فلسفه‌ قیام‌ امام‌ حسین‌ از دیدگاه‌ اهل‌ سنت‌ و جماعت‌

مقدمه‌
در اواخر زمستان‌ سال‌ 1380 شمسی‌ از طرف‌ مرکز بزرگ‌ اسلامی‌ غرب‌ کشوردعوت‌ شدم‌، در صدا و سیمای‌ سنندج‌ در میزگردی‌ به‌ مناسبت‌ «فلسفه‌ قیام‌ خونین‌ امام‌حسین‌(ع)  از دیدگاه‌ اهل‌ سنت‌ و جماعت‌» شرکت‌ کنم‌. بنده‌ هم‌ دعوت‌ را اجابت‌ کرده‌ وعجالتاً دو ساعتی‌ از نیمه‌ شب‌ گذشته‌ منابعی‌ را مطالعه‌ کرده‌ و مطالبی‌ را یادداشت‌ کردم‌ وخود را به‌ صدا و سیمای‌ سنندج‌ رساندم‌. مطالب‌ مورد نظر بیان‌ شد، اما چون‌ انسان‌می‌تواند در نوشتار بهتر و دقیق‌تر حق‌ مطلب‌ را ادا کند، بر خود لازم‌ دانستم‌ که‌ مقاله‌علمی‌ ـ تحقیقی‌ درباره‌: «فلسفه‌ قیام‌ امام‌ حسین‌(ع)  از دیدگاه‌ اهل‌ سنت‌» به‌ رشته‌تحریر در آورم‌، تا در آینده‌ نزدیک‌ چاپ‌ و در دست‌رس‌ تشنگان‌ محبت‌ و مودت‌ اهل‌بیت‌: قرار گیرد. این‌ تحقیق‌ ناچیز را به‌ مقام‌ شامخ‌ سرور و سالار شهیدان‌ حضرت‌أباعبدالله‌ الحسین‌(ع)  و یارانش‌ تقدیم‌ می‌دارم‌ تا این‌که‌ در روز قیامت‌ و ندامت‌،جدّبزرگوارش‌(ص)  من‌ عاصی‌ و گناه‌کار را از شفاعت‌ عظمی‌ بی‌نصیب‌ نفرماید.ان‌شاءالله.
حضرت‌ امام‌ حسین‌(ع) صحابی‌ محبوب‌
خداوند بزرگ‌ در قرآن‌ مجید فرموده‌اند: (محمد رسول‌ الله والذین‌ معه‌ اشداءعلی‌ الکفار رحماء بینهم‌ تریهم‌ رکعا سجدا یبتغون‌ فضلا من‌ الله و رضوانا سیماهم‌ فی‌وجوههم‌ من‌ أثر السجود ذلک‌ مثلهم‌ فی‌ التوری’ه‌ و مثلهم‌ فی‌ الاءنجیل‌ کزرع‌ اخرج‌ شطئه‌فَ’ازره‌ فاستغلظ‌ فاستوی‌ علی‌ سوقه‌ یعجب‌ الزراع‌ لیغیظ‌ بهم‌ الکفار وعدالله الذین‌ امنوا وعملوا الصّ’لح’ت‌ منهم‌ مغفره‌ و أجرا عظیما)؛
محمد فرستاده‌ خداست‌ و کسانی‌ که‌ با او هستند در برابر کافران‌ تند و سرسخت‌، ونسبت‌ به‌ یک‌دیگر مهربان‌ و دل‌سوزند. ایشان‌ را در حال‌ رکوع‌ و سجود می‌بینی‌، آنان‌همواره‌ فضل‌ خدای‌ را می‌جویند و رضای‌ او را می‌طلبند. نشانه‌ ایشان‌ بر اثر سجده‌ درپیشانی‌هایشان‌ نمایان‌ است‌. این‌ توصیف‌ آنان‌ در تورات‌ است‌، اما توصیف‌ ایشان‌ درانجیل‌ چنین‌ است‌ که‌ همانند کشتزاری‌ هستند که‌ جوانه‌های‌ (خوشه‌های‌) خود را بیرون‌زده‌ و آنها را نیرو داده‌ و سخت‌ نموده‌ و بر ساقه‌های‌ خویش‌ راست‌ ایستاده‌ باشد، به‌ گونه‌ای‌که‌ برزگران‌ را به‌ شگفت‌ می‌آورد، تا کافران‌ را به‌ سبب‌ آنان‌ خشمگین‌ کند، خداوند به‌کسانی‌ از ایشان‌ که‌ ایمان‌ بیاورند و کارهای‌ شایسته‌ بکنند آمرزش‌ و پاداش‌ بزرگی‌ راوعده‌ می‌دهد…
در جای‌ دیگر فرموده‌اند: (قل‌ لا أسئلکم‌ علیه‌ أجراً اءلا الموده‌ فی‌ القربی‌)؛ بگو:در برابر آن‌ از شما پاداش‌ و مزدی‌ نمی‌خواهم‌ جز مودت‌ و محبت‌ نسبت‌ به‌ ذوی‌ القربی‌.
در سوره‌ احزاب‌ آمده‌: (اءنّما یرید الله لیذهب‌ عنکم‌ الرِّجس‌ أهل‌ البیت‌ و یطهِّرکم‌تطهیرا)؛ خداوند قطعاً می‌خواهد پلیدی‌ را از شما اهل‌ بیت‌ (پیغمبر) دور کند و شما راکاملاً پاک‌ سازد.
سال‌ تولد حضرت‌ حسین‌2
امام‌ حسین‌ پسر حضرت‌ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌، در روز سوم‌ (و به‌ روایتی‌ پنجم‌)شعبان‌ المعظم‌ سال‌ چهارم‌ هجرت‌ در مدینه‌ منوره‌ به‌ دنیا آمدند. جد بزرگوارش‌ در روزهفتم‌ تولد، قوچی‌ را جهت‌ هفتم‌ آن‌ نوزاد محبوب‌ به‌ دست‌ مبارکش‌ سر بریدند و نام‌حسین‌ را برایش‌ انتخاب‌ فرمودند.
 
فضایل‌ امام‌ حسین‌2
حضرت‌ أباعبدالله الحسین‌ سبط‌ پیغمبر اسلام‌ از دخترش‌ فاطمه‌ زهرا، سرورجوانان‌ بهشت‌، ریحانه‌ باغ‌ رسالت‌ است‌. نام‌ او زینت‌ بخش‌ تاریخ‌ انسانیت‌ و قیام‌ اوسرخط‌ّ و الگوی‌ قیام‌ها و نهضت‌های‌ جهان‌، یگانه‌ آموزگار آموزشگاه‌ فداکاری‌ و تنهااستاد دانشگاه‌ شهادت‌ و شهامت‌ که‌ حضرت‌ رسول‌ اکرم‌(ص)  درباره‌اش‌ فرموده‌اند:«حسین‌ منّی‌ و أنا من‌ حسین‌! أحب‌َّ الله تعالی‌ من‌ أحب‌َّ حسینا!! حسین‌ سبط‌ من‌الاسباط‌؛
حسین‌ از من‌ است‌ و من‌ از حسینم‌! کسی‌ که‌ حسین‌ را دوست‌ بدارد خداوند او رادوست‌ می‌دارد!! حسین‌ سبطی‌ است‌ از أسباط‌».
هم‌چنین‌ فرموده‌اند: «أللّهم‌َّ اءنی‌ أحبُّهما فأاحبَّهما؛ خداوندا من‌ حسن‌ و حسین‌ رادوست‌ دارم‌، پس‌ تو هم‌ آنها را دوست‌ بدار.»
حسنین‌2 شرف‌ تربیت‌ در بیت‌ نبوی‌ را داشتند و در راه‌ نصرت‌ و یاری‌ رساندن‌به‌ اسلام‌ و دفاع‌ از دین‌ مبین‌ اسلام‌ رنج‌ها کشیدند.
سفارش‌ به‌ مودت‌ و دوستی‌ اهل‌ بیت‌
حضرت‌ رسول‌ اکرم‌(ص)  فرموده‌اند: «أدبوا أولادکم‌ علی‌ ثلاث‌ خصال‌: حب‌َّ نبیِّکم‌،و حب‌ِّ آل‌ بیته‌، و تلاوه‌ القرآن‌؛ فرزندان‌ تان‌ را بر اساس‌ سه‌ خصلت‌ تربیت‌ کنید: محبت‌پیامبر، محبت‌ آل‌ او، و تلاوت‌ قرآن‌» (روایت‌ طبرانی‌).
 
قیام‌ و نهضت‌ امام‌ حسین‌2
در اول‌ سال‌ رجب‌ سال‌ شصت‌ هجری‌ معاویه‌ ابن‌ ابی‌ سفیان‌ مرد. یزید طبق‌بیعت‌ گرفتن‌ اجباری‌ از مردم‌ به‌ حکومت‌ رسید و می‌بایست‌ ولید بن‌ عُتْبَه‌ بن‌ أبی‌ سفیان‌(والی‌ مدینه‌) برای‌ او از مردم‌ مدینه‌ بیعت‌ بگیرد. پس‌ شخصی‌ را پیش‌ حسین‌ بن‌ علی‌بن‌ ابی‌ طالب‌ و عبدالله بن‌ زبیر فرستاد و هنگام‌ شب‌ آن‌ دو را احضار کردند. ولید بن‌ عتبه‌به‌ آن‌ دو گفت‌: با یزید پسر معاویه‌ بیعت‌ کنید، ایشان‌ هم‌ فرمودند: در شأن‌ ما نیست‌ که‌مخفیانه‌ بیعت‌ کنیم‌، وقتی‌ فردا مردم‌ مدینه‌ بیعت‌ کردند ما هم‌ به‌ حضور مردم‌ بیعت‌خواهیم‌ کرد. در آن‌ شب‌ هر دو به‌ خانه‌های‌ خود برگشتند و با خانواده‌ و دیگران‌ راهی‌ مکّه‌مکرّمه‌ و حرم‌ امن‌ الهی‌ شدند. امام‌ حسین‌ ماه‌های‌ شعبان‌، رمضان‌، شوّال‌ و ذوالقعده‌ درمکّه‌ ماندند و در روز ترویه‌ (هشتم‌ ذی‌ الحجّه‌) مکّه‌ را به‌ قصد کوفه‌ ترک‌ کردند.
به‌ روایت‌ ابن‌ اثیر: در ماه‌ رجب‌ سال‌ شصت‌ هجری‌ بعد از مرگ‌ معاویه‌، با اختلاف‌زیادی‌ با پسرش‌ (یزید) بیعت‌ شد، زمانی‌ که‌ یزید به‌ حکومت‌ رسید، ولید بن‌ عتبه‌ بن‌ أبی‌سفیان‌، (والی‌ مدینه‌)، و عمر بن‌ سعید بن‌ العصا، (والی‌ مکّه‌)، و عبیدالله بن‌ زیاد، (والی‌بصره‌)، و نعمان‌ بن‌ بشیر، (والی‌ کوفه‌) بودند.
یزید بیعت‌ امام‌ حسین‌، عبدالله بن‌ زبیر و عبدالله بن‌ عمر – رضی‌ الله عنهم‌ – که‌با پدرش‌ هم‌ بیعت‌ نکرده‌ بودند، در نظرش‌ از همه‌ مهم‌تر بود. لذا به‌ ولید نامه‌ نوشت‌ و خبرمرگ‌ پدرش‌ را به‌ او رسانید و در ضمن‌، نامه‌ دیگری‌ به‌ این‌ صورت‌ به‌ ولید نوشت‌ که‌: ازحسین‌ بن‌ علی‌، عبدالله بن‌ عمر و عبدالله بن‌ زبیر – رضی‌ الله عنهم‌ – حتماً بیعت‌ بگیر وبه‌ ایشان‌ فرصت‌ ندهید. ولید بن‌ عتبه‌ نیز مروان‌ بن‌ حکم‌ را فرستاد و آن‌ سه‌ نفر را جلب‌کردند…
در روایت‌ موثق‌ آمده‌: وقتی‌ اهل‌ کوفه‌ از مرگ‌ معاویه‌ با خبر شده‌ و شنیدند که‌ امام‌حسین‌ و عبدالله بن‌ عمر و ابن‌ زبیر – رضی‌ الله عنهم‌ – از بیعت‌ با یزید امتناع‌ نموده‌اند وحسین‌ بن‌ علی‌ به‌ مکّه‌ ـ حرم‌ امن‌ الهی‌ ـ پناهنده‌ شده‌، شیعیان‌ در خانه‌ سلیمان‌ بن‌ صُردخُزاعی‌ تجمع‌ نموده‌ و در مورد قیام‌ امام‌ حسین‌(ع)  مذاکره‌ و تبادل‌ نظر کردند. نتیجتاًتصمیم‌ گرفتند تا با امام‌ مکاتبه‌ نموده‌ و او را به‌ کوفه‌ دعوت‌ نمایند. بالاخره‌ نامه‌ را نوشتندو از امام‌ حسین‌ درخواست‌ نمودند تا به‌ کوفه‌ برود و با او بیعت‌ کنند. ترجمه‌ نامه‌ به‌ شرح‌ زیرمی‌باشد:
«به‌ نام‌ خداوند بخشاینده‌ مهربان‌، به‌ حسین‌ بن‌ علی‌ أمیرالمؤمنین‌، از طرف‌کوفیان‌ و شیعیان‌ پدرش‌، اما بعد، تمام‌ مردم‌ کوفه‌ انتظار تو را می‌کشند و جز تو کسی‌ دیگررا به‌ رهبری‌ قبول‌ نداریم‌. هر چه‌ زودتر تعجیل‌ فرما ای‌ پسر رسول‌ خدا(ص) ! امید است‌ به‌وسیله‌ تو اسلام‌ پیروز و مؤیّد شود، والسلام‌».
امام‌ حسین‌ در پاسخ‌ ایشان‌ نوشتند: «نامه‌تان‌ به‌ دستم‌ رسید و از رأی‌ و نظرات‌شما اطلاع‌ پیدا کردم‌، اینک‌ برادر و مرد مورد وثوق‌ و پسر عمویم‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ را به‌ آن‌جا فرستادم‌ و خودم‌ هم‌ ان‌شاءالله به‌ دنبال‌ ایشان‌ خواهم‌ آمد».
مسلم‌ به‌ کوفه‌ رسید و از شیعیان‌ برای‌ امام‌ حسین‌ بیعت‌ گرفت‌. این‌ خبر به‌ والی‌کوفه‌، نعمان‌ بن‌ بشیر رسید، ایشان‌ هم‌ فوراً نامه‌ای‌ به‌ یزید بن‌ معاویه‌ نوشتند. یزید بن‌معاویه‌، با عجله‌ عبیدالله بن‌ زیاد را به‌ کوفه‌ روانه‌ کرد. ابن‌ زیاد هنگام‌ شب‌ به‌ زی‌ّ و لباس‌امام‌ حسین‌(ع) جهت‌ امتحان‌ اوضاع‌ کوفه‌ از طرف‌ صحرا وارد شهر شدند و از هر طرف‌گذر می‌کرد مردم‌ به‌ خیال‌ این‌ که‌ این‌ مرد با لباس‌ أهل‌ حجاز حتماً امام‌ حسین‌ هستند ازاو استقبال‌ کرده‌ و می‌گفتند: مرحبا به‌ پسر رسول‌ خدا(ص) ! خوش‌ آمدی‌! اما او هیچ‌ جوابی‌نمی‌داد و از این‌ وضع‌ برآشفت‌ و دانست‌ مردم‌ شهر هوادار امام‌ حسین‌ می‌باشند، فوراً خودرا به‌ قصر امارت‌ رسانید، ایشان‌ هم‌ به‌ گمان‌ این‌ که‌ این‌ تازه‌ وارد، امام‌ حسین‌ است‌، در رابر روی‌ او بستند. عبیدالله فریاد زد: در را باز کنید، ذلیل‌ و خوار باشید. نعمان‌ بن‌ بشیر والی‌کوفه‌ صدایش‌ را شناخت‌ و گفت‌: این‌ صدای‌ ابن‌ مرجانه‌ است‌، در را به‌ روی‌ او گشودند،شب‌ استراحت‌ کرد و صبح‌ زود مردم‌ را جمع‌ کرده‌ و دستور جنگ‌ علیه‌ حضرت‌ حسین‌ بن‌علی‌ را صادر کرد. لذا به‌ وسیله‌ زر و زور و تزویر مردم‌ را به‌ دشمنی‌ با حسین‌ و یارانش‌تشویق‌ می‌کرد و آنان‌ را از عواقب‌ هم‌کاری‌ با حسین‌ و نماینده‌ و سفیر او (مسلم‌ بن‌ عقیل‌)می‌ترساند.
 
مسلم‌ بن‌ عقیل‌ در کوفه‌
قبلاً اشاره‌ کردیم‌ که‌ شیعیان‌ و پیروان‌ اهل‌ بیت‌ در شهر کوفه‌ در خانه‌ سلیمان‌ بن‌صُرد خُزاعی‌ جمع‌ شدند و نامه‌ به‌ امام‌ حسین‌ نوشتند که‌ هر چه‌ زودتر به‌ کوفه‌ بروند، بلکه‌به‌ واسطه‌ او آنان‌ بر سر حق‌ و راستی‌ و عدالت‌، اتفاق‌ پیدا کنند. امام‌ حسین‌ هم‌ مسلم‌ بن‌عقیل‌ را به‌ کوفه‌ فرستادند تا از اوضاع‌ آن‌ جا اطلاع‌ پیدا کرده‌ و گزارشات‌ خود را به‌ امام‌برساند. بدین‌ وسیله‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ کوفه‌ رسیدند و خانه‌ مختار بن‌ ابوعبیده‌ سقفی‌ رااقامت‌گاه‌ خود قرار دادند. پس‌ از آن‌ از مردم‌ و سرشناسان‌ کوفه‌ برای‌ امام‌ حسین‌ بیعت‌گرفت‌ و گزارشات‌ را به‌ امام‌ حسین‌ رساند و اعلام‌ کرد که‌ تا به‌ حال‌ آمار بیعت‌ کنندگان‌ وپیروان‌ ما به‌ هجده‌ هزار نفر رسیده‌اند. بعداً مسلم‌ از ترس‌ سربازان‌ عبیدالله جایش‌ راتغییر داد و به‌ خانه‌ هانی‌ پسر عروه‌ رفت‌ و پنهان‌ شد.
اما به‌ تدریج‌ هواداران‌ حسین‌ او را تنها گذاشتند و مسلم‌ بی‌یار و یاور ماند. راهی‌ رادر پیش‌ گرفت‌ تا به‌ در خانه‌ای‌ رسید. از تشنگی‌ قدرت‌ راه‌ رفتن‌ را نداشت‌. آن‌ خانه‌ از آن‌زنی‌ بود به‌ نام‌ «طَوْعَه‌» از او آب‌ خواست‌، آن‌ زن‌ فوراً آب‌ را به‌ او داد و بعد از رفع‌ تشنگی‌مسلم‌ همان‌ جا ماند، زن‌ پرسید آب‌ را آشامیدی‌ پس‌ چرا دیگر نمی‌روید؟ مسلم‌ فرمود:من‌ غریب‌ هستم‌ و در این‌ دیار نه‌ خانه‌ای‌ دارم‌ و نه‌ خانواده‌ای‌. بالاخره‌ خودش‌ را معرفی‌کرد و فرمود: من‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ پسر عموی‌ امام‌ حسین‌2 و فرستاده‌ و سفیر او در کوفه‌می‌باشم‌. این‌ دفعه‌ پیرزن‌ در را باز کرد و او را در خانه‌ خود پناه‌ داد.
از طرف‌ دیگر ابن‌ زیاد به‌ سربازانش‌ فرمان‌ داد تا تمام‌ خانه‌های‌ کوفه‌ را بگردند ومسلم‌ را پیدا کنند. وعده‌ پول‌ زیادی‌ داد به‌ کسی‌ که‌ جای‌ مسلم‌ را پیدا کند. از قضا پسر آن‌زن‌ به‌ جای‌ مسلم‌ پی‌ برد و به‌ خاطر به‌ دست‌ آوردن‌ خلعت‌، خود را به‌ قصر امارت‌ رساند وخبر را به‌ ابن‌ زیاد داد. در پی‌ آن‌ ابن‌ زیاد فوراً سربازان‌ را فرستاد و خانه‌ (طَوْعَه‌) را محاصره‌کردند. مسلم‌ با آنها به‌ نبرد پرداخت‌ و چند نفر از سربازان‌ ابن‌ زیاد را به‌ قتل‌ رساند. خودش‌هم‌ سخت‌ زخمی‌ شده‌ و خون‌ از بدنش‌ جاری‌ شد. از خانه‌ طوعه‌ بیرون‌ آمد و در کوچه‌های‌کوفه‌ شمشیر در دست‌ و زخمی‌ و ناتوان‌ راه‌ می‌رفت‌. در آن‌ وقت‌ سربازان‌ ابن‌ زیاد مسلم‌ راصدا زدند و گفتند: خودت‌ را به‌ کشتن‌ ندهید و تسلیم‌ شوید، حتماً ما تو را نخواهیم‌ کشت‌.مسلم‌ حرف‌ آنها را قبول‌ کرد. او را به‌ قصر امارت‌ بردند. ابن‌ زیاد دستور داد تا او را بکشند.مسلم‌ را به‌ بالای‌ قصر برده‌ و او را به‌ پایین‌ انداخته‌ و مسلم‌ را به‌ شهادت‌ رسانیدند. بعداًهانی‌ بن‌ عروه‌ را هم‌ به‌ «سُوق‌ُ الْغَنَم‌» برده‌ و اعدام‌ کردند. سر هر دو را بریده‌ و به‌ شام‌ پیش‌یزید فرستادند. بدین‌ صورت‌ نهضت‌ و شورش‌ در کوفه‌ به‌ پایان‌ رسید و این‌ واقعه‌ (شهادت‌مسلم‌ بن‌ عقیل‌ و هانی‌ بن‌ عروه‌) در روز چهارشنبه‌ نهم‌ ماه‌ ذی‌ الحجّه‌ الحرام‌ سال‌شصت‌ هجری‌ در کوفه‌ رخ‌ داد و آرامگاه‌ آن‌ دو نیز در آن‌جاست‌.
امام‌ حسین‌2 از این‌ واقعه‌ خبر نداشتند، هر چه‌ عمر بن‌ عبدالرّحمن‌ بن‌ الحارث‌بن‌ هشام‌، عبدالله بن‌ عباس‌، عبدالله بن‌ الزّبیر و عبدالله بن‌ عمر به‌ او گفتند: از این‌ کاردست‌ بردارید و به‌ کوفه‌ نروید و به‌ عهد و پیمان‌ کوفیان‌ باور نداشته‌ باشید، امام‌ قبول‌نکردند و با یاران‌ و خانواده‌ خود در روز ترویه‌ (هشتم‌ ذی‌ الحجّه‌) مکه‌ را به‌ قصد کوفه‌ ترک‌کردند. در این‌ سفر مردان‌ هم‌سفر امام‌ حسین‌2 از هشتاد و دو نفر تجاوز نمی‌کردند.قافله‌ امام‌ حسین‌2 به‌ سرزمینی‌ به‌ نام‌ «صفاح‌» در خاک‌ عراق‌ رسیدند که‌ در آن‌جا بافَرزْدَق‌ (شاعر مشهور آن‌ عصر) برخورد کردند، امام‌ پرسید: فرزدق‌ از کجا می‌آیی‌؟ جواب‌داد: از کوفه‌، امام‌ فرمود: ای‌ أبوفراس‌! خبر مردم‌ کوفه‌ چیست‌ و در چه‌ حالی‌ به‌ سر می‌برند؟فرزدق‌ پاسخ‌ داد: «دل‌هایشان‌ با تو و شمشیرهایشان‌ با بنی‌ امیّه‌ است‌.»
کاروان‌ امام‌ حسین‌ به‌ «ثعلبیه‌» رسید، در آن‌جا خبر شهادت‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ ووعده‌ شکنی‌ کوفیان‌ به‌ ایشان‌ رسید، خیلی‌ ناراحت‌ شد. بعضی‌ از یارانش‌ او را سوگند دادندکه‌ برگردد، اما خانواده‌ عقیل‌ فریاد کشیده‌ و گفتند: سوگند به‌ خدا! برنمی‌گردیم‌ تا قصاص‌قاتلین‌ مسلم‌ را نگیریم‌ یا این‌ که‌ ما هم‌ کشته‌ شویم‌. کاروان‌ به‌ طرف‌ «زباله‌» و «شراف‌»،کوره‌ راه‌های‌ پر پیچ‌ و خم‌ و بی‌ آب‌ و علف‌ و ریگزار بطن‌ العقبه‌ را طی‌ کرد و به‌ راه‌ خودادامه‌ داد.
از طرف‌ دیگر ابن‌ زیاد به‌ رئیس‌ سپاه‌ خود حُصَین‌ بن‌ نمیر تَمیمی‌ فرمان‌ داد که‌ راه‌کوفه‌ را بر حسین‌ و یارانش‌ ببندد، بدین‌ وسیله‌ نامبرده‌ و سربازانش‌ خود را آماده‌ کرده‌ و به‌قادسیّه‌ رفتند. آن‌جا را رزم‌گاه‌ خود قرار دادند و جاهای‌ سوق‌ الجیشی‌ اطراف‌ را هم‌ کنترل‌کردند. منتظر کاروان‌ حسین‌ و یارانش‌ بودند. وقتی‌ کاروان‌ امام‌ حسین‌2 به‌ شراف‌ رسید،حرّ بن‌ یزید تمیمی‌ ریاحی‌ با هزار سوار با ایشان‌ رو به‌ رو شد، حضرت‌ حسین‌ فرمودند: ای‌مردم‌! از جان‌ ما چه‌ می‌خواهید؟ من‌ پیش‌ شما نیامده‌ام‌ مگر این‌ که‌ از طرف‌ شما نامه‌ها وفرستادگان‌ زیاد پیش‌ من‌ آمده‌ و خودتان‌ مرا دعوت‌ کرده‌اید، و حالا من‌ آمده‌ام‌ اگر شما برعهد و پیمان‌ خود باقی‌ هستید، به‌ شهرتان‌ وارد می‌شوم‌ و اگر عهد را شکسته‌ و به‌ آمدن‌من‌ خشنود نیستید، به‌ جایی‌ که‌ آمده‌ام‌ بر می‌گردم‌، کسی‌ به‌ امام‌ حسین‌ جواب‌ نداد.
حرّ گفت‌: ما مأموریت‌ داریم‌ از تو جدا نشویم‌ تا تو رابه‌ کوفه‌ پیش‌ عبیدالله بن‌ زیادببریم‌. امام‌ حسین‌ فرمودند: مرگ‌ از آن‌، به‌ تو نزدیک‌تر است‌، سپس‌ فرمان‌ داد یارانش‌سوار شوند تا به‌ جای‌ خود برگردند، اما حرّ بن‌ یزید تمیمی‌ ریاحی‌ مانع‌ شد و در کنار ایشان‌با سربازانش‌ حرکت‌ می‌کرد تا نگذارند امام‌ حسین‌ به‌ کوفه‌ وارد شود یا به‌ مدینه‌ برگردند،امام‌ حسین‌ و یارانش‌ به‌ طرف‌ شمال‌ رفتند تا به‌ نَینَوی‌ رسیدند، در آن‌جا لشکری‌ دیگر به‌فرماندهی‌ عمر بن‌ سعد بن‌ أبی‌ وقاص‌ از طرف‌ عبیدالله بن‌ زیاد برای‌ نبرد با امام‌ حسین‌ ویارانش‌ رسیدند. عمر پیش‌ امام‌ حسین‌2 فرستاد و گفتند: چرا به‌ این‌ سرزمین‌ آمدید؟امام‌ حسین‌ فرمودند: اهل‌ شهر شما نامه‌های‌ زیادی‌ به‌ من‌ نوشتند و چند نفر را پیش‌ من‌فرستادند تا به‌ این‌ جا بیایم‌، حالا که‌ از من‌ خشنود نیستند و آمدن‌ مرا نمی‌پسندید به‌ دیارخود بر می‌گردم‌. عمر بن‌ سعد نامه‌ای‌ را به‌ ابن‌ زیاد نوشت‌ و از او کسب‌ تکلیف‌ کرد، ابن‌زیاد گفت‌:
ألا´ن‌ اذ عرضت‌ مخالبنا به‌ یرجو النَّج’اه‌َ ولات‌ حین‌ مَن’اص‌؛
حالا در چنگ‌ ما گرفتار شده‌ و می‌خواهد نجات‌ پیدا کند، دیگر جای‌ نجات‌ و فرارنیست‌ و خلاصی‌اش‌ محال‌ است‌.
سپس‌ به‌ ابن‌ سعد نامه‌ نوشت‌: به‌ اجبار بیعت‌ ازحسین‌ بگیر، اگر قبول‌ کرد و با یزیدبیعت‌ کرد، بعداً درباره‌ او تصمیم‌ می‌گیریم‌. در ضمن‌ آب‌ را از حسین‌ و یارانش‌ منع‌ کنید.برای‌ بار دوم‌ امام‌ حسین‌ با حر و عمر بن‌ سعد گفت‌ و گو کرد و فرمود: راه‌ را باز کنید تا به‌وطن‌ و دیار خود برگردم‌. اما آن‌ها اجازه‌ ندادند و گفتند: باید حُکم‌ِ ابن‌ زیاد را قبول‌ و با یزیدبن‌ معاویه‌ بن‌ ابی‌ سفیان‌ بیعت‌ کنی‌، و یا برای‌ جنگ‌ و نبرد حاضر شوید. امام‌ حسین‌بیعت‌ با یزید را ننگ‌ و عار می‌دانست‌ و قبول‌ نکردند.
هنوز در نینوا بودند که‌ ابن‌ زیاد نامه‌ شدید اللحنی‌ به‌ عمر بن‌ سعد نوشت‌ که‌ چراسهل‌انگاری‌ می‌کنی‌، اگر قدرت‌ این‌ کار را نداری‌ فرماندهی‌ را به‌ شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌بسپار. به‌ این‌ سبب‌ از ترس‌ ازدست‌ دادن‌ ولایت‌ ری‌ و فرماندهی‌ لشکر، عمر محاصره‌ رابر حسین‌ و یارانش‌ تنگ‌تر کرد و آماده‌ جنگ‌ و نبرد شد.
بدین‌ سبب‌ دست‌ قضا و قدر کاروان‌ و قافله‌ حسین‌ و یارانش‌ را به‌ سرزمین‌ کربلارسانید. از آن‌جا دیگر راه‌ رفتن‌ نداشتند، زیرا از هر طرف‌ حر و عمر بن‌ سعد و شمر، حسین‌و یارانش‌ را محاصره‌ کردند. این‌جا بود که‌ امام‌ حسین‌ پرسیدند: در چه‌ جایی‌ هستیم‌؟ به‌او گفتند: در سرزمین‌ کربلا، امام‌ فرمودند: «هذا موضع‌ کرب‌ و بلاء هذا مناخ‌ رکابنا و محط‌ّرحالنا ومقتل‌ رجالنا؛ این‌جا جای‌ کرب‌ و بلا (غم‌ و درد و آزمایش‌) است‌ و جای‌ پیاده‌شدن‌ و بار انداختن‌ و کشتارگاه‌ مردان‌ ماست‌».
این‌جا بود که‌ طبق‌ فرمان‌ ابن‌ زیاد آب‌ فرات‌ را از حسین‌ و یارانش‌ منع‌ کردند و راه‌آب‌ را بر ایشان‌ بستند، یاران‌ امام‌ به‌ تنگ‌ آمدند. یکی‌ از یاران‌ امام‌ حسین‌ به‌ نام‌ یزید بن‌حصین‌ همدانی‌ با اجازه‌ امام‌ پیش‌ عمر بن‌ سعد رفتند و از ایشان‌ خواست‌ تا آب‌ را برحسین‌ و یارانش‌ نبندند، عمر اجازه‌ نداد. یزید بن‌ حصین‌ عصبانی‌ شد و گفت‌: این‌ آب‌فرات‌ به‌ این‌ فراوانی‌ تمام‌ سگ‌های‌ بیابان‌گرد و درندگان‌ و جانوران‌ از آن‌ استفاده‌می‌کنند، چطور جرئت‌ داشته‌ و ادعای‌ ایمان‌ داری‌ که‌ آب‌ را از پسر دختر رسول‌ خدا منع‌کنی‌ و نگذاری‌ رفع‌ تشنگی‌ کنند!! عمر بن‌ سعد سرش‌ را پایین‌ انداخت‌ و گفت‌: ای‌ برادرهمدانی‌ من‌ نمی‌دانم‌ چه‌ می‌گویید.
ابن‌ أثیر مورخ‌ مشهور نوشته‌اند: وقتی‌ امام‌ حسین‌2 با حر بن‌ یزید تمیمی‌ بحث‌و مذاکره‌ کردند، حر گفت‌: دستور جنگ‌ به‌ ما نرسیده‌، لیکن‌ مأموریت‌ ما این‌ است‌ که‌ از توجدا نشویم‌ و مانع‌ ورود تو به‌ کوفه‌ و مراجعت‌ به‌ مدینه‌ گردیم‌ تا این‌ که‌ به‌ ابن‌ زیاد نامه‌ای‌نویسم‌. تو هم‌ می‌توانی‌ به‌ ابن‌ زیاد و یا یزید نامه‌ای‌ بنویسید تا بلکه‌ از جنگ‌ با تو نجات‌پیدا کنم‌ بالاخره‌ کاروان‌ امام‌ به‌ طرف‌ عذیب‌ و قادسیه‌ حرکت‌ می‌کرد. و حُر با سربازانش‌در طرف‌ چپ‌ ایشان‌ حرکت‌ می‌کردند. این‌جا بود که‌ امام‌ حسین‌2 فلسفه‌ قیام‌ خود رابرای‌ حر و سربازان‌ ابن‌ زیاد بیان‌ کردند…
 
فلسفه‌ و انگیزه‌ قیام‌ امام‌ حسین‌2
امام‌ حسین‌ ـ ۲ ـ وقتی‌ برایش‌ معلوم‌ شد که‌ سربازان‌ و هواداران‌ عبیدالله بن‌ زیادراه‌ را بر او بسته‌ و عهد و پیمان‌ خود را شکسته‌ و خواستار جنگ‌ و خونریزی‌ هستند. ضمن‌خطبه‌ای‌ غرّا فلسفه‌ و انگیزه‌ قیام‌ و نهضت‌ خود را بیان‌ و به‌ سمع‌ یزیدیان‌ رساند. لذافرمود:
«أیُّها النّاس‌ اءن‌َّ رسول‌ الله(ص)  قال‌: مَن‌ رَأی‌ سُلطاناً ج’ائراً، مُستَحلاً لِحرام‌ الله،ناکِثاً لِعَهدِ الله، مُخالفاً لِسُنَّه‌ رَسول‌ الله(ص) یَعمل‌ُ فی‌ عِبادِ الله باِلاءِثم‌ والعُدوان‌، فلم‌ْ یُغَیِّر م’اعَلَیه‌ بِفِعل‌ٍ و لا قول‌ کان‌ حقّاً علی‌ الله أن‌ یُدخِلَه‌ مُدخَلَه‌. ألا و اءن‌َّ هؤلاء قَد لزموا طاعَه‌الشَّیطان‌ و تَرکُوا طاعَه‌َ الرَّحمن‌ و أَظهَروا الفَساد و عَطَّلوا الحدود وَ استَأثَروا بِالفَی‌ء وأحَلُّواحرام‌َ الله و حرَّموا حَلا’له‌، و أنا أحق‌ُّ من‌ غَیر و قدأ تَتنی‌ کُتُبکم‌ و رُسُلکم‌ ببیعَتِکم‌ و أنَّکم‌ لاتسلِمونی‌ و لا تخذلونی‌، فأن‌ أقَمتم‌ علی‌ بیعَتِکم‌ تصیبوا رُشدَکم‌ و أنا الحُسین‌ بن‌ علی‌ّ بن‌فاطمه‌ بنت‌ رسول‌ الله(ص)  نَفسی‌ مع‌ أنفُسِکم‌، و أهلی‌ مع‌ اهلِکُم‌، فلکم‌ فی‌َّ أسوه‌ٌ و اءن‌ لم‌تفعلوا و نقضتم‌ عهدی‌ و خَلَعتم‌ بیعتی‌ فلعمری‌ ما هی‌ لکم‌ بِنَکیر، لقد فعلتْمُوها بأبی‌ وأخی‌ و ابن‌ عمّی‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌، و المغرور من‌ اغتّربکم‌ فعظّکم‌ أخطأتم‌ و نصیبَکم‌ضَیَّعتم‌ (فمن‌ نَکَث‌ فاءنَّما ینکث‌ علی‌ نفسه‌) و سیغنی‌ الله عنکم‌، والسّلام‌؛ ای‌ مردم‌،همانا رسول‌ خدا(ص)  فرمودند: هر کس‌ دید حاکم‌ ستمگری‌ حرام‌های‌ خدا را حلال‌دانست‌ و عهد و پیمان‌ خدا را شکست‌ وبا سنت‌ رسول‌ خدا مخالفت‌ کرد با بندگان‌ خدا به‌گناه‌ و دشمنی‌ و عداوت‌ پرداخت‌ و او آن‌ حال‌ و وضع‌ را با قول‌ یا عمل‌ تغییر نداد، خداوندحتماً او را به‌ عذاب‌ دردناک‌ مجازات‌ می‌کند و به‌ دوزخ‌ خواهد رفت‌، به‌ جای‌ آن‌ پادشاه‌ستمگر می‌رود پس‌ آگاه‌ باشید و بدانید که‌ آنها (یزیدیان‌) از شیطان‌ پیروی‌ می‌کنند وطاعت‌ و فرمان‌برداری‌ خداوند را ترک‌ کرده‌اند. آشکارا فساد می‌کنند و حدود خداوند راتعطیل‌ کرده‌ و بیت‌ المال‌ را مال‌ خود می‌دانند و آن‌ را به‌ کلی‌ تملک‌ نموده‌اند. حرام‌های‌خدا را حلال‌ و حلال‌ها را حرام‌ کرده‌اند و من‌ شایسته‌ترین‌ کسی‌ هستم‌ که‌ این‌ اوضاع‌ راعوض‌ می‌کنم‌ و تغییر می‌دهم‌. فرستاده‌ها و نامه‌های‌ شما به‌ من‌ رسید که‌ با من‌ بیعت‌کرده‌ و می‌کنید و مرا تسلیم‌ دشمن‌ نمی‌کنید و خوار و ذلیلم‌ نمی‌کنید. پس‌ اگر بر قول‌ وپیمان‌ خود ثابت‌ هستید، به‌ راه‌ راست‌ و هدایت‌ دست‌ یافته‌اید، من‌ حسین‌ بن‌ علی‌ پسرفاطمه‌ دختر رسول‌ خدا هستم‌، جانم‌ با جان‌های‌ شما (خودم‌ با شما هستم‌) خانواده‌ام‌ باخانواده‌های‌ شماست‌، (و هیچ‌ وقت‌ تنهایتان‌ نمی‌گذارم‌) و مرا به‌ الگوی‌ خود بپسندید و ازمن‌ پیروی‌ کنید. اگر این‌ کار را نمی‌کنید و پیمان‌ با من‌ را می‌شکنید و بیعت‌ مرا از گردن‌خودتان‌ خلع‌ می‌کنید، سوگند به‌ ذات‌ خداوند! این‌ کار از شما هیچ‌ بعید نیست‌، همین‌ کار وعهد شکنی‌ با پدرم‌ و برادرم‌ و پسرعمویم‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ کردید. نصیب‌ خودتان‌ را ضایع‌کرده‌ و در انتخابتان‌ اشتباه‌ کردید. مغرور، کسی‌ است‌ که‌ فریب‌ شما را بخورد (هر کس‌پیمان‌ شکنی‌ کند به‌ زیان‌ خود پیمان‌ شکنی‌ می‌کند) و خداوند مرا از شما بی‌نیاز خواهدکرد. والسلام‌.»
امام‌ حسین‌2 در نامه‌ای‌ که‌ به‌ برادرش‌ محمد حَنَفِیَّه‌ نوشته‌ و انگیزه‌ و فلسفه‌قیام‌ خود را بیان‌ کرد: «انی‌ لم‌ أخرج‌ أشراً و لابطراً، لا مفسدا و لا ظالماو انما خرجت‌ لطلب‌الاصلاح‌ فی‌ امه‌ جدی‌ رسول‌ الله(ص)  ارید أن‌ آمر بالمعروف‌ و أنهی‌ عن‌ امنکر، أسیر سیره‌جدی‌ و أبی‌؛ من‌ برای‌ سرکشی‌ و تجاوز و طغیان‌ و فساد و تباهی‌ قیام‌ نکرده‌ام‌، بلکه‌ قیام‌و خروج‌ من‌ برای‌ اصلاح‌ امّت‌ جدّم‌ و امر به‌ معروف‌ و نهی‌ از منکر است‌ و می‌خواهم‌ به‌روش‌ جدم‌ و پدرم‌ عمل‌ نمایم‌.»
در نامه‌ای‌ به‌ کوفیان‌ که‌ به‌ وسیله‌ مسلم‌ بن‌ عقیل‌ به‌ آنها نوشت‌ در آخر نامه‌ آمده‌است‌: «فلعمری‌ ما الامام‌ الا العامل‌ بالکتاب‌ و القائم‌ بالقسط‌ و الرّائن‌ برین‌ الحق‌،والسلام‌؛ به‌ جانم‌ قسم‌! که‌ امام‌ و پیشوا نیست‌ مگر کسی‌ که‌ بر طبق‌ کتاب‌ خدا قضاوت‌کند و به‌ عدل‌ و داد قیام‌ نماید و متدین‌ به‌ دین‌ حق‌ باشد والسلام‌.»
 
جنگ‌ خونین‌ در کربلا
روزی‌ که‌ امام‌ حسین‌ به‌ کربلا رسید و از آن‌ جا سؤال‌ کردند، روز پنج‌ شنبه‌، دوم‌محرم‌ الحرام‌ سال‌ شصت‌ و یک‌ هجری‌ بود، (کربلا در ۷۵ کیلومتری‌ نجف‌ أشرف‌ و ۱۰۳کیلومتری‌ بغداد و در غرب‌ رود فرات‌ در کناره‌های‌ صحرای‌ شام‌ قرار دارد، کوچ‌ امام‌ حسین‌از مدینه‌ به‌ مکّه‌ «450 کیلومتر» و از مکّه‌ به‌ کربلا «1550 کیلومتر» سی‌ روز تمام‌ حرکت‌ایشان‌ طول‌ کشید). در آن‌ مدت‌ هشت‌ روز در محاصره‌ دشمن‌ و به‌ کندن‌ خندق‌ و سنگرمشغول‌ بودند. بالا´خره‌ آن‌ جنگ‌ خونین‌ و نابرابر، طبق‌ تهدیدات‌ ابن‌ زیاد به‌ عمر بن‌ سعد،در روز جمعه‌، دهم‌ محرم‌ الحرام‌، بین‌ امام‌ حسین‌ و یارانش‌ که‌ از هفتاد و دو مرد تجاوزنمی‌کرد و لشکر چهار هزار نفری‌ ابن‌ زیاد به‌ فرماندهی‌ عمر بن‌ سعد بن‌ أبی‌ وقاص‌ ـ که‌خود او اولین‌ تیر را به‌ طرف‌ امام‌ حسین‌ و یارانش‌ پرتاب‌ کردند ـ شروع‌ شد و سردارانی‌چون‌ حرّ بن‌ یزید، شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌ و حصین‌ بن‌ نمیر تمیمی‌ هم‌ در لشکر عمر بن‌سعد بودند که‌ نسبت‌ به‌ امام‌ حسین‌ و یارانش‌ بغضی‌ در دل‌ داشتند و تشنه‌ خون‌ ایشان‌بودند.
لشکریان‌ ابن‌ زیاد بی‌رحمانه‌ از هر طرف‌ با تیر و شمشیر و نیزه‌، یاران‌ امام‌ حسین‌را مورد هجوم‌ و حمله‌ وحشیانه‌ قرار دادند و یاران‌ جان‌ بر کف‌ امام‌ هم‌ جانانه‌ از خود وحریم‌ امام‌ حسین‌ دفاع‌ می‌کردند، تا این‌ که‌ در همان‌ ابتدای‌ جنگ‌ پنجاه‌ نفر از یاران‌ باوفای‌ امام‌ حسین‌ به‌ شهادت‌ رسیدند. آن‌ گاه‌ امام‌ حسین‌ فریاد کشید و فرمودند: «هل‌ من‌ذاب‌ِّ یذب‌ُّ عَن‌ حَرَم‌ رسول‌الله(ص)؟؛ آیا کسی‌ نیست‌ عیب‌ و عار را از حرم‌ پیغمبر خدا دورکند؟ آناً حر بن‌ یزید تمیمی‌ ریاحی‌ از لشکر عمر بن‌ سعد بیرون‌ آمد و خود را به‌ امام‌حسین‌ نزدیک‌ کرد و گفت‌: من‌ ای‌ پسر رسول‌ خدا! حاضرم‌ در راه‌ دفاع‌ و حراست‌ از حریم‌رسول‌ خدا و خانواده‌ تو جانم‌ را فدا کنم‌، من‌ نمی‌دانستم‌ کار به‌ این‌جا می‌کشد و آب‌ فرات‌که‌ هر مجوسی‌ و یهودی‌ و درندگان‌ از آن‌ سیراب‌ می‌شوند، از تو و یارانت‌ منع‌ کرده‌ ونمی‌گذارند به‌ مدینه‌ برگردید. از این‌ به‌ بعد من‌ از حزب‌ و یاران‌ تو بوده‌ و در خدمت‌ و رکاب‌تو با یزیدیان‌ می‌جنگم‌ تا کشته‌ شوم‌، تا این‌ که‌ جدّ تو رسول‌ خدا(ص)  برای‌ من‌ شفاعت‌کند. حر به‌ نبرد پرداخت‌ تا این‌ که‌ در رکاب‌ امام‌ حسین‌2 به‌ شهادت‌ رسید.
وقتی‌ امام‌ حسین‌ دید که‌ یاران‌ و برادران‌ و اولادش‌ یکی‌ پس‌ از دیگری‌ به‌ شهادت‌می‌رسند به‌ لشکریان‌ ابن‌ زیاد حمله‌ بردند، و تعداد زیادی‌ از سرداران‌ و پهلوانان‌ آنان‌ راکشته‌ و برگشتند. بار دیگر به‌ آنان‌ حمله‌ کردند و خواستند برگردند که‌ شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌با عده‌ای‌ از سربازانش‌ راه‌ را بر امام‌ بستند و خواستند به‌ زن‌ و بچّه‌های‌ ایشان‌ حمله‌ورشوند، امام‌ حسین‌ (ع) فریاد کشید و فرمودند: «ای‌ پیروان‌ شیطان‌ به‌ بی‌ خردانتان‌ اجازه‌ندهید به‌ زن‌ و بچه‌ها نزدیک‌ شوند، ایشان‌ با شما جنگ‌ نکرده‌اند». شمر گفت‌: زن‌ وبچه‌ها را متعرض‌ نشوید و به‌ حسین‌ حمله‌ ور شوید، در آن‌ وقت‌ سربازان‌ بی‌ رحم‌ شمر به‌حضرت‌ حسین‌ حمله‌ کردند و او را زخمی‌ نمودند و از اسبش‌ پایین‌ افتاد. شمر هم‌ پیاده‌شده‌ و سر امام‌ حسین‌ را از بدن‌ جدا کرد. بعضی‌ می‌گویند: قاتل‌ امام‌ حسین‌2 سنان‌ بن‌أنس‌ نخعی‌ و بعضی‌ دیگر می‌گویند: شمر بن‌ ذی‌ الجوشن‌ ملعون‌ بوده‌ است‌.
 
اسامی‌ عده‌ای‌ از شهدای‌ کربلا
1ـ امام‌ حسین‌ بن‌ علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌2 به‌ قول‌ أصح‌ به‌ دست‌ سنان‌ بن‌ انس‌نخعی‌ و به‌ قولی‌ به‌ دست‌ شَمِر ابن‌ ذی‌ الجوشن‌ به‌ شهادت‌ رسیدند. لعن‌ و نفرین‌ خدا برقاتلین‌ ایشان‌، باد.
2ـ عباس‌ پسر علی‌2 و ام‌ البنین‌ بنت‌ حزام‌، هم‌ به‌ دست‌ زید بن‌ رُقّاد جُنُبی‌ وحکیم‌ بن‌ طُغیْل‌ شهید شد.
3ـ جعفر پسر علی‌2 و ام‌ البنین‌.
4ـ عبدالله پسر علی‌2.
5ـ عثمان‌ پسر علی‌ و ام‌ البنین‌ به‌ دست‌ و تیر خولی‌ بن‌ یزید شهید شد.
6ـ محمد پسر علی‌ و ام‌ الولد به‌ دست‌ مردی‌ از بنی‌ دارم‌ به‌ شهادت‌ رسید.
7ـ ابوبکر پسر علی‌2 و لیلا بنت‌ مسعود دارمی‌.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.