و نقش آنان در گسترش تشیّع

گرایش «موالى» به «تشیع» و نقش آنان در گسترش تشیّع

گرایش «موالى» به «تشیع» و نقش آنان در گسترش تشیّع

در فصل قبل نقش کلیدى اهل بیت در پشتیبانى و جذب موالى به مذهب شیعه را بررسى کردیم. مطالب ارائه شده در آن فصل بیانگر بستر و زمینه گرایش موالى به مذهب شیعه بود. در این بخش به علل گرایش موالى به تشیع و نقش موالى در گسترش و تعمیق آن مى‏پردازیم.

۱ ـ عوامل گرایش موالى به تشیع

در میان مباحث فصل سوم و چهارم، به برخى از عوامل و زمینه‏هاى پیوستن موالى به تشیع پرداختیم. اکنون با نگاهى به گذشته به پاره‏اى دیگر از این عوامل و زمینه‏ها خواهیم پرداخت:

الف ـ زمینه‏هاى اجتماعى

۱) نگاه منفى اعراب به موالى

از مجموع آنچه در فصول گذشته درباره جایگاه موالى سخن به میان آمد، روشن شد که وضعیت عمومى جامعه عرب در آن روز هیچ گونه نگاه مثبتى به موالى نداشت؛ زیرا اعراب در ایام جاهلیت با موالى همچون برده رفتار مى‏کردند. موجودیت، شرف، آبرو، شخصیت اجتماعى و… همه چیز یک موالى در گرو موقعیت صاحب او خلاصه مى‏شد. انجام دادن کارهاى پَست و مشقت آور بر دوش موالى بود.([۱]) علاوه بر آن صاحب یک مولى خود را در حاصل زحمت و تلاش او شریک مى‏دانست.([۲]) اینها عاداتى بود که از زمان جاهلیت در فرهنگ اعراب باقى مانده بود، لذا در دوران پس از اسلام نیز پذیرش این که موالى در کنار آنان از حقوقى همسان برخوردار باشند، بسیار مشکل بود و عملاً به انکار حقوق موالى منجر شد. واکنش موالى در قبال این برخوردها، این بود که عده‏اى از آنان براى رسیدن به عدالت اجتماعى به اهل بیت دل بستند و به تشیع تمایل پیدا کردند؛ زیرا الگوى مناسبی از رفتارهاى اسلامى و انسانى در آنان متجلى بود.

۲) مهاجرت سادات علوى

مهاجرت یک پدیده اجتماعى است که پاره‏اى از عوامل سیاسى و اجتماعى باعث بروز آن مى‏شود. مهاجرت گاهى بسترى براى برخى از تحولات اجتماعى و سیاسى و نیز گرایش‏هاى مذهبى می‌شود. مهاجرت سادات علوى از اواخر قرن اول آغاز و در قرن دوم و بعد از آن نیز ادامه پیدا کرد.([۳])

در میان انگیزه‏هاى این مهاجرت‏ها دو عامل عمده زیر را که در بیشتر ـ بلکه تمامى ـ این مهاجرت‏ها وجود داشته مى‏توان نام برد: ۱ـ فشار حکومت‌هاى زمان و کارگزاران آنان، ۲- وجود زمینه‏هاى مناسب برای مهاجرت.

این دو عامل تحت عاملى کلى‏تر که حفظ اعتقادات و گسترش آن بود، پوشش مى‏یافت. بر این اساس، این سادات که هجرت را بر مى‏گزیدند، شیعه و پیرو یکى از فرقه‏هاى تشیع و بیشتر آنان تربیت یافته امامان شیعه و مرتبط با آنان بودند و از آنان حدیث نقل مى‏کردند. در نتیجه مى‏توان ادعا نمود که مهمترین دستاورد این مهاجرتها گسترش تشیع در خارج از قلمرو مرکزى جهان اسلام بود؛ نقاطى که مأوا و موطن اصلى موالى به حساب مى‏آمد؛ مناطقى چون آفریقا، بیشتر سرزمینهاى خراسان بزرگ، طبرستان، دیلم و جاهاى دیگرى که پس از قرن دوم به آن جا هجرت کردند.

علاوه بر مهاجرت یحیى بن زید بن على که قبلاً به آن اشاره کردیم و تأثیر حضور او را در مناطق خراسان بر شمردیم،([۴]) نمونه دیگری از مهاجرت، مهاجرت ادریس بن عبداللّه‏ بن حسن بن امام حسن و برادرش یحیى بن عبداللّه‏ است. آن دو در واقع بازماندگان قیام فخ بودند که به دست «حسین بن على» در سال ۱۶۹ هجرى به وقوع پیوست و منجر به شکست گردید. بعد از آن ادریس بن عبداللّه‏ با وجود جراحاتى که داشت، خود را پنهانى به مصر رساند و سپس به میان قبایل بربر مغرب رفت. او پس از بیان نسبت خود با رسول خدا مورد استقبال قبایل بربر قرار گرفت. محبوبیت او این زمینه را فراهم آورد که فرزندش – که او نیز ادریس نام داشت – بعدها سلسله ادریسان را بنا نهد.([۵]) بعد از او افراد زیادى از فاطمیان و سادات به آن نقاط مهاجرت کردند. نکته قابل توجه که مورد اشاره مورخان قرار گرفته محبوبیت اهل بیت است که با حضور علویان در مغرب و دیگر نقاط آفریقا به وجود آمد. این محبوبیت حتى در میان اهل سنت نیز وجود داشته؛ به همین دلیل نام امام على براى آنان بسیار قابل احترام و در بیشتر موارد آن را براى کودکان خود بر مى‏گزیدند.([۶])

این مهاجرت‌ها از نظر تأثیر اجتماعى مبنى بر گرایش به تشیع بسیار اهمیت داشته و قابل توجه است. حمایت و پشتیبانى مردم از علویان با آنکه علویان قبلاً هیچ‌گونه سابقه حضور در آنجا نداشتند دلیل دیگرى بر محبوبیت آنان است که به طور عموم نسبت به همه علویان ابراز داشتند. ناگفته نماند که حضور «موالى» در تمام مناطق جغرافیایى جهان اسلام و جوامع اسلامى گزارش شده است چنان که در منطقه آندلس- از قلمرو حکومت امویان به شمار می‌رفت – که در مجاورت مغرب و آن سوى تنگه جبل الطارق قرار داشت، حضور موالى گزارش شده است.([۷])

یحیى بن عبداللّه‏ را باید یکى از تربیت یافته‌گان مکتب امام صادق دانست. او احترام فوق العاده‏اى برای امام صادق قائل بود. هر وقت از امام صادق حدیثى نقل مى‏کرد، مى‏گفت: سرورم جعفر بن محمد چنین فرمود.([۸])

او بعد از جریان فخ به منطقه دیلم طبرستان رفت و توانست از اوضاع سیاسى و فرهنگى و قلوب آماده‏اى که محبوبیت تمامى کسانى را که انتساب به علویان و به نحوى به خاندان رسول خدا  را در خود داشتند، بهره بردارى نماید و یاران زیادى را با خود همراه ساخته([۹])، بر ضد حاکم وقت – که هارون عباسى بود – قیام نماید.

یحیى – هرچند با فریب کارى رشید – دستگیر شد و به شهادت رسید([۱۰])، توانست دلهاى زیادى از اهالى آن منطقه را متوجه اهل بیت پیغمبر سازد و زمینه حرکت‌هاى بزرگى چون قیام علویان طبرستان را فراهم آورد.

در پایان بر این نکته تأکید مى‏شود که این مهاجرت‏ها به سرزمین‌هایى بود که موطن اصلى موالى به شمار می‌آمدند و به هر حال مى‏توانست بر اثر رفت و آمدهایى که موالى به آن جا داشتند، بر گرایش‏هاى آنان تأثیر گذار باشد. به طور قطع گرایش موالى در مناطق مختلف، از یک سو تحت تأثیر برخوردى بود که با آنان انجام مى‏شد و از سوى دیگر تابع الگوهایى بود که مشاهده مى‏کردند. بى تردید مشاهده الگوى مناسب در رفتار سادات علوى، موجب جذب آنان به سادات علوی و مذهب تشیع مى‏شد.

ب ـ زمینه سیاسى ـ نگاه منفى خلفا به موالى

یکى از تلاشهاى پیگیر و همیشگى پیامبر اسلام در مدت ۲۳ سال رهبرى مسلمانان، مبارزه آن حضرت با نگرشها و اندیشه‏هاى جاهلى بود. جدا نمودن موالى از سایر افراد جامعه، به استثمار کشیدن آنان و نگاه تحقیرآمیز به آنان برگرفته از همین اندیشه‏هاى خطرناک جاهلى بود که ادامه آنها در جامعه اسلامى می‌توانست موجب تفوق بعضى از افراد جامعه بر دیگران، ایجاد جامعه‏اى طبقاتى و پیامدهاى منفى دیگرى شود؛ اما پیامبر این اندیشه را شدیداً محکوم نمود و براى براندازى آن شدت و صلابت نشان داد. برخورد مهربانانه پیامبر با موالى – اعم از عرب و غیر عرب – پرداخت حقوقى همسان با دیگران براى آنان از بیت المال، سهیم نمودن موالى در غنائم جنگى از کارهاى بزرگ پیامبر برای ترسیم جایگاه جدید براى موالى است. از دیدگاه آن حضرت هیچ تفاوتى بین موالى و غیر موالى و نیز عرب و غیر عرب وجود نداشت؛ لذا فرمود:

«من ولى و رهبر همه مسلمانان هستم اعم از عرب و عجم.»([۱۱])

پیامبر عقیده داشت در یک خانواده و قوم، نباید کوچکترین فرقى بین مولاى آن با سایر افراد وجود داشته باشد و بر اساس آن فرمود:

 «مولاى هر قومى از خود آن قوم است.»([۱۲])

اما بعد از پیامبر ابتدا سه خلیفه نخست و سپس بیشتر حاکمان اموى و پس از آن برخى از حاکمان عباسى رفتار و برخوردى که با موالى داشتند، مخالف و متضاد با منش و سیره نبوى بود. آنان با سنت‌هایى که به وجود آوردند یک بار دیگر فکر تحقیر موالى را که از زمان جاهلیت هنوز در اذهان مردم باقى مانده و زدوده نشده بود بارور ساختند و گسترش دادند. خلفا با این تفکر که عرب باید در جایگاه اجتماعى و سیاسى و اقتصادى برتر از غیر عرب قرار گیرد، موالى را – که با گسترش قلمرو اسلامى درسایه فتوحات، وارد جامعه اسلامى شده بودند – از بسیاری از حقوق اجتماعى و سیاسى و اقتصادى محروم ساختند. البته درباره عملکرد این خلفا پیشتر به تفصیل سخن به میان آمد.

به هرحال عملکرد خلفا سبب مى‏شد تا موالى به تدریج از خلفا و مذهب آنان فاصله گیرند. بعد از قتل عثمان بیشتر موالى به حضرت على روى آوردند تا به آنچه در زمان خلفا گذشته از آن محروم شده بودند، دست یابند. امام على با آغوشى باز از این رویکرد موالى استقبال کرد و با تلاش فراوان توانست تا اندازه‏اى جایگاه اجتماعى آنان را ترمیم کند.([۱۳]) رفتار عادلانه امام على با موالى باعث اعتراض برخى شد که خواهان حقوقى بیشتر و جایگاهى رفیع‏تر چون سابق بودند. امام على که از این کژ اندیشى‏ها به خشم آمده بود، خطاب به موالى چنین فرمود:

اى گروه موالى! اینان از من مى‏خواهند تا باشما همچون یهود و نصارا رفتار کنم اجازه دهم آنان (عربها) با زنان شما ازدواج نمایند اما شما را از ازدواج با زنان عرب منع نمایم، در پرداختها به عدالت رفتار نکرده و آنچه به آنان مى‏دهم به شما ندهم اما من فقط به روش پیامبر رفتار خواهم کرد.([۱۴])

ج ـ زمینه اقتصادى

در فصل چهارم در باره‌ی نقش فرهنگى و مذهبى اهل بیت در جامعه اسلامى سخن گفتیم و هدایت مسلمانان مخصوصاً موالى به سوى این دو مقوله به وسیله‌ی ائمه معصومان مورد بحث قرار گرفت. حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا رهبران تشیع براى بهبود وضعیت عموم مسلمانان و رهایى شیعیان و موالى از وضع نامطلوب اقتصادى تلاش مى‏کردند؟ در جواب باید گفت: بینش اقتصادى اهل بیت از اهمیت دین مبین اسلام نسبت به اقتصاد نشأت مى‏گرفت. پیش از این، روایاتى را در این باره متذکر شدیم. اکنون نیز براى تکمیل مطالب گذشته روایتى را بیان مى‏کنیم:

امام على در کنار رعایت حقوق موالى و اجراى عدالت و اختصاص سهم همسان با دیگر افراد جامعه براى آنان، هیچ ‌وقت از اشتغال موالى – چیزى که مى‏توانست آنان را به استقلال و خود کفایى برساند – غافل نبود. به همین دلیل موالى را به انجام دادن کارهاى آبرومند و سود آور تشویق مى‏کرد و مى‏فرمود:

«تجارت کنید، همانا برکت خداوند در این کار شامل حال شما خواهد شد. من از رسول خدا شنیدم که مى‏فرمود: رزق و روزى داراى ده جزء است که خداوند نُه جزء آن را در تجارت قرار داده و یک جزء را در غیر آن»([۱۵])

این تشویق امام على بدون شک تأثیر عمیقی در قلوب موالى بجا مى‏گذاشت. در محیطى که افراد آن استحقاق موالى را در انجام دادن کارهاى پست مى‏دیدند اما اهل بیت آنان را به تجارت ترغیب مى‏کردند، این تفاوت دیدگاه تشیع با دیگران در مورد موالى بود که موالى به درستى آن را درک مى‏کردند؛ لذا دور اهل بیت جمع مى‏شدند و در مشکلات به آنان پناه مى‏بردند.

۲ ـ همراهى موالى با تشیع

تمایل موالى به تشیع و گرویدن بسیارى از آنان به این مذهب – همان گونه که در بهبود وضعیت اجتماعى، سیاسى و اقتصادى آنان تأثیر بسزا بر جاى نهاد و مقبولیت آنان را دگرگون ساخت – در محبت آنان به تشیع و تلاش براى گسترش مذهب تشیع نیز عامل برجسته و ممتازی محسوب مى‏شود؛ زیرا تشیع در طول تاریخ پناهگاه ستمدیدگانى بوده است که به آن پناه مى‏آوردند و در برابر طغیان حاکمان ستمگر به مبارزه برمى‏خاستند تا به اجتماعى پیراسته از تعصب دست یابند. بنابراین تشیع داراى آرمان روشن و صریح اجتماعى است و هرگز در مقابل ظلم و استبداد تسلیم نمى‏شود، و شهادت را آرمانى مقدس مى‏داند.

قیام‏هاى شیعیان، هم رنگ و انگیزه اجتماعى داشت و هم رنگ و انگیزه دینى؛ به همین دلیل شیعیان نخستین – اعم از اعراب و موالى – کسانی بودند که امام على را یا به دلیل عدالتش یا به این دلیل که امام مى‏خواست آنان را با دیگران از نظر حقوق فردى و اجتماعى برابر گرداند، یارى کردند یا به دلیل انگیزه دینى و اطاعت از امام بر حق بود. به هرحال این دو انگیزه را در تمامى حرکت‌ها و خیزش‌هاى شیعیان مى‏توان مشاهده کرد.

الف ـ تأثیر گذارى موالى در سرکوب دشمنان تشیع

تاریخ تشیع مملو از قیام و شهادت، برای حفظ کیان اسلام و موجودیت تشیع است که گاهى به طور مستقیم به وسیله‌ی اهل بیت رهبرى و فرماندهى مى‏شد و گاهى نیز مصلحت ایجاب مى‏کرد تا آنان از این کار بدور باشند و حتى ارتباط میان این حرکت‌ها و اهل بیت پوشیده بماند. در همه این حرکتها موالى در کنار سایر شیعیان حضورى مؤثر داشتند و گاهى نیز فداکاری‌هاى آنان عامل مهم پیروزى محسوب شده است.

اما در بعضى از حرکت‌ها رهبران آن یا زیدى بودند یا بعدها به زیدى مشهور شدند. نکته قابل دقت این است که کسانى که در این گونه قیام‌ها شرکت مى‏کردند نه به طور کامل زیدى بودند و نه هدف‌شان پیشبرد مذهب زیدیه بود. بلکه بیشتر آنان برای مبارزه با فساد و بى عدالتى در این قیامها شرکت مى‏کردند واین هدف میان تمامى شیعیان مشترک بود. وجود انگیزه قدرت خواهى را در وجود رهبران حرکتهاى نوع دوم نمى‏توان نادیده گرفت. اما نکته مهم بازتاب و هیجان و شور اجتماعى این حرکتهاست که به نفع تشیع تمام مى‏شد و این فرصت را به شیعیان به طور عام و به موالى به طور خاص مى‏داد تا موضع خود را در برابر نا برابرى‏ها و بى دینى‏هاى حاکمان اعلام کنند.

۱) جریان عاشورا و حضور موالى

الف) حضور موالى در کربلا

حرکت امام حسین در محرم سال ۶۱ هجرى، تقابل میان حق و باطل را به تصویر مى‏کشد و مسیر آن دو را از هم جدا مى‏کند.

درآثار بیشتر مورخانى که به تفصیل جریان عاشورا را بررسی کرده‌اند، در ذکر اصحاب و یاران امام حسین به حضور موالى و اسامى آنان اشاره شده است.

شیخ مفید مى‏نویسد:

در مدت اقامت امام حسین در مکه عده‏اى از اهل حجاز و عده‏اى از اهل بصره به اهل بیت و موالى او ملحق شدند.([۱۶])

خوارزمى مى‏نویسد:

امام حسین در روز سه شنبه هشتم ذى الحجّه که به آن روز ترویه گویند، به همراه هشتادو دونفر مرد از شیعیان و موالى و اهل بیت خود از مکه خارج شد.([۱۷])

در مورد آمار موالى همانند آمار کل اصحاب امام حسین  اختلاف‌هایی وجود دارد.

علامه سید محسن امین عاملی، اسامی موالی‌ای را که در روز عاشورا و در رکاب امام حسین کشته شدند، چنین نام مى‏برد:

  1. جون مولى ابى ذر؛ ۲٫ الحارث بن نبهان مولى حمزه؛ ۳٫ رافع مولى مسلم ازدى؛ ۴٫ سالم مولى بنى المدینه کلبى؛ ۵٫ سالم مولى عامر العبدى؛ ۶٫ سعد مولى على بن ابى طالب؛ ۷٫ سعد مولى عمرو بن خالد الصیداوى؛ ۸٫ سلیمان مولى الحسین؛ ۹٫ شبیب مولى الحارث الجابرى؛ ۱۰، شوذب مولى بنى شاکر؛ ۱۱٫ قارب مولى امام حسین؛ ۱۲٫ منجح مولى امام حسن؛ ۱۳٫ نصر مولى امام على؛ ۱۴ واضح الرومى مولى الحارث سلمانى؛ ۱۵٫ اسلم الترکى مولى امام حسین؛ ۱۶٫ زاهد بن عمرو الکندى مولى عمرو بن الحمق.([۱۸])
ب) چگونگى ارتباط «موالى» با عاشورا

حضور برخى از موالى در میان اصحاب امام حسین و به شهادت رسیدن آنان مى‏تواند ارتباط همه موالى با قیام امام حسین را مشخص نماید و تفسیرى دقیق از موضع‏گیرى عمومى موالى در ارتباط با انقلاب امام حسین باشد. ولى باید گفت: رابطه و پیوند موالى با امام حسین و انقلاب او بسیار فراتر از همراهى گروهی از آنان با امام حسین است. شواهد و نشانه‏هاى موجود بیانگر پیوند بین موالى و انقلاب امام حسین است. یکى از این شواهد وجود زنى است که مسلم بن عقیل را – بعداز آنکه مردمان پیمان شکن کوفه از اطرافش متفرق شدند و او تنها ماند – به منزل خود راه داد. نام آن زن «طوعه» و «مولاه» محمد بن اشعث بود. او با آنکه مسلم را شناخت و مى‏دانست که از طرف دستگاه حاکم مورد تعقیب است و پناه دادن به او عواقب دشواری را در پى دارد، به مسلم پناه داد و از او پذیرایى نمود.([۱۹])

شاهد دیگر دفاع مردانه «عباس بزائى» است که در کوفه به شغل آهنگرى مشغول بود؛ اما هنگامى که عهد شکنى مردم کوفه را مشاهده کرد از نماینده امام حسین که به تنهایى در مقابل نظامیان ابن زیاد در میدان کوفه مى‏جنگید حمایت کرد و با آنکه هیچ گونه وسیله دفاعى براى مقابله نداشت خویش را سپر مسلم قرار داد تا به شهادت رسید.

بر اساس نقل یکى از محققان معاصر در شب دهم محرم سال ۶۱ هجرى سى نفر یا به روایتى بیست و پنج نفر از موالى «فُرُس» – که ساکن کوفه بودند – به سپاه امام حسین پیوستند و فرداى آن روز در رکاب امام به شهادت رسیدند.([۲۰]) بدین ترتیب سخن کسانى که اصحاب امام حسین را بیش از یکصد نفر دانسته‏اند، مى‏تواند مقرون به صحت باشد.

اینها همه نشانه‏هایى است به ظاهر کوچک اما بسیار با اهمیت که وقتى آنها را در کنار رابطه مطلوب موالى با امام على – که در گذشته وجود داشت – و قیام‌هاى متعدد موالى که طى سالها بعد از جریان کربلا واقع گردید، قرار دهیم آن وقت به آن رابطه ناگسستنى میان موالى و انقلاب کربلا پى خواهیم برد.

۲) قیام مختار و حضور موالى

مختار فرزند ابى عبیده ثقفى، متعلق به یکى از طوایف بزرگ عرب یعنى ثقیف بود. پدرش یکى از فرماندهان بزرگ صدر اسلام و از بزرگان صحابه به شمار مى‏آمد.([۲۱]) او قبل از حادثه کربلا به عنوان یکى از شیعیان معروف و با نفوذ در کوفه زندگى مى‏کرد؛ به همین خاطر وقتى مسلم بن عقیل به کوفه رفت در خانه او بود.([۲۲]) در تمام ایامى که حوادث کربلا به وقوع پیوست، مختار در زندان بود.

یعقوبى درباره علت زندانى شدن او مى‏نویسد:

مختار با جماعتى از کسانى که قصد یارى حسین بن على را داشتند ارتباط برقرار کرد و عبید اللّه‏ بن زیاد او را دستگیر و به زندان انداخت.([۲۳])

پس از واقعه کربلا با وساطت عبداللّه‏ بن عمر از زندان آزاد شد. او بعد از مدتی دورى از کوفه هنگامى وارد این شهر شد که توابین برای خون خواهى امام حسین قصد قیام داشتند؛ امّا مختار به آنان نپیوست و پس از آنان، خود به قیام پرداخت.

او در محفل‏هاى خاص و در جمع شیعیان هدف خویش را چنین تشریح مى‏کرد:

محمد حنفیه مرا به سوى شما شیعیان فرستاده تا با کمک شما از محلین (حلال شمارندگان خون اهل بیت) انتقام خون اهل بیت پیامبر را که مظلومانه به شهادت رسیدند، بستانم.([۲۴])

عده‏اى از شیعیان که در پشتیبانى محمد حنفیه از مختار دچار تردید شده بودند، کسی را به سوی او فرستادند. آنچه محمد حنفیه به آنان گفت پشتیبانى و حمایت ضمنى او از مختار بود.([۲۵]) نکته‏اى که ما به دنبال جست و جوى آن در قیام مختار هستیم شرکت گسترده و همه جانبه موالى در این قیام است. دینورى مى‏نویسد:

افراد زیادى دعوت مختار را اجابت کردند، بیشتر آنان که به او پیوستند از همدان و ابناء العجم موالى بودند که بیست هزار نفر از آنان در کوفه زندگى مى‏کردند.([۲۶]) سپاهیانى را که مختار براى رویارویى با شامیان انتخاب کرده بود، بیست هزار نفر بودند که بیشتر آنان را «موالى» تشکیل مى‏دادند که در کوفه مى‏زیستند و به «حمراء» شهرت داشتند.([۲۷])

عوامل همکاری موالی با مختار:

  1. موالى در جبهه مخالف اشراف یعنى متّهمان اصلى شهادت امام حسین قرار داشتند؛
  2. علاقه و پیوند موالى با اهل بیت که از زمان امام على تا آن زمان ادامه داشت؛
  3. جریحه‏دار شدن عواطف دینى موالى بر اثر شهادت امام حسین که آنان را با این قیام همراه مى‏کرد؛
  4. انگیزه رهایى از ستم‏هاى بنى امیه؛
  5. استقبالى که مختار از موالى نمود و محبّتى که نسبت به آنان ابراز مى‏داشت باعث جذب موالى گردید.

روزى مختار به یکى از فرماندهانش گفت: «به موالى بگو شما از من هستید و من از شما هستم.» بدین ترتیب دغدغه درونى آنان را که مبادا روزى مختار از آنان روى گردان شود، برطرف نمود([۲۸]). او از همان ابتدا اعلام کرده بود که اگر کار وی سامان گیرد، همه موالى‌ای که از او حمایت کنند آزاد خواهند شد.([۲۹])

یکى از مهم‌ترین نتایج قیام مختار و حرکت موالى – که از ابتدا برای وصول بدان «موالى» و دیگر یاران مختار با او بیعت کرده بودند- ([۳۰]) نابودى خطرناک‌ترین و منفورترین دشمنان تشیع و کشتن تمامى کسانى بود که موجب ریختن خون‏هاى پاک اهل بیت پیغمبر شدند، و زمینه رنج، زحمت و اسارت اهل بیت رسول‌خدا‏ را فراهم کردند.([۳۱])

این نتیجه مثبت ضمن آنکه آرامش خاطر شیعیان را به دنبال داشت، مرهمى بر زخم‏هاى اهل بیت بود. امام سجاد به پاس این خدمت بزرگ مختار به اهل بیت در حالى که سجده شکر به جاى مى‏آورد در حق او چنین دعا فرمود: «الحمد اللّه‏ الذى ادرک لى ثارى من اعدائى و جزى اللّه‏ المختار خیراً»([۳۲]).

۳) قیام زید و حضور موالى

یکى دیگر از جلوه‌های حضور نظامى موالى، شرکت آنان در قیام زید بن على بن الحسین است. زید بعد از امام باقر دومین فرزند امام سجّاد بوده است. زید بن على انسانى وارسته و پرهیزگار بود.

 

وابشى مى‏نویسد:

«هرگاه زید بن على را مى‏دیدم، انوار فروزان را در چهره‏اش مشاهده مى‏کردم.»([۳۳])

توجه و انسش با قرآن باعث شده بود که به «حلیف القرآن» معروف شود.([۳۴])

علاوه بر آن از سوى امامان عصر خویش عالم آل محمد لقب گرفته بود.([۳۵])

هرچند حرکت تاریخى زید بر ضد ظلم و بیدادگرى بنى امیه به وسیله‌ی دیگران مبنایی براى فرقه زیدیه قرار گرفت – که از نظر اعتقادى، معتزلى و از بٌعد فقهى به حنفى گرایش کامل دارند، و به همین دلیل در مرز میان تشیع و تسنن قرار دارند – اما شواهد فراوانى وجود دارد که نشان مى‏دهد حرکت او یک حرکت شیعى محض بوده است و او به امامت امام باقر و امام صادق اقرار داشت.([۳۶]) به طور کلى یکى از انگیزه‏هاى قیام او دفاع از حریم امامت و اهل بیت بوده است.([۳۷])

روایاتى از امام باقر، امام صادق و دیگر ائمه در منابع معتبر شیعه ذکر شده است که بیانگر تأثر ائمه از شهادت اوست.([۳۸])

امام على بن موسى الرضا مى‏فرماید:

«پدرم موسى بن جعفر، برایم نقل کرد که از پدرش جعفر بن محمد چنین شنیده است: خداوند عموى من زید را بیامرزد، او به رضاى آل محمد دعوت مى‏کرد و اگر موفق مى‏شد به عهد خود وفا مى‏کرد.([۳۹])

قبل از قیام زید نام تمام کسانى که با او بیعت کرده بودند، به ثبت رسیده بود؛ پانزده هزار نفر تنها از شیعیان کوفه با او بیعت کرده بودند که اسامى همه آنان در دیوان مذکور ثبت شده بود.([۴۰]) هرچند رقم دقیق از تعداد موالى که با زید بیعت کردند، از منابع استفاده نمى‏شود اما وجود دلایلى چند گویاى آن است که موالى یکى از گروه‏هاى عمده حاضر در قیام او بودند. یکى از آن دلایل عبارت افضال المُحَمّره – به معناى برترى دادن و احقاق حق مسلمانان عجم – است که در متن پیمان نامه زید با شیعیان ذکر شده است. بلاذرى نیز آن را متذکر شده و آقاى محمودى نیز به تفصیل درباره آن سخن گفته است.([۴۱])

ذکر چنین عبارتى در متن پیمان نامه مطمئناً برای جلب همراهى موالى و ترغیب مضاعف آنان به قیام بوده است. یوسف بن عمر حاکم کوفه تصمیم مى‏گیرد تا بزرگان و سران شیعه را در مسجد جمع کند تا کسانی که تاکنون زید را یارى رسانده‏اند از او بى زارى جویند. لذا منادى صدا مى‏زند چه کسى از عرب و یا موالى به او یارى رسانده([۴۲]) و…

این مسئله نشان مى‏دهد که حضور موالى در کنار قبایل عرب براى شرکت در قیام زید بسیار مؤثر بوده است. بلاذرى مى‏نویسد:

زید افرادى را به بیشتر بلاد اسلامى فرستاد تا از شیعیان برای قیام دعوت نمایند و شیعیان زیادى دعوت او را اجابت نمودند.

همین نویسنده از خراسان، رى، جرجان، مدائن([۴۳]) و حومه این شهرها نام مى‏برد که خود مى‏تواند دلیلى دیگر بر اعلام آمادگى «موالى» برای شرکت در قیام زیدبن على باشد. بر اساس نقل یعقوبى حرکت زید و سپس شهادت او بیشترین تأثیر و واکنش را در میان شیعیان مناطق خراسان در پى داشت و باعث شد تا آنچه در دل دارند، ظاهر نمایند، کردار زشت خلفاى اموى را ذکر محافل خود سازند و پیوند میان خود و اهل بیت رسول خدا را بیشتر نمایان سازند.([۴۴])

۴) حرکتهاى زیدیه و حضور موالى

جنبش زیدیه از اوایل قرن دوم، به نام زیدبن على بن حسین آغاز شد و پیشگامان آن، یحیى پسر زید، على پسر یحیى و محمد و ابراهیم – دو پسر عبداللّه‏ بن حسن بن حسن و یحیى بن حسن بن زید – بودند. به طور کلى قیام‏هاى زیدیه را گاهى فرزندان زید و برادرانش از سادات حسینى و گاهى نیز اخلاف امام حسن رهبرى مى‏کردند. اکنون سؤال این است که حرکت زیدیه چه اندازه در حفظ و گسترش تشیع امامیه کمک نمود؟ آیا اصولاً ارتباطى میان رهبران زیدیه با امامان وجود داشته است یا خیر؟

بر اساس چند دلیل زیر حرکت زیدیه را مى‏توان موجب حفظ و گسترش تشیع دانست:

  1. تمام کسانى که جنبش زیدیه را هدایت مى‏کردند، ائمه شیعه امامیه از نظر اصل و ریشه خانوادگى علوى و فاطمى بودند و در نظر عموم به ویژه کسانى که در قرن دوم و شروع جنبش زیدیه به آن پیوسته بودند، نه تنها تفاوت و دوگانگى میان این خاندان نمى‏دیدند؛ بلکه در بیشتر مواقع به خاطر دوستى و محبت به امامان شیعه، سران زیدیه را یارى مى‏کردند.
  2. از نظر سیاسى موقعیت زیدیه و دشمنى و ستیز دائم آنان با حکام وقت انعکاس دهنده دیدگاه همه تشیع بود و چه بسا در مواردى بعد از هر قیام زیدى این ائمه شیعه بودند که مورد باز خواست قرار مى‏گرفتند و عرصه‏هاى سیاسى و اجتماعى براى آنان تنگ مى‏شد.

امّا در خصوص ارتباط میان رهبران زیدیه و امامان شیعه – گذشته از پیوند خاندانى که وجود داشت – بسیارى از سادات که جنبش زیدیه را رهبرى مى‏کردند، تفکر مکتبى خود را از مکتب امام باقر و امام صادق‘ گرفته بودند و در فقه، تفسیر، فلسفه و دیگر معارف اسلامى تربیت یافته مکتب آنان به حساب مى‏آمدند. یکى از نمونه‏هاى این ارتباط حسین بن زید بود که به دلیل گریه زیاد بر شهادت پدرش زید، به ذو الدمعه (صاحب اشک) ملقب شده بود که با امام صادق ارتباط داشت. او پس از شرکت در قیام محمد نفس زکیه و ابراهیم پسران عبداللّه‏ بن حسن بن حسن درخانه امام صادق اقامت داشت و در دامان آن حضرت بزرگ شد و تربیت یافت و علوم بسیارى را از آن حضرت آموخت که فرزندان او از بزرگان قیام‏ها و نهضت‏هاى گوناگون شدند.([۴۵])

با توجه به اینکه بیشتر حرکتهاى زیدیه در بخشى از سرزمین‏هاى اصلى موالى انجام گرفت، موالى بیشترین استقبال را از آن مى‏کردند. این قیامها واکنش‌هاى مثبتى را در میان موالى به وجود مى‏آورد که باعث گسترش تشیع مى‏شد. «همانند گندمى که از هریک دانه هفت خوشه بروید در هر خوشه صد دانه باشد.»([۴۶]) در سالى که یحیى به شهادت رسید در مناطق خراسان، سمرقند، بخارا، ارمنستان و جاهاى دیگر هر پسرى به دنیا می‌آمد، او را یحیى یا زید نام نهادند حتى زنجیرى که یحیى را با آن زندانى نموده بودند تکه تکه کردند که هر قسمت کوچک از آن به مبالغ زیادى خرید و فروش مى‏شد و در خراسان شیعیان هر تکه از آن را به صورت نگین انگشترى در آورده بودند.([۴۷])

حضرت امام صادق در ترسیم این قیامها و نتایج آن چنین مى‏فرماید:

«خاندان ابوسفیان، امام حسین را به شهادت رساندند و خداوند حکومت را از ایشان گرفت. هشام، زیدبن على را شهید کرد و خداوند او را از حکومت ساقط کرد، و ولید یحیى بن زید را کشت و خداوند حکومت او را به پایان رساند.»([۴۸])

این نتایج بزرگترین دستاوردى است که از این قیامها نصیب تشیع گردید در حالى که موالى در آن نقش روشن و برجسته‏اى داشتند.

۳ ـ اطاعت «موالى» از ائمّه و

دورى از دشمنان آنان

رابطه یک رهبر با پیروانش رابطه‌ای آمرانه و قبول و اطاعت است اما ارتباط شیعیان از جمله موالى با رهبران دینى – سیاسى علاوه بر آنچه گفتیم بر پایه عاطفه دینى و اعتقادى است و آن چیزى جز شناخت امام و رهبر در هر عصر، و دل بستن به فرامین او نیست.([۴۹])

نمونه روشن این اطاعت وکلایى هستند که بیشتر آنان از موالى بودند و در مناطقى دور دست از بلاد اسلامى و در مراکز تجمع شیعیان غیر عرب (موالى) حضور داشتند. این وکلا ضمن آنکه خود دستوراتى را که از امامان دریافت مى‏کردند بدون کم‏ترین تخطى و تصرفى به شیعیان – که بیشتر آنان موالى بودند – مى‏رساندند، وظیفه جمع آورى، نگهدارى و وصول وجوهات شرعیه را بر عهده داشتند.([۵۰]) حتى گاهى وظیفه پیدا مى‏کردند تا با حکّام وقت – که با امامان در تضاد بودند – همکارى نمایند، همانگونه که در دورى جستن از این حکّام نیز به وظیفه خود عمل مى‏کردند. در مواردى که لغزشى از طرف این وکلا به وجود مى‏آمد، بدون هیچ گونه ملاحظه‏اى از طرف امام کنار گذاشته مى‏شدند.([۵۱])

اطاعت موالى از این وکلا همچون اطاعت از خود ائمه بود، زیرا آنان واسطه ارتباط میان ائمه و موالى بودند و موالی مشکلات سیاسى، اجتماعى و دینى خود را از طریق همین وکلا به ائمه منتقل و راهنمایى‏هاى امام را در حل مسائل از همین طریق دریافت مى‏کردند.

موضوع پیوند موالى با ائمه از راهی به نام وکلا ضمن اینکه اطاعت موالى از امامان و رهبران دین را نشان مى‏دهد، در حفظ اسرار و معارف تشیع و گسترش این مذهب در سرتاسر قلمرو اسلامى نقشی مهم داشته است.

۴ ـ نقش موالى در گسترش تشیع

الف ـ گسترش جغرافیایى و انسانى

هرچند مهاجرت علویان به خارج از مرزهاى اولیه اسلامى و مرکز رشد تشیع و سپس حرکتهاى آنان علیه حکّامى که دائماً آنان را تعقیب مى‏کردند، عامل نخست در انتشار و فراگیرى مذهب تشیع محسوب مى‏شود اما بدون شک حضور موالى در دایره حکومت اسلامى و سپس آمد و شد آنان به موطن اصلى خود و حمایت و پشتیبانى بى دریغ آنان از همین علویان مهاجر در صحنه‏هاى نظامى – چنان که پیش از این اشاره شد – یکى از عوامل تأثیر گذار در گسترش مذهب تشیع – چه در قلمرو اسلامى و چه در نقاطى دورتر از این قلمرو – بوده است. براى اثبات این مطلب با توجه به منابع موجود نگاهى داریم به گسترش جغرافیایى و انسانى تشیع در محدوده زمانى که مورد نظر ماست، تا در نتیجه حضور موالى را مورد ارزیابى قرار دهیم.

محوریت موالى در جریان فتوحات اسلامى و سپس حضور پر شور آنان به عنوان عنصرى فعال و بخشى از امّت اسلامى این شرایط را فراهم کرد تا دامنه نفوذ اسلام و سپس تشیع به خراسان بزرگ و مناطق وسیع خاورمیانه در یک سو و در سوى دیگر به هند و نقاط دیگر از خاور دور و بالأخره در جانب دیگر به شمال آفریقا و اندلس کشانده شود.

جرجى زیدان درباره حضور موالى مى‏نویسد:

… و همه قسم موالى از ترکان و دیلمیان و خراسانیان و رومیان و بریدیان و سندیان و فارسیان و فرغانیان و غیره زیر دست عربها افتاده، امور حرفه و صنعتى و ادبى را اداره کردند.»([۵۲])

مسعودى به ماجراى خنده آور و بى اهمیّتى اشاره مى‏کند که در زمان هادى عباسى اتفاق افتاد و این خلیفه عباسى با عصبانیت تمام فرمان اخراج تمام سندى‏ها را از مملکت خود صادر کرد([۵۳]) که گویاى حضور موالى هند در قلمرو مرکزى خلافت عباسى است.

گسترش جغرافیایی تشیع

ایران

همزمان با ورود اسلام به مناطق مختلف ایران، تشیع نیز به مناطق طبرستان، دیلم، مرو، رى و قم وارد شد. در رابطه با ورود اولیه تشیع در این مناطق و نقاط دیگر از همین محدوده جغرافیایى، مهاجرت علویان، اعم از امامیه و زیدیه و حضور سادات نقشی تعیین کننده داشته است. اما یکى از انگیزه‏هاى قوى این‌گونه مهاجرتها – همان گونه که در ابتداى این فصل نیز بیان کردیم – وجود زمینه‏هاى مناسب و استقبالى بوده است که از جانب موالى صورت مى‏گرفت. این استقبال را مى‏توان در گسترش تشیع در آن مناطق به عنوان عامل مهم مورد ارزیابى قرار داد. علاقه و دوستى مردم در آن مناطق به اهل بیت نیز باعث گسترش تشیع در آن مناطق مى‏گردید.

سند و غور

ورود تشیع و سپس گسترش آن در غور و سند به دست شخصى به نام «شنسب» – که در غور حکومت مى‏کرده و سلسله غوریان را بنا نهاد – صورت گرفته است. شنسب در زمان حضرت امام على در قالب تشیع اسلام آورد و عهدى نیز از آن حضرت براى استمرار حاکمیت خود در غور دریافت کرد که فرزندانش پیوسته آن را با خود داشتند و چنین به نظر مى‏رسد که ورود تشیع به سند به دست خاندان شنسب صورت پذیرفته باشد که علاقه زیادى به اهل بیت داشتند.([۵۴])

شمال آفریقا

پس از رفتن ادریس بن عبداللّه‏ به مغرب الاقصى – مراکش فعلى – اقوام مختلف بربر، که اسحاق بن محمدبن عبدالحمید امیر و بزرگ آنان بود، از ادریس استقبال کرده، با او بیعت نمودند. بسیارى از بربرهایى که پیرو آیین مجوس، یهود و نصارا بودند، توسط ادریس بن عبداللّه‏ اسلام را پذیرفته، زمینه حکومت فاطمى، حسنى را فراهم کردند. ادریس هر چند با دسیسه هارون الرشید خلیفه وقت عباسى مسموم شد، اما پشتیبانى و حمایت و بیعت موالى بربر با فرزند ادریس – که او نیز ادریس نام داشت – باعث شد تا کار او سامان گیرد و سلسله ادریسان بنا نهاده شود.([۵۵])

بر اساس نقل مقریزى پیشینه تشیع در مصر به زمان قبل از حضور فاطمیان (۲۹۷-۵۶۷) در آن سرزمین بر مى‏گردد. در سال ۳۵ هجرى محمد بن ابى حذیفه – یکى از یاران امام على – طى حرکتى، فرماندار ظالم عثمان را که «عقبه بن عامر» نام داشت، بر کنار کرد و مردم را بر ضد بی عدالتی عثمان شورانید و خود هدایت آنان را به دست گرفت.([۵۶]) او سپاهیانى به مدینه فرستاد تا در شورش بر ضد عثمان شرکت نمایند. آنان پس از قتل عثمان – هنگامى که به سرزمین خود مصر بر مى‏گشتند – چنین مى‏گفتند: اى ابالحسن! خلافت را بگیر و از مکر و حیله دشمنان بر حذر باش! ما با شمشیرهاى برهنه خود مى‏جنگیم تا شعله آتش شرارتها را فرونشانیم.([۵۷])

بعد از کشته شدن عثمان، معاویه با لشکرى به مصر حمله کرد و ابى حذیفه با سپاهیان خود در مقابل او قرار گرفت.([۵۸])

بعد از سقوط امویان و روى کار آمدن عباسیان فرزندان حسن بن على یکى پس از دیگری وارد مصر شدند و مردمان زیادى با آنان پیمان بستند. نخستین علوى‌ای که وارد مصر شد، على بن محمد بن عبداللّه‏ بود.([۵۹]) حضور موالى در کنار علویان باعث شد تا تعداد شیعیان افزایش یابد و حضورى مستمر داشته باشند. تا اینکه بعدها متوکل فرمان اخراج علویان از مصر را صادر کرد و در اوایل قرن سوم هجرى شیعیان زیادى همراه آنان از مصر اخراج شدند.([۶۰])

اندلس

سرزمین آندلس – اسپانیاى فعلى – در سال ۹۱ هجرى به دست طارق بن زیاد که خود مولاى موسى بن نضیر بود، فتح شد.([۶۱]) این منطقه به دلیل موقعیت ویژه‏اى که داشت، براى امویان از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار بود. نکته قابل توجه حضور پر رنگ و گسترده موالى در اندلس است که از همان ابتدا در فتح آن شرکت داشتند. زمانى که طارق از طرف موسى بن نصیر براى فتح اندلس مأموریت یافت، طارق دوازده هزار نفر از موالى بربر را در سپاه خود قرار داد.([۶۲]) پس از فتح اندلس گرایش و تفکرات اموى در آن ریشه دوانید. آنان با موالى همان رفتارى را مى‏کردند که در مرکز خلافت اسلامى وجود داشت. موالى در فتوحات با اعراب مشارکت داشتند اما شاهد انحصارطلبى عربها در گرفتن غنائم و نتایج فتوحات بودند. آنان بیشتر در مناطق کوهستانى چون «الجبیره» – همان جاهایى که بزرگان عرب بدان اشتیاق نداشتند – ساکن شدند. روزى سلیمان بن عبدالملک از موسى در مورد بربرها پرسید: او جواب داد: آنان شبیه عجم نسبت به عرب هستند، هیچ وفا و عهدى نسبت به عربها ندارند.([۶۳]) پس از مدتی همین مناطق مرکز قیام‌هاى شیعى گردید.

نخستین قیام شیعى که به پشتیبانى بربرها به راه افتاد، قیام شقیا بن عبد الواحد درسال ۱۵۲ هـ است. او بر ضد امیر اموى عبدالرحمان فهرى به پا خاست. نام مادر شقیا فاطمه بود و خود به معلمى اشتغال داشت. او مدعى شد که از علویان و فاطمى است و خود را عبداللّه‏ پسر محمد نامید. حرکت او در طول ۱۰ سال بر ضد امویان ادامه داشت و نخستین خیزش بارنگ و بوى شیعى علیه امویان در غرب بود که با پشتیبانى موالى بربر صورت مى‏گرفت و زمینه‏اى براى حرکت‌هاى شیعى درقرون بعدى شد.([۶۴])

ب ـ گسترش فرهنگى

حضور موالى در مرکز حکومت اسلامى تأثیرهای فراوان علمى و فرهنگى بر جامعه اسلامى داشت؛ زیرا بسیارى از آنان از کسانى بودند که سالها با علم، فرهنگ و تمدن زندگى مى‏کردند. این پیشینه روشن آنان با تمایلات شیعى – که در سایه حمایت‌هاى همه جانبه اهل بیت از آنان و دیگر شرایط اجتماعى و سیاسى بدان رسیده بودند – در همه جاى بلاد و قلمرو بزرگ اسلامى، در عرصه علم و فرهنگ نقش درخشان و تأثیرگذاری در گسترش، تعمیق و رشد و بالندگى مذهب تشیع داشته است. در اینجا به اسامى بعضى از علماى بزرگ موالى شیعى و آثار علمى و جایگاه فرهنگى آنان – که در قرن اول و دوم اسلامى زندگى مى‏کردند – اشاره مى‏کنیم:

عاصم و کسایى

در طبقه بندى میان علوم اسلامى از نظر اهمیّت، علم قرائت و تفسیر در رده نخست قرار دارند. در علم قرائت مواردى مثل اصول و قواعد وقف و وصل و مد و تشدید و ادغام و غیره بیان مى‏گردد؛ علاوه بر این که کلماتى که به اشکال مختلف قرائت شده است، صور مختلف آن قرائت‌ها بیان مى‏گردد؛ لذا علم قرائت مربوط به لفظ قرآن است.([۶۵])

از فلسفه وجود و علت اختلاف قرائت‌ها که بگذریم، هفت نفر هستند که به قراء سبعه معروفند. آنان عبارتند از: نافع بن عبدالرحمن، عبداللّه‏ بن کثیر، ابوعمر و بن العلاء، عبداللّه‏ ابن عامر، عاصم بن ابى النجود، حمزه بن حبیب و على کسائى. چهار تن از آنان غیر عرب و موالى هستند که از میان آن چهار نفر دوتن شیعه هستند.

  1. عاصم از موالى بود و در کوفه – که مرکز تجمع موالى عجم بود – زندگى مى‏کرد. وی در سال ۱۲۰ هجرى در کوفه درگذشت. علامه سید حسن صدر به تشیع او تصریح کرده است.([۶۶]) استاد شهید مطهرى نیز او را ازشیعیان بر شمرده است.([۶۷]) عاصم در میان قراء سبعه افضل آنان است و کتابت قرآن بر اساس قرائت او نوشته شده است. او قرائت خود را از طریق ابى عبدالرحمن از امیرالمؤمنین گرفته است.([۶۸])
  2. کسائى – نام او على، کنیه‏اش ابا عبداللّه‏ پدرش حمزه بن عبداللّه‏ بن بهمن بن فیروز – از موالى عجم و ساکن کوفه است.([۶۹]) او یکى از هفت قاری مشهور است که قرآن را برای بزرگان شیعه مثل حمزه و ابان بن تغلب قرائت کرده است.([۷۰]) عده زیادى بر تشیع او تصریح کرده‏اند. او درسال ۱۸۹ هـ در رى چشم از جهان فروبست.([۷۱])
ابان بن تغلب

ابان را باید یکى از بزرگترین علماى دوقرن نخست اسلامى دانست.([۷۲]) او شاگرد امام زین العابدین و از موالى ابن جُرَیْز بود و نخستین کسى بود که در علم قرائت کتابى تدوین کرد. او در سال ۱۴۱ هجرى از دنیا رفت.([۷۳])

ابن الندیم آثار ابان بن تغلب را این گونه مى‏شمارد: کتاب معانى القرآن، کتاب قرائات کتاب اصول روایت بر مذاهب شیعه.([۷۴])

امام باقر به ابان مى‏فرمود: «در مسجد مدینه بنشین و فتوا بده، من دوست دارم در میان شیعیانم افرادى مثل تو را ببینم.»([۷۵])

حسین بن سعید اهوازى

حسین فرزند سعید فرزند حماد فرزند مهران از موالى عجم بود که در کوفه زندگى مى‏کرد. جدش مهران مولى على بن الحسین بود.([۷۶]) حسین و برادرش حسن هر دو از اصحاب امام رضا به شمار مى‏رفتند.([۷۷])

این دو برادر از بزرگترین رجال علمى در فقه و تفسیر و دیگر علوم متداول زمان خود بوده‌اند.([۷۸])

در این میان حسین بن سعید از مفسّران نامى عصر خود به حساب مى‏آید.

ابن الندیم آثار حسین بن سعید را اینگونه آورده است: کتاب التفسیر؛ کتاب التقیه؛ کتاب ایمان و نذر؛ کتاب وضوء؛ کتاب الصلوه؛کتاب صوم؛ کتاب نکاح؛ کتاب طلاق؛ کتاب اشربه؛ کتاب رد بر غالیه؛ کتاب دعا؛ کتاب عتق و تدبیر.([۷۹])

آل اعین

اعین بن سِنْبِسْ مولاى رومى از موالى بنى شیبان بود.([۸۰]) زراره و برادرش عمران بن اعین به خاندانى تعلق داشتند که همه از بزرگان شیعه و از اصحاب اهل بیت بودند. حمزه بن عمران، محمدبن حمران، بکیر بن اعین، عبداللّه‏ بن بکیر، عبدالرحمن بن اعین، عبدالملک بن اعین از اصحاب امام محمد باقر بودند و عده‏اى از همین خاندان از اصحاب امام صادق به حساب مى‏آیند.([۸۱])

زراره در زمان خود سر آمد علمای شیعه در فقه، حدیث، کلام، و دیگر معارف تشیع بود.

نجاشى مى‏نویسد:

زراره بزرگ اصحاب در زمانش محسوب مى‏شد. او قارى، فقیه، متکلم، شاعر، ادیب و در آنچه روایت مى‏کرد، مورد وثوق اهل بیت بود.([۸۲])

شیخ صدوق کتابى را درباب استطاعت و جبر از آثار او دانسته است.([۸۳]) زراره در سال ۱۵۰ هجرى بدرود حیات گفت.([۸۴])

ابورافع مولى رسول خدا‏

یکى از جلوه‌های خدمت موالى به اسلام و تشیع در صحنه علم و فرهنگ، فن حدیث است. فن حدیث یعنى فن استماع و قرائت و ضبط و جمع و نقل سخنان و گفتار رسول اکرم یا ائمه اطهار.([۸۵])

بعد از کتاب حدیثى‌ای که به خط امام على نزد اهل بیت بوده و ائمه گاهى آن را به دیگران نشان مى‏دادند([۸۶]) و کتاب دیگرى به نام مصحف فاطمه÷ نخستین اثر حدیثى، کتاب ابورافع مولى رسول خدا مى‏باشد. ابورافع یک غلام قبطى است که پیامبر او را آزاد کرد. او و دو فرزندش عبیداللّه‏ و على از شیعیان و اصحاب خواص امیرالمؤمنین على به شمار مى‏روند. در تاریخ نام فرزند ابورافع یعنى عبیداللّه‏ به عنوان کاتب و خزانه دار امام على زیاد ذکر شده است.([۸۷])

نجاشى مى‏نویسد:

 کتاب السنن والاحکام والقضایا اثر ابورافع است.([۸۸])

اما به نظر مى‏رسد هر کدام از این عناوین به تنهایى نام یک اثر باشد، زیرا نجاشى فقط براى کتاب الاحکام آن ابواب صلاه، صیام، حج و زکات را بر مى‏شمارد.([۸۹])

هشام بن حکم

یکى از علوم اسلامى کلام است. استاد شهید مطهرى مى‏گوید: کلام مربوط است به تحقیق در اصول عقاید اسلامى ودفاع از آنها، اعم از آنکه امر مورد اعتقاد عقلیات محض باشد مانند مسائل مربوط به توحید و صفات خداوند یا از نقلیاتى باشد که اعتقاد و عدم اعتقاد به آن در سرنوشت انسان مؤثر باشد مانند مسئله امامت از نظر شیعه. به همین دلیل کلام منشعب مى‏شود به کلام عقلى و کلام نقلى.

هشام فرزند حکم بنابر نقل ابن الندیم مولى بنى شیبان([۹۰]) و بنابر رأى سید حسن صدر مولى کنده است.([۹۱])

همان طور که قبلاً گفتیم، یکى از تربیت یافتگان و اصحاب جعفربن محمد است. او محدث و فقیه و یکى از بزرگان اصحاب امام صادق و امام کاظم‘ است. امام صادق در مورد او فرمود:

هشام همیشه با قلب و زبان و دستان خود مارا یارى کرده است.([۹۲])

صاحب الفهرست در مورد جایگاه کلامى او مى‏نویسد:

او از شیعه و نخستین کسى است که مسئله امامت را از نگاه کلامى مورد بحث قرار داده و به اثبات رساند و با علم خود مذهب تشیع را یارى کرد.

او در علم کلام بسیار متبحر و آماده پاسخ گویى بود.([۹۳]) آثار این متکلم برجسته شیعى که حاوى موضوعات کلامى است، عبارتند از: کتاب امامت، کتاب الدلاله على حدوث الاشیاء، کتاب رد بر زنادقه، کتاب رد بر اصحاب اثنین، کتاب توحید، کتاب رد بر هشام الجوالیقى، کتاب رد بر اصحاب طبایع، کتاب شیخ و غلام، کتاب تدبیر، کتاب میزان، کتاب میدان، کتاب رد بر قائل به امامت مفضول، کتاب اختلاف مردم در امامت، کتاب وصیت، کتاب جبر و قدر، کتاب الفاظ، کتاب معرفت، کتاب استطاعت، کتاب ثمانیه ابواب، کتاب اخبار چگونگى فتح، کتاب رد بر ارسطالیس در توحید، کتاب رد برمعتزله.([۹۴]) او در سال ۱۷۹ هجرى وفات یافت.([۹۵])

ابوسهل نوبختى

ابوسهل فرزند نوبخت از موالى عجم و فارس است. پدرش نوبخت منجم فاضل و مصاحب منصور عباسى و دربار او بوده است و چون رو به کهولت سن گذاشت، پسرش ابوسهل به جاى او وارد دستگاه عباسیان شد.([۹۶])

بعضى از رجال این خاندان در خلافت عباسیان حضور داشتند. با وجود این آل نوبخت در طول تاریخ به تشیع معروف بوده‏اند.

ابن الندیم در معرفى حسن بن موسى النوبخت مى‏نویسد:

در تشیع آل نوبخت هیچ تردیدى وجود ندارد؛ زیرا آنان بر داشتن ولایت على و اولاد او معروف هستند.([۹۷])

سید ابن طاووس هنگام ذکر علماء نجوم شیعه امامیه مى‏نویسد:

… از جمله آن علمای عده‏اى از آل نوبخت هستند که در این علم به عنوان سمبل به حساب مى‏آیند.([۹۸])

مردان زیادى از این خاندان به عرصه علم و فرهنگ گام نهادند که منشأ خدمات بزرگ و ارزشمندی در اسلام و تشیع بودند و آثار فراوانى از خود به جاى گذاشتند که بیشتر آنان بعد از قرن دوم تا قرن پنجم زندگى مى‏کردند. یکى از بزرگترین علمای آل نوبخت ابوسهل فضل بن نوبخت است که در فضل و علم و سایر جهات معنوى مقدم بر همه آنان است.([۹۹])

او در فلسفه، حکمت و کلام از بزرگان عصر خود به حساب مى‏آمد.([۱۰۰])

علاوه بر آن بسیارى از کتاب‌‌های پهلوى را در علم حکمت از فارسى به عربى ترجمه نمود. او آثارى در ابواب حکمت داشته و کتابى در مورد امامت دارد و همین طور به دلیل استقبال مردم عصر خود در ابواب و فروع علم نجوم تصنیفاتى را به انجام رسانده است.([۱۰۱])

دانشمند دیگر ابو محمد حسن بن موسى نوبختى، فیلسوف و متکلم و نویسنده کتاب بسیار ارزشمند فرق الشیعه است که یکى از نخستین آثار منسجم و بسیار معتبر در معرفى فرقه‏هاى داخلى مذهب تشیع به شمار می‌رود.

فراء نحوى

شیخ ابو زکریا یحیى بن زیاد بن عبداللّه‏ بن مروان معروف و مشهور به «فراء» از لغویان و نحویان و ادیبان معروف است که در زمان مأمون عباسى در گذشت.([۱۰۲]) فراء شیعه دوازده امامى بوده و پدرش در قیام فخ شرکت داشته و چون دستش در آن جنگ «قطع» گردید، به او اقطع مى‏گفتند.([۱۰۳]) فراء اهل دیلم بود اما در کوفه رشد و نمو یافت و یکى از شاگردان برجسته کسائى است.

افندى در کتاب ریاض در مورد موقعیت و جایگاه علمى فراء مى‏نویسد:

او امام عرب بود، عالم‏ترین اهل کوفه بعد از کسائى به حساب مى‏آمد که همه از او علم مى‏آموختند و به او اعتماد داشتند، اهل کوفه تکامل ادبیات عرب را مدیون او هستند، پدر «فراء» مولى ابى ثروان بوده است.([۱۰۴])

افندى در بیان آثار فراء مى‏نویسد:

معانى القرآن، النهى فیما یلحق فیه العامه، لغات، مصادر فى القرآن، جمع و تثنیه فى القرآن، آله الکتاب، نوادر العقود والممدود، فعل و افعل، المذکر و المؤنت، حدود، از آثار اوست.([۱۰۵])

اعمش نحوى

سلیمان بن مهران اعمش، در اصل اهل دماوند است و در کوفه متولد شده و در آنجا رحل اقامت افکند.([۱۰۶]) اعمش شیعه بوده و ابان بن تغلب و حمزه، یکى از قراء سبعه قرآن را برای او قرائت کرده‏اند.([۱۰۷]) بیشتر علما و بزرگان اهل سنت مثل ابن قتیبه در المعارف و شهرستانى در ملل و نحل به فضل، وثوق، و جلالت و مقام علمى اعمش اشاره کرده‌اند؛ با این حال معترفند که او شیعه است.([۱۰۸])

به پایان آمد این دفتر         حکایت هم چنان باقی است.

 

 

 

([۱]) ابن عبد ربه اندلسى، عقد الفرید، ج ۳، ص ۴۱۳٫

([۲]) مسعودى، مروج الذهب، ج ۲، صص ۳۲۰، ۳۲۱٫

([۳]) براى آگاهى تفصیلى در این باره، ر.ک: ابراهیم بن ناصربن طباطبا، مهاجران آل ابوطالب، ترجمه محمدرضا عطایى.

([۴]) بلاذرى، انساب الاشراف، ج ۲، صص ۵۴۲، ۵۴۴٫

([۵]) مسعودى، مروج الذهب،  ج ۳، ص ۳۹۷٫

([۶]) احمدبن ابى الضیاف، اتحاف اهل زمان باخبار تونس، ص ۱۲۱٫

([۷]) حسین مونس، سپیده دم آندلس، ترجمه حمیدرضا شیخى، صص ۳۸۲، ۳۹۷٫

([۸]) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، صص ۳۰۸، ۳۰۹٫

([۹]) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین ، ص ۳۹۱٫

([۱۰]) همان ، ص ۳۱۱٫

([۱۱]) ابراهیم ثقفى، الغارات، ج ۲، ص ۸۲۱٫

([۱۲]) همان، ج ۲، ص ۸۲۱٫

([۱۳]) ابراهیم ثقفى، الغارات، ج ۲، صص ۸۲۴، ۸۲۵٫

([۱۴]) همان ، ج ۲، صص ۸۲۳، ۸۲۴٫

([۱۵]) فضل بن شاذان، الایضاح، ص ۱۵۵٫

([۱۶]) مفید، الارشاد، ج ۲، ص ۳۱۸٫

([۱۷]) خوارزمى، مقتل الحسین للخوارزمى، ج ۱،۲، ص ۳۱۷٫

([۱۸]) سیدمحسن امین، اعیان الشیعه، ج ۴، صص ۲۹۹، ۳۰۰، ۳۰۱، ۳۰۲٫

([۱۹]) ابى مخنف، مقتل الحسین ، صص ۴۵، ۴۶٫

([۲۰]) کورت فریشلر، امام حسین و ایران، ترجمه، صص ۱۹۷، ۱۹۸

([۲۱]) ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۴، ص ۳۲۹٫

([۲۲]) ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۱۳۴٫

([۲۳]) یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۱۷۴٫

([۲۴]) همان، ص ۱۷۵٫

([۲۵]) ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۲۹۲٫

([۲۶]) احمدبن داود دینورى، اخبار الطوال، ص ۴۲۴٫

([۲۷]) همان، ص ۴۲۶٫

([۲۸]) ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج ۳، ص ۳۰۱٫

([۲۹]) همان، ص ۲۹۱، «ظاهراً تعبیر از آزادى (حرّ) معناى کسب جایگاه اجتماعى هم طراز با احرار است.»

([۳۰]) ابن اثیر، الکامل فى التاریخ،  ج ۳، ص ۳۰۱٫

([۳۱]) ابن اعثم کوفى، کتاب الفتوح، ج ۶، ص ۱۲۴٫

([۳۲]) علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۴٫

([۳۳]) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص ۸۶٫

([۳۴]) همان ، ص ۸۸٫

([۳۵]) علامه امینى، الغدیر، ج ۳، ص ۷۰٫

([۳۶]) علامه مجلسى، بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۱۹۸٫

([۳۷]) همچنین ر.ک: ابن ابى الحدید معتزلى، شرح نهج البلاغه، ج ۳، ص ۲۸۶ و ج ۵، ص ۲۷۵٫

([۳۸]) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص ۸۸؛ مجلسى، بحار الانوار، ج ۴۶، «باب اولاد امام چهارم»؛ عباس قمى، سفینه البحار ، ماده زى.

([۳۹]) عباس قمى، سفینه البحار، ج ۳، صص ۵۶۷، ۵۷۰٫

([۴۰]) همان.

([۴۱]) بلاذرى، انساب الاشراف، ترجمه، محمدباقر محمودى، ج ۳، صص ۲۳۷، ۲۳۸ «پاورقى».

([۴۲]) بلاذرى، انساب الاشراف، ، ج ۲، ص ۴۳۷٫

([۴۳]) همان، ، ج ۳، ص ۴۳۴٫

([۴۴]) یعقوبى، تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۲۵۶٫

([۴۵]) علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۴۷، ص ۳۰۶٫

([۴۶]) بقره / ۲۶۰٫

([۴۷]) ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطالبیین، ص ۱۰۵٫

([۴۸]) ابن بابویه قمى، صدوق، ثواب الاعمال و عقابها، ص ۲۶۱٫

([۴۹]) {یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ} نساء: ۵۹؛ طباطبایى، تفسیر المیزان، ج ۴، ص۶۲۴-۶۴۰٫

([۵۰]) محمدرضاجبارى، سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه^، صص ۲۸۰، ۳۰۷٫

([۵۱]) همان ، صص ۳۹۰، ۳۹۱٫

([۵۲]) جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ج ۴، ص ۱۱۳٫

([۵۳]) مسعودى، مروج الذهب، ج ۳، ص ۳۲۶٫

([۵۴]) رسول جعفریان، جغرافیایى تاریخى و انسانى شیعه در جهان اسلام، صص ۹، ۱۰؛ مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، صص ۳۴۲، ۳۴۳٫

([۵۵]) مقریزى، المواعظ والاعتبار، «خطط المقریزیه» ج ۲، ص ۳۳۴؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج ۴، صص ۱۷، ۱۸٫

([۵۶]) مقریزى، المواعظ والاعتبار، خطط المقریزیه، ج ۲، ص ۳۳۵٫

([۵۷]) همان.

([۵۸]) همان ، ص ۳۳۶٫

([۵۹]) همان ،ص ۳۳۸٫

([۶۰]) همان ، ص ۳۳۹٫

([۶۱]) ابن عِزارى، البیان المغرب فى اخبار الاندلس والمغرب، ج ۲، ص ۴٫

([۶۲]) همان ، ص ۶٫

([۶۳]) همان ، ص ۲۱٫

([۶۴]) همان ، ص ۵۴٫

([۶۵]) مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۴۰۰٫

([۶۶]) سید حسن صدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص ۳۴۶٫

([۶۷]) مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۴۰۲٫

([۶۸]) سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص ۳۴۶٫

([۶۹]) همان ، ص ۳۴۷٫

([۷۰]) همان.

([۷۱]) همان.

([۷۲]) نجاشى، رجال نجاشى، ص ۱۱٫

([۷۳]) سید حسن صدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص ۳۱۹٫

([۷۴]) ابن الندیم، الفهرست، ص ۳۶۷٫

([۷۵]) نجاشى، رجال نجاشى، ص ۱۰٫

([۷۶]) سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص ۳۲۸٫

([۷۷]) ابن الندیم، الفهرست، ص ۳۶۹٫

([۷۸]) همان.

([۷۹]) همان.

([۸۰]) ابن الندیم، الفهرست، ص ۳۶۷٫

([۸۱]) ابن الندیم، الفهرست ، ص ۳۶۷٫

([۸۲]) نجاشى، رجال نجاشى، ص ۱۷۵٫

([۸۳]) همان.

([۸۴]) همان.

([۸۵]) مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۴۱۵٫

([۸۶]) این کتاب در حقیقت بیان و توضیح و تفسیر و شأن نزول آیات قرآن با املای پیامبر و خط علی بن ابی طالب است که به کتاب علی معروف است و در آن احکام الاهی به طور کامل حتی «ارش خدش» بیان شده است . (محقق)

([۸۷]) سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه ، ص ۲۸؛ نجاشى، رجال نجاشى، ص ۴٫

([۸۸]) نجاشى، رجال نجاشى ، ص ۶؛ مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران ، همان، ص ۴۱۸٫

([۸۹]) نجاشى، رجال نجاشى ، ص ۶٫

([۹۰]) ابن الندیم، الفهرست ، ص ۳۰۷٫

([۹۱]) سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، ص ۳۶۰٫

([۹۲]) سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، ص ۳۶۱٫

([۹۳]) ابن الندیم، الفهرست، صص ۳۰۷، ۳۰۸٫

([۹۴]) سیدحسن قدر، تأسیس الشیعه، صص ۳۶۱، ۳۶۲؛ ابن الندیم، الفهرست، صص ۳۰۷، ۳۰۸٫

([۹۵]) سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، ص ۳۶۲٫

([۹۶]) همان، ص ۳۶۲٫

([۹۷]) ابن الندیم، الفهرست، ص ۳۰۹ «براى آگاهى بیشتر از خاندان نوبختى، ر.ک: عباس اقبال آشتیانى، خاندان نوبختى».

([۹۸]) سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، ص ۳۶۲٫

([۹۹]) همان ، ص ۳۶۴٫

([۱۰۰]) همان.

([۱۰۱]) سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه، ص ۳۶۴٫

([۱۰۲]) میرزا عبداللّه‏ افندى اصفهانى، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج ۵، ص ۳۴۷٫

([۱۰۳]) همان، ص ۳۴۸؛ سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، ص ۶۹٫

([۱۰۴]) میرزا عبداللّه‏ افندى اصفهانى، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، ج ۵، ص ۳۴۹٫

([۱۰۵]) همان، ص ۳۵۰٫

([۱۰۶]) مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص ۶۳۵٫

([۱۰۷]) سیدحسن صدر، تأسیس الشیعه لعلوم اسلام، ص ۳۴۲٫

([۱۰۸]) همان، صص ۳۴۲، ۳۴۳٫

منبع: برگرفته از کتاب روابط موالی و تشیع؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی

برای مشاهده کتاب اینجا را کلیک کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.