معاد

معاد، در عقل و فطرت هر انسانى جایگاه قابل توجّهى دارد، زیرا کیست که نپرسد و یا نخواهد بداند که آینده انسان و جهان چه مى شود؟ پایان عمر و تلاش ما به کجا مى رسد؟ نتیجه و هدف از زندگى چیست ؟ آرى این سؤ الها براى همه مطرح است .در پاسخ به این سؤ ال ها دو جواب داریم :الف : تمام ادیان الهى با استدلالى که در آینده بیان خواهیم کرد، آینده جهان و انسان و نتیجه کارها و تلاش او را بسیار روشن وامیدوار کننده و روح بخش مى دانند، قرآن مى گوید : و اءنّ اِلى ربّک المنتَهى (۱) همانا نهایت و پایان به سوى پروردگارت مى باشد.ب : مکتب هاى مادّى ، آینده جهان و انسان را بن بست ، تاریک ، فانى و نیستى مى دانند و این دید بسیار خطرناک و یاءس آور است ، علاوه بر این چنین مکتب هایى هیچ گونه دلیل علمى هم براى عقیده خود ندارند.قرآن دراین باره مى فرماید: و قالوا ما هِىَ الاّ حیاتُنَا الدُّنیا نَموتُ و نَحیى و ما یُهلکُنا الاّ الدّهر و ما لَهم بِذلکَ مِن عِلمٍ اِنْ هم الاّ یَظنُّون (۲)کسانى که ایمان به قیامت ندارند گفتند: زندگى جز همین چند روز دنیا نیست که ما هم در آن مرگ وحیاتى داریم وبعد هم روزگار ما را نابود مى کند.ولى این انکار و گفته ها روى علم و دلیل نیست ، بلکه تنها یک سرى وَهم و خیالى باطلى است که آنها دارند.ریشه ها و زمینه هاى فطرىگرچه افرادى به زبان معاد را نمى پذیرند، ولى ناخودآگاه در عمق جان خود احساس ابدیّت براى انسان دارند و گاه وبیگاه از خود علامت هایى نشان مى دهند که دلیل آن است که با وجود مرگ و پوسیده شدن جسم ، حاضر نیستند انسانیّت و شخصیّت واقعى او را نابود و نیست شده بدانند. ما نمونه هایى از این علامت ها را در اینجا بیان مى کنیم :۱ تمام منکران معاد به قبر نیاکان خود احترام مى گذارند.۲ نام شخصیّت هاى مرده را بر روى خیابان ها و مؤ سسات و مدارس و دانشگاه ها و… مى گذارند.۳ همه آنها میل دارند که بعد از مرگ نامشان به نیکى برده شود.۴ نام نیاکان خود را روى فرزندان خود مى گذارند.۵ گاهى مردگان خود را مومیایى مى کنند تا فاسد نشود.اگر منکران معاد ، مرگ را نابودى انسان مى دانند، این قبیل اعمال چه توجیهى دارد؟ و چون آنان مردن را نیستى و هیچ مى دانند، پس به گفته خودشان احترام مرده یعنى احترام هیچ و نام مرده یعنى نام نیستى و چرا براى نیست و هیچ شده ، مقبره مى سازند و دسته گل روى قبر مى گذارند و به نام مردگان نامگذارى مى نمایند؟! آرى اینها همه نشان مى دهد که مخالفان معاد هم در دل یک نوع ایمانى (گرچه بسیار ضعیف ) به بقاى روح ، انسانیّت و شخصیّت انسانى دارند که با مرگ از بین نمى رود. باز هم کمى توضیح دهیم :راستى اگر مردن نابودى است ، مومیایى کردن مردگان که در طول تاریخ بوده چه تفسیرى دارد؟اگر مرگ را نابودى مى دانند، چرا اقوام و نسل ها نام نیاکان خود را روى فرزندان خود مى گذارند و به آنان افتخار مى کنند؟ و اگر کسى به قبر پدرشان بى احترامى کند، با او مى جنگند و ساختمان هاى با عظمت بر قبر آن بنا مى کنند و در فرقه هایى حتّى همراه مردگان خود، طلا، شمشیر و لباس دفن مى کنند؟آیا کسى حاضر است نام هیچ را روى فرزندش بگذارد؟ یا به خاطر لگدى که به قبر هیچ مى خورد بجنگد؟ یا بر قبر هیچ ساختمان بسازد؟ یا با هیچ ، طلا و شمشیر دفن کند؟ یا به نام هیچ ، افتخار کند؟ آیا انسان حاضر است در برابر قبر هیچ ، اداى احترام کند؟(۳)آرى ، انسان از درون فطرت خود احساس بقا و جاودانگى مى کند و یکى از وسائل تشویق را نام نیک در تاریخ مى داند. این از یک سو و از سوى دیگر یکى از احساسات درونى انسان احساس غربت است ، دنیا براى او تنگ است ، با همسر، باغ و مسافرت هم موقّتاً خود را سرگرم مى سازد، ولى پس ‍ از چندى باز از درون احساس کمبود مى کند، همه وسائل رفاه هم او را سیر نمى کند، گاهى به فکر خودکشى مى افتد، گاهى مى پرسد هدف آفرینش ‍ چیست ؟ چرامن هستم ؟ تمام این وسوسه هاى درونى نشان مى دهد که انسان احساس غربت مى کند و این جهان با تمام گستردگیش براى او تنگ ، جسم براى او قفس و دنیا براى او زندان است که این احساس نیز یکى از زمینه هاى ایمان به روزى است که در آنجا انسان سیر مى شود و به تمام آرزوها و اهدافش مى رسد، زیرا پاسخ هر نیاز و احساس و وسوسه درونى در بیرون موجود است . مثلاًاحساس تشنگى با آب و احساس شهوت با زناشویى و احساس غربت هم با معاد پاسخ داده مى شود.هدایت صحیح ریشه هاهر احساسى که در نهاد انسان است ، دو گونه مى توان به آن پاسخ داد:۱ پاسخ موقّت ، کاذب و موهوم .۲ پاسخ مستدلّ، دائمى و صادق .مثلا شخصى که احساس تشنگى مى کند، هم مى توان او را به چشمه هاى زلال هدایت کرد و هم مى توان او را به سراب و آب نماهایى دروغین معرفى نمود، و یا طفلى که از درون احساس گرسنگى مى کند، هم مى توان او را به پستان پرشیر مادر رساند و هم مى توان پستانک خشک را به جاى پستان در دهن او قرار داد.آرى ، تمام احساس هاى صادقانه را دو گونه مى توان پاسخ داد؛ پاسخى واقعى و دائمى و یا پاسخى کاذب و موقّت .حضرت على علیه السّلام مى فرماید: حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله آمد تا مردم را از بندگى بت ها به بندگى خدا و از اطاعت خلق به اطاعت خالق هدایت کند.(۴)بنابراین اصل و اساس ستایش و عشق در انسان وجود دارد که اگر این میل درونى به حق هدایت نشود، از موهومات و خرافات سر در مى آورد.پاسخ خداوند توسّط پیامبرانتا کنون گفتیم که همه انسان ها در درون خود احساس جاودانگى و میل به بقا دارند و این احساس باید صادقانه و مستدلّ پاسخ داده شود. حال ببینیم پیامبران در این زمینه چه مى گویند، البتّه ما سیمایى از این پاسخ ‌ها را نقل و در صفحات آینده ان شاءاللّه استدلال این پاسخ ‌ها را هم بیان خواهیم کرد، انبیا مى گویند:۱ انسان بیهوده آفریده نشده است ؛ اءفَحَسِبتم انّما خلقناکم عَبَثا(۵)۲ در آفرینش انسان هدفى بس بزرگ در کار است و آن انتخاب راه حق از میان تمام راهها و بندگى و تسلیم خدا از از میان تمام انواع بندگى ها و تسلیم ها است ؛ و ما خَلقتُ الجِنّ و الانس اِلاّ لیعبدون (۶)۳ براى آنکه انسان در هدفش موفق شود، تمام امکانات طبیعى را براى او قرار داده و همه چیز را مسخّرش نموده ایم ؛ سَخَّر لکم ما فى الارض (۷)۴ به او بشارت و هشدار دادیم که کار نیک و بد تو در هر شرایط و هر مقدارى که باشد، زیر نظر و مورد حساب قرار مى گیرد؛ فَمَن یَعمل مِثقالَ ذَرّه خیرا یَرَه و مَن یَعمل مِثقالَ ذَرّه شرّا یَرَه (۸)۵ انسان در گرو عمل خویش است ؛ کلّ نَفسٍ بِما کَسَبت رَهینَه (۹)۶ حتّى از گوش ، چشم و دل انسان واز شنیدنى ها، گفتنى ها و فکر کردنى ها بازپرسى مى شود؛ اِنّ السَّمعَ و البَصَر و الفُؤ ادَ کلّ اولئِکَ کان عنه مَسئولا(۱۰)۷ خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمى کند؛ اِنّ اللّه لایُضیعُ اءجرَ المحسِنین (۱۱)این دیدگاه ها، پاسخى است که انبیا به آن زمینه هاى فطرى مى دهند، البتّه هر یک از بیانات فوق وابسته به یک سرى دلائل عقلى است که به خواست خداوند در بخش هاى آینده مطرح کرده وبررسى مى کنیم .راههاى اثبات معادمراحل وجود و هستىبراى اثبات هر وجود و موجودى سه شرط و مرحله لازم است :الف : امکان شدن .ب : دلائل وقوع .ج : نبود مانع .بنابراین بهتر است ببینیم اساساً معاد یک واقعیّت شدنى است یا نشدنى ؟ یعنى آیا از نظر عقل محال نیست ؟ و بعد از آنکه امکان آن براى ما روشن شد، دلیل معاد چیست ؟ زیرا تنها ممکن بودن کافى نیست ، بلکه هر کار ممکنى تا دلیل و علّت نداشته باشد واقع نمى شود، و در مرحله سوّم بحث دراین است که مانعى براى معاد نیست .این سه شرط براى معاد نیز وجود دارد که به ترتیب بیان مى کنیم :الف : امکان معاددر طول تاریخ ، هیچ کس دلیل علمى براى نبودن معاد نیاورده است وتنها چیزى که مخالفان معاد زمزمه مى کنندآن است که مگر مى شود انسانِ مرده اى که ذرّاتش پوسیده و پخش شده است بار دیگر زنده شود؟ آیا این محال نیست ؟پاسخ عقل و قرآن آن است که بدون شک و تردید این کار شدنى است ، زیرا هم در فکر قابل تصوّر است و هم دائماً در شبانه روز نمونه هایى از زنده شدن مردگان را به چشم خود مى بینیم .گرچه استدلال هاى ما از قرآن است ، لیکن قرآن فکر و عقل ما را دعوت به اندیشه مى کند و مى گوید: آیا کسى که نمونه هاى کارش را هر روز و شب و در هر فصل و سال مشاهده مى کنید، باز جایى براى استبعاد و انکار عمل و کارى از او وجود دارد؟!امام جوادعلیه السّلام مى فرماید: خوابیدن و بیدارشدن ، بهترین نمونه اى است که مردن و زنده شدن را براى ما قابل درک مى کند. آرى مرگ یک خواب طولانى و شدیدى بیش نیست .بهار و پائیز درختان ، نمونه دیگرى از زنده شدن و مردن گیاهان است ، در سوره فاطر مى خوانیم : خداست که بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگیزد و آنرا به شهرها و مناطق مرده روانه مى کند و پس از باریدن ، آن شهر مرده را زنده مى کند، سپس مى فرماید: کذلِکَ النُّشور(۱۲) یعنى زنده شدن مردگان هم مانند زنده شدن درختان و گیاهان است .در جاى دیگر مى فرماید: و اَحیَینا بِهِ بَلدَهً مَیّتا کذلِکَ الخُروج (۱۳) ما به واسطه باران شهر مرده را زنده کردیم ، همچنین است خروج شما در قیامت .بنابراین ، نمونه هاى زنده شدن در آفرینش و جهان هستى هر روز و شب و هر سال و فصل پیش چشم ما مى درخشد و مساءله زنده شدن مرده (با آن همه عظمت ) را براى ما ساده و ممکن جلوه مى دهد.نمونه هاى دیگر براى امکان معادقرآن براى اثبات اینکه زنده شدن مردگان کار محالى نیست ، نمونه هاى فراوانى را بیان مى کند، از جمله :الف : شخصى استخوان پوسیده اى را از دیوار کند و با فشار دست آن را پودر کرد (و با یک دنیا غرور و نِخوت ) به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله گفت : کیست که دوباره این استخوان پوسیده متلاشى شده را زنده کند؟خداوند به پیامبرش مى فرماید: قل یُحیِیهَا الّذى اءنشَاءها اوّلَ مَرّه (۱۴) به او بگو: همان خدایى که مرتبه اوّل او را آفریده ، بعد از متلاشى شدن هم مى تواند دوباره آن را خلق کند.اگر سازنده کالایى بگوید که من محصول کارخانه ام را باز کرده و دوباره بهم متّصل مى کنم ، سخن گزافى نگفته است ، زیرا ساختن از باز کردن و دوباره بستن مهم تر است .ب : حضرت عُزیرعلیه السّلام (۱۵) در سفرى از کنار آبادى خراب شده اى عبور مى کرد، از روى تعجّب (نه انکار) پرسید: چگونه خدا اینها را پس از مرگ زنده مى کند؟! خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صد سال زنده کرد و از او پرسید: چقدر در اینجا مانده اى ؟ آن پیامبر گفت : یک روز یا نصف روز.خداوند فرمود: تو صد سال است که اینجا هستى ، به الاغى که سوارش ‍ بودى و غذایى که همراه داشتى نگاه کن و قدرت خدا را دریاب که چگونه الاغ ، مرده و پوسیده و متلاشى شده ، ولى غذایى که باید بعد از یکى دو روز فاسد شود، صد سال است که سالم نگاهدارى شده است ، حالا براى اینکه زنده شدن مردگان را با چشم خود ببینى نگاهى به همین استخوان هاى پوسیده الاغ کن که در جلو چشم تو آنرا از زمین بلند و گوشت و پوست و روح را به او بر مى گردانیم تا براى آیندگان نشانه ودرسى باشد.آن حضرت زمانى که هم زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صدساله را دید گفت : مى دانم که خدا بر هر کارى قدرت دارد.(۱۶)ج : حضرت ابراهیم علیه السّلام از کنار دریایى مى گذشت ، لاشه اى را دید که گوشه اى از آن در دریا و قسمت دیگرش در خشکى قرار داشت و حیوانات دریایى و صحرایى و پرندگان بر سر آن ریخته و هر ذرّه اى از آن را یک نوع حیوانى مى خورد، همین که این منظره را دید از خدا پرسید: روز قیامت چگونه مردگان را زنده مى کنى ؟ (در حالى که ذرّات این لاشه در دریا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدن حیوانى گردیده است )خداوند از ابراهیم پرسید: آیا ایمان به معاد و قدرت من ندارى ؟ گفت : چرا ولى با مشاهده عینى ، آرامش دل پیدا مى کنم .آرى ، استدلال و منطق تنها مغز و فکر را آرام مى کند، ولى تجربه و مشاهده دل را آرامش مى بخشد.خداوند به ابراهیم فرمود: چهار نوع پرنده را بگیر و پس از ذبح و کشتن ، گوشتشان را در هم مخلوط کن و بر بالاى چند کوه بگذار و سپس یک یک آن پرندگان را صدا کن و ببین چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در کنار هم قرار مى گیرد و به شکل پرنده اوّل ساخته مى شود.حضرت ابراهیم علیه السّلام خروس ، کبوتر، طاووس و کلاغ را گرفت و ذبح نمود و گوشتشان را کوبیده و در هم مخلوط کرد و بر سر ده کوه نهاد، سپس هر یک از آن پرنده ها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها که بر سر هر قله کوهى بود، بهم متّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرنده کامل در آمدند.(۱۷)آرى ، خداوند براى امثال حضرت ابراهیم که در کلاسهاى ابتدایى و متوسطه قبول شده اند، مرحله بالاترى دارد و آنان را به آزمایشگاه هاى مخصوص خود در نظام هستى مى برد، ولى براى کسانى امثال ما که از پلّه هاى اوّل هم بالا نرفته ایم ، از مقام شهود، حضور، معراج ، ملکوت و یقین خبرى نیست .بنابراین وسوسه منکران معاد در دو چیز است :اوّل اینکه آیا مى شود استخوان پوسیده زنده شود؟ و قالوا ءاِذا کنّا عِظاما و رُفاتا ءانّا لَمبعوثون خَلقا جَدیدا(۱۸) مى گویند: آیا هنگامى که ما استخوان هاى پوسیده و پراکنده اى شدیم ، دگر بار آفرینش تازه اى خواهیم یافت ؟!دوّم اینکه بر فرض زنده شدن استخوان هاىِ پوسیده ممکن باشد، این کار توسّط چه کسى انجام خواهد گرفت ؟ فسیَقولونَ مَن یُعیدُنا قُلِ الّذى فَطَرکم اوّلَ مَرّه (۱۹) مى پرسند چه کسى دوباره ما را برمى گرداند؟ به آنها بگو: همان خدایى که بار اوّل شما را آفرید.کسانى که اینقدر بهم پیوستن اجزاى متلاشى مردگان و زنده شدن آنها را بعید مى دانند، چرا در اصل آفرینش شکى ندارند؟ اصل آفرینش که از دوباره آفریدن مشکل تر است ! اگر یک کارگر ساده خشت مال بگوید که من خشت خودم را خرد مى کنم و دوباره از نو از همان خاک ، خشت تازه اى مى سازم ، آیا اینقدر تعجّب مى کنند؟! اگر کسى که هواپیما مى سازد بگوید: من این هواپیما را باز مى کنم و درهم مى ریزم و دوباره مى سازم ، آیا باید در سخن او شک کرد؟ هرگز، زیرا بازکردن و بستن به مراتب از ساخت اوّل آسانتر است و کسى که کار مشکلى انجام داد، کار آسان تر را هم مى تواند انجام دهد. (گرچه نزد خدا و قدرت بى نهایت او هیچ چیز مشکل نیست .)به سراغ قرآن مى رویم که در این زمینه مى فرماید: او خدایى است که خلق و آفرینش را پدید آورد و سپس آن را باز مى آورد و باز آوردن آسان تر است . هُو الّذى یَبدؤ ا الخَلقَ ثمّ یُعیدُه و هُو اَهوَنُ عَلیه (۲۰)باز هم چند مثال ساده دیگر بیاوریم که چگونه از ذرّات پخش شده و بى جان ، موجودى جاندار ساخته مى شود:۱ گاو علف مى خورد و از ذرّات علف شیر بیرون مى آید.۲ انسان قطعه نانى میل مى کند و از درون آن اشک ، خون ، استخوان ، مو، ناخن و گوشت و… ساخته مى شود.۳ بسیارى از پارچه ها از نخى است که از دل نفت بیرون کشیده شده است .۴ فلزى که ذوب مى شود، کف هاى درون خود را خارج و بیرون مى ریزد.۵ مَشک دوغى را مکرر تکان مى دهید، سپس ذرّات پخش شده چربى همه یکجا و بر روى آن جمع مى شود.چگونه قبول مى کنید که دستگاه گوارش گاو بتواند شیر را از علف بیرون کشد، انسان بتواند نخ را از دل نفت بیرون آورد و شما بتوانید با حرکتى که به مشک مى دهید ذرّات پخش شده چربى را جمع نمایید، امّا همین که مى شنوید خدا زمین را حرکت مى دهد؛ اِذا زُلزِلَت الارضُ زِلزالَها(۲۱) و ذرّات استخوان هاى پوسیده ما را از هر جایى که باشد یک جا جمع مى کند، قبول نمى کنید؟در پایان این بحث ، چند آیه ساده و کوتاه است را متذکّر مى شوم ، از جمله :کما بَدَاءکم تَعُودون (۲۲) همان گونه که شما را در آغاز پدیدآورد، زنده مى کند.و لَقَد عَلِمتُم النَشاءهَ الاُولى فَلولا تَذَکّرون (۲۳) اى منکران معاد! شما که به آفرینش نخستین آگاهى دارید، پس چرا پند نمى گیرید و باز لجاجت مى کنید؟فَلیَنظُرِ الانسانُ مِمّ خُلِق خُلِقَ من ماءٍ دافِق یَخرُجُ من بَین الصُّلبِ و التّرائِب اِنّه على رَجعِه لَقادِر(۲۴) باید انسان بنگرد که از چه خلق شده ، از آبى جهنده آفریده شده که این آب جهنده از میان کمر و دنده ها بیرون مى آید. آرى ، خدایى که شما را از چنین آبى آفرید از برگردانیدن انسان و دوباره زنده کردنش تواناست .اءلَیس ذلِکَ بِقادرٍ على اءن یُحیِى المَوتى (۲۵) آیا خدایى که شما را از نطفه آفرید، نمى تواند دوباره مردگان را زنده کند؟اءفَعَیِینا بِالخَلقِ الاوّلِ بل هم فى لَبسٍ من خَلقٍ جَدید(۲۶) مگر ما از خلقت اول وامانده شدیم که آنها از خلقت جدید و دوباره در شک و شبهه افتاده اند.اءوَلَم یَروا انّ اللّه الّذى خَلَق السّمواتِ و الارضَ قادِرٌ على اءن یَخلُقَ مِثلَهم (۲۷) آیا مشاهده نمى کنند خدایى که آسمان ها و زمین را آفرید، مى تواند مثل این مردم را نیز بیافریند؟اءوَلا یَذکُر الانسان اءنّا خَلقناه من قَبل و لم یَکُ شَیئا(۲۸) آیا کسى که معاد را باور ندارد به یاد ندارد که ما از اوّل او را آفریدیم در حالى که هیچ نبود؟چون بناى این نوشتار بر فشرده گویى است ، بنابراین از نمونه هاى دیگرى که در قرآن آمده و از ماجراهایى نظیر داستان اصحاب کهف که بیدارشدن یک عدّه جوانمرد خداشناس بعد از ۳۰۹ سال خواب است ، صرف نظر مى کنیم .ب : دلائل معادگفتیم که براى باور به وقوع هر امرى و هر کارشدنى سه مرحله لازم است : اوّل امکان شدن آن است که توضیح دادیم .دوّمین مرحله علّتِ شدن و یا دلائل معاد است ، زیرا تنها امکان زنده شدن کافى نیست . مثلاً انسان بسیارى از کارها را انجام مى دهد و امکان انجام دادن آن را دارد، لیکن دلیلى هم مى خواهد. آرى آب خوردن براى همه ما امکان دارد امّا تا تشنگى نباشد آن را نمى آشامیم ، حرف زدن ، راه رفتن و سایر کارها، انجام همه آنها براى ما امکان دارد، امّا تا علّت و دلیلى نباشد انجام نمى دهیم .بنابراین هر کار ممکنى غیر امکان آن ، دلیل هم مى خواهد. ما در اینجا به خواست خداوند دلائل معاد را فشرده و ساده بیان مى کنیم ، زیرا در این زمینه مفصلاً کتاب هایى نوشته شده که خداوند به نویسندگان و خوانندگان آنها اجر بزرگ عطا فرماید.براى معاد دلائل محکمى مى توان بیان کرد که هم عقل و هم قرآن آن را تاءیید فرموده باشد و ما تنها به دو دلیل اکتفا مى کنیم : یکى عدل خداوند و دیگرى حکمت خداوند.دلیل اوّل معاد: عدل خدادر قرآن آیات فراوانى به چشم مى خورد که از عقل ها و وجدان ها سؤ ال مى کند که آیا خوبان وبدان با هم مساوى هستند و هیچ تفاوتى نخواهند داشت ؟اءم نَجعَلُ الّذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحاتِ کالمفسِدینَ فِى الارض اءم نَجعَل المتّقین کالفُجّار(۲۹) آیا مؤ منین وکسانى که عمل شایسته انجام داده اند مانند مفسدین قرار داده ایم و آیا متّقین را همچون فجّار و جنایتکاران یکسان قرار مى دهیم ؟!در جاى دیگر مى خوانیم : اءفَنَجعلُ المسلِمینَ کالمُجرِمین (۳۰) آیا ما مسلمانان را همچون مجرمان قرار مى دهیم ؟!اءفَمَن کان مؤ مِنا کمَن کانَ فاسِقاً لایَستَوون (۳۱) آیا مؤ من و فاسق یکسانند؟! هرگز چنین نیست .اءم حَسِبَ الّذینَ اجْتَرِحوا السّیئاتِ اءن نَجعلهم کالّذین آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحات (۳۲) آیا گناهکاران گمان دارند که ما آنها را همچون مؤ منین و کسانى که عمل صالح انجام داده اند قرار مى دهیم ؟چون خداوند عادل است باید معاد و حسابرسى باشد و چون دنیا محدود است باید معاد باشد واگر قیامت نباشد به عدالت خداوند ضرر مى زند.توضیح آنکه مردم در برابر فرمان هاى خدا و انبیا دو دسته هستند: عدّه اى موافق و گروهى مخالف . قرآن نیز در بیان این حقیقت مى فرماید: فَمِنکُم کافِرٌ و مِنکُم مؤ من (۳۳) بعضى از شما ایمان آورده اید و گروهى هم کافر شدید.از سوى دیگر در دنیا یا جزاى واقعى اعمال نیست و یا به ندرت گوشمالى هایى جزئى به چشم مى خورد، که اگر باشد به اندازه متعادل نیست و دیر یا زود خوبان و بدان از دنیا مى روند و اگر حساب و جزایى در جاى دیگر مثل قیامت در کار نباشد و با مردن همه نابود شوند، پس عدالت خدا چه مى شود؟ آرى چون خداوند عادل است و در دنیا هم جزاى کافى نیست ، پس باید در سراى دیگر جزا و پاداش باشد.پرسش و پاسخسؤ ال : چرا خداوند در همین دنیا جزا نمى دهد؟ آیا بهتر نبود معامله نقدى مى شد و هر نیکوکار یا گناهکار در این دنیا حسابش تصفیه مى گرید تا دیگر نیازى به قیامت نداشته باشیم ؟این سؤ ال پاسخ ‌هاى متعدّدى دارد که ما به بعضى از آنها اشاره مى کنیم :پاسخ اوّل : به دیگران هم سرایت مى کندتوضیح آنکه : برفرض من یک سیلى به صورت مظلومى زدم و خداوند در همین دنیا مرا کیفر داد و مثلاً دستم فلج شد، هنگامى که به منزل مى روم تمام بستگان که دست فلج مرا مشاهده مى کنند رنج مى برند، در حالى که بستگان من گناهى نکرده اند.آرى ، دنیا جاى سرایت است ، یعنى رنج و خوشى من به دیگران هم سرایت مى کند و در این صورت اگر جزا در این دنیا باشد، نوعى بى عدالتى و ظلم است . امّا در قیامت پیوندها گسسته و هر کسى به فکر خویش است و به گفته قرآن حتّى انسان از فرزند و همسر خود فرار مى کند و فقط در فکر نجات خویش است . در آنجا اگر بلایى بر سر مجرم آمد به دیگران سرایت نمى کند.ممکن است بگویید: پس ما هیچ مجرمى را تاءدیب نکنیم ، زیرا بستگانش ناراحت مى شوند؟ ولى پاسخ این است که هرگاه بخاطر ناراحت شدن چند نفر از بستگان دزد، مثلاً دست او قطع و یا با شلاق ادب نشود، یک نوع دلهره در کلّ جامعه از طریق افراد فاسد به وجود مى آید و در اینجا باز بى عدالتى است که ما به خاطر ناراحت شدن بستگان یک مجرم ، امنیّت کلّ جامعه را به خطر اندازیم و لذا در این موارد چاره اى نیست که ما مصلحت جامعه را بر مصلحت افراد مقدّم بداریم .پاسخ دوّم : مخالف اختیار و آزادى مردم استاگر خداوند در دنیا پاداش و کیفر دهد، مردم یا از ترس و یا از روى طمع ، عمل بد انجام نمى دهند و خوب مى شوند و این نوع خوبى قهرى است و چندان ارزش ندارد. انسان باید مختار و آزاد باشد و گناه نکند.اگر خداوند به هر فردى که کار خیرى انجام داد، فلان باغ ، کاخ ، مال و مدرک را در دنیا بدهد، همه مردم زاهد، عابد و مسلمان مى شوند و این ارزشى ندارد، شرف انسان به آزادى و انتخاب اوست وگرنه عبادت قهرى را میلیون ها میلیون ملائکه داشتند، ولى خدا انسان را آفرید تا در میان هواها و هوسها و گرایش هاى ضد و نقیض ، یکى را انتخاب نماید.انتخاب ، معیار ارزش در اسلاماساساً قرآن از کسانى بیشتر ستایش مى کند که در میان دو راه حق و باطل ، با وجود کشش هایى که باطل دارد هوسها را زیر پا گذاشته ، جاذبه ها را نادیده گرفته وآنگاه راه خدا را انتخاب نمایند. در این باره نمونه هاى زیادى در قرآن داریم ، از آن جمله :۱ حضرت یوسفِ زیبا و جوان از یک سو و زلیخاى آماده و درهاى بسته از سوى دیگر، ولى او با شعار معاذَ اللّه (۳۴) دامن خود را حفظ مى کند.۲ حضرت ابراهیم علیه السّلام حدود صد سال به انتظار فرزند نشسته و آنقدر دعا کرده تا خداوند فرزندى همچون اسماعیل به او عطا کرده است ، در این حال فرمان خدا مى رسد که باید با دست خودت این فرزند را در راه خدا ذبح نمائى ! در اینجا حضرت ابراهیم علیه السّلام از طرفى در فشار عواطف و غریزه فرزند دوستى قرار گرفته واز طرفى نداى خدا را باید جواب دهد، در این میان وظیفه را انجام مى دهد و غریزه را مهار مى کند.این است مقام والاى انسانى که قرآن مى فرماید: فَلمّا اَسلَما وَ تَلّه لِلجَبین (۳۵) ابراهیم و اسماعیل هر دو تسلیم فرمان خدا شدند و حضرت ابراهیم صورت فرزند را براى ذبح بر روى خاک گذارد.۳ حضرت على و فاطمه وحسن و حسین علیهم السّلام در لحظه افطار با کمال نیاز و گرسنگى غذاى خود را به فقرا داده و به جاى غذا با آب افطار مى نمایند. درباره این ایثار و گذشت قرآن مى فرماید: وَ یُطعِمون الطَّعامَ عَلى حُبّه (۳۶) با کمال نیاز طعام خودشان را به دیگران دادند.۴ مردان خدا در دل شب با آن همه جاذبه اى که خواب دارد، براى استغفار و مناجات با خدا از رختخواب برمى خیزند. قرآن در این باره مى فرماید: تَتَجافى جُنوبَهم عَنِ المَضاجِع (۳۷) آنان پهلوى خود را از بستر خواب مى کَنند، و بِالاَسحارِ هُم یَستَغفِرون (۳۸) و سحرخیزند و در سحرها مشغول استغفار هستند.کوتاه سخن آنکه معیار ارزش عمل در بینش الهى آن است که انسان آنرا با کمال آزادى و از لابلاى جاذبه هاى مادى و کشش هاى غریزى انتخاب نماید و گرنه ارزشى ندارد.آرى ، اگر انسانى که داراى زبان است عصبانى شد، کلام بدى نگفت ارزش است ، انسانى که لال باشد و یا در حال عادّى ناروا نگوید، چندان کمال نیست .چنانکه گفتیم اگر در دنیا جزا باشد، مردم از ترس یا طمع خوب مى شوند و این نوع خوبى چندان ارزش ندارد، ولى در اینجا سؤ الى پیش مى آید و آن اینکه مگر وعده و بشارت به بهشت و هشدار به عذاب و جهنّم ، مردم را از ترس دوزخ و یا طمع به بهشت خوب و درستکار نمى کند؟در پاسخ مى گوییم : چون بهشت و دوزخ در این دنیا نیست ، انسان در نیکوکارى و خوب شدن خود اجبارى احساس نمى کند. آرى فرق است میان کسى که فردا بدهکارى دارد یا کسى که بدهى او چندین ماه دیگر است ؛ اوّلى در نگرانى و دلهره است ، ولى دوّمى که چند ماه فرصت دارد، به نوعى آرامش دارد.همچنین کیفر و پاداش فورى با کیفر و پاداش مدّت دار آن هم مدّت طولانى ، در نوع احساس انسان فرق دارد.بنابراین خداوند پاداش و کیفر را به تاءخیر انداخته تا با کمال آزادى از لابلاى غرائز، هوسها و گرایش ها، راه حق را برگزینند.پاسخ سومّ: در دنیا امکان جزا نیستسوّمین پاسخ این است که دنیا به خاطر محدودیّت هایى که دارد، امکان جزا براى نیکوکاران و جنایتکاران در آن نیست .مثلاً رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله که با تحمّل رنجهاى فراوان و طاقت فرسا وبا آوردن قرآن و احکام اسلامى ودر سایه تلاش پیگیر خود، قرن ها نسل هاى بشر را از گمراهى ، شرک ، جهل و تفرقه نجات داد، در دنیا چه خیرى مى توان به او داد که جبران همه آنها باشد؟! آیا غذایى بهتر از عسل و کباب ، فرشى بهتر از ابریشم و مَرکبى بهتر از هواپیما و امثال آن داریم ؟ آیا اینها همان چیزهایى نیست که گاهى جنایتکاران هم مورد استفاده خود قرار مى دهند؟ پس پاداش پیامبر صلّى اللّه علیه و آله در دنیا چه خواهد بود؟ آیا شهیدى که براى هدف مقدّسى از جان خود گذشته ، اکنون در دنیا هست تا به او جزا بدهید؟به علاوه گاهى جنایتکارانى پیدا مى شوند که صدها بلکه هزاران نفر بى گناه را مى کشند، چگونه در دنیا مى توان چنین فردى را به کیفر رساند؟ بر فرض او را اعدام کنیم ، قتل او در برابر یک نفر از هزاران اشخاصى است که کشته است ، پس خون باقى بى گناهان چه مى شود؟کیفر در دنیاشکّى نیست که جزاى کلّى باید در سراى دیگر باشد و این با بعضى از کیفرهاى موقّت ویا گوشمالى هایى که به بعضى در دنیا داده مى شود، منافات ندارد و در آیات متعدّدى از قرآن نمونه هایى از جزاى دنیوى مجرمان بیان شده است ، نظیر: ظَهَر الفَسادُ فِى البَرّ و البَحر بِما کَسَبت اءیدِى النّاس لِیُذیقَهم بَعض الّذى عَمِلوا لَعلّهم یَرجِعون (۳۹) به خاطر کار مردم در دریا و خشکى فساد پدید آمده تا خدا سزاى بعضى از اعمالشان را به ایشان بچشاند، شاید از گناه باز گردند.همچنین آیات فراوانى داریم که در باره مجرمان مى فرماید: لَهم فِى الدّنیا خِزىٌ در دنیا نیز براى گناهکاران ذلّت و خوارى و شرمندگى است ، لیکن این جزا در حقیقت گوشه و جزئى از کیفرى است که باید ببیند.بد نیست در اینجا به چند آیه کوتاه در این زمینه اشاره کنیم :قرآن مى فرماید: لَهم عَذابٌ فِى الحَیوهِ الدّنیا و لَعذاب الا خره اءشقّ(۴۰) براى آنها در دنیا عذاب است ، ولى عذاب روز قیامت سخت تر است .در آیه ى دیگر بعد از آنکه مى فرماید: هر که از یاد ما اعراض کند او را به زندگى و روزگار سختى در دنیا گرفتار مى کنیم ، چنین ادامه مى دهد: و لَعَذاب الا خرهِ اَشدُّ واَبقى (۴۱) عذاب روز قیامت سخت تر و پایدارتر است .در جاى دیگر مى خوانیم : ولَنُذیقنَّهم من العذاب الاَدنى دون العذاب الاکبر لعلّهم یَرجِعون (۴۲) ما حتما عذاب نزدیک را زودتر از عذاب بزرگ به آنها مى چشانیم تا شاید به فکر راه خطاى خود افتاده وبرگردند.درباره کسانى که بدون دلیل و برهان (فقط به خاطر تکبّر در برابر حق ) هر چه مى شنوند انکار کرده و شانه بالا مى اندازند مى فرماید: لَه فِى الدّنیا خِزىٌ و نُذیقهُ یَومَ القیامَهِ عَذابَ الحَریق (۴۳) به این افراد پر مدّعاى بى علم ، هم در دنیا خوارى و هم در قیامت عذاب سوزانى مى چشانیم .باز در جاى دیگر چنین مى خوانیم : لِنُذیقَهم عَذابَ الخِزىِ فى الحَیوه الدّنیا و لَعذابُ الا خِرَهِ اَخزى (۴۴) ما براى قوم عاد که در برابر پیامبرشان تکبّر ورزیدند بادى شدید و سرد آنهم در روزهاىِ شوم و ناگوار فرستادیم ، لیکن این گوشه اى از جزاى تکبّرشان است وعذاب خوارکننده تر را در قیامت مى چشند.البتّه در روایات متعدّدى نیز جزاى دنیوى به چشم مى خورد از جمله : در حدیث مى خوانیم : هر که براى دیگرى چاهى بکند خودش در آن واقع مى شود و خداوند جزاى بى احترامى به والدین و ظلم به مردم و کفران خدمات مردم را در همین دنیا داده و به قیامت حواله نمى دهد.(۴۵)پاداش در دنیاهمان گونه که کیفر و عذاب واقعى در قیامت است ، همچنین پاداش ‍ اصلى و کامل در قیامت است ، چون دنیا براى پاداش نیکوکاران نیز کوچک است ، ولى منافاتى با پاداش و ثواب در دنیا ندارد.در اینجا نیز نمونه هایى از آن را نقل مى کنیم :در سوره آل عمران بعد از بیان شهامت و استقامت رزمندگانى که هوادار انبیا بودند مى فرماید: فَاءتاهُم اللّهُ ثَوابَ الدّنیا و حُسْنَ ثَوابِ الا خِره (۴۶) خداوند به آنان هم ثواب دنیا و فتح و پیروزى مرحمت فرمود و هم پاداش نیک آخرت را.در باره حضرت ابراهیم علیه السّلام نیز چنین مى خوانیم : وَ آتَیناهُ فِى الدّنیا حَسَنه ما در دنیا به ابراهیم نیکى عطا کردیم .درباره پیامبران بزرگوار و طرفدارانشان مى خوانیم : اِنّا لَنَنصُرُ رسُلَنا والّذین آمنوا فِى الحَیوهِ الدّنیا(۴۷) ماپیامبران خویش و کسانى را که ایمان آورده اند در همین دنیا یارى مى دهیم .همانطور که گفتیم در دنیا امکان و ظرفیّت پاداش نیست و اگر در آیاتى سخن از پاداش یا کیفر در دنیا مى شود تنها گوشه و نمونه اى از پاداش و کیفر است ، ولى اصل جزا و پاداش در قیامت است .پاسخ چهارم : نظام زندگى بهم مى خوردجواب دیگر از آیه ۶۱ سوره نحل استفاده مى شود که مى فرماید: ولو یؤ اخِذُ اللّهُ النّاسَ بِظُلمِهم ما تَرَک عَلیها مِن دابّهٍ و لکن یُؤ خّرهم الى اءجَلٍ مُسمّىً(۴۸) اگر خداوند مردم را بخاطر ظلم و گناهشان کیفر دهد، هیچ جنبنده اى را بر زمین باقى نخواهد گذارد، لیکن خداوند زود کیفر نمى دهد و تا مدّتى که خودش مى داند به آنها مهلت داده و کیفر را تاءخیر مى اندازد.نظیر همین آیه را در سوره فاطر مى خوانیم : ولَو یُؤ اخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما کَسَبوا ما تَرک على ظَهرِها مِن دابّه (۴۹) هر گاه خدا بخواهد در دنیا جزا بدهد، هیچ کس و جنبنده اى روى زمین باقى نخواهد ماند و اساساً نظام زندگى بشر بهم خورده و پرونده انسان و زندگى او در زمین خاتمه مى یابد.بنابراین چون حکمت و اراده خدا بر آن است که موجودى آزاد و انتخابگر به نام انسان براى مدّتى روى زمین زندگى کند باید به خلافکاران هم مهلت دهد وگرنه هر گاه خلافى شد اگر خداوند هلاک کند، بشرى باقى نخواهد ماند، کیست که در برابر ذات مقدّس او خلافى نکرده باشد؟ و مگر بى ادبى وگناه در برابر فرمان او جزایى کمتر از نابودى دارد؟پاسخ پنجم : کیفر در دنیا کم لطفى استگر چه گوشمالى ها و کیفرهاى موقّت در دنیا عامل هوشیارى و توجه و زنگ بیدار باش است ، امّا اگر بطور کلّى در دنیا هر گناهکارى به کیفر برسد کم لطفى است ، زیرا شاید این گناهکار توبه کند و خلافکارى خود را اصلاح نماید و حقّى که کتمان کرده افشا نماید، چقدر ما نمونه هایى از گناهکاران را دیده یا شنیده ایم که توبه کرده و دست از گناه برداشته اند؟ و حتّى جنایتکارانى در آخرین فرصت ها و نزدیک مرگ تغییر مسیر داده اند، بنابراین آیا بهتر نیست انسان ضعیفى که اسیر شهوت ها و هوسها مى باشد و در دام شیطان ها قرار گرفته است تا پایان عمر به او مهلت داده شود تا شاید با یک جرقّه همچون حُر عوض شود، گرچه بعضى از این مهلت الهى سوء استفاده کنند و به ظلم وگناه خود ادامه دهند، لیکن در جمع به نفع انسان است . بنابراین لطف خدا اقتضا دارد که انسان در دنیا کیفر نشود و تا هنگام مرگ به او مهلت توبه و جبران خطاها داده شود.پاسخ ششم : گاهى کیفر و پاداش فورى عادلانه نیستپاداش و کیفر زمانى عادلانه خواهد بود که تنها به خود عمل توجه نکنیم ، بلکه به عوارض و لوازم آن هم دقّت کنیم و به قول قرآن : وَ نَکتُبُ ما قَدّموا و آثارَهُم (۵۰) ما هم عملکرد قبلى و هم آثار بعدى کارهایشان را ضبط مى نماییم .فرض کنید در یک مجلسِ با شکوهى شخصى آمد و چراغ را خاموش ‍ کرد و فرار کرد. خاموش کردن چراغ چندان جزائى ندارد، لیکن باید ببینیم که این خاموشى چه مسائلى را به وجود آورده است ؛ گاهى آتش روى فرش ‍ مى افتد و فرش را مى سوزاند، گاهى شخصى با اسلحه یا چاقو دیگرى را مجروح و زخمى مى کند، گاهى افرادى در اثر تاریکى از پله ها پرت مى شوند و خسارات غیر قابل جبران مى بینند. بنابراین نباید تنها مسئله خاموش کردن چراغ را مطرح و بر آن حکم صادر کنیم ، بلکه جزاى عادلانه هنگامى است که تمام مفاسدى را که در اثر آن کار او پیدا شده به حساب بیاوریم .یا گاهى شخصى هروئینِکشنده و یا داروى شفابخشى اختراع مى کند، دادن جزاى فورى به این قبیل اشخاص عادلانه نیست ، زیرا باید تا پایان عمر جهان صبر کنیم و ببینم هروئین چند نفر را کشت و یا داروى شفابخش ‍ او چه کسانى سالم را شفا داد، بعد جزابدهیم .و یا شخصى با یک فیلم ، کتاب ، نوار و سخنرانى ، ایجاد یک فساد یا صلاح مى کند وبراى سالها در مردم اثر خوب یا بد مى گذارد، در این موارد نباید در پاداش و کیفر عجله کرده تنها خود عمل را بررسى کنیم ، بلکه باید تا پایان عمرِ جهان صبر کنیم تا شعاع کار خیر و شرّ او را بسنجیم و سپس ‍ پاداش بدهیم ، این حرف علاوه بر اینکه پشتوانه عقلى دارد، از استدلال هاى قرآنى و حدیثى هم برخوردار است ؛ امّا قرآن همان آیه دوازدهم سوره یس که در چند سطر پیش خواندیم . و امّا در روایات ، پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: مَن سَنّ سُنّه حَسَنه فلَه اَجرُ مَن عَمِل بها و مَن سَنّ سُنّه سَیّه فلَه وِزرُ مَن عَمِل بها(۵۱) هر کسى یک راه و یا کار خوبى را بنا نهد، او نیز در پاداش تمام کسانى که در آن راه گام بر دارند و آن عمل را انجام دهند شریک است ، بدون آنکه از اجر دیگران کم شود و بالعکس هر که مرکز فساد و یا راه فسادى را پیش پاى مردم قرار دهد، علاوه بر آنکه روندگان در آن راه گناهکارند، گناهى همچون گناه مرتکبان براى شخص ‍ مؤ سّس نیز ضبط مى شود.خلاصه بحث : گفتیم دلیل اوّل معاد، عدل الهى است یعنى با سه مقدّمه ثابت مى شود که طبق عدالت باید قیامتى باشد و آن مقدّمات عبارتند از:۱ مردم در برابر گفتار و فرمان خدا و پیامبران دو دسته هستند: عدّه اى مخالف و گروهى هوادار.۲ دنیا نیز (به دلیل همان شش پاسخى که گفتیم ) جاى جزا نیست .۳ خداوند عادل است (و عدل او در جاى خود با دلائل محکم عقلى ثابت شده است .(۵۲))) و عمل افراد را بدون پاداش و جزا نخواهد گذاشت .بنابراین باید جایى براى جزا وجود داشته باشد که آن روز قیامت است .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.