مقدمه
با توجّه به سفارشها و تأکیدهای پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمّه طاهرین علیهمالسلام درباره برگزاری مجالس عزاداری برای امام حسین علیهالسلام میتوان دریافت که در این سفارشها فلسفهای نهفته است که آگاهی به آن میتواند عزاداریهای ما را با اهداف پیامبر صلیاللهعلیهوآله و ائمه طاهرین علیهمالسلام همسو و هماهنگ گرداند و لازمه این آگاهی یافتن به شرایط بحرانی همان قرن اول هجری است که بر جامعه اسلامی تحمیل شد و تا قرنها طول کشید، چنان که طبقه حاکمه و در کنار آنها عالمنمایان حقْگریز میکوشیدند برای مطامع خود اسلام را از درون و برون تهی و بیخاصیت کنند و در این راه، مجال و فضا را بر حافظان حقیقی دین تنگ کردند و همه امکانات را از آنها دریغ نمودند. لذا مراسم سوگواری عاشورا از بهترین و مؤثرترین عواملی بود که میتوانست در آن شرایط حساس اسلام را از دستبرد غارتگران مسلح نجات بخشد و بارقه امیدی به دلهای طالبان حق بتابد. بنابراین تشیع برای حفظ خود وابسته به مراسم عزاداری عاشورا شد، چنان که نمیتوان تشیع را بدون عاشورا تصور کرد. عاشورا از یک سو شیعیان و طالبان حق را دور هم گرد میآورد و از سوی دیگر مبانی تشیع را به آنها میآموخت و جرئت مبارزه و روحیه فداکاری برای حفظ اسلام به آنها میداد. چنان این مراسم با شیعه عجین شد که یکی از مهمترین نشانههای شناخت آنان گردید، بهطوری که با فرا رسیدن ایام عاشورا در هر شهر و کوی و برزنی که شیعیان زندگی میکردند شکل آنها به طور کلی تغییر میکرد و چهره غم و ماتم به خود میگرفت. شهرهای شیعهنشین ایران از جمله قم، ری و سبزوار چنین وضعی داشت، تا اینکه در قرن چهارم هجری آل بویه شیعه مذهب، مراسم عزاداری را که علامت و مشخصه بارز شیعه بود، با جدیّت تمام در قلمرو خود به ویژه بغداد رسمی اعلام کردند و گر چه با مخالفت بعضی از فرق سنی به ویژه حنابله روبهرو شدند، این مراسم را تا پایان حکومتشان یعنی تا نیمه قرن پنجم برگزار کردند. چنان این مراسم به صورت فرهنگ عامه درآمد که در قرون بعدی سایر مسلمانان هم که دوستدار پیامبر و اهل بیت او بودند تعلق خاطر ویژهای نسبت به واقعه کربلا پیدا کردند و آنها هم مانند شیعیان در ایام محرم برای خامس آل عبا عزاداری میکردند و رفته رفته سوگواری برای امام حسین علیهالسلام به صورت فرهنگ ایرانی درآمد، چنان که نه تنها مسلمانان، بلکه پیروان سایر ادیان مثل یهودیان و مسیحیان نیز که در ایران زندگی میکردند ارادتمند امام حسین علیهالسلام و یارانش شدند. بدین سان مراسم عزاداری نه تنها در شرایط بحرانی با تمام وجود از اسلام پاسداری نمود، بلکه رفته رفته فضایی ایجاد کرد که مسلمانان به ویژه مسلمانان ایران، نخست دوستدار اهل بیت شدند و با گذشت زمان از معتقدان به خط امامت و ولایت گشتند؛ از اینرو بود که سلاطین صفوی و نظریهپردازان مذهب تشیع برای رسمی کردن مذهب شیعه در ایران از آن بهره کافی گرفتند.
کارکرد مراسم عاشورا در رسمی کردن مذهب تشیع
هنوز پس از گذشت قرنها و با انجام تحقیقات متعدد، به این سؤال اساسی پاسخ قانعکنندهای داده نشده که شاه اسماعیل با چه ابزاری و با تکیه بر چه نیرویی و با پیشینه چه فرهنگی ایران را به عنوان کشوری شیعه شناساند، چنان که از آن پس دیگر هیچ طوفان سهمگینی نتوانست در عقیده و ایمان مردم خللی وارد کند. بنابراین شایسته است که درباره این مسئله مهم بیشتر مداقه نمود و جوابی در خور برای آن یافت. برای روشن شدن بحث ابتدا به طرح چند فرضیه میپردازیم و سپس درباره آنها گفت و گو میکنیم: ۱ ـ موفقیت شاه اسماعیل مرهون اِعمال قوه قهریه و قتل عام گسترده مخالفان بود. ۲ ـ اهل سنت برای حفظ جان خود تقیه اختیار کردند و به صورت ظاهر مذهب جدید را پذیرفتند، ولی در پنهان بر اعتقادات خود باقی ماندند. ۳ ـ گر چه شاه اسماعیل در آغاز از قوه قهریه بهره گرفت(۱) ـ قتلعامهای شاه اسماعیل در تبریز، بغداد، خراسان، خوزستان و دیگر بلاد فتح شده ـ لیکن برای ایجاد مذهبی پایدار و فراگیر به کار عمیق وگسترده فرهنگی نیاز بود که از طریق مجالس عزاداری، وعظ و خطابه میسّر گردید. بعضی از محققان با تکیه بر مطالبی که درباره استفاده شاه اسماعیل از زور در منابع آمده، رسمی شدن مذهب تشیع را در ایران به ضرب شمشیر آخته قزلباشها و تبر تبرائیان نسبت میدهند(۲)، در حالی که از یک مسئله مهم غفلت کردهاند و آن این است که رسمی شدن مذهب تشیع با آغاز سلطنت شاه اسماعیل و کشورگشایی او همزمان صورت گرفت. بنابراین عمده قتل عامهای شاه اسماعیل ناشی از کشورگشایی اوست و این در ایران به هنگام برآمدن سلسلهای و بر افتادن سلسلهای دیگر امری رایج و متداول بود، چنان که نمیتون بین قتلعامهای تیمور و دیگر جهانگشایان و قتلعامهای شاه اسماعیل فرقی قائل شد؛ زیرا آنها به هنگام فتح بلاد هیچ گونه مقاومتی را تحمل نمیکردند و حتی برای جلوگیری از قتل و غارت تمام همت خود را به کار میگرفتند که شهرها به صلح فتح شود، ولی کمتر موفق میشدند. از اینرو عمده قتلعامها مربوط به مدافعان شهرها و حامیان حکام مورد حمله بود؛ زیرا مردم عادی نه توانایی دفاع از شهرها را داشتند و نه انگیزهای برای حمایت از حکام. با سیری اجمالی در لشکرکشیهای شاه اسماعیل به موارد متعددی برمیخوریم که حتی رعایای بلادی که با قوه قهریه فتح میشد مورد تفقد شاهانه قرار میگرفتند. مؤلف خلد برین ضمن فتح مرو و قتل شیبک خان ازبک (۹۱۵ق) مینویسد: «خاقان سکندر شأن رایت نصرت آیت به جانب مرو برافراخت و رعایا و متوطنان آن دیار را سایهنشین آفتاب عاطفت و احسان خود ساخته ظل ظلیل عفو و بخشایش بر مفارق ایشان انداخت»(3). در اینجا جدای از برخوردهای شاه اسماعیل باید به حقیقتی اشاره کنیم و آن این است که فتح قلوب و تغییر عقاید به سادگی فتح بلاد و تغییر حکومتها نبود. بنابراین سادهانگاری است که تصور کنیم مذهب شیعه با تبر تبرائیان و شمشیر قزلباشها در ایران رسمی شد. قطعا شاه اسماعیل و مشاورانش میدانستند که نباید حکومت نوپای خود را که از شرق و غرب توسط دول مقتدر سنی محاصره شده بود، با شورشها و قیامهای داخلی مواجه کنند. بنابراین فرضیه اول نمیتواند چندان در ترویج و تبیین مذهب تشیع مؤثر باشد. البته نمیتوان پذیرفت که اهل سنت بدون هیچ مقاومتی به مذهب شیعه گرویدند، لیکن اشکال مقاومت توده مردم بر ما چندان معلوم نیست. منابع هم از مقاومت و مخالفت نخبگان و علما مطالبی پراکنده بیان کردهاند(۴). علما، مدرسان، ائمه جمعه و جماعت و غیره مخالفتهای جدیتری داشتند، امّا مخالفت توده مردم از محافل خصوصی و خانوادگی، آن هم به صورت سخنان شکوهآمیز و اعتراض گونه فراتر نمیرفته است(۵). به احتمال زیاد آنها به رغم اینکه عبادات خود را به صورت ظاهر به شیوه مذهب شیعه انجام میدادند، تا حدودی تعلق خاطر خود را به مذهب آباء و اجدادیشان حفظ کرده بودند و در واقع در حال بلاتکلیفی و انتظار به سر میبردند و این هم برای تحقیق و آشنایی با مذهب جدید و دور شدن از مذهب قدیم لازم و ضروری به نظر میرسید. البته این مدت نمیتوانسته بیش از یک دهه طول کشیده باشد؛ زیرا بنابر روایتی شاه اسماعیل بعد از جنگ چالدران (۹۲۰ق) دستور داد که از تعقیب و آزار اهل سنت دست بردارند(۶). با وجود این، گزارشی مبنی بر بازگشت مردم به مذهب اهل سنت به ما نرسیده است و حتی چند دهه بعد در سال ۹۸۶ق که شاه اسماعیل دوم درصدد محو شعائر شیعه برآمد از خوف عوام و خواص به تردید افتاد(۷). بنابراین گر چه در ابتدا اهل سنت با تهدید، اکراه و تقیه وارد مذهب شیعه شدند، لیکن با گذشت زمان گرایش به آن از نظر کمی و کیفی شتاب بیشتری گرفت و این امر از یکی از نامههای شاه طهماسب اول به سلطان سلیمان عثمانی در ۹۶۱ق به خوبی پیداست. او اظهار میدارد: «هرگز در هیچ زمانى کسى ندیده و نشنیده و در هیچ دیارى واقع نشده که از شیعیان آل محمّد صلىاللهعلیهوآله یکى تغییر مذهب خود کرده باشد و طریق مخالفت آل محمّد صلىاللهعلیهوآله اختیار کرده باشد، امّا هیچ سالى و ماهى نیست که هزار کس از سنیان… تغییر مذهب و اعتقاد نداده طریق مستقیم اهل بیت اختیار نکنند. موالیان و شیعیان آل محمّد صلىاللهعلیهوآله روز به روز زیادت شوند که در ملک روم و ماوراءالنهر و هندوستان، چند سال پیش از این پانصد کس شیعه نبود و امروز که سنه احدى و ستین و تسع مائه است در هر دیارى از پانصد متجاوزند و روز به روز در ترقى و تزاید و عن قریب است ان شاءاللّه جمله اهل عالم بدین طریق و مذهب غراء باشند»(8). امّا بیگمان صفویه فقط از این طریق نمیتوانستند به هدف نهایی خود نایل آیند؛ زیرا اِعمال این شیوه برای درازمدت ممکن نبود. این حقیقت قابل انکار نیست که شاه اسماعیل و جانشینانش برای رسمی شدن مذهب تشیع از هیچ کوششی فروگذار نکردند. بنابراین باید به بررسی این موضوع پرداخت که آنها برای تحقق این امر از چه عاملی بهره گرفتهاند که معجزهوار تشیع در قلوب مردم ایران جای گرفت و با پوست، گوشت و استخوان آنها عجین شد. با سیری اجمالی در حالات و اعتقادات فرقههای مذهبی موجود در ایران میتوان دریافت که علاوه بر اصول دین، محبت به اهلبیت پیامبر مهمترین عامل مشترک میان آنها بود که بیشتر در مجالس عزاداری عاشورا متبلور میشد. هنر شاه اسماعیل و مشاورانش این بود که از این عامل برای تحقق هدف خود به بهترین گونه استفاده کردند. دکتر علی شریعتی که از منتقدان حکومت صفویه است در این باره مینویسد: «صفویه شاهکار عجیبى که کرد این بود که شیعه خون و شهادت و قیام، یعنى تشیع عاشورا را نگاه داشت و حسین را محور همه تبلیغاتش کرد و على را مظهر همه نهضتش معرفى کرد و کارى کرد که شدیدترین حالت تحریک و شور و حرکتش را شیعه حفظ کند و هر سال یک ماه و دو ماه محرم و صفر و حتى تمام سال را از عاشورا دم زند»(9). مسیو ماربین آلمانی ضمن اشاره به اهمیت مذهب در وحدت و عزت سیاسی مسلمانان مینویسد: «مواد روحانى که امروزه مروج در میان مسلمانان است هیچ یک مانند تعزیهدارى حسین علیهالسلام حس پلتیکى در مسلمانان پیدا نتواند نمود و هرگاه یکى، دو قرن در مسلمانان به این قسم تعزیهدارى شیوع و کسب عمومیت کند حیات سیاسى تازه در مسلمانان پیدا خواهد شد»(10). جوزف فرانسوی نیز در مورد نقش مجالس عزاداری در توسعه تشیع مینویسد: «از ترقى که این طایفه بدون هیچ اقدام جبرى در قلیل زمان کردهاند مىتوان گفت که در یکى دو قرن دیگر از روى عدد غلبه بر سایر فِرق مسلمانان خواهند نمود و علت، همین تعزیهدارى است که فردفرد این فرقه را (مشترى داعى) مذهب خود ساخته است»(11). گاسپار دروویل که در زمان فتحعلی شاه به ایران آمده و مراسم عزاداری محرم را از نزدیک مشاهده کرده در مورد تأثیر این مراسم در ایجاد شور و هیجان در میان مردم مینویسد: «این مراسم اشکهایی را که از اندوه واقعى سرچشمه مىگیرد سرازیر مىکند و پیروان غیور على علیهالسلام را که بر آن ناظر هستند شدیدا به هیجان مىآورد»(12). دیدگاههای یاد شده از این جهت حائز اهمیت است که بیانکنندگان آن، شیعه و ایرانی نیستند که بتوان به آنها اتهام سخنراندن احساسی و جانبدارانه زد. این حقیقت انکارناپذیری است که مورد توجّه اکثر مستشرقان و سیاحانی قرار گرفته که مسائل ایران و تشیع را به دقت دنبال میکردند. حال این سؤال پیش میآید که شاه اسماعیل و جانشینانش با راهنمایی و مساعدت چه گروهی به نقش این مجالس در ترویج و تبیین مذهب تشیع پی بردند. بیگمان شاه اسماعیل در سیزده یا چهارده سالگی به آن مقام معنوی و اخلاقی مورد ادعای مورخان دوره صفویه نرسیده بود که مورد الهام و حمایت ائمه طاهرین قرار گیرد و از نظر سیاسی و نظامی هم در مقامی نبود که بتواند وضع سیاسی، نظامی به ویژه مذهبی ایران و بلاد پیرامون آن را تجزیه و تحلیل کند.