نسخه تازه یاب و اطلاعات جدید و مهم از زیدیه ایرانمعرفى نسخه اخیراً بخشى از نسخه اى نفیس در ۳۲ صفحه که به زبان عربى و به خطى خوش نگاشته شده به دست آمده است که تاکنون با عنوان «رساله فى علماء الزیدیه» در یکى از کتابخانه هاى عراق نگاهدارى مى شده است.[۲۴] بخش اصلى این نسخه را رساله اى تشکیل مى دهد در بیست و هفت فصل و یک خاتمه که توسط یکى از دانشمندان زیدى شمال ایران در نیمه هاى قرن هشتم نوشته شده است. بخش اصلى و با اهمیت این رساله را مشیخه اى تشکیل مى دهد که در آن مؤلف به ذکر نام عالمان زیدى در شمال ایران و برخى از کتاب هاى آنان بهویژه در سده هاى ششم تا هشتم هجرى پرداخته است.اگرچه نام مؤلف و گردآورنده این مجموعه در بخش موجودِ این نسخه خطى دیده نمى شود، ولى بر اساس دو کتاب مطلع البدور و طبقات الزیدیه الکبرى مى توان احتمال داد که مؤلف آن شخصى با نام «ملا یوسف حاجى گیلانى» باشد که از زیدیان ناصرى مذهب شمال ایران بوده است; در این دو کتاب از او با عناوین مختلف و از جمله «ملا یوسف حاجى زیدى ناصرى جیلانى» به صورت مکرر یاد شده است و تصریح شده که وى صاحب کتابى در تراجم و رجال بوده است.[۲۵] این احتمال از آنجا تقویت شد که در مقایسه نقل قول هاى متعدد صاحبان دو کتاب پیش گفته و به خصوص کتاب تازه منتشرشده مطلع البدور با آنچه در این رساله آمده است دریافتیم که در بیشتر موارد، اطلاعات داده شده تنها در این نسخه یافت مى شود. موارد معدودى از این نقل ها که در این رساله دیده نمى شود نیز به احتمال زیاد مربوط به آن فصل هایى از این رساله است که به دلیل ناقص بودن این نسخه به دست ما نرسیده است. متاسفانه یازده فصلِ آغازین از مجموع بیست و هفت فصل این رساله، در این نسخه وجود ندارد.در این نسخه علاوه بر این رساله دو سند تاریخى مهم دیگر نیز وجود دارد:یکى نامه یکى از شخصیت هاى زیدیه شمال ایران در سده هاى هفتم و هشتم به نام «حسین بن محمد بن صالح بن مرتضى» (م ۷۱۴ه.ق) که در ماه جمادى الاولى سال ۷۰۲ هجرى قمرى خطاب به فرزندش یحیى[۲۶] نگاشته است.و دیگرى حکمى که یکى از امامان زیدیه در شمال ایران به نام «ناصرللحق ابوعبدالله حسین بن حسن» (م ۴۷۲ه.ق)[۲۷] به شخصى به نام «ابویوسف یعقوب بن محمد»[۲۸] جهت تصدى قضاوت نوشته است. ولى متأسفانه این متن، به دلیل افتادگى نسخه از آخر آن، ناتمام و ناقص است.در ادامه مرورى بر مهم ترین نکات تاریخى و فرقه شناسانه موجود در بخش هاى مختلف این رساله خواهیم داشت و در پایان فهرست بخش هاى اصلى نسخه ارائه خواهد شد.
مرورى اجمالى[۲۹] آنچه در اولین نگاه روشن مى شود استمرار سنت علمى و ادامه حیات فرهنگى و دینى زیدیه شمال ایران در سده هاى هفتم و هشتم هجرى قمرى است. در این رساله نام بیش از یکصد شخصیت متاخر زیدیه به همراه برخى توضیحات درباره آنها آمده است. بیشتر این دانشمندان که تاکنون براى ما گمنام بودند از ناصرى مذهبان زیدیه اند و تا زمان تألیف کتاب در قرن هشتم در شمال ایران مى زیسته اند. بیشتر این عالمان از مناطق مختلف شهرى و روستایى غرب مازندران و شرق گیلان هستند; پسوندهاى نام این افراد گواهى آشکارى بر انتساب آنها به خطه سرسبز شمال ایران است. بسیارى از این مناطق امروزه نیز با همان نام ها شناخته مى شوند و در مواردى نیز تغییر نام یافته اند. برخى از این لقب ها عبارت اند از: خانکجى، هوسمى، دیلمى، بجارپسى، جیلى، داخلى، لیاهجى، تجنى، خشکرودى، تنهجى، کالموتى، اشکورى، نیروسى، ایوازى، رویانى، کلارى، پشته اى، تمشدهى، تنجرودى، مرکالى، کرفستانى، ملاتى، میالفجى و… .تألیف چنین رساله اى که در بخش اصلى آن به شرح حال عالمان، معرفى تألیفات آنها و بازشناسى سلسله اساتید و شاگردان مى پردازد، حاکى از استمرار سنت مشیخه نگارى در میان زیدیان شمال ایران حداقل تا قرن هشتم هجرى است. همچنین از آنجا که این تألیف همچون بیشتر تألیفات عالمان زیدى این دیار به زبان عربى نگاشته شده دلالت بر رواج زبان عربى به عنوان زبان علمى و مذهبى در میان زیدیه ایران دارد.با بررسى این رساله نکات مهمى درباره این دوره از تاریخ زیدیه ایران روشن مى شود:۱٫ استمرار حضور دو مکتب ناصریّه و قاسمیه در میان زیدیه شمال ایران و متمایز بودن آنها از یکدیگر در طول قرون متمادى از قرن سوم تا هشتم;این رساله در سه فصل به معرفى عالمان پیرو قاسم بن ابراهیم رسّى (م ۲۴۶ه.ق) و نواده اش هادى یحیى بن حسین (م ۲۹۸ه.ق) ـ که با عنوان قاسمیه یا هادویه شناخته مى شوند ـ و تألیفات آنها مى پردازد. عالمان قاسمى و هادوى کاملا جدا از دیگر عالمان زیدیه، عمدتاً ناصرى مذهب، ذکر شده اند.نویسنده رساله در خصوص هادى حقینى (م۴۹۰ه.ق) که از امامان زیدیه شمال ایران در قرن پنجم بوده[۳۰] تصریح مى کند که وى قاسمى مذهب بوده است و به مناظره اى بین او و شخصیتى از ناصرى مذهبان با نام ابوالفرج بنوهسودان اشکورى در خصوص مسئله اى فقهى در باب طهارت اشاره مى کند.۲٫ اشاره به دو فرستاده امام زیدیه یمن، که در متن رساله از او با عنوان امیرالمؤمنین یمنى یاد شده، است; این فرستادگان در دهه نخست قرن هفتم براى دعوت به امامت امام یادشده از یمن به شمال ایران آمده بودند. ما پیش از این با نام این دو فرستاده آشنا بودیم; ولى در برخى از منابع زیدیه نام آنها به درستى ضبط نشده است. بنا بر تصریح مؤلف این رساله این دو داعى فقیه محمد بن قاسم بن محمد بن نصیر[۳۱] و فقیه محمد بن أسعد بودند.از ظاهر عبارت مؤلف چنین بر مى آید که هر دو داعى در شمال ایران درگذشته اند.[۳۲] از نکات مهم این رساله تصریح به سال وفات این دو داعى است که گویا هر دو در سال ۶۴۷ هجرى قمرى بدرود حیات گفته اند. این نکته از آن جهت اهمیت دارد که تاکنون در هیچ یک از منابع زیدى و غیرزیدى به تاریخ وفات این دو عالم زیدیه یمن که به ایران فرستاده شده بودند اشاره نشده بود.[۳۳]۳٫ وجود امامان و مدعیان مقام پیشوایى در میان زیدیه شمال ایران در قرن هفتم;در حالى که اطلاعات ما پیش از این و بر اساس منابعِ پیش تر یادشده حداکثر از وجود امامان زیدیه تا قرن ششم حکایت داشت، این رساله از شخصیت هاى متعددى با عنوان امام در قرن هفتم یاد مى کند. در چند مورد به دعوت و امامت آنها نیز تصریح مى کند که عبارت اند از:ـ امام حیدر بن محمد حسنى; و فرزند وى:ـ امام محمد بن حیدر بن محمد حسنى; نویسنده رساله تصریح مى کند که دعوت امام محمد بن حیدر در رجب سال ۶۶۳ و وفات او در روز شنبه سوم ربیع الاول سال ۶۶۷ هجرى قمرى واقع شده است. پدر و پسر در کنار هم در «تنهیجان» مدفون گشته اند.ـ امام یحیى بن ملک داد بن محمد از نسل داعى محمد بن زید حسنى[۳۴] (م ۲۸۷ه.ق); بنابر تصریح مؤلف وفات یحیى بن ملک داد در روز جمعه ۲۳ ذى القعده سال ۶۷۷ هجرى قمرى بوده است.ـ امام (یا امیر) جلال الدین ابوجعفر بن محمود ثائرى حسینى که به نظر مى رسد از نوادگان امام الثائربالله ابوالفضل (م ۳۵۰ه.ق)، پسر عموى ناصرللحق حسن بن على، باشد. بنابر نقل این رساله او در سال ۶۳۱ هجرى قمرى وفات یافت.۴٫ اشاره به قتل «سید خورکیا لاهیجانى» در سال ۶۴۷ هجرى قمرى; در دیگر منابع نیز همچون تاریخ گیلان و دیلمستان (ص۹۶) از او به عنوان یکى از شخصیت هاى مطرح در قرن هفتم یاد شده است. اطلاع چندانى از شرح حال او نداریم; محتمل است که وى نیز از رهبران زیدیه در آن مقطع تاریخى بوده باشد. مقبره او هم اینک در «بقعه چهار پادشاه» در شهر لاهیجان زیارتگاهى مشهور است و بنا بر گزارش «رابینو» بر اساس کتیبه موجود در آن بقعه نسب او به امامِ زیدیه محمد بن ابراهیم حسنى مشهور به ابن طباطبا برادر امامِ زیدیه قاسم بن ابراهیم رسّى مى رسد.[۳۵]۵٫ تعیین دقیق تاریخ وفات چند شخصیت کمتر شناخته شده از دانشمندان زیدیه شمال ایران; همچون:ـ فقیه نورالدین مهدى بن ابى طالب در ۲۵ رجب ۶۳۱ هجرى قمرى;ـ فقیه محمد بن ابوجعفر باجویه[۳۶] در ۶۳۱ هجرى قمرى;ـ فقیه محمد بن صالح بن مرتضى لیاهجى در رمضان ۶۷۵ هجرى قمرى;ـ فقیه حسین بن محمد بن صالح بن مرتضى در ۷۱۴ هجرى قمرى;ـ فقیه شعیب بن دلیر بن مرتضى در روز شنبه دهم ربیع الاول ۷۲۷ هجرى قمرى;ـ فقیه حسن بن ناصر بن زید در دهه آخر محرم ۷۲۷ هجرى قمرى مطابق با ۱۹ اسفندیار;ـ استاد حسن بن محمد بن على استادى در اواسط صفر ۷۲۷ هجرى قمرى.۶٫ تصریح به محل دفن تعدادى از شخصیت هاى مهم زیدیه شمال; از جمله:ـ دو برادر از دانشمندان زیدیه گیلان یعنى شهرآشوب و شهرمزن که در «میالفجان» مزارى مشهور و معروف دارند.[۳۷]ـ فقیه شهید سرف دار که در «رمک»[۳۸] مزارى معروف داشته است.ـ فقیه ابوالعباس مقرى دیلمى که در «جره دشت»[۳۹] مزارى مشهور دارد.ـ حسن بن قاسم نیروسى که در «لفوت»[۴۰] دفن شده است.ـ امام محمد داعى حسنى که در «اشناکو»[۴۱] مدفون است و مزارى مشهور و نسلى معروف دارد.ـ فقیه محمد بن على بن ابراهیم کرفستانى استاد مؤلفِ رساله که در «رى» مدفون شده است.ـ قاضى زید بن محمد کلارى که در «رأس لنجا»[۴۲] به خاک سپرده شده است.ـ سید ابوالحسن حقینى که او نیز در «رأس لنجا» مدفون است.ـ سید ابوالرضا که در نواحى «لنجا» در «اسفجین»[۴۳] دفن شده است.۷٫ محوربودن شخصیت فقیه شمس الدین محمد بن صالح بن مرتضى (م ۶۷۵ه.ق) در قرن هفتم و ادامه فقاهت و ریاست در فرزندان او تا سه نسل; ظاهراً آخرین افرادى که در این رساله از آنها نام برده شده است نسل سوم محمد بن صالح هستند که باید معاصران مؤلف بوده باشند; و این خود مى تواند شاهدى باشد بر اینکه رساله در نیمه دوم قرن هشتم هجرى قمرى تألیف شده است.۸٫ تبیین رابطه استاد و شاگردى در میان عالمان زیدى مذهب شمال ایران با محوریت دو شخصیت: «بهاءالدین یوسف بن ابى الحسن بن ابى القاسم دیلمى مرکالى» و «شمس الدین محمد بن صالح بن مرتضى»;در فصلى مستقل براى هر یک از این دو دانشمند قرن هفتم، اساتید و شاگردان متعددى ذکر شده است که در نهایت، سلسله اساتید هر دو شخصیت از یک طریق به امام مشهور زیدیه قاسم بن ابراهیم رسّى (م ۲۴۶ه.ق) و از طریقى دیگر به ناصرللحق حسن بن على (م ۳۰۴ه.ق) و از طریق وى به امام هفتم اثناعشریه و پدران بزرگوارش تا پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى رسد.علاوه بر اتصال سند ناصریه به پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از طریق امامان اثناعشریه، آنچه در ذکر این سلسله حائز اهمیت تلقى مى شود، امکان دستیابى به تاریخ و دوره حیات برخى از دانشمندان گمنام زیدیه ایران از آغاز تا قرن هشتم هجرى قمرى است که با استفاده از نظام طبقات میسر خواهد شد.۹٫ توضیح برخى اصطلاحات رجالى رایج در مورد عالمان زیدیه; در فصلى از این رساله مؤلف توضیح مى دهد که مراد از هر یک از اصطلاحات رجالى که جنبه اختصارى و رمزگونه دارد، چیست. در این فصل علاوه بر توضیح ده اصطلاح رجالى، از بیست و نه شخصیت مهم زیدیه نیز نام مى برد. به نظر مى رسد آنچه را که سال ها پیش از این مرحوم محمدتقى دانش پژوه به عنوان مشیخه دوم از «دو مشیخه زیدى» منتشر کرده است، عیناً رونوشتى از همین فصل باشد. آن مشیخه در مقدمه نسخه اى در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران با شماره ۶۶۲۳ نگاهدارى مى شود که به گمان مرحوم استاد دانش پژوه نسخه اى از کتاب الابانه[۴۴] است. در آن نسخه به دنبال مشیخه مذکور، شرح مختصرى نیز آمده که شامل توضیحاتى درباره برخى از شخصیت هایى است که نام آنها در مشیخه آورده شده است. این شرح را مى توان شرحى بر فصل هفدهمِ همین رساله دانست.به دلیل اهمیت این نکته و نیز وجود برخى اغلاط در نسخه منتشر شده توسط استاد دانش پژوه، ما آن متن را به همراه شرح مختصرش پس از تصحیح مجدد، ضمیمه این نوشتار خواهیم کرد.۱۰٫ معرفى تألیفات امام بزرگ و صاحب مکتب زیدیه ناصر کبیر حسن بن على (۳۰۴ هـ.ق);پیش از این بیشترین تعداد تألیف نام برده شده براى ناصر کبیر را از کتاب الفهرست سراغ داشتیم. ابن ندیم (م ۳۸۰ ه.ق) در سال ۳۷۷ قمرى از ۱۴ کتاب ناصر نام برده و افزوده است: «این همه آن چیزى است که از کتاب هاى او دیده ایم; اما برخى از زیدیه گمان دارند که وى حدود یکصد تألیف دارد ولى ما آنها را ندیده ایم».[۴۵]رجالى مشهور شیعه احمد بن على بن احمد بن عباس نجاشى (۳۷۲ـ۴۵۰هـ.ق) نیز در کتاب رجال خود تنها از شش کتاب ناصر یاد کرده است.[۴۶] محمد بن على بن شهرآشوب (م ۵۸۸ه.ق) نیز آورده است. «الناصر للحق إمام الزیدیه له کتب کثیره منها: کتاب الظلامه الفاطمیه»[۴۷] و حمید بن احمد محلّى (م ۶۵۲ه.ق) از چهار کتابِ او نام مى برد و مى افزاید که تعداد کتاب هاى او چهارده کتاب است که همگى معروف و مشهورند.[۴۸] اما مؤلف این رساله به بیش از یکصد و پنجاه تألیف ناصر کبیر اشاره مى کند و به مناسبت توضیحات مفیدى دیگرى نیز ارائه مى نماید; هرچند روشن است که او خود همه این کتاب ها را ندیده است. مؤلف افزوده است که آنچه ما نمى دانیم بیش از آنى است که مى دانیم و نقل کرده که تألیفات او بر طبق مذهب قاسمیه بیش از سیصد تألیف است!همچنین در ضمنِ توضیحاتى که به مناسبت برخى از کتاب ها مطرح شده است، دو نکته جلب توجه مى کند:ـ اختلاف نظرى که در خصوص نسبت کتاب «العلل» به ناصر کبیر در میان زیدیه وجود داشته است; چراکه آنان معتقد بودند که شریعت معلّل به علّت ها نیست و از همین جهت برخى از عالمان زیدیه این کتاب را ساخته و پرداخته ـ ملحدان که احتمالا مرادشان اسماعیلیه است ـ مى دانستند.ـ تشکیک در نسبت کتاب «النصیحه» به ناصر کبیر; برخى ازعالمان زیدیه این کتاب را تألیف سیدحسین هارونى ـ پدر امامِ زیدیه مؤیدبالله احمد بن حسین هارونى ـ که امامى مذهب بوده است مى دانسته اند و معتقد بوده اند که او این کتاب را به دلیل امامى مذهب بودن و معتقد نبودن به امامان دعوت، براى کاستن ازمنزلت امامان زیدیه نوشته و به ناصر کبیر نسبت داده است!از این نکته، که به همین اجمال در متن این نسخه آمده است، برمى آید که گویا در این کتاب مطالبى بر خلاف معتقدات زیدیه و بر طبق مذهب امامیه وجود دارد. این مطلب از آن نظر اهمیت دارد که در خصوص تعیین مذهب واقعى ناصر کبیر و اینکه آیا او واقعاً زیدى مذهب بوده یا امامى مذهب اختلاف نظرهایى وجود دارد. هرچند شواهد و قراینِ اعتقاد او به مذهب زیدیه بسیار است.۱۱٫ معرفى عالمان سه مکتبِ «اهل ظاهر»، «اهل حدیث» و «اهل رأى» از مکاتب فقهى کلامى اهل سنت;در این بخش به احمد بن حنبل شیبانى و محمد بن ادریس شافعى و کسانى که در طبقه آنان قرار مى گیرند به عنوان عالمان «اهل حدیث» اشاره مى شود و تصریح شده است که برخى احمد بن حنبل را از «اصحاب ظاهر» شمرده اند.«اصحاب رأى» نیز شامل ابوحنیفه نعمان بن ثابت و مالک بن انس و کسانى است که در طبقه آنان قرار مى گیرند.مؤلف «اصحاب حدیث» را کسانى مى داند که به خبر واحد عمل مى کنند، هرچند قیاس با آن مخالف باشد; در حالى که «اصحاب راى» در چنین حالتى قیاس را ترجیح مى دهند و از کتاب مفاتیح العلوم نقل مى کند که شافعیان و مالکیان و حنبلیان «اصحاب حدیث»; و حنفیان، «اصحاب رأى اند».۱۲. بیان نسب کامل چهار پیشواى مذاهب مشهور اهل سنت یعنى ابوحنیفه، شافعى، مالک و احمد حنبل و اشاره به برخى از یاران ابوحنیفه و شافعى;اصحاب ابوحنیفه: ابویوسف شیبانى، جصّاص، ابوالحسن کرخى و ابوجعفر جبولى.اصحاب شافعى: عبدالرحمن نواده شافعى، رافعى قزوینى، حاکم مروزى، ابواسحاق مروزى، ابواسحاق فیروزآبادى، ابواسحاق معزلى، ابواسحاق اسفراینى، مزنى و ابوعباس بن سریح.۱۳٫ نام بردن از هفتاد و شش تن از بزرگان صحابه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جمله: على(علیه السّلام) ، حسن(علیه السّلام) ، حسین(علیه السّلام) ، عباس بن عبدالمطلب، ابوبکر، عمر، عثمان و… که در پایان به نقل از قول بهاءالدین یوسف بن ابى الحسن ـ شخصیت زیدى که پیش تر ذکر آن گذشت ـ آورده است: اینها بزرگانى از صحابه هستند که قولشان حجت است.۱۴٫ نام بردن از نود ودو تن از صحابه و یاران وفادار پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که پس از پیامبر پیرو على بن ابى طالب(علیه السّلام) بوده و معاویه را به دلیل ادعاى مقام امامت گمراه مى دانستند;۱۵٫ نام هفتاد و شش تن «اصحاب صفّه»;۱۶. نام هفتاد و سه فرقه اسلام و از جمله فرقه زیدیه و اشاره به حدیث نبوى با این مضمون که امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم خواهند شد که همه آنها با یهود و نصارى خواهند بود مگر یکى از آنها.اگرچه اصل روایت «افتراق امت» مشهور و معروف است; ولى آنچه در این رساله ذکرشده مبنى بر اینکه همگى با یهود و نصارى خواهند بود تازگى دارد. آنچه در روایات دیگر آمده آن است که امت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم مى شوند; همان گونه که یهود به هفتاد و یک فرقه و نصارى به هفتاد و دو فرقه تقسیم شدند.در پایان نیز به نقل از کتاب الحجج الواضحه فى الإمامه تألیف ناصرللحق[۴۹] مى گوید که آن فرقه اى که پیامبر استثنا کرده اند همان فرقه زیدیه است. همین مطلب را از دو کتاب أنوار الیقین[۵۰] و المشکاه[۵۱] نیز نقل مى کند.
پی نوشت ها :
[۲۴]. بر خود لازم مى دانم همین جا از استاد گرانمایه و محقق ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمین سید محمدرضا حسینى جلالى که این اطلاع را در اختیار بنده گذاشته و در تهیه تصویرى از این نسخه مرا یارى فرمودند، تشکر کنم.[۲۵]. عبدالسلام وجیه، أعلام المؤلفین الزیدیه، ص۱۱۷۴٫[۲۶]. از محمد بن صالح بن مرتضى و فرزندان و نوادگانش بارها در متن همین رساله به عنوان شخصیت هاى زیدیه ناصرى در قرن هفتم و هشتم یاد شده و در مورد آنان توضیحاتى ذکر شده است.[۲۷]. حسین ناصر مشهور به ناصر هوسمى یا ناصر صفیر که پیش از این به نام و دوره او اشاره کردیم. براى اطلاع بیشتر در مورد این امام زیدیه شمال ایران بنگرید: أخبار ألائمه الزیدیه، ص۱۵۱ـ۱۵۲، حمید بن احمد محلى، الحدائق الوردیه، ج۲، صص۱۹۵ـ۱۹۶ و مؤیدى، التحف فى شرح الزلف، ص۲۲۲٫[۲۸]. استاد ابویوسف هوسمى فرزند شیخ أبوجعفر محمد بن یعقوب هوسمى قرشى. مقایسه کنید: طبقات الزیدیه الکبرى، ج۳، ص۱۲۷۲٫[۲۹]. در این نوشتار به مرور و معرفى اجمالى محتواى این رساله بسنده شده است. توضیحات بیشتر در مورد نام ها و نشانى ها و دیگر مطالب این رساله را به زمان انتشار کامل متن تصحیح شده این نسخه موکول مى نمایم. و من الله التوفیق.[۳۰]. در خصوص شرح حال امام هادى حقینى که پیش تر نیز از او یاد کردیم، رک: أخبار أئمه الزیدیه، صص۱۴۲ـ۱۴۶; حمید بن احمد محلى، الحدائق الوردیه، ج۲، صص۱۹۷ـ۲۰۱٫ همچنین نویسنده در خصوص این شخصیت علوى نوشتارى را فراهم آورده که امیدوار است به زودى توفیق نشر یابد.[۳۱]. در الحدائق الوردیه: محمد بن قاسم بن نصیر (ج۲، ۳۵۱) و در مقدمه المهذب به نقل از الحدائق الوردیه: محمد بن قاسم بن بصیر (ص: ح) و در طبقات الزیدیه الکبرى به نقل از کتاب سیره المنصوربالله: محمد بن قاسم و یحیى بن بصیر (ج۳، ص۱۲۸۲)[۳۲]. محتمل است دو امامزاده اى که در شهر لاهیجان با نام سیدمحمد یمنى شناخته مى شوند مدفن این دو باشد. این در حالى است که استاد عبدالسلام وجیه بدون ارائه مستندى ادعا کرده که محمد بن اسعد به یمن بازگشته است (اعلام المؤلفین الزیدیه، ص۸۶۲) و در مقدمه المهذب نیز در حالى که گویا اصل بازگشت او و به دنبال آن تألیف کتاب المهذب را در یمن قطعى انگاشته است در خصوص تاریخ بازگشت وى اظهار بى اطلاعى مى کند. (رک: حسنى، مقدمه المهذب، ص: ح)[۳۳]. به عنوان نمونه محقق کتاب المهذب در بیان شرح حال گردآورنده آن یعنى محمد بن اسعد، صرفاً با توجه به تاریخ ثبت شده در نسخه اى از این کتاب حدس زده است که وى تا تاریخ ۶۴۴ هجرى زنده بوده است. (ص: ط) در کتاب اعلام المؤلفین الزیدیه نیز در شرح حال محمد بن اسعد صرفاً به اینکه وى بعداز ۶۰۳ هجرى وفات یافته، اکتفا کرده است. (ص۸۶۲)[۳۴]. مى دانیم که داعى محمد بن زید در سال ۲۸۷ هجرى قمرى در جنگ با سامانیان در گرگان به قتل رسید و فرزندش زید بن محمد بن زید پس از اسارت به ماوراءالنهر برده شد و نسل وى در همان جا اقامت گزیدند. رک: اخبار ائمه الزیدیه، ص۲۳ـ۲۴٫[۳۵]. رابینو، سفرنامه مازندران و استرآباد، ص۲۸۷٫[۳۶]. اطلاعات اندکى از وى در: طبقات الزیدیه الکبرى، ج۲، ص۹۴۱ آمده است.[۳۷]. «میالفجان» امروزه «مالفجان» نامیده مى شود و در نزدیکى «سیاهکل» در استان گیلان واقع است.[۳۸]. «رمک» محله اى بزرگ در شرق «رامسر» کنونى.[۳۹]. شاید «جواهردشت» در نزدیکى «رامسر»، در سمت رو به دریاىِ کوه «سُماموس». نام این کوه مشهور، با ۳۶۲۰ متر ارتفاع، در این رساله «سُمامست» ضبط شده است.[۴۰]. واقع در ده کیلومترى شمال «آستانه اشرفیه».[۴۱]. امروز «اشکونکوه»، واقع در ابتداى جاده رامسر به جواهرده.[۴۲]. به تلفط فارسى «سر لنگا» و «لنگا»، مناطق جنوب «عباس آباد» از توابع شهرستان «تنکابن».[۴۳]. امروز و به تلفظ فارسى «اسپچین» در شرق «عباس آباد».[۴۴]. الابانه فى مذهب الناصر للحق، یکى از مهم ترین و مشهورترین کتب فقهى ناصریه است که توسط عالم قرن پنجم زیدیه ایران، ابوجعفر محمد بن یعقوب هوسمى تألیف شده است و خود وى و دیگر عالمان زیدیه ایران شرح ها و حاشیه هاى متعددى بر آن زده اند.[۴۵]. ابن ندیم، الفهرست، ص۲۴۴٫[۴۶]. نجاشى، رجال النجاشى، صص۵۷ـ۵۸٫[۴۷]. ابن شهر آشوب، معالم العلماء، صص۱۲۶ـ۱۲۷٫[۴۸]. حمید بن احمد محلى، الحدائق الوردیه، ج۲، ص۵۸٫[۴۹]. در همین رساله نام این کتاب در میان تألیفات ناصر ذکر شده است. در صورت صحت انتساب این کتاب به ناصر کبیر و مطالب نقل شده از آن، این نقل ها به روشنى به گرایش زیدى او دلالت دارد.[۵۰]. أنوار الیقین فى إمامه أمیرالمؤمنین(ع)، این اثر که در دست انتشار است، تألیفى از امام زیدیه یمن حسن بن بدرالدین متوفاى ۶۷۰ هجرى قمرى است. رک: تراث الزیدیه، ص۱۲۷٫[۵۱]. این کتاب در متن همین رساله به «محمد بن حسن شریحى مویدى» نسبت داده شده است.