۲ــ۱.تقیه تقیه یکی از مسایل مهم سیاسی ــ مذهبی بوده که در میان فرقه های مختلف نگاه مختلفی نسبت به آن وجود داشته است و حتی برخی خاور شناسان بر این باورند که تقیه در زمان رسول خدا(ص) نیز بوده و ایشان نسبت به خلافت ابوبکر تقیهکرده است (Kohlberg,1975,p.1) در این زمینه بررسی دیدگاه امامیه و حنابله برای پی بردن به باورهای مشترک آنان و اینکه کدام از دیگری متأثر بوده، ضروری است.امامیه بر درستی و ضرورت آن در برخی شرایط سیاسی، اجتماعی و مذهبی تأکید بسیاری دارد و به تعبیری، تقیه یکی از واجبات است که در دولت ظالمین باید رعایت گردد و هر کس با آن مخالفت کند، از فرقه امامیه بیرون رفته است(صدوق، ۱۴۰۸ق، ص۵۱). تأکید بر تقیه به اندازه ای است که امام صادق(ع) ترک کننده ی تقیه را به مثابه ی ترک کننده ی نماز دانسته است(همان).گروه های اهل سنت، به تقیه به عنوان یک اصل باور نداشتند؛ زیرا آن را زمینه ساز نفاق در جامعه می دانستند. حنابله نیز بر همین عقیده بودند؛ گرچه ظاهراً تقیه را در برخی موارد روا دانسته، به آن عمل کرده اند. احمد که در دوره مأمون با اعتزال و مسایل جانبی آن به مخالفت جدی برخاست، چنین می گفت: «تنها در مکانی که مشرکان مسلط هستند، تقیه رواست و در غیر این شرایط، نه ضرورت دارد و نه جایز می باشد» (محمود محمد، همان، ص۹۱)؛ بنابرانی در سرزمین های اسلامی، تقیه و پنهان کردن باور خویش جایز نیست.بر این اساس، این دو نگرش جای بررسی دارد که در تعامل و تقابل بین امامیان و حنبلیان، تقیه ی مورد نظر این دو گروه، چه نقشی داشته است؟ در دوره آل بویه تنش و درگیری میان حنابله و امامیه به قدری بود که در برخی مواقع کشته های متعددی بر جای می گذاشت و خلافت بغداد را وارد یک چالش بزرگ می نمود و عمده این درگیری ها برخاسته از عملکرد تندروانه ی برخی پیروان هر دو فرقه بوده است؛ مثلاً پیروان ابن حنبل با ایستادگی در برابر تحریف، درصدد مقابله ی جدی با نابهنجاری های مذهبی و اجتماعی دوره خود بودند؛ به ویژه که اینعملکرد بر اساس دیدگاه احمد بن حنبل بنیان نهاده شده بود که یکی از عناصر ایمان، عمل سازگار با آن است(همان، ص۱۰۸). برای شناخت این دو فرقه، در این زمینه مناسب است نمونه هایی از عملکرد آنان ذکر شود.شواهدی وجود دارد که رفتار برخی پیروان مکاتب حنبلی و امامی نسبت به یکدیگر را بسیار خشن و متعصبانه نشان می دهد و این به تدریج سبب واگرایی بیشتر گروه های مسلمان در بغداد شده است و این شواهد تنها به بغداد منحصر نبود، بلکه در سایر شهرها نیز اثر بخش بود؛ مثلاً رفتار ابن شهاب عکبری بزرگ حنبلی و متعصب، نسبت به رافضیان بسیار تند بود. برخورد تند او با برادرش ابوالخطاب در عدم گفتگوی بیست ساله با او به دلیل انتساب برادر به اندیشه های رافضی(ابن فراء، ج۲، ص۱۸۶ــ ۱۸۷) و مهاجرت ابوبکر عبدالعزیز حنبلی(غلام الخلال) از بغداد به دلیل سب صحابه(همان، ص۱۲۶) نمونه ای از این شواهد است.همچنین می توان به برخورد شدید مردم اصفهان با مردم قم در سال ۳۴۵ق به دلیل سب و شتم صحابه اشاره کرد که سبب فتنه بزرگی گردید و اصفهانی ها بسیاری را کشته و اموال بازرگانان قمی را به غارت بردند و در نتیجه رکن الدوله شیعی ناراحت شده، به پشتیبانی از مردم قم، اموال بسیاری از مردم اصفهان را مصادره کرد(ابن کثیر، ۱۴۰۸ق، ج۱۱، ص۲۳۰) و از سوی دیگر در سال ۳۵۱ق به خاطر سب صحابه بین مردم بصره، درگیری شدیدی رخ داد و بسیاری کشته شدند (همان، ص۲۴۱).از سوی دیگر، برخی شیعیان نیز اقداماتی انجام می دادند که زمینه ی درگیری و آشوب در بغداد فراهم شد؛ مثلاً در سال ۳۵۱ق شیعیان به دستور معزالدوله بر دیوارهای مساجد بغداد شعارهایی نوشتند؛ در حالی که خلیفه قدرت مخالفت وجلوگیری از این کار را نداشت(ابن اثیر، ۱۴۱۵، ج۷، ص۲۷۵/شافعی عاصمی، ۱۴۱۹ق، ج۱، ص۵۳۴)؛ همچنین معزالدوله دستور داد مردم در روز هیجدهم ذی حجه با نور پردازی مغازه ها، کوچه ها و خیابان های بغداد، به شادمانی بپردازند(ابن خلدون، ۱۹۸۴، ج۳، ص۵۲۷)؛ نیز دستور معزالدوله برای عزاداری و بستن مغازها و نوحه خوانی در روز عاشورا، سبب درگیری اهل سنت با آنان و آسیب دیدن اموال بسیاری از مردم شد(همان).این موارد، نمونه هایی از تندروی های برخی پیروان مکتب حنابله و امامیه علیه یکدیگر بوده است. نکته ی مهم اینکه بر حنابله به دلیل عدم باور به تقیه، خرده ی کمتری وارد است؛ زیرا بر اساس آموزه های خود عمل به تقیه برای آنان لازم و ضروری نبوده است؛ گرچه باید دانست ایراد و اشکال بسیاری نیز بر پیروان حنبلی به دلیل تندروی و نوع برخورد خشونت بار با یک فرقه دیگر اسلامی وارد می باشد؛ اما حرکت های تند از سوی برخی پیروان مکتب امامیه ای که به تقیه باور تعصب آمیز داشت و امامان(ع) نیز در دوره ی حضور خود بر این اساس با دیگر مسلمانان رفتار می نمودند، جای شگفتی دارد؛ زیرا تقیه را بر اساس باور خود رعایت نکردند؛ در نتیجه می توان گفت: یپروان مذاهب امامیه و حنابله به دلیل تعصب در شعائر و رسوم مذهبی خود و واگرایی بسیار در تعامل با فرقه های دیگر اسلامی، به خشونت متوسل شدند و زمینه ی تقابل جدی این دو فرقه فراهم گردید؛ گر چه در میان بزرگان، عالمان و اندیشمندان آنان و به ویژه امامیه، افرادی حضور داشتند که این روند را نمی پسندیدند و در صدد ایجاد وحدت و هم گرایی بودند.ممکن است گفته شود امامیه تقیه را در شرایطی که قدرت در اختیار نداشته باشد، واجب می دانسته و در نتیجه تقیه نکردن آنان در دوره آل بویه، برخاسته از اقتدار شیعیان بوده و نیازی به تقیه وجود نداشته است، پس خلاف اصول و تفکرمذهبی خود عمل ننموده است؛ اما باید در نظر داشت حتی پس از سقوط حکومت آل بویه و قدرت یافتن حنابله و تضعیف شیعیان امامی، اینگونه برخوردها از امامیه وجود داشته است؛ مثلاً در عاشورای سال ۴۵۸ق مردم محله کرخ مغازه های خود را بستند و زنان را حاضر کرده، بر اساس سنت خود به نوحه گریی بر حسین(ع) پرداختند و اهل سنت نیز با آنان مخالفت کردند. خلیفه با این اقدام مخالفت کرد و مردم محله کرخ از خلیفه عذرخواهی کردند. خلیفه توقیعی درباره ی کفر کسانی که صحابه را سب و بدعت را آشکار کنند، صادر کرد(ابن کثیر، ۱۴۰۸ق، ج۱۲، ص۹۳)؛ بنابراین پذیرفتنی است برخی شیعیان امامی تندرو به چنین اقداماتی دست زده، با جریان سازی و موج سواری درصدد حذف رقیبان بودند.از سوی دیگر، خلفا و حاکمان بویه نیز در نهایت برای حفظ کیان حکومت خود، به برخورد با هر دو فرقه روی آوردند؛ مثلاً در سال ۳۹۳ق عمید الجیوش به دلیل وقوع فتنه ی بزرگ در بغداد و فعالیت زیاد عیاران و اختلاف شیعه و سنی، برگزاری مراسم مذهبی شیعیان و سنیان را ممنوع کرد؛ از جمله برگزاری مراسم عزا بر حسین(ع) را منع کرد و همچنین جاهلان سنی باب بصره و باب شعیر را از برگزاری عزا بر مصعب بن زبیر منع نمود و حتی شیخ را تبعید کرد(همان، ج۱۱، ص۳۳۲/ابن اثیر، ۱۴۱۵ق، ج۸، ص۲۶).در حقیقت هر دو گروه شیعه و سنی در صدد اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر بودند که سبب بروز تنش هایی در بغداد شد. این مسئله به گونه ای افزایش یافت که آل بویه به دلیل وقوع خطر برای قدرتشان، تمایلی برای جانبداری از شیعیان نداشتند و مانند گذشته، قدرت چنین پشتیبانی را نداشتند و در نهایت حنابله و گروه های مخالف شیعه تقویت شدند.
3ــ۱.خروج علیه حاکم جائر هر حکومتی، حتی اگر پشتوانه ای دینی و مذهبی استوار و قوی ای داشته باشد، با مخالفان و معترضانی مواجه خواهد بود و مخالفان نیز بر اساس اندیشه خود و شرایط زمان به اقداماتی علیه حاکمیت دست می زنند. در دوره های پیشین یکی از مهمترین اقدامات مخالفان تندرو قیام و خروج علیه حکومت بوده است؛ در نتیجه آن، گاهی تغییر حاکمیت از این طریق صورت می گرفت و بر این اساس برخی از عالمان به نظریه پردازی در این زمینه پرداختند؛ بنابراین یکی از زمینه های تعامل میان حنابله و امامیه بررسی رویکرد آنان به قیام در برابر حاکمیت اسلامی است؛ گرچه بسیار روشن است که به دلیل اختلاف بنیادین مذهبی، نگرشی متفاوت داشته اند. حنابله از گروه اهل سنت بوده و امامیه جزو شیعه بوده اند و خلافت عباسی نزد شیعه مشروعیت نداشته است؛ در حالی که حنابله آن را مشروع دانسته، مخالفان را خارجی قلمداد می کردند. گفتنی است عنوان خارجی در همان مراحل آغازین و قرن نخست هجری در میان مسلمانان مطرح شد و به عنوان یک نام بد آوازه برای مخالفان کاربرد یافت.حنابله بر این باورند که پیامبر، آخرین و برترین پیامبران و امت او برترین امت هاست و امت کسانی اند که با او بیعت ر ضوان داشته اند، و اهل بدر برترین آنهایند (ابن ابی یعلی، ج۲، ص۱۸۴). ایشان برترین مردم پس از پیامبر(ص) را به ترتیب خلفای راشدین، ابوبکر، عمر، عثمان و علی(ع) و پس از آنها اصحاب شورا و چند تن دیگر از صحابه می دانند؛ و هر کدام از اعضای شورا که خلیفه می شد، شایستگی آن را داشت(ابن جوزی، ۱۴۰۱ق، ص۱۶۱/محمود محمد، ۱۴۰۶ق، ص۱۱۱)؛ همچنین معتقدند: همگی اصحاب پیامبر(ص) سایر مردم برترند و کسی را نرسد که از بدی ها و خطاهای آنان سخن گوید(ابن علی یعلی، همان، صص ۲۱ ، ۳۵،۳۴ و ۳۶).باور حنابله چنین است که بر هیچ مسلمانی روا نیست امام نداشته باشد و هر کس باید به هماره این امام، حج و جهاد خود را انجام دهد؛ خواه این امام نیکوکار باشد و خواه بدکار. هر کس حاکم مسلمانان شد، باید در براب او کرنش کرد و از او فرمان برد. تنها نکته این است که خلیفه ی مسلمانان باید از قبیله قریش باشد و امت بر خلافت او اجماع کند و به آن رضایت دهد و در نتیجه او امیرمؤمنان خواهد بود و هیچ کس حق ندارد بر این پادشاه یا حاکم، شورش یا ستیزه کند؛ زیرا این کار موجب گسسته شدن وحدت و انسجام مسلمانان می شود(همان، صص۲۱و ۳۶).امامیه در بحث خروج، دیدگاه کاملاً متفاوتی نسبت به حنابله دارند که برخاسته از نگرش آنان درباره جانشین پیامبر(ص) است. امامیه با وجود پذیرش اعتبار و مقام یاران پیامبر(ص) و احتمال بروز اشتباه از سوی آنان، برای جانشین رسول خدا(ص) شرایط ویژه ای در نظر می گیرند و جایگاه او را مانند پیامبر(ص) می دانند. در این جا بین امامیه و حنابله، اختلاف نظر اساسی و بنیادین وجود دارد و با این تفاوت دیدگاه بنیادین، نمی توان تعاملی بین آنان در نظر گرفت؛ نگاه فرادنیوی امامیه درباره امامت و دیدگاه اجتماعی و بشری حنابله، نقطه ی اشتراک و تعامل آنان را در این مسئله منتفی کرده است. می توان گفت: بر اساس تفاوت معنا و جایگاه امام نزد این دو گروه، وظایف و شرایط امام نیز متفاوت می باشد؛ امامیه به دلیل جایگاه ماورایی امام، باور به علم غیب، عصمت و منصوص بودن را برای چنین امامی از ضروریات می داند(سید مرتضی، ۱۴۱۵ق، ص۲۶) و به نظر حنابله، اگر چنین نصی وجود می داشت، حتماً صحابه به آن آگاه گشته، با آن مخالفت نمی کردند.منبع: نشریه شیعه شناسی، شماره ۲۶.