پس از مهتدی، ترکان احمد بن متوکل را که در زندان به سر میبرد، بر تخت نشاندند او را «المعتمد علی الله» خواندند. او در سال ۲۶۲ه پایتخت را از سامرا به بغداد منتقل کرد([۱]). معتمد بسیار بیکفایت بود و به همان میزان عیّاش و بادهگسار؛ از اینرو، کارها به دست برادرش طلحه، مقلب به «موثق» بود. او مردی کاردان و با شهامت بود و جبران ضعف و سستی خلیفه را میکرد. ابن طقطقی گوید:
«… و کانت دوله المعتمد، دوله عجیبه الوضع، کان هو و أخوه الموثق طلحه، کالشریکین فی الخلافه، للمعتمد الخطبه و السکه و التسمّی بإمره المؤمنین، ولأخیه طلحه الأمور و النهی وقود العساکر و محاربه الأعداء و مرابطه الثغور و ترتیب الوزراء و الأمراء، و کان المعتمد مشغولاً عن ذلک بلذّاته»([2])
موثق، برای چیره شدن بر مشکلات همواره تلاش میکرد. او با شایستگی، گروههای مختلف سپاه را گرد آورد و از آنان برای دفع شورشیان و مدعیان قدرت، سود جست. بدین ترتیب، او با مشغول کردن امرا و لشکریان ترک، آنان را از تهدید و تعرض نسبت به خلافت و خلیفه بازداشت و نیروی آنان را متوجه مخالفان کرد.([۳])
همان گونه که گذشت، معتمد از ۲۵۶ تا ۲۷۹، یعنی نزدیک به ۲۳ سال خلیفه بود. مدتی بسیار طولانی. دوران خلافت او از مجموع خلافت متوکل، منتصر، مستعین، معتز ومهتدی هم بیشتر بود؛ ازاینرو شایسته است تا به او و دورانش بیشتر پرداخته شود تا روشن شود درمدت طولانی حکومت او وبرادرش موثق، چه گذشت.
وزارت وزیر متوکل:
معتمد فرزند متوکل بود و متوکل، ناصبی. از اینکه معتمد وزیر متوکل را مجدداً به وزارت منسوب کرد برمیآید که او نیز هم کاسهی پدربوده است.
یعقوبی میگوید:
«و صیّر المعتمد، عبیدالله بن یحیی بن خاقان وزیرا، وقلّده أموره…»([4])
مسعودی نیز میگوید:
«ولمّا أفضت الخلافه إلی المعتمد علی الله استوزر عبیدالله بن یحیی بن خاقان وزیر المتوکل…»([5])
خروج «صاحب الزنج» (255ه):
در دوران مهتدی و در شوال سال ۲۵۵ه کسی که خود را «علی بن محمد بن احمد بن عیسی بن زید بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب(علیه السلام)»([6]) میخواند در بصره شورش کرد. البته در نسب او تردید است؛ و بنابر نقل ابن اثیر از ابو جعفر طبری، او «علی بن محمد بن عبدالرحیم» و از طایفهی «عبد القیس» بوده.([۷]) البته طبری، تاریخ او را زیر عنوان «خروج أوّل علوی بالبصرهًْ» نقل کرده است.
در ترجمه تاریخ ابن اثیر میخوانیم: «… مردی در فرات بصره ظهور و ادعا کرد که نامش محمد([۸]) بن احمد… است. او زنگیان را (سپاهیانی که اغلب آنها بندهی زرخرید بودند)([۹]) که ساکن (یا کارگر زمینهای شورهزار، چنانکه در تاریخ طبری آمده) شورهزار بودند، گرد خود جمع و به پیروی از خود دعوت نمود. (او مردی علوی، شجاع، ادیب و دارای شهامت و عزت نفس بود. از ایران به عراق رفت و بنی العبّاس منکر نسب او بودند؛ زیرا خلافت آنها را متزلزل کرد و نزدیک بود منقرض کند. اغلب سرداران و مشاوران او ایرانی بودند و نهضت او ایرانی محسوب میشد ولی اغلب سپاهیانش سیاهپوست بودند که به نام تساوی نژاد و آزادی بندگان آنها را جمع کرده بود)…»([10])
در هر صورت او به اعتبار اینکه علوی است، داعیهی امامت داشت. او در جوانی مدتی آموزگار بود؛ و چندی پس از آن به منتصر عباسی پیوست و از نزدیکان او گشت. سپس به «احساء» و «بحرین» رفت و مدعی امامت شد و گروهی از فقیران و بینوایان را که خارجی مشرب بودند، گرد خود جمع کرد و سپس به دعوت زنگیان مردابهای میان واسط و بصره پرداخت و سوگند خورد تا حقوق آنان را از عباسیان ظالم و ستمگر بازستاند. او با استفاده از اوضاع آشفته دورهی مهتدی، سپاه خلیفه را شکست داد؛ چرا که مهتدی گرفتار کار ترکان بود و نتوانست به او بپردازد. پس از مرگ مهتدی، کار صاحب الزنج بالا گرفت و چون یارانش زیاد شدند، در روز عید فطر با آنان نماز گزارد و از ستم و بدبختیای که میکشیدند سخن گفت و به آنان نوید پیروزی و آزادی داد. او به یاران خود دستور داد تا بر صاحبان خویش بشورند و اموال ایشان را غارت کرده، زنان و دختران آنها را به اسارت گیرند و در بازارها بفروشند. سپاه زنگ به سرعت در عراق و خوزستان پراکنده شد و قادسیه و آبادان و اهواز را به خطر انداخت. سالار زنگیان شهری به نام «مُختاره» ساخت و آنرا پایتخت حکومت خود خواند و با آنکه خود را از دودمان علی(علیه السلام) میدانست، با گستاخی، آن امام و نیز معاویه، عثمان و طلحه و زبیر و عایشه را بر منبر لعن میکرد([۱۱]).
سیوطی میگوید:
«… و کان له منبر فی مدینه یصعد علیه ویسب عثمان وعلیا ومعاویه وطلحه والزبیر وعائشه، رضیالله عنهم»([12])
در هر صورت، کار زنگیان در سال ۲۷۰ ه پس از نزدیک به پانزده سال([۱۳])، با کشته شدن رهبرشان به پایان رسید. گویا او بر اساس شواهد تاریخی، انسانهای زیادی را کشت و شهرها و بناهای زیادی را سوزاند و ویران کرد.
مسعودی میگوید:
«… و تنوزع([۱۴]) فی عده من قتل من أصحاب السلطان وغیرهم من الرجال والنساء و الصبیان بالسیف و الحرق والغرق والجوع، فمنهم من یقول أن ذلک ألف ألف وأکثرهم یری أن ذلک لایحیط به الإحساء…»([15])
باید گفت، هرچند در نسب او اختلاف است؛ ولی در هر صورت کارهای او سبب شد تا علویان و طالبیان در فشار و تنگنایی بیش از پیش قرار بگیرند و دستگاه خلافت، او و کارهایش را بهانه قرار دهد و به سرکوبی آل علی(علیه السلام) بپردازد. از اینرو و بنابر نقل ابوالفرج اصفهانی، بسیاری از علویان و طالبیان در زمان معتمد، کشته، آواره و زندانی شدند. کسانی مانند: «احمد بن محمد بن عبدالله» که از فرزندان امام حسن(علیه السلام) بود.
ابوالفرج میگوید:
«قتله أحمد بن طولون علی باب أسوان، و حمل رأسه إلی المعتمد»([16])
یا «محمد بن احمد بن محمد» که از فرزندان علی(علیه السلام) بود و درباره وی گفت:
«ضرب عبدالعزیز بن «أبی» دلف عنقه صبرا…»([17])
نیز «حمزهًْ بن الحسن» که از فرزندان جعفربن ابیطالب ‘ بود و درباره وی میخوانیم:
«قتله صلاب الترکی صبرا و مثل به([۱۸])…»([19])
رویدادهای دیگر:
در دوران طولانی خلافت معتمد عباسی رویدادهای مهم دیگری نیز به وقوع پیوست که در صورت لزوم در آینده از آنها استفاده میشود. رویدادهایی مانند:
شهادت امام حسن عسکری(علیه السلام) در سال ۲۶۰ه؛
تأسیس دولت طولونی در مصر «254ـ ۲۹۲ه)؛
تأسیس دولت صفاری (۲۵۲ـ ۲۹۸ه)؛
آغاز کار قرمطیان و تأسیس دولت سامانی (۲۶۱ـ ۳۹۵ه)([۲۰])
در پایان یادآور میشود که پنج تن از صاحبان صحاح در زمان معتمد از دنیا رفتهاند. سیوطی در این باره میگوید:
«وممن مات فی أیامه من الأعلام: البخاری ومسلم وأبو داود والترمذی وابن ماجه…»([21])
[۱]) التنبیه والإشراف؛ المسعودی؛ ص۳۳۵.
[۲]) الفخری؛ ص۲۵۰.
[۳]) تاریخ خلافت عباسى از آغاز تا پایان آل بویه؛ خضرى؛ ص۱۰۵.
[۴]) تاریخ الیعقوبی؛ ج۲، ص۵۰۷.
[۵]) مروج الذهب؛ ج۴، ص۱۱۱.
[۶]) الکامل فی التاریخ؛ ابن الاثیر؛ ج۶، ص۲۰۶.
[۷]) همان؛ نیز نک: تاریخ الطبری، ج۹، ص۴۱۰.
[۸]) على بن محمد بن احمد، درست است.
[۹]) عبارات داخل پرانتر از مترجم است.
[۱۰]) کامل، تاریخ بزرگ اسلام و ایران؛ عباس خلیلى؛ ج۴، ص۶۸.
[۱۱]) تاریخ خلافت عباسى؛ خضرى؛ ص۱۰۶.
[۱۲]) تاریخ الخلفاء؛ ص۳۶۴.
[۱۳]) ۱۴ سال و ۴ ماه (التنبیه و الإشراف؛ المسعودی، ص۳۳۵).
[۱۴]) یعنى اختلاف شده است فعل مجهول است.
[۱۵]) همان.
[۱۶]) مقاتل الطالبیین؛ ص۵۳۶.
[۱۷]) همان؛ ص۵۳۷.
[۱۸]) یعنى او را مثله کرد.
[۱۹]) همان.
[۲۰]) نک: تاریخ خلافت عباسى؛ خضرى؛ صص ۱۰۷ـ ۱۱۶.
[۲۱]) تاریخ الخلفاء؛ ص۳۶۷.
منبع : اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی