مقدمه« دین » از جمله موضوعاتی است که همواره در معرض برداشت ها و تلقی های متعدد و گاه متعارض واقع گشته و بدین روی، دچار انشعابات و واگرایی های بی شماری گردیده است. جهل و نادانی، خرافات، سنّت ها، تعصبات، اغراض شخصی دوستی ها و دشمنی ها می تواند به نوعی در برداشت ها و انشعابات دینی دخیل بوده، راه تشخیص درست را مسدود کند و جویندگان حقیقت را در ورطه شک و تردید قرار دهد. « شیعه » نیز به عنوان یکی از مذاهب بزرگ دین اسلام، دچار انشعابات متعددی شده، به گونه ای که گاه عالمان علوم دینی، فِرَق منشعب از مذهب شیعه را تا مرز ۷۲ فرقه نیز برشمرده اند. (۳) « علویه »، که در گذشته « نُصَیریه » نیز خوانده می شد، از جمله فرقه های انشعاب یافته از مذهب شیعی با گرایش های غالیانه است که پیرون آن امروزه در منطقه خاورمیانه، به طور پراکنده ساکن هستند. سوریه از کشورهایی است که دارای جمعیت قابل توجهی از علویان است. پیروان این فرقه در سوریه، طی بیش از هزار سال توانسته اند موجودیت خود را علی رغم جزر و مدهای تاریخی فراوان حفظ کنند و امروزه آنان گرچه تنها قریب ۱۱ درصد از کل جمعیت این کشور را تشکیل می دهند، بیش از چهار دهه است که بر آن حکومت می کنند و تقریباً همه ی مناصب و پست های کلیدی و حساس را در اختیار دارند.به راستی، علویان سوریه چه کسانی هستند و چه اعتقادات و باورهایی دارند؟ وجه تسمیه آنان با « نصیریه » چیست؟ این اقلیت مذهبی چگونه توانسته است قدرت را در جامعه ای با جمعیت غالباً سنی مذهب به دست بگیرد؟ آنان بر سر راه خویش، با چه تهدیدها و چالش های اعتقادی و مذهبی مواجهند؟ آیا آنان خواهند توانست در آینده و با وجود این چالش ها و تهدیدها، همچنان در رأس حکومت باقی بمانند؟ روابط سوریه با ایران چگونه رابطه ای است و هدف سوریه از نزدیکی به ایران چیست؟هدف این مقاله شناخت و بررسی نحوه ی شکل گیری و قدرت یابی علویان در سوریه است. تحقیق درباره ی پیدایش، تحولات و عقاید این شاخه از تشیّع، به دو دلیل ضرورت دارد؛ یکی به دلیل وجود اظهارنظرهای گسترده و ضد و نقیضی که درباره ی عقاید و باورهای این فرقه به ثبت رسیده، و دیگری به سب قدرت و نفوذی است که آنان امروزه، به ویژه در جامعه سوریه، به دست آورده و بر دولت آن سیطره یافته اند. نوشته حاضر، که تنها پیش زمینه ای برای مطالعات و پژوهش های بعدی در زمینه ی شناخت علویان سوریه به شمار می آید، ضمن تلاش برای یافتن پاسخ به سؤالات مزبور، می کوشد تا به دور از تعصّب و پیش داوری، با نگرشی توصیفی- تحلیلی، راه را برای تحقیقات بیشتر در این زمینه هموار سازد.
ریشه های پیدایش علویان در سوریه« علویان »، که با نام های « نصیریه »، « انصاریه » و گاه « نُمَیریه » نیز از آنها یاد می شود، شاخه ای از شیعیان هستند که آنان را به سبب داشتن عشق و ارادت فراوان به حضرت علی (علیه السلام)، بدین نام لقب داده اند. اگرچه غالب علمای دینی ظهور آنها را به قرن سوم هجری و در زمان حیات یازدهمین پیشوای شیعیان، امام حسن عسکری (علیه السلام) نسبت می دهند، با این حال، تلاش برای شناخت اصل و ریشه های پیدایش این فرقه، موجب ایجاد حدس ها و گمان های متعدد و گاه متناقضی در میان مورخان و پژوهشگران مسلمان و غیرمسلمان گشته است، تا آنجا که برخی از آنان میان علویان و شیعیان دوازده امامی هیچ تفاوتی قایل نمی شوند و این فرقه را بخشی از پیکره ی بزرگ تر اسلام قلمداد می کنند و برخی دیگر آنان را به غالی گری، تناسخ، اباحه ی محارم، الوهیت بخشیدن به حضرت علی (علیه السلام) و مانند آن متهم می نمایند و آنها را به سبب باورهای کفرآمیز و نسبت های کاذبی که به ائمه اطهار (علیه السلام) می دهند، از دین اسلام و جامعه ی مسلمانان مطرود می دانند.محمّد غالب الطویل، که خود از پیروان علویه بود، ضمن اصیل دانستن عنوان « علویه » برای این فرقه، بر آن بود که اطلاق عنوان « نصیریه » تنها به دلیل سکونت طولانی مدت آنان در کوهستان های « نصیریه » واقع در حوالی « لاذقیه » است. (غالب الطویل، ۱۹۸۱، ص ۴۴۶) عده ای دیگر همچون ابوالفداء مدعی هستند که عنوان « نُصَیریه » از نام « نصیر » غلام و مولای آزاد شده حضرت (علیه السلام) گرفته شده است. (برومند اعلم، ۱۳۸۵، ص ۳۹) نویسندگان دیگری همچون وُلف، یادآور می شوند که « نصیریان » اسم تصغیر از واژه ی عربی « نصارا » به معنای « مسیحیان » است و بدین روی، « نصیریان » به معنای « مسیحیان کوچک » است. وی استدلال می کند که دشمنان نصیریان به طور تحقیرآمیزی آنان را به واسطه کثرت اعمال و فرایض شبه مسیحی شان، بدین نام خوانده اند. ارنست رنان نیز « نصیریان » را اسم مُصغّر لغت « نصارا » می داند. (موسی، ۱۳۷۹، ص ۱۱۱) دیگر پژوهشگران استدلال می کنند که هنگام فتح « حمص » و « بعلبک » به دست لشکریان اسلام، ابوعبیده جراح برای پیشرفت لشکر خود، در خواست کمک کرد و خالد بن ولید از عراق و عمروبن عاص از مصر و جماعتی از شیعیا ن حضرت علی (علیه السلام) که در بیعت « غدیر خم » حضور داشتند و بیش از ۴۵۰ تن می شدند، به یاری ابوعبیده شتافتند و موجب پیشرفت کار وی شدند. آنان سپس در نواحی کوهستانی شام مسکن گزیدند. این نیروی کمکی کوچک را « نصیریه » تصغیر « نصره » به معنای « پیروزی » خواندند و از آن پس، این نام بر علویان جبال لبنان و سوریه اطلاق گردید. (مشکور و غروی اصفهانی، ۱۳۸۶، ص ۲-۳)دلایل و استدلال های ذکر شده غالباً به علت مبتنی بودن بر حدس و گمان و نیز فقدان مستندات تاریخی، نمی تواند مورد استناد و قبول عام واقع گردد. به نظر می رسد یکی از صحیح ترین دیدگاه ها در این زمینه، آن است که فرقه مذکور را منتسب به شخصیتی ایرانی به نام ابوشعیب محمّد بن نُصَیر نُمَیری می داند. (۴) طبق این دیدگاه، گروهی اندک از کسانی که در روزگار ابومحمّد، حسن عسکری (علیه السلام) به امامت ایشان گراییده بودند، پس از وی به پیامبری مردی که محمّد بن نصیر نمیری نام داشت، ایمان آوردند و بدین سان، هسته ی اولیه ی فرقه ی « علویان » را به وجود آوردند.
محمّد بن نصیر نمیری که بود و چه اعتقاداتی داشت؟محمّد جواد مشکور در تعلیقات خود بر کتاب شیعه در تاریخ، نوشته محمّد بن موسی نوبختی، اعلام می دارد:شیخ طوسی در « رجال » خود، محمّد بن نصیر را از یاران امام محمّد تقی (علیه السلام) و در کتاب « الغیبه »، وی را از یاران ابو محمّد حسن عسکری (علیه السلام) شمرده است. به اعتقاد او، چون امام حسن عسکری (علیه السلام) درگذشت، وی دعوی بابیت کرد و مقام ابوجعفر محمّد بن عثمان را، که از نوّاب اربعه و از اصحاب امام زمان بود، مردود شمرد، تا جایی که ابوجعفر وی را لعنت کرد و از وی تبرّی جست. علاّمه حلّی در قسمت دوم از « رجال » خود، گوید که محمّد بن نصیر از بزرگان بصره بود و مردی دانشمند به شمار می رفت. با این حال، علاّمه در حدیث و روایات، وی را از جمله ضعفا شمرده است. کشی نیز در « رجال » خود، همین سخنان را در باب وی تکرار کرده است. ابن حزم اندلسی در کتاب خود، وی را قایل به حلول خداوند در پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، علی (علیه السلام) و برخی دیگر از اشخاص دانسته است. ابن حزم در کتاب « الفصل » خود، می نویسد که پیروان این فرقه بر ابن ملجم رحمت می فرستند و برآنند که او کسی است که روح لاهوتی علی (علیه السلام) را از ظلمت جسمش رهایی بخشید. (نوبختی، ۱۳۸۶، ص ۸۱-۸۲)به طور کلی، آنچه علما و دانشمندان یاد شده در باب اعتقادات و باورهای محمّد بن نصیر، بر آن انفاق نظر دارند آن است که وی مردم را به پیامبری خویش می خواند و ادعا می کرد که ابومحمّد حسن عسکری (علیه السلام) او را بدین کار برانگیخته است. او سخنانی درباره ی « تناسخ » می گفت و محارم الهی را حلال می دانست. او همچنین درباره ی ابوالحسن گزافه گویی می کرد و او را به مقام خدایی رسانده بود. (نوبختی، ۱۳۸۶، ص۸۲)از ابومحمّد حسن عسکری (علیه السلام) نقل شده است که وی، خود طی نامه ای به یکی از دوستانش نوشت که من از ابن نصیر به خدا پناه می برم و از او بیزاری می جویم و تو و همه ی دوستدارانم را از وی برحذر می دارم؛ زیرا که او فتنه انگیز و مردم آزار است و محمّد بن موسی بن حسن بن فرات (از وزرای عهد عباسی) نیز وسایل و امکانات را برای او فراهم و او را یاری می کند. (زین عاملی، ۱۳۸۸، ص ۲۴۸) چون محمّد بن نصیر در بستر مرگ افتاد، یکی از یارانش از وی پرسید: چه کسی جانشین تو خواهد بود؟ او، که از رنج بیماری زبانش بند آمده بود، جز کلمه « احمد » نتوانست چیزی بر زبان آورد. هنگامی که درگذشت، پیروانش بر سر نام « احمد » به بحث و گفت و گو پرداختند و ندانستند که مراد وی از آن نام، چه کسی بوده است. عده ای منظور وی از « احمد » را پسرش قلمداد کردند، گروه دیگر « احمد بن محمّد بن موسی بن حسن بن فرات » را مقصود وی تلقی کردند، و گروه سوم بر گرد « محمّد بن بشر بن زید » آمدند. بدین سان، دچار تفرقه گشته، پراکنده شدند. (نوبختی، ۱۳۸۶، ص ۸۲-۸۳)
اصول اعتقادات و باورهای مذهبی علویان سوریه (از گذشته تا امروز)تعالیم و باورهای علویان در گذشته را می توان التقاطی از عناصر مذهب شیعه، دین مسیحیت و آیین های موجود در ایران پیش از اسلام دانست. به اعتقاد ایشان، خداوند ذات یگانه ای مرکب از سه اصل لایتجزّا به نام های « معنی »، « اسم » و « باب » است. این تثلیث (متأثّر از تثلیث موجود در آیین مسیح)، به نوبت در وجود انبیا مجسّم و متجلّی گشته است و آخرین تجسم با ظهور اسلام مصادف گردید و آن ذات یگانه در تثلیث لایتجزّایی در وجود حضرت علی (علیه السلام) حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و سلمان فارسی تجسّم یافت. بدین دلیل، تثلیث مزبور را با حروف « عمس » (ع-م- س) معرفی می نمودند که به حروف اول اسامی مزبور اشاره دارد. (مشکور، ۱۳۸۷،ص ۴۴۲) علویان قدیمی در بزرگ داشت حضرت عیسی (علیه السلام) نیز افراط می کردند و حواریون و عده ای از شهدای مسیحی را محترم می شمردند و به تعمید و اعیاد آیین مسیح نیز توجه نشان می دادند. (مشکور، ۱۳۸۷، ص ۴۴۳)آنان همچنین معتقد به « تناسخ » بودند و چنین استدلال می کردند که ظهور روحانی در جسم دیگر، امری است که هیچ عقل سلیمی آن را انکار نمی کند؛ چنان که از جانب خیر، جبرئیل بارها به صورت اعرابی یا انسانی دیگر بر پیامبر ظاهر شد، و نیز از جانب شر، ظهور شیطان در قالب انسان متصور است. بنابراین، حتی خداوند متعال نیز می تواند در جسم بشر حلول کند، و چون حضرت علی (علیه السلام) بعد از او فرزندانش، والاترین و بهترین خلق بودند، خداوند تنها در جسم ایشان ظهور کرده، به زبان آنان سخن می گوید. به اعتقاد آنان، اینکه حضرت علی (علیه السلام) توانست با منافقان بجنگد و با مار سخن گوید و در « خیبر » را از جای درآورد، نه به سبب نیروی جسمانی، بلکه به دلیل قدرت ربانی ایشان بود؛ زیرا خداوند به صورت حضرت علی (علیه السلام) مجسّم گشت و به دست او جهان را آفرید و به زبان وی سخن گفت و در حقیقت، حضرت علی (علیه السلام) پیش از خلقت آسمان ها و زمین نیز وجود داشته است. (شهرستانی، ۳۶۲، ص ۱۶۸) به باور آنان، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی (علیه السلام) را به حضرت عیسی (علیه السلام) تشبیه کرده و گفته است که ای علی، اگر از این مسئله نمی ترسیدم که مردم آنچه را که درباره ی عیسی بن مریم (علیه السلام) گفته اند درباره ی تو نیز بگویند، هر آینه در وصف تو سخن هایی می گفتم. از این نظر است که آنان حضرت علی (علیه السلام) را در نبوّت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) شریک می دانستند. (شهرستانی، ۱۳۶۳، ص۱۶۹)باورهای فلسفی زرتشت، از جمله تقدّس عناصر چهارگانه ی آب، آتش، باد و خاک، برابری زن و مرد، عشق به طبیعت، انسان گرایی، جمع گرایی و آزادی اندیشه، بخش دیگری از اعتقادات آنان در گذشته محسوب می شد. (رسولی کیا، ۱۳۸۱)شکل عبادت نزد آنان به صورت « سماع » و خواندن دعاهای خاص بود. « سماع »، که در حقیقت، نوعی رقص دایره وار به جای مانده از ادوار بسیار کهن است، به صورت دسته جمعی از سوی گروهی از زنان و مردان در پیشگاه « ددِ » (رهبر دینی یا پدر مقدّس) و طی مراسم « جم » (عمده ترین و مهم ترین شکل عبادت و همچنین مکانی برای رسیدگی به تمام مشکلات و مسائل جامعه علویان قدیم) انجام می گرفت. دعاهای آنان شامل ترانه ها و اشعار ویژه در مدح حضرت علی (علیه السلام) و طلب مدد از ایشان، موسوم به « گلبانگ » بود که همراه موسیقی از سوی ذاکران خوانده می شد. در باب مفهوم این نوع رقص، که با حرکت دست ها صورت می گرفت، آنان چنین نظر داشتند که در حین رقص، دستی در دست خدا و دست دیگر به خلق خدا داده می شود، و یا اینکه دستی رو به خدا و دست دیگر بر قلب قرار می گیرد. این بدان معناست که خداوند را در قلب خویش و بسیار نزدیک به خود احساس می کنند. (رسولی کیا، ۱۳۸۱)آنچه گفته شد مربوط به « نصیریه » و باورهای آنان است که عده ای آنان را از اسلاف علویان کنونی می پندارند. با وجود این، آنان امروزه این گونه نظرات را درباره ی خویشتن قبول ندارند و برآنند که این قبیل اتهامات ساخته و پرداخته ی دشمنان ایشان است. آنان خود را از جمله شیعیان دوازده امامی دانسته، و محمّد بن نصیر را تنها باب امام یازدهم قلمداد می کنند.در پی تلاش برای اثبات این مدعا، گروهی از شیوخ و رجال مذهبی علوی در سال ۱۹۳۶، اعلامیه ای منتشر کردند و بدان وسیله، علویان را در شمار مسلمانان معرفی نمودند. به استدلال آنان، علویان به اصول پنج گانه دین مبین اسلام (توحید، معاد، نبوّت، عدل و امامت) معتقدند. در این اعلامیه مفصّل، که در آن به نفوذ استعمار فرانسه در سوریه و دخالت در مسائل سیاسی – مذهبی آن جامعه اشاره شده بود، علمای علوی تأکید کردند که آنچه علیه آنان انتشار یافته و عقاید غلط و باطلی که بدان ها نسبت داده شده، کار استعمار و یهود است، در این اعلامیه آمده بود:
۱٫ هر فرد علوی، مسلمان است؛ شهادتین را گفته و به آن ایمان دارد و ارکان دین اسلام را بر پای می دارد.۲٫ هر فرد علوی که به اسلام اقرار نکند و یا منکر اصول دین باشد، از صف علویان و نیز جامعه ی مسلمانان خارج است.۳٫ علویان مسلمان و شیعه مذهبند، پیروان و یاران علی (علیه السلام) می باشند، کتاب آسمانی آنان قرآن کریم و مذهبشان مذهب امام صادق (علیه السلام) است. (سعادت، ۱۴۳۰)آنان همچنین طی همایشی در « قارداها » و « جبلا » عرض حالی به وزارت کشور تقدیم و تأکید کردند: « همچنان که کاتولیک ها، پروتستان ها و ارتدکس ها همگی مسیحی هستند، علویان نیز در کتاب اهل سنّت، مسلمان می باشند. » (Kramer, 2010 pp. 4-5) در همین زمینه، نویسندگان و اندیشمندان علوی نیز کتب بسیاری را تحریر کرده، در راه اعاده ی حیثیت فرقه ی خویش و زدودن اتهامات و باورهای انحرافی از آن، کوشیدند؛ چنان که شیخ علی عزیز ابراهیم، که کتاب های متعددی درباره ی علویان نوشته و با اندیشمندان شیعی همچون آیه الله سیدمحسن حکیم، امام موسی صدر و شیخ محمّد مهدی شمس الدین مراوده داشته، در مقدمه ی کتاب العلویون فی دائره الضوء مدعی شده است. که خوانندگان با مطالعه ی این کتاب، با دلیل و برهان، حقایق ذیل را درخواهند یافت:
۱٫ علویان، مسلمانان شیعه و موحّدند و خداوند را از هر شباهتی با مخلوقات منزّه می دانند.۲٫ آنان به نبوّت سید پیامبران، حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامت امامان دوازده گانه از اهل بیت طاهر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اعتراف دارند.۳٫ اهل بیت، فرع حقیقت محمّدیه و انسان هایی ویژه و معصوم هستند.۴٫ آنان جز به اسلام به عنوان دین، عرب بودن به عنوان نسب، و تشیّع به عنوان مذهب، هیچ چیز دیگری را به عنوان بدیل نمی پذیرند.۵٫ بیشتر علویان حلول و تناسخ را باور ندارند و صوفیان آنان هم قایل به تجلّی (و نه حلول و تناسخ) هستند.۶٫ خیر قضا و قدر از ناحیه ی خداوند است و شرّ آن از ناحیه ی نفوس. آنان نه جبر را می پذیرند و نه تفویض را.۷٫ آنان طریقت هایی همچون « صوفیه »، « خنبلاتیه » و « خصیبیه » را قبول ندارند.۸٫ علت غلوّی که بر آنان عارض شده، عزلت و گوشه نشینی و محرومیت و جهل آنها بوده است.۹٫ نام حقیقی اینان « علویه » است و عنوان « نصیریه » از ناحیه دشمنان به آنها اطلاق گردیده است. (جوادی، ۱۳۸۸در :http://www. neyestan.com )همچنین شهید محمّد باقر حکیم، علویان سوریه را کسانی معرفی می کند که غالباً امامان دوازده گانه شیعیان، از جمله حضرت مهدی – عجل الله تعالی فرجه الشریف- و نیز غیبت صغرا و کبرای ایشان را باور دارند، اگر چه درباره ی ائمه ی اطهار (علیهم السلام) اعتقاداتی خاص دارند که غلوآمیز به نظر می رسد. از دیدگاه این عالم فقید، این زیاده روی ها در حق ائمه اطهار (علیهم السلام) از جانب علویان، می تواند ناشی از جهل و نادانی آنان به دلیل دور ماندنشان از مراکز فرهنگی و تمدنی باشد که طی قرن ها بر آنان تحمیل گشته است. (حکیم، ۱۴۲۵، ص ۱۸۸)با این حال، امروزه علویان در تلاش برای پیوستن به سیر کلی مذهب شیعه ی دوازده امامی و از خلال یک جنبش عظیم و فراگیر، به ساختن مساجد و نیز برگزاری شعائری همچون حج و اقامه نماز جماعت روی آورده اند، در حالی که در گذشته به این فرایض توجهی نداشتند. چنین به نظر می رسد که این نهضت اصلاح گرایانه از اوایل دهه ی ۵۰ میلادی شروع شده است؛ یعنی زمانی که آیه الله سید محسن حکیم کوشید تا با تحریک و تهییج احساسات مذهبی در مناطقی که این فرقه بیشتر در آن سکونت دارند، پیروان آن را هدایت کند و به پیکره ی بزرگ تر مذهب شیعه دوازده امامی پیوند دهد. (حکیم، ۱۴۲۵، ص ۱۸۸-۱۸۹)
علویان سوریه در سال های حاکمیت امپراتوری عثمانیهنگام تسلط عثمانی ها بر سوریه، فقهای اهل سنّت، علویان را نامسلمان خوانده، با آنان طبق اصول فقه ابوحنیفه رفتار می کردند، به گونه ای که ابن تیمیه، عالم اهل سنّت، در قرن ۱۴ میلادی فتوایی صادر کرد و بر اساس آن، علویان را بدعت گذار و کافر اعلام کرد. (۵) به دنبال فتوای وی، سپاه عظیمی بر سر مردم « جبل خسروان » در سوریه گسیل گردید و علویان مورد حمله و تهاجم واقع شدند. (قادری، ۱۳۸۰، ص ۱۰۴/ Asad, 1988, pp. 19-20) ستم ها و بدرفتاری های اهل سنّت نسبت به علویان، موجب شد تا این اقلیت مذهبی، که از سال ها پیش به کوهستان های شمال غربی سوریه پناهنده شده بودند، همچنان در سکونت گاه های خویش باقی بمانند و باورها و آیین هایشان را از چشم بدخواهان مخفی نگاه دارند.رِو ساموئل لید، که شش سال بین سال های ۱۸۵۳ تا ۱۸۵۹ در میان نصیریان زیسته است. اعلام می دارد که نصیریان معمولاً ستم های دولت عثمانی و سنگینی بار مالیات را بر مردم مسلمان دشت ها تلافی می کنند؛ از ایشان متنفرند، آنان را غارت می کنند و بی رحمانه می کشند. عداوت های داخلی در میان بسیاری از قبایل و طوایفشان، آنها را تا حد بربریت تنزّل داده و کشورشان را به سرزمینی ویرانه تبدیل کرده است. (موسی، ۱۳۷۹، ص ۱۰۹) به گفته ی لید، عنف، خون ریزی، خیانت و قتل، همزاد زندگی نصیریان شده است. از نظر وی، تا میانه ی قرن ۱۹ میلادی به دلیل سخت گیری ها، خرابی تدریجی روستاها و کم شدن جمعیت کشور، استان « لاذقیه »، که زمانی جمعیت زیادی از نصیریان را در خود جای داده بود، فقط شمار کمی از آنها در خود داشت. این اوضاع وخیم، باقی مانده کشاورزان نصیری را وادار ساخت تا به سوی مراکز شهری سوریه حرکت کرده، برای مالکان اراضی، که غالباً در شهرها زندگی می کردند، کار کنند. بعضی از نصیریان به سوی دشت های « عقر » در سمت جنوب « لاذقیه » حرکت کردند، در صورتی که دیگران به آرامی در درون سوریه، بخصوص استان « حماه » پراکنده گشتند. (موسی، ۱۳۷۹، ص ۱۰۹-۱۱۰) این اقلیت نه تنها در زمینه های مذهبی مورد جور و ستم واقع شد، بلکه همچنین نژادی به شمار آمد که مستحق هیچ گونه لطف و ترحم و حمایتی نیست. آنان به اسارت برده و فروخته می شدند. حتی در خلال آخرین سال های حاکمیت عثمانی، شرایط اقتصادی آنان به شدت زوال یافت، تا جایی که غالباً دختران خود را به شهرنشینان و بیشتر به خاندان های مسلمان سنی مذهب می فروختند. (برومند اعلم، ۱۳۸۷، ص ۲۰۴)
علویان در سال های تحت الحمایگی دولت فرانسهمتعاقب توافق های « سایکس – پیکو » و به صحنه آمدن قدرت قیمومتی فرانسه در سال ۱۹۲۰، اوضاع علویان به یکباره تغییر کرد؛ از یک سو، فرانسه در مقام یک قدرت قیمومت طلب پس از جنگ جهانی اول، از ماهیت چند مذهبی سوریه، به نفع خویش بهره برداری کرد، و از سوی دیگر، علویان نیز اگرچه با حضور فرانسه در سوریه چندان موافق نبودند، اما این حضور موجب آزاد شدن آنان از بسیاری محرومیت های اجتماعی و انزوای سیاسی گردید.علویان سوریه، که عمدتاً جزو اقشار استثمار شده و مظلوم جامعه بودند، هرگز نتوانستند بر مبنای ناسیونالیسم عربی یا جریان های فراگیر دیگر با برادران سنّی خود، پیوند برقرار سازند و همواره همبستگی فرقه ای آنها بر سایر احساساتشان غلبه داشته است. همین عامل در آغاز قیمومت فرانسه، سبب نوعی همکاری بین آنان با دستگاه های اداری فرانسوی شد. فرانسه نیز همواره در پی تقویت اقلّیت ها بود تا از پیداش احساسات ناسیونالیستی جلوگیری کند. بدین سان، حاکم فرانسوی سوریه، ژنرال گورو، در سال ۱۹۲۰ به علویان « جبال انصاریه » خودمختاری و در سال ۱۹۲۲ به آنها استقلال کامل داد که تا سال ۱۹۲۴ ادامه یافت. (نقیب زاده ۱۳۷۹، ص ۱۷۳) این اقدام نقطه عطفی بود که وضعیت علویان را نسبت به گذشته تغییر داد، هرچند این استقلال در چارچوب اشغال خارجیان و تحت حمایت دولت فرانسه صورت گرفت.به طور کلی، دوران حضور فرانسویان در سوریه، برای جمعیت های علوی مذهب محصور شده در ارتفاعات – که در مواجهه بی وقفه با جمعیت اهل سنّت، دروزی ها و حتی اسماعیلیان به سر می بردند- سرآغاز استخلاص سرزمینی و سیاسی تلقّی می شد؛ استخلاصی که زمینه ی آن را پیشرفت های اقتصادی فراهم کرده بود. این تحول اقتصادی موجب شد تا دهقانان علوی از کوه ها به سوی دشت ها سرازیر شده، به تدریج شهرنشین گردند. (توال، ۱۳۸۰، ص ۱۰۶) حضور در ارتش، دستگاه های امنیتی و حزب بعث از دیگر فرصت ها و موفقیت هایی بود که علویان توانستند در سایه ی حمایت دولت فرانسه به آن دست یابند و بدین سان، برای تصرف قدرت و سلطه بر حکومت، خود را آماده سازند.
الف. ورود به ارتش و دستگاه های امنیتی دولتیمقامات استعمارگر فرانسوی طی دوران حضور خود در سوریه، همواره در تلاش بودند تا با تشویق اقلیت های قومی و مذهبی در سوریه برای حضور در مناصب حکومتی و نظامی، حکومتی سکولار در سوریه بر سر کار آورند و مانع شکل گیری ناسونالیسم عربی یا « پان عربیسم » گردند. درنتیجه، علویان از سکونت گاه های کوهستانی خود بیرون آمدند و به سرعت در ارتش سوریه حضور یافتند و طی چند دهه به آهستگی توانستند ارتش سوریه را تحت سیطره خویش درآورند. (Abdulhamid, 2004, p. 31) از دیگر عواملی که زمینه را برای ورود و همچنین پیشرفت علویان در ارتش هموار کرد، آن بود که مسلمانان اهل سنّت از ورود به ارتش کشوری غیرمسلمان اکراه داشتند. (توال، پیشین، ص ۱۰۶)اگرچه در آغاز دهه ی ۱۹۶۰، غالباً رده های پایین و میانی ارتش سوریه را علویان تشکیل می دادند، با این حال، هنگامی که در سال ۱۹۶۳ « صلاح جدید »، یک افسر علوی، اداره ی بخش امور استخدامی ارتش را به دست گرفت، از طریق ارتقا و یا تصفیه، قریب ۷۰۰ افسر را جابه جا کرد که نیمی از جایگزین ها علوی بودند. او سه سال بعد، کودتایی بر پایه ی شبکه ی علویان به راه انداخت. در سال ۱۹۷۰ یک افسر علوی نیروی هوایی، « ژنرال حافظ اسد »، کودتای دیگری را سامان داد و علویان بسیاری را در رده های بالای سرویس های امنیتی و واحدهای کلیدی ارتش قرار داد. پس از این رویداد، قریب دو سوم دانشجویان دانشگاه های افسری و بیش از نیمی از رده های بالای یگان های نظامی، دارای پس زمینه های علوی بودند. (برومند اعلم، ۱۳۷۸، ص ۲۱۶)
ب. عضویت در حزب « بعث »سوریه در سال ۱۹۴۴، از شرایط تحت الحمایگی خارج شد و به استقلال دست یافت. در همین زمان، حزب « بعث » ظهور کرده بود و به تدریج، استحکام می یافت. این دوره، مرحله ی دوم اوج گیری قدرت علویان در سوریه ی معاصر به شمار می آید؛ دوره ای که علویان به حزب « بعث » پیوستند و آن را تقویت کردند. برای یک اقلیت همانند علویان، نظریه ی رسمی حزب « بعث »، که بر خط مشی غیر مذهبی و ملّی استوار بود، این امکان را فراهم آورد تا خود را از یک انزوای جدید و تحمیل شده از سوی سنّی مذهبان، نظیر آنچه در زمان آتاترک اتفاق افتاد، برهانند. در حقیقت، غیر مذهبی بودن گرایش ملّی حزب « بعث »، که بر تعظیم عربیت بنا گشته بود، تنها راه نجاتی بود که در مسیر این اقلیت قرار داشت؛ اقلیتی که از قرن ها قبل، در آزار و اذیت قرار داشت. (توال، ۱۳۸۰، ص ۱۰۷) این حزب پیرو سوسیالیسم و « پان عربیسم »، که جناج رقیب آن بر عراق حاکم بود، در ۱۹۶۳ در سوریه به قدرت رسید و با قریب دو میلیون نفر عضو، در ائتلافی متشکّل از چندین حزب، که « جبهه ی ملّی مترقّی » نامیده می شدند، نقش اصلی را در عرصه ی سیاست این کشور بر عهده گرفت. (Wilson, 2004, p. 17) از همین روست که یک تحلیلگر سال ها پیش، طی گزارشی از اوضاع حاکم بر سوریه نوشت: « در حقیقت این علویان هستند که دولت سوریه را رهبری می کنند و نه حزب بعث. » (Hirst, 1979, p. 26) تحلیلگر دیگری نظام موجود سوریه را به عنوان « حکومتی بعثی با چیرگی علویان » توصیف کرده است. (Van Dam, 1996, p. 100)
علویان در مسند قدرتفرقه مذهبی علویه، به عنوان شاخه ای از مذهب شیعی اسلام، قریب ۱۱ درصد از کل جمعیت سوریه را در بر می گیرد. این فرقه، که در گذشته از لحاظ اقتصادی و اجتماعی، گروهی ستم دیده و محروم در سوریه بود، به سرعت درجات نظامی را در ارتش این کشور پیمود و با حضور در حزب « بعث » توانست در پایان دهه ۱۹۶۰ بر حیات سیاسی این کشور مسلّط گردد. ترجمان این سیاست، ژنرال حافظ اسد بود که طی کودتایی در سال ۱۹۷۰ دیگر مدعیان قدرت را کنار زد و سرانجام، در سال ۱۹۷۱ موفق شد پست ریاست جمهوری را، که تا آن زمان صرفاً در دست سنّی مذهبان بود، از آن خود کند. (۶)گرچه حافظ اسد در سال های نخستین حکومتش، بر دیگر اقلیّت های مذهبی همچون دروزیان و مسیحیان ارتدوکس و یا برخی اقلّیت های قومی همچون کُردها نیز تکیه داشت، با این حال و به طور کلی در زمان وی، علویان بر حکومت سیطره یافتند. (توال، ۱۳۸۰، ص ۱۰۷) این واقعه، یعنی حضور علویان در ابتدای دهه ی ۱۹۷۰ در مسند قدرت، عُجب و حیرت بسیاری از سیاست مداران و تحلیلگران دینی و سیاسی را برانگیخته است. دنیل پیپس در ۱۹۹۰ در این باره نوشت: « حکومت یک علوی در سوریه، چنان بی سابق و تکان دهنده است که گویی یک فرد گم نام و بی اصالت در هندوستان مهاراجه شده و یا یک یهودی در روسیه تزار گردیده است. » (Kaplan,1993, pp22-27)در حقیقت، آنچه در گذشته موجب ناامنی و هرج و مرج سوریه می شد، فرقه گرایی و چند دستگی میان نیروهای مسلّحی بود که با دست به دست کردن مداوم قدرت، بر بی ثباتی ها و بی نظمی ها دامن می زدند. این وضعیت پس از آنکه حافظ اسد قدرت را به طور مطلق به دست گرفت و بر ارتش و نیروهای امنیتی مسلّط شد، تغییر یافت. او حامیان وفادار خویش را به ویژه از میان علویان، در مناصب و پست های کلیدی و حسّاسی همچون فرمان دهی ارتش و نیز سازمان اطلاعات گماشت و سازمان نظامی تازه ای ایجاد کرد که توانست برای حفظ و تحکیم قدرتش، بر آن تکیه کند. (Sharp,2009,p,19)برای تاریخ جدید شیعه، این پدیده، کاملاً استثنایی است و آن را نمی توان با گرایش های ایران به تشیّع در زمان حاکمیت صفویان در قرن دهم میلادی، مقایسه کرد. در حقیقت، علویان هرگز در پی آن نبوده اند که تمام جامعه سوریه را به کیش خود درآورند و تنها به رهبری و حاکمیت بر آن بسنده کرده اند. با وجود این، اگر چه حافظ اسد به دنبال علوی کردن جامعه نبوده، در زمینه حکومت خود، مطلقاً علوی عمل کرده و اقلیت های دیگر را در آن مشارکت نداده است. (توال، ۱۳۸۰ ص ۱۸۰) این وضعیت موجب گردید تا حکومت حافظ اسد از همان آغاز، حمایت بخش بزرگی از جمعیت، به ویژه اهل سنّت را، که احساس کنارزدگی از حکومت می کردند، از دست بدهد. اما آنچه حافظ اسد و جانشینش « بشّار اسد » را نگران ساخته، اوج بنیادگرایی اسلامی از جانب مسلمانان اهل سنّت و شیعیان است. سرکوب بخش وسیعی از شورش های نهضت « اخوان المسلمین » و نیز تردید درباره ی همکاری با « حزب الله » و « حماس »، جلوه ای از این نگرانی هاست.
ادامه دارد…
پینوشتها:
۱٫ استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه رازی.۲٫ کارشناسی ارشد علوم سیاسی دانشگاه تربیت معلم.۳٫ برای اطلاع از وضعیت فرق و انشعابات موجود در تشیّع ر. ک. شهرستانی، ۱۳۶۴/ نوبختی، ۱۳۸۶/ اشعری قمی، ۱۳۶۱٫۴٫ برای آگاهی بیشتر در این باره ر. ک. کشی، ۱۳۸۴/ طوسی، ۱۴۱۱ق/ حلّی، ۱۴۱۱ق/ اندلسی، ۱۳۴۷ق.۵٫ متن فتوای ابن تیمیه بدین شرح است: « جماعتی که از آنان یاد شد و « نصیریه » نام دارند، از یهودیان و مسیحیان و بلکه از بسیاری از مشرکان کافرترند، و ضرری که متوجه امت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) می سازند از ضرر کافران ترک و فرنگ و همانند آنان بیشتر است؛ زیرا این گروه در نزد مسلمانان ناآگاه، به تشیّع و موالات اهل بیت تظاهر می کنند، در حالی که در حقیقت، نه به خدا ایمان دارند نه به رسول او، نه به کتاب او، نه به امری و نه به نهی ای، نه به ثوابی و نه به مجازاتی، نه به بهشتی و نه به دوزخی و نه به هیچ یک از پیامبران پیش از محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و نه به هیچ یک از ادیان پیشین، بلکه در برخورد با کلام خدا و سخن رسول او، که نزد همه مسلمانانش شناخته شده است. آن را بر طبق آنچه بدان عقیده دارند، تأویل می کنند. » (بدوی، ۱۳۷۴، ص ۱۱۷)۶٫ در قانون اساسی جدید سوریه که در تاریخ ۱۳/۳/ ۱۹۷۳ به امضای رئیس جمهور وقت رسید و شامل ۴ فصل و ۱۵۶ ماده است، جمهوری عربی سوریه کشوری دموکراتیک خلقی و سوسیالیستی نامیده شد که رژیم آن جمهوری، حاکمیت از آن ملت، دین رئیس جمهور اسلام، فقه اسلامی منبع اصلی قانون گذاری و حزب سوسیالیستی بعث عربی حزب حاکم جامعه و کشور است. قوه مقنّنه، سوریه را مجلس خلق سوریه تشکیل می دهد که تعداد اعضای آن به ۲۵۰ نفر می رسد و زیر نظر رئیس جمهور است. قوّه ی مجریه مشتمل بر نخست وزیر و اعضای دولت است و تشکیل دولت در سوریه بر عهده رئیس جمهور است و او نظارت کاملی بر وزرا دارد. رئیس جمهور در رأس قوه ی مجریه قرار دارد و باید عرب، سوری، بهره مند از حقوق مدنی و سیاسی و دارای دست کم ۴۰ سال تمام باشد. وی از طرف مردم، برای یک دوره ۷ ساله انتخاب می گردد. پس از رئیس جمهور، بالاترین مقام اداری و اجرایی کشور را هیأت دولت داراست که در برابر رئیس جمهور مسئول است. قوه قضاییه در سوریه مسئول دادگاه های قضایی و اداری است که هر کدام زیر مجموعه های خود را دارند که عبارتند از: دادگاه عالی قانون اساسی که عالی ترین دادگاه سوریه است، دادگاه عمومی قضایی، دادگاه های اداری، دادگاه نظامی و دادگاه شرع. (ر. ک. تحقیقی در اوضاع سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی سوریه، بی نا، در: (http:www. tebyan.net)منبع مقاله:فصلنامه علمی- پژوهشی شیعه شناسی، سال دهم، شماره ی ۳۸، تابستان ۱۳۹۱٫
/م
یک پاسخ