آغاز پیدایش شیعه و کیفیت آن
آغاز پیدایش ” شیعه ” را که برای اولین بار به شیعه علی علیه السلام (اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت علیهم السلام) معروف شدند، همان زمان حیات پیغمبر اکرم باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامی در ۲۳ سال زمان بعثت، موجبات زیادی در بر داشت که طبعا پیدایش چنین جمعیتی را در میان یاران پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایجاب میکرد (۱).الف : پیغمبر اکرم در اولین روزهای بعثت که به نص قرآن مأموریت یافت که خویشان نزدیکتر خود را به دین خود دعوت کند (۲) صریحا به ایشان فرمود که هر یک از شما به اجابت دعوت من سبقت گیرد، و زیر و جانشین و وصی من است. علی علیه السلام پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم ایمان او را پذیرفت ووعدههای خود را (۳) تقبل نمود و عادتا محال است که رهبر نهضتی در اولین روز نهضت و قیام خود یکی از یاران نهضت را به سمت وزیری و جانشینی به بیگانگان معرفی کند، ولی به یاران و دوستان سر تا پا فداکار خود نشناساند یا تنها او را با امتیاز وزیری و جانشینی بشناسد و بشناساند ولی در تمام دوره زندگی و دعوت خود، او را از وظایف وزیری معزول و احترام مقام جانشینی او را نادیده گرفته و هیچگونه فرقی میان او و دیگران نگذارد.ب : پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به موجب چندین روایت مستفیض و متواترـ که سنی و شیعه روایت کردهاندـ تصریح فرموده که علی (۴) علیه السلام در قول و فعل خود از خطا و معصیت مصون است، هر سخنی که گوید و هر کاری که کند با دعوت دینی مطابقت کامل دارد وداناترین (۵) مردم است به معارف و شرایع اسلام.ج : علی علیه السلام خدمات گرانبهایی انجام داده و فداکاریهای شگفتانگیزی کرده بود، مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اکرم در شب هجرت (۶) و فتوحاتی که در جنگهای بدر و احد و خندق و خیبر به دست وی صورت گرفته بود که اگر پای وی در یکی از این وقایع در میان نبود، اسلام و اسلامیان به دست دشمنان حق، ریشه کن شده بودند (۷).د : جریان ” غدیر خم ” که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در آنجا علی علیه السلام را به ولایت عامه مردم نصب و معرفی کرده و او را مانند خود متولی قرار داده بود (۸).بدیهی است این چنین امتیازات و فضائل اختصاصی دیگر که مورد اتفاق همگان بود (۹) و علاقه مفرطی که پیغمبر اکرم بهعلی علیه السلام داشت (۱۰) ، طبعا عدهای از یاران پیغمبر اکرم را که شیفتگان فضیلت و حقیقت بودند بر این وا میداشت که علی علیه السلام را دوست داشته به دورش گرد آیند و از وی پیروی کنند، چنانکه عدهای را بر حسد و کینه آن حضرت وا میداشت.گذشته از همه اینها نام ” شیعه علی ” و ” شیعه اهل بیت ” در سخنان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بسیار دیده میشود (۱۱).
سبب جدا شدن اقلیت شیعه از اکثریت سنی و بروز اختلاف
هواخواهان و پیروان علی علیه السلام نظر به مقام و منزلتی که آن حضرت پیش پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و صحابه و مسلمانان داشت مسلم میداشتند که خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیغمبر اکرم از آن علی علیه السلام میباشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز جزء حوادثی که درروزهای بیماری پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به ظهور پیوست (۱۲) نظر آنان را تأیید میکرد.ولی بر خلاف انتظار آنان درست در حالی که پیغمبر اکرم رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بیت و عدهای از صحابه سرگرم لوازم سوگواری و تجهیزاتی بودند که خبر یافتند عدهای دیگرـ که بعدا اکثریت را بردندـ با کمال عجله و بی آنکه با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اکرم و هوادارانشان مشورت کنند و حتی کمترین اطلاعی بدهند، از پیش خود در قیافه خیرخواهی، برای مسلمانان خلیفه معین نمودهاند و علی و یارانش را در برابر کاری انجام یافته قرار دادهاند (۱۳). علی علیه السلام و هواداران اومانند عباس و زبیر و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد بر آمده به خلافت انتخابی و کارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتی نیز کردهاند ولی پاسخ شنیدند که صلاح مسلمانان در همین بود (۱۴).این انتقاد و اعتراف بود که اقلیتی را از اکثریت جدا کرد و پیروان علی علیه السلام را به همین نام ” شیعه علی ” به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضای سیاست وقت، مراقب بود که اقلیت نامبرده به این نام معروف نشوند و جامعه به دو دسته اقلیت و اکثریت منقسم نگردد بلکه خلافت را اجماعی میشمردند و معترض را متخلف از بیعت و متخلف از جماعت مسلمانان مینامیدند و گاهی با تعبیرات زشت دیگر یاد میکردند (۱۵).البته شیعه همان روزهای نخستین، محکوم سیاست وقت شده نتوانست با مجرد اعتراض، کاری از پیش ببرد و علی علیه السلام نیز به منظور رعایت مصلحت اسلام و مسلمین و نداشتن نیروی کافی دست به یک قیام خونین نزد، ولی جمعیت معترضین از جهت عقیده تسلیم اکثریت نشدند و جانشینی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و مرجعیت علمی را حق طلق علی علیه السلام میدانستند (۱۶) و مراجعه علمی و معنویرا تنها به آن حضرت روا میدیدند و به سوی او دعوت میکردند (۱۷).
دو مسئله جانشینی و مرجعیت علمی
” شیعه ” طبق آنچه از تعالیم اسلامی به دست آورده بود معتقد بود که آنچه برای جامعه در درجه اول اهمیت است، روشن شدن تعالیم اسلام و فرهنگ دینی است (۱۸) و در درجه تالی آن، جریان کامل آنها در میان جامعه میباشد.و به عبارت دیگر اولا : افراد جامعه به جهان و انسان با چشم واقع بینی نگاه کرده، وظایف انسانی خود را (به طوری که صلاح واقعی است) بدانند و بجا آورند اگر چه مخالف دلخواهشان باشد.ثانیا : یک حکومت دینی نظم واقعی اسلامی را در جامعه حفظ و اجرا نماید و به طوری که مردم کسی را جز خدا نپرستند و از آزادی کامل و عدالت فردی و اجتماعی بر خوردار شوند، و این دو مقصود به دست کسی باید انجام یابد که عصمت و مصونیت خدایی داشته باشد و گرنه ممکن است کسانی مصدر حکم یا مرجع علم قرار گیرند که در زمینه وظایف محوله خود، از انحراف فکر یا خیانت سالم نباشد و تدریجا ولایت عادله آزادیبخش اسلامی به سلطنت استبدادی و ملک کسرایی و قیصری تبدیل شود و معارف پاک دینی مانند معارف ادیان دیگر دستخوش تحریف و تغییر دانشمندان بلهوس و خودخواه گردد و تنها کسی که به تصدیق پیغمبر اکرم در اعمال و اقوال خود مصیب و روش او با کتاب خدا و سنت پیغمبر مطابقت کامل داشت همان علی علیه السلام بود (۱۹).و اگر چنانچه اکثریت میگفتند قریش با خلافت حقه علی مخالف بودند، لازم بود مخالفین را بحق وادارند و سرکشان را به جای خود بنشانند چنانکه با جماعتی که در دادن زکات امتناع داشتند، جنگیدند و از گرفتن زکات صرفنظر نکردند نه اینکه از ترس مخالفت قریش، حق را بکشند .آری آنچه شیعه را از موافقت با خلافت انتخابی باز داشت، ترس از دنباله ناگوار آن یعنی فساد روش حکومت اسلامی و انهدام اساس تعلیمات عالیه دین بود، اتفاقا جریان بعدی حوادث نیز این عقیده (یا پیش بینی) را روز به روز روشنتر میساخت و در نتیجه شیعه نیز در عقیده خود استوارتر میگشت و با اینکه در ظاهر با نفرات ابتدائی انگشت شمار خود به هضم اکثریت رفته بود و در باطن به اخذ تعالیم اسلامی از اهل بیت و دعوت به طریقه خود، اصرار میورزیدند در عین حال برای پیشرفت و حفظ قدرت اسلام، مخالفت علنی نمیکردند و حتی افراد شیعه، دوش به دوش اکثریت به جهاد میرفتند و در امور عامه دخالت میکردند و شخص علی علیه السلام در موارد ضروری، اکثریت را به نفع اسلام راهنمایی مینمود (۲۰).
روش سیاسی خلافت انتخابی و مغایرت آن با نظر شیعه
” شیعه ” معتقد بود که شریعت آسمانی اسلام که مواد آن در کتاب خدا و سنت پیغمبر اکرم روشن شده تا روز قیامت به اعتبار خود باقی و هرگز قابل تغییر نیست (۲۱) و حکومت اسلامی با هیچ عذری نمیتواند از اجرای کامل آن سرپیچی نماید، تنها وظیفه حکومت اسلامی این است که با شورا در شعاع شریعت به سبب مصلحت وقت، تصمیماتی بگیرد ولی در این جریان، به علت بیعتسیاست آمیز شیعه و همچنین از جریان حدیث دوات و قرطاس که در آخرین روزهای بیماری پیغمبر اکرم اتفاق افتاد، پیدا بود که گردانندگان و طرفداران خلافت انتخابی معتقدند که کتاب خدا مانند یک قانون اساسی محفوظ بماند ولی سنت و بیانات پیغمبر اکرم را در اعتبار خود ثابت نمیدانند بلکه معتقدند که حکومت اسلامی میتواند به سبب اقتضای مصلحت، از اجرای آنها صرفنظر نماید. و این نظر با روایتهای بسیاری که بعدا در حق صحابه نقل شد (صحابه مجتهدند و در اجتهاد و مصلحت بینی خود اگر اصابت کنند مأجور و اگر خطا کنند معذور میباشند) تأیید گردید و نمونه بارز آن وقتی اتفاق افتاد که خالد بن ولید یکی از سرداران خلیفه، شبانه در منزل یکی از معاریف مسلمانان ” مالک بن نویره ” مهمان شد و مالک را غافلگیر نموده، کشت و سرش را در اجاق گذاشت و سوزانید و همان شب با زن مالک همبستر شد!و به دنبال این جنایتهای شرم آورد، خلیفه به عنوان اینکه حکومت وی به چنین سرداری نیازمند است، مقررات شریعت را در حق خالد اجرا نکرد (۲۲)!!و همچنین خمس را از اهل بیت و خویشان پیغمبر اکرم بریدند (۲۳) و نوشتن احادیث پیغمبر اکرم به کلی قدغن شد و اگر در جای حدیث مکتوب کشف یا از کسی گرفته میشد آن را ضبط کردهمیسوزانیدند (۲۴) و این قدغن در تمام زمان خلفای راشدین تا زمان خلافت عمر بن عبد العزیز خلیفه اموی (۹۹ـ ۱۰۲) استمرار داشت (۲۵) و در زمان خلافت خلیفه دوم (۱۳ـ ۲۵ ق) این سیاست روشنتر شد و در مقام خلافت، عدهای از مواد شریعت را مانند حج تمتع و نکاح متعه و گفتن ” حی علی خیر العمل ” در اذان نماز ممنوع ساخت (۲۶) و نفوذ سه اطلاق را دایر کرد و نظایر آنها (۲۷).در خلافت وی بود که بیت المال در میان مردم با تفاوت تقسیمشد (۲۸) که بعدا در میان مسلمانان اختلاف طبقاتی عجیب و صحنههای خونین دهشتناکی به وجود آورد و در زمان وی معاویه در شام با رسومات سلطنتی کسری و قیصر حکومت میکرد و خلیفه او را کسرای عرب مینامید و متعرض حالش نمیشد.خلیفه دوم به سال ۲۳ هجری قمری به دست غلامی ایرانی کشته شد و طبق رأی اکثریت شورای شش نفری که به دستور خلیفه منعقد شد، خلیفه سوم زمام امور را به دست گرفت. وی در عهد خلافت خود خویشاوندان اموی خود را بر مردم مسلط ساخته در حجاز و عراق و مصر و سایر بلاد اسلامی زمام امور را به دست ایشان سپرد (۲۹) ایشان بنای بیبند و باری گذاشته آشکارا به ستم و بیداد و فسق و فجور و نقص قوانین جاریه اسلامی پرداختند، سیل شکایتها از هر سوی به دار الخلافه سرازیر شد، ولی خلیفه که تحت تأثیر کنیزان اموی خود و خاصه مروان بن حکم (۳۰) قرار داشت، به شکایتهای مردم ترتیب اثر نمیداد بلکه گاهی هم دستور تشدید و تعقیب شاکیان را صادر میکرد (۳۱) و بالأخره به سال ۳۵ هجری، مردم بر وی شوریدند وپس از چند روز محاصره و زد و خورد، وی را کشتند.خلیفه سوم در عهد خلافت خود حکومت شام را که در رأس آن از خویشاوندهای اموی او معاویه قرار داشت، بیش از پیش تقویت میکرد و در حقیقت سنگینی خلافت، در شام متمرکز بود و تشکیلات مدینه که دار الخلافه بود جز صورتی در بر نداشت (۳۲) خلافت خلیفه اول با انتخاب اکثریت صحابه و خلیفه دوم با وصیتخلیفه اول و خلیفه سوم با شورای شش نفری که اعضا و آیین نامه آن را خلیفه دوم تعیین و تنظیم کرده بود، مستقر شد . و روی هم رفته سیاست سه خلیفه که ۲۵ سال خلافت کردند در اداره امور این بود که قوانین اسلامی بر طبق اجتهاد و مصلحت وقت که مقام خلافت تشخیص دهد، در جامعه اجرا شود و در معارف اسلامی این بود که تنها قرآن بی اینکه تفسیر شود یا مورد کنجکاوی قرار گیرد خوانده شود و بیانان پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم (حدیث) بی اینکه روی کاغذ بیاید روایت شود و از حدود زبان و گوش تجاوز نکند.کتابت، به قرآن کریم انحصار داشت و در حدیث ممنوع بود (۳۳) پس از جنگ یمامه که در سال دوازده هجری قمری خاتمه یافت و گروهی از صحابه که قاری قرآن بودند در آن جنگ کشته شدند، عمر بن الخطاب به خلیفه اول پیشنهاد میکند که آیات قرآن در یک مصحف جمع آوری شود، وی در پیشنهاد خود میگوید اگر جنگی رخ دهد و بقیه حاملان قرآن کشته شوند، قرآن از میان ما خواهد رفت، بنابر این، لازمست آیات قرآنی را در یک مصحف جمع آوری کرده به قید کتابت در بیاوریم (۳۴) ، این تصمیم را درباره قرآن کریم گرفتند با اینکه حدیث پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم که تالی قرآن بود نیز با همان خطر تهدید میشد و از مفاسد نقل به معنا و زیاده و نقیصه و جعل و فراموشی در امان نبود ولی توجهی به نگهداری حدیث نمیشد بلکه کتابت آن ممنوع و هر چه به دست میافتاد سوزانیدهمیشد تا در اندک زمانی کار به جایی کشید که در ضروریات اسلام مانند نماز، روایات متضاد به وجود آمد و در سایر رشتههای علوم در این مدت قدمی بر داشته نشد و آنهمه تقدیس و تمجید که در قرآن و بیانات پیغمبر اکرم نسبت به علم و تأکید و ترغیب در توسعه علوم وارد شده بی اثر ماند و اکثریت مردم سرگرم فتوحات پی در پی اسلام و دلخوش به غنایم فزون از حد که از هر سو به جزیره العرب سرازیر میشد، بودند و دیگر عنایتی به علوم خاندان رسالت که سر سلسلهشان علی علیه السلام بود و پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم او را آشناترین مردم به معارف اسلام و مقاصد قرآن معرفی کرده بود نشد، حتی در قضیه جمع قرآن (با اینکه میدانستند پس از رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم مدتی در کنج خانه نشستند و مصحف را جمعآوری نموده است) وی را مداخله ندادند حتی نام او را نیز به زبان نیاوردند (۳۵).اینها و نظایر اینها اموری بود که پیروان علی علیه السلام را در عقیده خود راسختر و نسبت به جریان امور، هشیارتر میساخت و روز بهروز بر فعالیت خود میافزودند. علی نیز که دستش از تربیت عمومی مردم کوتاه بود به تربیت خصوصی افراد میپرداخت.در این ۲۵ سال، سه تن از چهار نفر یاران علی علیه السلام که در همه احوال در پیروی او ثابت قدم بودند (سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد) در گذشتند ولی جمعی از صحابه و گروه انبوهی از تابعین در حجاز و یمن و عراق و غیر آنها در سلک پیروان علی درآمدند و در نتیجه پس از کشته شدن خلیفه سوم، از هر سوی به آن حضرت روی نموده و به هر نحو بود با وی بیعت کردند و وی را برای خلافت برگزیدند.
انتهای خلافت به امیر المؤمنین علی (ع) و روش آن حضرت
خلافت علی علیه السلام در اواخر سال ۳۵ هجری قمری شروع شد و تقریبا چهار سال و پنج ماه ادامه یافت. علی علیه السلام در خلافت، رویه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را معمول میداشت (۳۶) و غالب تغییراتی را که در زمان خلافت پیشینیان پیدا شده بود به حالت اولی برگردانید و عمال نالایق را که زمام امور را در دست داشتند از کار بر کنار کرد (۳۷). و در حقیقت یک نهضت انقلابی بود و گرفتاریهای بسیاری در بر داشت.علی علیه السلام نخستین روز خلافت در سخنرانی که برای مردم نمود چنین گفت : ” آگاه باشید !گرفتاری که شما مردم هنگام بعثت پیغمبر خدا داشتید امروز دوباره به سوی شما برگشته و دامنگیرتانشده است. باید درست زیر و روی شوید و صاحبان فضیلت که عقب افتادهاند پیش افتند و آنان که به ناروا پیشی میگرفتند، عقب افتند (حق است و باطل و هر کدام اهلی دارد باید از حق پیروی کرد) اگر باطل بسیار است چیز تازهای نیست و اگر حق کم است گاهی کم نیز پیش میافتند و امید پیشرفت نیز هست. البته کم اتفاق میافتد که چیزی که پشت به انسان کند دوباره برگشته و روی نماید ” (۳۸).علی علیه السلام به حکومت انقلابی خود ادامه داد و چنانکه لازمه طبیعت هر نهضت انقلابی است، عناصر مخالف که منافعشان به خطر میافتد از هر گوشه و کنار سر به مخالفت بر افراشتند و به نام خونخواهی خلیفه سوم، جنگهای داخلی خونینی بر پا کردندـ که تقریبا در تمام مدت خلافت علی علیه السلام ادامه داشتـ به نظر شیعه، مسببین این جنگهای داخلی جز منافع شخصی منظوری نداشتند و خونخواهی خلیفه سوم، دستاویز عوامفریبانهای بیش نبود و حتی سوء تفاهم نیز در کار نبود (۳۹). سبب جنگ اول که ” جنگ جمل ” نامیده میشود، غائله اختلاف طبقاتی بود که از زمان خلیفه دوم در تقسیم مختلف بیت المال پیدا شده بود، علی علیه السلام پس از آنکه به خلافت شناخته شد، مالی در میان مردم بالسویه قسمت فرمود (۴۰) چنانکه سیرت پیغمبر اکرم نیز همانگونه بود و این روش زبیر و طلحه را سخت بر آشفت و بنای تمرد گذاشتند و به نام زیارت کعبه، از مدینه به مکه رفتند و ام المؤمنین عایشه را که در مکه بود و با علی علیه السلام میانه خوبی نداشت با خود همراه ساخته به نام خونخواهی خلیفه سوم!نهضت و جنگ خونین جمل را بر پا کردند (۴۱).با اینکه همین طلحه و زبیر هنگام محاصره و قتل خلیفه سوم در مدینه بودند از وی دفاع نکردند (۴۲) و پس از کشته شدن وی اولین کسی بودند که از طرف خود و مهاجرین با علی بیعت کردند (۴۳) و همچنین ام المؤمنین عایشه خود از کسانی بود که مردم را به قتل خلیفه سوم تحریص میکرد (۴۴) و برای اولی بار که قتل خلیفه سوم را شنید به وی دشنام داد و اظهار مسرت نمود. اساسا مسببین اصلی قتل خلیفه، صحابه بودند که از مدینه به اطراف نامهها نوشته مردم را بر خلیفه میشورانیدند .سبب جنگ دوم که جنگ صفین نامیده میشود و یک سال و نیم طول کشید، طمعی بود که معاویه در خلافت داشت و به عنوان خونخواهی خلیفه سوم این جنگ را بر پا کرد و بیشتر از صد هزار خون ناحق ریخت و البته معاویه در این جنگ حمله میکرد نه دفاع، زیرا خونخواهی هرگز به شکل دفاع صورت نمیگیرد.عنوان این جنگ ” خونخواهی خلیفه سوم ” بود با اینکه خود خلیفه سوم در آخرین روزهای زندگی خود برای دفع آشوب از معاویه استمداد نمود وی با لشگری از شام به سوی مدینه حرکت نموده آنقدر عمدا در راه توقف کرد تا خلیفه را کشتند آنگاه به شامبرگشته به خونخواهی خلیفه قیام کرد (۴۵).و همچنین پس از آنکه علی علیه السلام شهید شد و معاویه خلافت را قبضه کرد، دیگر خود خلیفه سوم را فراموش کرده، قتله خلیفه را تعقیب نکرد!!پس از جنگ صفین، جنگ نهروان در گرفت، در این جنگ جمعی از مردم که در میانشان صحابی نیز یافت میشد، در اثر تحریکات معاویه در جنگ صفین به علی علیه السلام شوریدند و در بلاد اسلامی به آشوبگری پرداخته هر جا از طرفداران علی علیه السلام مییافتند میکشتند، حتی شکم زنان آبستن را پاره کرده جنینها را بیرون آورده سر میبریدند (۴۶).علی علیه السلام این غائله را نیز خوابانید ولی پس از چندی در مسجد کوفه در سر نماز به دست برخی از این خوارج شهید شد.
بهرهای که شیعه از خلافت پنجساله علی (ع) برداشت
علی علیه السلام در خلافت چهار سال و نه ماهه خود اگر چه نتوانست اوضاع درهم ریخته اسلامی را کاملا به حال اولی که داشتبرگرداند ولی از سه جهت عمده موفقیت حاصل کرد :۱ـ به واسطه سیرت عادله خود، قیافه جذاب سیرت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به مردم، خاصه به نسل جدید نشان داد، وی در برابر شوکت کسرایی و قیصری معاویه در زی فقرا و مانند یکی از بینواترین مردم زندگی میکرد. وی هرگز دوستان و خویشاوندان و خاندان خود را بر دیگران مقدم نداشت و توانگری را به گدایی و نیرومندی را به ناتوانی ترجیح نداد .۲ـ با آن همه گرفتاریهای طاقت فرسا و سرگرم کننده، ذخایر گرانبهایی از معارف الهیه و علوم حقه اسلامی را میان مردم به یادگار گذاشت.مخالفین علی علیه السلام میگویند : وی مرد شجاعت بود نه مرد سیاست، زیرا او میتوانست در آغاز خلافت خود، با عناصر مخالف، موقتا از در آشتی و صفا در آمده آنان را با مداهنه راضی و خشنود نگهدارد و بدین وسیله خلافت خود را تحکیم کند سپس به قلع و قمعشان بپردازد .ولی اینان این نکته را نادیده گرفتهاند که خلافت علی یک نهضت انقلابی بود و نهضتهای انقلابی باید از مداهنه و صورت سازی دور باشد. مشابه این وضع در زمان بعثت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز پیش آمد و کفار و مشرکین بارها به آن حضرت پیشنهاد سازش دادند و اینکه آن حضرت به خدایانشان متعرض نشود ایشان نیز کاری با دعوت وی نداشته باشند ولی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نپذیرفت با اینکه میتوانست در آنروزهای سخت، مداهنه و سازش کرده موقعیت خود را تحکیم نماید، سپس به مخالفت دشمنان قد علم کند . اساسادعوت اسلامی هرگز اجازه نمیدهد که در راه زنده کردن حقی، حق دیگری کشته شود یا باطلی را با باطل دیگری رفع نمایند و آیات زیادی در قرآن کریم در این باره موجود است (۴۷).گذشته از اینکه مخالفین علی در باره پیروزی و رسیدن به هدف خود از هیچ جرم و جنایت و نقض قوانین صریح اسلام (بدون استثنا) فرو گذاری نمیکردند و هر لکه را به نام اینکه صحابی هستند و مجتهدند، میشستند ولی علی به قوانین اسلام پایبند بود.از علی علیه السلام در فنون متفرقه عقلی و دینی و اجتماعی نزدیک به یازده هزار کلمات قصار ضبط شده (۴۸) و معارف اسلام را (۴۹) در سخنرانیهای خود با بلیغترین لهجه و روانترین بیان ایراد نموده (۵۰) وی دستور زبان عربی را وضع کرد و اساس ادبیات عربی را بنیاد نهاد. وی اول کسی است در اسلام که در فلسفه الهی غور کرده (۵۱) به سبک استدلال آزاد و برهان منطقی سخن گفت و مسائلی را که تا آن روز در میان فلاسفه جهان، مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده و در این باب بحدی عنایت به خرج میداد که در بحبوحه (۵۲) جنگها به بحث علمی میپرداخت.۳ـ گروه انبوهی از رجال دینی و دانشمندان اسلامی را تربیت کرد (۵۳) که در میان ایشان جمعی از زهاد و اهل معرفت مانند ” اویس قرنی و کمیل بن زیاد و میثم تمار و رشید هجری ” وجود دارند که در میان عرفای اسلامی، مصادر عرفان شناخته شدهاند و عدهای مصادر اولیه علم فقه و کلام و تفسیر و قرائت و غیر آنها میباشند.
انتقال خلافت به معاویه و تبدیل آن به سلطنت موروثی
پس از شهادت امیر المؤمنین علی علیه السلام به موجب وصیت آن حضرت و بیعت مردم، حضرت حسن بن علی علیهما السلام که پیش شیعه دوازده امامی، امام دوم میباشد متصدی خلافت شد ولی معاویه آرام ننشسته به سوی عراقـ که مقر خلافت بودـ لشکر کشیده با حسن بن علی به جنگ پرداخت .وی با دسیسههای مختلف و دادن پولهای گزاف، تدریجا یاران و سرداران حسن بن علی را فاسد کرده بالأخره حسن بن علی را مجبور نمود که به عنوان صلح، خلافت را به وی واگذار کند و حسن بن علی نیز خلافت را به این شرط که پس از در گذشت معاویه، به ویبرگردد و به شیعیان تعرض نشود، به معاویه واگذار نمود (۵۴).در سال چهل هجری، معاویه بر خلافت اسلامی استیلا یافت و بلافاصله به عراق آمده در سخنرانی که کرد به مردم اخطار نموده و گفت : ” من با شما سر نماز و روزه نمیجنگیدم بلکه میخواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم ” (۵۵)!!و نیز گفت : ” پیمانی که با حسن بستم لغو و زیر پای من است!! ” (۵۶) معاویه با این سخن اشاره میکرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقررات دینی، ضمانتی نخواهد داشت و همه نیروی خود را در زنده نگهداشتن حکومت خود به کار خواهد بست و البته روشن است که چنین حکومتی سلطنت و پادشاهی است نه خلافت و جانشینی پیغمبر خدا. و از اینجا بود که بعضی از کسانی که به حضور وی بار یافتند به عنوان پادشاهی سلامش دادند (۵۷) و خودش نیز در برخی از مجالس خصوصی، از حکومت خود با ملک و پادشاهی تعبیر میکرد (۵۸) اگر چه در ملأ عام خود را خلیفه معرفی مینمود.و البته پادشاهی که بر پایه زور استوار باشد وراثت را به دنبال خود دارد و بالأخره نیز به نیت خود جامه عمل پوشانید و پسر خود یزید را که جوانی بیبند و بار بود و کمترین شخصیت دینی نداشت، ولایت عهدی داده به جانشینی خود برگزید (۵۹) و آن همه حوادث ننگین را به بار آورد.معاویه با بیان گذشته خود اشاره میکرد که نخواهد گذاشت حسن علیه السلام پس از وی به خلافت برسد، یعنی در خصوص خلافت بعد از خود، فکری دیگر دارد و آن همان بود که حسن علیه السلام را با سم شهید کرد (۶۰) و راه را برای فرزند خود یزید هموار ساخت. معاویه با الغای پیمان نامبرده میفهمانید که هرگز نخواهد گذاشت شیعیان اهل بیت در محیط امن و آسایش بسر برند و کما فی السابق به فعالیتهای دینی خود ادامه دهند و همین معنا را نیز جامه عمل پوشانید (۶۱).وی اعلام نمود که هر کس در مناقب اهل بیت حدیثی نقل کند هیچگونه مصونیتی در جان و مال و عرض خود نخواهد (۶۲) داشت و دستور داد هر که در مدح و منقبت سایر صحابه و خلفا حدیثیبیاورد، جایزه کافی بگیرد و در نتیجه اخبار بسیاری در مناقب صحابه جعل شد (۶۳) و دستور داد در همه بلاد اسلامی در منابر به علی علیه السلام ناسزا گفته شود (و این دستور تا زمان عمر بن عبد العزیز خلیفه اموی ” ۹۹ـ ۰۱۱ ” اجرا میشد) وی به دستیاری عمال و کارگردانان خود که جمعی از ایشان صحابی بودند، خواص شیعه علی علیه السلام را کشت و سر برخی از آنان را به نیزه زده در شهرها گردانیدند و عموم شیعیان را در هر جا بودند به ناسزا و بیزاری از علی تکلیف میکرد و هر که خود داری میکرد به قتل میرسید (۶۴).
سختترین روزگار برای شیعه
سختترین زمان برای شیعه در تاریخ تشیع، همان زمان حکومت بیست ساله معاویه بود که شیعه هیچگونه مصونیتی نداشت و اغلب شیعیان اشخاص شناخته شده و مارک دار بودند و دو تن از پیشوایان شیعه (امام دوم و امام سوم) که در زمان معاویه بودند، کمترین وسیلهای برای برگردانیدن اوضاع ناگوار در اختیار نداشتند حتی امام سوم شیعه که در شش ماه اول سلطنت یزید، قیام کرد با همه یاران و فرزندان خود شهید شد، در مدت ده سالی که در خلافت معاویه میزیست تمکن این اقدام را نیز نداشت.اکثریت تسنن، این همه کشتارهای ناحق و بیبند و باریها را که به دست صحابه و خاصه معاویه و کارگردانان وی انجام یافته است، توجیه میکنند که آنان صحابه بودند و به مقتضای احادیثی که از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم رسیده، صحابه مجتهدند و معذور و خداوند از ایشان راضی است و هر جرم و جنایتی که از ایشان سر بزند معفو است!!!ولی شیعه این عذر را نمیپذیرد، زیرا :اولا : معقول نیست یک رهبر اجتماعی مانند پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله و سلم برای احیای حق و عدالت و آزادی بر پا خاسته و جمعی را هم عقیده خود گرداند که همه هستی خود را در راه این منظور مقدس گذاشته آن را لباس تحقق بخشند و وقتی که به منظور خود نایل شد، یاران خود را نسبت به مردم و قوانین مقدسه خود آزادی مطلق بخشد و هر گونه حقکشی و تبهکاری و بی بند و باری را از ایشان معفو داند، یعنی با دست و ابزاری که بنایی را بر پا کرده با همان دست و ابزار آن را خراب کند.و ثانیا : این روایات که صحابه را تقدیس و اعمال ناروا و غیر مشروع آنان را تصحیح میکند و ایشان را آمرزیده و مصون معرفی مینماید از راه خود صحابه به ما رسیده و به روایت ایشان نسبت داده شده است و خود صحابه به شهادت تاریخ قطعی با همدیگر معامله مصونیت و معذوریت نمیکردند، صحابه بودند که دست به کشتار و سب و لعن و رسوا کردن همدیگر گشودن و هرگز کمترین اغماض و مسامحهای در حق همدیگر روا نمیداشتند.بنابر آنچه گذشت، به شهادت عمل خود صحابه، این روایات صحیح نیستند و اگر صحیح باشند مقصود از آنها معنای دیگری است غیر از مصونیت و تقدیس قانونی صحابه.و اگر فرضا خدای متعال در کلام خود، روزی از صحابه در برابرخدمتی که در اجرای فرمان او کردهاند اظهار (۶۵) رضایت فرماید، معنای آن، تقدیر از فرمانبرداری گذشته آنان است نه اینکه در آینده میتوانند هر گونه نافرمانی که دلشان میخواهد بکنند.
استقرار سلطنت بنی امیه
سال شصت هجری قمری معاویه در گذشت و پسرش یزید طبق بیعتی که پدرش از مردم برای وی گرفته بود زمان حکومت اسلامی را در دست گرفت.یزید به شهادت تاریخ، هیچگونه شخصیت دینی نداشت، جوانی بود حتی در زمان حیات پدر، اعتنایی به اصول و قوانین اسلام نمیکرد و جز عیاشی و بی بند و باری و شهوترانی سرش نمیشد و در سه سال حکومت خود، فجایعی راه انداخت که در تاریخ ظهور اسلام با آن همه فتنهها که گذشته بود، سابقه نداشت.سال اول، حضرت حسین بن علی علیه السلام را که سبط پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود با فرزندان و خویشان و یارانش با فجیعترین وضعی کشت و زنان و کودکان و اهل بیت پیغمبر را به همراه سرهای بریده شهدا در شهرها گردانید (۶۶) و در سال دوم، ” مدینه ” را قتل عام کرد و خون و مال و عرض مردم را سه روز به لشکریان خود مباح ساخت (۶۷) و سال سوم، ” کعبه مقدسه ” را خراب کرده و آتشزد!! (۶۸) و پس از یزید، آل مروان از بنی امیه زمام حکومت اسلامی راـ به تفصیلی که در تواریخ ضبط شدهـ در دست گرفتند حکومت این دسته یازده نفری که نزدیک به هفتاد سال ادامه داشت، روزگار تیره و شومی برای اسلام و مسلمین به وجود آورد که در جامعه اسلامی جز یک امپراطوری عربی استبدادی که نام خلافت اسلامی بر آن گذاشته شده بود، حکومت نمیکرد و در دوره حکومت اینان کار به جایی کشید که خلیفه وقت (ولید بن یزید) که جانشین پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و یگانه حامی دین شمرده میشد، بی محابا تصمیم گرفت بالای خانه کعبه غرفهای بسازد تا در موسم حج در آنجا مخصوصا به خوش گذرانی بپردازد (۶۹)!!خلیفه وقت[ولید بن یزید]قرآن کریم را آماج تیر قرار داد و در شعری که خطاب به قرآن انشاء کرد گفت : روز قیامت که پیش خدای خود حضور مییابی بگوی خلیفه مرا پاره کرد!! (۷۰) البته شیعه که اساسا اختلاف نظر اساسیشان با اکثریت تسنن در سر دو مسئله خلافت اسلامی و مرجعیت دینی بود، در این دوره تاریک، روزگاری تلخ و دشواری میگذرانیدند ولی شیوه بیدادگری و بی بند و باری حکومتهای وقت و قیافه مظلومیت و تقوا و طهارت پیشوایات اهل بیت آنان را روز به روز در عقایدشان استوارتر میساخت و مخصوصا شهادت دلخراش حضرت حسین پیشوایسوم شیعه در توسعه یافتن تشیع و بویژه در مناطق دور از مرکز خلافت، مانند عراق و یمن و ایران کمک بسزایی کرد.گواه این سخن این است که در زمان امامت پیشوای پنجم شیعه که هنوز قرن اول هجری تمام نشده و چهل سال از شهادت امام سوم گذشته بود، به مناسبت اختلال و ضعفی که در حکومت اموی پیدا شده بود، شیعه از اطراف کشور اسلامی مانند سیل به دور پیشوای پنجم ریخته به اخذ حدیث و تعلم معارف دینی پرداختند (۷۱). هنوز قرن اول هجری تمام نشده بود که چند نفر از امرای دولت شهر قم را در ایران بنیاد نهاده و شیعه نشین کردند (۷۲) ولی در عین حال شیعه به حسب دستور پیشوایان خود، در حال تقیه و بدون تظاهر به مذهب زندگی میکردند.بارها در اثر کثرت فشار و سادات علوی بر ضد بیدادگریهای حکومت قیام کردند ولی شکست خوردند و بالأخره جان خود را در این راه گذاشتند و حکومت بیپروای وقت در پایمال کردنشان فروگذاری نکرد. جسد زید را که پیشوای شیعه زیدیه بود از قبر بیرون آورده به دار آویختند و سه سال بر سر دار بود، پس از آن پایین آورده و آتش زدند و خاکسترش را به باد دادند!! (۷۳) به نحوی که اکثر شیعه معتقدند امام چهارم و پنجم نیز به دست بنی امیه با سم در گذشتند (۷۴) و درگذشت امام دوم و سوم نیز به دست آنان بود. فجایع اعمال امویان به حدی فاحش و بیپرده بود که اکثریت اهل تسنن با اینکه خلفا را عموما مفترض الطاعه میدانستند ناگزیر شده خلفا را به دون دسته تقسیم کردند. خلفای راشدین که چهار خلیفه اول پس از رحلت پیغمبر اکرم میباشند (ابو بکر و عمر و عثمان و علی) و خلفای غیر راشدین که از معاویه شروع میشود.امویین در دوران حکومت خود در اثر بیدادگری و بی بند و باری به اندازهای نفرت عمومی را جلب کرده بودند که پس از شکست قطعی و کشته شدن آخرین خلیفه اموی، دو پسر وی با جمعی از خانواده خلافت از دار الخلافه گریختند و به هر جا روی آوردند پناهشان ندادند، بالأخره پس از سرگردانیهای بسیار که در بیابانهای نوبه و حبشه و بجاوه کشیدند و بسیاری از ایشان از گرسنگی و تشنگی تلف شدند، به جنوب یمن در آمدند و به دریوزگی خرج راهی از مردم تحصیل کرده و درزی حمالان عازم مکه شدند و آنجا در میان مردم ناپدید گردیدند (۷۵).
شیعه در قرن دوم هجری
در اواخر ثلث اول قرن دوم هجری، به دنبال انقلابات و جنگهای خونینی که در اثر بیدادگری و بد رفتاریهای بنی امیه در همه جای کشورهای اسلامی ادامه داشت، دعوتی نیز به نام اهل بیت پیغمبر اکرم در ناحیه خراسان ایران پیدا شده، متصدی دعوت ” ابو مسلم مروزی ” سرداری ایرانی بود که به ضرر خلافت اموی قیام کردو شروع به پیشرفت نمود تا دولت اموی را بر انداخت (۷۶). این نهضت و انقلاب اگر چه از تبلیغات عمیق شیعه سرچشمه میگرفت و کم و بیش عنوان خونخواهی شهدای اهل بیت را داشت و حتی از مردم برای یک مرد پسندیده از اهل بیت (سربسته) بیعت میگرفتند با اینهمه به دستور مستقیم یا اشاره پیشوایان شیعه نبود، به گواهی اینکه وقتی که ” ابو مسلم ” بیعت خلافت را به امام ششم شیعه امامیه در مدینه عرضه داشت، وی جدا رد کرد و فرمود : ” تو از مردان من نیستی و زمان نیز زمان من نیست ” (۷۷).بالأخره بنی عباس به نام اهل بیت خلافت را ربودند (۷۸) و در آغاز کار روزی چند به مردم و علویین روی خوش نشان دادند حتی به نام انتقام شهدای علویین، بنی امیه را قتل عام کردند و قبور خلفای بنی امیه را شکافته هر چه یافتند آتش زدند (۷۹) ولی دیری نگذشت که شیوه ظالمانه بنی امیه را پیش گرفتند و در بیدادگری و بی بند و باری هیچگونه فروگذاری نکردند.” ابو حنیفه ” رئیس یکی از چهار مذهب اهل تسنن به زندان منصور رفت (۸۰) و شکنجهها دید و ” ابن حنبل ” رئیس یکی از چهار مذهب، تازیانه خورد (۸۱) و امام ششم شیعه امامیه پس از آزار و شکنجه بسیار، با سم درگذشت (۸۲) و علویین را دسته دسته گردن میزدند یا زنده زنده دفن میکردند یا لای دیوار یا زیر ابنیه دولتی میگذاشتند.” هارون ” خلیفه عباسی که در زمان وی امپراطوری اسلامی به اوج قدرت و وسعت خود رسیده بود و گاهی خلیفه به خورشید نگاه میکرد و آن را مخاطب ساخته میگفت به هر کجا میخواهی بتاب که به جایی که از ملک من بیرون است نخواهی تابید!از طرفی لشکریان وی در خاور و باختر جهان پیش میرفتند ولی از طرفی در جسر بغداد که در چند قدمی قصر خلیفه بود، بیاطلاع و بی اجازه خلیفه، مأمور گذاشته از عابرین حق عبور میگرفتند، حتی روزی خود خلیفه که میخواست از جسر عبور کند، جلویش را گرفته حق العبور مطالبه کردند! (۸۳) یک مغنی با خواندن دو بیت شهوت انگیز، ” امین ” خلیفه عباسی را سر شهوت آورد، امین سه میلیون درهم نقره به وی بخشید، مغنی از شادی خود را به قدم خلیفه انداخته گفت : یا امیر المؤمنین !این همه پول را به من میبخشی؟خلیفه در پاسخ گفت اهمیتی ندارد ما این پول را از یک ناحیه ناشناخته کشور میگیریم!! (۸۴) ثروت سرسام آوری که همه ساله از اقطار کشورهای اسلامی به عنوان بیت المال مسلمین به دار الخلافه سرازیر میشد، به مصرف هوسرانی و حقکشی خلیفه وقت میرسید، شماره کنیزان پریوش ودختران و پسران زیبا در دربار خلفای عباسی به هزاران میرسید!!وضع شیعه از انقراض دولت اموی و روی کار آمدن بنی عباس، کوچکترین تغییری پیدا نکرد جز اینکه دشمنان بیدادگری وی تغییر اسم دادند.
شیعه در قرن سوم هجری
با شروع قرن سوم، شیعه نفس تازهای کشید و سبب آن اولا : این بود که کتب فلسفی و علمی بسیاری از زبان یونانی و سریانی و غیر آنها به زبان عربی ترجمه شد و مردم به تعلیم علوم عقلی و استدلالی هجوم آوردند. علاوه بر آن ” مأمون ” خلیفه عباسی (۱۹۵ـ ۲۱۸) معتزلی مذهب به استدلال عقلی در مذهب علاقهمند بود و در نتیجه به تکلم استدلالی در ادیان و مذاهب رواج تام و آزادی کامل داده بود و علما و متکلمین شیعه از این آزادی استفاده کرده در فعالیت علمی و در تبلیغ مذهب اهل بیت فروگذاری نمیکردند (۸۵).و ثانیا : مأمون عباسی به اقتضای سیاست خود به امام هشتم شیعه امامیه ولایت عهد داده بود و در اثر آن علویین و دوستان اهل بیت تا اندازهای از تعرض اولیای دولت مصون بوده و کم و بیش از آزادی بهرهمند بودند ولی باز دیری نگذشت که دم برنده شمشیر به سوی شیعه برگشت و شیوه فراموش شده گذشتگان به سراغشان آمد، خاصه در زمان متوکل عباسی (۲۳۲ـ ۲۴۷ هجری) که مخصوصا با علی و شیعیان وی دشمنی خاصی داشت و هم به امروی بود که مزار امام سوم شیعه امامیه را در کربلا با خاک یکسان کردند (۸۶).
شیعه در قرن چهارم هجری
در قرن چهارم هجری عواملی به وجود آمد که برای وسعت یافتن تشیع و نیرومند شدن شیعه کمک به سزایی میکرد که از آن جمله سستی ارکان خلافت بنی عباسی و ظهور پادشاهان ” آل بویه ” بود .پادشاهان ” آل بویه ” که شیعه بودند، کمال نفوذ را در مرکز خلافت که بغداد بود و همچنین در خود خلیفه داشتند (۸۷) و این قدرت قابل توجه به شیعه اجازه میداد که در برابر مدعیان مذهبی خود که پیوسته به اتکای قدرت، خلافت آنان را خرد میکردند، قد علم کرده آزادانه به تبلیغ مذهب بپردازند .چنانکه مورخین گفتهاند در این قرن، همه جزیره العرب یا قسمت معظم آن به استثنای شهرهای بزرگ، شیعه بودند و با این وصف برخی از شهرها نیز مانند هجر و عمان و صعده در عین حال شیعه بودند. در شهر بصره که پیوسته مرکز تسنن بود و با شهر کوفه که مرکز تشیع شمرده میشد رقابت مذهبی داشت، عدهای قابل توجه شیعه بودند و همچنین در طرابلس و نابلس و طبریه و حلب و هرات، شیعه بسیار بود و اهواز و سواحل خلیج فارس از ایران نیز مذهبشیعه رواج داشت (۸۸).در آغاز این قرن بود که ” ناصر اطروش ” پس از سالها تبلیغ که در شمال ایران به عمل آورد به ناحیه طبرستان استیلا یافت و سلطنت تأسیس کرد که تا چند پشت ادامه داشت و پیش از ” اطروش ” نیز حسن بن زید علوی سالها در طبرستان سلطنت کرده بود (۸۹).در این قرن، فاطمیین که اسماعیلی بودند به مصر دست یافتند و سلطنت دامنهداری (۲۹۶ـ ۵۲۷) تشکیل دادند (۹۰).بسیار اتفاق میافتاد که در شهرهای بزرگ مانند بغداد و بصره و نیشابور کشمکش و زد و خورد و مهاجمههایی میان شیعه و سنی در میگرفت و در برخی از آنها شیعه غلبه میکرد و از پیش میبرد.
شیعه در قرن نهم هجری
از قرن پنجم تا اواخر قرن نهم، شیعه به همان افزایش که در قرن چهارم داشت ادامه میداد و پادشاهانی نیز که مذهب شیعه داشتند به وجود آمده از تشیع ترویج مینمودند.در اواخر قرن پنجم هجری، دعوت اسماعیلیه در قلاع الموت ریشه انداخت و اسماعیلیه نزدیک به یک قرن و نیم در وسط ایران در حال استقلال کامل میزیستند (۹۱) و سادات مرعشی در مازندران، سالهای متمادی سلطنت کردند (۹۲).” شاه خدابنده ” از پادشاهان مغول، مذهب شیعه را اختیار کرد و اعقاب او از پادشاهان مغول، سالیان دراز در ایران سلطنت کردند و از تشیع ترویج میکردند و همچنین سلاطین ” آق قویونلو و قره قویونلو ” که در تبریز حکومت میکردند (۹۳) و دامنه حکمرانیشان تا فارس و کرمان کشیده میشد و همچنین حکومت فاطمیین نیز سالیان دراز در مصر بر پا بود.البته قدرت مذهبی جماعت با پادشاهان وقت تفاوت میکرد چنانکه پس از بر چیده شدن بساط فاطمیین و روی کار آمدن سلاطین ” آل ایوب ” ، صفحه برگشت و شیعه مصر و شامات، آزادی مذهبی را بکلی از دست دادند و جمع کثیری از تشیع از دم شمشیر گذشتند (۹۴).و از آن جمله ” شهید اول محمد بن محمد مکی ” ، یکی از نوابغ فقه شیعه، سال ۷۸۶ هجری در دمشق به جرم تشیع کشته شد (۹۵)!!و همچنین شیخ اشراق ” شهاب الدین سهروردی ” در حلب به جرم فلسفه به قتل رسید (۹۶)!!روی هم رفته در این پنج قرن، شیعه از جهت جمعیت در افزایش و از جهت قدرت و آزادی مذهبی، تابع موافقت و مخالفت سلاطین وقت بودهاند و هرگز در این مدت، مذهب تشیع در یکی از کشورهای اسلامی، مذهب رسمی اعلام نشده بود.
شیعه در قرن دهم تا یازدهم هجری
سال ۹۰۶ هجری، جوان سیزده سالهای از خانواده شیخ صفی اردبیلی (متوفای ۷۳۵ هجری) که از مشایخ طریقت در شیعه بود با سیصد نفر درویش از مریدان پدرانش به منظور ایجاد یک کشور مستقل و مقتدر شیعه از اردبیل قیام کرده شروع به کشور گشایی و بر انداختن آیین ملوک الطوایفی ایران نمود و س از جنگهای خونین که با پادشاهان محلی و مخصوصا با پادشاهان آل عثمان که زمان امپراطوری عثمانی را در دست داشتند، موفق شد که ایران قطعه قطعه را به شکل یک کشور درآورده و مذهب شیعه را در قلمرو حکومت خود رسمیت دهد (۹۷). پس از درگذشت شاه اسماعیل صفوی، پادشاهان دیگری از سلسله صفوی تا اواسط قرن دوازدهم هجری سلطنت کردند و یکی پس از دیگری رسمیت مذهب شیعه امامیه را تأیید و تثبیت نمودند، حتی در زمانی که در اوج قدرت بودند (زمان شاه عباس کبیر) توانستند وسعت ارضی کشور و آمار جمعیت را به بیش از دو برابر ایران کنونی (سال ۱۳۸۴ هجری قمری) برسانند (۹۸) گروه شیعه در این دو قرن و نیم تقریبا در سایر نقاط کشورهای اسلامی به همان حال سابق با افزایش طبیعی خود باقی بوده است.
شیعه در قرن دوازده تا چهاردهم هجری
در سه قرن اخیر، پیشرفت مذهبی شیعه به همان شکل طبیعیسابقش بوده است و فعلا که اواخر قرن چهاردهم هجری است تشیع در ایران مذهب رسمی عمومی شناخته میشود و همچنین در یمن و در عراق اکثریت جمعیت را شیعه تشکیل میدهد و در همه ممالک مسلمان نشین جهان، کم و بیش شیعه وجود دارد و روی هم رفته در کشورهای مختلف جهان، نزدیک به صد میلیون شیعه زندگی میکند.
——————————————–پی نوشت ها :۱ـ اولین اسمی که در زمان رسول خدا پیدا شد، ” شیعه ” بود که سلمان و ابوذر و مقداد و عمار با این اسم مشهور شدند (حاضر العالم الاسلامی، ج ۱، ص ۱۸۸)۲ـ و انذر عشیرتک الاقربین (سوره شعرا، آیه ۲۱۴)۳ـ در ذیل این حدیث، علی (ع) میفرماید : ” من که از همه کوچکتر بودم عرض کردم : من وزیر تو میشوم، پیغمبر دستش را به گردن من گذاشته فرمود : این شخص برادر و وصی و جانشین من میباشد باید از او اطاعت نمایید، مردم میخندیدند و به ابی طالب میگفتند : تو را امر کرد که از پسرت اطاعت کنی ” ، (تاریخ طبری، ج ۲ ص ۳۲۱. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۱۱۶. البدایه و النهایه، ج ۳، ص ۳۹. غایه المرام، ص ۳۲۰)۴ـ ام سلمه میگوید پیغمبر فرمود : ” علی همیشه با حق و قرآن است و حق و قرآن نیز همیشه با اوست و تا قیامت از هم جدا نخواهند شد. ” ، (این حدیث با پانزده طریق از عامه و یازده طریق از خاصه نقل شده و ام سلمه و ابن عباس و ابو بکر و عایشه و علی (ع) و ابو سعید خدری و ابو لیلی و ابو ایوب انصاری از راویان آن هستند. غایه المرام بحرانی، ص ۵۳۹ و ۵۴۰)پیغمبر فرمود : ” خدا علی را رحمت کند که همیشه حق با اوست ” ، (البدایه و النهایه، ، ج ۷، ص ۳۶)۵ـ پیغمبر فرمود : ” حکمت ده قسمت شده، نه جزء آن بهره علی و یک جزء آن در میان تمام مردم قسمت شده است ” (البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۳۵۹)۶ـ هنگامی که کفار مکه تصمیم گرفتند محمد (ص) را به قتل رسانند و اطراف خانهاش را محاصره کردند، پیغمبر (ص) تصمیم گرفت به مدینه هجرت کند، به علی فرمود : ” آیا تو حاضری شب در بستر من بخوابی تا گمان برند من خوابیدهام و از تعقیب آنان در امام باشم ” ، علی در آن وضع خطرناک، این پیشنهاد را با آغوش باز پذیرفت.۷ـ تواریخ و جوامع حدیث.۸ـ ” حدیث غدیر ” از احادیث مسلمه میان سنی و شیعه میباشد و متجاوز از صد نفر صحابی با سندها و عبارتهای مختلف آن را نقل نمودهاند و در کتب عامه و خاصه ضبط شده، برای تفصیل به کتاب غایه المرام، ص ۷۹ و عبقات، جلد غدیر و الغدیر مراجعه شود.۹ـ تاریخ یعقوبی (ط نجف) ج ۲، ص ۱۳۷ و ۱۴۰. تاریخ ابی الفداء ج ۱، ص . ۱۵۶صحیح بخاری، ج ۴، ص ۱۰۷. مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۳۷. ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۲۷ و . ۱۶۱۱۰ـ صحیح مسلم، ج ۱۵، ص ۱۷۶. صحیح بخاری، ج ۴، ص ۲۰۷. مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۳ و ج ۲، ص ۴۳۷. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۱۲۷ و . ۱۸۱۱۱ـ جابر میگوید : نزد پیغمبر بودیم که علی از دور نمایان شد، پیغمبر فرمود : ” سوگند به کسی که جانم به دست اوست!این شخص و شیعیانش در قیامت رستگار خواهند بود ” ، ابن عباس میگوید وقتی آیه : ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه نازل شد، پیغمبر به علی فرمود : ” مصداق این آیه تو و شیعیانت میباشید که در قیامت خشنود خواهید بود و خدا هم از شما راضی است ” ، این دو حدیث و چندین حدیث دیگر، در تفسیر الدر المنثور، ج ۶، ص ۳۷۹ و غایه المرام، ص ۳۲۶ نقل شده است.۱۲ـ محمد (ص) در مرض وفاتش لشکری را به سرداری اسامه بن زید مجهز کرده اصرار داشت که همه در این جنگ شرکت کنند و از مدینه بیرون روند، عدهای از دستور پیغمبر اکرم (ص) تخلف کردند که از آن جمله ” ابو بکر و عمر ” بودند و این قضیه پیغمبر را بشدت ناراحت کرد (شرح ابن ابی الحدید، ط مصر، ج ۱، ص ۵۳)پیغمبر اکرم (ص) هنگام وفاتش فرمود : ” دوات و قلم حاضر کنید تا نامهای برای شما بنویسم که سبب هدایت شما شده گمراه نشوید ” ، عمر از این کار مانع شده گفت : مرضش طغیان کرده هذیان میگوید!!! (تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۳۶. صحیح بخاری، ج ۳. صحیح مسلم، ج ۵. البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۲۲۷. ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۳۳)همین قضیه در مرض موت خلیفه اول تکرار یافت و خلیفه اول به خلافت عمر وصیت کرد و حتی در اثنای وصیت بیهوش شد، ولی عمر چیزی نگفت و خلیفه اول را به هذیان نسبت نداد در حالی که هنگام نوشتن وصیت، بیهوش شده بود، ولی پیغمبر اکرم (ص) معصوم و مشاعرش بجا بود (روضه الصفا، ج ۲ ص ۲۶۰)۱۳ـ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۵۸ و ص ۱۲۳ـ ۱۳۵. یعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۲. تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۴۵ـ . ۴۶۰۱۴ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۳ـ ۱۰۶. تاریخ ابی الفداء ج ۱، ص ۱۵۶ و ۱۶۶. مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۰۷ و ۳۵۲. شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۱۷ و . ۱۳۴۱۵ـ عمرو بن حریث به سعید بن زید گفت : آیا کسی با بیعت ابی بکر مخالفت کرد؟پاسخ داد : هیچ کس مخالف نبود جز کسانی که مرتد شده بودند یا نزدیک بود مرتد شوند! (تاریخ طبری، ج ۲، ص ۴۴۷)۱۶ـ در حدیث معروف ثقلین میفرماید : ” من در میان شما دو چیز با ارزش را به امانتمیگذارم که اگر به آنها متمسک شوید هرگز گمراه نخواهید شد. قرآن و اهل بیتم تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد ” ، این حدیث با بیشتر از صد طریق از ۳۵ نفر از صحابه پیغمبر اکرم (ص) نقل شده است، رجوع شود به طبقات حدیث ثقلین. غایه المرام. ص . ۲۱۱پیغمبر فرمود : ” من شهر علم و علی درب آن میباشد پس هر که طالب علم است از درش وارد شود ” ، (البدایه و النهایه، ج ۷، ص ۳۵۹)۱۷ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۰۵ـ ۱۵۰ مکررا ذکر شده است.۱۸ـ کتاب خدا و بیانات پیغمبر اکرم (ص) و ائمه اهل بیت با ترغیب و تحریص به تحصیل علم تا جایی که پیغمبر اکرم میفرماید : ” طلب العلم فریضه علی کل مسلم ” طلب دانش به هر مسلمانی واجب است (بحار، ج ۱، ص ۱۷۲)۱۹ـ البدایه و النهایه، ج ۷، ص . ۳۶۰۲۰ـ تاریخ یعقوبی، ص ۱۱۱، ۱۲۶ و . ۱۲۹۲۱ـ خدای تعالی در کلام خود میفرماید : و انه لکتاب عزیز لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه یعنی : ” قرآن کتابی است گرامی که هرگز باطل از پیش و پس به آن راه نخواهد یافت ” ، (سوره فصلت، آیه ۴۱ و ۴۲)میفرماید : ان الحکم الا لله یعنی : ” جز خدا کسی نباید حکم کند ” ، (سوره یوسف، آیه ۶۷) یعنی شریعت تنها شریعت و قوانین خداست که از را نبوت باید به مردم برسدو میفرماید : و لکن رسول الله و خاتم النبیین ، (سوره احزاب، آیه ۴۰) و با این آیه، ختم نبوت و شریعت را با پیغمبر اکرم (ص) اعلام میفرماید.و میفرماید : و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون .یعنی : ” هر کس مطابق حکم خدا حکم نکند، کافر است ” ، (سوره مائده، آیه ۴۴)۲۲ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۰. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص . ۱۵۸۲۳ـ در الذر المنثور، ج ۳، ص ۱۸۶. تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۴۸، گذشته از اینها وجوب خمس در قرآن کریم منصوص میباشد : و اعلموا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه و للرسول و لذی القربی ، (سوره انفال، آیه ۴۱)۲۴ـ ابو بکر در خلافتش پانصد حدیث جمع کرد، عایشه میگوید یک شب تا صبح پدرم را مضطرب دیدم، صبح به من گفت : احادیث را بیاور، پس همه آنها را آتش زد (کنزل العمال، ج ۵، ص ۲۳۷)عمر به همه شهرها نوشت : نزد هر کس حدیثی هست باید نابودش کند (کنز العمال ج ۵، ص ۲۳۷)محمد بن ابی بکر میگوید : در زمان عمر، احادیث زیاد شد، وقتی به نزدش آوردند دستور داد آنها را سوزانیدند (طبقات ابن سعد، ج ۵، ص ۱۴۰)۲۵ـ تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۱۵۱ و غیر آن.۲۶ـ پیغمبر اکرم (ص) در حجه الوداع عمل حج را برای حجاج که از دور به مکه وارد شوند (طبق آیه : فمن تمتع بالعمره الخ) به شکل مخصوص مقرر داشت و عمر در خلافت خود آن را ممنوع ساخت. و همچنین در زمان رسول خدا متعه (ازدواج موقت) دایر بود ولی عمر در ایام خلافت خود آن را قدغن کرد و برای متخلفین مقرر داشت که سنگسار شوند. و همچنین در زمان رسول خدا در اذان نماز ” حی علی خیر العمل ” ، یعنی مهیا باش برای بهترین اعمال که نماز است ” ، گفته میشد، ولی عمر گفت : این کلمه مردم را از جهاد باز میدارد و قدغن کرد!و همچنین در زمان رسول خدا به دستور آن حضرت در یک مجلس یک طلاق بیشتر انجام نمیگرفت ولی عمر اجازه داد که در یک مجلس سه طلاق داده شود!!قضایای نامبرده در کتب حدیث و فقه و کلام سنی و شیعه مشهور است.۲۷ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۳۱. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص . ۱۶۰۲۸ـ اسد الغابه، ج ۴، ص ۳۸۶. الاصابه، ج . ۳۲۹ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۰. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۱۶۸. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۳۷۷ و غیر آنها .۳۰ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۰. تاریخ طبری، ج ۳، ص . ۳۹۷۳۱ـ جماعتی از اهل مصر به عثمان شوریدند، عثمان احساس خطر کرده از علی بن ابیطالب استمداد نموده اظهار ندامت کرد، علی به مصریین فرمود : شما برای زنده کردن حق قیام کردهاید و عثمان توبه کرده میگوید : من از رفتار گذشتهام دست بر میدارم و تا سه روز دیگر به خواستههای شما ترتیب اثر خواهم داد و فرماندارانستمکار را عزل میکنم، پس علی از جانب عثمان برای ایشان قراردادی نوشته و ایشان مراجعت کردند.در بین راه، غلام عثمان را دیدند که بر شتر او سوار و به طرف مصر میرود، از وی بدگمان شده او را تفتیش نمودند، با او نامهای یافتند که برای والی مصر نوشته بود بدین مضمون : به نام خدا، وقتی عبد الرحمان بن عدیس نزد تو آمد، صد تازیانه به او بزن و سر و ریشش را بتراش و به زندان طویل المده محکومش کن و مانند این عمل را درباره عمرو بن احمق و سودان بن حمران و عروه بن نباع اجزاء کن!!نامه را گرفته و با خشم به جانب عثمان برگشته اظهار داشتند : تو به ما خیانت کردی!عثمان نامه را انکار نمود. گفتند غلام تو حامل نامه بود. پاسخ داد بدون اجازه من این عمل را مرتکب شده. گفتند مرکوبش شتر تو بود، پاسخ داد شترم را دزدیدهاند!گفتند : نامه به خط مشی تو میباشد، پاسخ داد بدون اجازه و اطلاع من این کار را انجام داده!!گفتند پس به هر حال تو لیاقت خلافت نداری و باید استعفا دهی، زیرا اگر این کار به اجازه تو انجام گرفته خیانت پیشه هستی و اگر این کارهای مهم بدون اجازه و اطلاع تو صورت گرفته پس بی عرضگی و عدم لیاقت تو ثابت میشود و به هر حال یا استعفا کن و یا الآن عمال ستمکاران را عزل کن.عثمان پاسخ داد : اگر من بخواهم مطابق میل شما رفتار کنم پس شما حکومت دارید، من چه کاره هستم؟آنان با حالت خشم از مجلس بلند شدند (تاریخ طبری، ج ۳، ص ۴۰۲ـ ۴۰۹. تاریخ یعقوبی، ج ۲ ص ۱۵۰ و ۱۵۱)۳۲ـ تاریخ طبری، ج ۳، ص . ۳۷۷۳۳ـ صحیح بخاری، ج ۶، ص ۸۹. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص . ۱۱۳۳۴ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۱. تاریخ طبری، ج ۳، ص ۱۲۹ـ . ۱۳۲۳۵ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۳. شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۹ : در روایات زیادی وارد شده که بعد از انعقاد بیعت ابی بکر، وی پیش علی فرستاد و از وی بیعت خواست، علی پاسخ داد که من عهد کردهام که از خانه بجز برای نماز بیرون نروم تا قرآن را جمع کنم. و باز وارد است که علی پس از شش ماه با ابی بکر بیعت کرد و این دلیل تمام کردن جمع قرآن میباشد. و نیز وارد است که علی پس از جمع قرآن مصحف را به شتری بار کرده پیش مردم آورده نشان داد. و نیز وارد است که جنگ یمامه که قرآن پس از آن تألیف شده، در سال دوم خلافت ابی بکر بوده است، مطالب نامبرده در غالب کتب تاریخ و حدیث که متعرض قصه جمع مصحف شدهاند یافت میشود .۳۶ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص . ۱۵۴۳۷ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۵. مروج الذهب، ج ۲، ص . ۳۶۴۳۸ـ نهج البلاغه، خطبه . ۱۵۳۹ـ پس از رحلت پیغمبر اکرم (ص) اقلیت انگشت شمار به پیروی علی (ع) از بیعت تخلف کردند و در رأس این اقلیت از صحابه سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بودند و در آغاز خلافت علی (ع) نیز اقلیت قابل توجهی به عنوان مخالف از بیعت سر باز زدند و از جمله متخلفین و مخالفین سر سخت سعید بن عاص و ولید بن عقبه و مروان بن حکم و عمرو بن عاص و بسر بن ارطاه و سمره بن جندب و مغیره بن شعبه و غیر ایشان بودند.مطالعه بیوگرافی این دو دسته و تأمل در اعمالی که انجام دادهاند و داستانهایی که تاریخ از ایشان ضبط کرده، شخصیت دینی و هدف ایشان را به خوبی روشن میکند. دسته اولی از اصحاب خاص پیغمبر اکرم و از زهاد و عباد و فداکاران و آزادیخواهان اسلامی و مورد علاقه خاص پیغمبر اکرم بودند. پیغمبر فرمود خدا به من خبر داد که چهار نفر را دوست دارد و مرا نیز امر کرده که دوستشان دارم. نام ایشان را پرسیدند سه مرتبه فرمود : علی سپس نام ابوذر و سلمان و مقداد را برد (سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۶)عایشه گوید رسول خدا فرمود : هر دو امری که بر عمار عرضه شود حتما حق و ارشد آنها را اختیار خواهد کرد (سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۶)پیغمبر فرمود : ” راستگوتر از ابوذر در میان زمین و آسمان وجود ندارد ” ، (سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۸)از اینان در همه مدت حیات، یک عمل غیر مشروع نقل نشده و خونی به نا حق نریختهاند، به عرض کسی متعرض نشدهاند، مال کسی را نربودهاند یا به افساد و گمراهی مردم نپرداختهاند .ولی تاریخ از فجایع اعمال و تبهکاریهای دسته دوم پر است و خونهای نا حق که ریختهاند و مالهای مسلمانان که ربودهاند و اعمال شرم آور که انجام دادهاند، از شماره بیرون است و با هیچ عذری نمیتوان توجیه کرد جز اینکه گفته شود (چنانکه جماعت میگویند) خدا از اینان راضی بود و در هر جنایتی که میکردند آزاد بودند و مقررات اسلام که در کتاب و سنت است در حق دیگران وضع شده بوده است!!۴۰ـ مروج الذهب، ج ۲، ص ۳۶۲. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۲. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۶۰ شرح ابن ابی الحدید ج ۱، ص . ۱۸۰۴۱ـ تاریخ یعقوبی، ج . تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۱۷۲. مروج الذهب، ج ۲، ص . ۳۶۶۴۲ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص . ۱۵۲۴۳ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۴. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص . ۱۷۱۴۴ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص . ۱۵۲۴۵ـ هنگامی که عثمان در محاصره شورشیان بود به وسیله نامه از معاویه استمداد کرد، معاویه دوازده هزار لشکر مجهز تهیه کرده به سوی مدینه حرکت نمود ولی دستور داد در حدود شام توقف نمایند و خودش نزد عثمان آمد آمادگی لشگر را گزارش داد، عثمان گفت : تو عمدا لشگر را در آنجا متوقف کردی تا من کشته شوم سپس خونخواهی مرا بهانه کرده قیام کنی (تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۵۲. مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۵. تاریخ طبری، ص ۴۰۲)۴۶ـ مروج الذهب، ج ۲، ص . ۴۱۵۴۷ـ به شأن نزول آیه : و انطلق الملأ منهم ان امشوا و اصبروا علی الهتکم ، (سوره ص، آیه ۵) و آیه : و لو لا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا (سوره اسری، آیه ۷۴) و آیه : ودوا لو تدهن فیدهنون (سوره قلم، آیه ۹) در تفاسیر روایتی مراجعه شود.۴۸ـ کتاب الغرر و الدرر آمدی و متفرقات جوامع حدیث.۴۹ـ مروج الذهب، ج ۲، ص ۴۳۱. شرح ابن ابی الحدیث ج ۱، ص . ۱۸۱۵۰ـ اشباه و نظایر سیوطی در نحو، ج ۲. شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص . ۶۵۱ـ ر، ک : نهج البلاغه.۵۲ـ در بحبوحه جنگ جمل، عربی خدمت علی (ع) عرض کرد : یا امیر المؤمنین!تومیگویی خدا واحد است؟مردم از هر طرف به وی حمله کرده گفتند ای عرب!مگر پراکندگی قلب و تشویش خاطر علی را مشاهده نمیکنی که به بحث علمی میپردازی؟علی (ع) به اصحاب خود فرمود : این مرد را به حال خود بگذارید، زیرا من در جنگ با این قوم هم جز روشن شدن عقاید درست و مقاصد دین، منظوری ندارم، سپس تفصیلا به پاسخ سؤال عرب پرداخت (بحار، ج ۲، ص ۶۵)۵۳ـ شرح ابن ابی الحدید، ج ۱، ص ۶ـ . ۹۵۴ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۱ و سایر تواریخ.۵۵ـ شرح ابن ابی الحدید، ج ۴، ص ۱۶۰. تاریخ طبری، ج ۴، ص ۱۲۴. تاریخ ابن اثیر، ج ۳، ص . ۲۰۳۵۶ـ همان مدرک.۵۷ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص . ۱۹۳۵۸ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص . ۲۰۲۵۹ـ یزید مردی بود عیاش و هوسران و دائم الخمر، لباسهای حریر و جلف میپوشید، سگ و میمونی داشت که ملازم و همبازی وی بودند، مجالس شب نشینی او با طرب و ساز و شراب برگزار میشد، نام میمون او ” ابو قیس ” بود و او را لباس زیبا پوشانیده در مجلس شربش حاضر میکرد!گاهی هم سوار اسبش کرده به مسابقه میفرستاد (تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۹۶. مروج الذهب، ج ۳، ص ۷۷)۶۰ـ مروج الذهب، ج ۳، ص ۵. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص . ۱۸۳۶۱ـ النصایح الکافیه، ص ۷۲، نقل از کتاب الاحداث.۶۲ـ روی ابو الحسن المدائنی فی کتاب الاحداث قال : کتب معاویه نسخه واحده الی عماله بعد عام الجماعه : انی برئت الذمه ممن روی شیئا من فضل ابی تراب و اهل بیته النصایح الکافیه، تألیف محمد بن عقیل، چاپ نجف، سال ۱۳۸۶ هجری، ص ۸۷ و . ۱۹۴۶۳ـ النصایح الکافیه، ص ۷۲ و . ۷۳۶۴ـ النصایح الکافیه، ص ۵۸، ۶۴، ۷۷ و . ۷۸۶۵ـ سوره توبه، آیه . ۱۰۰۶۶ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۱۶ تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۱۹۰. مروج الذهب، ج ۳، ص ۶۴ و تواریخ دیگر.۶۷ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۴۳. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۱۹۲. مروج الذهب، ج ۳، ص . ۷۸۶۸ـ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۲۴ تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۱۹۲. مروج الذهب، ج ۳، ص . ۸۱۶۹ـ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص . ۷۳۷۰ـ اذا ما جئت ربک یوم حشر فقل یا رب خرقنی الولید (مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۱۶)۷۱ـ ر. ک : بحث امام شناسی همین کتاب.۷۲ـ معجم البلدان، ماده ” قم “۷۳ـ مروج الذهب، ج ۳، ص ۲۱۷ـ ۲۱۹. تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص . ۶۶۷۴ـ بحار، ج ۱۲ و سایر مدارک شیعه.۷۵ـ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص . ۸۴۷۶ـ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۷۹. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص ۲۰۸ و تواریخ دیگر.۷۷ـ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۸۶. مروج الذهب، ج ۳، ص . ۲۶۸۷۸ـ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۸۶. مروج الذهب ج ۳، ص . ۲۷۰۷۹ـ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۹۱ـ ۹۶. تاریخ ابی الفداء، ج ۱، ص . ۲۱۲۸۰ـ تاریخ ابی الفداء، ج ۲، ص . ۶۸۱ـ تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۱۹۸. تاریخ ابی الفداء، ج ۲، ص . ۳۳۸۲ـ بحار، ج ۱۲، احوالات حضرت صادق (ع) .۸۳ـ قصه جسر بغداد.۸۴ـ آغانی ابی الفرج، قصه امین.۸۵ـ تواریخ.۸۶ـ تاریخ ابی الفداء و تواریخ دیگر.۸۷ـ به تواریخ مراجعه شود.۸۸ـ الحضاره الاسلامیه، ج ۱، ص . ۹۷۸۹ـ مروج الذهب، ج ۴، ص ۳۷۳. الملل و النحل، ج ۱، ص . ۲۵۴۹۰ـ تاریخ ابی الفداء، ج ۲، ص ۶۳ و ج ۳، ص . ۵۰۹۱ـ ر. ک : تواریخ کامل، روضه الصفا و حبیب السیر.۹۲ـ تاریخ کامل و تاریخ ابی الفداء، ج . ۳۹۳ـ تاریخ حبیب السیر.۹۴ـ تاریخ حبیب السیر و تاریخ ابی الفداء و غیر آنها.۹۵ـ روضات الجنات و ریاض العلماء به نقل از ریحانه الادب، ج ۲، ص . ۳۶۵۹۶ـ روضات و کتاب مجالس و وفیات الاعیان.۹۷ـ روضه الصفا و حبیب السیر و غیره.۹۸ـ روضه الصفا و حبیب السیر.