زمانی که بدن مطهر پیامبر گرامی اسلام دفن نشده بود و اهل بیت گرامی او و تعدادی دیگر از صحابه، آماده تجهیز و به خاک سپاری او بودند، عده ای در سقیفه بنی ساعده تجمع کردند و برای عموم مسلمین، در لباس خیرخواهی، به تعیین خلیفه پیامبر پرداختند و در این میان حتی به اهل بیت پیامبر خصوصا امیرالمومنین که اسوه شجاعت و جامع تمام کمالات و صفات و پیشتاز در میدان نبرد بود توجهی ننمودند حتی به نصوصی که در زمان حیات پیامبر از زبان خود ایشان در مورد امیرالمومنین بیان شده بود توجهی نکرد ند. در این هنگام حضرت علی ع با عده ای از یاران با وفای خود از جمله سلمان، ابوذر و مقداد و… پس از اطلاع از این کار بی خردانه در مقام انتقاد و اعتراض در آمده و با استناد به آیات و نصوص ولایت، به نحوه انتخاب خلیفه اعتراض نموده و به احتجاج با آنها پرداختند و فقط جوابی که از آنها شنیدند این بود که مصلحت در این است و مسلمین چنین صلاح میدانند.
معنای لغوی و اصطلاحی شیعه و تشیع واژه «شیعه» به معنای پیرو و طرفدار است و نیز گروهی که اعضای آن بر امری یک سخن شوند و همچنین به معنی گروه یاران آمده است. این واژه با معنای لغویاش در قرآن و روایت نیز آمده است: وَ إِنَّ مِنْ شیعَتِهِ لإِبْراهیمَ. پیامبر (ص) نیز فرمود:« ان علیّاً وَ شیعَتُهُ هُمُ الفائِزُون. »(۲)تشیع نیز در لغت به معنای پیروی، یاری و ولایت کسی را داشتن است؛ البته به مذهب شیعه نیز «تشیع» اطلاق میشود.شیعه در اصطلاح به مسلمانانی میگویند که حضرت علی (ع) را پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) خلیفه و امام شرعی میدانند و معتقدند امامت آن حضرت به وسیله نص و تعیین، از جانب خداوند و با معرفی پیامبر (ص) صورت گرفته و عمل کسانی را که پس از پیامبر (ص) در سقیفه بنیساعده گرد آمدند و غیر علی (ع) را به خلافت برگزیدند، نمیپذیرند.محمد جواد مغنیه مینویسد: تشیع در اصطلاح عبارت است از ایمان به وجود نص از جانب پیامبر (ص) بر امامت علی (ع) و خلافت او، بدون آنکه در حق او یا فرزندانش غلو شده باشد.(۳)علامه طباطبایی نیز مینویسد: شیعه در لغت به معنی پیرو میباشد- و در اصطلاح- به کسانی گفته میشود که جانشینی پیامبر اکرم (ص) را حق اختصاصی خانواده رسالت میدانند و در معارف اسلام پیرو مکتب اهلبیت (علیهم السلام) میباشند.شیعه اعتقادی «یعنی کسانی که در زمان پیامبر (ص) با توصیههای آن حضرت معتقد به امامت حضرت علی (ع) پس از پیامبر (ص) بودند گرچه اصطلاح شیعه بر آنها بار نمیشد»، نخستین بار در زمان رسول خدا (ص) به پیروان حضرت علی (ع) اطلاق شد. (۴) و پیامبر خدا (صلی الله علیه وآله) فرمود: شیعه ما کسی است که از ما پیروی کند وپا جای پای ما بگذارد وبه کردار ما اقتدا نماید.(۵)
منشا پیدایش تشیع دیدگاهها گوناگونی درباره منشأ پیدایش تشیع وجود دارد که برخی از این نظریات عبارتند از:۱٫ برخی پیدایی شیعه را پس از جریان سقیفه بنی ساعده و انتخاب نخستین خلیفه دانستهاند.۲٫ عدهای از نویسندگان نوشتهاند: مذهب تشیع، مولود افکار عبدالله بن سبای یهودی است که در ظاهر به لباس اسلام متلبس شده و در زمان خلیفه سوم، عثمان بن عفان، در عراق و شامات، مردم را علیه خلافت شورانیده و به قتل خلیفه تحریض و ترغیب مینمود، وی یک سلسله عقاید یهودیت را با مشتی از معارف اسلامی آمیخته و در شعاع غلو در حق امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ع در میان جمعی رواج داد که بعدا به نام شیعه علوی معروف شدند.۳٫ برخی دیگر گفتهاند: شیعه پس از خلافت حضرت علی (ع) پدید آمد.۴٫ بعضی پیدایی شیعه را پس از جنگ جمل دانستهاند.۵٫ کسانی نیز ظهور شیعه را پس از جنگ صفین و به دنبال پیدایی خوارج دانستهاند.۶٫ ظهور شیعه پس از شهادت امام حسین (ع) در کربلا، سخن برخی دیگر است.۷٫ برخی هم میگویند مذهب تشیع، روی اساس سیاست انتقام گذاشته شده و در اثر داغ دلی است که ایرانیها از خلیفه دوم، عمربن الخطاب – که ایران را فتح کرده و تاج و تخت کهن سال کیان و اکاسره را به باد داده و مجوسیت و آتش پرستی را ریشه کن نمود – داشتند. از سوی دیگر، به پاس خویشاوندی که امام دوم و سوم شیعه از راه مصاهرت، با کسری داشتند، مجوس مذهب تشیع را در لباس اتباع اهل بیت پیغمبر اسلام (ص) به وجود آورده و اختلاف کلمه در میان مسلمین انداختند.۸٫ دسته ای دیگر میگویند: مذهب تشیع، آفریده سیاست سلاطین صفویه میباشد که در اوایل قرن دهم هجری به هوای سلطنت به دستیاری عده ای از دراویش صفوی، قیام کرده و سالهای متمادی با خلفای عثمانی و اوزبک ها جنگیدند و همین صفویه بودند که عقایدی درویشانه و غلوآمیز با ماسک تشیع به هم بافته و سر و صورت یک مذهب اسلامی را به آن دادند.۹٫ پیدایش شیعه در عصر پیامبر اتفاق افتاد.سخن حق، قول آخر است؛ یعنی تاریخ پیدایش شیعه به عصر پیامبر (ص) باز میگردد. از شأن نزول و تفسیر برخی آیات قرآن و روایات که شیعه و سنی درباره حضرت علی (ع) و پیروان او نقل کردهاند فهمیده میشود که هسته نخستین تشیع و اساس آن را خداوند در قرآن کریم نشاند و پیامبر اکرم (ص) در طول دوران رسالتش آن را آبیاری کرد و پروراند تا آنکه شجره طیبهای گردید و در زمان آن حضرت به ثمر نشست. به همین جهت برخی در زمان پیامبر (ص) به عنوان شیعه معروف بودهاند. (۶)
جریان سقیفه از نظر تاریخی، اختلاف در میان مسلمانان و ظهور دیدگاههای گوناگون درباره رهبری جامعه اسلامی از وقتی شروع شد که پیامبر (ص) چشم از جهان فروبست.انصار به محض شنیدن خبر رحلت پیامبر (ص) به واسطه ترس از دست دادن مو قعیت خود در مسأ له جانشینی رسول خدا بدون اینکه در کنار بدن مطهر رسول خدا (ص) حاضر شوند، در منزل سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج گرد آمدند و به لحاظ عدم گنجایش منزل او به سقیفه بنیساعده رفتند که محل اجتماعشان درباره مسائل مهم در زمان جاهلیت بود.دو نفر از انصار به نامهای عُوَیم بن ساعده و مُقن بن عدی خبر تجمع انصار را به قریش رساندند. عمر به محض شنیدن خبر تجمع انصار، ابوبکر و ابوعبیده جراح را نیز با خبر کرد و به اتفاق، به طرف سقیفه حرکت کردند.سعد بن عباده در حالی که بیمار بود، به عنوان رئیس انصار برای تصدی جانشینی پیامبر (ص) به سقیفه آمد و به سخنرانی پرداخت. او در آغاز، از مهاجران تعریف کرد و سابقه آنان در اسلام و لزوم حرمت نهادن به آنان را یادآور شد. سپس مدینه را شهر انصار خواند و آنان را به لحاظ موقعیتی که نزد پیامبر (ص) داشتند و به عنوان مدافعان و نخستین پناهدهندگان او به شمار میآمدند، ستود و گفت: پیامبر (ص) در میان ما عزت پیدا کرد و رواج اسلام به کمک ما صورت گرفت، مهاجران به وسیله ما سر و سامان یافتند و…، بدین جهت، انصار برای تصدی خلافت سزاوارترند. سخنان سعد مورد تأیید انصار قرار گرفت.(۷)درهمین حال، ابوبکر، عمر بن خطاب و ابوعبیده وارد شدند و سخن به اعتراض گشودند. ابوبکر ضمن تعریف و تمجید از مقام والای انصار و موقعیتی که آنان نزد پیامبر (ص) داشتند، گفتار آنان را در امر جانشینی ناصواب خواند و با تمسک به قرابت قریش با پیامبر (ص) آنان را مستحق تصدی جانشینی او دانست.انصار وقتی از تمسک به موقعیت والای خویش نزد پیامبر (ص) نتیجهای نگرفتند، گفتند:امیری از ما و امیری از شما. ابوبکر در برابر این اقدام انصار، سخن تأثیرگذار «الائمه من قریش» را مطرح کرد و ستون اصلی حکومت و جانشینی پیامبر (ص) را از آنِ قریش دانست و سخن انصار را رد کرد. عمر بن خطاب نیز در تأیید سخنان ابوبکر گفت: دو شمشیر هرگز در یک غلاف نگنجد!با سخنان ابوبکر اختلافات شدت گرفت. ابوبکر وعده داد که بدون مشورت انصار کاری انجام ندهد. این وعده ابوبکر گرچه هیچ وقت عملی نشد، ولی باعث شد تا عدهای از انصار به طرفداری از او برخیزند.ابوبکر پس از سخنرانی خویش، برای بی طرف نشان دادن خود و برای تثبیت موقعیت خویش و امتحان عمر، بلافاصله دستش را به عنوان بیعت با عمر و ابوعبیده به طرف آنان دراز کرد، اما آن دو از پذیرفتن عنوان خلیفه برای خودشان امتناع ورزیدند و در مقابل، با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند. ابوبکر نیز لحظهای در پذیرش بیعت درنگ نکرد! در واقع ابتکار عملی انصار، تبدیل به فرصتی برای ابوبکر شد تا بدون نام بردن از علی (ع) و نیز حتی سخنی از پیامبر ا کرم درباره جانشینی خویش، حکومت را در دست بگیرد! بعدها ابوبکر این اقدام عجولانه، اعم از پیشنهاد دو نامزد برای انتخاب شدن (عمر و ابوعبیده) و نیز پذیرش شتابزده ، بیعت را «فَلتَه» خواند. همزمان با تجمع عدهای از صحابه در سقیفه بنیساعده، علی (ع) که همراه چند نفر از صحابه مشغول تجهیز (غسل و کفن) پیامبر اکرم (ص) بود خبر واقعه سقیفه را دریافت کرد و با شنیدن این خبر، آیات ابتدایی سوره عنکبوت را مبنی بر فتنه بودن واقعه سقیفه تلاوت کرد. «الم. احَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا انْ یَقُولُواآمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ. وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ. امْ حَسِبَ الَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ أَنْ یَسْبِقُونا ساءَ ما یَحْکُمُونَ» (۸)الف. لام. میم، آیا مردم پنداشتهاند که چون بگویند: ایمان آوردیم، رهایشان میکنند و دیگر آزمایشی در کار نیست. ما مردمی را که پیش از آنان بودند آزمودیم، تا خدا راستگویان را معلوم کند و دروغگویان را بازشناساند. آیا آنان که خود را به گناه میآلایند، میپندارند که از ما سبقت میگیرند (و از قهر و عقاب ما خلاصی مییابند) وای، که چه بد داوری میکنند. (۹)فردای سقیفه صبح روز سه شنبه با فعالیت گسترده عمر، در مسجد النبی با ابوبکر به عنوان خلیفه رسول الله بیعت شد و ابوبکر در سخنرانی خود گفت: «من بر شما امارت پیدا کردم، ولی از شما بهتر نیستم. پس اگر دیدید به خوبی رفتار کردم کمکم کنید و اگر بد عمل کردم مرا به راه راست وادارید، راستی امانت و دروغ خیانت است و ناتوان تا حقش را نگرفتهام نزد من نیرومند است و نیرومند ناتوان است تا حق را از او بگیرم، مردمی که دست از جهاد بردارند خوار شوند و آنان که کارهای زشت در میانشان رواج یابد گرفتار بلا گردند، تا جایی که من از خدا و رسولش پیروی کنم شما هم از من پیروی کنید و هر گاه دیدید نافرمانی خدا و رسول او را کردم اطاعت من بر شما لازم نیست… » (۱۰)عدهای از مهاجر و انصار که همراه علی (ع) مشغول تجهیز پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) بودند، انتخاب سقیفه را تقبیح کرده و آن را نپذیرفتند. آنان به عنوان مخالف با این اقدام همراه علی (ع) در خانه تنها دختر پیامبر، فاطمه زهرا (س) تجمع کردند. (۱۱)خلیفه در نخستین واکنش به اقدام مخالفان، خانه حضرت زهرا (سلام الله علیه) را بیت حرب (اتاق جنگ) نامید و به دنبال آن، مشاوران او به همراهی عمر بن خطاب، خانه فاطمه (س) را تهدید به آتش زدن کردند. و وقتی فاطمه زهرا (س) پرسید که آیا واقعاً قصد چنین کاری را دارند ؟ گفتند آری. مگر اینکه آن جمع امری را بپذیرند که امت پذیرفتهاند. (۱۲) ابوبکر در اقدامی دیگربرای تضعیف نمودن بنی هاشم، امکانات مالی اهل بیت (علیهم السلام) اعم از خمس، فدک، سهم ذوی القربی را – که در قرآن به آن تصریح دارد – از آنان گرفت. (۱۳)
موضع شیعیان خاص در برابر جریان سقیفه پس از انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه، واکنشهایی از سوی برخی از صحابه که در زمان پیامبر (ص) با امام علی (ع) بیعت کرده بودند بروز کرد. آنها وفاداری خود را حفظ کردند و با جریان سقیفه به مخالفت پرداختند.از جمله این مخالفان عبارتند از:
۱٫ فاطمه زهرا (س)موضع فاطمه زهرا (س) در برابر خلافت آشکار است، او با تصمیمات سقیفه مخالف بود و حتی خانهاش مرکز معارضان با سقیفه بود، تا جایی که عمر گفت: ماجرای سقیفه که فتنه ای بیش نبود، ولی خدا شرش را از مسلمین برداشت. بنی هاشم در خانه فاطمه (س) جمع شدند و مخالفت خود را با اصحاب سقیفه اعلام نمودند و همراه با آنان بعضی از انصار نیز حضور داشتند که فریاد میزدند جز با علی بیعت نمیکنیم و آن طور که ابن اثیر نقل میکند علی و بنی هاشم و زبیر و طلحه از بیعت سرباز زدند. زبیر گفت: هرگز شمشیرم را غلاف نخواهم کرد، تا اینکه با علی بیعت شود. عمر گفت: شمشیرش را بگیرید و به او سنگ زنید.ابن قتیبه در تاریخش میگوید: ابوبکر و عمر بر فاطمه (س) وارد شدند، امّا فاطمه رویش را به سمت دیوار برگرداند… تا اینکه فاطمه (س) فرمود: شما را به خدا سوگند میدهم آیا نشنیدید که پیامبر میگفت: رضایت فاطمه رضایت من و خشم فاطمه خشم من است، هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر کس او را راضی نماید، مرا راضی نموده است و هر کس که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است؟گفتند: آری این حدیث را از رسول الله (ص) شنیدیم. فرمود: و من خدا و فرشتگان را شاهد میگیرم که شما مرا خشمگین نمودید. من از شما راضی نیستم و اگر پیامبر را ملاقات نمایم از شما به او شکایت میکنم. سپس گفت به خدا سوگند در هر نماز شما را نفرین میکنم. (۱۴)
۲٫ سلمان فارسینخستین واکنش سلمان به ماجرای سقیفه این بود که وقتی شنید با ابوبکر بیعت کردهاند گفت: کرداذ و نکرداذ (کردید و نکردید) یعنی کردید آنچه نباید میکردید و نکردید آنچه را که باید میکردید. و خود نیز از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید.سلمان همواره گرایش شیعی خود را با نقل روایتهایی درباره وصایت و امامت علی (ع) بروز میداد؛ چنانکه صاحب انساب الاشراف از قول سلمان خطاب به مردم چنین نقل کرده است: علی (ع) در بین شما است، ولی دست به دامان او نمیزنید، قسم به کسی که جانم در دست قدرت او است، کسی بعد از علی (ع) از اسرار پاک پیامبرتان خبر نمیدهد.ابن اثیر در نهایه از سلمان چنین نقل کرده است: «پیامبر (ص) در روز عرفه خطبه خواند و فرمود: ای مردم! خداوند در این روز به جهت آمرزش گناهانتان به شما مباهات میکند، اما آمرزش خاصه او برای علی (ع) است. سپس حضرت به علی (ع) دستور داد تا به پیامبر (ص) نزدیک شود. علی (ع) نزدیک پیامبر شد و آن حضرت (ص) فرمود: خوشبخت کسی است که بعد از من، تحت ولایت تو باشد و بدبخت و شقی کسی است که تو را نافرمانی کند و با تو دشمنی نماید. » (۱۵)
۳٫ عمار بن یاسربعد از حادثه سقیفه، عمار از مخالفان با بیعت ابوبکر بود. عمار از پیامبر اکرم (ص) شنیده بود که به او میفرمود: ای عمار! علی (ع) تو را از هدایتی ردّ نمیکند و بر امر ناگواری دلالت نمیکند. اطاعت او اطاعت من، و فرمانبرداری ازمن، اطاعت از خداست. وی همچون علی (ع) از بیعت با ابوبکر خودداری کرد و در جمع مردم مدینه چنین گفت: ای مسلمانان! بدانید که خاندان پیامبر (ص) به ارث او سزاوارتر، به دین او آگاهتر و بر امت او امینترند. پس حق را به صاحبانش برگردانید قبل از اینکه دیر شود و فتنه و آشوبها سر گیرد و گروه شما را متفرق سازد!به نقل ابن ابی الحدید، عمار جزء کسانی بود که میخواست دوباره در بین مهاجران شورا تشکیل دهد تا خلافت را به علی (ع) برگرداند.عمار در تمام دوران حیات خویش، از هیچ کوششی برای برپایی دین خدا دریغ نکرد، و از دین پیامبر (ص) دفاع کرد. نصر بن مزاحم منقری نقل میکند که در جنگ صفین، عمار ضمن یادآوری حدیث غدیر، به یاران معاویه چنین گفت: پیامبر (ص) به من امر فرمود: با ناکثین بجنگم، اطاعتش کردم. فرمود: با قاسطین بجنگم و شما همان ستمکاران هستید. ای مرد ابتر! آیا نمیدانی او به علی (ع) فرمود: مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِیُّ مَوْلاهْ، اللّهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ؟ (۱۶)
۴٫ ابوذر غفاریابوذر به هنگام رحلت پیامبر (ص) در مدینه نبود. هنگامی که برگشت و از بیعت با ابوبکر مطلع شد، گفت به میوه و بهره آن دست یافتید و پوسته آن را رها کردید. و حال اگر این کار را در خاندان پیامبرتان قرا ر میدادید، حتی دو تن هم با شما اختلاف نمیکردند. (۱۷) وی در پیروی از علی (ع) میکوشید واز چشمه گوارای علم او بهره میجست، در راه حفظ ارزشهای دینی و اجرای عدالت اسلامی از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد و پیوسته فضایل و شایستگی اهل بیت پیامبر (ص) را متذکر میشد.ابوذر غفاری میگفت: از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: بعد از من، به کتاب خدا و علی (ع) رجوع کنید. او در کنار کعبه میایستاد و فریاد میزد: ای مردم ! هر کس مرا نمیشناسد، من ابوذر غفاری هستم. از پیامبر (ص) شنیدم که فرمود: اهل بیت من به کشتی نوح میماند؛ هر کس از آنان تخلف کند، غرق میشود. (۱۸) ابوذر سعی داشت فضیلتهای اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه علی (ع) را در میان نسل جوانی که زمان پیامبر (ص) را درک نکرده بودند، بیان کند. (۱۹)
۵٫ مقداد بن اسودمقداد از مهاجران به حبشه بود. او به شدت به اهل بیت پیامبر (ص) به ویژه علی (ع) عشق میورزید و از کسانی بود که بعد از حادثه سقیفه با ابوبکر بیعت نکرد.مقداد بن اسود میگوید: « واعجباً لقریش و دفعهم هذا الأمر عن أهل بیت نبیّهم و فیهم أوّل المؤمنین…»؛ (۲۰) عجب دارم از قریش که چگونه خلافت را از اهل بیت نبیشان گرفت درحالی که در میان آنان کسی است ـ علی (ع) -که اول مؤمن به پیامبر است.و نیز میفرمود: « معرفه آل محمد برائه من النار, وحبّ آل محمد جواز علی الصراط, و الولاء لآل محمد أمان من العذاب»؛ (۲۱) شناخت و معرفت آل محمد برائت از عذاب و دوستی آنان جواز و مجوز عبور از پل صراط و ولایت آنان امان از عذاب جهنم است.
۶٫ ابان بن سعیدابن اثیر میگوید: « و کان أبان أحد من تخلّف عن بیعه أبی بکر لینظر ما یصنع بنوهاشم , فلمّا بایعوه بایع» (۲۲) ابان از جمله کسانی بود که از بیعت با ابوبکر سر باز زد تا ببیند بنی هاشم چه میکنند؛ بعد ازآنکه دید بنی هاشم بیعت کردند او نیز بیعت نمود.
۷٫ خالد بن سعیدابن اثیر میگوید: « خالد و برادرش ابان از بیعت با ابوبکر سرباز زدند و به بنی هاشم خطاب کرده گفتند همانا شما خاندانی ریشه دار و اصیل اید که افراد شایسته ای را به جامعه تحویل داده است و ما به دنبال شماییم. بعد از آن که بنی هاشم با ابوبکر ـ با تهدید و زور ـ بیعت کردند این دو برادر ـ خالد و ابان ـ نیز بیعت نمودند.» (۲۳)
۸٫ أبُیّ بن کعباو از جمله کسانی بود که هرگز با ابوبکر بیعت نکرد و شورای سقیفه را بی ارزش خواند. (۲۴) ابو نعیم اصفهانی در کتاب « حلیه الاولیاءٍ » از قیس بن سعد نقل میکند: « وارد مدینه شدم تا با یاران پیامبر (ص) ملاقات کنم، علی الخصوص خیلی علاقه داشتم که ابیّ را ملاقات نمایم، وارد مسجد پیامبر (صل الله علیه و آله و سلم) شدم و در صف اوّل به نماز ایستادم، ناگهان مردی را دیدم که نماز خود را تمام کرد و شروع به حدیث گفتن نمود. گردنها به سوی او کشیده شد تا بیاناتش را بشنوند. او سه بار گفت: سران این امّت گمراه شدند و آخرتشان تباه شد، ولی من دلم به حال آنها نمیسوزد، بلکه به حال مسلمانانی میسوزد که به دست آنان گمراه شدند.» (۲۵)و نیز آورده است:« ابیّ بن کعب ـ که شاهد انحراف مردم از قطب اصلی رهبری اسلامی بود و از این وضع رنج میبرد ـ میگفت: «روزی که پیامبر اسلام (ص)زنده بود همه متوجه یک نقطه بودند ولی پس از وفات پیامبر(ص) صورتها به چپ و راست منحرف گردید.» (۲۶)ذهبی نقل میکند: «یکی از انصار از ابی بن کعب پرسید ابی! از کجا میآیی؟ پاسخ داد از منزل خاندان پیامبر (ص)گفتند: وضع آنان چگونه است؟گفت: چگونه میشود وضع کسی که خانه آنان تا دیروز محلّ رفت و آمد فرشته وحی و کاشانه پیامبر خدا (ص)بود، ولی امروز جنب و جوشی در آنجا به چشم نمیخورد و از وجود پیامبر (ص)خالی مانده است، این را گفت درحالی که بغض گلویش را میفشرد و گریه مجال سخن را به او نمیداد، به طوری که وضع او حضار را نیز به گریه وا داشت.» (۲۷)
۹ـ بریده بن خضیب اسلمیذهبی در ترجمه او مینویسد: «بعد از غصب خلافت از طرف ابوبکر بریده خطاب به ابوبکر کرده گفت: «إِنّا لِلهِ وَ إِنّا إِلَیهِ راجِعُونَ»؛ چه مصیبتهایی که حق از طرف باطل کشید ای ابوبکر. آیا فراموش کردی یا خودت را به فراموشی میزنی؟ کسی تو را گول زده یا نفست تو را گول زده است؟ آیا به یاد نداری که چگونه رسول خدا (ص)ما را امر نمود که علی (ع) را امیر المؤمنین بنامیم، آیا یاد نداری که پیامبر (ص)در اوقات مختلف، اشاره به علی کرده و فرمود: این، امیر مؤمنین و قاتل ظالمین است. از خدا بترس و نفس خود را محاسبه کن قبل از آنکه وقت بگذرد و خودت را از آنچه باعث هلاکت نفس است نجات بده. و حقّ را به کسی که از تو به آن سزاوارتر است واگذار و در غصب آن پافشاری مکن، برگرد، تو میتوانی برگردی، تو را نصیحت کرده و به راه نجات راهنمایی میکنم، کمک کار ظالمین مباش.» (۲۸)
عکسالعمل امام در برابر جریان سقیفه حضرت علی (ع) هنگامی که از استدلال وحجت مهاجران برای شایستگی خلافت، آگاه شد(که آنها به خویشاوندی پیامبر صلی الله علیه و آله و اینکه خلیفه باید از قریش و از شاخههای درخت نبوّت باشد، احتجاج کردهاند) فرمود: اینها به درخت استناد کردند، ولی میوه و ثمره آن را نابود ساختند.(۲۹)دومین عکسالعمل امام (ع) پس از دفن پیامبر (ص) بود. حضرت علی (ع) و تعداد زیادی از بنی هاشم و دیگران در مسجد نشسته بودند. برخی از کسانی که با ابوبکر بیعت کرده بودند به دور آن حضرت و بنیهاشم جمع شدند و گفتند: طایفه انصار وافراد دیگر با ابوبکر بیعت کردهاند، شما نیز با او بیعت کنید و گرنه درباره شما با شمشیر حکم میکنیم.حضرت علی(ع) در جواب آنان فرمود: من برای این بیعت سزاوارترم، شما باید با من بیعت کنید، شما به موجب قرابت با رسول خدا (ص) خلافت را از انصار گرفتید، آنها هم این حق را به شماتسلیم کردند، من نیز با شما چنین استدلال میکنم. من در زمان حیات رسول خدا و نیز هنگام رحلت او نزدیکترین فرد به او بودم من وصی و وزیر و حامل علم او هستم… من به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) از همه آشناترم و عواقب امور را بهتر از همه شما میدانم و ثبات قدمم از شما بیشتر است، پس بر سر چه چیز نزاع دارید؟! عمر گفت: «تو را رها نمیکنیم مگر اینکه خواه و ناخواه بیعت کنی.» (۳۰) امیر مؤمنان(ع) با لحنی قاطع پاسخ وی را داد و فرمود: شیری بدوش که قسمتی از آن برای توست. امروز کمربند خلافت را محکم بر او ببند، که فردا به تو برگرداند.(۳۱)در این هنگام، ابو عبیده خطاب به امام (ع)گفت: ای پسر عمو! خویشاوندی تو با رسول خدا (ص) و سابقهات در اسلام و یاری تو آن را و همچنین علم تو مورد انکار ما نیست، لکن تو هنوز جوانی و ابوبکر از پیرمردان قبیله تو است . او برای برداشتن این بار بهتر است. اگر خدا عمرت دهد پس از او خلافت را به تو تسلیم خواهند کرد… لذا در این موقع، فتنه و آشوب بر پا مکن. تو خود میدانی دلهای عرب با تو چگونه کینه و دشمنی دارد.سومین عکسالعمل آن حضرت، خطابهای است که در برابر مهاجر و انصار ایراد کرده است. در قسمتی از این خطابه آمده است: ای گروه مهاجر و انصار! خدا را در نظر بیاورید و عهد و پیمان پیامبر (ص) را درباره من فراموش نکنید و حکومت محمد (ص) را از خانه او به خانههای خود مبرید… شما میدانید که ما اهل بیت به این امر از شما سزاوارتریم. مگر شما کسی را نمیخواهید که به مفاهیم قرآن و اصول و فروع دین و به سنتهای پیامبر (ص) احاطه کامل داشته باشد و جامعه اسلامی را به خوبی بتواند اداره کنند…؟ به خدا سوگند چنین فردی در بین ما است نه در میان شما. پیروی از هوای نفس نکنید و از حق دور نشوید و اعمال گذشته خود را با اعمال بد فاسد نکنید.بَشیرِ بْنِ سَعْد با جماعتی از انصار گفتند: «ای ابوالحسن! اگر انصار این سخنان را قبل از بیعت با ابوبکر شنیده بودند، حتی دو نفر درباره تو اختلاف نمیکرد.»حضرت علی (ع) و زهرای اطهر(علیها السلام) پس از رخداد سقیفه شبها به خانه انصار میرفتند و ضمن یادآوری توصیهها و سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله در مورد اهل بیت علیهم السلام آنان را به یاری میطلبیدند. آنان در پاسخ میگفتند: ای دختر رسول خدا (ص) کار بیعت ما با این مرد تمام شده، چنانچه پسرعمویت پیش از ابوبکر از ما بیعت میخواست، قطعاً کسی را در برابر او قرار نمیدادیم.علی (ع) میفرمود: شگفتا! انتظار داشتید جنازه رسول خدا(ص) را بدون کفن و دفن میان خانه بگذارم و برای بهدست آوردن حکومتی که از آن بزرگوار به جا مانده بود، به کشمکش و نزاع بپردازم؟حضرت زهرا (علیها السلام) نیز میفرمود: ابوالحسن ع، آنچه را که سزاوار بود انجام داد. آنان نیز کاری کردند که خداوند از آنها بازخواست خواهد کرد. (۳۲)
موضع امام علی ع در برابر سقیفه موقعیّتی که (امام ع) در آن قرار گرفته بود بسیار حساس و وظیفه آن حضرت مشکل و خطیر بود. از یک طرف میدید خلافت و رهبری اسلامی از مسیر خود بیرون رفته و بهطور طبیعی به دنبال آن حقوق زیادی پایمال خواهد شد. از سوی دیگر، شاهد گروهگرایی و اختلافات، در میان مسلمانان بود.گرچه اندرزها و سخنان روشنگرانه امیر مؤمنان علی (ع) و یاران او در مسجد پیامبر (ص) در حضور مهاجران و انصار، حقیقت را روشن ساخت و حجت را بر همه مسلمانان تمام کرد، امّا با استقرار خلافت ابوبکر، در برابر امام (ع) دو راه وجود داشت: ۱٫ قیام برای به دست گرفتن خلافت از دست رفته خود. ۲٫ سکوت برای حفظ اسلام.دلائل و قرائن زیادی وجود داشت که قیام امام (ع) در آن شرایط به نفع اسلام نبود و نتیجهای جز انحلال جامعه اسلامی و بازگشت گروه بیشماری از مسلمانان به عصر جاهلیت نداشت.(۳۳)این دلایل عبارتند از: ۱٫ کمبود نیروی کافیامام فرمود: کوتاهی من در امر خلافت، به خاطر ترس از مرگ نبود، بلکه به خاطر این سخن رسول خدا (ص) بود که فرمود: امّت درباره تو خیانت کرده، به عهدی که من با آنان نمودهام وفا نمیکنند در حالی که تو نسبت به من مانند هارونی نسبت به موسی.سپس اضافه میکند: «سؤال کردم تکلیف من در آن موقع چیست؟ رسول خدا (ص) فرمود؛ اگر کسی پیدا شد تو را یاری کند، با آنان مبارزه کن و حقت را بگیر و گرنه صرفنظر نموده، خون خود را حفظ کن تا مظلومانه پیش من آیی.»امام در یکی از سخنانش به این حقیقت تلخ تصریح کرده میفرماید: اگر در میان امت چهل نفر مرد مصمم برای مبارزه با این قوم مییافتم قیام میکردم. (۳۴)و نیز میفرماید: در کار خود اندیشه کردم، دیدم یاران من منحصر به اهل بیت خویش است و به صرف کشتن آنها راضی نشدم، چشمی که خاشاک در آن رفته بود، به هم نهادم و با اینکه استخوان گلویم را گرفته بود آشامیدم و بر گرفتگی راه نفس و بر چیز های بسیار تلختر از طعم علقم (گیاه بسیار تلخ) صبر ورزیدم.(۳۵)۲٫حفظ اسلام و وحدت مسلمانانهر نوع جنگ داخلی در میان مردم تازه مسلمانی که هنوز عادات ورسوم جاهلیت در میان آنان ریشهکن نشده و روح ایمان و عقیده اسلامی در قلوب آنان رسوخ نکرده بو د، باعث انحلال نیروها و ضعف اسلام جوان میگردید، خصوصاً در شرایطی که اهل «ردّه» در بخشهایی از جزیره العرب پرچم مخالفت با حکومت مرکزی برافراشته بودند و دو قدرت امپراتوری ایران و روم منتظر فرصت بودند که علیه دولت جدید پیکار کنند. اگر امام (ع) با وجود این مسلمانان متزلزل و دشمنان خارجی، دست به شمشیر میبرد و برای به دست آوردن حق خود با ابوبکر ستیز میکرد، وحدت جامعه اسلامی و مرکزیت آن در مدینه آسیب میدید و این بهترین فرصت برای حمله قدرتهای خارجی و نابود کردن اساس اسلام بود. شاید با توجه به این جهت بود که آن حضرت در جریان رویداد سقیفه طی سخنانی به اهمیت اتحاد و نتایج شوم تفرقه اشاره کرده میفرماید: موجهای فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید. از ایجاد اختلاف خودداری کنید و نشانههای فخر فروشی را از سر بردارید… سکوت من به خاطرعلم و آگاهی است که در آن فرو رفتهام و اگر شما هم مثل من آگاه بودید، بسان ریسمان چاه، مضطرب و لرزان میشدید.(۳۶)۳٫ خطر بازگشت به جاهلیتقرآن مجید در آیهای از دو دستگی امت، پس از رحلت پیغمبر (ص) وبازگشت گروهی از آنان به عصر جاهلیت، خبر داده، میگوید: «. وَ مَا محَُمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِیْن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلیَ أَعْقَابِکُمْ وَ مَن یَنقَلِبْ عَلیَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضرَُّ اللَّهَ شَیًْا وَ سَیَجْزِی اللَّهُ الشَّاکِرِین »؛(۳۷)محمد (ص) فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟ (و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیت و کفر بازگشت خواهید نمود؟) و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضرری نمیزند و خداوند بزودی شاکران (و استقامتکنندگان) را پاداش خواهد داد.رسول خدا (ص) با توجه به این آیه از آینده جامعه اسلامی سخت نگران بود. روند سقیفه نشان داد که چگونه در آن روز از روی این راز پرده برداشته شد و بار دیگر تعصبات قبیلهای و افکار جاهلیت از لابلای سخنان دو طرف پدیدار گشت.گذشته از این، با انتشار خبر رحلت پیامبر(ص) در میان قبایل تازه مسلمان، گروهی از آنان مرتد شده به آیین نیاکان خود بازگشتند و با حکومت مرکزی به مخالفت برخاستند. از سوی دیگر، مدعیان نبوت همچون «مُسَیْلَمَه»، «سَجاح» و «طُلَیْحَه» نیز در مناطق نجد و یمامه پرچم دیگری برافراشته عدهای را گرد خود جمع کرده بودند.آن حضرت در نامهای که به مردم مصر نوشته به این نکته اشاره کرده میفرماید:… دیدم گروهی از مردم از آیین اسلام بازگشتهاند و درصددند آیین محمد (ص) را نابود سازند. ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، باید شاهد شکاف و ویرانی در اسلام باشم که مصیبت آن برای من بزرگتر از رها کردن حکومت چند روزهای است که با سرعت مانند سراب یا ابر از بین میرود. (۳۸)۴٫ دشمنان کینهتوزامام در میان مسلمانان، دشمنان کینهتوزی داشت که در طول جنگها، پدران، برادران و بستگان آنان را کشته بود، از آن روز آنان دشمنی و کینه او را سخت به دل داشتند. در چنین موقعیتی، هرگاه امام از طریق قیام مسلحانه درصدد گرفتن حق خویش برمیآمد، آنان به ترویج دروغ و نفاق میپرداختند و میگفتند: علی بین مسلمانان شکاف انداخته است و به نام دین بر ضد آن حضرت پیکار میکردند. نتیجه این پیکار امور ذیل بود:* ممکن بود امام ع در نخستین لحظات جنگ، بسیاری از عزیزان و یاران خود را از دست بدهد بدون اینکه حق به جای خود بازگردد.* در کنار ضایعه فوق طبعاً بسیاری از مخالفان نیز کشته میشدند. در نتیجه، قدرت مسلمانان در مرکز رو به ضعف میگرایید.* بر اثر پیدایش ضعف قدرت مرکزی، قبایل دور دست که اسلام در دلهای آنان به طور کامل رسوخ نکرده بود به صف مرتدان میپیوستند و چه بسا بر اثر قدرت آنان و ضعف رهبری در مرکزی، چراغ اسلام به خاموشی میگرایید. (۳۹)بنابراین حضرت علی (ع) راه دوم را برگزید و مهم را فدای اهم کرد و خلافت ظاهری را فدای اصل اسلام کرد، زیرا وی به خوبی میدانست که با از بین رفتن حاکمیت ظاهری وی اساس و پایه دین اسلام و ولایت قدسی وی حفظ میگردد.(۴۰)بسیاری از منابع متفق القولند که حضرت علی (ع) تا زمانی که فاطمه (علیها السلام) زنده بود با ابوبکر بیعت نکرد. با از دست دادن فاطمه (علیها السلام) و مشاهده بیاعتنایی مردم و وضع پریشان مسلمانان، ناگزیر با ابوبکر بیعت کرد ولی خاطرات تلخ این روزها را هیچگاه از یاد نبرد و پیوسته از آن روزها شکایت میکرد. در خطبه «شقشقیه» میفرماید: «… فَرَأَیْتُ انَّ الصَّبْرَ عَلی هاتا احْجی فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذَی وَ فِی الْحَلْقِ شَجاً »برای من روشن بود که- به حکم عقل و وظیفهای که به عهده داشتم- چارهای جز صبر و شکیبایی ندارم؛ لذا تحمّل کردم، ولی به حالتی که گویی خار در چشم و استخوان در گلو دارم….(۴۱)اینکه بعضی میگویند امام علی (ع) هیچ گاه بیعت نکرد، امری خلاف واقعیتهای تاریخی است، زیرا اکثر منابع به ویژه منابع شیعه بیعت وی را پس از وفات حضرت زهرا (س) ذکر کردهاند. و آنچه بعضی میگویند از روی تعصبی است که بر حقایق تاریخی پرده میافکند. و هیچ مدرکی بالاتر از سخنان خود حضرت علی (ع) نمیباشد که مؤید بیعت است. (۴۲)
سکوت حضرت علی ع برخی سکوت حضرت را تأیید حکومت وقت و آن را به عنوان نشانه رابطه با خلیفه وقت و عدم اعتراض بر آن تلقی میکنند و معتقدند علی ع با وجود شجاعت لازم در خود و پیری کاندیدای رقیب (ابوبکر) چرا حضرت گزینه سکوت را انتخاب کردند ؟ و به تعبیر عامیانه سکوت علامت رضا است.جواب:از جمله مواردی که بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام در باره حضرت علی ع به صورت غیر علمی و انحرافی مطرح و تحلیل شده است سکوت ایشان میباشد.این افراد این چنین شبهه را مطرح میکند که سکوت حضرت در زمان خلیفه اول خود نشان از راضی بودن ایشان به حکومت و خلافت خلیفه اول میباشد چرا اگر حضرت به خلافت اعتراض داشت باید این سکوت را شکسته و زبان به اعتراض باز میکرد. به عبارتی به مخاطب میخواهند بفهمانند که آن حضرت (ع) نه تنها در قبال غصب خلافت، هیچگونه ابراز مخالفت و یا عکسالعملی از خود نشان ندادند؛ بلکه، گمان نماید که آن حضرت (ع) حتی از حمایتها و اقدامات دیگران در این زمینه نیز به شدت خود داری کردند.جهت پاسخ و تحلیل این شبهه، ابتدا بادید بدانیم که القاکنندگانِ آن، با برداشت نادرست از کدام واقعه تاریخی قائل به این تحلیل و بررسی انحرافی شدهاند. بررسی وقایع تاریخی به وجود آمده پس از ماجرای سقیفه بنیساعده نشان میدهد: «وقتی ابوسفیان از جریان سقیفه و بیعت ابوبکر مطلع شد، با انگیزههای قومی و نژادی فریاد زد… و سپس به علی (ع) گفت: دست خود را بگشا تا با تو بیعت کنم و به خدا سوگند اگر بخواهی مدینه را برایت پر از مردان جنگی و اسب خواهم کرد… علی بن ابیطالب (ع) با رد این پیشنهاد، نشان داد که در مکتب سیاسی او، صحیح نیست که جهت رسیدن به هدف، از هر وسیلهای استفاده نماید. علی(ع) در این تردید نداشت که حق از آن او است؛ ولی رسیدن به آن را از هر جا جایز نمیدانست و لذا با پی بردن به نیّت ابوسفیان صریحاً به وی جواب رد داد، چرا که قصد ابوسفیان ایجاد اختلاف و فساد و فتنهانگیزی در میان مسلمانان بود و لذا علی (ع) این عمل ابوسفیان را به عنوان فتنهانگیزی یاد مینماید.» (۴۳).با توجه به اینکه این ماجرا، مهمترین و معروفترین موردی است که حضرت امیر ع حمایت خود از خلافتشان را رد نموده، به نظر میرسد که شبهه کنندگان، همین حادثه را مدنظر داشته و واکنش امام علی(ع) را شاهدی بر درستی ادعای خود گرفتهاند. در حالی که برخورد حضرت(ع) تنها در مقابل پیشنهاد حمایت نظامی توسط ابوسفیان و به جهت از بین بردن اهداف او بوده است.پس بنابراین، بررسی و تحلیل صحیح از واکنش حضرت امیر(ع) در مقابل غصب خلافت را نمیتوان از این قبیل وقایع به دست آورد.اگر سکوت کردن در مقابل غصب خلافت بود، چرا در مقابل حمایتهای یارانش، چنین برخوردی را از خود نشان ندادند و بلکه بالاتر از آن، اگر امام علی(ع) قصد سکوت و عدم برخورد در قبال غصب خلافت را داشتند، اقدامات خودِ آن حضرت(ع)- همانطور که بیان شد – جهت برگرداندن حق غصب شدهاش ـ که با طرح حق خلافت نیز همراه بود ـ چه معنایی میدهد؟«علی(ع) بیعت ابوسفیان را نپذیرفت… از جانب دیگر، به شدت از بیعت با حاکمیت جدید (ابوبکر) هم پرهیز کرد و به این وسیله مخالفت خود را نشان داد. » (۴۴)«امام علی (ع)به نیکی دریافته بود که سکوت مطلق ممکن است با توجه به حجم گسترده تبلیغات دستگاه کودتا در افکار عمومی به عنوان تأیید حادثه سقیفه قلمداد شود و برای مردم آن روزگار و همیشه تاریخ، دلیلی بر حقانیت حاکمان کودتا شمرده شود. پس میبایست سکوت را شکست. » (۴۵) در این مسأله، یاران نزدیک حضرت -همانطور که بیان شد – او را همراهی کردند. سخنان آنان به گونهای صریح و گویا بود که ابوبکر سه روز از خانه بیرون نیامد، تا سرانجام در روز سوم شماری بسیار از هواخواهانش ـ با شمشیر کشیده ـ او را از خانه بیرون آوردند و به منبر نشاندند و دیگران را با شمشیر تهدید کردند که دیگر حق ندارند مانند آن سخنان را به زبان آورند. پس از آن بود که احدی جرأت نکرد سخن بگوید.» (۴۶)شواهد تاریخی بیان کننده آن است که امام علی (ع) جهت برگرداندن حق غصب شده خود، از انجام هر اقدامی که برای ایشان امکان داشت و شرایط زمان اجازه آن را میداد، کوتاهی نکردند.بنابراین، این که امام علی (ع) از حق و حقانیت خویش چیزی نگفته باشد نظری مخالف واقعیت تاریخی است. توجه و دقت در مطالب بیان شده، به روشنی ثابت میکند که حضرت (ع) هرگز از حق و حقانیت خود نمیگذرند و هیچگاه از آن صرف نظر نمیکنند و تحت هیچ شرایطی آن را به خلیفه واگذار نمینمایند؛ چه رسد به اینکه در این مورد، سکوت کنند!حضرت علی (ع) به جهت انجام وظایفی که در تصدی مقام امامت و در مسیر حفظ و نگهداری دین اسلام، از طرف خداوند متعال بر عهده داشتند، نوع و شیوه خاصی از مقابله با غصب خلافت و غاصبان آن را ـ به ویژه پس از حمله به خانه فاطمه زهرا (علیها السلام) در پیش گرفتند که اصطلاحاً به آن «سکوت» گفته میشود.خاموش بودن حضرت (ع) نه به معنای واگذاری حق خود به خلیفه و صرف نظر از آن، بلکه تنها و تنها به معنای رویگردان از« قیام با شمشیر» و ترک جنگ و مبارزه مسلحانه با غاصبان خلافت ـ آن هم (حدوداً) بعد از بیست روز صبر و مقاومت سرسختانه در مقابل این افراد و تلاش فراوان برای براندازی حکومت نامشروع ابوبکر ـ میباشد.«به هر حال، امام علی(ع) برای بازگردانیدن خلافت به جایگاه راستینش بسیار کوشید، اما کوتاهی مسلمانان سبب شد که حضرت نتواند به موفقیت دست یابد. اگر حضرت به مخالفت خود ادامه میداد، نه تنها کنار زدنِ ابوبکر امکان نداشت، بلکه جان خود را به خطر میانداختند.» (۴۷)
نتیجه گیریبا رحلت پیامبر (ص) اصحاب و انصار در مکانی به نام سقیفه بنی ساعده تجمع کرده و برای خود خلیفه ای انتخاب کردند. این خبر به خلیفه دوم رسید و او هم فوراً خلیفه اول را در جریان قرار داد و شتابان خودشان را برای مقابله با تصمیم انصار به سقیفه رساندند. در چنین مکان و زمان و جوی آنان تصمیم گرفتند که ابوبکر بر مسند خلافت تکیه کند. حضرت علی (ع) و یاران خاصش هنگامی که از این جریان آگاهی پیدا کردند به مخالفت پرداختند. اما سرانجام با زور مجبور به بیعت شدند. امام علی (ع) نیز بعد از وفات حضرت زهرا با ابوبکر به خاطر حفظ اسلام بیعت کرد. در این که حضرت علی (ع) با ابوبکر بیعت کرد هیچ شکی وجود ندارد.اما برخی بیعت (سکوت) وی را تأیید حکومت وقت میدانند. این اتهام در مرحله اول پذیرفته نیست زیرا حضرت علی (ع) همانطور که بیان شد در صدد به دست گرفتن حکومت برای خود بود. اما در مرحله دوم که حضرت گزینه سکوت نسبی به معنای عدم اقدام فیزیکی برای تصاحب حکومت و نه سکوت به معنای ترک انتقاد را انتخاب نمود.
پی نوشت ها :
۱٫ کارشناسی ارشد رشته تاریخ اسلام (مؤسسه آموزش عالی مجتهده امین)۲ .. ذیل معنای لغوی شیعه: لسان العرب، کلمه شیع. سوره صافات، آیهی، ۸۳٫ و مجلسی، بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۱۴۳٫۳ . ابولقاسم، شاکر،تاریخ تشیع در ایران، ص ۱۵٫۴ . ابو حاتم رازی، حاضرالعالم الاسلامی، ج ۱، ص ۱۸۸٫۵ . محمد، محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ج ۶، ص ۱۰۹٫۶٫ علامه طباطبایی ، شیعه در اسلام، صص ۱۷٫ ۲۰٫۷٫ ابوالقاسم ، شاکر، همان، ص ۴۶٫۸٫ سوره عنکبوت، آیات ۱٫ ۴٫۹ . ابوالقاسم، شاکر، همان، ص ۴۷٫۱۰٫ ابن هشام، السیره النبویه، القسم الثانی، دار احیاء التراث العربی. بیروت، ص۴۳۳٫۱۱٫ درباره اسامی مجتمعین در خانه حضرت زهرا رجوع شود به، معالم المدرستین، ج ۲، ص ۱۶۳٫ ۱۶۶٫۱۲٫ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، دلیل ما، قم، ۱۳۸۲٫ ص ۲۶٫۱۳ . محمود حیدری آقایی وجمعی از نویسندگان، تاریخ تشییع،قم، ۱۳۸۸، ج ۱، ص ۷۸٫۱۴ . ابو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری، الامامه والسیاسه، مؤسسه حَلَبی . بیروت،ص ۳۲٫۱۵٫ ابولقاسم، شاکر، همان، ص ۴۸٫۱۶ . همان، ص ۴۹٫۱۷ . ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، دار احیاء التراث العربی بیروت،ج ۶، ص ۱۳٫۱۸ . احمد بن ابی یعقوب معروف به یعقوبی، تاریخ یعقوبی، دار صادر، بیروت، ج ۲، ص ۱۷۱٫۱۹٫ محمد بن سعد،طبقات الکبری، بیروت، دار الاحیاءالتراث العربی، ج ۲، ص ۲۷۰٫۲۰ . تاریخ یعقوبی , ج۲, ص۱۱۴٫۲۱ . الحافظ ابی عبداللّه محمد بن یزید قزوینی، سُنن ابن ماجه،، نشر دار احیاء التراث بیروت، ۱۳۹۵ ه. ق،ج۲, ص ۱۲۷٫۲۲٫ ابن اثیر، اسدالغابه،، مکتبه الاسلامیه، تهران،ج۱, ص ۵۳٫۲۳٫ همان، ص ۶۵۶٫۲۴٫ ابن صباغ المالکی، الفصول المهمه، تهران، منشورات الاعلمی، ص ۱۸۰٫٫ ۲۵ ابو نعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، بیروت دار الکتاب العربی، ج۱, ص ۲۵۲٫۲۶٫ همان، ص ۲۵۲٫۲۷٫ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص ۵٫۲۸٫ السید علی خان مدنی، الدرجات ارفیعه، مکتبه بصیرتی، قم، ص ۳۲۵٫۲۹٫ امام علی (ع)، نهج البلاغه، دار الهجره، قم، خطبه ۶۷٫۳۰٫ علی، رفیعی، جلوههای رفتاری امام علی(ع)، ص ۳۴٫۳۱٫ علَّامه مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه وفا. بیروت، ۱۴۰۴ ه. ق ، ج ۲۹، ص ۵۲۲٫۳۲ . ابو محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری، الامامه والسیاسه، صص ۲۹٫ ۳۰٫۳۳ . علی، رفیعی، همان، ص ۳۷٫۳۴٫ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج ۲، ص ۴۸٫۳۵ . امام علی (ع)، نهج البلاغه، خطبه ۲۶٫۳۶ . همان، خطبه، ۵٫۳۷ . سوره آل عمران، آیه ۱۴۴٫۳۸ . امام علی (ع)، نهج البلاغه، نامه ۶۲٫۳۹٫ علی رفیعی، همان، ص ۴۰٫۴۰ . دکتر اصغر منتظرالقائم، تاریخ اسلام تا سال چهلم هجری، ۱۳۸۴، ص ۲۷۰٫۴۱ . امام علی (ع)، نهج البلاغه، خطبه ۳٫۴۲ . علی اصغر قائدان، تحلیلی بر مواضع سیاسی علی ابن ابیطالب،امیر کبیر، ۱۳۷۵، ص ۸۹٫۴۳٫ جلال، درخشه، مواضع سیاسی حضرت علیع در قبال مخالفین، ص ۴۲٫۴۴ . همان ص ۴۳٫۴۵ . حشمت الله قنبری همدانی، اسرار و آثار سقیفه بنیساعده، ص ۸۵٫۴۶ . سید حسن، فاطمی، مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامه امام علی(ع) ج ۸، ص ۴۵۸٫۴۷ . همان، ۴۴۹٫٫
منابع و مأخذ* قرآن۱٫ شاکر، ابولقاسم، تاریخ تشیع در ایران، قم، صدرا، ۱۳۷۵٫۲٫ رازی، ابو حاتم، حاضرالعالم الاسلامی.۳٫ محمدی ری شهری، محمد، نرم افزار میزان الحکمه.۴٫ طباطبایی، محمد حسین، شیعه در اسلام.بی تا، بی جا۵٫ ابن هشام، السیره النبویه، دار احیاء التراث العربی- بیروت.۶٫ جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، دلیل ما، قم، ۱۳۸۲٫۷٫ حیدری آقایی، محمود وجمعی از نویسندگان، تاریخ تشییع، قم، ۱۳۸۸،۸٫ ابن قتیبه الدینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم، الامامه والسیاسه، مؤسسه حَلَبی – بیروت.۹٫ ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، دار احیاء التراث العربی بیروت.۱٫ ۱۰٫یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، دار صادر، بیروت، بی تا، بی جا.۱۰٫ ا بن سعد، محمد، طبقات الکبری، بیروت، دار الاحیاءالتراث العربی.۱۱٫ قزوینی، الحافظ ابی عبداللّه، سُنن ابن ماجه، نشر دار احیاء التراث بیروت، ۱۳۹۵ ه. ق.۱۲٫ ابن اثیر، اسدالغابه، مکتبه الاسلامیه، تهران.۱۳٫ ابن صباغ المالکی، الفصول المهمه، تهران، منشورات الاعلمی. بی تا۲٫ . ۱۵ابونعیم اصفهانی، حلیه الاولیاء، بیروت دارالکتاب العربی. بی تا۳٫ ۱۶٫ خان مدنی، السید علی، الدرجات ارفیعه، مکتبه بصیرتی، قم. بی تا۴٫ ۱۷٫ امام علی (ع)، نهج البلاغه، دار الهجره، قم. بی تا۵٫ ۱۸٫ رفیعی، علی، جلوههای رفتاری امام علی(ع). بی تا۶٫ ۱۹٫ مجلسی، بحارالانوار، مؤسسه وفا- بیروت، ۱۴۰۴ ه. ق .۷٫ ۲۰٫ منتظرالقائم،اصغر، تاریخ اسلام تا سال چهلم هجری، ۱۳۸۴٫۸٫ ۲۱٫ قائدان، علی اصغر، تحلیلی بر مواضع سیاسی علی ابن ابیطالب. بی جا، بی تا۹٫ ۲۲٫ درخشه،جلال، مواضع سیاسی حضرت علی(ع) در قبال مخالفین. بی جا، بی تا۱۰٫ ۲۳٫ قنبری همدانی، حشمت الله، اسرار و آثار سقیفه بنیساعده.بی جا، بی تا۱۱٫ ۲۴٫ فاطمی، سید حسن، مقاله «سقیفه» مندرج در دانشنامه امام علی(ع). بی جا، بی تا