درآمـد
مشکلات ناشی از اختلافات میان سنیان و شیعیان در تاریخ هزار و چهارصد ساله اسلامی کم نبوده است. یکی از مواقع بروز این مشکلات، ایام حج و در حرمین شریفین بوده; جایی که بیشتر، سنیان بر آن حاکم بوده و مواقعی نیز شیعیان نفوذ و حتی حکومتی داشته اند. تصادم شیعه وسنی در آن محیط، دلایل تاریخی خود را دارد و اکنون نیز علاوه بر مسایل سیاسی، تعصب موجود بر حاکمان عربستان، هنوز به عنوان عامل تشنج در روابط دو گروه شیعه و سنی مطرح است. در اینجا نگاهی داریم به مشکلات حجاج شیعی در ایام حج، در حرمین شریفین، در دوره صفوی. اما پیش از آن، اشاره به حادثه ای از قرن هفتم داریم و در انتها اشاره ای به عالمان شیعی ساکن در حرمین، در دوره صفوی. حج اکبر و مشکلات شیعیان یکی از مشکلات حجاج ایرانی، مربوط به مفهوم حج اکبر در نزد اهل سنت و تفاوت آن با نظر شیعه در این باره است. در دید اهل سنت، اگر روز عرفه با روز جمعه مصادف شود حج آن سال را «حج اکبر» می نامند و طبعاً تعداد زیادتری از حاجیان سنی در حج آن سال شرکت می کنند.۱ نتیجه این امر برای حاکمان و اشراف مکه آن بود که سود مالی بیشتری می بردند. طبعاً اگر در یک سال، روز عید (دهم ذی حجه) مصادف با روز یکشنبه بود، برای آنکه روز عرفه (نهم ذی حجه) مصادف با جمعه شود، روز شنبه را عید اعلام می کردند و بدین ترتیب در واقع روز عرفه، برابر با روز هشتم ذی حجه می شد; امری که هیچ فقیه شیعه یا سنی بدان باور ندارد. ظاهراً منبعی که گزارش این اختلاف را و نیز نتایج و مشکلات ناشی از آن را به دست داده حدیقه الشیعه عبدالحی رضوی۲ است. او فصل هفتم کتاب خود را به بحث از «حج قبل الوقت لاجل المخالف» اختصاص داده و این مسأله را از نظر فقهی مورد بحث قرار داده است. رضوی با اشاره به آنچه در بالا بدان اشاره کردیم می گوید: در مدت عمر ما دفعات زیادی این مسأله تکرار شد. او حتی اشاره می کند که یکبار که جمعی از مغربی ها [مالکی ها ]شهادت به رؤیت هلال داده و شیخ حرم نیز حکم به ثبوت داد، شافعی ها، بعدها اعلام کردند که حج آن سال درست نبوده و حکم حاجیان آن سال، حکم الاغ وطی شده است! (که باید او را آتش زد). وی دفعات دیگری را نیز مثال زده که علی رغم حکم اعلام شده فقهای مذاهب اربعه، حج آن سال را فاسد اعلام کردند.۳ در این موارد دو مسأله برای شیعیان مطرح می شد; یکی اینکه شیعیان از سنیان متابعت کنند و دیگر آنکه متابعت نکنند. در صورت اول روشن بود که حج آنها ناقص بوده و حجاج مُحْرم باقی می مانده اند; در این وضع، اگر کسی می خواست از حال احرام بدر آید به چه صورت ممکن بود؟ آیا به «هَدْی» می شد (کما اینکه رضوی از مرحوم مجلسی، نقل می کند، برگ ۴۸ ـ پ) یا به «عمره مفرده» مؤلف ما رأی اول را می پذیرد; مگر آنکه از ایام حج بگذرد و هدی نکند که در آن صورت باید عمره مفرده انجام دهد. بر اساس فتوای کسانی که عمره مفرده را، راه در آمدن از احرام می دانستند، حاجیانی که در این سال ها عمره مفرده انجام نداده بودند هنوز مُحْرم بوده و حق نزدیک شدن به همسر خود را نداشتند. لذا رضوی می گوید: علمای اصفهان، قم و شیراز حاجیان را از ورود به شهر منع می کردند تا اینکه مرتکب زنا نشوند. برای افرادی که نیابتی رفته بودند، پرداخت نصف اجرتِ مقرر را بر ورثه میت لازم می دانستند. او می گوید که وقتی در سال ۱۰۹۹ عازم حج شدم ابتدا [از کاشان ]وارد اصفهان شده و در آنجا نزد عالم فاضل ملا میرزا ۴ که شیروانی بود رفتم; او از من پرسید: آیا قصد سفر حج داری؟ گفتم: آری. گفت: چون امسال ترس از «حج اکبر» و مشتبه شدن امر وجود دارد; من شاگردان و نزدیکانم را از رفتن منع کردم. رضوی می گوید آن سال موافق میل سنی ها، حج اکبر رخ داد; اما اختلافی در رؤیت نبوده و لذا مشکلی پیش نیامد.۵ فرض دیگر آن بود که شیعیان از سنیان پیروی نکنند. در این صورت مشکل دیگری که برای شیعیان به وجود آمد آزار و اذیت و احیاناً کشته شدن آنها بود. رضوی می گوید: تقیّه در این موارد واجب است. او از پدرش نقل می کند که ملا خلیل قزوینی به حج مشرف شده و این مشکل مطرح شد; او از آنان پیروی نکرده و زمانی که رؤسای آنان متوجه شدند، حکم به قتل او کردند. ملا خلیل در تنوری مخفی شده و به [نقطه ای از] حجاز رفت و تا موسم آینده در آنجا باقی ماند. در وقت آمدن به موسم، در قیافه هیزم کش و خارکن در میان قافله به مکه درآمده، حج انجام داد و برگشت. او می افزاید: فاضل دیگری (که در حاشیه همان کتاب، ملا زین العابدین [بن نورالدین ]یاد شده) از آنان پیروی نکرده و به قتل رسید. رضوی می گوید: البته فقیهانی نیز بوده اند (مثل ملا هادی در کاشان) که حج این موارد را نیز درست می دانسته اند. موارد دیگری را نیز از این نمونه فقیهان یاد کرده که یکی میر عبدالغنی۶ است. از ابن الخراسانی نیز نقل کرده که وقتی از سفر حج برگشته گفته است که این حج، حج واجب او نبوده و او قبلاً حج واجب خود را انجام داده بوده است.او بعد از حج، عمره مفرده انجام داده و از احرام درآمده است.۷ کشتن علمای شیعه به جرم تلویث کعبه اتهام تلویث و یا تنجیس بیت الله الحرام، یکی از اتهامات دست ساخته ترکان عثمانی است که از روی نابخردی و صرفاً برای بی اعتبار کردن مذهب شیعه و به دست دادن بهانه ای برای قتل شیعه، ساخته شده بود. در سال ۱۰۸۸، واقعه ای در مکه رخ داد که نشانگر خبث ذاتی برخی از متعصبان ترک بر ضد شیعیان بود. این حادثه را دو تن از معاصران آن گزارش کرده اند. عصامی (۱۰۴۹ ـ ۱۱۱۱) که خود در همان زمان در مکه بوده می نویسد: در روز پنجشنبه هشتم شوال ۱۰۸۸ حادثه غریبی در مکه رخ داد و آن اینکه در شب آن روز، حجرالاسود، باب و پرده کعبه، مصلای جمعه به چیزی شبیه عذره، آلوده شده و هر کس می خواست حجر را ببوسد، دست و صورتش آلوده می شد. این سببِ تحریک مردم و ترکان شد. آنان جمع شدند و همه جا را شستشو دادند. در آنجا یکی از فضلای رومی [عثمانی] ملقب به «درس عام»8 [! ]بوده و هر روز جماعتی از رافضه را می دید که به نماز و سجود و رکوع در کنار بیت مشغولند. وقتی این واقعه رخ داد، گفت: این کار جز از رافضه که ملازم بیت الله هستند سر نزده است; در آن لحظه سید محمد مؤمن رضوی در پشت مقام ایستاده و قرآن می خواند. آنها نزد او آمده قرآن را از دست او گرفته، بر سر او کوفته و به زدن وی پرداختند و او را از «باب الزیاده» به بیرون انداختند و با سنگ بر او زدند تا بمرد. در این حال یکی از سادات رفاعی در این باره لب به اعتراض گشود; او را نیز به وی ملحق کردند و نیز سومی، چهارمی و پنجمی را. من خود آنها را دیدم که بر روی هم افتاده و مردم آنان را سب می کردند. عصامی می گوید من از نزدیک آنچه را بر کعبه بود ملاحظه کردم و دیدم که از قاذورات نیست بلکه از سبزیجات و روغن متعفن است که بوی نجاست می دهد. عصامی می افزاید: معلوم نشد که این عمل کار چه کسی بوده اما گمان بر این است که این کار را عمداً برای کشتن این افراد انجام داده بودند.۹ محبی حنفی نیز در ذیل شرح حال «شیخ حر عاملی» (1033 ـ ۱۱۰۴) این ماجرا را نقل کرده است. او می گوید گروهی از «سدنه البیت» متوجه تلویث کعبه شدند و خبر آن در شهر پخش شد. شریف مکه که در آن وقت «برکات» بود با قاضی آن «محمد میرزا» در این باره به بحث پرداختند; به ذهن آنان چنین خطور کرد که کار «رافضه» باشد، پس بر آن یقین کردند و گفتند تا هرکسی که به رفض شهرت دارد او را بکشند. گروهی از ترکان و اهل مکه، به حرم آمده و به پنج نفر برخورد کردند. یکی از آنها سید محمد مؤمن بود که من شنیده ام او فردی مسن، متعبد و زاهد بوده و به تشیّع شهرت داشته است. آنان، او و دیگران را کشتند. وی درباره شیخ حر می گوید: در موقعی که خبر شهرت یافت، به دیگران اخطار کرد تا از خانه خارج نشوند. وقتی این چند تن کشته شدند، آنها در جستجوی دیگران به تفتیش پرداختند، شیخ حر به سید موسی بن سلیمان از شرفای حسنی مکه پناه برده و از او خواست تا وی را به یمن فرستد و او نیز چنین کرد. محبی می گوید: من گمان نمی کنم کسی که بویی از اسلام و یا حتی عقل برده باشد دست به این کار بزند.۱۰ سباعی با اشاره به این نقل ها۱۱ می گوید: یکی از توهمات متعصبانه آن عهد در میان عامه این بود که شیعیان بر این باورند که تنها با تلویث بیت، حج آنها درست خواهد بود! سباعی می گوید: این امر به هیچ روی با منطق و عقل سازگار نیست; اگر چنین بود، هرساله، به دلیل حضور هزاران شیعه در مکه، نباید جای سالمی برای کعبه می ماند. او تأکید می کند که این باور قدیمی ترک هاست و من نمی دانم چگونه عقل آنان اجازه می دهد که چنین بیندیشند. او از این توهم نامعقول، آن هم زمانی که مسلمانان نیاز به برادری دارند اظهار تأسف می کند. در واقع این امر ساخته دست «ترکان عثمانی» بود که با «دولت صفوی» درگیر بودند. آنان وقتی می خواستند سنیان را بر ضد شیعیان تحریک کنند، کعبه را ملوث کرده، بر عهده شیعیان می گذاشتند. طبیعی بود که با این اتهام، قلوب ساده عامه ای که به قصد حج، فرسنگ ها راه آمده اند، چه مقدار بر ضد برادران شیعه شان تحریک می شد! شخصی که عصامی و محبی از او یاد کرده اند «محمد مؤمن استرآبادی» است. افندی اشاره به شهادت او کرده اما وجه نادرستی را برای شهادت وی یاد کرده و آن اینکه او را متهم کرده که قصد تغوّط در مقام حنفی را داشته است.۱۲ خاتون آبادی نیز نوشته است که محمد مؤمن در سال ۱۰۸۸ به سبب عداوت دینی به دست سنیان مکه به شهادت رسید. به نظر می رسد در میان گزارش های فوق، گزارش «عصامی» دقیق تر از همه باشد. ما دو نمونه دیگر از این دست حوادث را در سال های پس از آن نیز در تاریخ مشاهده می کنیم، شاید موارد دیگری نیز از این دست باشد: یکی دیگر از علمای شیعه ایرانی که در مکه مورد ضرب و شتم قرار گرفت شیخ حسین بن ابراهیم تنکابنی از خواص شاگردان ملاصدرا بوده است. او اهل حکمت بوده و مؤلفاتی نیز در این زمینه داشته است. صاحب ریاض که با فرزند وی همدرس بوده، می گوید: او در حالی که خود را به مستجار یا حجرالاسود چسبانده بود، سنیان به گمان آنکه شرمگاه خود را به بیت می مالد بر سر او ریخته و تا سرحد مرگ او را کتک زدند.۱۳ وی با حال ناتوان از دست آنها خلاصی یافته به سمت مدینه حرکت کرد، اما در «ربذه» که اکنون به «رابق» معروف است درگذشته و در نزدیکی قبر ابوذر غفاری به خاک سپرده شد.۱۴ این حادثه در سال ۱۱۰۱ یا ۱۱۰۵ رخ داده است. در اولین سال حکومت محمد بن عبدالله بن سعید بر مکّه، در سال ۱۱۴۳، فتنه ای از ناحیه عامه علیه شیعیان مکه برپا گردید. سباعی می نویسد: این یکی از مصایبی است که به نظر من ناشی از تعصبات و سوء تفاهم موجود بین شیعه و برادران سنی آنها بوده است. واقعه از آنجا آغاز شد که کاروان شیعیان اندکی پس از موعد حجِ سال ۱۱۴۳ به مکه درآمد و چون دیر شده بود در مکه باقی ماند تا سال آینده حج را بجای آورد. برخی از عامه گمان کردند که آنان نجاستی را در کعبه گذاشتند و به همین جهت شورش کردند، سپاه نیز به دنبال آن شورش کرد. شورشیان به سراغ قاضی رفتند که او نیز از دست آنان گریخت. پس از آن نزد مفتی رفته، او را همانند برخی از دیگر علما از خانه اش بیرون کشیدند و نزد «وزیر الاماره» برده، بدون آنکه خصمی را معین کنند، از او خواستند اقامه دعوی کند. پس از آن اصرار کردند تا شیعیان را از مکه اخراج کند; آنگاه به بازار و دیگر جای ها درآمده بر بیرون راندن آنان فریاد کرده و به غارت خانه هاشان پرداختند… بالاخره وزیر مجبور شد تا شیعیان را از مکه بیرون کند. برخی از آنان از ترس به طائف و یا جده رفته و تنها پس از آنکه فتنه روی به خاموشی نهاد، وزیر در پی آنها فرستاد تا به مکه بازگردند