سه روز در بحرین، دیار کهن تشیع

 

  ساعت /۵ روز یکشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۴ با هواپیمایی بحرین که نامش طیران الخلیج است، عازم بحرین شدم. برای من دیدن بحرین، یکی از مراکز اصلی تشیع در خلیج فارس، با آن تصورات تاریخی پیشین که از کتابهای سیره و تاریخ می شناختم، می توانست بسیار جذاب و جالب باشد. سالها بود که تاریخ بحرین را از آغاز اسلام به این سو و مخصوصا دوره صفویه در کتابها مطالعه می کردم، اما تاکنون موفق به دیدن آن نشده بودم… بسم الله الرحمن الرحیم در سالهای پایانی دولت صفوی، این منطقه مورد تاخت و تاز خوارج عمان قرار گرفت و دولت صفوی هم که مسؤولیت آنجا را داشت اما خود حال و روز خوبی نداشت، سپاهی فرستاد که گویا همه افراد آن در سال ۱۱۲۹ کشته شدند و نتوانستند کاری انجام دهند. عاقبت خوارج با گرفتن مبالغی هنگفتی پول حاضر به تخلیه این جزیره شدند. در این ماجرا شمار بی شماری از علمای این دیار پراکنده گشتند و حوادث دیگر. شرحی از این وقایع را مرحوم سید عبدالعزیز طباطبائی در مقدمه حدائق و ضمن شرح حال بسیار خوبی که برای شیخ یوسف بحرانی آورده و اشعار او را که گویا در کشکولش آمده و در باره مصایب اوست نقل کرده است. میرزامحمد خلیل مرعشی صفوی در مجمع التواریخ (صص ۳۷ – 40) شرحی از مصیبت هایی که بحرینی ها از خوارج عمان کشیدند به دست داده است. همین طور عباس اقبال هم در کتاب مطالعاتی در باره بحرین و جزایر و سواحل خلیج فارس (صص ۹۷ – 100) اطلاعاتی در باره این دوره بحرین آورده است. سالها پیش متنی به صورت عکسی توسط استاد ارجمندم حضرت آیت الله حاج سید محمدعلی روضاتی به چاپ رسید که مؤلف آن احمد بن محمد بن یوسف بحرانی بود. ایشان شرحی از احوالات وی آورده و این او به دنبال آشوب های فراوان بحرین راهی اصفهان شد و مدتها در منزل آقاحسین خوانساری وارد بود و شبها به مذاکره علمی با وی مشغول. وی به سبب طاعون در سال ۱۱۰۲ در کاظمین درگذشت. وی در اصفهان شعر بلندی در ستایش علامه مجلسی سرود و امید آن داشت تا وی با توجه به موقعیتی که دارد، دست او را بگیرد. این ستایش نامه با نثری ادیبانه آغاز شده که شش صفحه است. سپس ۵۵ بیت شعر آمده و آنگاه باز نثری دیگر با تاریخ کتابت ذی حجه ۱۰۹۶. (متن این ستایشنامه را با مقدمات توضیحی دوست دانشمند ما آقای جویا جهانبخش بنگرید در: میراث حدیثی شیعه، دفتر پنجم، صص ۵۵۱ – 582). این متن از این بابت که نشان می دهد پناهگاه شیعیان بحرین ایران بوده و آنان به وقت مشکل به این شهر یا شیراز می آمدند، جالب توجه است. این افکار و افکار دیگری در باره سابقه بحرین در ذهنم می گذشت که پس از یک ساعت و چهل و پنج دقیقه به مقصد رسیدیم و در فرودگاه بحرین پیاده شدیم. آقای حجت الاسلام و المسلمین سید حبیب موسوی که سالهاست مدیریت اوقاف فارس را بر عهده دارند، همسفر بنده در این سفر بود. داعی و بانی این سفر آقای عبدالکریم فخراوی بود که از ناشران فعال شیعه در بحرین است و مکتبه اش به نام مکتبه الفخراوی شهرت دارد و صاحب دو فروشگاه کتاب در آنجاست. در فرودگاه بیش از یک ساعت ما را معطل کردند تا ویزایمان را بررسی و تأیید کنند. ایام نمایشگاه است و به جز ما، آقای آخوندی و آقای حسن ستاری و یکی دو نفر دیگر هم بودند. بعد از تأیید ویزا از فرودگاه خارج شدیم. آقای فخراوی که منتظر بود، ما را به حسینیه ای آورد که قرار بود در آنجا سخنرانی داشته باشم. بحرین منطقه ای با سابقه تمدنی پنج هزارساله، دارای ۷۰۶ کیلومتر مربع است و به جزیره «یک میلیون نخل» شهرت داشته که در حال حاضر تعداد اندکی از آن باقی مانده است. آن منطقه به نام قرامطه هم مشهور است که البته آنان بیشتر در مناطق ساحلی در شرق جزیره العرب و همین طور بحرین بودند. جمعیت آن را هفتصد هزار نفر می دانند که حدود ۱۵۰ هزار نفر آنان خارجی هایی هستند که در اینجا کار می کنند. واحد پول بحرین دینار است که هر یک صد دلار به ۵/۳۷ دینار صرف می شد. زبان اصلی عربی و زبان های فرعی انگلیسی و فارسی و اردوست. از جمعیت اصلی و به اصطلاح مواطن، بیش از پنجاه هزار نفر عجمی یعنی ایرانی هستند که اکثر آنان در اصل مهاجرانی از جنوب ایران از فارس و بوشهر به این نقطه هستند و به رغم سکونت طولانی آنان در اینجا همچنان به فارسی صحبت می کنند. البته روشن است که فارسی را با لهجه عربی صحبت می کنند، اما همین که اصرار دارند فارسی صبحت کنند جالب است. برخی از این جماعت عجم، سنی هستند که فارسی زبانان مهاجر از ایرانند و مع الاسف آنان علاقه مند هستند به زبان عربی تکلم کنند. این در حالی است که در سالهای اخیر تلاش شده است تا بر تعداد مواطنان عرب سنی افزوده شود تا شیعیان ادعای اکثریت نداشته باشند. از جمعیت اینجا حدود شصت تا هفتاد درصد شیعه هستند که اکثر آنان عرب هستند و به طور طبیعی در اینجا گرفتار تبعیضات طائفی قرار دارند. در این باره عجم های شیعه مشکلشان دو برابر است. چون هم شیعه هستند و هم عجم. با این حال در سالهای اخیر دولت تلاش کرده است تا اوضاع را بهبود بخشیده و در این باره سختگیری ها کاهش یابد. دست کم در ظاهر چنین وانمود می شود و این فرصتی است برای تلاش بیشتر برای مشارکت فعال تر. پادشاه فعلی بحرین حمد بن عیسی آل خلیفه است که از سال ۱۹۹۹ تاکنون حاکم این دیار است و سنی است. وی اصلاحات سیاسی را در این کشور از سال ۲۰۰۱ آغاز کرد. در واقع در این کشور یک اقلیت سنی بر اکثریت شیعه حکومت می کند و تمام توان خود را بکار می گیرد تا هویت شیعی این دیار تضعیف شود. گرچه در جریان اصلاحات تا حدودی از این شدت کاسته شده و امید است که حاکمان آن دیار با واقع گرایی بیشتر با مسائل برخورد کنند. بحرین یکی از کهن ترین مناطق شیعه نشین جهان اسلام است که با کوفه و حلب و قم و جبل عامل باید قیاس شود. در گذشته دو کتاب مهم یکی با عنوان لؤلؤه البحرین و دیگری با نام انوار البدرین (از شیخ علی بلادی بحرانی متوفای ۱۳۴۰) در شرح حال علمای شیعه این دیار نوشته شده است. شیخ یوسف درازی بحرانی کتاب لؤلؤه البحرین را به صورت یک «اجازه» برای دو برادر که هر دو برادرزاده اش بوده اند نوشته و ضمن آن از مشایخ خود یاد کرده و بدین ترتیب فهرستی از علمای آن دیار را شناسانده است. برای مثال نخستین نفر شیخ حسین بن محمد ماحوزی است. همانجا اشاره می کند که ماحوز شامل سه قریه به نام های دونج و هلتا (محله ای که ابن میثم بحرانی در آن مدفون است) و غریفه است (لؤلؤه، ص ۶). غریفی ها به همین جا منصوب هستند. اطلاعات مهم دیگری هم در این کتاب در باره تشیع و انواع آن در این جزیره هست. مثلا در شرح حال شیخ علی بن سلیمان بن حسن بحرانی قدمی می نویسد: وی نخستین کسی بود که علم حدیث (بخوانید: اخباری گری) را در بلاد بحرین گسترش داد و پیش از آن خبری از آن در آن دیار نبود. (لؤلؤه، ص ۱۴). پسر همان شخص زمانی امور حسبه بحرین را در اختیار داشته و زمانی که محسود شماری از علمای آن دیار قرار گرفته آنان نزد شاه سلیمان صفوی برای وی توطئه کرده اند. شاه دستور داده داده است تا او را دست بسته به ایران بیاورند. زمانی که به کازرون رسیده است شاه از امر آگاهی یافته و دستور آزادی او را داده است (همان، ص ۱۵). از این قبیل اطلاعات که بتواند حقیقت تشیع بحرین را نشان دهد در این کتاب فراوان است. بحرین سابقه تسنن نداشته و عالم سنی کهن از این دیار نمی شناسیم. به عکس علمای شیعه بحرین که عرب بودند تشیع را در جنوب ایران و همچنین جنوب هند رواج دادند. بسیاری از خاندان های عرب بحرینی در ایران اقامت گزیدند. شیخ یوسف بحرانی از پدرش نقل می کند که شیخ جعفر بن کمال بحرانی با شیخ صالح بن عبدالکریم کرزکانی بحرانی به خاطر سختی معیشت از بحرین به شیراز رفتند و مدتی آنجا بودند. بعد از آن قرار گذاشتند یکی به هند برود و دیگری در دیار عجم بماند و هر کدام اوضاعشان روبه راه شد به دیگری کمک کند. شیخ جعفر به هند رفت و در حیدرآباد اقامت کرد و شیخ صالح در شیراز ماند و هر دو از علمای بنام این دو شهر شدند. شیخ جعفر در سال ۱۰۸۸ در حیدرآباد درگذشت. جای او را شیخ احمد بن صالح گرفت تا آن که اورنگ زیب حیدرآباد را تصرف کرد و از هر دسته ای خواست تا رئیس و مقدم خود را بفرستند که وی به عنوان مقدم علما آمد و هزار روپیه به او گرفت. وی به بلاد عجم آمده در جهرم شیراز مقیم شد در حالی که در غایت زهد و تقوا بود و روی امر به معروف و نهی از منکر حساسیت داشت. شیخ صالح هم که قاضی شیراز بود. زمانی خلعت سلطانی برای او آمد که اول نپوشید و بعد که از ترس پوشید روی آن عبا می انداخت. (لؤلؤه البحرین، ص ۶۹ – 71). این حکایت از این بابت نقل شد که علمای بحرین برای نشر تشیع تلاش زیادی کردند. اصل تشیع بحرینی ها به طور عمده باید از قبیله عبدالقیس باشد. صعصعه بن صوحان که در حال حاضر قبرش در عسکر بحرین است یکی از سخنگویان این طایفه و از شیعیان بنام بود که شرح حالش را در دوران امیر مؤمنان (ع) فراوان در آثار تاریخی داریم. بحرین که عبارت از سه شهر یا به عبارت بهتر سه جزیره اصلی منامه و محرق و ستره است و منامه یعنی بزرگترین این جزایر پایتخت آن به شمار می آید. فرودگاه بین المللی بحرین رد محرق قرار دارد. در بحرین روستاهایی هم دارد که همه آن ها در فاصله های نزدیک به یکدیگر قرار دارند. بسیاری از نام این روستاها به صورت القابی برای علمای شیعه بحرینی در آمده است. برای مثال لقب «محرقی» یا «ستری» جزو القابی است که فراوان برای علمای این منطقه بکار می رود. برای نمونه شیخ سلیمان بن شیخ عبدالله بن علی بحرانی ستراوی که در لؤلؤه البحرین (ص ۷) شرح حالش آمده است. جزایر کوچکی هم دارد که به سی عدد بالغ می شود. ما از فرودگاه یکسره به حسینیه ولی عصر (ع) رفتیم. گفتند که از دیشب فقط اعلام کرده اند. وارد محله ای شدیم که گفته شده در آن حوالی نزدیک به ده دوازده حسینیه هست. برخی عربی است و شماری هم عجمی، یعنی جایی که برنامه به زبان فارسی است. وقتی رسیدیم حدود یک صد نفر حاضر بودند. همه مردان کامل و سنگین؛ و البته جوانانی هم میان آنان دیده می شد. دقایقی نشستیم و چون دیر وقت بود سریع صحبت را شروع کرده قریب چهل دقیقه در موضوع «سیاست حسینی» صحبت کردم. بعد از اتمام، احترام فوق العاده ای کردند. شماری از مردم نشستند و پرسشهایی مطرح کردند که روشن بود افراد علاقمند به این قبیل مباحث هستند. در این سخنرانی من در ابتدای صحبت، قدری از احساس خودم نسبت به بحرین و سابقه ای که از آن در ذهن دارم صحبت کردم. واقعا خودم احساساتی شده بودم و از این که در بحرین بودم احساس شادمانی می کردم. در این مراسم آقای ملکوتی فر هم که نفر دوم در سفارت ایران است حاضر بود. ایشان گفت که در حال تمام کردن دوره دکتری است و پایان نامه اش هم ژئوپلیتیک شیعه در منطقه خلیج فارس است. قرار شد بعدا در این باره صحبت کنیم. از حسینیه به محل استراحت که منزل جناب آقای فخراوی است آمدیم. سه نفر از دوستان ایشان هم آمدند و ضمن خوردن شام و تا ساعتی پس از آن گفتگوها ادامه داشت. حوالی ساعت یک بعد از نیمه شب بود که خوابیدیم. صبح بعد از نماز، از شدت خستگی باز خوابیدیم و ساعت هشت بیدار شدیم. صبحانه صرف شد. امروز روز نخست برگزاری نمایشگاه بین المللی کتاب منامه بود که دوازدهمین است و البته هر دو سال یکبار برگزار می شود. ما عازم نمایشگاه شدیم. قرار بود ساعت ۹ افتتاح شود که نشد و به ساعت یازده موکول شد و بعدهم تقریبا با سردی توسط وزیر فرهنگ افتتاح داشت. نمایشگاه عبارت از یک سالن نسبتا بزرگ بود و ناشران همچنان در حال چیدن کتابهای خود بودند. ناشرانی از ایران و لبنان و مصر و اردن و سودان و یمن حضور داشتند. سهم شیعیان بسیار زیاد است وناشران فراوانی کتابهای شیعه را عرضه می کنند. در اینجا نمایشگاه توسط مؤسسه الایام برگزار می شود. روزنامه الایام معروفترین روزنامه اینجاست. تا حوالی ساعت یک و نیم درنمایشگاه بودیم و گشتی کامل در آن زدیم. البته جز در موارد اندک خریدی نکردیم. ظهر برای نماز عازم مسجد عبدالعزیز شدیم. در اینجا شهرت دارد که سالها قبل در محل این مسجد که قبری به نام عبدالعزیز بوده قصد ساختن جاده ای را داشتند اما راننده تراکتوری که قصد تسطیح آن را داشته است شب خوابی دیده است که او را از این کار منع کرده اند. فردا کارفرما در این باره اصرار می کند ولی نمی تواند و گویا بیل تراکتور خرد می شود. به هر حال مسیر جاده عوض شده و اینجا مسجد می شود. تنها نشانی که هست این که قبری از این عبدالعزیز هست و شاعری روحانی هم به نام الناصری در سال ۱۴۰۶ شعری حوالی بیست بیت سروده و مصرع آخر آن را ماده تاریخ قرار داده که نشان از آن دارد که وی در سال ۱۲۱۷ شهید شده است. اما مدرکی در این باره ندیدیم. مردم برای نماز فراوان به این مسجد آمده و بعد سر قبر حاضر شده فاتحه می خوانند. برای ناهار به منزل آقای فخراوی آمدیم. در آنجا آقای علی اکبر بوشهری را دیدیم که کارش تحقیق در تاریخ بحرین است. وی خودش را چنین معرفی کرد: علی اکبر بوشهری بن حبیب (بن حسین بن علی بن کاظم بن جعفر بن عبدالرحیم بن محمد بن رضا بن شاه محمد بن قیوم بن ملک بن طالب بن عبدعلی بن فرومه بن بابا منیر) از کسانی است که خانواده آنان از کهن ترین خانواده های شناخته شده عجمی در بحرین هستند و از قرن هیجدهم در اینجا بوده اند. ایشان نویسنده است و به گفته خودش تاکنون پنج کتاب در باره بحرین در عربی و انگلیسی به چاپ رسانده و بیش از چهل مقاله دارد. ایشان متولد ۱۹۵۳ میلادی است و فارسی را با همان لهجه عربی بحرینی صحبت می کند. ظهر روز دوشنبه ناهار را همراه با ایشان و آقای موسوی در منزل آقای فخراوی بودیم. وی گفت که به محققان خارجی هم که در اینجا در باره بحرین تحقیق می کنند، کمک می دهد. بیشتر کار وی روی دوره باستانی تاریخ بحرین و همین طور تاریخ جدید آن به خصوص تاریخ خانواده هاست. در آمد وی هم از همین راه است. وی گفت که اخیرا در باره برخی از مقابر زردتشتی ها در اینجا کار می کند و مقاله ای می نویسد. همین طور در باره لهجه ایرانی های مقیم بحرین هم کاری انجام می دهد. گویا در باره حضور عجمی ها در بحرین تحقیق مستقلی صورت نگرفته است. من همراه خودم کتابی با نام البحرین فی صدر الاسلام از عبدالرحمان عبدالکریم عانی را همراه آورده بودم. وی در بخش مربوط به اقوام موجود در بحرین ضمن صحبت از این که قبایلی مانند تمیم و عبدالقیس در اینجا بوده اند بحثی در باره الجالیات الاعجمیه فی البحرین دارد و اشاراتی به حضور عجمی ها از زمان ساسانیان در بحرین می کند. وی به نقل از ابن درید می نویسد که این قوم را جیلان می گفتند و کسانی بودند که کسرای ایران آنان را در بحرین اسکان داد. این افراد از نواحی اصطخر فارس به اینجا آورده شدند. قومی از بنی عجل نیز داخل آنان شدند. این نویسنده می گوید شاید کلمه جیلان اشاره به آن باشد که اینجا از حوالی دریای مازندران به اینجا آوره شدند. بعد هم به طعنه می نویسد که اسکان ایرانیان در بحرین از طرف ساسانی ها نوعی اقدام استعماری بوده که به هدف تغییر هویت عربی بحرین به هویتی ایرانی بوده است (همان، ص ۶۱). بعد از ناهار قدری استراحت کرده برای نماز مغرب به مسجدی که در کنارش مزار سید هاشم بحرانی مؤلف تفسیر البرهان است رفتیم. آن منطقه را توبلی می گویند و ایشان هم به سید هاشم بحرانی توبلانی شهرت دارد که در سال ۱۱۰۹ یا ۱۱۰۷ درگذشته است. اینجا مزارات فراوانی هست و باید فهرستی از آنها نوشته شود. بر سر مزار او هم «الناصری» شعری گفته بود و تاریخ وفات وی را در آن بیان کرده بود. برگه ای را با خط عربی حاوی شعر او نوشته و بر مزار او چسبانده بودند. بالای قبر تصاویری از امام، آقای خامنه ای و حسن نصرالله دیده می شد، چیزی که در اغلب مساجد و حسینیه ها رایج است. بعد از خواندن نماز در ساعت هفت برگشتیم. قرا ر بود مصاحبه ای با روزنامه الوسط که دومین روزنامه اینجا و زاییده تغییرات و اصلاحات پس از سال ۲۰۰۲ و تغییر حاکم بحرین است، داشته باشیم. خبرنگاری آمد و در باره مسائل مختلف از جمله مهم ترین چالش های جهان اسلام و همین طور بحث وحدت گفتگویی شد. یک مسأله مهم او در باره هجومی بود که در حال حاضر در بحرین از سوی بعثی ها علیه تشیع صورت گرفته و تحت عنوان هجوم مجدد صفوی ها از آن یاد می شود. مردم هم در حسینیه ولی عصر مکرر به من گفتند که در اینجا با استفاده از کتاب تشیع علوی و صفوی شریعتی و پس از تحولات اخیر از حمله مجدد صفوی ها یاد می شود. این خبرنگار هم از من پرسید که این درست است که تشیع، صفوی است و …. گفتم حقیقت آن است که تشیع را عربها به ایران آورده اند و اولین شهر شیعه که قم است توسط اشعری ها که عرب یمنی بودند شیعه شدند. همین عبدالقیسی ها که در بحرین هم آمدند و شیعه را به اینجا آوردند در مدائن هم تشیع را گسترش دادند. (این مصاحبه را در ادامه همین گزارش خواهید خواند). ساعت هشت تا نه را به کنار ساحل دریا رفته، قدم زدیم و قدری از مسائل مختلف صحبت کردیم. ساعت ۹ بود که به حسینیه ولی عصر (ع) رفته و بحث دیشب را که همان «سیاست حسینی» بود، دنبال کردم. قرار شد فردا شب را به حسینیه دیگری برویم. بعد از سخنرانی، حدود چهل دقیقه نشستم و به سؤالات مردم پاسخ دادم. بعد از آن برای شام به منزل آقای فخراوی برگشتیم که چند نفر دیگر از دوستان ایشان هم بودند. از جمله یک روحانی با نام شیخ یحیی کمالی که از طلبه های عجمی اینجاست و سالها ورودش ممنوع بود. وی مترجم کتاب سیری در صحیحین بود که به عربی چاپ شده است و اکنون در اینجا مشغول کارهای فرهنگی است. اینجا حدود سیصد نفر روحانی دارد که غالب آنها عرب هستند و معمولا در میان آنان افراد درس خوانده وجود دارد. بیفزایم که این سالها به قدری کتاب از فارسی به عربی ترجمه شده است که حد و حصر ندارد و یک قلم تنها مکتبه الفخراوی بیش از ۲۵۰ عنوان کتاب از فارسی به عربی ترجمه و منتشر کرده است. امشب که بر می گشتیم جاهایی لاستیک آتش زده بودند. این چند روز همچنان خبرهایی بوده است. ماجرا به دستگیری شیخ محمد سند در حدود دو ماه قبل بر می گردد که در فرود گاه او را دستگیر کرده و آزاد کردند. این به خاطر سخنرانی وی مدتها پیش از آن بوده که درخواست تغییر رژیم را کرده بود. در فرودگاه کسانی برای استقبال او آمده بودند که با دستگیری وی شروع به اعتراض کردند و سپس درگیر شدند. در این ماجرا چند نفری دستگیر و محاکمه و زندانی شدند و ماجرا ادامه یافته است. شیخ هم همان وقت آزاد شد و چند شب قبل او را در روضه منزل آقای شهرستانی دیدم. از جمله روحانیون اینجا خانواده آل عصفور به حکومت نزدیک تر بوده اند و برخی مناصب قضایی داشته اند. اینها یک خانواده فرهنگی هستند که اهل کتاب و نسخه خطی هم هستند و سابقه ای دارند. منهای اینها، شیعیان اینجا برخی فوق العاده انقلابی و مخالف مشارکت شیعیان در انتخابات مجلس هستند و برخی معتدل و موافق هستند. فرصتی شد در باره این گرایش ها صحبت خواهم کرد. تعداد حسینیه های اینجا واقعا زیادی است. امشب در یک محله کوچک بالغ بر بیست حسینیه و مسجد شیعه ملاحظه کردیم. فوق العاده است. این حسینیه ها معمولا کوچک و محلی است و مشتریان خاص خود را دارد. وقتی این تعداد حسینیه را در فاصله نزدیک دیدم یقین کردم که این سخن درستی است که شیعیان در اینجا بیش از یک هزار حسینیه و مسجد دارند. شگفت آن که در همان نزدیکی کلیسایی نسبتا بزرکی دیده شد. در روز عاشوراء در سراسر منطقه دسته جات قمه زن به راه می افتادند اما بعد از بعد از فتوای رهبری کلا تعطیل شد تا اینکه در سه چهار سال اخیر با اصرار دسته وابسته به شیرازی ها دوباره قمه زنی به راه افتاده است. حتی برخی دوستان گفتند یک فرد لاابالی و فاسق، برای اولین باردر سال حدودا ۱۹۸۲ میلادی قمه زنی روز اربعین را هم باب کرده است و شاید در آینده به جاهای دیگر هم سرایت کند. گویا امسال دوباره قصد آن دارند تا روز اربعین برای قمه زنی بیرون بیایند و کسانی هم از نقاط دیگر از قطیف و احساء به آنان ملحق می شوند. دیگران هم تهدید کرده اند که در این صورت آنان را کتک خواهند زد. ادامه این وضع نتیجه ای جز شایع شدن این رسم نابهنجار ندارد. شیعیان بحرینی احساس عجیبی نسبت به ایران دارند و همه نگران پرونده هسته ای هستند و مرتب این اظهار نگرانی خود را ابراز می کنند. در بیشتر جلساتی که با آنها هستیم همین بحث ها در میان است و خوف و نگرانی از چهره آنان ظاهر است. کار ما هم امید دادن و روشنگری در حد توان بود. این را هم بگویم که در غالب حسینیه ها به نوعی عکس امام و رهبری و در مواردی عکس نصر الله یا مرحوم سید عباس موسوی دیده می شود. این ربطی به حسینیه های عجم ها ندارد بلکه حسینیه عرب های شیعه هم همینطور است. صبح ساعت ۹ بعد از خوردن صبحانه از خانه به نمایشگاه رفتیم. امروز هدف ما خرید بیشتر کتاب بود. حدود سه ساعتی مشغول خریداری کتاب بودیم و آقای موسوی واقعا با من مساعدت کامل داشت. زمانی که در غرفه انتشاراتی العارف خرید می کردیم احساس کردم که آمدن عراق به فضای نشرِ آثار شیعه کاملا آشکار است. نتیجه این امر تقویت مبانی تاریخنگاری شیعه و معارف آن است. طبعا این تحول در بخش های دیگر دانش های شیعی هم می تواند باشد. نویسندگان متنوع از شیعه مشغول تدوین آثار جدید هستند. در این غرفه کتابهای بسیار خوبی خریداری کردیم. همین طور از یک ناشر اردنی و نیز یک ناشر لیبایی کتابهای تاریخی خوبی خریداری شد. در این مدت جوانی به نام جاسم حمیدی همواره کمک ما بود. وی با این که کامپیوتر خوانده سخت مشتاق آثار فلسفه اسلامی بود و کتابهای فراوانی مطالعه کرده بود. ساعت دوازده و نیم از نمایشگاه بیرون آمدیم. بنا بود چند جای تاریخی را ببینم. نخستین مورد مسجد الخمیس بود که بقایای آن و ستون های بازسازی شده آن برجای مانده و گفته می شود که از دوران عمر بن عبدالعزیز است. چسبیده به آن تعداد، ده بیست سنگ قبر صندوقی هست که آیه الکرسی روی آنها حک شده و قاعدتا نام و تاریخ متوفاست. بیشتر آنها قابل خواندن نبود. این سنگها قاعدتا باید مربوط به چهارصد تا پانصد سال پیش باشد. در آن سوی خیابان، قبرستان کهنی بود که متعلق به وقف جعفریه بوده و مربوط به شیعیان است. به آن قبرستان مصلی گفته می شود و مسجدی هم در حاشیه قبرستان هست. در آنجا هم در لابلای معدود سنگ قبر قدیمی، قبرهای تازه فراوانی هست. در کنار دیوان مسجد قبر شیخ حسین بن عبدالصمد (متوفای ۹۸۴) پدر شیخ بهایی است که پس از بازگشت از حج و زمانی که سالها در ایران – هرات و قزوین – کار شیخ الاسلامی کرده بود در همین بحرین ماند و درگذشت (ریاض العلماء: ۲/۱۱۹ – 120). مشهور چنان است که شیخ حسین به پسرش شیخ بهایی که شیخ الاسلام شاه عباس در اصفهان بود، نامه نوشت که اگر دنیا را می خواهد به هند برود، اگر آخرت را می خواهد به بحرین بیاید و اگر نه دنیا را می خواهد و نه آخرت را در همان ایران بماند. شیخ حسین جبل عاملی و از قبیلۀ همدان و از نسل حارث همدانی از اصحاب خاص امیر مؤمنان (ع) بود. شیخ یوسف می نویسد برخی از معاصران ما به شیخ بهایی طعنه می زدند از این بابت که معتقد بوده است که مکلف اگر زحمت خود را بکشد اما به راه خطا برود گناهی بر او نیست و در عذاب دایم نمی ماند حتی اگر برخلاف اهل حق باشد (لؤلؤه، ص ۱۹). بعد در رد او مطالبی می آورد. گویند که شیخ حسین به دنبال خوابی که در مکه دید، راهی بحرین شده در آنجا اقامت کرد تا سال ۹۸۴ که درگذشت. این همان سال درگذشت شاه طهماسب نیز هست. قبر شیخ حسین را زیارت کرده و از آن قبرستان بیرون آمدیم. به دوستان توصیه شد که کاری برای بزرگداشت شیخ حسین انجام دهند. همچنان که شایسته است برای قبر شیخ حسین مزاری در اینجا ساخته شود و از این حالت خارج شود. به صورت معمول، قدر علمی شیخ حسین و خدمات او به دولت صفویه شناخته نمی شود و در اینجا حتی برخی از افراد بحرینی هم اطلاعاتی در باره او نداشتند. از آنجا به سمت مرقد کمال الدین میثم بن علی بن مثیم بحرانی (م ۶۷۹) از علمای برجسته شیعه در قرن هفتم و صاحب شرح معروف نهج البلاغه رفتیم. مزاری بسیار بزرگ و زیبا دارد. مسجدی هم در کنار آن است و خود مزار هم در یک ساختمان مربع شکل نسبتا بزرگ قرار دارد که گنبدی در میانه آن بالای قبر وجود دارد. ضریح هم به شکل زیبایی از چوب منب کاری شده ساخته شده است. در اتاقی دیگر هم چسبیده به این بنا قبر دو نفر از علمای شیعه هست. مهم ترین اثر ابن میثم شرح نهج البلاغه اوست که به چاپ رسیده و علاوه بر آن داری یک اثر کلامی با نام قواعد المرام فی علم الکلام است که سالها پیش توسط کتابخانه آیت الله مرعشی منتشر شده است. ظهور این دانشمند شیعی در این قرن نشان دهنده آن است که بحرین این دوران توانایی تربیت عالمان برجسته ای چون او را داشته است. اخیرا برای نخستین بار دولت بحرین مراسم بزرگداشتی برای ابن میثم برپا کرد که عوض آن که محققانی به اینجا بیایند کسانی از مسؤولان سازمان فرهنگ و ارتباطات با خانواده در آن شرکت کردند. این قدم نخست از طرف دولت نشانگر آن است که امکان توسعه آنها وجود دارد و لازم است تا برای صاحب حدائق و برخی دیگر از جمله سید هاشم بحرانی یا شیخ حسین بن عبدالصمد هم بزرگداشت هایی برگزار شود. ما مرقد ابن میثم را زیارت کرده و نماز ظهر و عصر را نیز همانجا خواندیم و از آنجا برای ناهار به سمت یک رستوران رفتیم. ساعت نزدیک سه شده بود و ما پس از خوردن ناهار برای استراحت به منزل برگشتیم. در راه گفته شده که منطقه ای را که در آن هستیم غُریفه نامیده می شود. می دانیم که خاندان غریفی که علمای فراوانی در دو قرن اخیر از آن برخاسته متعلق به همین دیار است. فعلا هم سید عبدالله الغریفی از علمای این دیار است. به لحاظ ساختمان سازی و شهرسازی آشکار است که بحرین در حد امارات نیست اما به هر حال تلاش شده است تا در اینجا هم شهری مدرن ساخته شود. محدویت جمعیت و عدم مرکزیت آن در قیاس با امارات، نبودن ترافیک را جز در ساعات بسیار محدود سبب شده است. در واقع بحرین کشور ثروتمندی نیست و حتی بخشی از انرژی آن توسط سعودی تأمین می شود. این دو کشور با یک پل ۲۵ کیلومتری که به نام پل فهد معروف است و سال ۱۹۸۶ افتتاح شد، به یکدیگر متصل می شود. توجه داریم که بحرین اصلی منطقه ای ساحلی حد فاصل بصره تا بحرین امروزی بوده و شامل قطیف و احساء هم می شده است. گفته می شود که حدود یک میلیون سال پیش بحرین از جزیره العرب جدا شده است. عصری پس از ساعتی استراحت بیدار شده چاپی صرف کردیم. برای نماز عازم مسجد شیخ محمد بن عیسی ابورمانه شدیم. داستان انار و دیدن امام زمان علیه السلام را که زمانی از منبرهای مرحوم کافی با آن شرح و بسط شنیدیم مربوط به همین جاست. اصل ماجرا گویا از قرن دهم است و در حال حاضر مسجدی زیبا در آنجا ساخته شده و فضای بسیار با روحی دارد. این داستان را در تحفه فیروزیه میرزا عبدالله افندی هم دیده بودم. شرحی از آن را با مطالبی که افندی در باره سابقه تشیع در بحرین داده بنگرید در: صفویه در عرصه دین، فرهنگ و سیاست، ص ۴۳۳ – 434. زمانی که به مسجد ابورمانه رسیدیم شب چهارشنبه بود و مشغول خواندن زیارت توسل بودند. ده بیست نفری در آنجا حاضر بودند. نماز مغرب و عشا را خواندیم و پس از آن از کنار ساختمان مسجد از راهرویی عبور کرده سر مزار شیخ محمد ابورمانه رفتیم. ضریحی دارد و مردم می آمدند و فاتحه می خواندند. بعد از آن قرار شد به سراغ مزار صعصعه بن صوحان رفتیم. منطقه عسکر در حاشیه «ستره» جایی است سنی نشین و اخیرا مهاجر نشینان سنیِ اردنی و سوری و هندی که برای بر هم زدن توازن طایفی به بحرین آورده شده اند در آنجا با ساکنان اصلی زندگی می کنند. آن بخش بحرین نسبتا بیابانی است و گویا از هفتصد کیلومتر مربع مساحت این کشور چیزی نزدیک به چهار کیلومتر آن این حالت را دارد که از میان آن عبور کردیم. به عبارت دیگر حدودا نصف مساحت بحرین صحراء است و هنوز برنامه های عمرانی در آنجا اجرا نشده است. مزار صعصعه بن صوحان در حاشیۀ دریا و در فاصله ۵۰ متری آن به صورت یک مسجد است که در گوشه آن مزار صعصعه قرار دارد. با این که این منطقه سنی نشین است، اما این مسجد جزو اوقاف جعفری است و یک پاکستانی شیعه در حال استراحت بود و در را بسته بود. با آمدن ما در را باز کرد و ما آنجا را زیارت کرده، نمازی خواندیم. در راه بازگشت، در میان راه، قهوه ای خورده به منزل آمدیم و آماده رفتن به حسینیه شدیم. امشب محل سخنرانی در جای دیگری است. صحبت من در ساعت نه و نیم در حسینیه سید جعفر (حسینیه آقا) آغاز شد و قریب یک ساعت در باره تحریفات عاشورا صحبت کردم. در این سخنرانی کوشش کردم تا بُعد تاریخی عاشورا را از بعد عاطفی آن جدا کنم و ضمن آن شرحی هم از رواج قصه خوانی در بیان واقعه عاشورا از قرن پنجم – ششم به این سو بیان کردم. با این حال خیلی به پر و پای مداح ها نپیچیدم. همین امر سبب شد تعدادی از دوستان رنجیده خاطر شوند، زیرا انتظار داشتند که من خیلی به جد به مداح ها حمله کنم. روشن است که من معتقدم تا حدودی باید کار آنها را اصلاح کرد و در حوزه ادبی و هنری به آنان تا اندازه ای آزادی عمل داد. آقای علی فخراوی، جوان پرتحرک و متدین از این بابت از من نگران بود. این در حالی بود که زنگ تلفن همراهش شعری از آهنگران بود! بعد از سخنرانی در محور همان بحث قدری پرسش و پاسخ بود و در نهایت از حسینیه بیرون آمده برای خوردن شام که عبارت از یک ساندویج خوشمزه بود بیرون رفتیم. سپس قدری در شهر گشته و کنار ساحل رفته در سکوت شب ساعتی قدم زدیم و حوالی ساعت یک بعد از نیمه شب بود که به منزل جناب آقای فخراوی برگشتیم. صبح ساعت هشت صبحانه خوردیم و سری به سفارت جمهوری اسلامی ایران زدیم که در شارع الکویت است و ساختمانی استیجاری دارد. گفتند که اخیرا زمینی از دولت بحرین گرفته اند تا سفارت را در آنجا بسازند. نیم ساعتی با آقای ملکوتی فر صحبت کردیم. سفیر به ایران رفته است. این صحبت در باره پایان نامه ایشان و برخی از مسائل دیگر بود. پس از آن خداحافظی کرده به نمایشگاه کتاب رفتیم. قرار بود آقای عبدالباری از دوستان سعودی ما به بحرین بیاید. مشغول خرید کتاب شدیم و کتابهای خوبی از چند غرفه خریداری کردیم. جمعا تا ساعت یک مقدار زیادی کتاب خریدیم که با آنچه دیروز خریده بودیم چهارکارتن بزرگ شد. مقداری هم زیاد آمد که قرار شد همه اینجا آقای فخراوی برای ما بفرستد. برای نماز ظهر اراده کردیم تا به مسجد نبیه صالح برویم. وقتی رسیدیم ساعت ۲ شده بود و در بسته بود. در همان نزدیکی، در مسجدی نماز خواندیم. سپس برای ناهار همراه با آقای عبدالباری و دوست دیگرش حسن آل حماده و در خدمت آقایان موسوی و فخراوی به یک رستوران بسیار شیک رفتیم. ساعت چهار بعد از ظهر پس از خداحافظی با آقای عبدالباری از آنجا حرکت کرده برای دیدن قلعۀ البحرین یا پرتغالی ها یا قلعۀ نادری رفتیم. این دیدار بیش از یک ساعت به طول انجامید. قلعه ای است کهن که به طور زیبایی بازسازی کرده اند. محل آن در ساحل دریاست و در حال حاضر آن منطقه به صورت یک منطقه تفریحی درآمده است. ما پس از بازگشت از قلعه نادری به تدریج آماده حرکت به سمت ایران شدیم. این سفر در عمل سه روزه بود و روزهای کاری ما در آنجا از دوشنبه تا آخر وقت چهارشنبه بود. اما در باره وضع علمای بحرین: در حال حاضر علمای شیعه بحرین عبارتند از: ۱. شیخ عیسی احمد قاسم که در نجف و قم تحصیل کرده و حدود ده سال است که در بحرین است. وی در حدود شصت و پنج سال دارد. ایشان در منطقه دراز در مسجد امام صادق (ع) نماز جمعه می خواند و در واقع متنفذترین عالم شیعه اینجاست. ۲. سید عبدالله غریفی که از علمای تبعیدی است. وی در نجف بود و محل تبعیدش در دبی بوده است. زمانی در سوریه بود و اکنون چهار پنج سالی است که به بحرین برگشته است. ۳. شیخ محمد صنقور از تحصیل کردگان ایران است و فعلا مقیم در بحرین است. مجلس علمایی شیعی اینجا یک تشکل جدی است که شیخ عیسی رئیس ، سید عبدالله معاون و آقای صنقور هم سخنگوی آن است. در این مجلس حدود هفتاد نفر از علمای شیعه حضور دارند. برخی از چهره ها در آن عبارتند از شیخ عادل الشعله، شیخ باقر الحوّاج، شیخ علی سلمان و… برخی از علمای شیعه در اینجا با حکومت هم کار می کنند که برجسته ترین آنها شیخ حمید مبارک است که هم وزنه علمی است و هم مقبولیت عمومی دارد. وی قاضی است. همچنین شیخ احمد عصفور که عموی شیخ محسن عصفور نزدیک ترین عالم شیعه به حکومت است و قاضی است. شیخ محسن آل عصفور هم قاضی بود که اکنون نیست. وی کتابی در شرح حال صاحب حدائق دارد و این جماعت خود را از نسل همو می دانند. کتاب وی در دو مجلد چاپ شده است. شیخ حسین نجاتی از علمای شیعه عجمی بحرین است که عربهای شیعه بحرین به او احترام فراوان می گذارند. ایشان هم نماز جمعه می خواند و نمایندگی مراجع ایران و عراق را هم دارد. شیخ عیسی قاسم نماینده مقام معظم رهبری است. همین طور آقای نجاتی که نمایندگی آیت الله خامنه ای و همین طور آیت الله العظمی سیستانی را دارد. جمعیه التوعیه شاخه ای از حزب الدعوه عراق بود که شیخ عیسی قاسم، و شیخ سلیمان مدنی و شیخ عبدالامیر الجمری بنیانگزاران آن بودند. الجمری فعلا بیمار است و عملا از او کاری ساخته نیست. در حال حاضر این جمعیت با نظارت علمای برجسته بحرین اداره می شود اما مدیر فعلی آن شیخ باقر الحواج است. این جمعیت جنبه فرهنگی دارد. برجسته ترین حزب سیاسی شیعه حزب الوفاق الوطنی الاسلامی است. بنیانگزاران آن یک صد تن از علما بودند که یکی دکتر سعید شهابی است که از معارضان دولت بحرین است و در حال حاضر هم لندن است و به بحرین نمی آید. شیخ علی سلمان هم جزو آنان است که در حال حاضر اینجاست و اکنون و از ابتدا رئیس حزب بوده است. شیخ علی سلمان در حال حاضر ۳۵ ساله است و نفوذ زیادی دارد. وی دانشجوی ریاض بوده و بعدها به قم رفته و گویا زمانی در جبهه جنگ عراق علیه ایران هم شرکت داشته است. دو مؤسس دیگر این حزب استاد عبدالوهاب حسین و دیگر استاد حسن المشیمع است که هیچ کدام روحانی نیستند اما اقامه جماعت می کنند. اعضای این حزب در باره رفتن به پارلمان یا نرفتن اختلاف کردند. المشیمع و عبدالوهاب مخالف با رفتن به پارلمان بودند. همین طور دکتر شهابی. اما شیخ علی سلمان با عده ای دیگر موافق بودند. در آنجا در بررسی که در باره شیعیان شد معلوم شد که شصت و پنج درصد مخالف با رفتن به پارلمان بودند. یک گروه نخبه دویست نفری هم غالبا موافق نبودند و قرار نهایی نرفتن شد. در شش ماه گذشته در این حزب که حدود سه هزار عضو دائمی دارد و نمایندگی هفتاد هزار نفر را دارد در باره رفتن به پارلمان بحث شد. بیشتر موافق با رفتن بودند و عده ای که مخالف بودند مثل شهابی و مشیمع و عبدالوهاب از حزب جدا شدند. بنابرین این قرار است در انتخابات بعدی مشارکت کنند. احزاب دیگری هم در بحرین هست. یکی حزب العمل الاسلامی است که از مدرسی ها و شیرازی هاست. یکی هم حزب الرساله است که شاخه فرهنگی آنهاست. جریان شیرازی در بحرین بسیار ضعیف است. جمعیت دیگری از اینها جمعیه اهل البیت است که مؤسس شیخ عبدالعظیم المهتدی البحرانی شیرازی است که گویا با جریان شیرازی ها از در اختلاف درآمده اند. در اینجا یک مجلس علمایی حکومتی هم هست که از علمای شیعه و سنی تشکیل شده و رئیس آن شیخ عبدالله آل خلیفه وزیر شؤون اسلامی است. در بحرین احزاب لیبرال و چپ و بعثی و حکومتی هم هست. شاید قریب ۱۵ حزب سیاسی در اینجا هست که غالب آنها افرادشان بسیار اندک و حد اکثر چند صد نفر است. اما متن مصاحبه روزنامه الوسط با بنده که روز جمعه ۲۴ مارس ۲۰۰۶ مصادف با چهارم فروردین ۱۳۸۵ با عنوان زیر چاپ شد. فی حوار مع الباحث الإیرانی رسول جعفریان: العلاقات البحرینیه الإیرانیه نشأت قبل دخول الإسلام ۲۰۰۶- ۳ – ۲۴ الوسط سعید محمد، علی نجیب یتمنی المفکر والباحث الإیرانی رسول جعفریان فی هذا الحوار، أن یحقق الکثیر من الأمنیات التی تدور فی خلده. .. أولاها أن تتعزز العلاقه الثقافیه والاجتماعیه والتعاونیه بین مختلف القطاعات فی مملکه البحرین والجمهوریه الإسلامیه فی إیران، وثانیها أن تتوطد العلاقات بین علماء المسلمین من مختلف الطوائف لفهم التحدیات المعاصره ومواجهتها، وثالثها أن تلعب المؤسسات البحثیه والعلمیه فی العالم العربی والإسلامی دوراً أکبر لرفد الأمه وتقویه وجودها. ضیفنا، استطاع تأسیس مکتبه للدراسات التاریخیه فی مدینه قم المقدسه، تضم ۷۰ ألف کتاب ومرجع تمثل ۵۰ ألف عنوان فی التاریخ، وهو مفکر وأستاذ أکادیمی یحمل درجه الدکتوراه فی التاریخ ویحاضر فی الحوزات الدینیه وفی الجامعات ویتقن عدداً من اللغات، وله نشاط ملحوظ فی مجال التألیف والترجمه، إذ قدم مؤلفات فی تاریخ الدوله الصفویه وتاریخ إیران المعاصر، ومباحث أخری فی مجال التقریب بین المذاهب وله مشارکاته فی هذا الحقل. کانت أمسیه طیبه تلک التی التقینا فیها بالضیف فی بیت کریم من بیوت أهل البحرین، فقد استضافنا مدیر عام مکتبه فخراوی عبدالکریم فخراوی فی مجلسه العامر بضاحیه السیف والتقینا بضیفنا بحضور مدیر عام دار «المار» للترجمه محمد علی الموسوی الذی کان له الدور فی ترجمه الحوار بأسلوب دقیق متقن، ودار الحوار فی محطات کثیره ننقلها هنا: من دواعی السرور أن نرحب بکم فی بلدکم الثانی البحرین، ونود بادئ ذی بدء أن نتحدث عن منظورکم لمجمل العلاقات بین البلدین الشقیقین؟ ¬ وأنا أیضاً أشکر صحیفه «الوسط» لإتاحتها هذه الفرصه للتحدث الی أحبتنا فی مملکه البحرین الشقیقه، ولی عتب بخصوص مسأله العلاقه الثقافیه بین البحرین وإیران والتی أتمنی أن تکون علی جمیع المستویات أمتن بکثیر مما هی علیه الآن. إن العلاقه بین البلدین الجارین المسلمین علاقه تاریخیه تجمع البلدین وخصوصاً المنطقه الجنوبیه والمنطقه الساحلیه الشرقیه فی إیران، وهی علاقه تسبق دخول الإسلام للمنطقه، وحتی بعد دخوله، ولا یوجد ترکیز علی هذه العلاقه، إذ إننی حتی الآن لم أجد بحثاً علمیاً مفصلاً عن هذه العلاقه، مع أن علماء کثیرین من البحرین وخصوصاً علماء الشیعه العرب کان لهم تأثیر علی إیران، ولا أفشی سراً حینما أقول التشیع فی البحرین هو الذی قوی التشیع فی إیران کما هو الحال مع التشیع فی جبل عامل والحله فی العراق، بعکس ما یقال إن التشیع الإیرانی هو الذی أثر علی حرکه التشیع فی المنطقه. ¬ هذه الروحیه هی التی نتمنی أن تجمع المسلمین من کل الطوائف لیتعایشوا بشکل یتیح للجمیع الاستقرار، لکن المجتمع الإسلامی الیوم یلاقی دعوات کثیره من علماء السنه والشیعه للتقارب والتفاهم ونبذ الطائفیه والفرقه، وتخرج من الصلب حرکات تدعوا للقتل والإجرام، ومثال ذلک هو الوضع فی العراق والمد آت إلی منطقه الخلیج، إذ بدأت المنطقه تغلی بأفعال هؤلاء الجماعات التی تدعی الفکر (الإسلامی الأصیل) مع شدید الأسف. ¬ هنالک مسألتان، الأولی ترجع للمسلمین، ویجب أن نؤکد أنه لیس کل أهل السنه یؤمنون بهذا التیار الذی یرتکب الجرائم ویقتل ویسفک الدماء، إذ إن هذا التیار یمثل أقلیه من أهل السنه، وهؤلاء حرکتهم بدأت قبل حوالی ۱۰۰ سنه وفتحوا باب الاختلاف والتفرقه بین المسلمین، والذی یحصل الآن هم مسئولون عنه، والخطر فی عدم تصدی علماء أهل السنه ومراکز وحوزات أهل السنه فی الأزهر وفی الهند وباکستان وغیرها قد یجذب إلیهم الکثیر من أهل السنه من شباب وطلاب وغیرهم، ویثبت الاتهام علی أهل السنه بأنهم جمیعا من هذا الاتجاه. فی الوقت نفسه یجب ألا ننسی دور الغرب، فسبب التطرف لیس من مشکلات العالم الإسلامی وحسب، بل إن سبب التطرف هو الاحتلال للبلدان، وهذا فی حد ذاته یولد العنف والتطرف، وجزء مهم من هذا الذی نراه الیوم یعود إلی غزو العالم الإسلامی من الغرب، إذ تسبب بغزوه للعالم الإسلامی والاحتلال العسکری فی بروز هذه الحرکات المتطرفه، ونشوئها وتقویتها. سیطره الدوله الصفویه تواصلا مع هذا الکلام، برزت لدینا الآن البالونات المرتبطه بالحقبه التاریخیه بأن هناک نزعه لغرس مفاهیم الدوله الصفویه من جدید من العراق وارتباطها بإقلیم فارس، وهذه الهجمه خطیره، ولذلک تستخدم الیوم کورقه فی کثیر من المنتدیات والباحثین والکتاب ینفخون فی إطار هدف إعاده تأسیس الدوله الصفویه من جدید، ویحذرون من ذلک، فکیف تنظرون الی هذا الأمر؟ ¬ تبرز الیوم فی إیران حرکات تضم من یعرفون بذوی المیول الوطنیه، أو القومیه الفارسیه، وهم عموماً معادون للعرب ویتهمونهم بأنهم غزوا إیران وقضوا علی ثقافتها واحتلوا بلادها، هؤلاء أنفسهم یتهموننا نحن الإسلامیون فی إیران بأن التشیع دخل إیران بواسطه العرب الأشعریین والخزاعیین، وأن التشیع فی زمن الدوله الصفویه دخل إلی إیران من جبل عامل فی جنوب لبنان والشام ومن حلب، ونحن علینا أن نرد علی هؤلاء الذین یقولون هذا الکلام داخل إیران، وأن نرد علی من یثیر مسأله الدوله الصفویه خارج إیران، فکلام الفئتین باطل. فیما یتعلق بهذه النظره المتعلقه بنشر نوع من الرعب بأن هناک دوله صفویه وتسلیحاً وملفاً نوویاً الی آخره، هل أنتم فی إیران کباحثین ومفکرین، لدیکم تصور ما فی هذه المساحه الساخنه؟ ¬ المسأله النوویه لیست مهمه فی حد ذاتها، المهم هو أن التشیع فی العالم الإسلامی إذا استطاع أن یؤدی دوره فی تشجیع انتشار العقلانیه فی العالم الإسلامی، وإذا قبل المسلمون بأن التشیع له تراث عقلانی عمیق فی الإسلام، فأنا أعتقد أن المبحث النووی هو مبحث تضلیلی یطرحه الغرب لإثاره الناس وتحذیرهم من خطر قادم من إیران، والحقیقه أن التشیع منتشر فی کثیر من البلدان العربیه، وقاده الشیعه معروفون بالعقلانیه والاعتدال ومخالفتهم للتطرف، فیمکن للتشیع أن یکون له دور بارز فی نشر العقلانیه فی العالم الإسلامی، إذا ابتعد الناس عن المبحث التضلیلی الذی یثیره الغرب لأنها لیست المسأله الأساسیه. التقریب بین المذاهب کیف تقیمون اتجاهات ملتقیات التقریب بین المذاهب علی مدی العقدین الماضیین من حرکه الالتقاء، هل تشعرون بأن هناک نوعاً من التفاعل مع هذه الحرکات واللقاءات؟ فی زمن ما فی إیران بین القرنین السادس والسابع الهجری، کانت هنالک حرب بین الشافعیه والحنفیه فی إیران، یقتتلون ویحرقون مساجد بعضهم بعضاً، ولکن، ومع مرور الزمن تمکنوا من حل مشکلاتهم، وأنا اعتقد أنه لم یأت زمن مثل هذا الذی نعیشه الیوم بحاجه إلی التقریب بین المسلمین، فلو قام المعتدلون من الشیعه والمعتدلون من السنه ببذل الجهد، فإنه یحذونی أمل کبیر فی أن یتحقق هذا الأمر، وتنحل الکثیر من المسائل علی مدی العقود القریبه المقبله إن شاء الله. من ضمن الأشیاء التی تطرح بشکل مستمر من قبل بعض إخواننا من أهل السنه والجماعه عدم وجود مساجد فی طهران لأهل السنه والجماعه، فما هی المسأله وما هی حقیقه الأمر؟ ¬ اذا قبلنا بهذا النوع من الکلام، سنقول تجاوزاً إن العاصمه الریاض، فی المملکه العربیه السعودیه لا یوجد فیها مسجد واحد للشیعه إن کنت ترید المقارنه بهذه الکیفیه، إخواننا من أهل السنه فی کل مناطقهم فی إیران یملکون مئات المساجد، وکل علماء السنه وخطباء الجماعه یستلمون رواتب من حکومه الجمهوریه الإسلامیه، إضافه إلی أنه بالتناسب مع عددهم فی إیران نجد أن لدیهم ممثلین فی مجلس الشوری الإیرانی، أما بالنسبه لطهران فلا یوجد فیها حی واحد یمکن تسمیته بأنه حی لأهل السنه فی طهران، فهم أعداد متناثرون، أما فی شیراز، وبسبب وجود أعداد کبیره من السنه هناک، نجد أن لدیهم جامعا کبیرا یصلون فیه ولا أحد یمنعهم، وللتوضیح فإن عدد السکان فی طهران یتراوح بین ۱۰ إلی ۱۲ ملیون، وتنقسم إلی ۲۲ منطقه بلدیه، إذ یصل عدد السکان فی کل منها إلی ما یفوق عدد سکان البحرین، أی ما بین ۵۰۰ إلی ۶۰۰ ألف نسمه، ویصل فی بعض المناطق إلی ملیون شخص، فأنت بذلک تتکلم عن بلد ولیس عن مدینه، وفی هذه المنطقه الشاسعه توجد أعداد قلیله ومتناثره، ولو اجتمعوا فی مکان واحد قد یکون هناک سبب لبناء مساجد لهم، کما أنهم یستطیعون إقامه الصلاه فی مساجد الشیعه، کما نصلی نحن فی مساجد أهل السنه فی بعض الأحیان، وأقول هذا الکلام باعتقاد جازم وهو أنه لا توجد ما نسبته ۱ بالمائه من الشائعات الموجوده خارج إیران عن أهل السنه متداوله بین أهل السنه داخل إیران. تجدید الفکر الإسلامی لننتقل الی الحدیث عن الجهود البحثیه فی العالم العربی والإسلامی فیما یتعلق بتجدید الثقافه الإسلامیه وتجذیرها؟ ¬ أعتقد أن المسلمین وبعد تسلط الغرب علیهم قبل حوالی ۱۵۰ سنه اکتشفوا نقاط الضعف لدیهم، وجرت محاولات کثیره لتجدید الفکر الإسلامی، وهذه المحاولات شملت حرکات فکریه وسیاسیه، إذ کان لها آثار جیده إلی قبل نحو ۷۰ إلی ۸۰ سنه عندما دخل منافس جدید وخاص علی الخط وهو المارکسیه، ومع بروز المارکسیه واجه الفکر الإسلامی بعض المصاعب، ولکن مع أفول نجم المارکسیه قبل نحو ۱۵ سنه بدأ الفکر الإسلامی یتجدد ویستعید تحرکه من جدید، وهناک جهود تبذل الآن لتجدید الفکر والارتقاء به. هل أسست هذه الحرکه مع أفول بعض الحرکات الفکریه والمارکسیه وکذلک ما نتج عن المعسکرین الشرقی والغربی وانتهاء الحرب البارده ، هل کان هناک فرصه لتأسیس مدارس فکریه إسلامیه حدیثه تخلصت من عقد کثیره فی الماضی. کثیر من مراکز البحث انشغلت بتضعیف الأمه من الداخل وکأنما هی أداه للغرب وقد بدأ الناس الآن بالانتباه إلیها؟ ¬ القوه التی کانت فی الماضی تحمی الأفکار الیساریه مثل المارکسیه، بعد أفولها بدأت تتحرک تحت مسمیات جدیده، أو تحت غطاء بمسمی آخر کاللیبرالیه والعلمانیه، أو تحت غطاء فکری إسلامی غیر أصیل، وهو فی الواقع فکر إسلامی غیر ذی فاعلیه، ما سبب مصاعب داخل الحرکه الفکریه للأمه، وهذا التعارض فیه جانب جید وإیجابی إذ ساهم فی تجدید الفکر الإسلامی، فلیس الأمر سلبیا بالکامل، وتوجد إیجابیات من التعارض فی الساحه الفکریه الإسلامیه وذلک بهدف تجدید الفکر الإسلامی وبروز الفکر الإسلامی الأصیل. المتصدرون لهذه العملیه، هل هم مدرکون لهذا الأمر، وهو أن هنالک فکراً غیر أصیل ویجب أن یزاح وینظف من الشوائب وبعد ذلک استبداله بأسس جدیده؟ فی بلدنا ¬ أی إیران ¬ الناس الذین یتصدون لهذا الأمر ویدرکونه تماما ویعملون بکل فعالیه سواء الناس المتصدرین للفکر الإسلامی الأصیل أو العلمانیین، کلا الطرفین یدرک الأمر جیداً. التعارض بین الإسلامیین والعلمانیین فی هذه المسأله تطرقت إلی أن الفکر الإسلامی لم یتجدد إلا بوجود تقصد من الغرب بتشویش فکری وغزو ثقافی، الآن هذه الممارسات التی صارت تتم بالمقلوب فی العالم الإسلامی أصبحت تفید الغرب، فالتطرف مثلا أصبح ینفع الغرب ویضر المسلمین، ونحن مازلنا نسیر فیه ونواجه به عدوا جدیدا علی الثقافه الإسلامیه؟ التعارض بین الإسلامیین والعلمانیین هو أحد المشکلات، أما التحدی الآخر فیتمثل فی وجود تعارض آخر داخل التیار الإسلامی نفسه بین المتطرفین وبین المسلمین الملتزمین الأصولیین الملتزمین بأصول الإسلام. والکثیر من المسلمین عندما ینظرون إلی التاریخ یتأثرون بالأفکار المتطرفه، وعلی سبیل المثال الخوارج، الذین کانوا مثالا واضحا علی التطرف بتکفیرهم للجمیع واعتبارهم کل المذاهب والطوائف خارج المله وهم المسلمون الوحیدون، وفی الوقت نفسه هناک حرکه إسلامیه معتدله تنظر إلی الأمور بنظره عقلانیه وأصولیه، وهذا التعارض موجود داخل التیار الإسلامی بین الطرفین. وحال التیار الإسلامی… هو الآخر مضطرب، هل هناک ما یمنع من التلاقی الإیجابی بین التیارات الإسلامیه المختلفه؟ قبل الرد علی السؤال، أشیر إلی نقطه تاریخیه أثرتها بالنسبه للخوارج، فحرکه الخوارج التکفیریه کانوا یرفضون أیه مبادره للالتقاء والوحده، وهؤلاء الموجودون الیوم خلف لذلک السلف، فبینما کان الإمام الصادق (ع) یری أن الشهادتین تکفیان للإسلام، وکان أبوحنیفه یقول الکلام ذاته، کانت هناک اتجاهات متطرفه یکفرون أبوحنیفه، ویعتقدون أنه بکلامه هذا سبب فی تضعیف العمل الإسلامی، ویتهمونه بأنه کان من المرجئه، فهؤلاء الموجودون الیوم هم أتباع ذلک السلف ویحذون حذوهم. منبع: www.historylib.com

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.