ترکیب جمعیتی افغانستان
جمیعت:
یکی از منابع مطالعاتی مربوط به جمعیت یک کشور در مرحله نخست، سرشماری رسمی آن کشور است که در بسیاری از کشورها بعد از پنج و یا ده سال یکبار انجام میگیرد. متأسفانه تاکنون هیچ سرشماری دقیق علمی و قابل اعتمادی در افغانستان انجام نگرفته است. تمام آمارها و ارقامی که دربارۀ جمعیت افغانستان از سوی دولت و یا سازمان ملل و یا مؤسسات علمی و پژوهشی داخلی و خارجی ارائه شده، تخمینی و غیر علمیاند. تنها سرشماری که به صورت سیستماتیک و علمی آغاز شد و از طرفی بدلیل مشکلات جنگ تکمیل نشد سرشماری بود که در سال ۱۳۵۸ در زمان حکومت نورمحمد ترکی انجام شد.
اما از آنجایی که حکومت وی یک حکومت مارکسیستی و ضد دینی و ارزشی بود با قیام مردم مؤمن روبه رو شد و بخش بزرگی از کشور از سلطۀ حکومت وی خارج شد. او نتوانست پروژه سرشماری را تکمیل کند در نتیجه این سرشماری علمی نیز به یک سرشماری تخمینی تبدیل شد.
البته این سرشماری نیز خالی از اشکال نبود یکی از اشکالات عمده، این بود که اجرای این سرشماری در مدت سه هفته بود در حالی که سرشماریها معمولاً یک روزه انجام میشود تا از جابه جایی جمعیت و تکرار یا عدم شمارش افراد جلوگیری به عمل آید. افزون بر این در سرشماری یاد شده مانند همیشه مسائل نزاع بر انگیز جمعیتی مانند جمعیت اقوام مذاهب اعلام نشد.([۱]) زیرا اعلام آنها میتوانست پیامدهای ناگواری برای رژیم در پی داشته باشد.
اکنون این پرسش مطرح میشود که چرا در طول تاریخ یک سرشماری عمومی و علمی دقیق و قابل اعتماد در افغانستان انجام نشد؟ آیا کارگزاران امور به اطلاعات آماری جمعیت احساس نیاز نمیکردند؟ و یا از نظر امنیتی چنین زمینه به وجود نیامده بود، که این کار بنیادی و زیربنایی انجام شود؟ و آیا حکومتهای افغانستان امکانات مالی یا انسانی کافی برای سرشماری در اختیار نداشتهاند؟ و یا سرشمای عمومی، منافع حاکمان را به خطر میانداخته است؟
در پاسخ باید گفت که همه این عوامل کموبیش دخیل بودهاند و هرکدام در مقطع زمانی خاص تعیین کننده بوده است.
برای مثال، در زمان حکومت طولانی محمدظاهر گرچه امنیت کافی وجود داشت و از نظر مالی هم مشکل چندانی نداشت. نتوانست طرح سرشماری نفوس را اجرا کند ولی در زمان وی حکومت به طور غیر عادلانه در دست یک قوم، بلکه در قبضه یک خانواده قرار داشت. وی خود را اکثریت مطلق جلوه میداد تا بدین ترتیب نوعی مشروعیت برای حاکمیت خود ایجاد کند از این جهت نمیخواست جمعیت واقعی اقوام و مذاهب کشور را آشکار کند.
امیرمحمد صدیق فرهنگ مورخ معروف افغانستان، که خود از نزدیک وقایع و جریانات آن روز را دیده درباره اهمال کاری حکومت در اجرای پروژه سرشماری نفوس، چنین اظهار نظر میکند:
«علت این اهمال، جلوگیری از آشکارشدن تناسب واقعی نفوس، گویند زبانها، وابستگان اقوام و ساکنان مناطق مختلف کشور بود که با ادعاهای رسمی دولت تفاوت داشت.»
وی در ادامه توضیح میدهد که: «چگونه اجرا نکردن سرشماری به حفظ منافع قومی حاکمان وقت کمک میکرد. در این گونه ابهامات به گروههای خاصی موقعیت میداد تا امتیازاتشان را در ساحۀ خدمت نظامی و اداری، مالیه و امثال آن حفظ کنند و در نتیجه آن، مردم سایر مناطق و اقوام مجبور میشدند به خاطرمنافع یک عده، بار سنگینتری به دوش بکشند.»([۲])
در دوره حکومت محمد داود به دلیل گرفتاریهای سیاسی فراوان، وی نتوانست اجرای چنین طرحی را در اولویتهای کاری خود قرار بدهد. پس از سرنگونی جمهوری محمد داود در سال ۱۳۵۷ بوسیله مارکسیستها و روی کار آمدن آنان گرچه حکومت از انحصارهای قومی خارج شد و اقوام مختلف هرچند به صورت نابرابر، در پستهای دولتی جای گرفتند ولی دیگر فرصت برای سرشماری عمومی نفوس باقی نماند. با این حال حکومت نوپای ترهکی با شتاب فراوان به اجرای یک سرشماری عمومی اقدام کرد. ولی قیامهای به موقع مردمی، مجال هیچ گونه کار را به آنان نداد این طرح نیز سرانجام به یک سرشماری نیمه تمام و ناقص انجامید.
بنابراین درباره جمعیت افغانستان آمار و ارقام علمی در دست نداریم و هر چه در منابع داریم به صورت تخمینی است به تازگی دولت اسلامی افغانستان اعلام کرده که مقدمات یک سرشماری عمومی نفوس را تدارک میبیند ولی هنوز زمان و نحوۀ اجرای آن اعلام نشده است.
برای دستیابی به دیدی روشنتر اعلام جمعیت شیعیان، نخست برخی از ارقام تخمینی جمعیت افغانستان و سپس آمار شیعیان این کشور نقل میگردد. در اینجا یادآوری این نکته لازم است که از سوی منابع گوناگون آمار و ارقام بسیار متفاوتی ارائه شده است. ولی با توجه به نداشتن مدرکی علمی، به ذکر همۀ آنها نیازی نیست برای نمونه به چند مورد اشاره میشود:
۱- در سرشماریی که دولت مارکسیستی در سال ۱۳۵۸ انجام داد جمعیت کشور ۱۵۵۰۰۰۰۰ نفر اعلام شد.([۳])
۲- آقای دولتآبادی از یک منبع نامعلوم آمریکایی، جمعیت موجود در افغانستان را در سال ۱۹۰۰، ۱۲۱۳۴۰۷۲ نفر و مهاجران خارج از کشور را ۴۷۷۰۸۳۲ نفر، و کوچیهای داخل کشور را ۷۶۴۹۰۴ نفر که جمع این ارقام که جمعیت کل کشور را تشکیل میدهد، ۱۷۶۶۹۸۰۸ نفر خواهد بود.([۴])
۳- دایره المعارف بریتانیکا، جمعیت سال ۱۳۷۹ ش (۲۰۰۰ م) را ۲۵۸۸۹۰۰۰ اعلام میکند از این جمعیت ۲۳۰۰۰۰۰ مهاجرین هستند که در کشورهای ایران و پاکستان زندگی میکنند.([۵])
۴- یک منبع خارجی دیگر که اطلاعات جمعیتی کشورهای گوناگون را در شبکه جهانی اینترنت قرار داده است، جمعیت سال ۱۳۸۱ (۲۰۰۲ م) افغانستان را ۲۷۷۵۵۷۷۵ نفر اعلام میکند.([۶])
از آنجایی که این اطلاعات سایت اینترنتی یک اطلاعات جدید است ما در تحلیل ابعاد و ویژگیهای جمعیتی، بیشتر از آن استفاده خواهیم کرد.
اکنون برای تخمین جمعیت شیعیان افغانستان که چند درصد جمعیت این کشور را شیعیان تشکیل میدهند به برخی از دیدگاهها اشاره میشود.
۱- ملافیض محمدکاتب، در حدود سال ۱۳۰۶ ش، جمعیت کل کشور را ۷/۵ تا ۶ میلیون و جمعیت هزاره را ۶/۴۱% تا ۸۵/۴۳% جمعیت کل کشور را تشکیل خواهند داد. بنابراین بر اساس تخمین آقای کاتب، جمعیت شیعیان افغانستان بیش از ۴۳% است.([۷])
۲- دولت آبادی ۳۰ الی ۳۵% جمعیت افغانستان را شیعۀ اثناعشری میداند.([۸])
۳- رهبران جهادی، جمعیت شیعیان افغانستان را بسیار ناچیز و اندک اعلام کردند چنان که حکمتیار رهبرحزب اسلامی افغانستان ۱۰%، عبدالرسول سیاف رهبرحزب اتحاد اسلامی افغانستان ۸% و یونس خالص رهبر حزب اسلامی افغانستان (شاخه یونس خالص) ۶% کل جمعیت افغانستان اعلام کردند.([۹])
با توجه به اینکه ارقام یاد شده هیچ کدام ارزش علمی چندانی ندارد و همگی یا بر اساس حدس و یا اهداف سیاسی که هدف از آن حقیقت پوشی است نه حقیقت گویی و تمام تلاششان بر این بود که جمعیت شیعیان را اندک نشان بدهند و منابع خارجی هم معمولاً اطلاعات خود را از دولتهای افغانستان که در دست اهل تسنن است میگیرند. زیرا عرصه اطلاع رسانی نیز مانند دیگر امور این کشور در دست افغانها و گاه تاجیکها بوده است که آنها نیزاغلب سنیاند، بنابراین اطلاعات خارجی هم هیچگونه ارزشی ندارد.
ولی با توجه به گسترش شیعیان در سراسر کشور و بودن آنان در بخش عظیمی از خاک این کشور از سوی آنان به نظر میرسد که شیعیان حدود ۲۵% تا ۳۰% از کل جمعیت افغانستان را تشکیل میدهند با توجه به جمعیت ۲۷۷۵۵۷۷۵ نفری افغانستان شمار شیعیان حدود ۸۳۲۶۷۳۲ نفر خواهد بود.
هزارهها (شیعهها)
این قوم در استانهای مرکزی افغانستان مانند: بامیان، دایکندی، وردک، غزنی و ارزگان در اکثریتاندو در استانهایی مانند: غور، بلخ، جوزجان، پروان، بغلان، سمنگان و کابل حضور چشمگیری دارند علاوه بر این، در استانهایی مانند: هرات، فراه، تخار، بدخشان نیز حضور دارند و زندگی میکنند.
هزارهها در مرکز افغانستان تمرکز دارند که به نام «هزارهجات» مشهور است، و به غیراز استان بامیان اکثریت آن هزاره است، در استانهای اطراف بامیان با نسبتهای اقلیت و یا اکثریت، اقوام دیگر زندگی میکنند. زبان هزارهها فارسی است.
از نظرمذهب، هزارهها شیعهاند، عده قلیلشان اسماعیلیاند و بقیه اثناعشری. گرچه در افغانستان هزارهها را مترادف با شیعه میدانند اما تمام هزارهها شیعه نیستند بلکه عدهای از هزارهها که در شرق استان بغلان و اطراف کابل زندگی میکنند سنی مذهب هستند.
آنچه براهمیت هزارهها افزوده است، این است که، عدهای از اقوام دیگرمانند: سادات قزلباش و بلوچ و ترکمن و تیموری که در هزارهجات زندگی میکنند، همه شیعۀ اثنا عشریاند، و به نام هزاره معروفند. هزارهها شیعههای اثناعشری هستند.
قوم هزاره در طول تاریخ به حکومت نرسیده است، جز این که قربانی پشتونها شدهاند. از دهۀ ۱۸۹۰ م به این طرف در اثر سیاستهای حکومتهای طاغوتی مثل عبدالرحمن از املاک و زمینهایشان محروم شدند و تحت فشارهای سخت پشتونها قرار گرفتند و با آنها نهایت بدرفتاری میشد. در ادارات و هیچ جا استخدام نمیشدند. در دهۀ ۱۸۹۰ م اهل تسنن ظاهراً به تحریک دولت مرکزی یا انگلیسیها علیه هزارهها حکم جهاد دادند. زنان و مردان را اسیر کرده، میفروختند و هزارهها با دولت کمونیستی مبارزات جدی نمودند.([۱۰]) آنها نخستین گروههایی بودند که نبرد مسلحانه علیه رژیم شوروی را به رهبری علماء و روحانیون منطقه در سال ۱۳۵۸ ش، آغاز کردند و تمام سرزمینهایشان را آزاد ساختند.([۱۱])
تاجیکها:
این قوم زبانشان فارسی است و در چهار استان شمالی، پیروان، کاپیا، تخار و بدخشان در اکثریتند. در بلخ و غزنی و کابل و هرات نیزحضور چشمگیردارند. آنان از نظر مذهب سنی حنفی، و تعداد کمی از آنها در بامیان، غزنی، کجران شیعهاند.
تاجیکها در طول تاریخ از لحاظ سهم در حکومت و یا تحمل ضرر از سوی حکومتها وضعی متوسط داشتند و صدمات جانی کمتری از ظلم حکومتها تحمل نمودند. در مورد نسبت ترکیب تاجیکها و تمام اقوام در افغانستان اختلاف زیادی وجود دارد که باید بررسی شود. فی الجمله به منظور آشنایی، فصل نامه تحقیقی «سراج» کافی است که مینویسد: پشتونها ۳۱ درصد، هزارهها ۲۷ درصد و تاجیکها ۲۱ درصد ازبک و ترکمن و سایر قبایل ۲۱ درصد از مجموع جمعیت افغانستان را تشکیل میدهد.([۱۲])
تاجیکها در حکومت سهم داشتند، قبل از خاندان آل یحیی (نادرخان، ظاهرشاه و داودخان) یک نفر به نام حبیب الله پسر سقا مدت نه ماه در کابل حکومت کرد. برهان الدین ربانی در زمان حکومت مجاهدین تاجیک است و احمدشاه مسعود یکی از فرماندهان جهادی نیز تاجیک است.
آنچه بر اهمیت این قوم افزوده این است که ایماقیها و تیموریان که در استانهای غور و هرات حضوری اکثریت دارند تاجیک به حساب میآیند، زیرا همه به زبان فارسی حرف میزنند.
پشتونها:
طوایف پشتون به زبان پشتو حرف میزنند و شامل سه تیره میشود که عبارتند از: ابدالیان، غلزائیان و گرزانیان یاگوروانیان و هرکدام از این تیرهها در قسمتی از پاکستان و افغانستان زندگی میکنند. پشتونها را مردم افغانستان (افغان) یا (اوغان) میگویند. پشتونها به این سه تیره محدود نمیشوند بلکه تیرههای کوچکی هم دارند، که به این قوم ملحق شدهاند، همه به زبان پشتو حرف میزنند.
پشتونها در شش استان ساکن هستند که عبارتند از: قندهار، زابل، پکتیا، پکتیکا، ننگرهار و هلمند در اکثریتند و در استانهای فراه، نیمروز، غزنی، ارزگان، لوگر، لغمان، و کابل نیز شمار فراوانی از آنان زندگی میکنند و در بقیه استانها کمتر دیده میشوند. مذهبشان سنی حنفی است، عده بسیارکمی خلیلی، وعدهی قلیلی شیعه اثناعشریاند و در قندهار زندگی میکنند.
پشتونها که به صورت نوار از شرق تا جنوب افغانستان زندگی میکنند در طول تاریخ کشور افغانستان، حاکم بودهاند. البته نه تمام پشتونها بلکه عدهی کمی از تیرههای غلزان و درانیان بودند. از تیره غلزای هوتکیها بود و از هوتکیها افرادی مانند محمود و اشرف بودند که به ایران حمله کردند و نادرشاه افشار آنها را شکست داد. نادرشاه ۱۵۰۰ خانوار آنها را تبعید نمود.
کمونیستهای افغانستان مثل نورمحمد ترهکی و حفیظ الله امین از این تیره بودند، حکمتیار، سیاف، ملاربانی از گروه طالبان از قوم غلزان اند.
این تیره در این صده اخیر به مدت نود سال حکومت کردهاند که احمدشاه درانی مؤسس آن بوده است. بعد حکومت از سدوزای به محمدزایها منتقل شده که امیردوست محمدخان مؤسس آن بوده است و محمدزایها تا زمان ریاست جمهوری داودخان به مدت ۱۵۰ سال در افغانستان حکومت کردهاند.
حکومت در افغانستان از آن تیره خاصی بوده است و در حال حاضرنیز ملا عمررهبر طالبان از دارانیها است.([۱۳])
ازبک و ترکمن:
یکی دیگرازاقوام افغانستان ازبک و ترکمن هستند که در استانهای فاریاب و جوزجان در اکثریتاند و در استانهایی چون سمنگان، بلخ، بغلان، تخار، بدخشان و قندوز بادغیس و پروان نیز زندگی میکنند.
این قوم به زبان ازبکی حرف میزنند و ترکمنها به زبان ترکمنی صحبت میکنند ولی زبان اداری و بازاریشان فارسی است.
از نظر مذهب ازبکها عمدتاً سنی حنفیاند و ترکمنها نیز اکثراً سنی حنفیاند ولی عده بسیارکمی از ازبکها شیعهاند. عدهای از ترکمنهای استان پروان شیعه اثناعشریاند.([۱۴])
قبل از تأسیس کشوری به نام افغانستان ازبکهای آن سرزمین، حکومت محلی داشتند اما بعداز تسلط پشتونها در افغانستان این قوم نه تنها در حکومت سهیم نبودند بلکه قربانی غیر پشتون زدایی و قتل عام شدند. خصوصاً در دوران عبدالرحمن خان (۱۹۸۱-۱۹۰۱ م) تا سال ۱۳۷۷ ش، جنرالهایی مانند دوستم و ملک پهلوان و… از این قوم در شمال افغانستان صاحب قدرت بودند.
جمیعیت این دو قوم در آمار سال ۱۳۴۰ دولت ۶ % جمیعیت افغانستان را تشکیل میدادند. که بر اساس مسائل سیاسی کمتر از واقعیت است.
سادات:
افغانستان از جمله کشورهایی هست که در تمام مناطق یک یا چند خانوار سادات حسینی، حسنی، موسوی، علوی و رضوی زندگی میکنند. اما به صورت جمعی سادات شیعه بیشتر در سنگلاخت و سولیچ، یکاولنگ، لوگر، علاءالدین غزنی و در بعضی از دهات هزارهجات زندگی میکنند.
جمعیت سادات به طور دقیق معلوم نیست و شاید پنج درصد جمعیت شیعیان را تشکیل دهد.
عدهای از سادات حسینی در ارگون کنر، زندگی میکنند و سادات سنی نیز در ردیف پشتونها و مردم همان منطقه به حساب میآیند که سادات اهل تسنن بیشتر حسینی، حسنی و زیدی میباشند.([۱۵])
قزلباشها
تاریخ گواهی میدهد که تعداد بیست هزار خانوار از قزلباشان ایران همراه نادرشاه افشار و جمعی دیگر با احمدشاه ابدالی، وارد افغانستان شدند و در هرات، قندهار، غزنی و کابل ساکن شدند. قبایلی همانند: بیاتی، شیرازی، کرد، خواف، جوان شیر ریکا، شاهسوندی تقریباً تماماً شیعهاند.([۱۶])
هندوها
اقوام هندو در سالهای ۱۹۲۸ م (۱۳۰۷ ش) در کشور افغانستان به نامهای سوور، کتری، بیش، برهمن، ادوره و سکه که تقریباً صدهزارخانوار در قندهار، غزنین، خوست، ارگون، کابل، جلال آباد و توابع و محلات آنها مقیم بودند. و بیشتربه دکانداری، بزازی، نویسندگی، تجارت، صرافی و کشاورزی مشغول بودند.([۱۷])
ولی در آمار دولتی در سال ۱۹۶۱ م (۱۳۴۰ ش) جمعیت آنان بیست هزار ذکر گردیده است. در دوران جهاد از آنها خبری نیست شاید به هندوستان مهاجرت کرده باشند پس افغانستان صددرصد مسلمان به حساب میآید.
نورستانیها:
اقوام نورستانی در اصل یونانی هستند که بعدها به دین اسلام مشرف شدهاند و متشکل از ۴ قوم نسبتاً بزرگ میباشد. کاموز، هلّار، سلّار، کاموج و پانزده فرقه کوچکتر دیگر نیز وجود دارند که در فرمانداریهایی همانند: لغمان، کاپیسا، ننگرهار کنر، و بدخشان زندگی میکنند.
تعداد جمیعیت آنان در سال ۱۳۰۷ش، نیم میلیون نفر برآورده شده است ولی طبق آمار دولتی تقریباً صدهزار ذکر شده است. تعدادی از این قوم شیعه هستند و علیاللهی هم دارند.([۱۸])
بلوچها:
قوم بلوچ که از اقوام معروف افغانستان هستند بیشتر در قندهار، کابل، کجران و نوار مرزی ایران سکونت دارند اکثراً شیعهاند خصوصاً بلوچهای قندهار و کجران.([۱۹]) بلوچها به زبان بلوچی حرف میزنند و از نظر آمار، حکومتهای افغان تعداد آنها را خیلی کم مینویسند (هفتاد هزار نفر) از آن جایی که بلوچها و نورستانیها در همسایگی پشتونها قرار دارند اکثریت آنان را به نام پشتون قلمداد میکند.
عربها:
عرب غیر قریش به تعداد پنج هزار خانوار در جلال آباد و کابل زندگی میکنند و عربهای بالا حصار کابل شیعهاند.
حبشیها:
این قوم به تعداد ۲۵۰ خانوار در هرات و کابل زندگی میکنند و اغلب شیعهاند.
کشمیریها:
در کابل و قندهار و جلال آباد مقیم هستند، کشمیریهای کابل شیعهاند.
مغول جغتای:
فرقه مغول جغتای به تعداد ۱۲۵۰ خانوار در کوه جمشیدی و ککرک غزنی زندگی میکنند و تماماً شیعهاند.
کیانیها:
فرقه کیانی که تعدادشان به ۷۵۰ خانوار میرسند، در قندهار و هرات زندگی میکنند و اغلب شیعهاند.([۲۰])
([۱]) محمد حسین پاپلی یزدی، افغانستان، اقوام، کوچ نشینی ص ۲۰۰٫
([۲]) میرمحمد صدیق، فرهنگ افغانستان در پنج قرن اخیر ج ۲ ص ۳۴۲٫
([۴]) بصیر احمد دولت آبادی، شناسنامه افغانستان ص ۱۶۲٫
([۵]) BRITANNICA ENCYCLOPEDIA 2004 EDITION.CD.
([۶]) BRITANNICA ENCYCLOPEDIA 2004 EDITION.OP.CIT.
([۷]) ملافیض محمدکاتب، نژاد نامه افغان ص ۱۳۵-۱۴۰٫
([۸]) بصیراحمد دولت آبادی، شناسنامه افغانستان ص ۳۱۰٫
([۹]) محمدحسین فرهنگ، جامعه شناس و مردم شناس شیعیان افغانستان ص ۱۵۴-۱۵۵٫
([۱۰]) میثاق وحدت شماره ۵ ص ۸٫
([۱۳]) سید محمد حسین فرهنگ جامعه شناس و مردم شناس شیعیان افغانستان ۱۳۸۰ قم مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره).
([۱۴]) فصل نامه سراج ۱۳۷۶ شماره ۱۲ ص ۲۰٫
([۱۵]) ماهنامه حبل الله شماره ۹۵ ص ۴۲٫
([۱۶]) جامعهشناسی و مردمشناسی شیعیان افغانستان، سید محمدحسین فرهنگ قم مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره) ۱۳۸۰ ص ۵۰٫
([۱۸]) ماهنامه حبل الله شماره ۹۶ ص ۷۱ نژاد نامه افغان.
([۲۰]) سید محمد حسین فرهنگ جامعه شناس و مردم شناس افغانستان ص ۵۱٫
منبع: برگرفته از کتاب بررسی ریشه های تاریخی تشیع در افغانستان؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی