– موالى چه کسانى بودند و چه نقشى در تشیع داشتند؟ یکى از نظریات در مورد آغاز تشیع یا رشد و گسترش آن در قرن اوّل، آن است که موالى از خارج محدوده اسلامى به این گستره وارد شدند و با اهداف خاص خود که اغلب غیر خیرخواهانه نیز بود، محبّت اهلبیت علیهمالسّلام را به عنوان تشیّع برگزیده و با مخلوط کردن آموزههاى قلبى خود با این محبّت، این مکتب را به وجود آورده یا لااقل آن را از شکل ساده ابتدایى خود درآورده و به صورت ویژهاى ارائه دادند. آنان بیشترین نقش را در رشد و گسترش آن به ویژه در قرن اوّل هجرى بازى کردند. براى بررسى این نظریه ، ناچاریم در آغاز به معرفى موالى پرداخته ، پس از آن، نقش آنان را در آغاز یا گسترش تشیع مورد دقت قرار دهیم. موالى ، جمع مولى است که گرچه تا بیست و هفت معنى براى آن بر شمردهاند،(۱) اما در بحث ما، یعنى در اصطلاح تاریخى آن زمان، به عجمها ، یعنى غیرعربهایى گفته مىشد که با ورود به حوزه اسلامى و پیمان بستن با قبایل عرب در شمار قبیله آنها در مىآمدند؛ به گونهاى که آن قبایل عربى ، هنگام معرفى ، نام آنان را به نام قبیله خود اضافه مىکردند؛ مثلاً به هر یک از موالى قبیله بنىتمیم ، مولى بنىتمیم اطلاق مىشد. مهمترین بهرهاى که موالى از این نوع پیمان مىبردند، آن بود که در هنگام ارتکاب جنایت و محکوم شدن به دیه، افراد قبیله به یارى آنان مىشتافتند(۲): همچنان که آنان نیز در جنگها، همراه قبیله همپیمان خود مىجنگیدند.(۳) اولین ورود گسترده آنها به حوزه اسلامى در قالب یک لشکر چهارهزار نفره بود که پس از شکست رستم فرخزاد فرمانده سپاه ایرانى در مقابل مسلمانان و کشته شدن وى ، آنها تصمیم به پذیرفتن دین اسلام گرفته، به همین منظور با سعدبن ابى وقّاص فرمانده مسلمانان وارد مذاکره شدند. آنها که در آن هنگام با عنوان، سربازان شهانشاه، معروف بودند و رهبرى خود را به دست شخصى با نام «دیلم» سپرده بودند، پس از ورود به حوزه اسلامى، با تیرهاى از بنى تمیم به رهبرى «زهرهبن حویه» پیمان بستند و بدین ترتیب با عنوان «موالى بنى تمیم» مشهور شدند و پس از شرکت در جنگهاى مدائن و جلولاء، به کوفه آمده ، در منطقهاى از آن ساکن شدند.(۴) از این زمان به بعد بود که آنان در تحوّلات مختلف سیاسى و حتى عقیدتى کوفه تأثیرگذار شدند. این گروه که به علّت پرطراوت بودن پوست و گونهشان از سوى عربها با عنوان «حمراء» (سرخرو) شناخته مىشدند و با توجه به نام رهبرشان، از آنها با عنوان «حمراء دیلم» یاد مىشد ، در کوفه ، هسته اولیه موالى را تشکیل دادند و با گذشت زمان و نیز مهاجرت ایرانیان دیگر جمعیتشان رو به فزونى گذاشت؛ به گونهاى که در زمان حکومت حضرت على علیهالسّلام در کوفه (۴۰-۳۵ ق.)، آنها حدود یکپنجم جمعیت کوفه را تشکیل مىدادند.(۵) در همین زمان، آنها در کوفه ، داراى مسجدى مشهور بودند که به «مسجدالحمراء» معروف بود.(۶) در زمان حکومت معاویه (۴۱ – ۶۰ ق.)جمعیت آنان در کوفه بالغ بر بیستهزار نفر شده بود (۷) و معاویه با شنیدن این آمار، وحشتزده شد و قصد کشتن آنان را داشت؛ اما با مشورت احنف بن قیس از این تصمیم خطرناک منصرف شد (۸) و سرانجام براى دورى گزیدن از خطر آنها، به زیادبنابیه حاکم خود در کوفه دستور داد تا تعداد زیادى از آنها را به شهرهاى دیگرى، همچون شام و بصره بکوچاند.(۹) در سپاه امام حسن علیهالسّلام بخش مهمى را این گروه به خود اختصاص داده بودند؛(۱۰) اما در واقعه عاشورا، در دو طرف درگیر، یعنى نیروهاى امام حسین علیهالسّلام و سپاه یزید، نقش چندانى از آنها مشاهده نمىکنیم. بیشترین ظهور و بروز سیاسى موالى در سپاه مختار بود که در سال ۶۶ ق. علیه امویان قیام کرد؛ به گونهاى که بیشترین درصد سپاه مختار را در مقابله با سپاه شام، ایرانیان تشکیل مىدادند.(۱۱) همچنین حضور پرتراکم آنان این چنین ترسیم شده که در میان اردوگاه سپاه مختار، کمتر به زبان غیر فارسى تکلّم مىشد.(۱۲) از آنجا که مختار به عنوان یک شخصیت شیعى مطرح بود و در کتابهاى تاریخى اهل سنّت و نیز کتابهاى فرقهشناسى، عقاید مختلفى ، همانند مهدویت (13) و بَداء(۱۴) نسبت داده شده است(15) و این عقاید، در ظاهر با عقاید شیعه اشتراک دارد و تا آن زمان به صورت گسترده در محافل عربى رایج نبوده است؛ از این رو چنین تصور شده که این عقاید از سوى سپاهیان ایرانى مختار به او القاء شده است و بدین ترتیب، نقشى عظیم براى موالى در پدیدآمدن تشیّع تصوّر مىشود. در نقد و بررسى این دیدگاه، باید نکات زیر را مورد توجه قرار دهیم: ۱. شکى نیست که بسیارى از موالى و ایرانیان به حضرت على علیهالسّلام و خاندان اهل بیت علیهمالسّلام علاقه وافرى داشتند که ریشههاى آن را مىتوان در دفاع حضرت على علیهالسّلام از خون به ناحق ریخته شده جُفینه، دختر ابولؤلؤ و نیز هرمزان فرمانده سابق ایرانى ساکن در مدینه، جستوجو کرد. به دنبال کشته شدن عمر به دست ابولؤلؤ، فرزند عصبانى او – عبیداللَّهبنعمر – ناجوانمردانه اقدام به قتل آنها کرد و حضرت على علیهالسّلام از عثمان در خواست قصاص او را کرد و عثمان به این درخواست توجهى نکرد.(۱۶) همچنین از متون تاریخى چنین بر مىآید که تا قبل از ورود حضرت على علیهالسّلام به کوفه، سیاست حاکم و نیز رفتار مردمان عرب با موالى ، بدینگونه بود که با آنها به عنوان شهروند درجه دوّم برخورد مىکردند و آنها را از بسیارى از حقوق طبیعى، اجتماعى و دینى محروم مىکردند. سهم بسیار اندکى از بیتالمال به آنها مىدادند و هنگامى که براى اولین بار حضرت على علیهالسّلام موالى را با عربهاى کوفى در پرداخت عطا یکسان قرار داد، به شدّت از سوى عربها مورد اعتراض واقع شد.(۱۷) همچنین عربها از آنها زن مىگرفتند؛ اما اجازه ازدواج با زنان عرب را به آنها نمىدادند. با ورود حضرت على علیهالسّلام به کوفه، موالى نزد او رفته، تبعیضات فوق را یادآور شدند. حضرت على علیهالسّلام قصد داشت که با سخن گفتن با کوفیان عرب، این مشکلات را بر طرف کند؛ اما آنها به هیچوجه زیر بار نرفتند و حضرت على علیهالسّلام در حالىکه غضبناک بود، نزد موالى بازگشت و به آنها فرمود: «اى گروه موالى! این عربها، شما را به منزله یهود و نصارى قراردادهاند؛ از شما زن مىگیرند؛ اما به شما زن نمىدهند و شما را در گرفتن عطا از بیتالمال مساوى خود قرار نمىدهند؛ پس شما تجارت کنید تا خدا به شما برکت دهد؛ زیرا از رسول خدا صلىاللَّهعلیهوآله شنیدم که مىفرمود: روزى، ده جزء است که نه جزء آن در تجارت و یک جزء آن در کارهاى دیگر است».(18) 2. تبعیضات اعمال شده درباره موالى، در زمان تسلّط بنىامیه بر حکومت اسلامى شدّت بیشترى به خود گرفت؛ به گونهاى که از آنها با عنوان «عَلوج»، یعنى خر وحشى فربه یاد مىکردند(۱۹) و هیچگاه آنان را با کنیه – که نشانه احترام است – صدا نمىزدند. به آنها اجازه خواندن نماز بر مردگان را نمىدادند و در هنگام حضور در سفرهها، آنها را در کنارى قرار مىدادند تا موالى بودن آنها مشخص باشد و حتى در محاکم قضایى ، شهادت و گواهى موالى را نمىپذیرفتند و در جنگها ، علاوه بر آن که مناصب فرماندهى در اختیار آنان نمىگذاشتند ، به آنان اجازه سوار شدن بر اسب را نیز نمىدادند و از آنها به عنوان پیاده نظام استفاده مىکردند.(۲۰) ۳. این سیاستها که اغلب از سوى حکومتها پیشتیبانى مىشد ، باعث مىشد تا موالى همیشه به دنبال رهایى از این جور و ستم باشند. از این رو وقتى مختار با فراخوانى موالى ، به جمعآورى سپاه پرداخت، این گروه که در آغاز انقلاب مختار، از پانصد نفر تجاوز نمىکردند، به سرعت به او پیوستند؛ به گونهاى که اکثر سپاه او را تشکیل دادند.(۲۱)یکى از سیاستهاى مختار که باعث جذب تعداد زیادى از موالى شد، آن بود که به آنها اجازه داد تا سوار بر اسب در نبرد شرکت کنند.(۲۲) بدیهى است که شعار مختار در انتقام از خون حسین علیهالسّلام نیز مىتوانست انگیزهاى قوى براى پیوستن موالى به او باشد؛ زیرا آنان همواره از خاندان اهل بیت علیهمالسّلام خاطرات خوبى داشتند. ۴. با نگاهى به تاریخ موالى در زمان امویان و شرکت فعال آنها در هر قیام و شورش ضد حکومتى – اعم از قیامهاى علویان و خوارج(23) – مىتوان دریافت که شرکت آنها در این قیامها، بیشتر به شکل سیاسى خود مطرح بوده است و نه عقیدتى؛ بدین معنى که آنها به هر طریق مىخواستند از جور بنىامیه رهایى یابند و دیگر مسائل عقیدتى، مانند اعتقاد به ولایت و خلافت بلافصل حضرت على علیهالسّلام و نیز آموزههاى دیگر شیعى براى آنها مطرح نبود. تا آنکه بالاخره حضور گسترده ایرانیان در قیام عباسیان، باعث سرنگونى حکومت اموى به دست ایرانیان شد. ۵. با مطالعه وضعیت فرهنگى و عقیدتى موالى ، به ویژه تا زمان قیام مختار، به این نتیجه مىرسیم که آموزههاى اسلامى و به ویژه شیعى در میان آنها رواج نداشته است و اصولاً عقایدى همچون وصایت ، مهدویت ، رجعت ، بداء ، عصمت و… براى آنها ناشناخته بوده است. بنابراین آنها نمىتوانستهاند در مقابل کسانى همچون مختار و عربهاى کوفى سپاه او، از چنان قدرت فرهنگى و عقیدتى برخوردار باشند که بر آنها تأثیر گذارند و چنانچه گفته شد، تنها علّت پیوستن آنان به سپاه مختار ، رهایى از جور وستم بنىامیه و نیز تبعیضات اجتماعى و محرومیت آنان از حقوق اجتماعى بوده است. ۶. عقایدى مانند مهدویت ، یک عقیده خالص اسلامى است که ریشههاى آن در روایات پیامبر اکرم صلىاللَّهعلیهوآله وجود دارد و در کتابهاى مختلف اهل سنّت و شیعه بیان شدهاند(۲۴) و حتى اگر ادّعاى مهدویت محمد حنفیه از سوى مختار صحت داشته باشد، آن را باید نوعى مصداقیابى براى احادیث پیامبر اکرم صلىاللَّهعلیهوآله تلقى کرد و همین نکته، تأثیرپذیرى مختار از روایات پیامبر صلىاللَّهعلیهوآله و نه از تلقینات موالى را روشن مىسازد. ۷. این نکته را نیز باید مورد توجه قرار داد که با وجود غلبه گرایش ضدّ اموى در محافل موالى ، تعداد زیادى از آنها نیز راه همکارى با حکومت را در پیش گرفته بودند و تعداد زیادى از نگهبانان زیادبنابیه ، از موالى بودند(۲۵) برخى از منابع، قاتل هانىبن عروه را غلام عبیداللَّه بنزیاد مىدانند که با «نام رُشَید ترکى» معروف بوده و از موالى به شمار مىرفته است.(۲۶) ۸. اگر بخواهیم به صورت آمارى به مسئله بنگریم، کافى است متذکّر شویم که در دوران شکلگیرى و تثبیت فرهنگى عقیدتى شیعه که معمولاً از امام سجاد علیهالسّلام تا امام صادق علیه السّلام را در بر مىگیرد، یاران غیرعرب این سه امام علیهمالسّلام که از آنها با عنوان موالى یاد مىشود، نسبت به یاران عرب آن بزرگواران، درصد ناچیزى را تشکیل مىدادند؛ به گونهاى که از تعداد ۱۶۱ نفر از اصحاب امام سجاد علیهالسّلام تنها ۲۰ نفر از موالى بودهاند و نیز از تعداد ۴۶۶ نفر از اصحاب امام باقر علیهالسّلام، ۲۵ نفر و از تعداد ۳۲۲۳ نفر از اصحاب امام صادق علیهالسّلام، تنها ۴۴۰ نفر از موالیان بودهاند.(۲۷) این مقایسه آمار ى به خوبى مىتواند نقش کمرنگ فرهنگى و عقیدتى موالى در تشیع را نشان دهد. همانگونه که قبلاً اشاره شد، در همین زمان، موالى در محافل فرهنگى و عقیدتى اهلسنّت حضورى فعال داشتند که این نشانگر تأثیر فراوان آنان در رشد و شکوفایى مکاتب مختلف کلامى، فقهى و تفسیرى اهل سنّت مىباشد. از این بحث نتیجه مىگیریم که گرچه موالى دوستدار اهل بیت علیهمالسّلام بودند، اما از آموزههاى شیعى آنها شناخت عمیقى نداشتند و همگامى آنها با قیامهاى شیعى، بیشتر جنبه سیاسى داشته است. بنابراین نمىتوانستهاند در شکلگیرى مذهب تشیع ، رشد و شکوفایى و تطوّر آن در ابعاد مختلف فقهى و کلامى نقش بارزى داشته باشند. پىنوشتها: ۱.علامه امینى، الغدیر، ج ۱، ص ۳۶۲. ۲.شوقى حنیف، تاریخ الادب العربى، ج ۲، ص ۲۱۳. ۳.محمد حسین زبیدى، الحیاه الاجتماعیه والاقتصادیه فى الکوفه، ص ۷۴. ۴.بلاذرى، فتوح البلدان، ص ۲۷۹. ۵.جرجى زیدان، تاریخ التمدن الاسلامى، ج ۴، ص ۳۷۱. ۶.علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۴۳۸. ۷. الحیاه الاجتماعیه، ص ۸۷. ۸.ابن عبدربه، العقدالفرید، ج ۳، ص ۳۶۱. ۹.فتوح البلدان، ص ۲۷۹. ۱۰.شیخ راضى آل یاسین، صلح امام حسن (علیه السّلام) ترجمه سید على خامنهاى، ص ۱۰۴. ۱۱.دینورى، الاخبار الطوال، ص ۲۸۸. ۱۲.همان، ص ۴۷. ۱۳.گفته شده است که مختار، مهدویت محمد حنفیه فرزند حضرت علىعلیهالسّلام را ادعا داشت و خود را نماینده او در کوفه مىدانست (ر.ک: تاریخ الطبرى، ج ۴،ص ۶۷-۶۶). ۱۴.بداء در ظاهر معناى خود به تغییر در علم الهى تفسیر شده است و چنین گفته شده که مختار گاهى از سوى خداوند وعدههاى پیروزى به سپاهیان خود مىداد که به وقوع نمىپیوست؛ از این رو براى این که به دروغگویى متهم نشود، عقیده بداء – یعنى تغییر علم خداوند – را مطرح مىکرد؛ بدین معنى که از علم سابق خود دست برداشته، علم جدیدى براى او حادث شده است (ر.ک: شهرستانى، الملل و النحل ج ۱، ص ۱۴۹)؛ البته شیعه امامى به نوعى از بداء اعتقاد دارد که آن را به معناى «ابداء» یعنى اظهار، تفسیر مىکند و معتقد است که خداوند، چیزى را که دیگران نمىدانستند، براى آنان اظهار و روشن کرده است. (ر.ک: جعفر سبحانى، البداء فى ضوء الکتاب و السنه، ص ۷۰). ۱۵.عبدالقاهر بغدادى، الفَرق بین الفِرق، ص ۴۷؛ عبدالرحمن بدوى، مذاهب الاسلامیین، ج ۲، ص ۷۱. ۱۶.ابن اثیر، الکامل، ج ۲،ص ۲۲۶. ۱۷.نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه ۱۲۶. ۱۸.حرّعاملى، وسائل الشیعه، ج ۱۴، ص ۴۶. ۱۹.تاریخ التمدن الاسلامى،ج ۴، ص ۲۷۲. ۲۰.الحیاه الاجتماعیه، ص ۷۸-۷۷. ۲۱.یولیوس ولهوزن ،تاریخ سیاسى صدر اسلام، شیعه و خوارج، ترجمه محمودرضا افتخارزاده، ص ۱۹۳. ۲۲.الحیاه الاجتماعیه، ص ۷۷و ۷۸. ۲۳.همان، ص ۸۳. ۲۴.مسند احمد، ج ۳، ص ۳۶؛ حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، ج ۴، ص ۵۵۷؛ متقى هندى، کنزالعمال، ج ۱۴،ص ۲۷۱؛ ر.ک: فقیه ایمانى، المهدى عند اهل السنه، انتشارات امیرالمؤمنینعلیهالسّلام. ۲۵.صلح امام حسن علیهالسّلام، ص ۱۰۵. ۲۶.تاریخ الطبرى، ج ۴، ص ۲۸۴. ۲۷.رسول جعفریان، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا قرن هفتم هجرى، ص ۸۸. منبع: ماهنامه پرسمان – شماره ۲۳