امر به معروف و نهى از منکر
امیرالمؤمنین على فرمود:
«اَلا مَن سَأَلَ عَن شیِعَهِ اَهلِ البَیتِ … و مِن عَلامَهِ اَحَدِهِمِ … یَأمُرُ بِالمَعروفِ و یَفعَلُهُ و یَنهى عَنِ المُنکَرِ و یَجتَنِبُهُ»؛
«همانا اگر کسى از ویژگیهاى شیعیان اهل بیت سؤال نماید یکى از علامتهاى آنان این است که امر به معروف مىکنند در حالى که خود نیز به آن عمل مىنمایند و نهى از منکر مىکنند در حالى که خود نیز آن کار را ترک مىکنند».[۱]
علىبن موسى الرضا نیز فرمود:
«شیِعَتُنا یُعرَفُونَ… والاَمرِ بِالمَعرُوفِ والنَّهىِ عَنِ المُنکَرِ»؛
«شیعیان ما با امر به معروف و نهى از منکر شناخته مىشوند».[۲]
امر به معروف و نهى از منکر چیست؟
«معروف»؛ یعنى هر کار و عقیده نیک از نظر عقل و شرع و «امر به معروف»؛ یعنى فرمان دادن به امورى که از نظر عقل و شرع، خیر و نیک است.
«منکر»؛ یعنى هر عمل یا عقیده زشت از نظر عقل و شرع و «نهى از منکر»؛ یعنى نهى نمودن از امورى که از نظر عقل و شرع، قبیح و زشت است.[۳]
با توجه به وسعت معناى معروف و منکر، امر به معروف و نهى از منکر دایره وسیعى دارد و تمام کارهاى نیک و بد اخلاقى، عقیدتى، سیاسى و اقتصادى را شامل مىشود؛ بنابراین امر به هر یک از این امور یا نهى از آنها مصداقى براى امر به معروف و نهى از منکر است.
امر به معروف و نهى از منکر دو تکلیف مهم دینى است که در برخى موارد، واجب و در برخى موارد، مستحب است؛ امر به واجبات دین و نهى از محرمات بر همه مکلفان واجب است؛ اما امر به مستحبات و نهى از مکروهات، مستحب است.[۴]
البته امر به معروف و نهى از منکر و وجوب آن بر مکلفان شرایطى دارد که در صورت فراهم بودن آن شرایط، واجب خواهد شد.
فلسفه و نقش امر به معروف و نهى از منکر
هر جامعهاى براى دور ماندن از فساد و گام برداشتن در راه کمال و خوبیها به قانون صحیح نیاز دارد. جامعهاى که قانون نداشته باشد و یا قانون صحیح بر آن حاکم نباشد راه به ساحل سعادت نخواهد برد. بنابراین قانون صحیح، سنگ بناى هر جامعه متمدن و سعادتمند است؛ اما آیا تنها قانون صحیح و کامل براى دستیابى یک جامعه به سعادت کافى است؟ آیا قانون، آرزوهاى بشر را براى رسیدن به پیشرفت و کمال برآورده مىکند؟
بىتردید، پاسخ منفى است و تنها وجود قانون صحیح، سعادت جامعه را تضمین نخواهد کرد؛ بلکه افزون بر وجود قانون، اجراى صحیح آن نیز شرط است. قانون صحیح ضامن اجرایى قوى لازم دارد و افراد یا نهادهایى باید وجود داشته باشند تا بر اجراى این قوانین نظارت کنند؛ زیرا طبع بشر و ترکیب هر جامعه به گونهاى است که تا نظارت قوى و دقیق بر اجراى قوانین وجود نداشته باشد آن قانون یا اصلاً اجرا نمىشود و یا به خوبى اجرا نخواهد شد؛ بر همین اساس در تمام نظامهاى سیاسى دنیا، بعد از وضع قوانین، نهادهایى خاص را مأمور اجراى قانون و نظارت مستقیم بر آن مىکنند.
اسلام نیز براى رسیدن بشر به سعادت و رفاه، قوانینى را به نام واجبات و محرمات دین تشریع نموده و براى اینکه این قوانین به خوبى اجرا شود نهادها و افرادى را ناظر بر اجراى این قوانین قرار داده است؛ اما نظام اسلامى هم از جهت وضع قوانین و هم از جهت اجرا و نظارت، با دیگر نظامهاى سیاسى دنیا متفاوت است.
تفاوت قوانین اسلامى با قوانین دیگر نظامهاى سیاسى دنیا در این است که قوانین و احکام اسلامى فراتر از حیطه دنیا، به سعادت فرد نیز نگریسته و افزون بر تضمین رفاه و سعادت دنیوى انسانها به سعادت و رفاه اخروى آنان نیز توجه نموده است. از جهت نظارت نیز تنها به نظارت نهادهایى خاص همچون؛ نهاد قضایى یا انتظامى اکتفا نکرده بلکه یکایک افراد جامعه را ناظر بر اجراى این قوانین کرده و این نظارت را وظیفه همه افراد جامعه دانسته است. براى کسانى که به این وظیفه عمل نمایند پاداشهاى عظیمى در نظر گرفته و براى افرادى که از این وظیفه سرپیچى کنند مجازاتهاى سنگینى را وضع نموده است. این سیستم نظارتى اسلام، «امر به معروف و نهى از منکر» نام دارد.
ممکن است برخى ایراد بگیرند که امر به معروف و نهى از منکر فضولى در کار دیگران و موجب سلب آزادى افراد است و کسى حق ندارد با اقدام به این امر در کار دیگران دخالت کند و آزادى آنان را سلب نماید.
در پاسخ باید گفت: منطق و عقل حکم مىکند که انسانها در برابر جامعهاى که در آن زندگى مىکنند، مسئول باشند و براى سلامتى و پاک نگاه داشتن آن جامعه از آلودگى تلاش نمایند. جامعهاى مىتواند سالم باقى بماند که افراد آن جامعه در سلامتى قرار داشته باشند. اگر فردى آلوده و ناسالم شد، آلودگى او به نقاط دیگر اجتماع نیز سرایت نموده، آنها را نیز آلوده خواهد کرد؛ بر این اساس همه افراد موظفند نسبت به آلودگى و انحراف تک تک افراد جامعه احساس مسئولیت نمایند و اگر در مواردى فردى از مسیر قوانین اسلامى و اجتماعى سرپیچى نمود، انحراف او را به وى گوشزد نمایند.
پیامبر اکرم در اینباره مىفرماید:
«وجود یک فرد گناهکار در میان جامعه و مردم، همانند کسى است که با جمعى سوار کشتى مىشود و به هنگامى که در وسط دریا قرار مىگیرد تبرى برداشته و به سوراخ کردن موضعى که در آن نشسته، مىپردازد و هرگاه به او اعتراض کنند در جواب بگوید: من در سهم خود تصرف مىکنم و اگر دیگران او را از این عمل خطرناک باز ندارند طولى نمىکشد که آب دریا به داخل کشتى نفوذ مىکند و یکباره همگى در دریا غرق مىشوند».[۵]
پیامبر با این مثال جالب، منطقى بودن وظیفه امر به معروف و نهى از منکر را مجسم ساخته و حق نظارت فرد بر اجتماع را حق طبیعى ـ که ناشى از پیوند سرنوشتها با یکدیگر است ـ مىداند. علاوه بر این، عمل به این دو فریضه، تکلیفى الهى است که خداوند متعال و رسول او در آیات و روایات فراوان، آن را وظیفه تمام مؤمنان، و گاه حق آنان نسبت به یکدیگر دانستهاند. از اینرو در مقابل انجام وظیفه و عمل به تکلیف، نمىتوان به کسى اعتراض کرد که چرا به وظیفهات عمل مىکنى؟
اهمیّت امر به معروف و نهى از منکر
امر به معروف و نهى از منکر از مهمترین و عظیمترین فرایض و واجبات الهى است که در آیات قرآن و روایات اسلامى، اهمیت فراوانى به آن داده شده است.
قرآن کریم در آیهاى خداوند را از جمله آمران به معروف و ناهیان از منکر برشمرده و مىفرماید:
«اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحسـنِ وایتاىءِ ذِى القُربى ویَنهى عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِ والبَغىِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرون»؛
«خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان مىدهد و از فحشا و منکر و ستم نهى مىکند و به شما اندرز مىدهد، شاید متذکر شوید».[۶]
در آیهاى دیگر آن را از صفات پیامبر اسلام دانسته و آورده است:
«اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى … یَأمُرُهُم بِالمَعروفِ ویَنههُم عَنِ المُنکَرِ ویُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبـتِ ویُحَرِّمُ عَلَیهِمُ الخَبثَ»؛
«همانها که از فرستاده خدا، پیامبر امّى، پیروى مىکنند، پیامبرى که … آنها را به معروف دستور مىدهد و از منکر باز مىدارد، اشیاى پاکیزه را براى آنها حلال مىکند و ناپاکیها را تحریم مىکند».[۷]
در آیهاى دیگر آن را از صفات مؤمنان بر شمرده است:
«والمُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ… اُولکَ سَیَرحَمُهُمُ اللّهُ اِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم»؛
«مردان و زنان با ایمان، ولىّ و یاور یکدیگرند؛ امر به معروف و نهى از منکر مىکنند به زودى خدا آنان را مورد رحمت خویش قرار مىدهد. خداوند توانا و حکیم است».[۸]
در روایات اسلامى نیز اهمیت فوقالعادهاى به این دو فریضه داده شده است؛ پیامبر اکرم مىفرماید:
«مَن اَمَرَ بِالمَعروفِ و نَهى عَنِ المُنکَرِ فَهُوَ خَلیفَهُ اللّهِ فى اَرضِهِ و خَلیفَهُ رَسولِ اللّهِ»؛
«هرکس امر به معروف و نهى از منکر کند خلیفه و جانشین خدا و رسول او بر روى زمین خواهد بود».[۹]
على نیز مىفرماید:
«و ما اَعمالُ البِرِّ کُلُّها والجِهادُ فِى سَبیلِ اللّهِ عِندَ الاَمرِ بِالمَعرُوفِ والنَّهِى عَنِ المُنکَرِ إلاّ کَنَفثَهٍ فِى بَحرٍ لُجّىٍّ»؛
«تمام کارهاى نیک و حتى جهاد در راه خداوند در برابر امر به معروف و نهى از منکر، همانند قطرهاى در برابر دریاست».[۱۰]
به راستى چرا این فریضه اینقدر عظمت دارد و چرا امیرالمؤمنین على فضیلت این عمل را از همه اعمال خیر ـ که از جمله آنها نماز، روزه، خمس، زکات و جهاد در راه خدا است ـ بالاتر دانستهاند؟
پاسخ این است که امر به معروف و نهى از منکر، زیربنا و ستون خیمه همه اعمال خیر است و اگر به این دو فریضه عمل شود اعمال خیر و دیگر واجبات الهى انجام خواهد شد همانطور که با ترک این دو، دیگر کارهاى خیر و واجبات الهى نیز ترک خواهد شد.
امام باقر مىفرماید:
«یَکونُ فِى آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ… فیِهِم قَومٌ مُراؤُونَ… و لَو اَضَرَّتِ الصَّلاهُ بِسائِرِ ما یَعمَلُونَ بِأَموالِهِم و أَبدانِهِم لَرَفَضُوها کَما رَفَضُوا اَسمَى الفَرائِضِ و اَشرَفِها، إِنَّ الاَمرَ بالمَعروفِ والنَّهىَ عَنِ المُنکَرِ … سَبیلُ الاَْنبیاءِ و مِنهاجُ الصُّلَحاءِ، فَریضَهٌ عَظیِمَهٌ بِها تُقامُ الفَرائِضُ و تَأمَنُ المَذاهِبُ و تَحِلُّ المَکاسِبُ و تُرَدُّ المَظالِمُ و تُعمَرُ الاَرضُ و یُنتَصَفُ مِنَ الاَعداءِ و یَستَقیِمُ الاَمرُ»؛
«در آخرالزمان قومى خواهند آمد که در میان آنان گروهى ریاکارند و اگر نماز براى اموال یا جسم آنان ضرر داشته باشد آن را ترک مىکنند، همانگونه که عالىترین و شریفترین واجب الهى را که امر به معروف و نهى از منکر است ترک مىکنند. امر به معروف و نهى از منکر، راه همه انبیا و روش انسانهاى صالح و واجبى عظیم است که دیگر واجبات دین به وسیله آن برپا مىشود و به وسیله آن راهها یا عقیدهها امن و کسب و کار مردم حلال و حقوق افراد مسترد و زمین آباد و از دشمنان انتقام گرفته مىشود و همه کارها در پرتو آن به سامان مىرسد».[۱۱]
در روایتى دیگر امیرالمؤمنین در مورد علت مقدم شدن امر به معروف و نهى از منکر بر واجبات دیگر در آیه ۷۱ سوره توبه فرمود:
«فَبَدَءَ اللّهُ بِالاَمرِ بِالمعَروفِ والنَّهىِ عَنِ المُنکَرِ فَریِضَهً مِنهُ لِعِلمِهِ بِأَنَّها إذا اُدِّیَت و اُقیِمَت اِستَقامَتِ الفَرائِضُ کُلُّها هَیِّنُها و صَعبُها»؛[۱۲]
«خداوند در این آیه، امر به معروف و نهى از منکر را مقدم (بر دیگر وظایف مؤمنان) نمود؛ براى این که اگر به این دو واجب عمل گردد به دیگر واجبات الهى ـ چه واجبات سخت و چه واجبات آسان ـ نیز عمل خواهد شد».[۱۳]
با اندکى تأمل به این نکته پى خواهیم برد که اگر تمام افراد جامعه یا بیشتر آنان در مقابل تمام کسانى که وظایف واجب خود را ترک مىکنند احساس مسئولیت نمایند و وظائفشان را به آنان گوشزد کنند، همه واجبات دین زنده مىشود.
اگر همه به کسى که نماز را ترک مىگوید بگویند: نماز بخوان و در صورت امتناع، معاشرت با او را ترک نمایند، او در نهایت، مجبور مىشود نماز بخواند؛ اگر به کسى که از راه حرام درآمدى کسب مىکند بگویند: این کار را نکن و این کار حرام است، او مجبور خواهد شد روش خود را عوض کند و همینطور دیگر واجبات و امور خیر نیز احیا شده، فساد و انحراف از جامعه رخت برمىبندد.
اگر مىبینیم در جامعه برخى کارهاى خیر ترک شده، به علت ترک امر به معروف است و اگر مىبینیم در جامعه برخى کارهاى حرام زیاد شده به علت ترک نهى از منکر است.
ترک امر به معروف و نهى از منکر
ترک امر به معروف و نهى از منکر از گناهان کبیره است و در روایات معصومین تعبیرات تکان دهندهاى درباره تارکان آن به کار رفته است که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
از نظر اسلام، تمام مؤمنان و مسلمانان برادر یکدیگراند و وظیفه برادرى اقتضا مىکند که آنچه را که به ضرر یکدیگر است، به یکدیگر گوشزد نمایند و اگر کسى در این وظیفه اسلامى کوتاهى نماید، نسبت به برادر دینى خود خیانت کرده است.
امام صادق مىفرماید:
«مَن رَأى اَخاهُ عَلى اَمرٍ یَکرَهُهُ فَلَم یَرُدَّهُ عَنهُ و هُوَ یَقدِرُ عَلَیهِ فَقَد خانَهُ»؛
«هرکس برادر دینى خود را از انجام امر ناپسندى بازندارد ـ در حالى که توانایى جلوگیرى آن را داشته باشد ـ به او خیانت کرده است».[۱۴]
چه بسا کسى که مرتکب حرامى مىشود از حکم شرعى آن بىاطلاع یا کم اطلاع بوده و یا دچار غفلت شده است که انسان مىتواند با تذکر منطقى و به موقع، وى را از واجب یا حرام بودن آن عمل مطلع نماید و با این کار هم جلوى گناه گرفته مىشود و هم آبروى برادر دینى در دنیا و آخرت محفوظ مىماند و این بالاترین خدمتى است که انسان مىتواند به برادر مسلمانش انجام دهد.
اما متأسفانه بسیارند کسانى که دوستان یا برادران ایمانى خود را در حال گناه مىبینند و یا مىدانند که دست آنها به گناه آلوده است ولى هیچگونه تذکر یا اقدامى در این باره انجام نمىدهند و فکر مىکنند که اگر با تذکر به آنان یا مراجعه به قانون، جلوى کار حرام آنها را بگیرند به آنان ظلم کردهاند! در حالى که ظلم واقعى در بىاعتنایى به آنان است؛ زیرا ممکن است انسان با تذکر ندادن به او یا اطلاع ندادن به مسئولان قانونى چند روزى زمینه راحتى ظاهرى دوست خود را مهیا سازد، ولى در واقع عاقبت و آخرت او را، تباه نموده است و این بزرگترین خیانت به دوست یا برادر مسلمان است. بر پایه برخى روایات اسلامى، دوست آن است که عیوب دوست خود را به وى تذکر دهد».[۱۵]
کسى که توانایى اجراى امر به معروف و نهى از منکر را داشته باشد و به این فریضه مهم دینى بىاعتنایى نماید از دیدگاه معصومین به منزله کسى است که دین ندارد. پیامبر اکرم فرمود:
«اِنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ لَیُبغِضُ المُؤمِنَ الضَّعیفَ الَّذِى لا دیِنَ لَهُ. فَقیلَ: مَا المُؤمِنُ الضَّعیِفُ الَّذِى لا دیِنَ لَهُ؟ قالَ: اَلَّذِى لا یَنهى عَنِ المُنکَرِ»؛
«خداوند ـ عزوجل ـ مؤمن ضعیفى را که دین ندارد مبغوض مىدارد. سؤال شد: مؤمن ضعیف که دین ندارد، چه کسى است؟ حضرت فرمود: کسى است که نهى از منکر نمىکند».[۱۶]
هر کس که خود را مسلمان و شیعه مىداند باید مدافع دین و مذهب و جامعهاى که در آن زندگى مىکند باشد؛ ولى اگر مشاهده مىکند که ارزشهاى دینى و مذهبى زیرپا گذاشته مىشود و در جامعه اسلامى منکراتى انجام مىپذیرد و او هیچ واکنشى از خود نشان نمىدهد، این شخص در حقیقت عِرق مذهبى و حیات دینى ندارد و بسان مردگان متحرک است. امیرالمؤمنین، على در این باره مىفرماید:
«مَن تَرَکَ اِنکارَالمُنکَرِ بِقَلبِهِ و یَدِهِ و لِسانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَالاَحیاءِ»؛
«هرکس منکر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند مردهاى بین زندگان است».[۱۷]
در آیات و روایاتى تارکان امر به معروف و نهى از منکر مورد لعن خدا و انبیاى الهى قرار گرفتهاند؛ در آیات ۷۸ و ۷۹ سوره مائده آمده است:
«لُعِنَ الَّذینَ کَفَروا مِن بَنى اِسرءیلَ عَلى لِسانِ داوودَ وعیسَى ابنِ مَریَمَ ذلِکَ * کانوا لا یَتَناهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلوهُ لَبِئسَ ما کانوا یَفعَلون»؛
«کافران بنىاسرائیل چون یکدیگر را از انجام اعمال زشت نهى نمىکردند، مورد لعن و نفرین (حضرت) داوود و (حضرت) عیسى (ع) قرار گرفتند».
حضرت على نیز در خطبه قاصعه مىفرماید:
«فَاِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَم یَلعَنِ القَرنَ الماضِىَ بَینَ اَیدِیکُم إلاّ لِتَرکِهِم اَلاَمرَ بِالمعروُفِ والنَّهىَ عَنِ المُنکَرِ؛ فَلَعَنَ اللّهُ السُّفَهاءَ لِرُکُوبِ المَعاصى وَالحُلَماءَ لِتَرکِ التَّناهِى»؛
«خداوند پیشینیان را لعن نکرده، جز به علت اینکه امر به معروف و نهى از منکر را ترک کردند؛ خداوند افراد سفیه را به علت گناه و افراد دانا را به دلیل ترک نهى از منکر لعنت کرد».[۱۸]
خداوند کسانى را که قدرت امر به معروف را داشته باشند و به این فریضه واجب الهى بىاعتنایى نمایند، مورد قهر و عذاب خود قرار داده، آنان را به گرفتارىهاى مختلفى دچار مىنماید.
قرآن کریم در آیه ۲۵ سوره انفال مىفرماید:
«واتَّقوا فِتنَهً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَـلَموا مِنکُم خاصَّه»؛ «از فتنه و بلایى که تنها دامن ستمکاران شما را نخواهد گرفت، بپرهیزید».[۱۹]
بنابراین آیه شریفه برخى بلاها و فتنههایى که از سوى خداوند نازل مىشود، تنها دامن افراد ظالم و گناهکار را نخواهد گرفت، بلکه افراد بىگناه و کسانى که مرتکب ظلمى نشدهاند، نیز در آتش ظالمان خواهند سوخت.
طبق روایات، یکى از مواردى که بىگناهان در آتش گناهکاران مىسوزند؛ جایى است که گناهى از فرد یا افرادى صادر مىشود ولى انسانهاى مؤمن و بىگناه در مقابل آنان سکوت مىکنند و آنها را نهى از منکر نمىکنند.
امام باقر در اینباره مىفرماید:
«اَوحى اللّهُ اِلى شُعیبِ النَّبِىِّ أَنِّى مُعَذِّبٌ مِن قَومِکَ مِائَهَ اَلفٍ، اَربَعینَ اَلفا مِن شِرارِهِم و سِتِّینَ اَلفا مِن خِیارِهِم، فَقال : یا رَبِّ هؤلاءِ الاَشرارُ، فَما بالُ الاَخیارِ؟ فَاَوحَى اللّهُ عَزَّوجَلَّ اِلَیهِ: داهَنُوا اَهلَ المَعاصِى و لَم یَغضَبُوا لِغَضَبِى»؛
«خداوند به شعیب پیامبر وحى کرد که من یکصدهزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد؛ چهل هزار نفر از اشرار و شصت هزار نفر از خوبان آنان را! شعیب عرض کرد: خدایا! علت عذاب اشرار معلوم است؛ اما خوبان چرا؟ خداوند وحى کرد؛ چون آنان با گناهکاران سازش نمودند و بر مغضوبان خدا خشم نگرفتند».[۲۰]
مؤمن همیشه باید در مقابل گناه از خود عکسالعمل نشان دهد؛ اگر مىتواند باید با زبان یا عمل جلوى گناه را بگیرد و اگر نمىتواند حداقل باید با رفتار، تنفر خود را از گناه نشان دهد و با چهرهاى عبوس با گناهکار برخورد نماید. در غیر این صورت به قهر الهى در دنیا یا در آخرت گرفتار خواهد شد.
شرایط و آداب امر به معروف و نهى از منکر
امر به معروف و نهى از منکر، همچون اعمال دیگر، زمینهها و شرایطى دارد که در صورت فراهم شدن آنها، انسان باید اقدام به امر به معروف و نهى از منکر نماید؛ اما اگر شرایط و زمینه آن وجود نداشته باشد یا این وظیفه به طور کلى از عهده انسان ساقط است و یا تأثیر لازم را نخواهد داشت.
در این قسمت به برخى از شرایط و آداب آن اشاره مىکنیم:
۱٫ شناخت معروف و منکر:
آمر به معروف و ناهى از منکر خود باید معروف و آنچه را از نظر شرع و عقل نیک است، بشناسد و از آنچه که از نظر شرع و عقل بد و منکر است، آگاهى داشته باشد.
امّا نسبت به امورى که به نیک یا بد بودن آن شناخت ندارد، نباید امر به معروف و نهى از منکر نماید. البته برخى از فقیهان معتقدند: در هر صورت و در همه موارد، انسان مکلف است به این تکلیف الهى عمل نماید؛ لیکن در آن مواردى که معروف و منکر را از نظر شرع نمىداند موظف است، واجبات و محرمات دین را یاد بگیرد و سپس به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر عمل نماید.
۲٫ احتمال تأثیر:
امر به معروف و نهى از منکر براى این است که معروف در جامعه گسترش یابد و جلوى منکرها گرفته شود؛ اما اگر امر به معروف و نهى از منکر در مواردى اثر ندارد انسان تکلیفى نخواهد داشت. بر همین اساس فقهاى اسلامى یکى از شرایط وجوب امر به معروف و نهى از منکر را احتمال تأثیر در مخاطب دانستهاند.
البته توجه به این نکته ضرورت دارد که گاهى امر به معروف و نهى از منکر هرچند ممکن است در فرد مورد نظر اثرى نداشته باشد، ولى امکان دارد فواید دیگرى براى فرد و جامعه در پى داشته باشد؛ مانند اینکه ممکن است فعلاً در او اثر نکند، اما در آینده مؤثر باشد و یا براى دیگران اثر داشته باشد، مانند قیام امام حسین که گرچه براى یزید و پیروانش اثرى نداشت، اما براى آیندگان و دیگر مسلمانان آثار فراوانى داشت.
افزون بر این، گاه ابراز وجود مؤمن و بیان سخن حق موجب مىشود تا گناهکاران بیشتر بر عمل خلاف خود تشویق نگردند یا حق به فراموشى سپرده نشود که در این موارد نیز امر به معروف و نهى از منکر شایسته و بلکه لازم خواهد بود.
برخى از مفسران در این مورد مىنویسند:
«گاهى بیان حقایق و وظایف الهى بدون احتمال تأثیر نیز واجب مىشود و آن در موردى است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد کمکم احکام الهى به فراموشى سپرده مىشود و بدعتها جان مىگیرد و سکوت دلیل بر رضایت و موافقت محسوب مىشود؛ لذا در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا همه جا گفته شود؛ هرچند در گناهکار اثرى نداشته باشد».[۲۱]
۳٫ عدم وجود ضرر جانى و مالى :
شرط سوم این است که اقدام به این دو فریضه الهى ضرر جانى و مالى براى فرد یا دیگران نداشته باشد؛ اما هرگاه گمان کند که امر به معروف و نهى از منکر براى او یا دیگران ضرر جانى یا مالى در پى دارد وجوب این دو فریضه ساقط مىشود.
امام رضا در این باره مىفرماید:
«والاَمرُ بِالمعَروُفِ والنَّهى عَنِ المُنکَر واجِبانِ عَلى مَن اَمکَنَهُ و لَمَ یَخَف عَلى نَفسِهِ ولا على اصحابه»؛
«امر به معروف و نهى از منکر بر کسى واجب است که برایش ممکن باشد و ترس جانى بر خود و دیگر مؤمنان نداشته باشد».[۲۲]
این شرط نیز عمومیت ندارد و انسان باید اهمیت، مصالح و مفاسد امر به معروف و نهى از منکر و آن عمل را در نظر بگیرد و ببیند آیا آن منکرى که انجام گرفته یا واجبى که ترک شده مهمتر است یا حفظ مال و جان و آبروى خود و دیگران؟ هر یک را که مهمتر است، انجام دهد و غیر مهم را ترک کند؛ چه بسا عمل به این فریضه الهى مهمتر باشد که در این صورت انسان باید مال و حتى جانش را در راه آن فدا نماید؛ مانند اینکه ارزشهاى دینى و احکام اسلامى مورد هتک حرمت قرار گرفته و یا دین در معرض خطر قرار دارد که در این موارد نه تنها انسان باید اموال و آبروى خود را فدا نماید، بلکه اگر جان خویش را نیز از دست بدهد، بر او مذمت و ملامتى نخواهد بود؛ بلکه در پیشگاه خداوند اجر و پاداشى عظیم خواهد داشت.
۴٫ عامل بودن آمر و ناهى:
شرط دیگرى که برخى براى آمران به معروف و ناهیان از منکر ذکر کردهاند ـ که در حقیقت باید آن را از شرایط اخلاقى و آداب امر به معروف و نهى از منکر دانست ـ؛ این است که انسان باید ابتدا به آنچه مىگوید عمل نماید و بعد دیگران را نسبت به انجام یا ترک آن موعظه و نصیحت نماید. علت این امر آن است که انسان تا خود به آنچه مىگوید عمل نکند، سخن او بر دیگران تأثیر و فایده لازم را نخواهد داشت؛ گرچه از نظر شرعى انسان در هر صورت مکلف است که امر به معروف و نهى از منکر را ترک ننماید.
قرآن کریم در این باره مىفرماید:
«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لِمَ تَقولونَ ما لا تَفعَلون * کَبُرَ مَقتـًا عِندَ اللّهِ اَن تَقولوا ما لا تَفعَلون»
«اى کسانى که ایمان آوردهاید، چرا سخنى را مىگویید که عمل نمىکنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است اینکه سخنى بگویید اما خود عمل نکنید».[۲۳]
در روایتى على نیز در این باره مىفرماید:
«لَعَنَ اللّهُ آمرینَ بِالمعرُوفِ التّارِکیِنَ لَهُ والنّاهینَ عَنِ المُنکَرِ العامِلِینَ بِهِ؛
خدا لعنت کند کسانى را که امر به معروف مىکنند اما خود، آن را ترک مىکنند و نهى از منکر مىکنند، اما خود آن را انجام مىدهند».[۲۴]
۵٫ داشتن اخلاق نیک و صبر فراوان:
کسى که مىخواهد امر به معروف و نهى از منکر نماید، باید خوش خلق و در برابر سختیها و ناملایمات صبور باشد؛ زیرا سخنانى که براى امر به معروف و نهى از منکر به دیگران بیان مىشود، در آغاز احتمال دارد به مذاق آنان خوش نیاید و با سخنان یا اعمال ناروا درصدد پاسخگویى برآیند؛ لذا عمل کنندگان به این دو فریضه، اوّلاً: باید با اخلاق نیک و ملایمت به این کار اقدام نمایند.
ثانیا: اگر سخن و عمل ناروایى شنیدند صبر و تحمل داشته باشند.
بر این اساس، وقتى خداوند متعال، موسى و هارون علیهماالسلام را به سوى فرعون روانه کرد به آنان فرمود:
«اِذهَبا اِلى فِرعَونَ اِنَّهُ طَغى * فَقولا لَهُ قَولاً لَیِّنـًا»؛
«به سوى فرعون بروید که طغیان پیشه کرده است و [امّا] با ملایمت با او سخن بگوید».[۲۵]
لقمان حکیم نیز پس از سفارش فرزندش به انجام این فریضه الهى به وى مىگوید:
«یـبُنَىَّ اَقِمِ الصَّلوهَ وأمُر بِالمَعروفِ وانهَ عَنِ المُنکَرِ واصبِر عَلى ما اَصابَکَ اِنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الاُمور»؛
«پسرم! نماز را به پا دار و امر به معروف و نهى از منکر کن و در برابر مصایبى که به تو مىرسد شکیبا باش که این از کارهاى مهم و اساسى است».[۲۶]
در روایتى نقل شده است:
«جوانى خدمت پیامبر آمد و عرض کرد: اى پیامبر خدا، آیا به من اجازه مىدهید زنا کنم؟ اطرافیان پیامبر با شنیدن این سخن فریادشان بلند شد و از گوشه و کنار به این جوان اعتراض نمودند، ولى پیامبر با خوشرویى و ملایمت به جوان فرمود: نزدیک بیا. جوان نزدیک آمد و در برابر پیامبر نشست. حضرت با محبت از او پرسید: آیا دوست دارى با مادر تو چنین کنند؟ جوان گفت: نه، فدایت شوم! حضرت فرمود: همینطور مردم راضى نیستند با مادرشان چنین شود. باز فرمود: آیا دوست دارى با دختر تو چنین کنند؟ گفت: نه، فدایت شوم! حضرت فرمود: همینطور مردم راضى نیستند با دخترانشان چنین عملى انجام شود. سپس فرمود: بگو، ببینم آیا براى خواهرت چنین کارى را مىپسندى؟ جوان مجدداً انکار کرد. پیامبر سپس دست بر سینه جوان گذاشت و در حق او دعا کرد و فرمود: خدایا! قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلوده شدن به بىعفتى نگاه دار. از آن به بعد، منفورترین کار در نزد این جوان زنا بود…».[۲۷]
۶٫ حفظ آبروى مؤمنان:
یکى دیگر از آداب امر به معروف و نهى از منکر این است که آمران به معروف و ناهیان از منکر باید در اندیشه آبروى دیگران نیز باشند و بدانند [حُرمت ] آبروى مؤمن از [حُرمتِ] خانه کعبه نیز بالاتر است! لذا امر به معروف و نهى از منکر آنان نباید به گونهاى باشد که شخصیت دیگران از بین برود و آنان تحقیر شوند؛ این کار نه تنها گناهى بزرگ است، بلکه گاه نتیجه عکس مىدهد و ممکن است موجب شود فرد بر انجام گناه اصرار بیشترى بورزد به همین دلیل قرآن کریم سفارش نموده است که امر به معروف و نهى از منکر گاه به صورت در گوشى صورت گیرد:
«لاَ خَیرَ فى کَثیرٍ مِن نَجوهُم اِلاّ مَن اَمَرَ بِصَدَقَهٍ اَو مَعروفٍ اَو اِصلـحٍ بَینَ النّاسِ ومَن یَفعَل ذلِکَ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ فَسَوفَ نُؤتیهِ اَجرًا عَظیمـا»؛
«در بسیارى از سخنان در گوشى خیر و سودى نیست، مگر کسى که به این وسیله دیگران را امر به کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند و هرکس براى خشنودى پروردگار چنین کند، پاداش بزرگى به او خواهیم داد».[۲۸]
گر نصیحت کنى به خلوت کن
که جز این شیوه، نصیحت نیست
هر نصیحت که بر ملا باشد
آن نصیحت به جز فضیحت نیست
البته گاهى مصلحت و شرایط اقتضا مىکند که انسان در میان جمع و آشکارا دیگران را امر به معروف و نهى از منکر نماید، مانند این که گناهى آشکارا انجام شده است و یا انجام علنى این فریضه براى دیگران نیزفایده دارد که در این گونه موارد باید به طور علنى امر به معروف و نهى از منکر نمود.
مراتب و مراحل امر به معروف و نهى از منکر
براى امر به معروف و نهى از منکر مراتب و مراحل سه گانهاى ذکر کردهاند:
۱٫ امر و نهى قلبى:
کسى که مىخواهد امر به معروف و نهى از منکر نماید، ابتدا لازم است، معروف را در دل دوست داشته باشد و از منکر بیزار باشد. برخى از فقها گفتهاند: مقصود از انکار قلبى اظهار ناخشنودى است؛ یعنى فرد در این مرحله باید علاوه بر خشنودى قلبى از معروف و تنفر قلبى از منکر آن را در ظاهر نیز نمایان کند.
على مىفرماید:
«اَدنَى الاِنکارِ اَن تَلقى اَهلَ المَعاصِى بِوُجُوهٍ مُکفَهِرَّهٍ»؛
«پایینترین درجه نهى از منکر آن است که با گناهکاران با چهرهاى عبوس و خشمگین برخورد نمایى».[۲۹]
در هر صورت، چه مرتبه اول خشنودى و تنفر قلبى تنها باشد و چه اظهار این خشنودى و تنفر نیز لازم باشد، این امر از موضوعات مهمى است که علاوه بر رعایت آن در امر به معروف و نهى از منکر، نقش فوقالعادهاى نیز در سعادت و شقاوت انسان دارد؛ به این معنا که فرد مسلمان باید همیشه به انجام کارهاى نیک راضى باشد و از ارتکاب کارهاى بد تنفر داشته باشد؛ زیرا از نظر اسلام، انسان به هر کار ثواب یا گناهى که در گذشته انجام گرفته و یا در آینده انجام مىگیرد رضایت دهد، در ثواب یا گناه آن عمل شریک خواهد بود، هرچند خود مرتکب آن عمل نشده باشد.
در این زمینه آیات و روایات فراوانى در قرآن و کتب روایى وجود دارد که به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
خداوند در قرآن کریم مىفرماید:
«قُل قَد جاءَکُم رُسُلٌ مِن قَبلى بِالبَیِّنـتِ وبِالَّذى قُلتُم فَلِمَ قَتَلتُموهُم اِن کُنتُم صـدِقین»؛
«بگو (به یهود) قطعاً پیش از من پیامبرانى بودند که دلایل آشکار را با آنچه گفتید براى شما آوردند. اگر راست مىگویید پس چرا آنان را کشتید؟».[۳۰]
خداوند در این آیه کشتن انبیاى گذشته را به یهودیان ساکن مدینه نسبت داده است و شریک دانستن این افراد در این جرم ـ در حالى که پیامبران الهى به دست نسلهاى گذشته و اجداد آنان کشته شدهاند ـ بدان جهت است که این افراد عمل پیشینیان خود را قبول داشتند![۳۱]
امام صادق نیز مىفرماید:
«اَلرّاضِى بِفِعلِ قَومٍ کَالدّاخِلِ فِیه و عَلى کُلِّ داخِلٍ فِى باطِلٍ اِثمانِ، اِثمُ العَمَلِ و اِثمُ الرِّضى بِهِ»؛
«کسى که به عمل قومى راضى باشد، مانند کسى است که خود داخل در آن باشد و کسى که داخل گناه و عمل باطل شود، دو گناه دارد: گناهى براى انجام دادن و گناهى براى رضایت داشتن از آن عمل!».[۳۲]
همچنین نقل شده است: «شخصى در جنگ صفین آرزو کرد که اى کاش برادرش نیز در این جنگ حضور مىداشت و از ثواب جهاد در راه خدا بهرهمند مىگردید. امیرالمؤمنین به او فرمود: آیا دل برادرت با ما بود؟ مرد در پاسخ گفت: آرى، حضرت فرمود: نه تنها او در این جنگ حضور داشته، بلکه انسانهایى در لشکر ما حضور دارند که هم اکنون در صلب پدران و رحم مادرانند! همان افرادى که زمانهاى آینده به دنیا خواهند آمد و لشکر ایمان به وسیله آنها قوى و نیرومند خواهد شد».[۳۳]
۲٫ امر و نهى زبانى:
آمران و ناهیان علاوه بر رضایت و تنفر قلبى نسبت به معروف و منکر، باید با زبان خود دیگران را به انجام واجبات الهى و ترک کارهاى حرام امر کنند؛ این کار افزون بر اینکه گاه وظیفه واجب آنان به شمار مىرود؛ از اجر و پاداش بیشترى نسبت به امر و نهى قلبى برخوردار است.
امیرالمؤمنین در این باره مىفرماید:
«اَیُّها المُؤمِنُونَ، مَن رَأى عُدوانا یُعمَلُ بِهِ و مُنکَرا یُدعى اِلَیهِ فَأَنکَرَهُ بِقَلبِهِ فَقد سَلِمَ و بَرِئَ، وَ مَن اَنکَرَهُ بِلِسانِهِ فَقَد أَجَرَ و هُوَ أَفضَلُ مِن صاحِبِهِ؛ اى مؤمنان!
کسى که گناهى را ببیند که به آن عمل مىشود یا منکرى را مشاهده نماید که به سوى آن دعوت مىشوند و با قلب خود آن را انکار نماید از شرکت در گناه آن در امان است و کسى که آن را با زبان خود انکار نماید پاداش الهى نصیب او خواهد شد و چنین شخصى برتر از کسى است که تنها با قلب خود گناه را انکار نموده است».[۳۴]
۳٫ امر و نهى عملى:
مرحله سوم امر به معروف و نهى از منکر ـ که کاملترین و بافضیلتترین مراتب آن به شمار مىرود ـ آن است که انسان در عمل وارد صحنه شود و دیگران را از انجام محرمات و کارهاى خلاف باز دارد؛ مانند این که اگر مشاهده کرد شخصى قصد ظلم به دیگرى را دارد، عملاً وارد صحنه شده، جلوى ظلم او را بگیرد و اگر مىبیند که حق شخص و یا بیت المال ضایع مىشود، در عمل جلوى این تضییع حقوق را بگیرد.
پیامبر اکرم فرمود:
«مَن رَأى مِنکُم مُنکَرا فَلیُنکِرهُ بِیَدِهِ اِن اِستطاعَ فَاِن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ فَاِن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ؛
«کسى از شما که کار بدى را دیده باید با عمل از آن نهى نماید و چنانچه قدرت آن را ندارد با زبان نهى کند و اگر قدرت آن را نیز ندارد با قلب خود نهى نماید».[۳۵]
على نیز مىفرماید:
«فَمِنهُم المُنکِرُ لِلمُنکَرِ بِیَدِهِ و لِسانِهِ و قَلبِهِ فَذلِکَ اَلمُستَکمِلُ لِخِصالِ الخَیرِ و مِنُهم اَلمُنکِرُ بِلِسانِهِ و قَلبِهِ والتّارِکُ بِیَدِهِ فَذلِکَ مُتَمَسِّکٌ بِخَصلَتَینِ مِن خِصالِ الخَیرِ و مُضَیِّعٌ خَصلَهً و مِنهُم المُنکِرُ بِقَلبِهِ والتّارِکُ بِیَدِهِ و لِسانِهِ فَذلِکَ الَّذِى ضَیَّعَ اَشرَفَ الخَصلَتَینِ مِنَ الثَّلاثِ و تَمَسَّکَ بِواحِدَهٍ و مِنهُم تارِکٌ لاِِنکارِ المُنکَرِ بِلِسانِهِ و قَلبِهِ و یَدِهِ فَذلِکَ مَیِّتُ الاَحیاءِ»؛
«گروهى از مردم با عمل و زبان و قلب خود به مبارزه با منکرات برمىخیزند؛ آنها تمام خصلتهاى نیک را در خود جمع کردهاند. گروهى دیگر تنها با زبان و قلب نهى از منکر مىکنند؛ اینها به دو خصلت نیک تمسک کردهاند و یکى را از دست دادهاند. گروهى تنها با قلبشان نهى از منکر مىکنند، اما مبارزه با دست و زبان را ترک کردهاند؛ این گروه، بهترین خصلتها از سه خصلت را رها کرده و تنها یکى را گرفتهاند و گروهى دیگر نهى از منکر را با دست و زبان و قلب ترک کردهاند؛ اینها در حقیقت مردگانى در بین زندگان هستند».[۳۶]
براى اجراى این مرحله توجه به دو نکته ضرورى است:
- به نظر برخى از فقیهان، رعایت تقدم و ترتیب این مراحل شرط است؛ یعنى تا وقتى که انسان مىتواند با مرحله اول و دوم کسى را به انجام واجب یا ترک حرامى وادار نماید نباید وارد مرحله سوم یعنى اقدام عملى شود؛ هرچند به نظر برخى دیگر، رعایت ترتیب شرط نیست و انسان اگر تشخیص داد که مرحله اول و دوم تأثیرى ندارد از همان ابتدا مىتواند مرحله سوم را اجرا کند.
- چون امر و نهى عملى گاهى موجب هرج و مرج در جامعه مىشود و ممکن است پیامدهاى ناگوارى براى فرد و جامعه در پى داشته باشد مؤمنان نباید در تمام موارد، خود به امر و نهى عملى اقدام نمایند؛ بلکه گاهى باید این وظیفه را به مسئولان قانونى و حکومت واگذار نمایند و آنان تنها وظیفه دارند که مسئولان مربوط را از وقوع آن منکر باخبر سازند.
وظیفه مؤمنان در صورت عدم تأثیر
اگر کسى به گناهى اشتغال دارد انسان وظیفه دارد او را از گناه و کار حرام باز دارد و از او بخواهد که از راه و عمل حرام خویش دست بردارد. حال اگر بعد از نهى از منکر، وى نپذیرفت و به کار خود ادامه داد انسان موظف است از همنشینى با او اجتناب نماید و با صورتى عبوس یا حالتى که گویاى تنفر از عمل اوست با او برخورد نماید؛ زیرا همنشینى با گناهکاران و روى خوش نشان دادن به آنان از نظر تعالیم دینى شرکت در گناه محسوب شده و به شدت مذمت شده است.
خداوند در قرآن کریم مىفرماید:
«و اِمّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیطـنُ فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکرى مَعَ القَومِ الظّــلِمین»؛
«اگر شیطان تو را به فراموشى افکند و با گناهکاران همنشین شدى به مجرد توجه (یا بعد از تذکر و نپذیرفتن) دیگر با قوم ستمکار منشین».[۳۷]
امام صادق نیز به «حارث بن مغیره» فرمود:
«ما یَمنَعُکُم اِذا بَلَغَکُم عَنِ الرَّجُلِ مِنکُم ما تَکرَهُونَ و ما یَدخُلُ عَلَینا مِنَ الاَذى أَن تَأتُوهُ فَتُأَنّوُهُ و تَعِظُوهُ و تَقُولُوا لَهُ قَولاً بَلیغا؟ قُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ، اِذا لا یَقبَلُونَ مِنّا، قال: اُهجُرُوهُم وَاجتَنِبُوا مَجالِسَهُم»؛
«چه چیز شما را باز مىدارد از این که وقتى به شما خبر مىرسد، فلان شخص از شما کار بدى مىکند که آن کار موجب آزار ما مىشود بروید و او را متنبه کنید و موعظه نمایید و با گفتار رسا او را از کار بدش باز دارید؟ حارث گوید: به امام عرض کردم: اگر آنها را نهى نماییم از ما نمىپذیرند. حضرت فرمود: در این صورت از آنها دورى کنید و از همنشینى با آنان اجتناب نمایید».[۳۸]
با توجه به آیات و روایات یاد شده، مؤمنان وظیفه دارند در صورت عدم تأثیر سخنشان در گناهکاران از همنشینى با آنان تا آن هنگام که اشتغال به آن گناه دارند و با حرام مأنوس هستند، اجتناب نمایند. از جمله علتهاى این امر آن است که اولاً، همنشینى با گناهکاران و روى خوش نشان دادن به آنان، گناهکاران را به ارتکاب گناه ترغیب و تشویق مىکند که در این صورت، همنشین آنان نیز در گناهشان شریک خواهد بود؛
ثانیاً: همنشینى باعث مىشود که انسان از رفیق و همنشین خود تأثیر پذیرد و کم کم به همان گناهى آلوده شود که او گرفتار و آلوده به آن است.
برخى از افراد همنشینى خود را با گناهکاران چنین توجیه مىنمایند که ما به عقیده و دین و عمل افراد کارى نداریم ما مىخواهیم زندگى کنیم به قول معروف: موسى به دین خود و عیسى به دین خود! و از این قبیل توجیهات. در حالى که این سخنان برخلاف منطق اسلام است.
اسلام هیچگاه به فرد مسلمان اجازه نمىدهد که در مقابل گناه و معصیت بىتفاوت باشد و یا با گناهکار رفت و آمد داشته باشد. راه و زندگى انسان مؤمن همیشه باید جداى از افراد گناهکار و آلوده باشد؛ مگر اینکه هدف از همنشینى با گناهکار، بازداشتن او از گناه باشد که در این صورت همنشینى نه تنها مذموم نیست، بلکه پسندیده و مورد توجه اسلام نیز هست.
البته مؤمنان باید توجه داشته باشند که ترک هم نشینى و مجالست با گناهکار مربوط به افرادى است که پیوسته یک گناه یا گناهانى را انجام مىدهند؛ مانند اینکه فردى همواره غیبت مىکند و یا از راه حرام درآمدى کسب مىنماید؛ اما اگر کسى گاهى از روى غفلت یا عمدا مرتکب گناهى مىشود تنها وظیفه مؤمنان این است که او را نهى از منکر کنند؛ نه اینکه همنشینى با او را ترک نمایند.
[۱]. بحارالانوار، ج ۶۵، ص ۱۹۳ ـ ۱۹۵٫
[۲]. علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۵۸٫
[۳]. مفردات، ص ۵۶۱ «عرف».
[۴]. نهج السعاده، ج ۱، ص ۴۵۶ – ۴۶۲؛ جواهرالکلام، ج ۲۱، ص ۳۵۲ ـ ۳۶۲٫
[۵]. تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۳۷٫
[۶]. نحل ۱۶ ۹۰٫
[۷]. اعراف ۷ ۱۵۷٫
[۸]. توبه ۹ ۷۱٫
[۹]. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص ۱۷۹؛ میزان الحکمه، ج ۳، ص ۱۹۴۰٫
[۱۰]. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش ۳۷۴٫
[۱۱]. وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۱۹٫
[۱۲]. توبه / ۷۱
[۱۳]. تحف العقول، ص ۲۳۷؛ بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۷۹٫
[۱۴]. الامالى، صدوق، ص ۳۴۳؛ روضه الواعظین، ص ۲۹۲٫
[۱۵]. الکافى، ج ۲، ص ۶۳۹؛ تحف العقول، ص ۳۶۶٫
[۱۶]. الکافى، ج ۵،ص ۵۹٫ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۲۲٫
[۱۷]. تهذیبالاحکام، ج ۶، ص ۱۸۱؛ وسائلالشیعه، ج ۱۶، ص ۱۳۲٫
[۱۸]. نهج البلاغه، خ ۱۹۲؛ بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۹۰٫
[۱۹]. انفال ۸ ۲۵٫
[۲۰]. تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۸۱؛ الکافى، ج ۵، ص ۵۶٫
[۲۱]. تفسیر نمونه، ج ۶، ص ۴۲۱٫
[۲۲]. الخصال، ص ۶۰۹؛ وسائلالشیعه، ج ۱۶، ص ۱۲۵؛ بحارالانوار، ج ۱۰، ص ۲۲۸٫
[۲۳]. صف ۶۱ ۲ ـ ۳٫
[۲۴]. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹؛ وسایل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۵۱٫
[۲۵]. طه ۲۰، ۴۳ – ۴۴٫
[۲۶]. لقمان ۳۱ ۱۷٫
[۲۷]. تفسیر نمونه، ج ۳، ص ۴۲٫
[۲۸]. نساء ۴ ۱۱۴٫
[۲۹]. الکافى، ج ۵، ص ۵۸؛ تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۱۷۷٫
[۳۰]. آل عمران ۳ ۱۸۳٫
[۳۱]. الکافى، ج ۲، ص ۴۰۹٫
[۳۲]. وسائل الشیعه، ج ۱۱، ص ۴۹۹؛ ج ۱۶، ص ۱۴۱٫
[۳۳]. نهج البلاغه، خ ۱۲٫
[۳۴]. همان، ج ۱۶، ص ۱۳۱٫
[۳۵]. عوالى اللئالى، ج ۱، ص ۴۳۱؛ وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۳۵٫
[۳۶]. نهج البلاغه، کلمات قصار، ش ۳۷۴٫
[۳۷]. انعام / ۶۸٫
[۳۸]. الکافى، ج ۸، ص ۱۶۲، وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۴۴٫
منبع: برگرفته از کتاب سیمای شیعه از نگاه اهل بیت؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.