شیعه در زمان امام حسن تا امام موسی بن حعفر علیهم السلام
شیعه در زمان امام حسن تا امام موسی بن حعفر علیهم السلام
شیعه در عصر امام حسن
هنگامی که امام حسن(علیه السلام) مجبور به مصالحه با معاویه گردید یکی از خطراتی که امام(علیه السلام) احساس می کرد امنیت شیعیان حضرت علی(علیه السلام) بود. ازاین رو در قرارداد خود با معاویه تصریح کرد که باید امنیت به اصحاب امام علی(علیه السلام) داده شود. معاویه نیز آنرا پذیرفت. ولی در همان روز اوّل معاویه اعلام کرد که آن تعهدات را نمی پذیرد و زیر پا می گذارد.
ابن ابی الحدید از ابی الحسن مدائنی روایت می کند: معاویه در نامه خود به والیان چنین نوشت: من ذمه خود را از هرکسی که روایتی در فضیلت ابی تراب و اهل بیتش نقل نماید، بری کردم. بعد از این دستور خطبا در هر منطقه بر منبر شروع به لعن علی(علیه السلام)و تبرّی از او و اهل بیتش نمودند. شدیدترین مردم در بلا و مصیبت اهل کوفه بودند. زیرا آن هنگام در کوفه تعداد زیادی از شیعیان وجود داشتند. معاویه، زیاد را والی بصره و کوفه نمود. او شیعیان را خوب می شناخت، بر اساس دستور معاویه هرجا که شیعیان را می یافت به قتل می رساند، و یا اینکه آنان را ترسانده دست و پای آنان را قطع می نمود و چشمان آنان را از حدقه درآورده به دار آویزان می کرد. همچنین عده ای را نیز از عراق تبعید نمود. لذا هیچ شیعه معروفی در عراق باقی نماند….(۱) .
ابن أعثم می نویسد: زیاد، دائماً در پی شیعیان بود و هرکجا آنان را می یافت به قتل می رساند، به طوری که شمار زیادی را کشت. او دست و پای مردم را قطع و چشمانشان را کور می کرد. البته خود معاویه نیز جماعتی از شیعیان را به قتل رساند. (۲) معاویه خود دستورِ به دار آویختن گروهی از شیعیان را صادر کرد. (۳) زیاد شیعیان را در مسجد جمع می کرد، تا از علی(علیه السلام) اظهار بی زاری جویند. (۴) او در بصره نیز در جستجوی شیعیان بود و با یافتن آنها آنان را به قتل می رساند. (۵) عده ای از صحابه و تابعین به دستور معاویه به شهادت رسیدند.
در سال ۵۳هجری معاویه حجر بن عدی و اصحابش را به قتل رساند و او اولین کسی بود که به همراه اصحابش به شیوه قتل صبر در اسلام کشته شد. (۶) .
عمرو بن حمق خزاعی، صحابی عظیم را که امام حسین(علیه السلام) او را سیّدالشهدا نامید، بعد از آنکه معاویه او را امان داد، به قتل رساند. (۷) .مالک اشتر، یکی از اشراف و بزرگان عرب و یکی از فرماندهان جنگ های امام علی(علیه السلام) بود. معاویه او را در مسیر مصر به وسیله سمّ، به دست یکی از غلامانش به قتل رسانید. (۸) رشید هجری، از شاگردان امام علی(علیه السلام) و خواص وی بود، زیاد دستور داد که از علی(علیه السلام)برائت جسته و او را لعنت کند، او امتناع ورزید. ازاین رو دو دست و دو پا و زبان او را بریده و به دار آویخت. (۹) .
جویریه بن مهر عبدی؛ را به جرم داشتن ولایت علیّ(علیه السلام) دستگیر نموده و بعد از جداکردن دو دست و دو پای او، بر شاخه درخت خرما به دار آویخت.
شیعه در عصر امام حسین
ابن ابی الحدید می گوید: وضع تا وقتی که حسن بن علی، از دار دنیا رحلت نمود، اینچنین بود. در این هنگام مصیبت و فتنه بر شیعیان بیشتر شد، کار به جائی رسید که شیعیان در بین مردم از جان خویش ترس داشتند و یا از شهر خود فرار کرده و به طور پنهانی زندگی می کردند. (۱۰) .
امام محمد باقر(علیه السلام) می فرماید: بیشتر مصیبت برای ما و شیعیان، بعد از رحلت امام حسن(علیه السلام) بود که در آن زمان در هر شهر، شیعیان ما را می کشتند و دستها و پاهای آنها را به این گمان که شیعه هستند از بدن جدا می کردند. هرکسی که متّهم به دوستی و ارتباط با ما می شد، او را زندانی نموده و یا اموالش را غارت می کردند یا خانه اش را خراب می نمودند و این مصیبت و بلا هم چنان شدت یافت تا زمان عبیدالله ابن زیاد (۱۱) .
سال شصت هجری قمری، معاویه هلاک شد و پسرش یزید، طبق بیعتی که پدرش از مردم برای وی گرفته بود، زمام حکومت اسلامی را در دست گرفت. به شهادت تاریخ، یزید، هیچ گونه شخصیت دینی نداشت. حتی در زمان حیات پدرش، جوانی بود که به اصول و قوانین اسلام، اعتنا نمی کرد و جز عیّاشی و بی بندوباری و شهوترانی، کاری نمی دانست. در سه سال حکومت خود فجایعی را به راه انداخت که در تاریخ ظهور اسلام، با آن همه فتنه ها که انجام گرفته، بی سابقه بود.
سال اول، حضرت حسین بن علی(علیه السلام) را که سبط پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بود، با فرزندان و خویشان و یاران و شیعیانش، با فجیع ترین وضع، به شهادت رساند و زنان و کودکان و اهل بیت پیامبر را به همراه سرهای بریده شهداء، در شهرها گرداند. (۱۲) .سال دوّم مدینه را قتل عام کرد و جان و مال و آبروی مردم آن دیار را تا سه روز برای لشکریانش مباح نمود. (۱۳) .و در سال سوّم کعبه مقدسه را خراب کرد و آن را به آتش کشید. (۱۴) .
شیعه در عصر امام سجاد
بعد از هلاکت یزید بن معاویه و سست شدن پایه های حکومت امویان، شیعیان در کوفه به دنبال فرمانده ای برای خود بودند، تا جماعت متفرق آنان را جمع نماید و عقده به جامانده از شهادت حسین(علیه السلام) را شفابخشد.بعد از مدتی، مختار برعلیه بنی امیّه قیام نمود، شیعیان به دور او جمع شدند او لشکری را به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر به سوی لشکر شام روانه ساخت و آن لشکر را شکست داد و فرمانده اش ابن زیاد را به قتل رسانید؛ این امر آرزوی اهل بیت(علیهم السلام) شیعیان بود.
بعد از شکست لشکریان شام، مختار و شیعیان، قوت گرفتند. به نقل ابن عبد ربّه در عقدالفرید، مختار شیعیان را دستور داد تا در کوچه های کوفه، شبانه بگردند و ندا دهند: یا لثارات الحسین. (۱۵) .ابوالفداء، در مورد حوادث سال ۶۶هجری، می نویسد: در این سال، مختار در کوفه به طلب خون حسین(علیه السلام) قیام نمود، جماعت زیاد دور او جمع شدند، او بر کوفه تسلط پیدا کرد و مردم نیز با او بر کتاب خدا و سنت رسول و طلب خون اهل بیت(علیهم السلام) بیعت نمودند.
خانم دکتر لیثی می نویسد: شهادت امام حسین(علیه السلام) در کربلا، واقعه تاریخی بزرگی بود که منجر به تبلور جماعت شیعه و ظهور او به عنوان یک فرقه متمیّز، که دارای مبادی سیاسی و رنگ دینی است، گردید… واقعه کربلا، در رشد و نموّ روح شیعه و زیادشدن آنها، تأثیر مهمی گذاشت. جماعت شیعه بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) به مانند جماعت منظم با رویه سیاسی متین، در جامعه ظهور پیدا نمود. (۱۶) .
از طرفی عبدالله بن زبیر در مکه قیام کرده و نُه سال ریاست کرد. امویان، در این نُه سال، با وی درگیر بودند. شیعیان در این موقعیت مناسب، خدمت حضرت امام سجّاد(علیه السلام)می رسیدند و فرصتی برای بیان مظلومیت سیدالشهدا، در میان مردم، پدید آمد.بنی مروان، با پیروزی بر آل زبیر حکومت شبه جزیره را به دست گرفتند. بعد از گسترش نفوذ عبدالملک مروان بر بلاد اسلامی و محکم شدن پایه های حکومتی او، به فکر مقابله با اهل بیت(علیهم السلام) و شیعیان افتاد. امام شیعیان در آن زمان، امام زین العابدین(علیه السلام)بود.عبدالملک، برای این که از مقام آن حضرت بکاهد، او را از مدینه به شام آورد، ولی بعد از ظهور فضائل و معارف از آن حضرت، محبت امام، در میان مردم بیشتر گردید.مرکز تجمع شیعیان در آن زمان، کوفه بود. عبدالملک به قصد ریشه کن کردن تشیع از کوفه، شخصی را به نام حجاج به آن ایالت فرستاد.
امام باقر(علیه السلام) می فرماید: حجاج سرکار آمد و تا توانست، شیعیان را به قتل رساند و به هر گمان و تهمتی آنان را دستگیر نمود. کار به جائی رسید که اگر کسی به او زندیق یا کافر می گفتند بهتر بود از این که او را شیعه علی(علیه السلام) بگویند. (۱۷) .ابن ابی الحدید، از مدائنی نقل می کند: هنگامی که عبدالملک بن مروان به ولایت رسید، بر شیعه بسیار سخت گرفت و حجاج بن یوسف را بر آنان گماشت. مردم به بغض علی(علیه السلام) و موالات دشمنان آن حضرت به او تقرب جستند و هرچه را توانستند در فضل دشمنان علیّ، روایت جعل کردند و در لعن بر علی، کوتاهی ننمودند. (۱۸) .
ابن سعد، در طبقات، از منهال نقل می کند: من بر علی بن حسین، وارد شدم و به آن حضرت عرض کردم: چگونه صبح کردید؟ خدا امر تو را اصلاح کند؟ حضرت فرمود: من پیرمردی مثل تو در این شهر نمی بینم، نمی دانی که چگونه صبح کردیم؟ اگر نمی دانی، من تو را باخبر نمایم؛ ما در میان قوم خود به مانند بنی اسرائیل در میان آل فرعون(!!) صبح نمودیم، که فرزندان آنان را ذبح کرده و زنان آنان را به کنیزی می بردند. کار ما به جایی رسیده که شیخ و سیّد ما را بر بالای منابر، لعن و دشنام می دهند و با این عمل به سوی دشمنان ما تقرّب پیدا می کنند… (۱۹) .
قنبر، غلام علی(علیه السلام)، از جمله کسانی است که به دست حجاج، به شهادت رسید. حجاج، به بعضی از نزدیکان خود می گوید: دوست دارم به یکی از اصحاب ابی تراب (علی(علیه السلام)) دست پیداکنم. به او گفتند: ما از قنبر کسی را به علی(علیه السلام) نزدیکتر نمی دانیم. حجاج، کسی را به دنبال او فرستاد و او را نزد حجاج آورد، حجاج به او گفت: تو قنبری؟ گفت: آری! حجاج گفت: از دین علی تبرّی بجو! قنبر گفت: آیا تو می توانی مرا به افضل از دین علی راهنمائی نمائی؟ حجاج گفت: من تو را خواهم کشت. کدام قتلی برای تو محبوب تر است، آن را انتخاب نما! قنبر در جواب گفت: مرا امیرالمؤمنین خبر داده است که بدون حق، ذبح خواهم شد. حجاج نیز، دستور داد تا سر او را مانند گوسفند از تن جدانمایند. (۲۰) .
کمیل بن زیاد، از شیعیان و خواص علی(علیه السلام) می باشد، حجاج در زمان ولایتش در کوفه او را طلب کرد. لکن کمیل فرار نمود و در مکانی مخفی گشت. حجاج حقوق قومش را قطع نمود. کمیل، با مشاهده این وضع، با خود گفت: من پیرمردی هستم که عمرم به سرآمده است، سزاوار نیست که من سبب محرومیت قومم گردم. لذا خود را تسلیم حجاج نمود، حجاج، با مشاهده کمیل گفت: من از مدّتها منتظر تو بودم کمیل در جواب فرمود: خشنود مباش، زیرا از عمر من چیزی باقی نمانده است، هرکاری می خواهی انجام بده، بازگشت انسان به سوی خداست و بعد از قتل من نیز حسابی هست. امیرالمؤمنین مرا خبر داده که تو قاتل منی. حجاج گفت: پس حجت بر تو تمام شد. در این هنگام دستور داد تا گردن او را بزنند. (۲۱) .
از دیگر شیعیان سعید بن جبیر است. او مردی معروف به تشیع و زهد و عبادت و عفّت بود. حجاج دستور داد او را دستگیر کردند، و بعد از مشاجرات زیاد بین این دو حجاج دستور داد تا سرنش را از بدن جدا کنند. (۲۲) .در چنین شرائطی، که تصور نابودی اهل بیت(علیهم السلام) می رفت، امام سجّاد(علیه السلام) فعالیت را شروع نمود. و در این راه، موفقیت زیادی کسب کرد. (۲۳) .
امام سجّاد(علیه السلام) توانست به شیعه، حیاتی تازه بخشد. و زمینه را برای فعالیتهای امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام) فراهم آورد. به گواهی تاریخ، امام سجّاد(علیه السلام) در طول سی و چهار سال فعالیت، شیعه را از دشوارترین بحرانهای حیات خویش عبور داد؛ بیست سال حاکمیت حجاج بر عراق و سلطه عبدالملک بن مروان بر کل قلمرو اسلامی، جهت گیری روشنی برای کوبیدن شیعیان بود…، حجاج کسی بود که شنیدن لفظ کافر، برای او از شنیدن لفظ شیعه، آرامش بیشتری داشت. (۲۴) .روش فقهی حضرت سجاد(علیه السلام) نقل احادیث پیامبر(صلی الله علیه وآله) از طریق علی(علیه السلام) بود که شیعیان تنها آن احادیث را درست می دانستند. بدین صورت شیعه اولین قدمهای فقهی خود را در مخالفت با انحرافات موجود برداشت.شهر مدینه با توجه به کجروی هایی که از آغاز اسلام در آن انجام شده بود علیه شیعه، تحریک گردیده بود. بنابراین، جای مناسبی برای رشد شیعه به شمار نمی رفت.امام سجاد(علیه السلام) می فرمود که: دوستداران واقعی ما در مکه و مدینه به بیست نفر نمی رسد.(۲۵) در عین حال، در عراق، افراد بیشتری به اهل بیت(علیهم السلام) علاقه مند بودند.
شیعه در عصر امام محمد باقر
دوران امامت امام باقر(علیه السلام)، مصادف با ادامه فشارهای خلفای بنی امیه و حکّام آنها بر شیعیان عراق بود. عراق مرکز اصلی شیعه محسوب می گردید.شیعیان هرساله در مراسم حج، با امام تماس داشتند. این تماس ها معمولا یا در مکه و یا در بازگشت و عبور از مدینه، صورت می گرفت. با توجه به برخی اخبار، مردم عراق از رفتن نزد امام باقر(علیه السلام) در مدینه، نهی شده بودند. (۲۶) .مشکل غُلات در این دوران، یکی از مشکلات برای شیعیان بود. شمار این گروه رو به فزونی بود. وقتی که امام(علیه السلام) آنها رااز خودطردکرد، اصحاب آن حضرت نیز غُلات را از جمع خود بیرون راند. مغیره بن سعید و بیان بن سمعان، که هردو از معروفترین شخصیتهای غالیان و از رهبران آنها بودند، توسط اصحاب امام باقر(علیه السلام)تکفیر شدند.
تأکید امام باقر(علیه السلام) به عمل گرایی شیعیان، به طور غیرمستقیم، در مقابل تمام فرقه هایی که به عمل صالح اعتنایی نداشتند، صورت می گرفت.بسیاری از شیعیان عراق در اثر فشار و اختناق موجود، انتظار داشتند که امام(علیه السلام) به عراق آمده و دست به شمشیر ببرد. ولی امام باقر(علیه السلام) مأمور به تقیه بود. لذا، برخی از آنها نسبت به امامت آن حضرت دچار تردید گشتند. آگاهی کافی درباره امامت به آنها نمی رسید و به همین جهت گروهی به زید، برادر امام گرویدند و انشعابی را بوجود آوردند. هرچند زید هفت سال زودتر از برادرش، در کوفه وفات یافت. امّا در همین دوره و پس از آن ریشه های گرایش به زید در میان شمار زیادی از شیعیان رشد کرد.مخالفت با مصالح امویان، موجب اختلافات کمتری در میان شیعیان می گشت. اما به موازات فروکش کردن فشارهای سیاسی بر آنان، مسئله غُلات به تدریج دامنه بیشتری گرفت؛ به طوری که مسأله مهم در زمان امام صادق(علیه السلام) مسأله غُلات محسوب می گردید. فشار امویها، جز در دو سال حکومت عمر بن عبدالعزیز، (از سال ۹۹ تا ۱۱۰) در تمام دوران حکومت آنان به شدت ادامه داشت.
شیعه در عصر امام جعفر صادق
در این دوره، به علت ضعف امویان و درگیری های آنان، امام(علیه السلام) و شاگردانش فرصت بیشتری برای نشر مکتب اصیل اسلامی یافتند. این موقعیت، تا اوائل خلافت منصور و دومین خلیفه عباسی نیز ادامه داشت.
عباسیان، خود را خونخواه آل ابی طالب می دانستند. و مردم را به خوشنودی آل محمّد(علیهم السلام) دعوت می کردند؛ بنابراین نمی توانستند در آغاز با اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله)مخالفت نمایند.
در سال ۱۴۰ هجری، منصور بر مخالفان خود پیروز گشت و خطر نفوذ رهبری مذهبی شیعیان اهل بیت(علیهم السلام) را بیشتر احساس کرد و به سراغ آنان رفت. ابتدا از بنی الحسن آغاز نموده؛ عبدالله بن حسن و فرزندانش را دستگیر ساخت و به زندان افکند و سپس دستور قتل همه آنان را داد. سپس به محدودساختن حوزه درس جعفر بن محمد(علیه السلام) در مدینه و تهدید و محاصره امام(علیه السلام) و شیعیانش پرداخت. زیرا از توجّه مردم و تشکّل شیعیان به شدّت هراسناک بود، و موقعیّت خود را در خطر می دید، و پس از بارها تهدید و فراخوانی سرانجام، امام را در مدینه مسموم کرد.
پی نوشت ها
۱- شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص ۴۴٫۲- الفتوح، ج ۴، ص ۲۰۳٫۳- المحبر، ص ۴۷۹٫۴- مختصر تاریخ دمشق، ج ۹، ص ۸۸٫۵- همان.۶- مروج الذهب، ج ۳، ص ۳، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۶۴۲٫۷- سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۳۴٫۸- شذرات الذهب، ج ۱، ص ۹۱٫۹- شرح ابن ابی الحدید، ج ۲، ص ۲۹۴٫۱۰- شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص ۴۴٫۱۱- شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص ۴۴٫۱۲- تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۱۶ و تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۱۹۰ و مروج الذهب، ج ۳، ص ۶۴٫۱۳- تاریخ ابی الفداء، ج۱، ص۱۹۲٫۱۴- همان.۱۵- العقد الفرید، ج۲، ص۲۳۰، جهاد الشیعه، ص۲۷٫۱۶- تاریخ ابی الفداء، ج۱، ص۱۹۴٫۱۷- شرح ابن ابی الحدید؛ ج ۳، ص ۱۵٫۱۸- شرح ابن ابی الحدید.۱۹- طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۲۱۹ و تهذیب الکمال، ج ۲۰، ص ۳۹۹٫۲۰- الشیعه والحاکمون، ص ۹۵٫۲۱- شرح ابن ابی الحدید، ج ۱۷، ص ۱۴۹٫۲۲- سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۲۱٫۲۳- دراسات وبحوث فی التاریخ والاسلام، ج ۱، ص ۶۱٫۲۴- الامام الصادق، ابوزهره، ص ۱۱۱٫۲۵- شرح ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ۱۰۴٫۲۶- مختصر تاریخ دمشق، ج ۲۳، ص ۸۳٫