شروع خلافت ظاهرى حضرت پس از ۲۵ سال
برنامه اى پس از خطبه
اولین عملى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بعد از خطابه انجام دادند این بود که عمامه خود به نام «سحاب» یعنى «ابر رحمت» را در حالى که هنوز بر منبر بود با دست مبارک خود بر سر امیر المؤمنین علیه السلام بست و دو سر آن را از پشت و جلو بر دوش حضرت قرار داده فرمودند: «عمامه ملائکه این گونه است، عمامه تاج عرب است».
اکنون پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با آرامش و شادى خاصى از منبر فرود آمده و مسلمانان به ایشان تبریک گفتند.
حضرت در ادامه مراسم بیعت دستور داد دو خیمه جداگانه زیر درختان آماده شود که در یکى رسول اللّه صلى الله علیه و آله و سلم و در دیگرى امیر المؤمنین علیه السلام بنشینند.
مسلمانان ابتدا وارد خیمه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم شده به عنوان قبول و اقرار ولایت و امامت دست بیعت دهند و سپس به خیمه امیر المؤمنین علیه السلام روند و سه کار انجام دهند: اول این که بیعت کنند، دوم این که «السلام علیک یا أمیر المؤمنین» گویند، و سوم این که به حضرت این مقام عظیم را تبریک گویند.
اولین افراد مؤمنى که بیعت کردند مقداد و سلمان و ابوذر بودند. عده اى از منافقین هم آمدند و بیعت کردند.
عمر بعد از بیعت دست بر کتف امیر المؤمنین علیه السلام گذاشت و گفت: بخ بخ لک یابن ابى طالب أصبحت مولاى و مولى کل مؤمن و مومنه: گوارایت باد اى پسر ابو طالب، خوشا به حالت اى پسر ابو طالب، مولاى من و هر مرد و زن مؤمنى شدى.
منافقین وقتى از خیمه دور مى شدند شعله هاى کینه در وجودشان مشتعل شد و با این که بیعت کرده بودند گفتند: هرگز تسلیم او نخواهیم شد. برنامه بیعت بعد از خطبه تا غروب ادامه یافت و پس از اداى نماز تا پاسى از شب طول کشید و ادامه آن به روز بعد موکول شد.
امروز که روزى سرنوشت ساز براى مسلمانان بود به پایان رسید، و آن هایى که بیعت نکرده بودند منتظر فردا ماندند.
ادامه بیعت
صبح روز نوزدهم ذى الحجه پس از نماز بیعت ادامه یافت. مسلمانان کنار دو خیمه صف کشیدند و ابتدا با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دست بیعت دادند و سپس به خیمه امیر المؤمنین علیه السلام رفته دست بیعت مى دادند و «السلام علیک یا أمیر المؤمنین» مى گفتند و با تبریک و تهنیت بیرون مى آمدند .
شعر غدیر
در این روز واقعه اى رخ داد که بر زیبایى غدیر افزود . «حسان بن ثابت» شاعر عرب زبان که بالبداهه شعر مى سرود در غدیر حضور داشت. این مراسم عظیم و شگفت به او شور خاصى داده بود، تا آنجا که ده بیت شعر در مورد غدیر سرود. او شعرش را نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آورد تا براى خواندن آن اجازه بگیرد.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به او اجازه داد و شعرش را در اجتماع عظیم مردم خواند و نشاطى دو چندان به جمعیت بخشید، و به عنوان یک سند تاریخى از غدیر ثبت شد و به یادگار ماند.
سخن منافقین
امروز نیز مراسم تا پاسى از شب ادامه یافت و بعد از آن مسلمانان براى استراحت به خیمه هایشان رفتند تا فردا بقیه افراد بیعت کنند. منافقین در این شب در اجتماعات چند نفرى کنار یکدیگر جمع شدند و کلماتى کفرآمیز بر زبان راندند. و تا آنجا پیش رفتند که عده اى از آنها با اشاره به سوسمارى که در حال گذشتن از کنار خیمه بود گفتند: «اى کاش، محمد این سوسمار را به جاى على امیر ما قرار مى داد»!!
ابوذر سخن آنان را شنید و براى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل کرد. حضرت سراغ آنان فرستاد. وقتى حاضر شدند خبر ابوذر را برایشان بازگو کرد. آنان با بى شرمى تمام انکار کرده و قسم خوردند که نگفته اند. اما از طرف خداوند آیه ۷۴ سوره توبه در رد آنان آمد:
«یحلفون باللّه ما قالوا و لقد قالوا کلمه الکفر بعد اسلامهم»: «به خدا قسم یاد مى کنند که نگفته اند در حالى که سخن کفر را بعد از اسلامشان بر زبان آورده اند».
سپس حضرت فرمودند: آسمان سایه نینداخته و زمین بر خود حمل نکرده راستگوتر از ابوذر را، و جبرئیل برایم خبر آورده که روز قیامت قومى را مى آورند که امام آنان سوسمار است! مواظب باشید که شما نباشید.
غصب غدیر
این منافقین که بارها دل پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را با تخلف از فرامینش آزرده بودند بعد از رسول اللّه صلى الله علیه و آله و سلم نیز آرام ننشستند و تمامى زحمات او را بر باد دادند.
غاصبین غدیر بعد از رحلت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم هنوز حضرت را دفن نکرده در «سقیفه بنى ساعده» جمع شدند و یکى از خودشان را به عنوان خلیفه برگزیدند و صاحب غدیر را از منصب الهى او منع کردند .
آنها به همین اکتفا نکردند و با بى شرمى بر درب خانه امیر المؤمنین علیه السلام ریختند و آن را به آتش کشیدند، و همسر او دختر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را کتک زدند و محسن شش ماهه اش را شهید کردند.
آنان خیلى زود غدیر و سخنان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم را فراموش کردند، و بیعتى که با حضرت على علیه السلام کرده بودند را شکستند.
صاحب غدیر بر مسند خلافت
بالأخره همین مردم روسیاه پس از ۲۵سال از جور خلفاى غاصب به تنگ آمدند و پس از ۲۵ سال خانه نشینى حضرت على علیه السلام با کشته شدن عثمان در روز غدیر ۱۸ ذی الحجه بر گِرد خانه امیر المؤمنین علیه السلام جمع شدند و به اصرار فراوان از او خواستند تا خلافت را بر عهده گیرد.(درد آور این است که پس از ۲۵ سال به عنوان خلیفه ایشان را پذیرا شدند نه امام!!)
صاحب غدیر با دلى شکسته و قلبى رنجور از آن مردم فرمودند: «سوگند به خدایى که دانه را شکافت و جان را آفرید اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمى کردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگى ستمگران و گرسنگى مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن انداخته رهایش مى ساختم، و آخر خلافت را به کاسه اول آن سیراب مى کردم آنگاه مى دیدید که دنیاى شما نزد من از آب بینى بزغاله اى بى ارزش تر است».
***************************************************************
مستندات
۱ . تهذیب الاحکام: ج۳، ص۱۴۳.
۲ . العدد القویه: ص۱۶۶.
۳ . مصباح کفعمى: ج۲، ص۶۶۱.
۴ . بحار الانوار: ج۳۱ ص۴۹۳.
۵ . تاریخ الخلفاء: ص۱۶۲.
۶ . مستدرک حاکم: ج۳، ص۱۹۶.
۷ . الغدیر ج ۱ ص ۲۹۱٫ عوالم العلوم ۱۵ / ۳ ص ۱۹۹ ـ ۲۰۱٫ کنز العمال ج ۱۵ ص ۴۸۳٫ تاج
العروس ج ۸ ص ۴۱۰.
۸ . کتاب سلیم ص ۳۵۶٫ مسار الشیعه ص ۲۰٫ کنز الفوائد ص ۲۳۲٫ تاریخ بغداد ج ۸ ص ۲۸۴.
تاریخ مدینه دمشق ج ۴۲ ص ۲۳۳٫ البدایه و النهایه ج ۷ ص ۳۸۶.
۹ . مناقب آل ابى طالب ج ۲ ص ۲۴۲٫ بحار الانوار ج ۳۷ ص ۱۶۳٫ عوالم العلوم ج ۱۵ / ۳
ص ۱۶۳.
۱۰ . نهج البلاغه ص ۴۹.