلخانی دین رسمی اعلام شد (۶۹۳ق)، این کشمکش ها صورت دیگری به خود گرفت و رقابت فرق و مذاهب اسلامی با همدیگر، جایگزین رقابت ملل و ادیان شد. سراسر دوران سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) آکنده از این کشمکش ها بود (بیانی، ۱۳۷، ج۲، ص ۴۷۶)؛ دراین میان یک بار نیز شیعیان موفق شدند با متمایل کردن اولجایتو به مذهب تشیع، او را به این مذهب درآورند و در پی آن این مذهب، در قلمرو ایلخانی به عنوان مذهب رسمی اعلام شد. برتری کوتاه مدت تشیع که برایند تحولات سیاسی؛ اجتماعی و مذهبی بود، مبین این واقعیت است که در نتیجه ی تلاش شیعیان، در شرایط عمومی و مذهبی بود، مبین این واقعیت است که در نتیجه ی تلاش شیعیان، در شرایط عمومی بعد استیلای مغول، تشیع تا بدان حد قدرت یافته بود که برای نیل به برتری مذهبی، با مذهب تسنن رقابت می کرد.اولجایتو برادر غازان، در زمان حیات وی، حاکم خراسان بود (القاشانی، ۱۳۴۸، ص ۹۶/القطبی الاهری، ۱۳۸۳، ص ۲۲۹/ابن خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص ۶۱۷-۶۱۸) و پس از اطلاع از مرگ برادر، خود را به آذربایجان رساند و زمام امور را در دست گرفت (۱۵ذی الحجه ۷۰۳ق) (القاشانی، همان، ص۲۴). ایلخان جدید از کودکی تا زمامداری، چندبار تغییر دین داده بود که معمولاً با تعویض اسم هم همراه شده بود (Morgan, 1995,VIII,P.169). به هنگام تولد نام «اولجایتو» بر او نهادند که به معنی خوش یمن بود (القاشانی، همان، ص۱۶). مادر مسیحی او، اوروک خاتون، در کودکی او را غسل تعمید داد و نام نیکولا براو نهاد (براون، ۱۳۲۷، ص ۴۹-۵۰). به دنبال یک بیماری، بنا بر عقاید خرافی مغولی، برای دفع چشم زخم، به او «خربنده» گفتند (القاشانی، همان، ص۱۷) و سپس به هنگام جلوس بر تخت ایلخانی، به او «اولجایتوسلطان» (همان) و «سلطان محمد خدابنده» (رشیدالدین، ۱۳۳۸، ج۱، ص۲) اطلاق کردند.از آنجا که لفظ خربنده که پیش از این به او گفته می شد، در خور شخص ایلخان نبود، درصدد توجیه آن برآمدند و با استفاده از حروف جمل (ابجد) معنی «سایه ی خاص آفریننده» را برای آن درست کردند(همان، ج۱، ص۵).ازآنجایی که اولجایتو مذهب حنفی داشت، نفوذ حنفی ها در دستگاه حکومتی، افزایش قابل توجهی یافت و بسیاری از مناصب دراختیار آنان گرفت و به گفته ی قاشانی «چنانک رسوم عادت اصحاب مذاهب باشد، در مذاهب و عقیدت دیگران قدح و طعن می کردند» (القاشانی، ۱۳۴۸، ص۹۶-۹۷)؛ علاوه بر این، از آنجا که اولجایتو تمایل زیادی به مذهب سنت و جماعت پیدا کرده بود، به دستور او اسامی خلفای راشدین را بر سکه ها ضرب کردند (حافظ ابرو، ۱۳۵۰، ص۲۳۷/ابن خلدون، ۱۴۰۸ق، ج۵، ص ۶۱۹). با وجود اینکه تسنن در دوره ی غازان هم رسمیت داشت، سکه ای با شعایر سنی از او به دست نیامده است. سکه های برجای مانده از دوره ی او فقط شعار «لا اله الا الله – محمد رسول الله» دارند (ر. ک به: ترابی طباطبایی، ۱۳۵۳، ص۱۲-۱۹). این مسئله، سیاست غازان مبنی برتمایل وی برای سیادت برهمه ی مسلمانان اعم از شیعه و سنی را تأیید می کند؛ چنان که او بنا بر مصالح سیاسی اظهار تسنن می کرد و در عمل گرایش های شیعی نیز نشان می داد که از آن جمله می توان به زیارت قبور ائمه ی شیعه و بنای دارالسیاده ها در تبریز، اصفهان، شیراز، بغداد و شهرهای دیگر توسط وی اشاره کرد (رشیدالدین، ۱۳۳۸، ج۲، صص ۹۵۲و ۹۸۵)؛ چه اینکه گزارش هایی هم درباره ی ضرب سکه به اسم ائمه شیعه به وسیله ی او وجود دارد(رشیدالدین، ۱۳۵۸ق، ص ۲۸۵-۲۸۶).اولین بار که شعایر سنی در سکه های دوره ایلخانی ظاهر می شود، بنا بر فهرستی که ترابی طباطبایی از سکه های این دوره ارائه داده، دردوره اولجایتو است (ترابی طباطبایی، ۱۳۵۳، ص۲۰).خواجه رشیدالدین که برخلاف اولجایتو، مذهب شافعی داشت، از قدرت و نفوذی که حنفی ها در این زمان یافته بودند، ناخشنود بود؛ اما برای رعایت احترام سلطان آن را اظهار نمی کرد(حافظ ابرو، همان). عاقبت راه چاره را در این دید که یکی از عالمان شافعی به نام مولانا نظام الدین عبدالملک مراغه ای را که بزرگ ترین عالم شافعی زمان بود، وارد دستگاه ایلخانی نماید. با مساعدت رشیدالدین، اولجایتو قاضی القضاتی سراسر قلمرو ایلخانی را به نظام الدین مراغه ای واگذار کرد (هشتم رمضان ۷۰۷ق) (القاشانی، ۱۳۴۸، صص ۷۶و ۹۶/ مستوفی، ۱۳۳۹، ص۷۱۱) و این عالم شافعی از لحاظ مقام و مرتبه، برهمه ی حنفی های دبار پیشی جست. با حضور خواجه رشیدالدین و ورود نظام الدین، کفه ی ترازوی قدرت در دربار اولجایتو به نفع شافعی ها سنگین شد. نظام الدین در جلسات بحث و مناظره بین مذاهب اسلامی که در حضور اولجایتو برگزار می شد، بارها برعلمای حنفی پیروز شد و در نتیجه ی مساعی او و حمایت های رشیدالدین، اولجایتو مذهب حنفی را رها کرد و به مذهب شافعی گروید (القاشانی، همان، ص۹۶)؛ بدین ترتیب از قدرت و نفوذ حنفی ها تا حدود زیادی کاسته شد و جایگاه پیشین خود را از دست دادند (همان، ص۹۷).در شرایطی که برتری شافعی ها در دربار ایلخانی همچنان رو به افزایش بود، پسر صدر جهان بخارایی که از عالمان بزرگ حنفی بود، به دیدار اولجایتو آمد. حنفی ها که از پیشی گرفتن شافعی ها به واسطه ی حضور نظام الدین مراغه ای بسیار نگران بودند، از این عالم حنفی یاری خواستند (اواخر، ۷۰۷ق)؛ بدین ترتیب زمینه ی مناظره و درواقع مشاجره ی دو عالم بزرگ حنفی و شافعی در دربار ایلخانی فراهم آمد، مشاجره ای که می توان به آن عنوان نزاع و ستیز فرق تسنن داد.پسرصدر جهان بخارایی بعد از ادای خطبه های نماز جمعه و درحضور اولجایتو، رو به نظام الدین کرد و با لحنی تمسخرآمیز یکی از مسائل نکاح در فقه شافعی را مطرح کرد؛ به دنبال آن نظام الدین نیز دست به اقدام متقابلی زد و دو طرف به بازگوکردن قبایح مذاهب همدیگر پرداختند که سرانجام، بحث به توهین به اسلام کشید و این امر اولجایتو را سخت برآشفت (برای تفصیل مناظره ی پسر صدر جهان بخارایی با نظام الدین مراغه ای ر. ک به: همان، ص۹۵-۱۰۰). ذکر قبایح و فضایح مذهبی از سوی دو عالم برجسته ی حنفی و شافعی که بیشتر با هدف برتری بر همدیگر ایراد شد، از نظر حاضران مغول، به حساب اسلام و مسلمانی گذاشته شد؛ چنان که قتلغشاه یکی از فرماندهان برجسته ی مغول با مشاهده این وضع به سخن درآمد و گفت: «این چه کاری بود که ما کردیم و یاساق وییسون [احکام و قوانین] چنگیزخان را بگذاشتیم و به دین کهنه عرب درآمدیم که به هفتاد و اند قسم و موسوم است و اختیار همه این دو مذهب بدین فضیحت و رسوایی که در یکی با دختر نکاح و دیگر با مادر و خواهر زنا جایزاست و نعوذبالله باشد از هردو! ما با یاساق و ییسون چنگیزخان رجوع می نماییم»(القاشانی، همان، ص۹۷-۹۸).بازتاب این نزاع و ستیز، این بود که مغولان که غالباً از روی اجبار و به تبعیت از غازان مسلمان شده بودند، شروع به تمسخر مسلمانان و اهانت به اسلام کردند؛ از سوی دیگر این مشاجره، اولجایتو را با تردیدی درباره ی اصل مسلمانی و حقانیت دین اسلام روبرو ساخت؛ در این میان کشته شدن چند تن از همراهان اولجایتو بر اثر صاعقه در کوشک غازانی گلستان، به هنگام بازگشت او از اران به سطانیه، بهانه به دست امرای ناراضی و بخشیان (راهبان بودایی) داد تا وقوع این حادثه را ناشی از شومی اسلام و مسلمانی جلوه دهند و با این کار به تردید و دودلی اولجایتو، بیش از پیش دامن بزنند (همان، ص ۹۸-۹۹).تردید و دودلی درباره ی اسلام در دربار اولجایتو سه ماه به طول انجامید و در این مدت خرافات دین شمنی (آیین قدیمی مغولان) که براثر تجدید تعالیم اسلام از رونق افتاده بود، بار دیگر به رغم مخالفت مسلمانان، رواج یافت (حافظ ابرو، همان، ص۸۸). به گفته ی کاشانی، سلطان همواره به اطرافیان خود اظهار می کرد در راه اسلام رنج بسیار کشیده است و نمی تواند ترک دین کند (القاشانی، همان، ص۹۸). احتمالاً اولجایتو به این واقعیت پی برده بود که برای حکومت در جامعه ای مسلمان، دیگر نمی توان تنها بر عنصر مغول تکیه کرد. جنگ های ادوار پیش با ممالیک مصر و نیز درگیری های داخلی، قدرت مغولان (عنصر مغول) را در ایران به شدت تضعیف کرده بود(بیانی، ۱۳۷۵، ج۳، ص۹۴۲). غازان که خیلی زود این واقعیت را درک کرده بود، برای برخوردار شدن از حمایت ایرانیان، اسلام آورد(ر. ک به: رشیدالدین، ۱۳۵۸ق، صص ۷۱-۷۲و ۷۹/فخرالبناکتی، ۱۳۴۸، ص۴۵۴/وصاف الحضره، ۱۳۴۰، ج۳، ص ۳۱۶-۳۱۷/میرخواند، ۱۳۳۹، ج۵، ص۳۸۴-۳۸۵).می توان تصور کرد تا زمانی که اولجایتو درباره ی ترک اسلام، در تردید و دودلی به سرمی برد. علاوه بر اعتقاد به اسلام تأملات سیاسی مذکور مانعی جدی برای برگشت به دین آبا و اجدادی مغولان بود. بی گمان اولجایتو می دانست که دیگر فردی غیرمسلمان نمی تواند بر ایران حکومت کند. در چنین شرایطی، نزاع و ستیز فرق سنی (حنفی و شافعی) زمینه ی برتری شیعیان را بر آنها فراهم آورد. شیعیان که در نتیجه ی تلاش های کسانی مانند خواجه نصیرالدین طوسی(د.۶۷۲ق) (ر.ک به: بیانی، ۱۳۶۷، ج۱، ص۳۵۰-۳۵۴ و ۱۳۷۱، ج۲، ص۴۰۴-۴۰۹). در این دوره، همواره حضور سیاسی، اجتماعی و مذهبی خود را حفظ کرده بودند و در دوره ی غازان تا مرز رسمیت یافتن تشیع – که دست کم در یک برهه امری قریب الوقوع می نمود – پیش رفته بودن (رشیدالدین، ۱۳۳۸، ج۲، صص ۹۵۱-۹۵۲، ۹۸۴-۹۸۵، ۹۹۳-۹۹۴و ۹۹۷-۹۹۸/همو، ۱۳۵۸، ص۲۸۵-۲۸۶/وصاف الحضره، ۱۳۴۰، ج۳، ص۳۹۰/القاشانی، همان، ص۹۰-۹۵/نطنزی، ۱۳۳۶، ص۱۵۱)از ستیز و مشاجره ی پیروان دو مذهب سنی و تحیر و دودلی اولجایتو درباره ی آنها کمال استفاده را کردند.منبع: نشریه شیعه شناسی، شماره۳۰.
 
 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.