یورش وحشیانه و شهادت سالار شهیدان
آنگاه عمر بن سعد فریاد برآورد و به سپاه کوفه گفت: مادامى که حسین در کنار خیمهها با اهلبیت خود مشغول وداع است بر او حمله کنید! که اگر از آنان فارغ شود شما را از هم به طورى پراکنده کند که میمنه از میسره باز شناخته نشود! پس بر آن حضرت حمله کرده و او را تیر باران نمودند به گونهاى که تیرها از میان طناب چادرها و خیمهها مىگذشت و پیراهن بعضى از زنان را پاره مىکرد، پس امام علیهالسلام بر سپاه دشمن حمله کرد و همانند شیرى خشمگین بر آنان تاخت در حالى که از هر طرف باران تیر مىبارید و آن بزرگوار سینهاش را سپر آن تیرها قرار مىداد.(۲۹۹)در این هنگام امام علیهالسلام به سپاه کوفه فرمود: براى چه با من مقاتله مىکنید؟ آیا حقى را ترک کردم یا سنتى را تغییر دادهام؟ و یا شریعتى را تبدیل کردهام؟!آن جماعت پاسخ دادند: نه! ولى با تو قتال مىکنیم به خاطر کینهاى که از پدرت داریم! و آنچه با پدران و بزرگان ما در روز بدر و حنین کرده است.(۳۰۰)چون امام علیهالسلام این سخن را از آن گروه شنید به سختى گریست و بعد به طرف راست و چپ نگریست ولى کسى از انصارش را ندید مگر این که خاک بر پیشانى آنها نشسته و شهید شده بودند.(۳۰۱)سپس باز هم آن حضرت با دشمن مقاتله مىکرد تا این که شمر بن ذى الجوشن آمد و بین او و خیمهها و اهلبیت آن حضرت حائل شد؛ امام علیهالسلام بر سپاه کوفه فریاد زد و فرمود: واى بر شما اى پیروان آل ابى سفیان! اگر شما را دینى نیست و از روز معاد باکى ندارید لااقل در دنیا آزاده باشید، اگر از نژاد عرب هستید به حسب خود باز گردید!
تیر سه شعبهامام علیهالسلام ایستاد تا لحظهاى استراحت نماید در حالى که در اثر مبارزه و شدت گرما توانش کم شده بود، ناگاه سنگى بر پیشانى مبارکش اصابت کرد، پس لباس خود را گرفت که خون را از صورتش پاک نماید تیرى سه شعبه آهنین و مسموم بر سینه مبارکش – و بر اساس بعضى از روایات – بر قلب مبارک حضرتش نشست.امام حسین علیهالسلام فرمود: «بسم الله و بالله و على مله رسول الله» و سر به سوى آسمان برداشت و گفت: خدایا! تو مىدانى اینان کسى را مىکشند که روى زمین فرزند پیامبرى جز او نیست؛ سپس تیر را گرفته از پشت بیرون آورد و خون همانند ناودان جارى شد، آنگاه دستش را زیر آن زخم گرفته، چون از خون لبریز شد به آسمان پاشید و از آن خون قطرهاى باز نگشت، باز دست مبارکش را از خون پر کرده و بر صورت و محاسنش مالید و فرمود: همین گونه باشم تا جدم رسول خدا را ملاقات کنم و بگویم: اى رسول خدا! مرا این گروه کشتند.(۳۰۲)
تهاجم به خیامسپس باز هم آن حضرت با دشمن مقاتله مىکرد تا این که شمر بن ذى الجوشن آمد و بین او و خیمهها و اهلبیت آن حضرت حائل شد(۳۰۳)؛ امام علیهالسلام بر سپاه کوفه فریاد زد و فرمود: واى بر شما اى پیروان آل ابى سفیان! اگر شما را دینى نیست و از روز معاد باکى ندارید لااقل در دنیا آزاده باشید، اگر از نژاد عرب هستید به حسب خود باز گردید!شمر ندا کرد: چه مىگوئى اى پسر فاطمه ؟!امام علیهالسلام فرمود: من با شما مقاتله مىکنم و شما با من جنگ دارید، زنان را گناهى نیست، به این گروه تجاوزگر خود سفارش کن تا زنده هستم متعرض حرم من نشوند.شمر گفت: این چنین خواهیم کرد اى پسر فاطمه!آنگاه رو به لشکرش کرده و فریاد زد: از حرم و سراپرده این مرد دور شوید و آهنگ خود او کنید! که به جان خودم سوگند او کفو کریمى است!پس سپاه کوفه با سلاح متوجه آن حضرت گردیده و آن بزرگوار بر آنها حمله مىکرد و آنان بر آن حضرت یورش مىبردند و در آن حال در طلب جرعهاى آب بود که نیافت تا هفتاد و دو زخم بر بدنش وارد شد.(۳۰۴)و گفتهاند: آنقدر تیر بر بدن مبارکش اصابت کرده بود که زره آن حضرت همانند خار پشت پر از تیر بود، و تمام این تیرها در قسمت جلو و پیش روى آن حضرت بود.(۳۰۵)پس مدتى نسبتاً طولانى از روز سپرى شد و مردم از کشتن آن حضرت پرهیز کرده و هر کدام این کار را به دیگرى واگذار مىنمودند، در این هنگام شمر فریاد زد: واى بر شما! مادرتان در عزایتان بگرید! چه انتظارى دارید؟ او را بکشید. پس از هر جانب به او حمله ور شدند.(۳۰۶)بعضى نوشتهاند که: امام حسین علیهالسلام سه ساعت از روز روى زمین افتاده بود و به آسمان نظر مىکرد و مىگفت: «صبراً على قضائک، لا معبود سواک، یا غیاث المستغثین»، پس چهل نفر از لشکر به سوى امام شتافتند تا سر از بدنش جدا سازند و عمر بن سعد مىگفت: در کشتن او شتاب کنید.امام صادق علیهالسلام به زراره فرمود: اى زراره! آسمان چهل روز بر حسین علیهالسلام خون گریست و زمین چهل روز به سیاهى گریست و خورشید تا چهل روز به گرفتگى و سرخى گریست و کوهها از هم پاشید و فرو ریخت و دریاها متلاطم گشت.شبث بن ربعى در حالى که شمشیر در دست داشت نزدیک امام آمد که سر از تن آن بزرگوار جدا نماید، آن حضرت نظرى به او نمود که او شمشیر را رها کرده و در حالى که فریاد مىزد فرار کرد.(۳۰۷)
دعاى امام علیهالسلامو چون امر بر حسین سخت شد سر به سوى آسمان برداشت و گفت:”اللهم متعالى المکان عظیم الجبروت شدید المحال غنى عن الخلائق عریض الکبریأ قادر على ما تشأ قریب الرحمه صادق الوعد سابغ النعمه حسن البلأ قریب اذا دعیت محیط بما خلقت قابل التوبه لمن تاب الیک قادر على ما اردت تدرک ما طلبت شکور اذا شکرت ذکور اذا ذکرت ادعوک محتاجاً و ارغب الیک فقیراً و افزع الیک خائفاً و ابکى مکروباً و استعین بک ضعیفا و اتوکل علیک کافیاً اللهم احکم بیننا و بین قومنا فانهم غرونا و خذلونا و غدروا بنا و نحن عتره نبیک و ولد حبیبک محمد صلى اللّه علیه و آله و سلم الذى اصطفیته بالرساله و ائتمنته على الوحى فاجعل لنا من امرنا فرجاً و مخرجاً یا ارحم الراحمین.”(۳۰۸)اى خداى بلند مرتبه و داراى قدرت و سلطنتى عظیم و تدبیر و عقابى شدید، بى نیاز از خلائق و داراى کبریائى پهناور و گسترده و بر هر چه خواهى قدرت دارى، رحمت تو قریب و به وعده خود عمل خواهى کرد، نعمت تو تمام و بلاى تو نیکو، چون خوانده شوى نزدیک و بر مخلوقات احاطه داشته و توبه تائب را مىپذیرى، بر هر چه اراده کنى نیرومند و بر آنچه خواهى کنى توانا، چون تو را سپاس گویند سپاس جزا دهى و چون تو را یاد کنند یادشان کنى، تو را مىخوانم در حالى که محتاجم، و رغبت به سوى تو دارم در حالى که فقیرم، به تو پناه مىبرم در هراس و ترس و مىگریم در سختیها، و از تو کمک مىگیرم در حال ضعف، و بر تو توکل مىکنم و مرا کافى است. خدایا بین ما و قوم ما تو حکم فرما، اینان ما را فریفته و ما را تنها گذاشتند و با ما غدر نمودند و ما عترت پیامبر توایم فرزند حبیب تو محمد که او را به رسالت برگزیدى و او را امین وحى خود قرار دادى، پس براى ما قرار ده از امر ما فرج و گشایشى اى مهربانترین مهربانان.
مناجات امام علیهالسلامامام علیهالسلام در آخرین لحظات عمر شریفش با خدا راز و نیاز نموده با این جملات مناجات مىکرد:”صبراً على قضائک یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین مالى ربُّ سواک ولا معبود غیرک، صبراً على حلمک یا غیاث من لا غیاث له یا دائماً لا نفاد له یا محیى الموتى یا قائماً على کل نفس بما کسبت، احکم بینى و بینهم و انت خیر الحاکمین.”(۳۰۹)بر قضا و حکم تو اى خدا صبر پیشه سازم، خدایى به جز تو نیست! اى فریادرس استغاثه کنندگان! پروردگارى براى من غیر تو نیست و معبودى به جز تو ندارم، بر حکم تو صبر مىکنم اى فریادرس کسى که جز تو فریادرسى ندارد و اى کسى که ابدى و دائمى هستى و مردگان را زنده مىکنى، اى آگاه و شاهد و ناظر بر تمام کردار و افعال مخلوق خود! تو در میان من و این گروه حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانى.
شهادت امام علیهالسلامهنگامى که در اثر کثرت جراحات و تشنگى ضعف بر آن بزرگوار مستولى گردید، شمر فریاد زد: چرا منتظر هستید؟ حسین جراحات زیادى برداشته و نیزهها او را از پاى درآورده است، از هر طرف بر او حمله کنید، مادرانتان در عزاى شما بگرید!پس از هر طرف بر او حملهور شدند، حصین بن تمیم تیرى بر دهان آن حضرت زد و ابو ایوب غنوى تیرى بر حلق نازنینش و زرعه بن شریک ضربهاى بر کتف امام وارد ساخت و سنان بن انس نیزهاى به سنیه مبارک آن حضرت زد و صالح بن وهب نیزهاى بر پهلوى آن بزرگوار وارد کرد که آن حضرت بر گونه راست روى زمین افتاد، آنگاه آن حضرت نشست و تیر را از حلق شریفش به در آورد، در این حال عمر بن سعد به امام نزدیک شد.(۳۱۰)
فریاد عقیله بنیهاشم علیهاالسلامزینب کبرى از خیمه بیرون آمد و فریاد مىزد: وا اخاه! وا سیداه! وا اهل بیتاه! اى کاش آسمان بر زمین سقوط مىکرد و اى کاش کوهها خرد و پراکنده بر هامون مىریخت.(۳۱۱) پس بر عمر بن سعد فریاد زد: واى بر تو! ابو عبدالله را مىکشند و تو تماشا مىکنى؟ او هیچ جوابى نداد! زینب فریاد برآورد و گفت: واى بر شما! آیا در میان شما مسلمانى نیست؟ باز هیچ کس پاسخى نداد.(۳۱۲)و بعضى نقل کردهاند که: عمر بن سعد اشکش جارى گردید ولى صورتش را از زینب برگرداند.(۳۱۳)
هلال بن نافعهلال مىگوید: ما با اصحاب عمر بن سعد ایستاده بودیم که ناگهان دیدیم کسى فریاد مىزد: اى امیر! بشارت که اینک شمر حسین را به قتل رساند!هلال مىگوید: من میان دو صف آمدم و جان دادن امام را تماشا مىکردم! به خدا قسم هیچ کشته به خون آغشتهاى را نیکوتر و درخشنده روىتر از او ندیدم. نور چهره و زیبائى هیئت او اندیشه قتل وى را از یاد من برد و در آن حال شربتى از آب مىخواست، شنیدم مردى مىگفت: هرگز آب نخورى تا بر آتش درآئى و از حمیم آن بنوشى.و امام را شنیدم در پاسخ مىفرمود: من نزد جدم مىروم و در بهشت در کنار او خواهم بود و از آب گوارا بنوشم و از آنچه شما با من کردید به او شکایت کنم. پس همه جماعت در غضب شدند که گوئى خداوند در دل آنها رحمت نیافریده بود و من گفتم: به خدا قسم دیگر در هیچ کار با شما شریک نشوم!(۳۱۴)هنگامى که در اثر کثرت جراحات و تشنگى ضعف بر آن امام مستولى گردید، شمر فریاد زد: چرا منتظر هستید؟ حسین جراحات زیادى برداشته و نیزهها او را از پاى درآورده است، از هر طرف بر او حمله کنید، مادرانتان در عزاى شما بگرید! پس از هر طرف بر او حملهور شدند، حصین بن تمیم تیرى بر دهان آن حضرت زد و ابو ایوب غنوى تیرى بر حلق نازنینش و زرعه بن شریک ضربهاى بر کتف امام وارد ساخت و سنان بن انس نیزهاى به سنیه مبارک آن حضرت زد و صالح بن وهب نیزهاى بر پهلوى آن بزرگوار وارد کرد که آن حضرت بر گونه راست روى زمین افتاد، آنگاه آن حضرت نشست و تیر را از حلق شریفش به در آورد، در این حال عمر بن سعد به امام نزدیک شد.
آخرین لحظاتپس زمانى گذشت هر کس که نزدیک آن بزرگوار مىشد و کشتن امام براى او ممکن بود، باز مىگشت و کراهت داشت که آن حضرت را به قتل برساند، سپس شخصى که او را مالک بن نمیر کندى مىگفتند و او مردى شقى و بىباک بود نزدیک امام آمد و شمشیرى بر سر آن بزرگوار زد که برنس(عمامه) را قطع کرده و به سر مبارک آن حضرت رسید که خون جارى گردید. امام حسین علیهالسلام آن برنس را انداخت و کلاهى را طلب کرد و بر سر گذاشت و به آن مرد فرمود: هرگز با آن دست غذا و آب نخورى و خدا تو را با ظالمان محشور گرداند! آن مرد کندى برنس امام را برداشت و بعد از آن همیشه در فقر و مسکنت به سر مىبرد و دستانش مانند آدمهاى شل، از کار افتاد.(۳۱۵)و چون آن بزرگوار از اسب به روى زمین فرود آمد خواست بر جانب راست بخوابد از کثرت جراحات ممکن نشد سپس بر پهلوى چپ خواست بخوابد اما نشد پس مقدارى از رمل و خاک را گرد آورد و همانند بالشى درست کرده و سر بر آن نهاد و سپاه کوفه در حیرت بودند که او در چه حالتى است؟ بعضى مىگفتند: او از دنیا رفته است و بعضى گفتند: توان جنگ کردن ندارد.(۳۱۶)
فرمان قتلعمر بن سعد به مردى که در طرف راست او بود گفت: واى بر تو! پیاده شو و او را به قتل برسان، خولى بن یزید سرعت کرده تا سر امام را جدا سازد، سنان بن انس نخعى لعنه الله پیاده شد و با شمشیر بر گلوى شریف آن حضرت مىزد و مىگفت: والله! من سر تو را جدا مىکنم و مىدانم تو پسر رسول خدا هستى و پدر و مادرت بهترین مردم است، سپس سر مقدس آن بزرگوار را از بدن جدا کرد.(۳۱۷)
تعیین قاتل۱- «شمر بن ذى الجوشن» ابن عبدالبر از خلیفه بن خیاط نقل کرده است: آن کسى که امام حسین را به قتل رساند شمر بن ذى الجوشن است و امیر لشکر عمر بن سعد بوده است(۳۱۸)، و نوشته است که: شمر در خشم شد و روى سینه مبارک امام نشست و محاسن آن بزرگوار را گرفت، چون خواست امام را به قتل برساند امام لبخندى زد و فرمود: آیا مرا مىکشى و مىدانى من کیستم؟شمر گفت: تو را خوب مىشناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت على مرتضى و جدت محمد مصطفى است، تو را مىکشم و باکى ندارم!! پس امام را با دوازده ضربه شمشیر به شهادت رساند و سر مبارک آن حضرت را جدا کرد.(۳۱۹)۲- «سنا بن انس نخعى» او به خولى گفت: سر حسین را از بدن جدا کن، خولى چون خواست چنین کند فتورى در او پیدا شد و لرزه بر اندامش افتاد، سنان او را گفت: «فِتّ اللّه عَضُدک!»؛ «خدا بازویت را سست گرداند از چه مىلرزى؟» پس خود پیاده گشت و سر امام را جدا ساخته و او را به دست خولى داد!(۳۲۰)۳- «خولى بن یزید» او بر امام یورش برد و سر مقدس آن بزرگوار را جدا نمود و نزد عبیدالله بن زیاد برد و گفت: اوقر رکابى فضه و ذهبا انى قتلت الملک المحجبا قتلت خیرالناس اما و ابا و خیرهم ان ینسبون نسبا.(۳۲۱) و (۳۲۲)
شیون ملائکهچون امام علیهالسلام به شهادت رسید ملائکه آسمان به شیون آمدند و گفتند: پروردگارا! این حسین برگزیده تو و فرزند پیامبر توست. پس خداوند عزوجل تمثال حضرت قائم علیهالسلام را براى ملائکه ظاهر گردانید و فرمود: به وسیله این قائم از خون حسین انتقام خواهم گرفت.(۳۲۳)و گفتهاند: آنقدر تیر بر بدن مبارکش اصابت کرده بود که زره آن حضرت همانند خار پشت پر از تیر بود، و تمام این تیرها در قسمت جلو و پیش روى آن حضرت بود.
خبر شهادتراوى مىگوید: کنیزى از ناحیه خیام امام حسین علیهالسلام بیرون آمد، مردى به او گفت: یا امه الله! مولاى تو کشته شده است.آن کنیز مىگوید: من با سرعت به سوى بانوى خود به حرم بازگشتم و فریاد زدم و زنان حرم نیز بپاخاسته و همراه من فریاد زدند.(۳۲۴)همه از خیمهها بیرون دویدند ولى سالار زینب را ندیدند.
آخرین شهیدسوید بن مطاع در میان شهدا در اثر جراحات زیاد افتاده بود (ظاهرا او در حمله اول در اثر تیرهاى دشمن روى زمین افتاده و از هوش رفته بود) وقتى به هوش آمد شنید که مىگویند: قتل الحسین! «حسین کشته شد» در خود احساس سبکى کرد که مىتواند برخیزد و با او حربهاى بود و شمشیر او را گرفته بودند، پس با همان حربه ساعتى با دشمن مقاتله کرد تا او را عروه بن بطان و زید بن رقاد به قتل رسانیدند و او آخرین نفر از اصحاب امام حسین بود که شهید گردید.(۳۲۵)
ذوالجناحپس اسب آن حضرت شیهه کشان و گریان به جانب خیمهها شتافت در حالى که پیشانى خود را به خون امام علیهالسلام آغشته نموده بود.(۳۲۶) و از امام باقر علیهالسلام نقل شده است که اسب مىگفت «الظلمیه الظلیمه من امه قتلت ابن بنت نبیها»؛ «واى از ستم امتى که فرزند دختر پیامبر خود را کشتند» و با همان فریاد رو به خیمهها آورد.(۳۲۷)و در زیارت ناحیه آمده است:”فلما رأین النّسأ جوادک مَخزیّاً و نظرن سرجک علیه ملویّاً برزن من الخُدور ناشرات الشُّعور على الخدود لا طمات الوجوه سافراتٌ و بالعویل داعیات و بعد العزّ مُذلّلات و الى مصرعک مُبادرات، و الشّمر جالس على صدرک و مولغ سیفه على نحرک قابض على شیبتک بیده ذابح لک بمهنّده.”(۳۲۸)پس چون بانوان حرم اسب تو را با آن هیئت و بدون سوار مشاهده نمودند که زینش واژگون و یالش پر از خون است از خیمهها بیرون آمدند در حالى که موهاى خود را پریشان و بر صورت خود سیلى مىزدند و نقاب از چهرهها مىافکندند و به صداى بلند شیون مىکردند و به سوى قتلگاه مىشتافتند. در همان حال شمر ملعون بر سینه مبارکت نشسته بود و محاسن شریفت را در یک دست گرفته و با دست دیگر با خنجر سر از بدنت جدا مىکرد.
دگرگونى عالمپس از شهادت آن بزرگوار، سپاه کوفه سه تکبیر گفتند! زمین به سختى لرزید و شرق و غرب تاریک شد و مردم را زلزله و برق فرو گرفت و آسمان خون بارید و هاتفى از آسمان ندا کرد که: به خدا سوگند امام فرزند امام و برادر امام و پدر امامان، حسین بن على کشته شد.(۳۲۹)رواى گفت: در آن وقت غبار شدید توأم با تاریکى و طوفان سرخى که امکان دیدن نبود آسمان را فرا گرفت که آن گروه گمان کردند عذاب بر آنها نازل گردیده و ساعتها ادامه داشت.(۳۳۰)امام صادق علیهالسلام به زراره فرمود: اى زراره! آسمان چهل روز بر حسین علیهالسلام خون گریست و زمین چهل روز به سیاهى گریست و خورشید تا چهل روز به گرفتگى و سرخى گریست و کوهها از هم پاشید و فرو ریخت و دریاها متلاطم گشت.(۳۳۱)داودبن فرقد از امام صادق علیهالسلام نقل کرده است که حضرت فرمود: چون حسین بن على علیهالسلام شهید شد آسمان نیلگون گردید تا یک سال؛ سپس فرمود: آسمان و زمین بر حسین بن على علیهالسلام یک سال گریست و بر یحیى بن زکریا نیز گریسته بود، و سرخى آسمان همان گریه آن است.(۳۳۲)در «اثبات الوصیه» مسعودى آمده است: روایت شده است که آسمان چهارده روز بر حسین علیهالسلام گریست؛ سؤال شد که: علامت گریه آسمان چه بوده است؟ در پاسخ گفتند: خورشید در میان سرخى طلوع و غروب مىکرد.(۳۳۳)و سیوطى نقل مىکند که: چون حسین بن على کشته شد تا هفت روز نور خورشید بر دیوارها زرد رنگ بود و بعضى از کواکب با بعضى دیگر برخورد کردند، و روز عاشورا که آن حضرت شهید شد خورشید گرفت و آفاق آسمان تا شش ماه سرخ گونه بود.(۳۳۴)خلاد مىگوید: بعد از شهادت حسین علیهالسلام تا مدتى خورشید چون طلوع مىکرد بر دیوارها و ساختمانها صبح و عصر آثار سرخى به چشم مىخورد و مردم هر سنگى را بر مىداشتند زیر آن خون تازه بود!ابو قبیل مىگوید: چون حسین علیهالسلام کشته شد خورشید آن چنان گرفت که ستارگان نیمه روز ظاهر گردیدند تا این که ما گمان کردیم قیامت برپا شده است.(۳۳۵)و در صواعق ابن حجر از ترمذى نقل کرده است: ام سلمه پیامبر را در خواب دید در حالى که بر چهره و سرش غبار و گرد نشسته و مىگریست، علت آن را پرسید، پیامبر فرمود: هم اکنون حسین را کشتند.(۳۳۶)از امام صادق علیه السلام روایت شده است که: چون حسین بن على را به شمشیر زدند و از اسب افتاد و مردم براى جدا کردن سر مبارک او شتاب کردند، از عرش منادى فریاد زد: اى امتى که بعد از پیامبر خود متحیر و گمراه شدهاید! خداوند شما را به اضحى و فطر موفق ندارد.(۳۳۷)مردم مدینه شامگاه آن روز که حسین علیهالسلام کشته شد هاتفى را شنیدند که مىگفت:مسح الرسول جبین هفله بریق فى الخدود ابواه من علیا قریش و جدُّه خیر الجدود.(۳۳۸) و (۳۳۹)
پى نوشتها:
۲۹۹- مقتل الحسین مقرم، ۲۷۷٫۳۰۰- الامام الحسین و اصحابه، ۳۰۶٫۳۰۱- ذریعه النجاه، ۱۳۴٫۳۰۲- بحار الانوار، ۴۵/۵۳٫۳۰۳- مثیر الاحزان، ۷۲٫۳۰۴- الملهوف ۵۰ ؛ بحار الانوار ۴۵/۵۱٫۳۰۵- مناقب ابن شهر آشوب، ۴/۱۱۱٫۳۰۶- کامل ابن اثیر ۴/۷۸٫۳۰۷- تظلم الزهرأ ۲۱۱٫۳۰۸- مقتل الحسین مقرم ،۲۸۲٫۳۰۹- مقتل الحسین مقرم، ۲۸۳٫۳۱۰- بحار الانوار ۴۵/۵۵٫۳۱۱- الملهوف ۵۱ / کامل ابن اثیر ۴/۷۸٫۳۱۲- ارشاد شیخ مفید ۱/۱۱۲٫۳۱۳- کامل ابن اثیر ۴/۷۸٫۳۱۴- نفس المهموم، ۳۶۶٫۳۱۵- انساب الاشراف، ۳/۲۰۳٫۳۱۶- المفید فى ذکرى السبط الشهید، ۱۲۳٫۳۱۷- الملهوف، ۵۲٫۳۱۸- الاستیعاب ۱/۳۹۵ / ابصار العین ۱۴٫۳۱۹- بحار الانوار ۴۵/۵۶٫۳۲۰- کامل ابن اثیر ۴/۷۸ / انساب الاشراف ۳/۲۰۳٫۳۲۱- «رکاب مرا از طلا و نقره لبریز کن، من پادشاه بزرگى را به قتل رساندم، بهترین مردم را از نظر مادر و پدر کشتم و بهترین مردم از نظر نژاد و نسب را.»322- الاستیعاب ۱/۳۹۳/ کشف الغمه ۲/۵۱/ مناقب ابن شهر آشوب ۴/۱۱۱٫ و برخى، اقوال دیگرى را در رابطه با قاتل آن حضرت ذکر کردهاند که چون اقوال نادرى است از ذکر آنها خوددارى شد. (الامام الحسین و اصحابه، ۳۱۵).۳۲۳- کافى، ۱/۴۵۶٫۳۲۴- الملهوف، ۵۵٫۳۲۵- کامل ابن اثیر ۴/۷۹ / انساب الاشراف ۳/۲۰۴٫۳۲۶- الفتوح، ۵/۲۲۰٫۳۲۷- مقتل الحسین، ۲۸۳٫۳۲۸- زیارت ناحیه، بحار الانوار ۹۸/۳۱۷٫۳۲۹- ذریعه النجاه، ۱۴۷٫۳۳۰- الملهوف، ۵۳٫۳۳۱- بحار الانوار، ۴۵/۲۰۶٫۳۳۲- بحار الانوار، ۴۵/۲۱۰٫-۳۳۳ اثبات الوصیه، ۱۶۷٫۳۳۴- تاریخ الخلفا، ۲۰۷٫۳۳۵- مختصر تاریخ ابن عساکر، ۷/۱۴۹٫۳۳۶- الامام الحسین و اصحابه، ۳۳۶٫۳۳۷- علل الشرایع، ۲/۷۶٫۳۳۸- «پیامبر دست به پیشانى خود گرفته، و اشک بر گونههایش جارى است؛ پدر و مادر حسین از برجستگان قریش هستند، و جد او بهترین اجداد است.»339- البد و التاریخ، ۶/۱۳٫