مقدمهمطالعات فرقه شناختی از منظر تاریخی می تواند بسیاری از گره های کور و ناپیدای حوادث تاریخی را آشکار نماید؛ به ویژه آنکه عمده حوادث و رویدادها، برخاسته از مسائل مرتبط با فرقه ها و اندیشه های فکری، سیاسی و مذهبی آنان است؛ از این رو شناخت هرچه بهتر و دقیق تر زوایای پنهان تاریخ اندیشه ها در بررسی های تاریخی و روابط افراد، گروه ها، حکومت ها و همچنین تحولات فکری آنان، اثر بسیار محوری و تعیین کننده ای دارد. با توجه به اهمیت این نگاه، مقاله حاضر در پی بررسی تعامل فکری و سیاسی امامیه و اشاعره است. بدیهی است در بررسی تاریخ و اندیشه هر فرقه ای، نیاز به بررسی مسائل جانبی و گاه بررسی مسائل مرتبط با فرقه های دیگر آن دوره یا حتی دوره های پیشین وجود دارد و از آن گریزی نیست، که در برخی موارد بسیار ضروری و با ارزش خواهد بود.در قرن چهارم، موقعیت سیاسی شیعه با تشکیل حکومت های شیعی فاطمیان، حمدانیان و آل بویه در مصر، شام و بغداد تقویت شد. مهم ترین حکومت شیعی در این دوره آل بویه بود که با تسلط بر برخی سرزمین های اسلامی در عراق و جبال مانند ری، قم، اصفهان، شیراز، کرمان و بغداد، جایگاه سیاسی بسیار مهمی در تاریخ اسلام به دست آوردند و به ویژه با تصرف بغداد به عنوان مرکز خلافت و نفوذ زیاد یک خاندان شیعی بر خلافت و خلیفه ی عباسی و از دیگر سو به خدمت گرفتن عالمان شیعی و همکاری آنان با این خاندان و همچنین به وقوع پیوستن حوادث بسیار مهم و اثربخش توسط آنان یا در دوره آنان، در تاریخ اسلام موقعیت ممتازی به دست آوردند.در آن دوران، برخی از حوادث و رخدادها از اندیشه ها و افکار فرقه های موجود در بغداد به وقوع پیوست؛ زیرا در بغداد آن روز، فرقه های مهمی در برابر یکدیگر صف آرایی کرده بودند که از مهم ترین آنان امامیه و اشاعره بودند.با توجه به ضرورت و اهمیت تعامل در مفهوم همگرایی و واگرایی دو فرقه ی امامیه و اشاعره، این مقاله در صدد بررسی تعامل فکری سیاسی این دو فرقه در عصر مورد بحث است.
تعامل فکری سیاسیدر اینجا به بررسی رفتارهایی پرداخته می شود که به طور مستقیم یا غیر مستقیم خاستگاه فکری سیاسی داشته اند و به تعبیری، اندیشه های سیاسی و رفتارهای سیاسی بین اشاعره و امامیه مورد پژوهش قرار می گیرد؛ زیرا بهترین شاهد بر تعامل فکری سیاسی آنان خواهد بود. همکاری با سلطان جائر، تقیه، خروج علیه حاکم مسلمان، جنگ با مسلمانان، جهاد و مانند آنها از مسائل مهم این بحث است که در ادامه مورد توجه قرار می گیرد.
همکاری با سلطان جائراشاعره پیرو اهل سنت و حدیث بودند که طبیعتاً نگاهی متفاوت با امامیه نسبت به خلافت و خلفای عباسی داشتند؛ بدین روی شاید مقایسه دیدگاه های آنان نتواند واقعیت را آن طور که بایسته است، بنمایاند؛ زیرا دیدگاه آنان برگرفته از شرایط موجود بوده است، اما به دلیل اینکه می توان از یک سو همین مسئله را درباره ی امامیه نیز مطرح کرد و از طرف دیگر چاره ای جز این نیست، ضرورت بررسی اندیشه های آنان آشکار می شود.اشعری بر این باور بود که در هر حال، مسلمان باید فرمانبردار حاکمان مسلمان باشد؛ حتی اگر آنان از دیانت و استقامت در راه دین بیرون روند، خروج و قیام علیه آنان با سلاح و شمشیر روا نیست و مسلمان باید از ورود در این گونه فتنه ها پرهیز کند (اشعری، ۱۳۹۷ق، ج۱، ص ۳۱)؛ و بر مسلمان است که از هر دعوت کننده به سوی بدعت و اهل هوی دوری و پرهیز کند (همان، ص ۳۳). این سفارش ها از سوی «اشعری» دلالت بر جایگاه حاکمان نزد آنان دارد؛ زیرا اهل سنت حاکم و خلیفه را فردی برگزیده از سوی مردم و صحابه و بزرگان دین می دانند که شأنیت دنیوی دارد و تنها برای اداره امور جامعه برگزیده شده است و حفظ کیان اسلام به وجود یک امیر و حاکم، بستگی دارد؛ بنابراین قیام علیه چنین فردی، تضعیف حکومت اسلامی است.شاهد دیگر، گفتار فردی است که در صدد توجیه اشتباه و خطای حاکمان و خلفاست. ابوالخیر احمدبن اسماعیل قزوینی شافعی در نظامیه بغداد به وعظ می پرداخت و به اصول فکری اشاعره باور داشت. در روز عاشورا به او گفتند: یزیدبن معاویه را لعن کن! گفت: او امام و مجتهد بود و در اجتهاد خود اشتباه کرده است. مردم با آجر به سوی او حمله بردند؛ از این رو پنهان شد و به قزوین کوچ نمود (ابن کثیر، ۱۴۰۸ق، ج۱۳، ص۹). این حادثه از تقابل بین پیروان مکتب اشعری و شیعیان حکایت دارد و همچنین تعصب ابوالخیر و مکتب او را می رساند که با استناد به اجتهاد، هر خطاکاری را از پیامدهای رفتاری دور می دانند.اندیشمندان مسلمان بر اساس شرایط سیاسی و اجتماعی با سیاستمداران همکاری یا تقابل داشته اند و همه آنان با شیوه ی یکسان با حاکمان برخورد نمی کرده اند، بلکه هر فرد با توجه به دیدگاه خود، چگونگی تعامل با حاکمان را پی ریزی می کرده است. اشاعره مانند امامیه دارای دوره حضور امام و یا عدم حضور را نداشته اند، گرچه رفتار سیاسی اجتماعی بنیانگذار مکتب آنان، دارای جایگاه ویژه خود بوده است؛ از این رو شاید درست باشد که اندیشه و رفتاری تقریباً یکسان مورد انتظار باشد، اما امامیه در دو دوره ی کاملاً متفاوت، دوره حضور امام و دوره غیبت را تجربه کردند و عالمان آنان در دوره غیبت تصمیم گیرنده بودند، اما اشاعره در این موقعیت قرار نگرفتند و برای آنان قبل و پس از حاکمیت آل بویه تفاوتی نداشت؛ اما برای امامیه همزمان با روی کار آمدن آل بویه، دوره غیبت امامان شیعه امامی آغاز شد و فرصتی نو فراروی شیعیان به وجود آمد تا از راه همکاری با آل بویه به تقویت شیعه بپردازند.به نظر می رسد در این زمینه تفاوتی میان اشاعره و امامیه وجود داشته باشد؛ زیرا اساس تفکر امامیه پیش از دوره ی آل بویه، بر عدم همراهی با حاکمیت و خلافت بود و حاکمان اموی و عباسی را غیر مشروع می پنداشتند و همکاری شیعیان با دربار را مگر در شرایط خاص روا نمی دانستند؛ با این حال تفاوت دیدگاه و عملکرد امامیه، در زمینه ی همکاری با آل بویه و دیگر حکومت ها آشکار می گردد؛ و آل بویه نیز به همکاری عالمان و مردمان پیرو مذهب امامیه، نیاز بسیاری داشتند و به همین روی، دانشمندان امامی نزد آل بویه جایگاه بالایی داشتند؛ اما در هر صورت، نگاه مصلحتی به این تعامل در دو سوی جریان، بین امامیه و آل بویه سبب شد همه ی سخنان و موضع گیری های عالمان امامی پذیرفته نشود و گاه با آنان برخورد شود و خواسته رقیبان امامیه، یعنی اشاعره و حنابله برآورده شود؛ مثلاً ممنوعیت برگزاری زیارت عاشورا و برخی مراسم شیعی دیگر، نمونه ای از این رویکرد مصلحت اندیشانه آل بویه است.امامیه با وجود ابراز مخالفت با حاکمیت، با هدف دستیابی به قدرت برای همراه ساختن حاکمان یا اعمال نفوذ در دربار آنان، با آنان ارتباط نیز برقرار می کردند و تنها در مواردی که ضرورت نداشت، به دربار خلفا نزدیک نمی شدند؛ در ضمن همکاری امامیه، معمولاً بر اساس نظر امامان(ع) بوده است؛ بنابراین نوعی هماهنگی میان آنان وجود داشته، اما هر فرد حنبلی بر اساس نظر خود به همکاری با حاکمیت می پرداخت که خود یکی از تفاوت های میان این دو گروه می باشد.اشاعره حاکمیت خلفا را شرعی و درست می دانستند و حتی همکاری با خلفا و حاکمانی که جائر و ستمکار باشند نیز در دیدگاه آنها رواست که خود جایگاه رهبری نزد اهل سنت و اشاعره را می رساند، در حالی که جایگاه امام و رهبر نزد امامیه کاملاً متفاوت بود؛ دیگر اینکه در آغاز، رویکرد مصلحتی به همراه همگرایی، در میان پیروان اشعری بیشتر بوده و به تدریج در اواخر دوره آل بویه به دلیل رقابت تنگاتنگ با حنابله و ضعف آل بویه و عالمان امامی، رویکرد واگرایی شدت گرفت و حتی در برابر همفکر خود حنابله قرار گرفتند، و تقابل بین اشاعره و حنابله، بغداد و دربار خلافت را به بحران کشاند.امامیه پس از عصر غیبت و ارتباط با آل بویه و ارتباط آل بویه با افکار معتزلی و زیدی، شاهد تحولی در زمینه ی تعامل سیاسی با حکومت ها شد؛ چه اینکه فقه سیاسی شیعه، از ارتباط میان امامیه و این گروه ها متأثر بوده است. تحول فکری سیاسی و فقهی امامیه نیز در این دوره ظهور کرد؛ نمونه ی آن مسئله همکاری با سلطان جائر است که به تفکیک جائر شیعی و غیر شیعی پرداختند که با نوشته شدن کتابی به نام رساله فی العمل مع السلطان به دست سید مرتضی، می توان شاهد تحول سیاسی مهمی توسط امامیه بود.خروج علیه حاکم واکنشی منفی است که به منظور براندازی حاکمیت صورت می گیرد و نفوذ در دستگاه حکومتی و همکاری با آنان برای احقاق حقوق پیروان و همکیشان انجام می شود و می توان گفت همکاری از لحاظ رتبی یک مرتبه پایین تر از خروج علیه حکومت است. نگاه مثبت به جریان امور، در همکاری ظهور بیشتری دارد، اما در خروج، نگاه منفی و رویکرد اصلاح ناپذیری حکومت، غلبه دارد. در میان اندیشمندان امامی، سید مرتضی به تبیین کلامی و کاربردی بحث همکاری با حاکم جائر پرداخت و با استناد به قرآن، نهج البلاغه، رفتار و گفتار امامان(ع) این مسئله را در میان شیعیان جا انداخت (سید مرتضی، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص ۹۴).نمونه ای از همکاری عالمان اشعری با خلافت چنین است: عضدالدوله، ابوبکر محمدبن طیب اشعری، معروف به باقلانی را نزد امپراتور روم فرستاد تا پاسخ نامه او را بدهد. باقلانی هنگام ورود نزد امپراتور روم، زمین را نبوسید و با عظمت و جلال بر او وارد شد (ابن اثیر، ۱۴۱۵ق، ج۷، ص ۴۰۱/ ابن کثیر، ۱۴۰۸ق، ج۱۱، ص ۳۵۰).به نظر می رسد همکاری عالم برجسته ی اشعری با عضدالدوله بویهی برخاسته از همان نگرش کلی او درباره ی حاکمان و خلفاست؛ گرچه عضدالدوله نیز ممکن است اهداف آشکار و پنهانی داشته باشد و مثلاً برای متعادل ساختن قدرت بین امامیه و اهل سنت، چنین فردی را اعزام کرده باشد.با توجه به مباحث بالا، باید گفت: اشاعره نسبت به حاکمیت نگاه مثبت داشته و در اواخر دوره آل بویه این رویکرد تقویت شده است؛ گرچه این رویکرد در زمینه تعامل با فرقه ها و به ویژه فرقه های اهل سنت تعدیل نشد و برخوردهای بسیار تندی از آنان نسبت به حنابله نقل شده است؛ با این حال رویکرد امامیه پیش از دوره آل بویه از اشاعره تندتر بود و جنبه ی منفی نگاه آنان در تعامل با حکومت ها روشن بود، اما در دوره ی آل بویه نگاه امامیه نسبت به حاکمیت تغییر بنیادی یافت و حتی نسبت به فرقه های شیعی و سنی تعدیل شد؛ در نتیجه می توان رویکرد هر دو فرقه را در تعامل سیاسی در این دوره بر اساس یک سیاست دانست؛ گرچه در تبیین این سیاست و عملکرد و شیوه تحقق آن، تفاوت هایی بین آنان وجود داشته است.
تقیهتقیه از جمله مسائل اساسی مذهبی بوده که گونه ای رنگ سیاسی نیز در آن آشکار است؛ به ویژه زمانی که تقیه در روابط بین فرقه ای و در ارتباط با حاکمان مطرح باشد.گفتنی است نگرش فرقه های اسلامی درباره «تقیه» مختلف بوده است: امامیه به ضرورت و درستی آن در پاره ای از شرایط سیاسی، اجتماعی و مذهبی باور دارد و به تعبیری، تقیه را امر واجبی می داند که انجام آن در زمان تسلط ظالمان و ستمگران، یک حکم است و هر کس با آن مخالفت کرده و خطری به جان، مال و آبروی مسلمانی وارد گردد، از فرقه ی امامیه بیرون رفته است (صدوق، ۱۴۱۸ق، ص ۵۱). تأکید بر تقیه به اندازه ای است که امام صادق(ع) ترک کننده تقیه را به مثابه ترک کننده ی نماز دانسته است (همان)؛ البته این نکته نیز بیان شده که اگر در نتیجه ی تقیه، خون مسلمانی در خطر باشد، عمل به آن درست نیست (مفید، ۱۴۱۰ق، ص ۸۱۱) و باید بدون رعایت تقیه، برای حفظ خون مسلمان اقدام نمود.بر اساس این دستور مؤکد امامان(ع)، باز کاوی عملکرد و رفتار پیروان مذهب امامیه در دوره آل بویه مهم است؛ چه اینکه از بررسی رفتار آنان بر اساس تفکر و اندیشه مذهبی امامیه در رابطه با تقیه، دورنمای مناسبی ارائه می گردد.گروه های اهل سنت، تقیه را به عنوان یک اصل مذهبی و یا سیاسی باور نداشتند؛ زیرا آن را زمینه ساز نفاق در جامعه می دانستند. اشاعره نیز بر اساس همین عقیده تقیه را درست نمی دانستند؛ البته شاید به دلیل عنایت اشعری به ابن حنبل، او نیز بر این باور باشد که تنها در سرزمینی که مشرکان تسلط دارند، تقیه رواست و در غیر آن، نه ضرورت دارد و نه جایز است (محمود محمد، ۱۴۰۶ق، ص ۹۱)؛ بنابراین در سرزمین های اسلامی تقیه و پنهان کردن باور خویش جایز نیست.اشعری در یکی از کتاب های خویش گفته است: در زمینه ی تقیه بین مسلمانان اختلاف نظر وجود دارد: شیعیان به جواز آن باور داشته و اینکه: امام می تواند بر اساس تقیه، کفر و فسق را آشکار کند و یا به آنها راضی باشد و در این زمینه به عمل پیامبر(ص) در دوران مکه استناد می کنند؛ اما دیگران آن را بر پیامبر(ص) و امام روا نمی دانند (اشعری، ۱۳۶۹ق، ج۱، ص ۴۷۰). ظاهر گفته ی اشعری این است که غیر شیعه و به ویژه اهل سنت، به طور کلی با مسئله تقیه مخالف هستند. این رفتار در اواخر دوره آل بویه به اوج خود رسید و اشاعره در برابر حنابله با خشونت برخورد کردند و کشمکش بین آنان تا مدت ها پس از آل بویه نیز ادامه داشت.با یک بررسی تاریخی در این زمینه می توان گفت: اشاعره بر اساس نظر مکتب خود به تقیه عمل ننموده و بارها به مخالفت با امامیه و حتی فرقه های اهل سنت پرداختند، اما امامیه گاه بر اساس دیدگاه مکتب خود بر اساس تقیه عمل کرده اند؛ زیرا آنان تقیه را در شرایط وجود خطر برای جان، مال و ناموس مسلمانان واجب می دانستند و در نتیجه، تقیه نکردن آنان در دوره ی آل بویه برگرفته از اقتدار شیعیان بوده است؛ اما پس از سقوط حکومت آل بویه و قدرت یافتن حنابله و اشاعره و تضعیف شیعیان و عالمان امامی، برخوردهای تعصب آمیزی که درگیری و خونریزی در پی داشته باشد، درست نبوده است؛ برای مثال در عاشورای سال ۴۵۸ قمری مردم محله ی کرخ، مغازه های خود را بسته، زنان را حاضر کردند و بر اساس سنت خود به نوحه گری بر حسین [(ع)] پرداختند و سبب اختلاف با اهل سنت شدند؛ و مردم محله ی کرخ از خلیفه عذرخواهی کردند و خلیفه توقیعی درباره ی کفر کسانی که صحابه را سب و بدعت را آشکار کنند، صادر کرد (ابن کثیر، ۱۴۰۸ق، ج۱۲، ص ۹۳)؛ بنابراین پذیرفتنی است که برخی شیعیان امامی تندرو به چنین اقداماتی دست زده و با جریان سازی، در صدد فراهم آوردن شرایط برای انجام سنت های خود بودند.از سوی دیگر خلفا و حاکمان بویه نیز در نهایت، برای حفظ کیان حکومت خود، با همه ی فرقه ها برخورد می کردند؛ مثلاً در سال ۳۹۳ قمری عمید الجیوش به دلیل وقوع فتنه بزرگ در بغداد و فعالیت زیاد عیاران و اختلاف شیعه و سنی، برگزاری مراسم مذهبی شیعیان و سنیان را ممنوع نمود و از جمله برگزاری مراسم عزا بر حسین [(ع)] را منع کرد و همچنین جاهلان سنی باب بصره و باب شعیر را از برگزاری عزا بر مصعب بن زبیر منع نمود و حتی شیخ مفید را تبعید کرد (همان، ج۱۱، ص ۳۳۲/ همو، ۱۴۱۵ق، ج۸، ص ۲۶)؛ بنابراین در صورت وجود خطر برای قدرت آنان، حتی با گروه های اهل سنت نیز برخورد صورت می گرفته است.در حقیقت هر دو گروه امامیه و اشاعره در صدد اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر بودند که سبب بروز تنش هایی در بغداد شد؛ با این تفاوت که اشاعره اصلی فراتر از امر به معروف که حاکم بر این اصل باشد، نداشتند، اما در باور امامیه اصلی مهم تر از امر به معروف به نام تقیه وجود داشت که در اولویت قرار داشت؛ زیرا در نبود شرایط تأثیرگذارری، اجرای امر به معروف روا نیست؛ پس عمل به تقیه در اولویت بود؛ و در مجموع باید گفت این مسئله نه تنها به تعامل فکری سیاسی این دو فرقه کمک ننمود، بلکه در افزایش چالش و بحران و در نهایت تقابل سیاسی آنان تأثیرگذار بود.