شیعیان عربستان

هویت شیعیان عربستان سعودی *   از اوایل دوران تشیع نخستین در شبه جزیره ی عربستان، شیعیان در منطقه ی الحسا در عربستان سعودی کنونی (یاالاحساء، که امروزه به استان شرقی معروف است) ساکن بوده اند. جوامع شیعی سراسر خلیج از آن دوران، با پیوندی نزدیک با هم، مدتها حکومتی خودگردان داشته اند. آنان که در اصل کشاورزان و تاجرانی مستقر در یک مکان بودند، به طور نسبی از فرهنگ بدوی اهل تسنن که از دورافتادگی بیابانهای داخل عربستان ناشی شده است، برکنار مانده اند. امروز درباره ی شمار شیعیان در این کشور پادشاهی اختلاف نظر وجود دارد. حکومت سعودی آنان را حدود دو تا سه درصد جمعیت کشور و تقریبا سیصد هزار نفر قلمداد می کند. بیشتر گزارشها شمار آنان را بین دویست تا چهار صد هزار تعیین می کنند. با این حال، شیعیان درباره ی صحت این آمار تردید دارند و به درستی خاطر نشان می سازند که بسیاری از شیعیان، اغلب به دلیل مشکلاتی که بر چنین انتسابی مترتب است، موقعیتشان را مخفی نگاه می دارند. آنان مدعی اند بسیاری از این شیعیان خود را سنی معرفی می کنند و بدین طریق می توانند در دستگاههای اداری به کار خود ادامه دهند، که در غیر این صورت این امر امکان پذیر نمی بود. بر این اساس، برخی از شیعیان عربستان اظهارمی دارند که در مجموع، شمار آنان به یک میلیون نفر می رسد ـ و البته این رقم بسیار تردید آمیز می نماید. با این همه، احتمال می رود شمار شیعیان بیش از نیم میلیون نفر باشد.افزون بر این، تصور می شود شیعیان در منطقه ی اصلی تجمعشان، یعنی استان شرقی یا الحساء‌، ۳۳ در صد کل جمعیت را تشکیل دهند. (آنان در آبادی القطیف حدود ۹۵ درصد جمعیت و در آبادی الهفوف نیمی از جمعیت را تشکیل می دهند). ساکنان شهرهای دیگر و جدیدتر در الحساء، همچون ظهران و الخبر، بیشتر سنی مذهب اند. در مناطق القطیف و الهفوف شیعیان می توانند در محیطی کاملا شیعی زندگی کنند. از دیدگاه شیعیان، در سراسر تاریخ آنان، وهابیهای سعودی بزرگترین بلای جامعه ی آنان بوده اند. از اواخر قرن هجدهم، که نخستین نبرد از سه نبرد وحشیانه وهابیها برای فتح نظامی مناطق شیعی به رهبری ابن سعود آغاز شد، شیعیان در معرض حملات و تخریب مساجد، حرمها و حتی فرهنگ و روش زندگی شان قرار گرفتند. وهابیان متعصب بدوی، راه شمال را در پیش گرفته، شن زارها را تا خلیج در نوردیدند و مصمم شدند که اسلام را از همه ی ناخالصیها و آثار بیگانه پاکسازی کنند. شیعیان به علت احترامی که برای افراد مقدس قائل اند (که البته این عمل در میان بسیاری از سنی های غیروهابی نیز متداول است) بدعت گذارانی آشکار و « چندگانه پرست » به شمار آمده و از این روی به گناه شرک یا زیر پا نهادن یگانگی خدا، متهم شده اند. الگوی رفتار خشک وهابیهای سنی، به زندگی اجتماعی شیعیان تحمیل شده است. وهابیها در سالهای ۱۸۰۳ و ۱۸۰۶ از شمال وارد عراق شدند و با عملی که شیعیان آن را بی حرمتی وصف ناپذیری می شمارند، به غارت حرم حسین بن علی در کربلا پرداختند ـ تنها در این زمان بود که نیروهای وهابی به دست ترکهای عثمانی به عقب رانده شدند و به مرکز عربستان گریختند. جنگجویان وهابی، در میانه ی قرن نوزدهم، برای بار دوم و این بار نیز برای حمله به « بدعت گذاران » شیعه و تصرف بخش عظیمی از سواحل خلیج به پا خاستند. در این زمان قوای وهابی به سرکردگی ملک عبدالعزیز، بر بیشتر قسمتهای کشور دست یافتند و آن را به صورتی یک پارچه در آوردند . پیروزی سوم در سال ۱۹۱۳ به دست آمد. دانشمندی به نام ژاکوب گلدبرگ معتقد است، به مرور زمان، تغییری تدریجی در سیاست سعودی درباره ی شیعیان صورت گرفته است. خشن ترین و ایدئولوژیک ترین گرایشها در آن دسته از قوای بدوی یافت می شد که به شکل خالص عقاید ناب وهابی ـ نیروی محرک پیروزیها ـ معتقد بود. با این حال، هنگامی که خاندان سلطنتی مسئولیت حاکمیت بر مناطق تصرف شده را برعهده گرفت، نگرش واقع بینانه تری پیشه کرد که به شیعیان اجازه می داد تا به طور خصوصی (و نه در ملأعام) اعمال مذهبی شان را به برگزار کنند. حکومت شیعیان را به پذیرش آیین وهابیت مجبور نمی ساخت، یا به جرم ارتداد و شرک آنان را نمی کشت، اگر چه گروهی از علمای سعودی حقیقتاً بر این رویکرد اصرار می ورزیدند. معیار ارزیابیها وفاداری سیاسی بود، نه راست کیشی مذهبی. البته تشیع به منزله ی یک مذهب، هرگز مورد تأیید قرار نگرفته است. در اعتقاد سعودی، تشیع، به صراحت، مکتبی غیر قانونی است که اگر ریشه کن نشود، صرفا باید در انزوا و به صورت شخصی آن را روا دانست. از ۱۹۱۳ تا ۱۹۸۵، شیعیان تحت سلطه مستقیم خاندان بی جیلووی قرار داشتند که حاکمانی محلی بودند و به حکم خاندان سلطنتی فرمان می راندند. در گزارش حقوق دانان مینسوتایی حقوق بین المللی بشر که در ۱۹۹۶ درباره ی عربستان سعودی منتشر شده است، این حکومت « بی رحم و ظالم » معرفی شده «‌که مشخصه ی آن بیزاری از شیعیان است ». همین گزارش وضعیت اقتصادی ایالت شرقی را این گونه توصیف می کند: ایالت شرقی با داشتن، گنجینه ای از منابع طبیعی، یکی از فقیرترین مناطق عربستان سعودی است. دولت، در مقایسه با دیگر مناطق عربستان سعودی، هزینه بسیار اندکی را به پروژه های ساختمانی، جاده ها، بهداشت و تعلیم و تربیت در منطقه ی شرقی اختصاص داده است. یک روزنامه نگار اظهار داشته است که خانه های این منطقه به گونه ای تصور ناپذیر پایین تر از استانداردهای جدید عربستان اند. تا اوایل دهه ۱۹۸۰، حلبی آبادها امری عادی به شمار می رفتند و شهرها و شهرستانهای شیعی هنوز فاقد تسهیلات پزشکی جدیدی هستند که در شهرهایی چون ریاض و جده به چشم می خورد. تنها در سال ۱۹۸۷ بود که حکومت سعودی برای احداث بیمارستان القطیف (نخستین بیمارستان مدرن ایالت شرقی)‌اقدام کرد. انتقاد شیعیان از دولت سعودی   در یک انتقاد صریح از دولت سعودی، که به صورت بی نام نگاشته شده است، یک عنصر برجسته ی شیعی و فعال در عرصه سیاسی رژیم سعودی را با اصطلاحات سیاسی فراگیرتری کانون انتقاد قرار می دهد؛ به خصوص از آن جهت که رژیم نتوانسته است همه مردم کشور را تحت مفهومی از شهروندی مشترک، متحد سازد. هیچ گونه احساس یگانگی با دولت یا وفاداری به آن ـ به منزله ی بخشی از یک آرمان مقبول همگان ـ پدید نیامده است. به عکس، « وحدت » ملی فقط در معنایی حقوقی و اجرایی وجود دارد و کاملاً به اجبار و اساساً در جهت منافع وهابی های ساکن در ناحیه مرکزی نجد، تحمیل شده است. هر نوع ایدئولوژی و نگرش به اصطلاح ملی، در واقع فقط برنامه ی تحمیلی اقلیت حاکم و منطبق با نگرش تنگ نظرانه ی وهابی نجدی است که قسمت اعظم کشور سهمی در آن ندارد. نه تنها مراکز شیعی، بلکه از فعالیت مدارس فقهی سنیان غیر وهابی، اعم از سنت حنفی در حجاز (ساحل دریای سرخ) و شمال غرب (منطقه مرزی اردن) و سنت شیعی زیدی در عسیر (ساحل جنوب غربی) نیز جلوگیری شده است. فرهنگهای متفاوت این مناطق همگی تابع [ فرهنگ ] نجد قرار گرفته اند که به رهبری خاندان سلطنتی، طبقه ی حاکم کشور را پدید آورده است. این نوشته ی انتقادی شیعی به راحتی می پذیرد که طی سه دهه گذشته، حکومت با بهره گیری از ثروت هنگفت و جدید نفت و نیز تاسیسات زیربنایی ارتباطی، در حد چشم گیری زمینه مشارکت فیزیکی را در عرصه های اقتصادی، اداری و زیربنایی در کشور فراهم آورده است. ثروت نفت تقریباً برای تک تک افراد کشور ـ هر چند نه چندان برای شیعیان ـ سودمند بوده است، اما دولت به صورت آشکاری در ایجاد نوعی احساس روانی شهروندی یا تجربه ی ملی مشترک ناکام بوده و از عهده ی ایجاد یک « دولت ملی » واقعی برنیامده است. این واقعیت که همه باید بر اساس نام طایفه ای خاندان سلطنتی خود را یک « سعودی » بنامند، هنوز اکثر شهروندان سعودی را به شدت رنج می دهد. ممکن است این نام بعد از خاندان سلطنتی باقی نماند. بسیاری از مخالفان سعودی مستقر در خارج از کشور تا کنون از اشاره به این نظام پادشاهی در قالب « عربستان سعودی » امتناع می ورزند و فقط عنوان « عربستان » یا « پادشاهی » را به کار می برند. بسیاری از سعودیهای غیر نجدی ساکن در مناطق دیگر، به صورتی گسترده شیعیان را در این انتقادات همراهی می کنند. این ناکامی در ایجاد احساس شهروندی مشترک، آینده کشور را در تمام مناطق در معرض گرایشهای تجزیه طلبانه ی بالقوه ای قرار خواهد داد؛ جنبشهایی که هم اکنون به صورتی نوبنیاد وجود دارند. در این زمینه شیعیان احساس می کنند تشیع حقیقتاً تنها هویتی است که امروزه در این کشور پادشاهی پیش روی آنان قرار دارد. آنان واقعاً « شهروندان » عربستان سعودی نیستند و حکومت پادشاهی آنان را اتباعی بیگانه و مظنون به شمار آورده و در پایین ترین سطح نظام اجتماعی جای داده است. در نتیجه، اساساً هویت مهم دیگری پیش روی شیعیان قرار ندارد (و به دلیل همین فقدان، آنان به طور غیر ارادی به هویت اصلی شیعی بازمی گردند). تنها، زمانی که نظام سیاسی و اجتماعی پادشاهی تغییر کند، شیعیان می توانند از درون بافت جامعه ی سعودی هویت گسترده تر کشور را برگزینند. شیعیان عربستان با مشکلاتی که شیعیان دیگر کشورهای عربی با آن درگیرند نیز مواجه اند: اگر قرار است شیعیان وفادار باشند، باید به چه کسی وفادار باشند؟ به حکومتی که آنان را نادیده گرفته است؟ به خاندان سلطنتی به امید اینکه آنان را از افراط در تبعیض اجتماعی و مذهبی به دست دولت و جامعه ی سعودی « محافظت کند »؟ یا اینکه آنان در ابتدا باید به جامعه ی محلی خود یا حتی به فرهنگ منطقه ای و شیعی گسترده تری وفادار باشند؟ محرومیت شیعیان و پافشاری بر هویت منطقه ای شان به دست خود آنان نیست، بلکه به انتخاب رژیم بستگی دارد. جایگاه شیعیان در حکومت **  شیعیان تقریباً هیچ نفوذی در حکومت سعودی ندارند. در مواردی اتفاقی در یک بخش صنعتی، وزیری شیعی در کابینه حضور داشته است؛ اما جز این مورد، آنان تقریباً هیچ نماینده ای در سطوح رده بالای حکومتی نداشته اند. ورود به دستگاه قضایی، واحد افسری ارتش، قوای امنیتی و گارد ملی برای آنان مجاز نیست. ظاهراً اشتغال در وزارت حج و وزارت امور اسلامی نیز برای آنان ممنوع است. در پی بیش از سه دهه بررسی، رژیم سرانجام در ۱۹۹۳ مجلس شورایی تاسیس کرد. اعضای این مجلس همگی انتصابی اند و هیچ گونه اختیار قانونی یا حقوقی ندارند؛ وظیفه آنان این است که هر گاه از آنان درخواست شد، درباره ی مشکلات نظر دهند و قوانین احتمالی را در زمینه های خاص پیشنهاد کنند. اعضای این مجلس تحصیل کرده اند، و اغلب پیشینه ی تخصصی دارند و شمار زیادی از آنان دارای درجه دکتری از خارج هستند. در نخستین مجلس، تنها یک شیعه به نام دکتر الجیشی که استاد دانشگاه بود، عضویت داشت. در ژوئیه ۱۹۹۷، شاه فهد اعضای مجلس را از شصت نفر به نود نفر افزایش داد. نیمی از شصت نفر نخست با چهره های جدید جایگزین شدند. بنا به گزارش مطبوعات، مجلس جدید چهار عضو شیعه داشت. به عقیده مفسران، یکی از دلایل این انتصابها آن است که وجود چهار عضو شیعه منعکس کننده آمار رسمی سعودی درباره شمار شیعیان است؛ آماری که طبق آن، شیعیان تقریباً چهار درصد جمعیت کشور را تشکیل می دهند. اما ادعای خود شیعیان آن است که از این چهار عضو به اصطلاح شیعه، در واقع، تنها دو نفر حقیقتاً شیعه اند و دو عضو دیگر فقط نامهایی دارند که می توان آنها را [ اسامی ] شیعی به شمار آورد. به گمان اصحاب مطبوعات، شاید افزایش تعداد نمایندگان شیعه نشانه ای از ایجاد توازن در سخت گیری امنیتی ای باشد که پس از بمب گذاری الخبر در سال ۱۹۹۶ علیه شیعیان ـ که رژیم آنان را عامل این بمب گذاری می دانست ـ صورت گرفت. با اینکه شورا قدرت بسیار محدودی دارد، اساساً نمایندگی شیعیان در مجلس، برای علمای محافظه کار وهابی بسیار ناگوار است. شیعیان عربستان ***   الف) فرقه وهابیت   بهتر است برای شناخت وضعیت شیعیان این منطقه، ابتدا آموزه های فرقه وهابیت را که مذهب رسمی این کشور است، بررسی کنیم. طرز تلقی وهابی ها از شیعه، در رفتارها و کنش هایی که در برابر شیعیان از خود نشان می دهند، تاثیر می گذارد. بنیانگذار فرقه وهابیت، محمد بن عبدالوهاب است و شعار اصلی این فرقه، بازگشت به اسلام سلف، با رد هر گونه شرک و خرافات می باشد. وهابی ها خود را الموحدون می دانند و بنابراین، هیچ کدام از گرایش ها و فرقه های اسلامی دیگر را نپذیرفته، همه آنها را مشرک برمی شمارند. آنان با عقل (در فهم تعالیم اسلامی) مخالفت نموده، فلسفه، اجتهاد و تفسیر قرآن را رد می کنند و بیش از فرقه های دیگر به شیعیان عناد می ورزند. به اعتقاد آنان، احترام شیعیان به اماکن مقدس،شرک به شمار آمده، آن را تکفیر می کنند و همواره با تعدی به آرامگاه ائمه اطهار، خشم شیعیان را برمی انگیزند. تجاوز از ظواهر دین به هر صورت و عنوان که انجام گیرد، از نظر آنها محکوم است. از این رو، هم مخالف جدی عرفا، صوفیه و فلاسفه اند، و هم مخالف شیعه. (۱) دکترین توحیدی خشک و انعطاف ناپذیر وهابی ها، احترام شیعیان به اعقاب حضرت علی (علیه السلام) و حضرت فاطمه ی زهرا (س) و زیارت شیعیان از مزار شهدا برای درخواست شفاعت از آنها را تحمل نمی کرد. وهابی ها، این قبیل مراسم را گناه کبیره « شرک » تلقی می کردند. (۲) اما، گرایش ضد شیعی بسیاری از مخالفین کنونی، خصوصاً وهابیون و سلفیه، نتیجه فهم نادرست پیشینیان آنهاست (در یکسان انگاشتن باطنیان و اسماعیلیان با کل شیعه)؛ و متاسفانه این سوء فهم، هنوز هم ادامه دارد. جالب اینجاست که اکثر این مخالفان، هنوز درک نکرده اند که شیعه را فرقه های مختلفی است که برخی از آنها به شدت انحرافی اند و نه تنها مورد قبول اثنی عشریه نیستند، بلکه مورد طعن و لعن و تکفیر نیز هستند که بهترین نمونه اش، غلات اند که فقهای شیعه به نجاست آنها فتوا داده اند… محکومیت شیعه در بعد سیاسی، از نظر آنان این است که شیعه به پیروی از احکام قرآن و سنت رسول (صلی الله علیه و آله) و ائمه اطهار (علیهم السلام)، در برابر قدرت حاکم که مجری احکام اسلام نیست و حاکمت کشور اسلامی را در دست دارد و آن را غصب نموده است، ایستاده اند. (۳) به واقع می توان گفت آموزه های سیاسی ـ مذهبی تشیع، بیش از هر فرقه دیگر، تعالیم وهابیت را به چالش می کشد. بر این اساس، تضادها و تناقضات دیدگاهی، در بعد اجتماعی با محرومیت ها و آزار و اذیت شیعیان، نمود عینی پیدا کرده است. ب) وضعیت شیعیان   به این ترتیب، شیعیان به نسبت دیگر شیعیان منطقه، از محرومیت بیشتری برخوردارند. آنان به جرم شیعه بودن، به گونه های مختلف مورد آزار و اذیت اکثریت اهل تسنن قرار می گیرند. افزون بر این محرومیت ها، حتی در برخی برهه ها، به جان و مالشان نیز تعرض می شده و مفتی های وهابی، حکم ارتداد و قتلشان را صادر می کردند. این آزار و اذیت ها، باعث شده شیعیان این کشور تا آنجا که ممکن است، راه تقیه را در پیش گیرند، به ویژه در شهر مکه، شیعیان بدترین وضع ممکن را شاهدند. آنان مجبور بوده اند مراسم مذهبی خود را در خانه ها، دور از انظار و پشت درهای بسته انجام دهند و در محافل عمومی، خود را سنی نشان دهند و این سبک زندگی، باعث شده که آمار دقیق جمعیتی آنان بر ما پوشیده بماند. برخی کتاب ها تعداد آنها را در مجموع ۳۰۰ هزار اعلام کرده و بعضی دیگر، تعداد شیعیان امامی را به تنهایی ۲۵۰ هزار نفر برآورد کرده اند. شیعه ها در عربستان سعودی در اقلیت اند: پنج درصد از کل جمعیت عربستان را تشکیل می دهند و تعداد کل آنها حداقل از ۲۰۰۰۰۰ نفر تا حداکثر ۴۰۰۰۰۰ نفر برآورد می شود. شیعه ها عمدتاً در ایالت شرقی متمرکز شده اند؛ همان جایی که ۳۳ درصد از جمعیت آن را شیعیان تشکیل می دهند (عمدتاً در آبادی ها و واحه های قطیف و الاحساء تمرکز یافته اند) (۴) برخی منابع و دایره المعارف ها هم، از جمعیتی بین ۸ تا ۲۵ درصدی خبر داده اند. در حال حاضر، شیعیان عربستان حدود هشت درصد و به نقلی پانزده درصد جمعیت را تشکیل می دهند. (۵) در مورد پراکندگی جغرافیایی آنان، م یتوان به طور کلی دو منطقه مهم را به عنوان مناطق تمرکز شیعیان عربستان شناسایی کرد. گروه اول شیعیانی هستند که در منطقه حجاز (شامل مکه و مدینه) ساکن اند و انگونه که از روایات برمی آید، از فرقه زیدیه می باشند و قبایل مختلفی را چون قبایل بنوجهم، بنو علی، بعض بنی عوف و نخاوله تشکیل داده اند. (۶) مهمترین این قبایل، قبیله نخاوله می باشند. این گروه از گذشته های دور در اطراف مدینه زندگی می کرده اند و به نسبت شیعیان مکه، از وضع مطلوب تری برخوردارند، اما در مجموع این گروه نیز همواره مورد آزار و اذیت اهل تسنن بوده اند. شمار نخاوله فراوان، و مردان رزمجویی هستند. با این حال مردم شهر، آنها را تحقیر می کنند هم به این دلیل که آنها آشکارا خود را رافضی می دانند و هم از آن روی که مرتبت اجتماعی آنها پایین است .آنها به رغم آن که احکام قاضی سنی شهر را می پذیرند، اما روحانیون مخصوص به خود و عقاید ویژه خویش را دارند. آنها ازدواج درون گروهی داشته و مشاغل پستی دارند. (۷) آقای رسول جعفریان در کتاب جغرافیای تاریخی و انسانی شیعه در جهان اسلام می نویسد: طبق آنچه نقل شده، آنها در نقطه ای در فاصله چهل فرسنگی مدینه زندگی می کرده ودر دهه های اخیر، به تدریج به مدینه هجرت کرده اند. این افراد در گذشته با نام نخاوله شهرت داشته و فعلاً تعدادشان ده ها هزار نفر است. (۸) وی در ادامه می نویسد: اکنون در مدینه تعداد سه حسینیه وجود دارد که شیعیان، حضوری فعال در آنها دارند و این علیرغم وجود فشارهای وهابیون به آنهاست. در مکه نیز چندین هزار نفر شیعه امامی زندگی می کنند که آزادی کمتری نسبت به شیعیان مدینه داشته، بیشتر در حال تقیه به سر می برند. (۹) به رغم این فشارها، آنان همواره به سنت های خود پایبند بوده و استقلال مذهبی خویش را حفظ کرده اند.آنگونه که در فصل یک نیز اشاره شد، حضور آنان در این منطقه، به قرن های اول و دوم هجری بازمی گردد. زمانی این منطقه تحت سیطره فاطمیان و سپس زیدیان بود و اوضاع این فرقه مذهبی، تا قبل از حکومت وهابی ها بدین منوال نبود. البته در سالهای اخیر و با آغاز سیاست تنش زدایی از سوی هر دو کشور ایران و عربستان، وضع شیعیان این منطقه رو به بهبود است، ولی شیعیان تا رسیدن به وضعیت مطلوب، راهی طولانی در پیش دارند. گروه دوم، در منطقه شرقیه ساکن و بیشتر در استان های حساء (الهفوف و العمران) و قطیف متمرکز شده اند. آنان نیز از دیرباز مورد آزار و اذیت وهابیان قرار داشته اند و نزدیکی به سواحل شمالی و آشنایی با اندیشه های انقلابی شیعیان ایران، باعث شده تا کمتر تقیه کنند. البته وضعیت آنان به نسبت شیعیان مکه و مدینه مناسب تر است ولی به هر حال آنان نیز مورد نکوهش وهابیت بوده و هستند. شیعیان این ناحیه نسبت به شیعیان مدینه، در سطوح مطلوبی از حیث فرهنگی قرار دارند و به دلیل ارتباط فرهنگی خود با سایر نواحی، در موقعیت بهتری به سر می برند. در سالهای گذشته، همواره تعدادی از این شیعیان در مراکز علمی شیعه در نجف و قم مشغول تحصیل بوده اند و چهره های علمی سرشناسی در میان خود داشته و دارند… استقلال شیعیان منطقه ی شرقی و اصرار آنها بر معتقداتشان، سبب شده است تا آنها از تقیه خودداری کنند و حتی در کنار بقیع نیز به طور مکرر به صورت جمعی به خواندن دعا مشغول شوند. (۱۰) شاید بتوان گفت انقلاب اسلامی ایران، سبب شده این گروه ها نیز روحی تازه یابند. روایت شده حدود نیمی از جمعیت منطقه ی احساء، شیعه هستند که عموماً در شهر الهفوف و به ویژه در محله ی نعاثل و در شهر العمران متمرکز می باشند. همچنین می گویند بیشتر مردمان قطیف شیعه هستند. افزون بر این گروه ها، در جنوب و نزدیک مرز یمن نیز گروه کوچکی از شیعیان زندگی می کنند که آنان نیز وضع مشابهی دارند، در هر حال، بیشتر این شیعیان از فرقه دوازده امامی ها می باشند؛ همانند شیعیان ایران و بحرین که از همین فرقه هستند. (۱۱) موج اصلاح طلبی موجود در عربستان، در حال حاضر باعث شده است که مسئولین عربستان در قبال شیعیان نیز به نرمش های ظاهری بپردازند. … همچنین به دنبال تشدید اختلاف های داخلی میان مقامات رژیم سعودی، شیعیان از آزادی عمل بیشتری برخوردار شده اند و سختگیری کمتری در مورد آنان صورت می گیرد. (۱۲) البته این نرمش ها، در سطح و مسئولان و مقامات دولتی است و فرهنگ جامعه که مبتنی بر مذهب وهابیت است، بر تعالیم خود پای بند می باشد و شیعیان همچنان با تبعیض های فراوانی رو به رو هستند، به گونه ای که گاه «به شیعیان، احساس شهروند درجه دوم دست می دهد.» (13) ولی علیرغم این سختگیری ها هرگز نتوانستند احساس شیعه بودن و شیعه ماندن و محب خانواده عصمت و طهارت بودن را از دل آنان بیرون کنند. آنان هر سال محرم و با فرارسیدن ایام سوگواری اباعبدالله (علیه السلام)، علیرغم اشکال تراشی ها و مخالفت ها تا کنون سعی کرده اند با برگزاری مراسم ویژه و عزاداری های حسینی، جلوه ای از خشم خودشان را به نمایش بگذارند. آل سعود همواره به این دلیل که برگزاری این گونه مراسم، احتمالاً سبب تحرک وهابیان می شود، رسماً آنها را ممنوع کرده اند، ولی هرگز نتوانسته اند این احساس را در آنها بخشکانند و شیعیان به نوعی به عقده گشایی پرداخته اند. (۱۴) از بعد سیاسی، این گروه ها هیچ جایگاهی در حکومت ندارند و از دید حاکمان سعودی، تفکر شیعه ایدئولوژی ای خطر ساز برای تدوام حاکمیت آنان به شمار می آید. با توجه به طرز تلقی شیعیان از حکومت و نوع برخورد آنها با حاکمان که برخلاف اهل سنت، هر حاکمی را اولی الامر نمی دانند و مبارزه با حاکم ظالم را، وظیفه شرعی خویش می شناسند، می تواند خطر بالقوه ای برای رژیم سعودی به حساب آید. این خطری است که سردمداران حکومت عربستان نیز متوجه آن شده اند و به همین جهت، در زمینه کاستن از تعداد شیعه در مشاغل حساس، مانند سایر کشورهای حوزه خلیج فارس اقدام کرده اند. (۱۵) البته این محدودیت فقط برای شیعیان نبوده و آنگونه که در بحث عربستان نیز اشاره شد، حاکمان سعودی تمام مشاغل کلیدی را در انحصار خاندان خود دارند. در این میان شیعیان از سایر فرقه ها محروم ترند. نه تنها از حضور آنها در ارتش، نیروهای امنیتی و مؤسسات خارجی و دفاعی جلوگیری می کنند، بلکه حتی برای استخدام در شرکت ها و بخش های مهم دولتی یا شغل هایی چون خلبانی، با موانع متعددی دست به گریبان اند. از جنبه اقتصادی هم، علیرغم این که شیعیان بر روی بزرگترین ذخیره نفت جهان در منطقه شرقیه زندگی می کنند، لکن به دلایل عدیده ای، این ناحیه از محروم ترین نواحی عربستان به شمار می رود. شیعیان معتقدند اگر ایالات شرقی به دست خاندان سعودی فتح نمی شد، ثروت سرشار نفت این منطقه، آن را ایالتی بسیار ثروتمند می ساخت؛ یعنی آبادتر و ثروتمندتر از هر کشوری در اطراف خلیج فارس. سیصد هزار نفر مسلمانان شیعه این منطقه، در مقایسه با شرایط زندگی سایر نقاط سلطان نشین، در فقر نسبی به زندگی ادامه می دهند. عملاً بخش اعظم کارهای اجرایی نفت را شیعیان انجام می دهند تا جایی که چهل درصد کارگران آرامکو شیعه هستند و سرنوشت حکومت سعودی، یعنی تولید ثروت سلطان نشین در دست شیعیان رقم می خورد، ولی عدم توزیع عادلانه ثروت در مناطق شرقی نسبت به سایر مناطق، مظهری از خشم و غضبی است که وهابیان نسبت به شیعیان اعمال کرده اند. (۱۶) البته کتاب ژئوپولیتیک شیعه، میزان کارکنان شیعه ی میادین نفتی عربستان را حدود هفتاد درصد کل کارکنان برآورد کرده که رقم قابل توجهی است. اگر این آمار درست باشد ، تبعیض های ناروایی بر شیعیان شاهدیم. در حالی که شهرهای سعودی « دمام » و « الخیبر » (واقع در الاحساء) طی پانزده سال اخیر؛ به مراکز پر رونق صنعتی مبدل شده است، شهرک های شیعه نشین مجاور آنها واقع در « قطیف » و « هفوف »، به حال خود رها شده است. (۱۷) آری، این همان منطق وهابیت در بازگشت اسلام سلف و شعار برقراری اسلام ناب می باشد که در نحوه برخورد با شیعیان، نمودپیدا کرده است. نظر به این که منابع و میدان های عمده ی نفتی عربستان در شرق این کشور و در میان شیعیان قرار دارد و علاوه بر این، اکثریت کارگران شرکت نفت آرمکو عربستان، شیعه هستند و با توجه به علاقه یمسلمانان رنج دیده به انقلاب اسلامی ایران، می توان چنین پنداشت که این اقلیت در شرایط فعلی، عامل تهدید کننده ای برای قدرت رژیم عربستان به حساب می آید. (۱۸) پی نوشت: ۱ ـ داود آقایی، پیشین، ص ۴۹. ۲ ـ جوزف کاستیز، پیشین، ص ۲۳۸. ۳ ـ داود آقایی، پیشین، صص ۴۹ ـ ۵۱. ۴ ـ See Saud:Arabia: Shia in: ALLREFER. Com. 5 ـ امیرعباس اکبری، « شیعه درعربستان »، پرتو سخن،س ۵، ش ۲۴۹، چهارشنبه ۱۵ مهر ماه ۱۲۸۲، ص ۱۱. ۶ ـ محمد جواد مغنیه، پیشین، ص ۳۴۷. ۷ ـ ورنراند، جامعه ی شیعه ی نخاوله در مدینه منوره، ترجمه: رسول جعفریان، ص ۱۷. ۸ ـ رسول جعفریان، پیشین، ص ۴۴. ۹ ـ همان، ص ۴۵. ۱۰ ـ بهرام اخوان کاظمی، مروری بر روابط ایران و عربستان در دو دهه اخیر، ص ۱۲۷. ۱۱ ـ See Saudi: Arabic: Shia in: ALLEFER.Com 12 ـ بهرام اخوان کاظمی، پیشین، ص ۱۲۸. ۱۳ ـ داود آقایی، پیشین، ص ۸۴. ۱۴ ـ همان، ص ۸۴. ۱۵ ـ نصرت الله آشتی، پیشین، صص ۶۸ و ۶۹. ۱۶ ـ داود آقایی، پیشین، ص ۸۵. ۱۷ ـ جوزف کاستیز، پیشین، ص ۲۴۰. ۱۸ ـ نصرت الله آشتی، پیشین، ص ۶۹.   فهرست منابع: * فولر، گراهام ای، فرانکه رحیم: شیعیان عرب، مسلمانان فراموش شده،ترجمه خدیجه تبریزی، موسسه شیعه شناسی، چ اول، ۱۳۸۴، صفحات ۳۵۴ ـ ۳۵۷. ** همان: صفحات ۳۶۴ و ۳۶۵. *** متقی زاده، زینب: جغرافیای سیاسی شیعیان منطقه خلیج فارس، موسسه شیعه شناسی، چاپ اول، ۱۳۸۴، صفحات ۱۳۳ ـ ۱۴۰. برگرفته از کتاب:نگاهی به تاریخ -تاریخ اسلام – تشیع در جهان

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.