مقدمهآشنایی گیلانی ها با اسلام از طریق سادات علوی صورت گرفت. بعد از گرایش عمده مردم شرق گیلان به تشیع زیدی، به تدریج ساکنان این خطّه با تشیع امامی آشنا شدند و در دوره ی صفویه اکثر مردم آنجا به تشیع امامی گرایش و اعتقاد یافتند.از حکومت های محلی در گیلان، خاندان آل کیا بودند که از قرن هشتم تا پایان دهم هجری در شرق گیلان قدرت و فرمان روایی داشتند. آنها از زمان خان احمد اول در سال ۹۳۳ هجری به تشیع امامی گرایش یافتند. معروف ترین و قدرتمندترین امیر آل کیا؛ خان احمد دوم پسر کارکیا سلطان حسن می باشد. او شخصی سیاسی، ادیب و جاه طلب بود. در دو مرحله از حکمرانی اش (۹۴۳ – ۹۷۵ و ۹۸۵ – ۱۰۰۰ ق) دست به اقدامات زیادی از جمله در زمینه ی تبلیغ تشیع امامی زد.در مورد زمینه های قبلی پژوهش مذکور باید گفت: منابع عصر صفوی و محققانی مانند فلسفی، سجادی، پارسادوست، نوایی و غیره از حکومت خان احمد و علاقه مندی و تعصب وی به تشیع امامی سخن گفته اند.در اینکه خان احمد دوم مذهب تشیع امامی داشته و حتی اظهار علاقه و تعصب به آن می کرد شکی نیست، ولی مسئله ی مهم این است که آیا وی شخصی معتقد و دارای اعتقاد قلبی به تشیع امامی بود یا اینکه گرایش او از نوع تشیع رسمی صفوی و سیاسی بوده است؟ در این زمینه، توسط محققان پژوهش مستقلی انجام نگرفته است. از این رو، پژوهش حاضر درصدد روشن کردن این مسئله می باشد.در این پژوهش، سؤالات اساسی ذیل مورد بررسی قرار می گیرند:۱٫ مهم ترین اقدامات خان احمد دوم در دوره حکمرانی اش چه بوده است و چه ارتباطی با عقیده اش دارد؟۲٫ اعتقادات خان احمد دوم چگونه بوده است؟۳٫آیا خان احمد دوم به تشیع امامی معتقد بوده یا به خاطر مسائل سیاسی و زمانه، خود را شیعه امامی و متعصب می دانست؟در این پژوهش با روش کتابخانه ای و استناد به نامه های خان احمد دوم و منابع عصر صفوی، به تحلیل داده های تاریخی پرداخته می شود.
۱٫ نگاهی به حکام آل کیا تا قبل از کارکیا خان احمد دوم ( ۷۶۹- ۹۴۳ ق)گیلان در زمان آل کیا به دو قسمت تقسیم می شد. مناطق شرق رودخانه سفید رود به مرکزیت شهر لاهیجان به نام بیه پیش و مناطق غرب این رودخانه به مرکزیت شهر فومن و سپس رشت، به نام بیه پس نامیده می شد.خاندان سادات کیایی(۱) از سال ۷۶۹ تا ۱۰۰۰ ق در منطقه بیه پیش گیلان حکومت کردند. امیران آل کیا لقب «کارکیا» داشتند که به معنای شاه یا حاکم است. اساساً خاندان حکومتگر محلی گیلان عنوان «کیا» داشتند و خاندان آل کیا پس از رسیدن به قدرت، سلسله حکومت خود را کارکیا یا آل کیا نامیدند (غفاری قزوینی، ۱۳۴۳، ص ۸۴).نخستین فرد از خاندان آل کیا که برای کسب قدرت تلاش کرد، امیر کیا بود. سید امیر کیا علیه خاندان محلی ناصروندیه گیلان شورش کرد، ولی چون موفق نشد، به رستمدار فرار کرد و در آنجا مقیم شد. وی سرانجام در سال ۷۶۳ق/ ۱۳۶۱ م در کلارستاق درگذشت (شوشتری، ۱۳۷۷، ج ۲، ص ۳۷۱/ ظهیرالدین مرعشی، ۱۳۶۴، ص ۱۵).سید علی کیا، پسر سید امیر، به مدت یک سال و شش ماه در خدمت سید قوام الدین مرعشی بود و با کمک وی توانست در سال ۷۶۹ ق / ۱۳۶۷ م بر بیه پیش مسلط گردد (همان)، او بر خاندان محلی ناصروندیه و مؤیدیان در بیه پیش غلبه کرد. در ادامه به غرب گیلان لشکر کشید و همچنین با اسماعیلیان دیلمان و اشکور وارد جنگ شد (مرعشی، پیشین، ص ۵۲- ۵۹). سید علی کیا تا قزوین پیشروی کرد، اما با قدرت تیمور لنگ مواجه، و مجبور به عقب نشینی شد. سرانجام در جنگ رشت علیه حکام متحد غرب گیلان در سال ۷۹۱ق کشته شد. شوشتری او را به فضل، فصاحت و شجاعت توصیف می کند (شوشتری، ۱۳۷۷، ج ۲، ص ۳۷۱). پس از کشته شدن او، سید هادی کیا در صدد احیای قلمرو آل کیا برآمد و بر تخت لاهیجان نشست (مرعشی، پیشین، ص ۹۶). قدرت گیری سید هادی کیا، باعث جنگ داخلی بین او و فرزندان سید علی کیا شد. سید حسین کیا فرزند، سید علی کیا، با کمک امیره دباج فومنی، سید هادی کیا را در سال ۷۹۷ هجری بر بیه پیش مسلط شد. او بعد از قدرت گیری، با مردم بدرفتاری کرد و در سال ۷۹۸ هجری از تخت حکومت به زیر کشیده شد (همان، ص ۱۱۱). بعد، سید رضا کیا با حمایت مردم به حکومت بیه پیش رسید (۷۹۸- ۸۲۹ق).در زمان سیدرضا کیا، حاکمیت آل کیا تثبیت شد. وی توانست بر تمامی مناطق بیه پیش از کوچصفهان تا نمک آبرود تنکابن مسلط شود. او با تیمور گورکانی صلح کرد و با پایان یافتن جنگ های داخلی، به آبادانی و رونق قلمرو خود پرداخت. (مرعشی، پیشین، ص ۱۳۹- ۱۴۶). سید رضا کیا در سال ۸۲۹ هجری درگذشت (شوشتری، پیشین، ص ۳۷۷).سید حسین کیا، برادر سید رضا، در سال های ۸۲۹- ۸۳۳ هجری به حکومت شرق گیلان رسید. در این زمان اختلافات خانوادگی بر سر کسب قدرت افزایش یافت و باعث جنگ های داخلی شد. سرانجام کارکیا میر سید محمد کیا بن مهدی کیا (۸۳۳- ۸۳۷ ق) بعد از شکست سلطان حسین کیا در سال ۸۳۳ هجری به قدرت رسید (مرعشی، پیشین، ص ۱۶۶- ۱۷۵). پس از مدتی، فرزندانش (ناصر و محمد) از قدرت پدر هراسان شدند و او را در سال ۸۳۳ هجری شکست دادند و در زندان الموت زندانی کردند. وی در سال ۸۳۷ هجری در همان جا مُرد (همان، ص ۱۸۰- ۱۸۵). پس از او، کارکیا ناصر (۸۳۷- ۸۵۱ ق) به قدرت رسید. ظهیرالدین مرعشی از رسم آیین کشورداری و دادگستری او سخن می گوید (همان، ص ۱۸۶). مهم ترین رقیب وی، برادرش کارکیا سید احمد بود. ناصر کیا با دو مشکل اساسی مواجه بود: یکی، نزاع های خانگی مدعیان قدرت و دوم، نبردهای آنها با حکام بیه پس به ویژه رشت و فومن. سرانجام ناصر کیا حکومت لاهیجان و رانکوه را به دست گرفت و چهارده سال سلطنت کرد. او در سال ۸۵۱ هجری فوت کرد (شوشتری، پیشین، ص ۳۷۷).کارکیا سید محمد، پسر ناصر کیا، در سال های ۸۵۱- ۸۸۳ ق به قدرت رسید و حکومت رانکوه و لاهیجان را در دست گرفت. او با حکام رشت و فومن مناسبات خوبی نداشت. در این دوره آرامش نسبی در گیلان حکمفرما شد و حتی آل کیا در جنگ های مرعشیان، رستمداران و مازندران دخالت کردند (مرعشی، همان، صص ۲۹۵- ۲۹۶ و ۳۰۱ – ۳۰۳). او با دربار تیموری و ترکمانان رابطه برقرار کرد و از حمایت آنها برخوردار شد.بعد از او پسرش، میرزا علی کیا (۸۸۳- ۹۱۰ ق) به قدرت رسید. در این دوره، روابط آنها با آق قوینلو وارد مرحله ی تازه ای از دشمنی و جنگ شد. او بر سر تصرف قزوین با آنها درگیری داشت (لاهیجی، ۱۳۵۲، ص ۴۳- ۴۷). میرزا علی کیا از اسماعیل میرزای صفوی در گیلان حمایت کرد و همواره با حکام بیه پس درگیری داشت (لاهیجی، همان، ص ۱۰۸- ۱۱۰). وی برای رفاه مردم دست به اقدامات اجتماعی زد. بسیاری از رسوم و آداب جاهلی قدیم را از بین برد و اصلاحاتی در نظام دیوانی ایجاد کرد و کوشید بر طبق شریعت عمل کند (مرعشی، پیشین، ص ۴۱۵- ۴۱۶). او رابطه ی خوبی با حکومت صفوی داشت و به روایت منابع، شخصی فاضل، پرهیزگار و ادیب بود (شوشتری، پیشین، ص ۳۷۸/ روملو، ۱۳۸۴، ج ۲، ص ۱۰۱۲). سرانجام در سال ۹۱۱ هجری بر اثر توطئه درباریان کشته شد. سلطان حسن بن محمد کیا ( ۹۰۹ – ۹۱۱ ق) بعد از کناره گیری میرزا علی کیا از قدرت، حکومت بیه پیش را در دست گرفت. مشکل اساسی او ادعای سلطنت سلطان هاشم کیا، طرف داران میرزا علی کیا، هجوم مکرر امیره حسام فومنی و خزانه ی خالی آل کیا بود. سرانجام سلطان حسن توسط طرف داران میرزا علی کیا در سال ۹۱۱ هجری به قتل رسید (لاهیجی، همان، ص ۲۲۵/ خورشاه الحسینی، ۱۳۷۹، ص ۲۱۴) و خان احمد اول پسر کارکیا حسن (۹۱۱- ۹۴۰ ق) به حکومت آل کیا رسید.خان احمد اول با شاه اسماعیل و تهماسب اول، رابطه ی بسیار خوبی داشت و همواره با حکام بیه پس در جنگ و جدال بود. سرانجام در سال ۹۴۰ هجری مُرد. کارکیا سید علی، پسرخان احمد اول، در سال ۹۴۰ – ۹۴۱ ق به حکومت رسید. وی دارای طبعی آرام بود؛ از این رو، لشکریان آل کیا از برادرش سلطان حسن که جنگجو بود، حمایت کردند. سرانجام با تسخیر لاهیجان، سید علی کیا کنار زده شد و قدرت به دست کارکیا حسن رسید و سید علی کیا بعد از مدتی در سال ۹۴۱ هجری کشته شد (شوشتری، همان، ج ۲، ص ۳۷۹).کارکیا سلطان حسن، پسر خان احمد اول، بین سال های ۹۴۱ – ۹۴۳ هجری در بیه پیش حکومت کرد. او بسیار پر تهور، بی باک، سخت گیر و خون ریز بود و بسیاری از اعیان و اشراف گیلان را به خاطر سوء ظن به قتل رساند (خورشاه، همان، ص ۲۱۶). وی در سال ۹۴۳ ق به خاطر طاعون مُرد. تنها جانشین او پسر خردسالش خان احمد دوم بود که یک سال بیشتر نداشت و بعد از مدتی با کمک بزرگان بیه پیش در سال ۹۴۳ هجری به قدرت رسید (خورشاه، همان، ص ۲۱۹/ اسکندر بیک، ۱۳۸۲، ج۱، ص ۱۱۰- ۱۱۱).
۲٫ مذهب گیلان در عصر آل کیاگیلان به سبب موقعیت جغرافیایی خاص، روند مذهبی جداگانه ای نسبت به سایر مناطق ایران داشت؛ زیرا جنگل های انبوه، راه های صعب العبور و رطوبت بالا، حرکت مهاجمان را به داخل گیلان ناممکن می ساخت. ویژگی های مذکور سبب شد تا مخالفان سیاسی و مذهبی حکومت های مرکزی ایران و دستگاه خلافت، گیلان را پناهگاه خود قرار دهند.یکی از نخستین مهاجرت های علویان به دیلم و گیلان، آمدن یحیی بن عبدالله علوی از نوادگان امام حسن(علیه السلام) در قرن دوم هجری است. او در سال ۱۷۵ هجری بر علیه هارون رشید در دیلم شورید و عده ای از دیلمان به حمایت از او برخاستند (اصفهانی، ۱۳۸۰، ص ۴۴۷ و ۴۵۱ – ۴۵۴ / فخری، ۱۳۶۷ ، ص ۲۶۵ – ۲۶۶). قیام یحیی بن عبدالله سرآغاز مهاجرت گسترده علویان به دیلم و گیلان بود.مرحله ی دوم آشنایی مردم گیلان با علویان، مهاجرت دسته ای از علویان بود که همزمان با ولایتعهدی امام رضا(علیه السلام) به سوی خراسان حرکت کردند، اما پس از آگاهی از شهادت ایشان، به ناچار عده ای به دیلم و گیلان پناه بردند و در آنجا مقیم شدند و به تبلیغ تشیع پرداختند (مرعشی، ۱۳۶۸ ، ص۱۲۷). در نتیجه، با مهاجرت علویان به گیلان و دیلمان، زمینه های قیام علویان در طبرستان و گیلان فراهم شد. قیام حسن بن زید علوی در طبرستان (۲۵۰ ق)، بذرهای اسلام و تشیع را در گیلان پاشید و رفته رفته بر نفوذ آنها افزوده شد. در طی قرون سوم و چهارم هجری، مردم گیلان با تلاش علویان، به ویژه ناصر کبیر و جانشینانش، به دین اسلام و مذهب زیدیه گرایش یافتند. (شوشتری، همان، ج ۲، ص ۳۲۰). بازماندگان علویان زیدی به نام مؤیدیان در تبلیغ آیین زیدی در شرق گیلان تلاش زیادی کردند. تا جایی که در هنگام قدرت گیری آل بویه در قرن چهارم هجری (۳۲۲ ق)، اغلب مردم شرق گیلان به آیین شیعه زیدی گرویده بودند (غفاری قزوینی، ۱۳۴۳، ص ۷۱- ۷۴). مذهب رایج شرق گیلان، در طی قرون پنجم تا دهم هجری شیعه زیدی بود (شوشتری، ۱۳۷۷، ج ۱، ص ۹۶ و ج۲، همان، ص ۳۷۸)، در حالی که در غرب گیلان، دو شاخه از مذهب اهل تسنن (حنبلی و شافعی) به همراه شیعه ی زیدی نفوذ داشتند (قلقشندی، ۱۳۸۴، ص ۹۳- ۹۴ / رابینو، ۱۳۷۴، ص ۲۶- ۲۷).آل کیا با استفاده از ماهیت مذهب شیعه زیدی، قدرت سیاسی و مذهبی در شرق گیلان را به دست گرفت. آنها از حمایت سادات شیعی مازندران برخوردار بودند (مرعشی، ۱۳۶۴، صص ۱۴۸ و ۱۵۲- ۱۵۳ / لاهیجی، همان، ص ۲۴) و در آغاز تحت شعارهای غالیانه درویشان سربداری مازندران قرار داشتند. آل کیا تلاش هایی در جهت اشاعه مذهب زیدی انجام دادند و با قدرت گیری آنها، مذهب زیدی در شرق گیلان به یک قدرت سیاسی تبدیل شد، به گونه ای که یکی از دلایل نبرد آل کیا با اسحاقیه در غرب گیلان به خاطر (بیه پیش)، به خاطر زیدی بودن مردم آن سامان بود که از آل کیای زیدی تقاضای کمک کرده بودند (مرعشی، پیشین، ص ۴۵). مخالفت آل کیا با اسماعیلیان منطقه ی کوهستانی اشکور با عنوان «ملاحده»، نشان از سیاسی شدن زیدیه بود (همان، ص ۴۵- ۵۶).سرسخت ترین رقیب سیاسی و مذهبی زیدیه در گیلان اسماعیلیان بودند. بخش های کوهستانی دیلم تحت تأثیر تبلیغات اسماعیلی قرار گرفته بود و به آیین اسماعیلی گرایش یافتند (کاشانی، ۱۳۴۸، ص ۱۵۵). آنها در بخش های کوهستانی دیلم تا قرن نهم هجری حضور داشتند و سرانجام با سقوط علاء الدین محمد، خداوند اسماعیلی اشکور، شیعه زیدی شدند و در دوره ی صفوی به تشیع امامی گرایش یافتند (مرعشی، پیشین، ص ۶۲- ۶۶). کاشانی در قرن هشتم هجری، لاهیجان و اطراف آن را شیعه ی زیدی و از طرفداران ناصر کبیر می داند (کاشانی، پیشین، ص ۵۷). شوشتری در قرن یازدهم هجری می نویسد: شرق گیلان زیدی جارودی بودند و در زمان تهماسب اول امامیه شدند (شوشتری، پیشین، ج۱، ص ۹۶).با قدرت گیری صفویان، اوضاع مذهبی ایران به نفع تشیع امامی تغییر کرد. گیلان تا سال ۹۳۲ هجری بر مذهب زیدی بود (روملو، ۱۳۸۲، ج ۲، ص ۱۹۷۹). حاکمان آل کیا به قدرت سیاسی و مذهبی تشیع امامی پی برده بودند و در صدد برآمدند تا تشیع اثنا عشری را جایگزین تشیع زیدی کنند.خان احمد اول، پسر کار کیاحسن، بین سال های ۹۱۱- ۹۴۰ ق / ۱۵۰۶ – ۱۵۳۴م حکومت بیه پیش را بر عهده داشت و در زمان شاه تهماسب اول به خاطر دشمنی صفویان با امیره دباج از خاندان اسحاقی در بیه پس به دربار صفوی نزدیک تر شد. خان احمد اول در راستای دوستی و اتحاد بیشتر با صفویان، در سال ۹۳۳ق / ۱۵۲۶م از مذهب زیدیه دست کشید و به تشیع امامی گرایش یافت و تشیع امامی را به طور رسمی در گیلان (بیه پیش) اعلام کرد (شوشتری، پیشین، ج۲، ص ۳۷۸). مهم ترین انگیزه های خان احمد اول در گرایش به تشیع امامی، تعصب مذهبی شاه تهماسب و بهانه ندادن به صفویان برای حمله به گیلان به خاطر زیدی بودن، دوستی و اتحاد بیشتر با صفویان و ادامه حکومت نیمه مستقل آنها در گیلان بیه پیش و حتی کنترل بر کل گیلان از طریق این اتحاد و دوستی بود.اما نکته ی مهم این است که سیاست حکام کیایی در پذیرش مذهب تشیع امامی را با پذیرش تشیع امامی توسط مردم گیلان جدا باید کرد؛ زیرا مردم گیلان توسط سادات مهاجر علوی با اسلام آشنا شده بودند و با تجربه کردن رفتار پسندیده و عادلانه آنها، ارادت خاصی به خاندان علی (علیه السلام) داشتند. از این رو، از گرایش حکام محلی به تشیع امامی استقبال کردند و اعتقاد و باور قلبی به مذهب تشیع امامی یافتند و هیچ هدف سیاسی در این زمینه دنبال نمی کردند.امرای کیایی در ادامه سیاست دینی خود، در تبلیغ تشیع امامی تعصب نشان دادند که سرآمد آنها خان احمد دوم گیلانی بود. اما مسئله ی مهم اینجاست که آیا وی اعتقاد قلبی به تشیع امامی داشت یا اینکه به خاطر مسائل سیاسی و رضایت حکومت صفوی، در ظاهر خود را معتقد نشان می داد و تشیع او بیشتر سیاسی و از نوع تشیع صفوی بود؟ با بررسی شخصیت، خصوصیات اخلاقی و روحی و اقدامات وی در گیلان بهتر می توان به این مسئله پی برد.
۳٫ شخصیت خان احمد دوم گیلانی و حکومتش در گیلان (۹۴۳- ۹۷۵ و ۹۸۵ – ۱۰۰۰ ق)هنگام سلطنت شاه تهماسب اول (۹۳۰ – ۹۸۴ ق)، در سرزمین گیلان حوادث بسیاری رخ داد که شخصیت خان احمد گیلانی (۲) (دوم) در نشیب و فراز این حوادث و روش برخورد دولت صفویه با ساکنان گیلان تأثیر مهمی داشت. خان احمد در تاریخ حکومت های محلی ایران مردی حادثه آفرین، جاه طلب و سیاستمداری زیرک و شاعری چیره دست معرفی شد (اشراقی، ۱۳۵۶ ، ص ۶۳). وی در دوران حکومت خود در گیلان درباری خسروانه داشت و شاعران و نوازندگان و هنرمندان بسیاری از هر طرف به درگاه او روی می آوردند (نوایی، نامه شاه تهماسب به خان، ۱۳۵۰، ص ۱۲۰/ نوزاد، نامه شاه تهماسب، ۱۳۷۳، ص ۶۴). وی به روایت عالم آرای شاه تهماسب، داعیه ی پادشاهی داشت و از پرداخت خراج به شاه خودداری می کرد (عالم آرای شاه تهماسب، ۱۳۷۰، ص ۳۹۰). پس از کشته شدن مظفرالسلطان (۹۴۳ق )، مدتی ولایت بیه پس دچار هرج و مرج شد. در نتیجه، شاه تهماسب به ناچار بیه پس را به قلمرو حکومت خان احمد دوم اضافه نمود (اسکندربیک، ۱۳۷۷، ج۱، ص ۱۸۲) تا باج و خراج منطقه بیه پس را که بر اثر هرج و مرج غیرقابل وصول شده بود، روانه خزانه شاهی کند.در این هنگام، مردم بیه پس گیلان که از ستمگری والیان خان احمد و رشوه خواری امرای لشکری به ستوه آمده بودند، امیره شاهرخ از خاندان اسحاقیه را که در خلخال می زیست به بیه پس گیلان آورده و امور را به دست او دادند (فومنی، ۱۳۴۹، ص ۳۰). خان احمد مکرراً از امیره شاهرخ نزد شاه بدگویی می کرد و در نهایت، با دسیسه اش توسط تهماسب در سال ۹۶۲ ق کشته شد (فومنی، همان، ص ۳۲). محمود خان، فرزند مظفر سلطان، جانشین وی در بیه پس شد. او نیز بعد از پنج سال با توطئه خان احمد کشته شد (همان، ص ۳۴- ۳۶). با اقدامات و توطئه های خان احمد، بیه پس بار دیگر تحت سلطه خان احمد درآمد. توطئه قتل محمود خان، موجب رنجش شاه تهماسب از خان شد (فومنی، همان، ص ۳۷/ سجادی، ۱۳۶۹، ص ۱۵۴). شاه تهماسب، پس از اینکه به مخالفت خان احمد پی برد، بیه پس را از دست او خارج کرد و جمشید خان را به حکومت بیه پس نشاند (تتوی و قزوینی، ۱۳۸۷، ص ۶۶۳- ۶۶۴/ حسینی قمی، ۱۳۵۹، ج ۱، ص ۴۶۸ – ۴۶۹).دلایل مخالفت شاه تهماسب با خان احمد، علاوه بر توسعه طلبی و استقلال طلبی، عدم پرداخت مقرری خراج به دربار شاهی بود که نویسنده ی تاریخ الفی به درستی به این مورد اشاره دارد (تتوی و قزوینی، همان، ص ۶۴۸). خان احمد در زمان شاه عباس اول نیز از پرداخت مقرری سر باز می زد و به نوعی اعلام استقلال طلبی در گیلان کرده بود (اوروج بیک بیات، ۱۳۸۸، ص ۲۴۹)از مواردی دیگری که باعث نگرانی شاه تهماسب اول می شد، دخالت خان احمد در مازندران بود، به نحوی که میرعبدالکریم حاکم مازندران از وی نزد شاه شکایت کرد (میر تیمور مرعشی، ۱۳۶۴، ص ۱۶۷)، این مستندات نشان می دهد که خان احمد راضی به حکومت بیه پیش نمی شد و علاوه بر کل گیلان، بر نواحی اطراف نیز قصد دست اندازی داشت. از این رو، شاه تهماسب از افزایش توسعه طلبی، گستاخی و عدم توجه وی به فرمان شاهی، بسیار نگران و ناراضی بود. اما دغدغه های سیاسی و نظامی شاه تهماسب با عثمانی ها و ازبکان و همچنین موقعیت طبیعی صعب العبور جنگل ها و مرداب های گیلان، عامل بازدارنده برای رسیدگی به امور گیلان و خان احمد محسوب می شد. شاه تهماسب اول پس از فراغت از جنگ های مداوم با عثمانی و صلح آماسیه (۹۶۲ق / ۱۵۵۵ م)، تصمیم به تصرف گیلان گرفت و آن را عملی کرد. نزدیکی گیلان به قزوین، مرکز حکومت شاه تهماسب، برای او بسیار مهم بود و می خواست حاکم گیلان را همواره مطیع خود نگه دارد. علاوه بر آن، اهمیت اقتصادی گیلان بخصوص تجارت ابریشم آن، برای حکومت صفوی مهم بود.در تجزیه و تحلیل از عصیان خان احمد، چنین استنباط می شود که عصیان وی تنها از تمایلات فردی و اقدامات خودسرانه سرچشمه نمی گرفت. وجود عوامل اجتماعی، اقتصادی و نفوذ عوامل محلی برای جدا ماندن از قلمرو حکومت مرکزی و حتی مداخلات دولت عثمانی (۳) بی تأثیر نبوده است. از سوی دیگر، فشار امرای قزلباش برای تصرف منطقه زرخیز گیلان و انضمام آن به اراضی تیول، لشکرکشی های مکرر پادشاهان صفوی را برای استقرار حاکمیت خود در آن سامان توجیه می نماید (اشراقی، پیشین، ص ۶۷). اسکندر بیک منشی در مورد خودسری خان احمد، می نویسد: «… از تیره بختی و جهالت و خودرأیی قدر تربیت و شفقت شاهانه ندانسته به اغوای جمعی کوته خردان خوش آمد گو و ناعاقبت اندیشان تقرب جو به اموری که رضای همایون نبود اقدام می نمود… خان احمد… به غرور موفور عَلَم تسلط و استیلا در آن دیار افراخته بود، هر چند شاه جنت مکان مناشیر نصیحت فرستاده او را به سلوک طریق مستقیم مطاوعت دلالت می فرمود موعظه و پند در او سودمند نیامد…» (اسکندر بیک، ۱۳۸۲، ج ۱، ص ۱۱۱).شاه تهماسب پس از اینکه مصمم به سرکوبی و دستگیری او شد، نیروی عظیمی از قزلباشان را به فرماندهی معصوم بیک صفوی، برای تسخیر گیلان فرستاد (نوزاد، حکم شاه تهماسب، پیشین، ص ۷۷- ۷۸). از تعداد کثیر لشکریان، می توان به اهمیت فتح گیلان برای دولت مرکزی پی برد. لاهیجان به تصرف نیروهای دولتی درآمد و خان احمد به کوه های اشکور گریخت. در نهایت، در سال ۹۷۵ ق دستگیر شد (فومنی ۱۳۴۹، ص ۴۵- ۴۶/ Savory,1978,vol.I,p.185). شاه تهماسب او را در قلعه قهقهه زندانی کرد (افوشته ای نطنزی، ۱۳۵۰، ص ۶۷- ۶۹/ روملو، ۱۳۸۴ ، ج ۳، ص ۱۴۵۵- ۱۴۵۹/ بدلیسی، ۱۳۷۷، ج ۲، ص ۲۳۵- ۲۳۸/ فومنی، پیشین، ص ۵۰). خان احمد، در زندان قهقهه با شاهزاده اسماعیل میرزای سنی مذهب آشنا شد.خان احمد در سال ۹۸۵ ق / ۱۵۷۷ م، در زمان سلطان محمد خدابنده (۹۸۵- ۹۹۶ ق) به خواهش مهدعلیا، همسر سلطان، از زندان آزاد شد و برای بار دوم به حکومت بیه پیش رسید (افوشته ای نطنزی، پیشین، ص ۶۹/ اسکندربیک منشی، ۱۳۷۷، ج۱، ص ۳۴۳). وی مورد لطف شاهانه قرار گرفت و حتی با خواهر شاه (مریم بیگم) ازدواج کرد (اسکندربیک. پیشین، ص ۳۵۰/ منجم یزدی، ۱۳۶۶، ص ۴۳). خان احمد دوم از سال ۹۸۵ تا ۱۰۰۰ هجری، دارای حکومت مستقلی در گیلان بود. خان احمد دوم شروع حکومت دوباره ی خود را با اقتدار آغاز کرد. وی طی حکمی، دستور داد تمام مقامات اداری باید به روش گذشته جد آنها عمل کنند. هر کس در مدتی که او زندانی بود، اگر مال زیادی از دیوان گرفته باشد، از او پس بگیرند. هر کسی که ممرات مردم را به ناحق تصرف کند، جلوی آن گرفته شود. تمام گماشگان وی باید به این دستور عمل کنند، و گرنه مجازات خواهند شد(نوزاد، حکم خان احمد بعد از استخلاص، ص ۱۲۹- ۱۳۰). خان احمد دوم، در تمام دوران سلطنت محمد شاه، حکومتی سلطنت گونه و مستقل داشت؛ زیرا دربار صفوی ضعیف تر از آن بود که به کارهای خان احمد برسد. با اوضاع آشفته دربار صفوی و خطر حملات عثمانی و ازبک ها، استقلال خان احمد دوم گسترده تر گردید.بعد از قتل حمزه میرزا (۹۹۴ ق / ۱۵۸۵م) که با توطئه سران قزلباش صورت گرفته بود، ابوطالب میرزا ولیعهد شد. وی در سال ۹۹۵ ق / ۱۵۸۶ م نامه ای به خان احمد نوشت و ضمن اعلام ولیعهدی خود، تأکید کرد چون ترویج شیعه اساس کار اوست، دستور داده است، هر کسی که شراب بنوشد، به شدیدترین وجهی مجازات گردد (نوایی، نامه ابوطالب میرزا به خان احمد، ۱۳۶۷، ج ۱، ص ۱۱۷- ۱۱۸). او از خان احمد خواست که در قلمروش این حکم جاری گردد و هر کسی که تخطی کرد، مجازات شود. علاوه بر آن، توصیه کرد که در حفظ گیلان اهتمام کامل به عمل آورد تا رعایای وی در امنیت کامل باشند (نوایی، همان نامه، ص ۱۱۸- ۱۱۹). تعجب اینجاست که او از خان احمد که به باده گساری می پردازد، می خواهد چنین کاری کند (پارسادوست، ۱۳۸۱، ص ۱۸۶). شاید با این نامه می خواست او را آگاه کند تا دست از این کار بردارد. اما این سند از رابطه ی بسیار نزدیک و خوب خان گیلان با دربار صفوی حکایت دارد؛ زیرا در بار صفوی به دلیل مشکلات فراوانش توان توجه به گیلان را نداشت و مجبور بود از قدرت خان احمد چشم پوشی کند.با به سلطنت رسیدن شاه عباس اول (۹۹۶ ق / ۱۵۸۷م)، خان احمد همچنان با اقتدار کامل در گیلان حکومت می کرد. اما سیاست شاه عباس اول، در براندازی حکومت های محلی و ایجاد یک حکومت متمرکز و مستقل مرکزی، خان احمد را با خطری جدی مواجه نمود. شاه عباس اول وجود شخص استقلال طلبی همچون خان احمد را تحمل نمی کرد و همواره مترصد فرصتی بود تا خان را که ظاهراً فرمانبردار دولت صفوی بود، براندازد. علاوه بر آن، ابریشم گیلان و انحصار تجارت آن، عامل دیگری برای فتح گیلان بود. علت دیگر، موقعیت جغرافیایی گیلان (یکی از محدود راه های ارتباط با اروپا) بود (پارسادوست، ۱۳۸۸، ج ۱، ص ۱۵۹- ۱۶۰). روابط خان احمد دوم با شاه عباس اول به دلایل متعدد تیره شد و این مسئله در سرنوشت اداری گیلان تأثیر بسزایی داشت. شروع تیرگی، پذیرش وزیر معزول خان احمد توسط شاه عباس و عدم پرداخت پیشکش و خراج مقرری از سوی خان احمد بود (منجم یزدی، همان، ص ۱۰۷ / افوشته ای نطنزی، ۱۳۵۰، ص ۳۹۹).مسئله دیگر در تیرگی روابط آن دو، این بود که خان احمد برای حفظ استقلال خود، با سلطان مراد سوم عثمانی رابطه برقرار کرد. او وزیر خود خواجه حسام الدین لنگرودی را به شروان فرستاد تا به استانبول برود و معاهده سیاسی با او منعقد سازد (منجم یزدی، همان ، ص ۱۱۵/ اسکندربیک، ۱۳۷۷، ج ۲، ص ۷۰۰). خان احمد برای جلب سلطان عثمانی، گیلان را به او پیشکش کرد (نوایی، نامه مرادسوم به خان احمد، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۱۱۶- ۱۱۹). ملاجلال منجم یزدی می نویسد: «خان احمد، سلطان عثمانی را تحریک کرد تا از گیلان لشکر به سوی قزوین ببرند و آذوقه یک ساله لشکر با او باشد» (منجم یزدی، همان، ص ۱۱۵). شاه عباس وقتی متوجه شد، از خان احمد قضیه را پرسید، ولی خان احمد، آن را انکار کرد و گفت: خواجه حسام به مکه رفته است (حسینی قمی، ۱۳۶۳، ج ۲، ص ۱۰۹۲). اما شاه از طریق سفیر خود در استانبول متوجه این امر شد (اسکندربیک، ۱۳۷۷، ج۲، ص ۷۰۰/ Savory, 1978, vol. II, p.622).خان احمد برای حفظ قدرت خود، حتی از دولت روسیه کمک گرفت. وی نماینده ای نزد ایوانوویچ تزار روسیه فرستاد و خواست تحت حمایت وی باشد، اما تا رسیدن جواب نامه سفیر روس، حکومت خان احمد خاتمه یافته بود (فلسفی، ۱۳۷۵،ج ۳، ص ۱۰۳۳). همچنین، خان احمد از سلطان مراد سوم نیز خواهش کرده بود جلوی حمله شاه به گیلان را بگیرد (اسکندربیک، ۱۳۷۷، ج ۲، ص ۷۰۰)؛ زیرا وقتی شاه عباس اول مشغول تدارک حمله به گیلان بود، نامه ای از پادشاه عثمانی دریافت کرد که حاکی از شکایت خان احمد از شاه نزد سلطان عثمانی و تقاضای سلطان عثمانی مبنی بر واگذاری حکومت گیلان به خان احمد بود (نوایی، نامه مراد سوم به شاه عباس، ص ۱۳۰- ۱۳۶). وقتی برای شاه عباس مسلم شد که خان برای حفظ قدرتش دست به هر کاری می زند، بسیار عصبانی شد. بخصوص اینکه پای کشورهای روسیه و عثمانی را به امور داخلی کشور باز کرده بود و این برای شاه مقتدری همچون عباس اول قابل تحمل نبود. از این رو، به فرهاد خان قرامانلو و برادرش ذوالفقار خان فرمان حمله به گیلان را داد (افوشته ای، پیشین، ص ۳۹۹/ منجم یزدی، پیشین، ص ۱۱۵).سرداران قزلباش، به همراه سپاهیان آذربایجان، طوالش و تمامی بیه پس بر قلمرو خان احمد حمله بردند. در نهایت، سپاهیان خان احمد شکست خوردند و خان احمد به شیروان گریخت و گیلان در سال ۱۰۰۰ ق/ ۱۵۹۱ م فتح شد. (اسکندربیک، پیشین، ج۲، ص ۷۰۱- ۷۰۳/ فومنی، پیشین، ص ۱۳۱- ۱۳۴). او بعد از فتح گیلان، به عثمانی رفت و تا ۱۰۰۵ هجری در بغداد بود و در سن ۶۳ سالگی در استانبول مُرد و در نجف دفن شد (فلسفی، پیشین، ج ۳، ص ۱۰۴۷).نتیجه ای که از عملکرد حکومت خان احمد دوم می توان گرفت این است که او بیش از آنکه یک شخصیت دینی معتقد باشد، فردی سیاسی و فرصت طلب بود. وی شخصیتی سیاست پیشه، شاعر، ادیب، علاقه مند به موسیقی و در عین حال انتقام جو، جاه طلب، عیاش و خوش گذران بود (نوایی، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۴- ۵ / فلسفی، پیشین، ج ۳، ص ۱۰۴۷- ۱۰۴۸).
۴٫ مذهب تشیع کارکیا خان احمد دومخان احمد دوم ظاهراً در گرایش به تشیع امامی متعصب تر از سایر امرای کیایی بود. موارد زیادی در علاقه و تعصب او به مذهب تشیع وجود دارد که در ذیل، به مهم ترین آنها با توجه به نامه های وی اشاره می شود:۱٫ خان احمد دوم در نامه ای به میر جلیل قاری گوگه ای، از روحانیان صاحب نفوذ قریه گوکه در غرب لاهیجان و ناظر امور شرعی مردم منطقه، با مذهب زیدیه به شدت مخالفت می کند. میرجلیل در نامه ای از خان احمد تقاضا دارد که از آزار زیدیه و علمایی نظیر ملاسلیمان صرف نظر نماید. میرجلیل می نویسد: «فقیر در اسلام خود دغدغه ندارد، اما آزار ملاسلیمان را صلاح دولت نمی دانم؛ چه مذهب حکما و غیرهم بین العلما نفوس را تأثیر بسیار است و توجه قلوب را فواید بی شمار…» (نوزاد، ۱۳۷۳، ص ۱۸۳). خان ا حمد دوم در جواب نامه میرجلیل، به مخالفت شدید با زیدیه بر می خیزد و آنها را سگ سیرت و کافر می خواند و به ایشان لعنت می فرستد و کشتن آنها را مباح می داند (نوزاد، همان، ص ۱۸۴- ۱۸۵ / نوائی، ۱۳۵۰، ص ۱۰۸- ۱۰۹، ر. ک. پیوست مقاله). در همین نامه، به میر جلیل بیت زیر را می نویسد:
تسبیح خارجی که نه در ذکر حیدر است *** در گردن سگان جهنم طناب کن
(نوزاد، پیشین، ص ۱۸۴ / نوایی، پیشین، ص ۱۰۸).خان احمد دوم در همین نامه، که سندی متقن می باشد، درباره ی زیدیه می نویسد: «آن سیادت پناه بداند که مرا با زیدی بدی هست به واسطه ی آنکه نُه امام معصوم ما بر اصول ایشان در امامت که خروج به سیف است، از امامت بیرون می روند و لعنت بر این مذهب روا باشد که ناصرالحق و بعد از او ابوالحسن (مؤید بالله)… و امثال او… امام باشند…» (ر. ک. پیوست مقاله/ نوایی، پیشین، ص ۱۰۸). خان احمد در همین نامه زیدیه را به خوارج تشبیه می کند (نوزاد، پیشین، ص ۱۸۵/ نوائی، پیشین، ص ۱۰۹). محتوای نامه ی خان احمد دوم که از لحاظ سندیت تاریخی موثق می باشد، علاقه و تعصب او را به مذهب امامی می رساند.۲٫ نامه ای دیگر از خان احمد دوم دارد که زید و ناصرالحق از سادات بزرگ زیدی را به خاطر دعوی امامت، سرزنش می کند (نوزاد، همان، ص ۱۳۹). در سندی دیگر، درباره ی یک شخص صوفی زیدی می نویسد: «چون زیدی است، مخالف شرع عمل می کند» (نوزاد، پیشین، ص ۱۴۰).۳٫ خان احمد دوم در نامه ای به شاه تهماسب اول که در آن یک قصیده ۶۸ بیتی سروده بود، ضمن اعلام وفاداری به شاه، علاقه اش به تشیع امامی را یاد می کند و خود را غلام امام علی (علیه السلام) و دشمن اهل سنت می خواند (حسینی قمی، ۱۳۵۹، ج۱، ص ۴۶۲- ۴۶۷). در حالی که به روایت منابع، وی در اواخر حاکمیتش برای حفظ قدرت با عثمانی سنی مذهب ارتباط برقرار کرده بود.۴٫ خان احمد دوم نقش نگین خود را با شعری در زمینه ی علاقه به تشیع مزیین کرده بود:
تا شد سعادت ابدی راهبر مرا *** شد رهنمون به مذهب اثناعشر مرا(شوشتری، پیشین، ج ۲، ص ۳۷۹).در کنار دلایلی که برای تعصب دینی او وجود دارد، شواهد زیادی نیز هست که خان احمد به اصول شرع چندان پایبند نبود و نمی توان تشیع وی را اعتقادی دانست. شواهد مزبور، این نظر و گمان را تقویت می کند که تمایلات دینی او جنبه ی سیاسی داشته است. در ذیل، به مهم ترین این موارد اشاره می شود:۱٫ شاه تهماسب اول در نامه ای به خان احمد دوم در موقع حمله اش به گیلان، از وی ایراد می گیرد که چرا تمام درآمد منطقه خود را صرف اجامره و اوباش، رقاصه، خواننده، نوازنده … می نماید (نوایی، ۱۳۵۰، ص ۱۲۰/ نوزاد، پیشین، ص ۶۴). البته چون شاه دشمن اوست، شاید در این توصیف غلو کرده باشد. اما در هر حال، خان به موسیقی و مجلس طرب و شادی علاقه مند بود و اوقات زیادی صرف این کار می کرد. به خاطر علاقه به استاد زیتون چهار تاری، نوازنده معروف کمانچه و عود، سپهسالاری منطقه تُولم گیلان را به او می دهد (نوزاد، پیشین، ص ۱۵۶)؛ درحالی که یک فرد معتقد اوقات خود را صرف همنشینی با خوانندگان، نوازندگان، رقاصه ها و امثال آن ها نمی کند.۲٫ خان احمد در زمان شاه عباس اول، در نامه ای از فرستادن حمزه میرزا ولیعهد به عنوان گروگان در دربار عثمانی سنی مذهب ایراد می گیرد و عثمانی را به خاطر مذهب تسنن، مذمت و دشمن تلقی می کند (نوایی، ۱۳۶۷، ج۲، ص ۱۷-۱۹)، در حالی که خودش در اواخر حکمرانی اش با عثمانی ارتباط داشت و در موقع فتح گیلان با فرار به عثمانی، تحت پناه حاکم سنی مذهب زندگی کرد. از این رو، عملکرد متضاد خان احمد، تشیع اعتقادی اش را زیر سؤال می برد.۳٫ با توجه به خصوصیات اخلاقی و روحی خان احمد دوم که منابع عصر صفوی ذکر می کنند، باید تشیع اعتقادی او را با تردید نگریست. تتوی و قزوینی در تاریخ الفی می نویسند: «خان به غایت بی تجربه بود و همچنان به عیش و عشرت مشغول بود…» (تتوی و قزوینی، ۱۳۷۸، ص ۶۷۸). خورشاه الحسینی نیز می نویسد: «از وفور همت و یمن معدلتش چندان فضلا و شعرای سخن پرداز و خوانندگان و نوازندگان خوش آواز نغمه پرواز در ظل رأفت و سایه عاطفش جمع آمده اند…» (خورشاه الحسینی، ۱۳۷۹، ص ۲۲۰). از این رو، با توجه به گرایش زیاد خان به مجلس بذل و آواز و امثال آن، اعتقادات دینی وی مورد تردید می باشد.۴٫ نکته ی بسیار مهم اینکه خان احمد دوم به قدرت سیاسی تشیع امامی در حکومت صفوی پی برده بود و برای اینکه توسط حکومت صفوی مورد اتهام قرار نگیرد، در گسترش تشیع امامی در گیلان تعصب نشان داد و با این کار، فکر می کرد مانع تهاجم دولت صفوی به گیلان می شود، اما عملاً این گونه نشد و حکومتش سقوط کرد.۵٫ خان احمد دوم به علمای بزرگ دینی منطقه خود علاقه مند بود و آنها را با القاب بزرگ خطاب می کرد. در نامه ای به بهاء الدین محمد، از علمای گیلان، تحت عنوان «خاتم المجتهدین مصابیح علوم بی انتها» یاد کرد (نوزاد، پیشین، ص ۵۹). وی با این کار می خواست رضایت آنها را جلب کند و ایشان را تحت کنترل خود داشته باشد. خان احمد دوم برای توسعه قدرت سیاسی، نظارت خود را بر دستگاه دینی افزایش داد. به گونه ای که حکم شیخ الاسلامی برای برخی از علمای منطقه صادر کرد. دو نامه از وی به جا مانده است که در آن ها حکم شیخ الاسلام منطقه رانکوه و توابع آن کرد (نوزاد، پیشین، ص ۱۶۲) و در حکمی دیگر، شخصی به نام ملا عبدالله را شیخ الاسلام منطقه ای دیگر نمود (همان، ص ۱۵۷)، این اسناد نشان از قدرت زیاد خان احمد دارد که مقام بزرگ دینی همچون شیخ الاسلام را منصوب می کند، در حالی که انتصاب آن از وظایف حکام محلی نیست.۶٫ ارتباط خان احمد دوم با عثمانی در اواخر حکمرانی اش و گذراندن سال های آخر عمرش در دربار عثمانی سنی مذهب، نشان می دهد که در راستای مسائل سیاسی دست به اقدام مذهبی می زد. هر چند در کربلا و نجف اقدامات عمرانی انجام داد، ولی استمداد از عثمانی و مفتی های آن (نوایی، ۱۳۶۷، نامه مفتی عثمانی، ج ۲، ص ۱۷۴- ۱۷۷) برای کسب قدرت دوباره در گیلان، نشان از نگرش سیاسی وی به مذهب می باشد.از این رو، مجموعه ی عملکرد کارکیا خان احمد نشان می دهد که تضادی بین اعتقادات و عملکرد وی وجود دارد و بیش از آنکه وی را شیعه معتقد بدانیم، بهتر است او را یک شخص سیاسی، و علاقه اش را به تشیع، به خاطر منافع سیاسی بدانیم؛ به عبارتی، مذهب در خدمت اهداف سیاسی اش قرار گرفته می شد.
نتیجهکارکیا خان احمد دوم گیلانی از شخصیت های حادثه ساز در گیلان بود. او فرمانروایی مقتدر، جاه طلب، سیاست پیشه و در عین حال انتقام جو بود. در دو مرحله به فرمان روایی گیلان رسید: مرحله ی اول، در زمان تهماسب اول (۹۴۳- ۹۷۵ق) و مرحله ی دوم، در زمان سلطان محمد خدابنده تا شاه عباس اول ( ۹۸۵- ۱۰۰۰ق). خان احمد دوم در تمام دوران حکومتش علاقه ی شدیدی به تشیع امامی نشان داد و اسناد به جا مانده از وی بیانگر این امر است. اما شواهد معتبری در همین اسناد، یعنی نامه های وی، وجود دارد که نشان می دهد علاقه و تعصبش به تشیع امامی به خاطر منافع و مصالح سیاسی بود؛ زیرا با حکومت مقتدری همچون صفوی و حامی شیعه امامی مواجه بود و از سوی دیگر، می خواست از اتهام به زیدی بودن مبرا شود؛ از این رو، نسبت به آنها سختگیری شدیدی کرد.او در اواخر با عثمانی، دشمن خونین شیعیان، ارتباط برقرار کرد و همین مسئله علاقه ی شدیدش به تشیع امامی را زیر سؤال می برد. مسئله دیگر اینکه خصوصیات روحی، روانی و اخلاقی افراد، ماهیت اعتقادی آنها را بیان می کند. خان احمد دوم شخصی خوش گذران و عیاش بود، اوقات زیادی به همنشینی با آوازه خوانان و امثال آنها می گذرانید؛ از این رو، نمی توان او را شخصی معتقد و پایبند به اصول تشیع امامی نامید.نکته ی دیگر اینکه زیدیه در گیلان سالیان متمادی قدرت داشته و علمای آنها از جایگاه و نفوذ والایی برخوردار بودند، احتمالاً مخالفت شدید خان احمد دوم با آنها برای جلوگیری از قدرت دوباره شان در گیلان بود و در همین زمینه، تمامی مقامات دینی محدوده ی حکومتش را تحت کنترل داشته است.فرجام سخن اینکه، عملکرد کارکیا خان احمد دوم نشان می دهد تضاد شدیدی بین اقدامات دینی و نیت اصلی وی وجود داشت و عملاً باید او را یک شخص متمایل به تشیع امامی با گرایش سیاسی دانست که مذهب را فدای مصالح سیاسی می کرد و در مواقع حساس، مذهب را در خدمت سیاست به کار می برد. در نتیجه، به تشیع سیاسی و در خدمت حکومت نزدیک تر بوده است تا تشیع اعتقادی و علوی.
پی نوشت ها :
۱- دانشجوی دکتری تخصصی تاریخ ایران اسلامی دانشگاه اصفهان۲- استاد تاریخ دانشگاه اصفهان.۳- استادیار تاریخ دانشگاه اصفهان.۴- نسب سادات کیایی به امام چهارم علی بن حسین(علیه السلام) می رسد (شوشتری، ۱۳۷۷، ج ۲، ص ۳۷۱/ رابینو، ۱۳۶۹، صص ۲۵ و ۱۳۱ / هدایت، ۱۳۸۰، ج۸، ص ۶۴۸۶). نوایی می نویسد: «نسبت آنها به احمدالاکبر مشهور به عقیقی کوکبی از نبیرگان امام زین العابدین علی بن حسین (علیه السلام) می رسد» (نوایی، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۳).۵- در مورد شخصیت خان احمد دوم گیلانی، مطالب زیادی نوشته شده است، در این نوشتار فقط به موارد مرتبط با مقاله پرداخته شد و از ذکر مسائل دیگر که ربطی به موضوع ندارد، خودداری گردید. برای اطلاع درباره ی خان احمد دوم می توان به کتب و مقاله های زیر مراجعه کرد: (فلسفی، ۱۳۷۵، ج۱، ص ۲۷۱؛ ج۳، همان؛ ص ۱۰۲۰- ۱۰۴۸/ پارسادوست، ۱۳۷۷، ص ۵۶۱- ۵۷۹/ سجادی، ۱۳۶۹، ص ۱۵۳- ۱۵۹ / نوایی، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۳- ۱۵/ نوایی، ۱۳۵۰، ص ۱۰۲- ۱۰۶/ اشراقی، ۱۳۵۶، ص ۶۳- ۸۱/ کریمی تیمجانی، ۱۳۸۲، ص ۲۹۸- ۳۱۵ و….).۶- در مورد مداخلات عثمانی و رابطه ی آنها با خان احمد، به نامه های سلطان عثمانی مراد سوم به خان احمد (نوایی، ۱۳۶۷، ج ۲، ص ۱۱۶- ۱۱۹) و نامه های متبادله بین شاه عباس اول و مراد سوم و دربار عثمانی رجوع شود (نوایی، همان، صص ۱۲۳- ۱۲۹ و ۱۳۰- ۱۳۶ و ۱۴۲- ۱۵۲ و ۱۵۳- ۱۶۰ و ۱۶۱- ۱۶۵ و ۱۶۶- ۱۶۹ و ۱۷۰- ۱۷۳ و ۱۷۸- ۱۸۴و ۱۹۴- ۲۰۱ و ۲۵۹- ۲۷۰).منابع تحقیق:۱٫ اشرف. سید جلال الدین؛ جنگ نامه؛ تصحیح محمد روشن؛ تهران: علم، ۱۳۶۶٫۲٫ اصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبین؛ ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی؛ تهران: نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۰٫۳٫ افوشته ای نطنزی، محمود بن هدایت الله؛ نقاوه الاثار فی ذکر الاخیار؛ اهتمام احسان اشراقی؛ تهران: ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۰٫۴٫ ____ ؛ شرفنامه (تاریخ مفصل کردستان)؛ اهتمام ولادیمیر و لییامینوف؛ ج ۲، تهران: اساطیر، ۱۳۷۷٫۵٫ اشراقی، احسان؛ «گیلان در حکومت صفوی»؛ تاریخ؛ گروه تاریخ دانشگاه تهران: دانشکده ادبیات و علوم انسانی، شماره ۲، ۱۳۵۶٫۶٫ بیات، اوروج بیک؛ دون ژوان ایرانی، حواشی لسترنج؛ ترجمه مسعود رجب نیا؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۳۸٫۷٫ پارسادوست، منوچهر؛ شاه تهماسب اول؛ تهران: سهامی انتشار، ۱۳۷۷٫۸٫ ____؛ شاه اسماعیل دوم و شاه محمد؛ تهران: سهامی انتشار، ۱۳۸۱٫۹٫ ____؛ شاه عباس اول؛ ج ۱، تهران: سهامی انتشار، ۱۳۸۸٫۱۰٫ ترکمان منشی، اسکندربیگ؛ عالم آرای عباسی؛ زیر نظر ایرج افشار؛ ج ۱، چ۳، تهران: امیر کبیر، ۱۳۸۲٫۱۱٫ ____؛ عالم آرای عباسی؛ تصحیح محمد اسماعیل رضوانی؛ ج ۱ و۲، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۷۷٫۱۲٫ تتوی، قاضی احمد، قزوینی، آصف خان؛ تاریخ الفی؛ کوشش علی آل داود؛ تهران: فکر روز، ۱۳۷۸٫۱۳٫ الحسینی قمی، قاضی احمد بن شرف الدین؛ خلاصه التواریخ؛ تصحیح احسان اشراقی؛ ج ۱و۲، تهران: دانشگاه تهران، ۱۳۵۹ و ۱۳۶۳٫۱۴٫ الحسینی، خورشاه بن قباد؛ تاریخ ایلچی نظام شاه؛ تصحیح و تحشیه، توضیح و اضافات محمدرضا نصیری و کوئیچی هانه دا؛ تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۷۹٫۱۵٫ رابینو، هـ . ل؛ فرمانروایان گیلان؛ ترجمه جکتاجی و رضا مدنی؛ رشت: گیلکان، ۱۳۶۹٫۱۶٫ ____ ؛ ولایت دارالمرز ایران گیلان؛ ترجمه جعفر خمامی زاده؛ چ۴، رشت: طاعتی، ۱۳۷۴٫۱۷٫ روملو، حسن بیگ؛ احسن التواریخ؛ تصحیح و تحشیه عبدالحسین نوایی؛ ج ۲و ۳، تهران: اساطیر، ۱۳۸۴٫۱۸٫ سجادی، صادق؛ «خان احمد خان گیلانی»، گیلان نامه، مجموعه مقالات گیلان شناسی، به کوشش جکتاجی؛ ج ۲، رشت: طاعتی، ۱۳۶۹٫۱۹٫ شاه طهماسب بن اسماعیل، تذکره شاه طهماسب، مقدمه و فهرست اعلام امرالله صفری، تهران: شرق، ۱۳۶۳٫۲۰٫ شوشتری، قاضی سید نورالله؛ مجالس المؤمنین؛ ج ۱ و ۲، تهران: کتاب فروشی اسلامیه، ۱۳۷۷٫۲۱٫ عالم آرای شاه طهماسب (نویسنده نامعلوم)؛ کوشش ایرج افشار؛ تهران: دنیای کتاب، ۱۳۷۰٫۲۲٫ غفاری قزوینی، احمد؛ تاریخ جهان آرا؛ کوشش مجتبی مینوی؛ تهران: حافظ، ۱۳۴۳٫۲۳٫ فلسفی، نصرالله؛ زندگانی شاه عباس اول؛ ج ۱ و ۳، چ۲، تهران: علمی، ۱۳۷۵٫۲۴٫ فخری، محمد بن علی طباطبا؛ تاریخ فخری؛ ترجمه محمد وحید گلپایگانی؛ تهران: علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷٫۲۵٫ فومنی، عبدالفتاح؛ تاریخ گیلان؛ تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده؛ تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۹٫۲۶٫ القلقشندی، ابوالعباس احمد بن علی؛ صبح الاعشی فی صناعه الانشاء، قسمت جغرافیای تاریخی ایران در قرن نهم هجری؛ ترجمه محجوب الزویری؛ تهران: مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، ۱۳۸۴٫۲۷٫ کاشانی، ابوالقاسم؛ تاریخ اُلجایتو؛ اهتمام مهین همبلی؛ تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۸٫۲۸٫ لاهیجی، علی بن شمس الدین؛ تاریخ خانی؛ تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده؛ تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۲٫۲۹٫ مرعشی، میر تیمور؛ خاندان مرعشی مازندران؛ تصحیح منوچهر ستوده؛ تهران: اطلاعات، ۱۳۶۴٫۳۰٫ مرعشی، سید ظهیرالدین؛ گیلان و دیلمستان؛ تصحیح و تحشیه منوچهر ستوده؛ چ۲، تهران: اطلاعات، ۱۳۶۴٫۳۱٫ ____ ؛ طبرستان، رویان و مازندران؛ کوشش محمد تسبیحی؛ تهران: شرق، ۱۳۶۸٫۳۲٫ منجم یزدی، ملا جلال الدین؛ تاریخ عباسی یا روزنامه ملا جلال؛ کوشش سیف الله وحید نیا؛ تهران: وحید، ۱۳۶۶٫۳۳٫ نوایی، عبدالحسین (اهتمام)؛ شاه تهماسب صفوی (مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی، همراه با یادداشت های تفضیلی)؛ تهران: بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۰٫۳۴٫ ____؛ شاه عباس (مجموعه اسناد و مکاتبات تاریخی، همراه با یادداشت های تفضیلی)؛ ج ۱و ۲، تهران: زرین، ۱۳۶۷٫۳۵٫ نوزاد، فریدون؛ نامه های خان احمد خان گیلانی؛ تهران: بنیاد موقوفات محمود افشار، ۱۳۷۳٫۳۶٫ هدایت، رضاقلی خان؛ تاریخ روضه الصفای ناصری؛ تصحیح و تحشیه جمشید کیان فر؛ ج۸، تهران: اساطیر، ۱۳۸۰٫۳۷٫ Savory. R. M. (translated), History of Shah Abbas the Great , by Eskandar beg Monshi, volume. I, II, westview press, Boulder Colorado, 1978.منبع مقاله :فصلنامه ی علمی – پژوهشی، شیعه شناسی، سال نهم، شماره ۳۶، زمستان ۱۳۹۰