قدرت شیعه در عراق (شیعیان عراق در قدرت)
«آینده عراق در گرو مسئله شیعه است.»
«ژان پییر شوونمان»
پس از رخداد ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و رویکرد نوین ایالات متحده به خاورمیانه و در پی آن حمله به عراق و سرنگونی حکومت صدام در ۹ آوریل ۲۰۰۳، شیعیان عراق با نقطه عطفی در تاریخ خود رو به رو شدند؛ فرصتی که در تاریخ ۱۴ صدهای این مردمان کمتر به چشم میخورد. برای بررسی این موضوع، به چهار عامل کلیدی در این گزار قدرت میپردازیم:
الف- اجرای «طرح خاورمیانه بزرگ» از سوی ایالات متحده
حمله به عراق و اشغال این کشور توسط ایالات متحده که در راستای جنگ با تروریسم و پیاده سازی «طرح خاورمیانه بزرگ»[۱] روی داد، در واقع مهمترین عامل بیرونی تحولات ناگهانی عراق و به قدرت رسیدن شیعیان در آن کشور به شمار میآید. در اهمیت طرح خاورمیانه بزرگ باید گفت که این طرح پس از
نزدیک به ۱۵ سال از پایان جنگ سرد و سردرگمی در سیاست خاورمیانهای ایالات متحده، به این سیاست جهت بخشید و به برنامه سیاست خارجی ایالات متحده در خاورمیانه تبدیل شد. این برنامه، بر پایه گسترش مردم سالاری، حقوق بشر و آزادیهای بنیادی پی ریزی شده است و در صدد پیاده سازی این ارزشها از راههای مسالمت آمیز یا غیر مسالمت آمیز در منطقه است.
در واقع، ایالات متحده با پی گیری این طرح خواهان خشکاندن ریشههای تروریسم و گروههای بنیاد گرا – در راستای حفظ امنیت ملی خود – در خاورمیانه است که به زعم آنها ریشه در نظامهای خودکامه و تمامیت خواه در کشورهای منطقه دارد.
البته نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت که این سیاست، بی گمان در راستای حفظ منافع پایدار و همیشگی ایالات متحده در منطقه یعنی امنیت جریان نفت به جهان صنعتی و امنیت اسراییل به عنوان مهمترین متحد این کشور در منطقه است. در واقع، ایالات متحده زمانی (دوران جنگ سرد) حفظ منافع منطقهای و جهانی خود را در پشتیبانی بی چون و چرا از رژیمهای اقتدار گرا و خودکامه خاورمیانه میدید؛ و اکنون، (با رفع خطر سهمگین کمونیسم) حفظ این منافع را در گسترش مردم سالاری و حقوق بشر در جهان و به ویژه منطقه راهبردی خاورمیانه میداند.
با این حال، رخدادها و تحولات سال ۲۰۰۱ در افغانستان و ۲۰۰۳ در عراق نشان داد که سیاستها و اعمال ایالات متحده – در راستای حفظ منافع خود – در منطقه، لزوما در مغایرت با منافع و خواستههای ملتهای منطقه نیست. به باور گراهام فولر و خانم فرانکه، «منافع واقعی آمریکا در دراز مدت، در صورتی بهتر تامین میشود که در راستای منافع و رفاه مردم منطقه خاورمیانه باشد؛ و متاسفانه اکنون، این مردم از جنبه رفاهی در سطح پایینی قرار دارند.»[۲]
از این رو، اگر نظامهای خودکامه منطقه، عربهای سنی و تندروهای اسلامی، به ویژه وهابیان را از بازندگان بزرگ «طرح خاورمیانه بزرگ» بدانیم، شیعیان، به ویژه شیعیان عرب، از پیروزان و برندگان بزرگ این رویکرد ایالات متحده در منطقه به شمار میروند.
در حقیقت، ایجاد فضای باز سیاسی و اجتماعی و تحقق دموکراسی، هدف مشترک همه شیعیان در منطقه است. در جوامعی که شیعیان بیشترینه آنها را تشکیل میدهند، دموکراسی هدف آشکاری برای شیعیان است که به طور مستقیم جایگاه آنان را به گونهای بهبود میبخشد که در نظام خودکامه سنی دست نیافتنی است. با این حال، دموکراسی در این کشورها به تغییرات ژرفی در نظام سیاسی میانجامد که احتمالا به انحصار قدرت سنیان پایان میدهد. از این روی، دموکراسی نه به عنوان ارزشی مطلق، بلکه جزیی از «برنامه شیعیان» و ابزاری برای دستیابی آنها به قدرت به شمار میرود.[۳]
۱- پیشینه و بایستگی طرح خاورمیانه بزرگ
از نگاه تاریخی، گامهای نخستین پروژه خاورمیانه بزرگ در سالهای واپسین دهه هفتاد برداشته شد. این طرح با کلیه بر حقوق بشر در سراسر اروپا به ویژه بلوک شرق و بر پایه الگوی «فرایند هلسینکی» پس از سال ۱۹۷۵ تدوین شد. که بر حقوق بشر در سراسر اروپا به ویژه بلوک شرق تکیه داشت. از این رو، برخی صاحب نظران با توجه به مفاد ضمنی طرح، آن را هلسینکی خاورمیانه میخوانند.
«پیمان هلسینکی» در سال ۱۹۷۵، پل ارتباط غرب و کشورهای کمونیستی اروپایی شد که طبق آن اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای عضو پیمان ورشو به رعایت حقوق بشر و توسعه سطح زندگی در کشورهایشان متعهد میشدند. پس از پایان جنگ سرد، کشورهای بلوک کمونیست، تحولات درونى گسترده اى را تجربه کردند و به نظامهاى دموکراتیک روى آوردند. همچنین، با پایان گرفتن رقابتهاى دوران جنگ سرد، هیچ الزامى وجود نداشت که ایالات متحده آمریکا از رژیمهاى اقتدار گراى ضد کمونیستى در آسیا، آفریقا و آمریکاى لاتین پشتیبانی کند. از این رو، روى آوردن به فرایند دموکراتیک شدن یا دموکراتیزاسیون در خاورمیانه به یک روند اجتناب ناپذیر تبدیل شد.[۴]
از سوی دیگر، پس از ظهور گروههای بنیاد گرای اسلامی و افزایش موج خشونت و تروریسم، آمریکاییها مشکل منطقه خاورمیانه را در ساختارهاى متمرکز قدرت و رژیمهاى خودکامهای تشخیص دادند که کمترینهای برگزیده از نخبگان خاندانى را در نهایت رفاه و اسراف و در جایگاه تاراج همه ثروتهاى ملى، بدون مانع و بدون بازخواست قرار داده و در مقابل بیشترینه جمعیت ندار و تهىدست که با حسرت تجمل پرستى کمترینه برگزیده را نظاره گر است و قادر به انجام کارى نیست. نتیجه این وضعیت، همگانى شدن نارضایتى در جهان اسلام و عرب است که تمدن غرب به رهبری آمریکا را مقصر واقعى این وضعیت میداند.
برای رویارویی با این اندیشه و پیامدهای خطرناک آن، ایالات متحده، برنامه و راهبردی را با نام «طرح خاورمیانه بزرگ» برای هماهنگ سازی سیاستهای خود در منطقه تدوین کرد. واژه خاورمیانه بزرگ را نخستین بار بیل کلینتون، رئیس جمهور سابق ایالات متحده (۲۰۰۰ – ۱۹۹۲)، در یکی از سخنرانیهایش در سال ۱۹۹۵ عنوان کرد. اما جمهوری خواهان به رهبری جرج دبلیو بوش، رئیس جمهور ایالات متحده (۲۰۰۸ – ۲۰۰۰)، به پیاده سازی و اجرای آن به عنوان راهبرد ایالات متحده در منطقه پرداختند.
جرج دبلیو بوش، در نوامبر ۲۰۰۳، با اعلام این مطلب که مردم خاورمیانه باید رهبرانی مردم سالار و دارای احساس مسئولیت داشته باشند، این راهبرد نوین پیشبرد آزادی در خاورمیانه را اعلام کرد.[۵] وی همچنین در سخنرانی دیگری در بنیاد اینتر پرایز آمریکا در فوریه ۲۰۰۳، برای نخستین بار روشن ساخت که تئوری «دومینوی دموکراتیک»[۶]، سیاست رسمی دولت او است. وی میگوید:
«جهان در گسترش ارزشهای مردم سالارانه منافع روشنی دارد، ملتهای آزاد و با ثبات، ایدیولوژیهای کشتار و مرگبار نمیپرورانند ….. حکومت نوین عراق الگو و نمونهای بر جسته و الهام بخش از آزادی برای دیگر ملتهای منطقه خواهد بود».[۷]
«دیکچنی»، دستیار رییس جمهور ایالات متحده، نیز در نشست داووس درباره محتوای این میگوید: «استراتژی آیندهنگر ایالات متحده برای ایجاد آزادی، ما را متعهد میکند تا از کسانی که برای اصلاحات در سراسر خاورمیانه بزرگ تلاش و فداکاری می کنند، پشتیبانی کنیم. ما در اینجا از دوستان و متحدان دمکراتیک خود به ویژه اروپا دعوت میکنیم تا در این راه ما را یاری کنند.» وی در ادامه افزود: «وظایفی که متوجه ماست، وظایفی است که تا مدتها در آینده با آن رو به رو خواهیم بود. و کام یابی ما به برآوردن این سه مسئولیت اساسی بستگی دارد. نخست، باید با ایدیولوژیهای خشونت در سرچشمه و از راه ترویج دموکراسی در سراسر خاورمیانه بزرگ و فراتر از آن برخورد کنیم. دوم، باید با هم با این خطرات مقابله کنیم. همکاری میان دولتهای ما و نهادهای بینالمللی مؤثر امروز اهمیت بیشتری از آن چه در گذشته داشتند، دارند. سوم، وقتی دیپلماسی شکست می خورد، باید آماده باشیم با مسئولیتهایمان رو بهرو شویم و در صورت لزوم مایل به استفاده از زور باشیم. تهدیدهای مستقیم نیازمند اقدام قاطع است.»[۸]
«دلسی»، رییس پیشین سازمان جاسوسی آمریکا درباره این طرح میگوید: «ایالات متحده پس از حمله به عراق به سراغ کشورهای مصر و عربستان خواهد رفت. اکنون زمان آن فرا رسیده است که ایالات متحده اشتباههای خود را در قبال کشورهای عربی اصلاح کند و باید در چارچوب نابودی رژیمهای عربی گام بردارد و به سبب نیاز به نفت، در برابر این رژیمها سکوت نکند. وی افزود: ایالات متحده تصمیم دارد از تجربه اروپای خاوری در خاورمیانه بهره ببرد و اگر جنگی بر علیه عراق به راه انداخت، ربطی به موضوع سلاحهای کشتار جمعی این کشور ندارد بلکه به خاطر گسترش مردم سالاری در جهان عرب و اسلام خواهد بود».[۹]
ژنرال کاولین پاول وزیر خارجه (پیشین) ایالات متحده نیز در دسامبر ۲۰۰۲ با اعلام طرح آمریکا گفت: «نبود فرصتهای اقتصادی که به مرز ناامیدی و یأس رسیده است و نوع نظامهای اقتصادی مجموعه خطرناکی را به وجود آورده است و مردم در خاورمیانه به صدای سیاسی قوی نیاز دارند و آزادی در خاورمیانه و در هر منطقه دیگری از جهان رشد نمیکند تا زمانی که از دموکراسی و مردمسالاری پشتیبانی نشود و رئیس جمهور بوش به همه ملتهای جهان در اینباره هشدار داده است.»
وی افزود: «هر کشوری که در خاورمیانه عقب بماند آیندهای نخواهد داشت و زمان آن فرا رسیده است تا امیدها برای پیشرفت به وجود آید و ایالات متحده میخواهد در کنار ملتهای خاورمیانه بایستد تا آنان به سوی صلح و ساخت زندگی بهتر برای کودکان خود حرکت کنند. من امروز برای خدمت به این هدف ابتکار و طرحی را اعلام میکنم که ایالات متحده را به طور جدی در کنار اصلاحات و آینده جدید برای خاورمیانه قرار میدهد. همکاری با بخشهای عمومی، خصوصی و تشویق آنان به سرمایهگزاری و اصلاحات اقتصادی، پر کردن شکافهای موجود در راه آزادیها و گسترش مشارکتهای سیاسی و پشتیبانی از نقش زنان در جامعه از جمله محورهای این طرح است.»[۱۰]
البته، در روند تدوین و اجرای این طرح، برخی نیز دشواری و پیچیدگی دموکراسی سازی در خاورمیانه را یادآور شدهاند. به باور ریچارد مورفی (کارشناس خاورمیانه و عضو ارشد کاخ سفید) بحث دموکراسی در خاورمیانه بحثی دشوار، پیچیده، حساس و مهم است که وی از آن با عنوان «معمای دموکراسی» یاد میکند. (احتمال پیروزی اسلامگرایان در دموکراسی و انتخابات مورد پشتیبانی آمریکا و مغایرت با منافع این کشور).[۱۱]
۲- هدفها و راهکارهای طرح خاورمیانه بزرگ
«طرح خاورمیانه بزرگ» که توسط کارشناسان سازمانهاى پژوهشی ایالات متحده تدوین و مورد تایید دولت آن کشور قرار گرفته، در برگیرنده بعدها و هدفهای سیاسی، اقتصادى، فرهنگی و اجتماعی در قبال کشورهاى خاورمیانه به ویژه کشورهاى عربی این منطقه است. پشتیبانی از نهادینه شدن اصول دموکراسی، روى کار آمدن حکومتهاى برگزیده مردمی، بسترسازى برای گسترش دانش و فنآورى در جوامع خاورمیانه و ایجاد فرصتهاى مناسب اقتصادى که منافع دراز مدت این کشورها را تامین کند، بخشی از اقدامهاى هشت کشور صنعتی جهان در این حوزه مهم و حیاتی از جهان را تشکیل میدهد.[۱۲] به باور ایالات متحده، هسته اصلی خاورمیانه بزرگ این فرضیه کانت است که دولتهای دموکراتیک با یکدیگر نمیجنگند. بنابراین آمریکا به دنبال ایجاد دموکراسی در منطقه خاورمیانه است تا با ایجاد آن به اهداف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نیز دست یابد.
کاولین پاول، وزیر امور خارجه (پیشین) ایالات متحده در سال ۲۰۰۴ طی سخنانی به تشریح طرح خاورمیانه بزرگ و اهداف این طرح پرداخت. وی میگوید:
«در این پروژه، کشورهای عربی به دموکراسی، ایجاد حکومتهای مردمی، اصلاحات آموزشی، توسعه و فرصتهای شغلی، توصیه میشوند. بنابراین کاخ سفید برای تقویت دموکراسی و حکومت قانونی، راهکارهایی را برای رسیدن به این سه هدف؛ ایجاد دموکراسی، تاسیس جامعهای فرهیخته و توسعه فرصتهای اقتصادی برگزیده است.»[۱۳] به طور کلی، اهداف طرح خاورمیانه بزرگ و راهکارهای دست یابی به این اهداف که از سوی ایالات متحده و گروه ۸ در نظر گرفته شده است، بدین شرح است:
-
ترغیب به دموکراسی و حکومتهای شایسته؛
راهکارها: طرح انتخابات آزاد، کمک حقوقی به مردمان عادی، طرح رسانههای مستقل، جامعه مدنی؛
-
ساخت جامعهای فرهیخته؛