جایگاه موالى در عصر پیامبر
الف – جایگاه اجتماعى موالى در عصر پیامبر
اهمیت مبحث از آن جهت است که از یک سو، رفتارهاى رسول اکرم به عنوان سیره عملى مطرح بوده و جنبه حجیّت پیدا مىکند، و از سوى دیگر وجود پیامبر همان طور که قرآن مىفرماید، براى ما اسوه است؛ لذا رفتار و عملکرد آن حضرت در تمامى زمینهها سواى از حجیّت آن مىتواند بهترین الگو براى امت اسلام مورد عمل قرار گیرد. نتیجه آنکه زشتى ترک سیره عملى آن حضرت در مواجهه با گروهها و طبقات مختلف جامعه از جمله موالى بیشتر نمایان خواهد شد یا بالعکس، عمل کردن براساس خط مشى پیامبر ارزشى مضاعف پیدا مىکند.
ما در اینجا سعى داریم به چند نمونه از الگوهاى رفتارى آن حضرت در رابطه با موالى که تاریخ آنان را مورد توجه قرار داده است بپردازیم؛ زیرا هدف رسیدن به اندیشه آن حضرت در رابطه با موالى است که به بهترین شکل در خط مشى ایشان انعکاس یافته است، کما اینکه در گفتار ائمه و موالى همین هدف را پى خواهیم گرفت.
البته پیش از پرداختن به آن الگوها، یادآور مىشویم که در اساس، بنابر گزارش مورخان، کسانى خود با لقب موالى پیامبر شناخته مىشدند که در این جا، به عنوان مقدمه به معرفى آنان مىپردازیم:
موالىِ پیامبر
مورّخان اولیه بالاتّفاق در آثار خویش از موالى پیامبر ذکرى به میان آوردهاند، کما اینکه در مورد خلفا و امیرالمؤمنین و سایر ائمه فصلى هرچند کوتاه به این موضوع اختصاص یافته است، اما اقوال گفته شده گوناگون بوده و تقریباً هیچ کدام با یکدیگر همخوانى ندارد. طبرى عدد موالى پیامبر را بیست و دو نفر بر شمرده و چنین([۱]) معرفى مىکند:
۱- زید بن حارثه؛
۲- فرزند او، اسامه بن زید؛
۳- ثوبان؛
۴- شقران؛ درباره هویت او اختلاف است، بنابر قولى، او حبشى و اسمش صالح بن عدى بود و پیامبر او را از پدرش به ارث برده بود. قول دیگر این است که وى از فُرس و نامش صالح بن حول بن مهر بود.
قول سوم چنین است که شقران عبد عبدالرحمن بن عوف بود و عبدالرحمن او را به پیامبر بخشیده بود.
۵- رویفع، کنیهاش ابورافع است در اینکه نامش اسلم یا ابراهیم است، اختلاف نظر وجود دارد همچنین در این که عباس بن عبدالمطلب او را به پیامبر هبه کرده یا خالد بن سعید، هم اختلاف است.
۶- رافع پسر ابورافع؛
۷- عبید اللّه برادر رافع؛ او در زمان خلافت حضرت امیرالمؤمنین کاتب آن حضرت بود.
۸- سلمان فارسى؛ کنیه او ابو عبداللّه و اهل اصفهان بوده است. در اینکه سلمان چگونه در ردیف موالى پیامبر قرار گرفته اقوال مختلف است.
۹- سفینه؛ او غلام ام سلمه بود. ام سلمه او را آزاد کرد به شرط آنکه به پیامبر خدمت کند. در اینکه اسم او مهران یا رباح یا سبیر بن مارقیه و از عجم و ایرانى بوده اختلاف است.
۱۰- اسنه؛
۱۱- ابوکبشه؛ نام او سلیم بود و در نخستین روز خلافت عمر بن خطاب از دنیا رفت.
۱۲- ابومویهبه؛
۱۳- رباح الاسود؛ که مؤذن پیامبر بود.
۱۴- فضّاله؛
۱۵- مدعم؛
۱۶- ابوضمیره؛ بعضى از نسابه فرس؛ او را از عجم و ایرانى دانستهاند. بنابراین قول؛ او از اولاد گشتاسب پادشاه ایرانى است و اوجدّ حسین بن عبداللّه بن ابى ضمیره است. پیامبر مطلبى را براى او نوشت که حاوى وصیّتى براى او بود.
۱۷- میسار؛ او نوبى و اهل آفریقا بود. و در یکى از جنگها سهم پیامبر گردید.
۱۸- مهران؛ که از پیامبر نقل حدیث نموده است.
۱۹- پیامبر مولایى داشته که خصى و به اصطلاح عوام خواجه بود و به او «مابور» گفته مىشد.
۲۰- ماریه؛
۲۱- سیرین؛ که دو خواهر بودند که به پیامبر اهدا نمودند. پیامبر ماریه را به زنى خود انتخاب کرد و سیرین را به حسان بن ثابت بخشید.
۲۲- ابوبکره.
ابن اثیر این تعداد را بیست نفر دانسته که قولى است نزدیک به گفته طبرى.([۲])
بلاذرى رقم موالى پیامبر را ۲۹ نفر شمرده است.([۳]) ابن قتیبه این تعداد را چهارده نفر ذکر نموده([۴]) و طبرسى تعداد موالى آن حضرت را تا سى و دو نفر گفته است.([۵]) در میان موالى خاتم الانبیاء از هر نوع افراد وجود دارد: ایرانى، حبشى، رومى، آفریقایى و عرب. صدق عنوان موالى بر تمام این افراد آن هم بدون قرینه و بدون اشاره به نژادشان، مىتواند دلیلى باشد بر گستردگى قلمرو استعمال موالى و عدم انحصار این استعمال در مورد ایرانیان؛ اما با گذشت زمان مصداق کامل و استعمال شایع آن پیوسته ایرانیان بوده است. این استعمال در مورد ایرانیان تا حدى همه جانبه بوده که تا سرحدّ وضع تعیّنى پیش رفته است. در حالى که در مواردى نیز در برگیرنده مصادیق غیر ایرانى نیز بوده است. از سوى دیگر این گونه هم نبوده که هر عجم و ایرانىای که در میان اعراب حضور دارد، موالى به حساب آید؛ چون احرار و ابناء فرس، در عین حالى که ایرانى بودند هیچگاه عنوان موالى پیدا نکردند؛ هرچند آنان نیز به نوعى از سوى مسلمانان تحقیر مىشدند.([۶])
۱) پیمان برادرى و ارتقاى جایگاه اجتماعى موالى
این دستورى بود بسیار مهم و داراى آثار اجتماعى عمیق و دقیق که خداوند آن را به پیامبرش اعلام فرمود و آن حضرت نیز آن را به مسلمین ابلاغ و آن را میان مسلمین اجرا نمود.
روشن است ضمیر خطاب این دستور مستقیماً «موالى» و دیگر گروههاى ضعیف جامعه بود و در صورت تداوم بعد از پیامبر، مىتوانست نوید بخش مدینه فاضله براى همه امّت اسلامى باشد.
خداوند متعال در دو مورد در قرآن کریم اخوت بین مسلمانان را تشریع نموده و این سنت را که قبلاً نبوده برقرار مىسازد.
در سوره مبارکه حجرات: {إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَهٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ}([۷]) و دیگر در سوره مبارکه احزاب: {ادْعُوهُمْ لِأَبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِندَ اللَّهِ فَإِن لَّمْ تَعْلَمُوا آبَاءَهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَمَوالِیکُمْ}([۸]) مفسّران براى هرکدام از این دو آیه شریفه تفسیرهاى گوناگونی ارائه کردهاند.
وقتى این دو آیه شریفه را در کنار هم قرار دهیم، خواهیم دید که هر دو داراى یک پیام مشترک هستند و آن پیام مشترک عبارت است از الفت و پیوند عاطفى و اجتماعى بین همه مسلمانان که موالى هم جزئى از آنان شمرده مىشوند.
در آیه نخست خداوند متعال آیه را با {إِنَّمَا} آغاز نمود تا این مفهوم را برساند که هر مسلمانى حتی در دورترین نقطه غرب با مسلمانى که در سوى دیگر عالم قرار دارد، برادر هست و اسلام بر پایه همین برادرى و حفظ آن استوار شده و عدم اهتمام به این اصل مىتواند پایههاى آن را سست و تضعیف نماید.
براى این که اهمیّت جنبه عاطفى و اجتماعى آن را گوشزد نماید مىفرماید:
{فاصلحوا بین اخویکم} یعنى یکى از وظایف برادرى اصلاح بین دیگر برادران است؛ زیرا این خود عطوفت و دوستى را به دنبال دارد و وظایف دیگر را در کلام پیامبر باید جست و جو کرد.
آن حضرت فرمود: برادرت را – چه ظالم باشد چه مظلوم – یارى کن؛ یعنى اگر ظالم بود او را از ستم کردن بازدار.([۹]) فرمود: مسلمان برادر مسلمان است نه بر او ظلم مىکند و نه بر او خلل وارد مىآورد.([۱۰])
آن حضرت پس از اعلام برادرى برای استحکام پیوند اجتماعى، عِرض و مال و خون مسلمان را بر دیگرى حرام کرد.([۱۱]) تا اخوّت راستین اسلامى تحقق پیدا کند.
در آیه دوّم خداوند ابتدا بحث اخوت را مطرح مىکند و مىفرماید: اگر پدران کسى را نمىشناسید، آنان را برادران دینى خود قرار دهید و بعد مىفرماید: و موالیکم، و آن را در کنار اخوانکم فى الدین قرار مىدهد.
موالى براى عربها شناخته شده بود؛ اما اسلام و قرآن که آخرین آیین و دین الهى است و سعادت جاوید انسان را در برنامه خود دارد و با احکام و تعالیم خود مىکوشد تا زندگى انسان را از هرگونه ناهنجارى پیراسته کند، برای فرهنگ سازى و به منظور ایجاد الفت و پیوند اجتماعى میان گروههاى مختلف جامعه این پیام را صادر کرد که اگر پدران کسى را نمىشناسید آنان را {اخوانکم فى الدین و موالیکم} به شمار آورید. یعنى اینکه موالى، «دوستان» و «آزاد شدگان»([۱۲]) شما و هم برادران دینى شما هستند.
بدین گونه، اصطلاح موالى با مفهوم اسلامى در قرآن ارائه شد. متأسفانه عربها با انگیزههاى مختلف اصطلاح موالى را جدای از {اخوانکم فى الدین} دیدند و نتیجه آن شد که اصطلاح موالى با همان نگرش جاهلى و به معناى شهروند درجه دوم در میان مسلمین رواج یافت.
البته شأن نزول آیه در مورد تبنى است لیکن معناى آن را مىتوان در مورد عجمهایى که پدرانشان براى عربها ناشناخته بودند تسرّی داد.
بر این اساس، برادری اسلامى را باید یک اقدام سنجیده سیاسى و اجتماعى دانست. همانطور که قبلاً ذکر کردیم، این اقدام مىتوانست باعث ایجاد الفت بین مسلمین شود تا در شعاع بزرگتر وحدت، انسجام و یکرنگى آنان را در صحنه سیاسى به ارمغان آورد؛ چنانکه مىتوانست عاملى باشد تا کینههاى قدیمى قحطانى و عدنانى را از دلها پاک کند، خصومتهاى همیشگى اوس و خزرج را به دوستى تبدیل سازد و قلوب انصار و مهاجران را لبریز از محبّت و ایثار نسبت به یکدیگر نماید.
اکنون برآنیم تا تأثیر این حرکت وحدت بخش را در ایجاد جایگاه براى «موالى» در جامعه اسلامى از سیره پیامبر جست و جو کنیم؛ پیامبرى که وجودش براى همگان مایه رحمت بود([۱۳]) و رفتارش بهترین الگو و سرمشق است.([۱۴])
بیشتر مورّخان اشاره به این دارند که پیامبر دو بار پیمان برادرى را در میان امّت اسلامى ایجاد نمود؛ یک مرتبه بین اصحاب خویش در مکّه و بار دیگر میان مهاجران و انصار در مدینه. به نظر مىرسد قول درست هم چنین باشد، زیرا فقط افرادى مثل ابن تیمیّه مخالف این نظریه بودند.([۱۵])
وی نه تنها موضوع برادرى بین اصحاب پیامبر را در مکه نفى نموده؛ بلکه این واقعیت را که حضرت محمد على را به برادرى برگزید، منکر شده است. در هر دو مورد پیمان برادرى تا جایى که منابع اسامى کسانى را که پیامبر به عنوان نمونه برادرى بین آنان برقرار ساخت، ذکرى از موالى به میان آمده و نام آنان نیز به چشم مىخورد. نکته دیگرى که قندوزى حنفى به آن تصریح نموده([۱۶]) و دیگران هم به نحوى به آن اشاره کردهاند، این است که پیامبر این پیمان را بین هر فرد با نظیر خودش برقرار ساخت. تفسیر این نظیر بودن را از کلام پیامبر بعد از ذکر اصل این دو جریان شاید بتوان به درستى دریافت کرد که به آن خواهیم پرداخت.
بلاذرى هر دو جریان را به تفکیک آورده و مىنویسد:
«پیامبر میان حمزه «عموى خود» و زید بن حارثه «که مولاى آن حضرت بود» به حق و مواسات پیمان برادرى بست و هم چنین بین ابوبکر و عمر، عثمان و عبدالرحمن بن عوف، زبیر و عبداللّه بن مسعود، عبیده بن الحارث و بلال حبشى، مصعب بن عمیر و سعد بن ابى وقاص، ابى عبیده بن جراح و سالم «مولاى ابى حذیفه» سعید بن زید بن عمرو بن نفیل ـ و طلحه بن عبید اللّه برادرى برقرارى نمود و در آخر حضرت على را نیز به برادرى خویش برگزید و فرمود: «انت اخی».([۱۷])
او هم چنین به موضوع برادرى میان مهاجر و انصار در مدینه پرداخته، مىنویسد:
«در آن جریان میان چهل و پنج نفر از مهاجران و همین تعداد از انصار به وسیلهی پیامبر پیمان برادرى بسته شد و هر مهاجر کنار یکى از انصار قرار گرفت.([۱۸])
ابن هشام موضوع اجراى برادرى در مکّه و مدینه را به اختلاط ذکر نموده و مىنویسد:
پیامبر فرمود: «تآخوا فى اللّه أخوین أخوین» و بعد از آنکه على بن ابىطالب را به عنوان برادر براى خود برگزید، میان حمزه بن عبدالمطلب عموى خویش با زید بن حارثه «که یکى از موالیان آن حضرت بود» و نیز سلمان فارسى «یکى دیگر از موالى آن حضرت» با ابودرداء «از تیره بلحارث بن خزرج»، بلال مؤذن رسول خدا با ابو رویحه از تیره خثعم اخوت برقرار نمود.([۱۹]) همین اخوت بین حمزه و زید بن حارثه بود که باعث الفت بین آن دو گردید؛ لذا حمزه قبل از جنگ احد که در آن به شهادت رسید به برادر خود زید بن حارثه وصیّت نمود تا در صورت شهید شدنش به وصایاى او عمل نماید و زید نیز چنین کرد.([۲۰])
اکنون باید به مطلبى که گفتیم قندوزى و دیگران به آن تصریح نمودند بپردازیم:
از نظر اسلام و پیامبر چیزى که فضیلت و مقام به ارمغان مىآورد، تقوا و ایمان واقعى است و بر روى تمامى برترىهاى که گمان آن مىرود در گذشته مقیاس و معیار قرار مىگرفته، خط بطلان مىکشد. بر همین اساس، پیامبر على را به برادرى خویش مفتخر ساخت و فرمود: تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسى هستی با این تفاوت که پس از من پیامبری نیست، تو برادر و وارث من هستى.([۲۱]) یعنى به جز علی کسى در تقوا و مقام و جایگاه و ایمان واقعى همسان پیامبر نیست. براساس همین معیار و در سایه ایمان به خدا زید بن حارثه – قطع نظر از اینکه عنوان مولى بودن را دارد – مىتواند برادر حمزه بن عبدالمطلب – عموى پیامبر باشد. حمزه هم به این برادری افتخار مىکند و زید را بعد از خود وصى قرار مىدهد. یا عبیده بن الحارث و بلال حبشى که غلامى است سیاه و اهل حبشه، در پرتو ایمان و به فرمان پیامبر پیمان برادرى مىبندد؛ یا ابوعبیده که از بزرگان قوم خویش و داراى مُکنت و مقامى بوده به دستور پیامبر با سالم که خدمتگزار حذیفه بن یمان است، برادر میشود؛ این جز با معیار اسلام که پیامبر به آن واقف است، با چیز دیگرى نمىتواند – نه براى ابوعبیده و نه براى سالم – توجیهپذیر باشد. همین طور سلمان فارسى که یک عجم است به عنوان برادر در کنار ابودرداء خزرجى که تیره او یکى از دو قدرت بزرگ مدینه است، قرار مىگیرد.
پس در پیمان برادرى که راهکارى براى اتحاد مسلمانان بود، پیامبر ضمن لبیک به نداى حق، به آن اهتمام ورزید و با عملکرد و راهکار مدبّرانه خود علاوه بر آنکه بر اهداف اصلى این دستور الهى نائل شد، جایگاه جدیدى براى حضور «موالى» در صحنه اجتماعى و سیاسى در بین مسلمانان به وجود آورد که خود فصل تازهاى براى رشد و بالندگى آنان در سایه اسلام بود.
۲) ارزش دادن به موالى با محو سنتهاى غلط
در میان موالیان پیامبر زید بن حارثه یک چهره نامدار به حساب مىآید. او از سرداران بزرگ اسلام بود.([۲۲]) در جنگ موته به همراه جعفر طیّار و عبداللّه بن رواحه فرمانده لشکر بود که در کنار آن دو سرباز فداکار اسلام به شهادت رسید. او که از همان آوان جوانى در جوار پیامبر([۲۳]) بود، با تربیّت صحیح رشد و نمو یافت. پس از على بن ابىطالب، دومین مردى که به حضرت محمد ایمان آورد و نماز خواند، زید بود. زید جوانى است که در دوران نوجوانى، غارتگران بیابان گرد عرب او را ربودند و در بازار عکاظ به عنوان غلام فروختند.([۲۴]) حکیم بن حزام او را خرید و به عمّه خود خدیجه هدیه نمود. آن بانوى بزرگ بعد از ازدواج با پیامبر بنا به درخواست آن حضرت، زید را به وى بخشید. پیامبر او را آزاد کرد و به فرزند خواندگى برگزید.([۲۵])
روحیات پاک و عواطف عالى و اخلاق نیک پیامبر باعث شد که زید شیفته وى شود. البته این جذبه معنوى و عواطف قلبى از دو طرف بود. اگر زید از صمیم دل شیفته اخلاق و عواطف پیامبر بود؛ پیامبر نیز در مقابل او را دوست مىداشت تا جایى که او را به فرزندى انتخاب کرد. روزى دست او را گرفت و فرمود: این فرزند من است. ما از یکدیگر ارث مىبریم.([۲۶])
این عطوفت به اندازهاى پر رنگ بود که وقتى پدر زید براى پیدا کردن فرزند خود وارد مکّه شد واو را نزد پیامبر یافت؛ از محضر مقدس حضرت محمد خواست او را آزاد سازد تا او را به سوى مادر و اقوام خود برگرداند. با آنکه پیامبر زید را مخیّر ساخت بر رفتن یا ماندن، اما زید دست رد بر سینه پدر زد و هم زیستى با رسول خدا را بر همه چیز ترجیح داد.([۲۷])
پیامبر به عنوان مبلّغ در مسیر تبلیغ اسلام، یکى از اهداف مقدسش این بود که فاصلهها را کمتر سازد و افراد بشر را تحت لواى انسانیّت و پرهیزگارى گرد آورد و معیار فضیلت و شخصیّت را فضایل اخلاقى و سجایاى انسانى معرّفى نماید. بنابراین تلاش مىکرد تا هرچه زودتر رسوم زشت کهن عرب را یکى پس از دیگرى متروک کرده، بکوبد. یکى از رسوم جاهلى این بود که دختران اشراف نباید با تهى دستان ازدواج کنند، مخصوصاً ازدواج با طبقه (موالى) را براى خود ننگ مىشمردند([۲۸]). پیامبر تصمیم گرفت زینب، دختر عمه خود را براى زید خواستگارى کند. مادر زینب امیمه دختر عبدالمطلب بود. او خود نواده عبدالمطلب به حساب مىآمد. از آن سو، زید همان غلام آزاد شده حضرت و پسر خوانده او بود؛ اما حضرت براى لگدکوب نمودن رسم غلطى که بیان شد، خود به خانه زینب رفت و او را براى زید خواستگارى کرد.
زینب و برادرش عبداللّه از آنجا که هنوز افکار دوران جاهلیت، در اعماق قلوب آنان ریشه داشت، با آنکه رد خواسته پیامبر برایشان ناگوار بود امّا سوابق و گذشته زید را که غلام بود مطرح کردند و در خواست پیامبر را نپذیرفتند.
دیرى نگذشت که این آیه شریفه بر رسول خدا نازل شد و خداوند متعال نگرش زینب و برادرش را تقبیح نمود و فرمود:
«هیچ مرد با ایمان و زن با ایمانى را نسزد که چون خدا و پیام آورش به کارى فرمان دادند و «داورى» نمودند در کار خودشان اختیار داشته باشند و هرکس خدا و پیامبر را نافرمانى کند بىتردید دستخوش گمراهى آشکار شده است.»([۲۹])
وقتى پیامبر آیه را براى آنان تلاوت فرمود؛ ایمان قلبى زینب و برادرش عبداللّه نسبت به پیامبر و اطاعت از دستور آن حضرت باعث شد رضایت خویش را با این ازدواج اعلام دارند. در نتیجه دخترى از یک خانواده بزرگ با موالى پیامبر ازدواج نمود.([۳۰])
این گونه بود که بخشى دیگر از برنامههاى حیات آفرین اسلام به اجرا درآمد و یکى دیگر از پندارهاى جاهلى محو گردید. ازدواج زید و زینب به علل گوناگون که مورخان براى آن ذکر کردهاند به طلاق منجر شد. بعضى رضایت نداشتن زینب او به این ازدواج را عامل اصلى دانستهاند که باعث شد او مدام پستى پیشینه زید را مطرح نموده و با فخر به عظمت خاندان خود این نارضایتى را ابراز دارد. لذا زید از این نارضایتی به پیامبر شکایت کرد و خواست زینب را طلاق دهد؛ اما رسول خدا به او توصیه نمود تا همسرش را نگهدارد.([۳۱]) چون کار به درازا کشید زید او را طلاق داد. اما بعضى خود زید و رفتار او را در زندگى عامل اصلى این جدایى ذکر نمودهاند؛ زیرا زید بعد از زینب مکرراً ازدواج نمود اما همه را طلاق داد، و از آنان جدا شد.
رسول اکرم براى اینکه با یکى دیگر از سنتهاى غلط جاهلى مبارزه نماید و آن سنّت عبارت بود از اینکه عربها در مورد پسر خوانده همان احکام پسر نسبى را درباره میراث و تحریم نکاح اجرا مىکردند، پس از طلاق زینب از سوى زید، آن حضرت مصمم شد با وى ازدواج نماید. امّا هنوز در این کار درنگ داشت و به واکنش مردم در این مورد مىاندیشید. خداوند پیامبرش را در این مورد خطاب قرار داده فرمود: «و آنچه در دل پنهان مىداشتى خدا آشکار ساخت و تو از مخالفت و سرزنش خلق مىترسیدى حال آنکه سزاوارتر آن بود که از خدا بترسى»([۳۲]) بنابراین پیامبر به فرمان خدا با زینب ازدواج نمود سپس این آیه از سوى خداوند متعال نازل شد:
«چون زید از آن کام گرفت او را به نکاح تو درآوردیم تا بعد از این مؤمنان در نکاح پسر خوانده خود که از آنان کامیاب شوند بر خویش حرج و گناهى نپندارند و فرمان خدا به انجام رسید.»([۳۳])
۳) جایگاه سلمان نزد پیامبر
نام اصلى او «روز به» و اهل روستاى جى یکى از توابع اصفهان بود. دین پدرش زردُشت و از دهقانان بوده است.([۳۴])
در مورد این مرد الهى مطالب زیادى وجود دارد که منابع تاریخى با اختلافات و به طور پراکنده به آنها اشاره کردهاند. در مورد محل سکونت، ادیانى را که قبل از اسلام داشته، زحماتى را که برای رسیدن به دین یکتاپرستى متحمل شده، فضائل و کراماتی که به آنها نائل گشته است و هم چنین احادیث زیادى که از زبان این صحابى بزرگ پیامبر نقل شده است، و نیز اینکه مورخان او را در زمره یکى از انسانهاى طویل العمر قرار دادهاند و… از موضوعاتى است که به آنها پرداخته شده و مىتواند قابل بررسى باشد که در اینجا مجالى براى پرداختن به آنها نیست؛ همین طور در رابطه با نقش سلمان در گسترش تشیع که در آینده به آن خواهیم پرداخت. اما آنچه مىتواند ما را در این قسمت کمک نماید، آموزههایى است که از رفتار الگوى بشریت حضرت محمد با سلمان فارسى مىتوان به دست آورد که با رعایت اختصار به چند مورد از آنها اشاره مىکنیم:
شیخ صدوق به نقل از على بن مهزیار، به نقل از پدر او از امام موسى بن جعفر‘ نقل مىکند که:
«روزى، روز به (سلمان) همراه پدرش در روز عید به صومعهاى مىرود، در آنجا مشاهده مىکند که فردى فریاد مىزند: «اشهد ان لا اله الاّ اللّه و انّ عیسى روح اللّه و ان محمّداً حبیب اللّه»([۳۵]) از همین جاست که نام آخرین سفیر الهى حضرت محمد بن عبداللّه مهر او و وصف او در سینه حقیقت جوى روزبه مأوا گرفته و در تارو پود او رسوخ مىکند، به گونهاى که دیگر میلى به غذا و آشامیدنى نمىیابد. دیوانهوار عاشق درک اسلام شد و در راه رسیدن به این عشق پدر و مادرى که سخت او را دوست مىدارند و اقوام خود را ترک کرد و برای وصول به آزادى واقعى حتى به بردگى ظاهرى تن در مىدهد. تا اینکه سر از مدینه در مىآورد.
علامه مجلسى نه تنها اسلام آوردن «سلمان» را در سال اول هجرت پیامبر مىداند؛ بلکه از اتفاقاتى مىداند که در روزهاى اول حضور با برکت پیامبر در مدینه به وقوع پیوست. او مىنویسد:
(سلمان) بعد از آنکه از ورود پیامبر به مدینه آگاه شد، در حالى که بنده یک یهودى بود به حضور پیامبر رسید. وقتى به وسیله علاماتى که راهبان نصرانى در شام از آخرین پیامبر به او داده بودند به پیامبرى حضرت محمد یقین یافت، بلافاصله به او ایمان آورد و شهادتین جارى کرد. آن حضرت بعد از آنکه از سرگذشت و بردگى او مطلع شد، او را دعوت به صبر نمود، و به او مژده آزادى داد.([۳۶])
نکته مهم درباره سلمان، آزادى اوست. در زمانى که بردهدارى، یکى از مناصب و مشاغل پر منفعت به حساب مىآمد و داشتن بردگان زیاد باعث تفاخر بود، حضرت محمد براى رهایى انسانها از گرداب جهل و گمراهى و برای آزادى آنان از بندگىِ بندگان سخت مىکوشید.
آن حضرت برای آزادى سلمان هم تلاش کرد و هم از نظر مادّى بها پرداخت نمود. در مورد تاریخ دقیق آزادى سلمان اختلاف وجود دارد؛ بعضى از نویسندگان آن را در سال پنجم هجرى،([۳۷]) اما گروه دیگر مانند شیخ صدوق([۳۸]) و ابن هشام([۳۹]) آزادى سلمان را بلافاصله بعد از اسلام آوردن او مىدانند.
به دو دلیل زیر قول دوم ترجیح دارد:
۱- بعضى از منابع از حضور سلمان در جنگ بدر و احد سخن گفتهاند که دلالت مىکند آزادى او قبل از این دو جنگ یعنى در سال اول هجرى صورت گرفته است؛([۴۰])
۲- همانطور که قبلاً به تفصیل آوردیم، در پیمان برادرى که در سال اول هجرى صورت گرفت بین سلمان فارسى و ابودرداء پیمان اخوت بسته شده که شاهد دیگرى است بر آزادى سلمان در نخستین سال هجرى و قبل از واقعهی اخوت.([۴۱])
علامه مجلسى جریان آزادى سلمان را این گونه آورده است:
پیامبر به سلمان دستور مىدهد به نزد آن زن یهودى که صاحب او بود برود و بهاى آزادى خود را بپرسد و براى رهایى خویش با او مکاتبه کند. سلمان مىگوید: به نزد یهودى رفتم. آن زن گفت: تو را به چهار صد درخت خرما که بعضى از آنها خرماى زرد دهد و بعضى دیگر خرماى قرمز مىفروشم.
پیش پیامبر برگشته، جریان را گفتم. آن حضرت به على دستور داد که نخلههاى خرما را جمعآورى کند «گو اینکه همه اصحاب در تهیه نخله به مقدار وسع خویش کمک نمودند» على نخلهها را جمع نمود و با کمک سلمان و دیگران کار کاشتن به پایان رسید. امیرالمؤمنین شروع به آب دادن نخلهها نمود همین که کار آبرسانى آخرین نخله پایان یافت، نخلهها با اعجاز پیامبر رشد نمود و خرماى تازه دادند. سلمان مىگوید: به دستور پیامبر نزد زن یهودى رفتم و گفتم آنچه خواسته بودى آماده است. زن یهودى بعد از دیدن درختان خرما قولش را انکار نمود و گفت: من تو را فقط به چهار صد درخت خرماى زرد مىفروشم. در این هنگام به خواست خداوند متعال جبرئیل نازل شد و با پهلوى خویش به درختان بر مىکشد و تمامى آنها زرد مىگردد. سلمان گوید: پیش زن یهودى رفتم و گفتم خواستهات آماده است. آن زن گفت: به خدا این درختان که عوض تو گرفتهام براى من با ارزشتر از تو و محمد توست. من نیز در جواب او گفتم: به خدا قسم یک روز با محمد بودن براى من ارزشمندتر از تو و آنچه تو دارى است. اینگونه بود که پیامبر مرا آزاد نمود و نام سلمان را بر من نهاد.([۴۲])
تغییر نام روزبه به سلمان به وسیلهی پیامبر اکرم بیانگر آن است که برخى از نامهاى عصر جاهلیت شایسته یک مسلمان نیست، واژه سلمان از سلامتى و سلیم گرفته شده است. انتخاب این نام زیبا از سوى پیامبر نشانه پاکى و سلامت روح سلمان است.
مورخانى که عقیده دارند آزادى سلمان در سال پنجم هجرى صورت گرفته است، نتوانستهاند اعجاز پیامبر را در مورد رشد و به بار نشاندن درختان خرما با مقیاسهاى فکرى خویش و معادلات عادى بشرى منطبق سازند؛ لذا سال اول تا چهارم هجرى را دورانی دانستهاند که سلمان برای تدارک آزادى خویش به تربیت و پرورش خرما مشغول بوده است.
فرموده پیامبر «سلمان منا اهل البیت»([۴۳]) روایت مشهورى است که مورخّان شیعه و سنى آن را نقل کردهاند. البته مورخان شیعه آن را از امیرالمؤمنین على و دیگر ائمه نیز نقل نمودهاند. بر طبق آیه تطهیر و تفسیر آن که دربارهی اهل بیت وارد شده است، سلمان نمىتواند حقیقتاً یکى از اهل بیت قرار گیرد؛ اما اینکه مراد پیامبر از این فرمایش بس ارزشمند در مورد سلمان چه بوده است، مورخان طبق مکنونات و گرایشات قلبى خویش وجوه گوناگون بر آن متذکر شدهاند.
به نظر مىرسد این حدیث نبوى به روشنى بیانگر احساسات و عواطف عمیق پیامآور الهى درباره یکى از موالیان خود است. چنان که حضرت گاه با حرکات خویش سلمان را مورد تفقّد قرار مىداد؛ دست به شانه او مىنهاد و مىفرمود: «سلمان و قوم او اگر دین در ثریا هم باشد، بدان دست مىیابند.»([۴۴])
در دیدگاه پیامبر فقط و فقط تقوا و ایمان واقعى، معیار ارزشمندى انسانها بود که سراسر وجود سلمان را فراگرفته بود؛ نه عرب بودن و نه عجم بودن و نه هیچ معیار دیگرى.
نشناختن شخصیّت سلمان و وجود بقایاى فرهنگ جاهلى فراوان موجب مىشد که گاه، دیگران او را بیازارند و این باعث رنجش پیامبر و گاهى خشم آن حضرت مىشد.
روزى سلمان وارد مجلس پیامبر شد؛ آن حضرت و یارانش از سلمان تجلیل کردند و او را در جلوى مجلس نشاندند؛ حق شایستگى او را به جاى آوردند و احترام کهنسالى او را نمودند، به سبب جایگاهى که پیامبر براى سلمان قائل بود، هنگامی که عمر بن خطاب وارد مجلس شد، گفت: «این عجم کیست که اینگونه در میان اعراب بر صدر مىنشیند»؛ در حالى که او را مىشناخت. پیامبر بر فراز منبر رفت و فرمود:
«مردم از آدم تا به امروز همه مثل دندانههاى شانهاند؛ هیچ عربى بر هیچ عجمى برترى ندارد و هیچ سرخى بر هیچ سیاهى رجحان ندارد مگر به تقوا. سلمان دریایى بىپایان است که خشک نمىشود؛ گنجینهاى است که پایان نمىپذیرد؛ «سلمان از ما اهل بیت است.» چشمهاى است که از آن حکمت و برهان مىتراود و به دست مىآید.([۴۵])
در جنگ خندق به پاس احترام به آراء و نظریات دیگران که رفتار همیشگى آن حضرت با دیگران بود، چگونگى دفاع از مدینه و مرکز حکومت اسلامى در مقابل دشمن مورد شور قرار گرفت، و در نهایت رأى سلمان که ناشى از تجربه و درایت او بود، مورد پذیرش پیامبر و دیگر اصحاب قرار گرفت. مهاجران و انصار و سایر قبایل عرب که حضور داشتند وقتى درخشش شخصیت، اندیشه، توانایى و درخشندگى سخن او را مشاهده کردند، به رقابت برخاسته و هر گروه خواهان این بود که سلمان در کنار آنان قرار گیرد و مىگفتند: سلمان از ماست. پیامبر در قبال این حرکت مسلمانان فرمود: «سلمان از ما اهل بیت است» و او را در کنار خود قرار داد.([۴۶])
۴) جایگاه بلال نزد پیامبر
یکى از رفتارهاى مهربانانه پیامبر با موالى برخورد پیامبر اکرم با بلال حبشى است. پدر و مادر بلال، رباح و حمامه حدود چهل سال قبل از هجرت، از حبشه به جزیره العرب آمدند و به عنوان غلام و کنیز طایفه بنى جُمَح که صاحبشان امیه بن خلف بود زندگى مىکردند. او در مکه یا سُرات متولد شد و در همانجا رشد کرد و مانند والدین خود، برده امیه بن خلف، به شمار مىآمد.([۴۷])
بلال از نظر ظاهر بینان همانند بیشتر غلامان، سیاه چهره بود.
او که غلام یکى از مشرکان سرشناس مکّه بود و در آنجا مىزیست و اربابش از دشمنان سرسخت پیامبر خدا بود، هنگام ظهور اسلام از نخستین افرادى بود که به اسلام گروید؛ به گونهاى که هنوز سه سال از آغاز بعثت نمىگذشت که اسلام خویش را ظاهر نمود و از بت پرستى بیزارى جست.([۴۸])
ابن اثیر درباره شکنجههاى بلال مىنویسد:
بعد از خبر پیوستن بلال به دین محمد ، امیه بن خلف او را روى ریگهاى گداخته مکه مىانداخت، و دستور مىداد سنگ عظیمى را مىآوردند و بر روى سینه بلال مىافکندند. به بلال مىگفت: «یا همین گونه باشى تا بمیرى یا به محمد کافر گردى، و لات و عزّى را بپرستى. او هم چنین با قساوت تمام پیکر بلال را روى خارهاى بیابان مىکشانید، خارها از پوست و گوشت او مىگذشت، گاهى نیز پوست گاوى را بر سر و صورت او مىانداخت تا نفس او بند آید ولى بلال در همه این حالات سخت مىگفت: احداً احداً «خداى یکتا را مىپرستم، خداى یکتا را مىپرستم»([۴۹]).
این سخن او ناشى از روحى بزرگ و قلبى محکم و استوار و ارادهاى قاطع و پر صلابت بود که تحمل چنین شکنجههاى جسمى را در راه پذیرش اسلام در نظرش به هیچ مىآورد. بلال مجاهد غیورى بود که در راه محبت به خداى یکتا و بىهمتا از سوى بیشتر مشرکان بنام مکه چون ابوجهل، ابن حکم و عبداللّه بن جدعان بارها مورد آزار و شدیدترین شکنجهها قرار گرفت.([۵۰])
رفتار مشرکان با بلال که بخشى از اهداف شوم دشمنان اسلام برای پراکنده نمودن تازه مسلمانان از اطراف پیامبر و در نهایت نابودى این دین نوپا بود، رسول خدا را سخت آزار مىداد و ناراحت مىنمود به گونهاى که آن حضرت تصمیم قاطع گرفت که در هر وضعیتی بلال را از صاحبش خریدارى و آزاد نماید. آن حضرت روزى این تصمیم را با ابوبکر در میان گذاشت و گویا او را مأمور خرید بلال نمود ابوبکر به دستور پیامبر و به واسطه عباس عموى رسول خدا بلال را به بهاى یک غلام نصرانى و به قولى دو غلام سیاه خرید و خدمت پیامبر آورد و آن حضرت نیز بلال را آزاد نمود و از آن پس بلال جزء موالى ابوبکر قرار گرفت.([۵۱])
در بعضى از اخبار وجود دارد: هنگامى که بلال از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید، عمر گفت: اى نمک به حرام! ابوبکر تو را خرید و آزاد کرد و تو با او بیعت نمىکنى؟ بلال حرفهایى در جواب عمر گفت، از جمله عنوان نمود که بهاى مرا پیغمبر از ابوبکر قرض کرد و مرا خرید و آزاد نمود. من آزاد شده آن حضرت هستم نه ابوبکر.([۵۲])
از آن پس، بلال با آن ایمان استوارى که داشت توانست از مقربان و مشاوران و خدمتگزاران به اسلام و رسول خدا گردد.
او علاوه بر آنکه از طرف پیامبر عظیم الشأن به عنوان نخستین مؤذن اسلام برگزیده شد، و نخستین کسى بود که نغمه اللّه اکبر را برفراز کعبه طنین انداز نمود و سین او از طرف رسول خدا به جاى شین پذیرفته گردید.([۵۳]) در جهاد و هر چیزی که باعث گسترش و تقویت اسلام مىشد همواره پیش قدم بود. او در زمان پیغمبر در جنگهاى بدر، احد، خندق، خیبر و سایر جنگهاى زمان پیغمبر فعالانه شرکت داشت و در همان اثناى نبرد هنگام نماز نجواى اذانش بلند مىشد.([۵۴]) برده حبشى دیروز و مؤذن امروز پیغمبر آن قدر مورد عطوفت پیامبر قرار گرفت که همانند یکى از فرزندان آن حضرت به شمار مىرفت و به خانه آن حضرت آمد و شد مىنمود.
یکى از وظایفى که پیغمبر به بلال واگذار نمود، کلیددارى و وکیل خرج خانه خویش بود، لذا کمک به ایتام و سائلان و مواردى از این قبیل که به پیامبر مراجعه مىشد تماماً به وسیلهی بلال انجام مىگرفت.([۵۵])
محبوبیت و نزدیکى بلال با رسول خدا به گونهاى بود که مردم همه جا آن را نقل نموده، از فضایل او که در سایه با عظمت پیامبر به آن نائل گردیده مىگفتند. گاهى رسول خدا به بلال مىفرمود: اى بلال! به ما روحیه و نشاط ببخش!([۵۶]) یعنى اذان بگو تا با اقامه نماز نشاط یابیم. مسلم است چنین گفتارى از پیامبر بزرگوار اسلام خطاب به بلال حکایتگر ایمان سرشار و قلب نورانى و پاک و با صفاى بلال بود.
ب ـ جایگاه اقتصادى موالى در عصر پیامبر
به طور کلى یکى از اصول زیر بنایی هرجامعهاى که ارکان رشد آن نیز محسوب مىشود، اقتصاد است؛ اقتصادى که مىتواند در صورت پویایى، موفقیت اولیه و پیشرفت و تداوم ثانوى هر جامعهاى را بیمه نماید.
اسلام که آخرین آیین و مرام الهى و براى زندگى شرافتمند دنیوى و رسیدن به سعادت اخروى آمده است؛ همچون سایر جنبهها در قلمرو اقتصادى نیز داراى برنامههاى روشن، همه جانبه و مستمر بوده است که آیات، قوانین الهى در این زمینه را بیان کرده است.
پیامبر اکرم بعد از سپرى نمودن ایامى سخت در مکه، بعد از ورود به مدینه در نخستین فرصت اقدام به تشکیل حکومت اسلامى نمود و پیمانى را هم در همین راستا به تصویب رساند؛ پیمانى که عمومیت داشت و حتى توانست به اندازه یک قانون اساسى مصونیت تمامى گروههاى ساکن در مدینه را تضمین نماید؛([۵۷]) زیرا هدف اصلى آن حضرت از هجرت به مدینه تشکیل یک امت اسلامى و به اجرا در آوردن احکام، حقوق، اخلاق و آرمانهاى اسلامى بود که مىتوانست، مرکز و نقطه آغاز آن مدینه باشد. در این بین بیان احکام حقوقى اسلام، جمع آورى وجوه بیت المال که همه مسلمانان در آن سهم داشتند و نظارت بر توزیع و اشتغال مسلمانان و… از مهمترین اولویتهای رسالت آن حضرت به حساب مىآمد.
در رابطه با نظام اقتصادى اسلام و خطوط اصلى آن، تفاوت آن با دیگر نظامهاى اقتصادى و… دانشمندان بزرگ اسلامى آثار گوناگونى ارائه کردهاند. در این قسمت مىخواهیم یک نمونه از عدالت اقتصادى پیامبر اسلام را به عنوان رهبر جامعه اسلامى، کسى که براى حمایت از مستضعفان به پا خاسته و آمده است تا آنان را دستگیرى نموده، وارث زمین گرداند،([۵۸]) درمورد تودهها مخصوصاً موالى بیان نماییم.
تلاشهاى پیامبر اکرم براى ایجاد عدالت اقتصادى
قلمرو عدالت در آموزشهاى پیامبر معنایى گسترده داشت. اما عدالت اقتصادى از برجستهترین مصادیق آن به شمار مىآمد، به ویژه آن که فقدان عدالت اقتصادى مىتوانست باورهاى اجتماعى را با آسیب جدى روبه رو کند.
آن حضرت به عنوان پیشواى مسلمانان با تکیه برمنابع در آمدى، خراج، زکات، خمس، جزیه، غنائم، هدایا، کفارات و… براى تحقق کامل عدالت اجتماعى از راه عدالت اقتصادى مبارزه اصولى خویش را با عقب ماندگى، قدرتطلبى و برترى جویى، ایجاد انسجام اجتماعى و افزایش روح دگر دوستى و احترام به انسانها و ارجگزارى نسبت به حقوق دیگران، ایجاد تفکر نو براى زیر ساختهاى اقتصادى، آغاز نمود. برنامههایى که به کار بستن آنها علاوه بر کاهش فاصله فقر و ثروت، جامعه آرمانى دینى را نوید مىداد.
از زمان ورود پیامبر عظیم الشأن اسلام به شهر مدینه تا تشکیل دولت اسلامى و پیروزى سراسرى مسلمانان و تسخیر کامل جزیره العرب جنگهاى زیادى براى نابودى کفر و الحاد و استقرار نظام اسلامى واقع شد. بعدها مورخان از این جنگها به «غزوه» و «سریه» تعبیر نمودند و در آثار اولیه اسلامى فصلهاى مفصلی را به بررسى این جنگها اختصاص دادهاند. این جنگها همان طور که از نظر نظامى اهمیت داشته و هرکدام به نحوى قدرت، صلابت و استقامت مسلمانان را در امر مقدس جهاد در راه اعتلاى اسلام و رسیدن به پیروزى نهایى به نمایش مىگذاشت از نظر اقتصادى نیز فوق العاده مهم بود؛ به گونهاى که در کوران این جنگها، غنائم یکى از مهمترین منابع در آمدى حکومت و مردم به شمار مىرفت. این غنائم را پیامبر میان تمامى مسلمانان اعم از مهاجران و انصار و افرادى چون موالى و حتى کسانى که در پشت جبهه اسلام نیروهاى اسلامى را یارى مىنمودند و نیز آنانى که با اجازه پیامبر در جنگ حضور نداشتند تقسیم مىکرد. وقتى جریان توزیع غنائم جنگ بدر میان مسلمانان را که بیشتر مورخان به ذکر آن پرداختهاند (که همین تاریخ نویسان حضور آن مسلمانان را در این نبرد مسجل دانستهاند) بررسى نماییم ثابت مىشود که معناى عدالت در نگاه پیامبر بسیار وسیع بوده و به موالى همچون سایر مسلمانان نگریسته و غنائم پرداخت مىشده است و همین عدالت عیناً در مورد سایر جنگها وجود دارد.
جنگ بدر گرچه با پیروزى عزت بخش اسلام خاتمه یافت، متأسفانه برسر چگونگى تقسیم غنائم بین مسلمانان اختلاف افتاد،([۵۹]) که نزول آیه یکم سوره مبارکه انفال بر پیامبر اکرم بیانگر همین اختلاف است وآن را تقبیح مىکند.([۶۰]) آن حضرت بدون جانب دارى از گروهى و بر اساس مساوات اسلامى، غنائم این جنگ را این گونه تقسیم نمود: به سواره دو سهم؛ یکى براى خودش و دیگرى براى تأمین خوراک اسبش که آن را دوباره براى جنگ آماده نماید؛ به نیروهاى پیاده یک سهم؛ سهم کسانى را که به شهادت رسیدند به وارث آنان پرداخت. به کسانى که در پشت جبهه حضور داشتند سهمى و به کسانى که به فرمان آن حضرت در مدینه ماندند تا کارهاى پشتیبانى را انجام دهند یا با غذر از جنگ معاف شدند نیز سهمى در نظر گرفته شد. همین طور اسیران تقسیم گردید و به مسلمانان فرمود: «با اسیران به نیکى رفتار کنید» این خلاصهاى است از رفتار آن حضرت در تقسیم غنائم در جنگ بدر که در آن ملاک مهاجر بودن یا انصار بودن یا عرب و عجم بودن نبود.([۶۱])
از طرف دیگر حضور موالى در این جنگ بسیار پر رنگ بود؛ به گونهاى که واقدى تعداد آنان را بیست نفر بر شمرده است.([۶۲]) او مىگوید: کسانى که در این نبرد حضور داشتند با احتساب کسانى که پیامبر به آنان مأموریت داده بود و غایب بودند ۳۱۳ نفر بالغ مىشدند که هریک سهمى را دارا شدند. او فقط از موالى یک نفر، یعنى شقران را استثنا مىکند و مىگوید: شقران در آن روز چون مملوک پیامبر بود، لذا سهمى به او تعلق نگرفت.([۶۳])
ج – جایگاه موالى در اقدامات سیاسى پیامبر
رهبری حضرت محمد براى جامعه اسلامى هم جنبه دینى داشت و هم جنبه سیاسى؛ زیرا حکومتى که اساس آن ولایت است جز این نمىتواند باشد؛ از سویى باید احکام الهى را تشریح و تبیین نماید و از طرفى باید سکان رهبرى و هدایت سیاسى جامعه را در دست گیرد. لذا اقدامات پیامبر اسلام براى جامعه اسلامى همیشه علاوه بر بازتاب اعتقادى و دینى، راهکار سیاسى و اجتماعى نیز به همراه داشته است. قبلاً در مورد یکى از اقدامات سیاسى، اجتماعى آن حضرت یعنى اخوت اسلامى مطالبى گفته شد و جایگاه موالى در آن بیان گردید. اکنون براى تکمیل آنچه در آنجا گفتیم به یکى دیگر از حرکتهاى سیاسى پیامبر اشاره مىکنیم تا موفقیت «موالى» در اندیشه سیاسى آن حضرت براى ما کاملاً روشن شود.
پیامبر گرامى اسلام در نخستین حرکت سیاسى خود، بعد از اعلام حکومت اسلامى قانونى را به میان مهاجران و انصار و یهودیان و دیگر دستهها و تیرههاى مدینه به تصویب رساند تا علاوه بر تحکیم قدرت اسلام و انسجام جامعه اسلامى تمامى افراد اعم از مسلمان و غیر مسلمان بتواند در سایه صلح و دوستى، از حقوق شهروندى بر خوردار بود، با آرامش در کنار یکدیگر زندگى نمایند. در این قانون حقوق تمامى طوایف و افراد به ویژه «موالى» به طور دقیق مورد توجه قرار گرفت.
تمامى منابعى که این پیمان را متذکر شدهاند، آن را از ابن هشام نقل کردهاند. بنابر نقل ابن هشام از ابن اسحاق چهار ماده از این پیمان به «موالى» مربوط است که چگونگى رفتار با آنان و نیز رعایت حقوقشان را بیان مىنماید.([۶۴])
مواد مربوط به موالى از این قرار است:
-
هیچ مومنى نباید با مولاى مؤمن دیگرى علیه او به مخالفت بر خیزد؛([۶۵])
-
موالى یهود در حکم خود یهود هستند؛([۶۶])
-
موالى ثعلبه داراى حقوق اعضاى اصلى همان قبیله خواهند بود؛([۶۷])
-
هیچ فردى نباید نسبت به هم پیمانش (موالى) بد رفتارى نماید.([۶۸])
مواد بالا، هریک به روشنى بیانگر اعتبار سیاسى موالى در نگرش رسول اکرم است. در این میان، ماده چهارم، در جایگاه یک ماده حقوقى و معتبر از سوى تعهد کنندگان، به خوبى مىتوانست امنیت و آسایش «موالى» را تضمین کند.
د ـ جایگاه نظامى موالى در عصر پیامبر
موالى از جمله افراد جامعه اسلامى بودند که هر وقت از طرف پیامبر موضوع جهاد و دفاع مطرح مىشد، به دو دلیل زیر فعالانه حضور داشته، در جنگ شرکت مىکردند:
-
ایمان قلبى موالى به جهاد به عنوان یک تکلیف الهى که فقط رضایت پروردگار و عمل به دستور پیامبر مىتوانست هدف و غایت قرار گیرد.
شرکت زید بن حارثه و سایر موالى در نبردهاى فراوان و دشوار و حضور آنان در سطح فرماندهى جنگها([۶۹]) همگى بیانگر ایمان قلبى، روح تسلیم و شجاعت آنان بود.
-
گرچه در زمان حضور پیامبر موالى در تمامى عرصهها از حقوق کامل انسانى برخوردار بودند اما به هر حال آنان افرادى بودند که مىبایست چه در جنگ و چه در صلح از مولاى خود متابعت نمایند. لذا زمانى که مولاى آنان در جنگ شرکت مىجست یا فرمان این کار را مىداد، موالى ناگزیر از شرکت در جنگ بودند. اما این نکته را هم نباید از یاد برد که موالى در این دوره غالباً با جان و دل و ایمان سرشار و سینهاى لبریز از عشق به اسلام چون بلال و سلمان و دیگران بدور از هرگونه اکراه از جهاد استقبال مىکردند.