داعی: البته آقایان میدانید که شیعه لغهًًْ به معنای پیرو است. شیعهًْ الرجل، پیروان و یاری دهندگان مردند و فیروزآبادی که از اکابر علمای شماست در «قاموس اللغه»([۱]) گوید:
«وقد غلب هذا الاسم علی من یتولی علیاً واهل بیته، حتی صار اسماً لهم خاصاً».
غالب شده است اسم شیعه بر هر کس که دوست بدارد علی و اهل بیت او را تا آنکه گشته است شیعه مخصوصاً اسم از برای ایشان.
عین همین معنی را ابن اثیر در «نهایهًْ اللغه»([۲]) بیان نموده است.
ولی اشتباهی که شما نمودید، عمداً یا سهواً یا به واسطه عدم احاطه بر تفاسیر و اخبار و واقع شدن تحت تأثیر گفتار اسلاف، بدون دلیل و برهان فرمودید: لفظ شیعه و اطلاق آن بر پیروان علی و اهل بیت رسالت از زمان عثمان پیدا شده و واضع آن عبدالله بن سباء یهودی بوده، و حال آنکه این طور نیست، بلکه طبق اخبار معتبرهی مندرجه در کتب و تفاسیر خودتان، شیعهی اصطلاحی به معنای پیرو علی بن ابی طالب از زمان خود خاتم الانبیاء بوده. و واضع لفظ شیعه بر پیروان علی بر خلاف فرموده شما، شخص خاتم الانبیاء بوده و این کلمه بر زبان خود صاحب وحی جاری شده؛ ـ همان پیغمبری که خداند در آیه ۳ از سوره ۵۳ (النجم) درباره او فرموده:
﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی * إِنْ هُوَ إِلّا وَحْیٌ یُوحَی﴾.
«هرگز به هوای نفس خود سخن نمیگوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.»
و اتباع و پیروان علی را شیعه و رستگار و ناجی نامیده است.
حافظ: در کجا همچو چیزی هست که ما تا به حال ندیدهایم.
داعی: شما ندیدهاید یا نخواستهاید ببینید، یا دیدهاید و صلاح مقام خود را در اعتراف به حقیقت نمیدانید و یا ملاحظه اتباع و مریدان خود را مینمایید.
ولی ما دیدهایم و حقپوشی را هم صلاح دین و دنیای خود نمیدانیم، برای آنکه خداوند متعال در دو آیه از قرآن مجید صریحاً کتمان کنندگان حق را ملعون و اهل آتش خوانده است:
اول در آیه ۱۵۹ از سوره ۲ (بقره) فرموده:
﴿إِنّ الّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنزَلْنَا مِنَ الْبَیّنَاتِ وَالْهُدَی مِن بَعْدِ مَا بَیّنّاهُ لِلنّاسِ فِی الْکِتَابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللّاعِنُونَ﴾.
«آن کسانی که آیات واضحهای که برای هدایت خلق فرستادیم کتمان نموده و بعد از آنکه برای هدایت مردم در کتاب بیان کردیم، پنهان داشتند خدا و تمام جن و انس و ملائکه آنها را لعن میکنند.»
دوم در آیه ۱۷۴ همان سوره فرموده:
﴿إِنّ الّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللهُ مِنَ الْکِتَابِ وَیَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً أُولئِکَ مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلّا النّارَ وَلاَ یُکَلّمُهُمُ اللهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَلاَ یُزَکّیهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾.
«آن کسانی که پنهان داشتند و کتمان نمودند آیاتی را که نازل نمودیم از کتاب آسمانی و آنها را به بهای اندک فروختند، جز آتش جهنم نصیب آنها نباشد و در قیامت، خدا (از خشم) با آنها سخن نگوید و از پلیدی عصیان پاک نگردند و آنان را عذاب دردناک خواهد بود.»
حافظ: آیات شریفه حق است و البته اگر کسی کتمان حق بنماید مشمول همین آیات میباشد، ولی ما تاکنون حقی را نشناختهایم که کتمان بنماییم و البته بعد از معرفت هر حقی اگر کتمان بنماییم، ما هم در حکم همین آیات خواهیم بود و امیدواریم که هیچوقت در حکم آیات قرار نگیریم.
داعی: اینک به لطف و عنایت خداوند منّان و توجهات خاصهی خاتم الانبیاء تا آنجا که مقدور داعی میباشد، حق را که اظهر من الشمس است، از زیر پرده استتار بیرون میآورم و بر برادران عزیزم (اشاره به اهل تسنن حاضر در مجلس) ظاهر میکنم. امیدوارم آیتین شریفتین پیوسته در مقابل روی ما باشد. نکند خدای نکرده عادت و تعصب غالب آید و کتمان حقی بشود.
حافظ: خدا را شاهد میگیرم هر ساعتی که حقی بر من ظاهر شود جدال نمینمایم، چون جنابعالی با حقیر معاشرت ننمودهاید و از اخلاقم آگاهی ندارید، به قدری جدی هستم و سعی میکنم که بر هوای نفس غالب آیم و هرگاه شما دیدید که حقیر در مقابل بیانی ساکت شدم بدانید که در آن موضوع کاملاً روشن شدهام. اگر راهی هم برای مجادله و مغلطه و غلبه در مطالب داشته باشم جدال نمیکنم و اگر در جدال بر آمدم قطعاً مشمول همین دو آیه خواهم بود.
الحال حاضر برای استماع بیانات حق هستم. امید است خداوند ما و شما را راهنمای حق گرداند.
آیات و اخبار در تشریح مقام تشیع
داعی: حافظ ابو نعیم اصفهانی (احمد بن عبدالله) ـ که از اجلهی علمای عظام و محدثین فخام و محققین کرام شما میباشد که ابن خلکان در وفیات الاعیان تعریف او را کرده است که از اکابر حفاظ ثقات و اعلم محدثین است و مجلدات عشره کتاب «حلیهًْ الاولیاء» او از احسن کتب است. و صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی در «وافی بالوفیات» دربارهی او گوید: تاج المحدثین حافظ ابو نعیم که امام در علم و زهد و دیانت بوده و در نقل و فهم روایات و قوهی حفظ و درایت مقام عالی اعلا داشته و از مصنفات بسیار زیبای او ده جلد «حلیهًْ الاولیاء» میباشد که مستخرج از صحیحین است که علاوه بر احادیث بخاری و مسلم احادیث بسیاری نقل نموده، کانّه به گوش خود شنیده. و محمد بن عبدالله الخطیب در جال «مشکوهًْ المصابیح» در تعریف او گوید: هو من مشایخ الحدیث الثقاه المعمول بحدیثهم المرجوع إلی قولهم کبیر القدر وله من العمر ستّ وتسعون سنه. خلاصه یک همچو عالم حافظ محدث نود و شش سالهای ـ که محل وثوق و مفخر علمای شماست ـ در کتاب معتبرش «حلیه الاولیاء»([۳]) روایت میکند به اسناد خودش از ابن عباس (حبر امت) که چون نازل شد آیه ۷ و ۸ از سوره ۹۸ (البینه):
﴿إِنّ الّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیّهِ * جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبّهمْ جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾.
«آنان که ایمان آوردهاند و نیکوکار شدند به حقیقت بهترین اهل عالماند. پاداش آنها نزد خدا باغهای بهشت عدن است که نهرها زیر درختانش جاری است و در آن بهشت ابد جاودان متنعماند و خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا راضی و خشنودند.»
رسول اکرم خطاب کرد به علی بن ابی طالب و فرمود:
«یا علی هو أنت وشیعتک، تأتی أنت وشیعتک یوم القیامه راضین مرضیّین.»
یا علی مراد از خیر البریه در آیه شریفه تویی و شیعیان تو. روز قیامت تو و شیعیان تو بیایید در حالتی که خداوند از شما راضی [است] و شما هم از خداوند راضی و خشنود باشید.
ابو المؤید موفق بن احمد خوارزمی در فصل هفدهم «مناقب»([۴]) و حاکم ابوالقاسم عبیدالله بن عبدالله الحسکانی ـ که از فحول اعلام مفسرین بزرگ شماست ـ در کتاب «شواهد التنزیل فی قواعد التفصیل»([۵]) و محمد بن یوسف گنجی شافعی در صفحه ۱۱۹ «کفایهًْ الطالب»([۶]) و سبط ابن جوزی در صفحه ۳۱ «تذکرهًْ خواص الامهًْ فی معرفهًْ الأئمه»([۷]) (به حذف آیه) و منذر بن محمد بن منذر و مخصوصاً حاکم روایت نموده که حاکم ابو عبدالله حافظ ـ که از اکابر علمای شما میباشد ـ خبر داد ما را با اسناد مرفوع به یزید بن شراحیل انصاری کاتب حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کرّم الله وجهه که گفت شنیدم از آن حضرت فرمود: وقت رحلت خاتم الانبیاء پشت مبارکش به سینهی من بود، فرمودند:
«یا علی الم تسمع قول الله تعالی: ﴿إِنّ الّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیّهِ﴾ ـ الخ ـ هم شیعتک وموعدی وموعدکم الحوض إذا اجتمعت الأمم للحساب تدعون غراً محجلین.»
یا علی، آیا نشنیدهای آیه شریفه را (صاحبان اعمال صالحه و خیر البریه) ایشاناند شیعیان تو و وعدهگاه من و شما کنار حوض کوثر خواهد بود در وقتی که جمع شوند خلایق برای حساب، شما را بخوانند و شما سفید رویان باشید و شما را آن روز غر محجلین ندا کنند؛ یعنی پیشوای سفید رویان.
و نیز جلال الدین سیوطی ـ که از مفاخر علمای شماست و در قرن نهم هجری، او را مجدد طریقهی سنت و جماعت دانستهاند چنانچه صاحب فتح المقال نوشته ـ در تفسیر خود «درّ المنثور فی کتاب الله بالمأثور»([۸]) از ابوالقاسم علی بن الحسن، معروف به ابن عساکر دمشقی ـ که از فضلای دهر و محل وثوق رجال علمای شما میباشد، چنانچه ابن خلکان در «وفیات الاعیان» و ذهبی در «تذکرهًْ الحفاظ» و خوارزمی در رجال «مسند ابی حنیفه» و در «طبقات شافعیه» و حافظ ابو سعید در «تاریخ» خود او را تعریف و توثیق نمودهاند که ابن عساکر، فخر شافعیه و در زمان خود، امام اهل حدیث بوده، کثیر العلم و غریز الفضل ثقه و با تقوا و در سال ۵۵۰ هجری در میان علمای سنت و جماعت علم بوده. ـ از جابر بن عبدالله انصاری که از کبار صحابه خاتم الانبیاء بوده، نقل مینماید که گفت: در خدمت رسول اکرم بودیم که علی بن ابی طالب وارد شد، پیغمبر فرمود:
«والّذی نفسی بیده انّ هذا وشیعته لهم الفائزون یوم القیامه، فنزل ﴿إِنّ الّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیّهِ﴾.»
قسم به کسی که جان من در قبضه قدرت اوست این مرد (اشاره به علی) و شیعه او روز قیامت رستگاراناند. آنگاه آیه مذکوره نازل گردید.
و نیز در همان «تفسیر»([۹]) از ابن عدی از ابن عباس (حبر امت) روایت نموده که چون آیهی مذکور نازل گردید، رسول اکرم به امیرالمؤمنین علی فرمود:
«تأتی أنت وشیعتک یوم القیامه راضین مرضیّین.»
میآیی تو و شیعیان تو روز قیامت در حالی که از خداوند راضی [باشید] و خداوند از شما راضی باشد.
و در فصل نهم «مناقب» خوارزمی([۱۰]) مسنداً از جابر بن عبدالله نقل نموده که گفت: خدمت رسول خدا بودیم، علی رو به ما آمد، حضرت فرمود:
«قد اتاکم اخی».
یعنی رو به شما آمد برادر من (علی).
آنگاه ملتفت شد به سمت کعبه و دست علی را گرفت و فرمود:
«والّذی نفسی بیده إنّ هذا وشیعته هم الفائزون یوم القیامه.»
[قسم] به آن خدایی که جان من در دست اوست این علی و شیعیان او رستگاراناند روز قیامت.
سپس فرمود: این علی اول از همه شما ایمان آورد و باوفاترین شماها میباشد به عهد خدا و عادلترین شماهاست در میان رعیت و تقسیم کنندهتر از همه شما بالسویه و مرتبهاش از همه شماها در نزد پروردگار بزرگتر است. در همان وقت آیه مذکوره نازل گردید. از آن به بعد هرگاه علی در میان قومی ظاهر میشد اصحاب پیغمبر میگفتند: جاء خیر البریه؛ یعنی آمد بهترین مردم. و نیز ابن حجر در «صواعق»([۱۱]) و ابن اثیر در جلد سوم «نهایه»([۱۲]) همین خبر را در نزول آیه شریفه نقل نمودهاند.
و نیز ابن حجر در باب ۱۱ «صواعق»([۱۳]) از حافظ جمال الدین محمد بن یوسف زرندی مدنی ـ که از فحول فقهاء و علمای شما میباشد ـ نقل نموده که چون آیه مذکوره نازل گردید، رسول اکرم به علی فرمود:
«یا علی أنت وشیعتک خیر البریّه تاتی یوم القیامه أنت وشیعتک راضین مرضیّین ویاتی عدوّک غضباناً مقمحین. فقال: من عدوّی؟ قال: من تبرّأ منک ولعنک.»
یا علی تو و شیعیان تو خیر البریه هستید. میآیید روز قیامت تو و شیعیان تو در حالتی که از خدا راضی [هستید] و خدا هم از شما راضی است و میآیند دشمنان تو خشمناک، دستهایشان به گردنشان بسته میباشد. پس امیرالمؤمنین عرض کرد: کیست دشمن من، فرمود: کسی که بیزاری میجوید از تو و لعن مینماید تو را.
و نیز علامه سمهودی در «جواهر العقدین»([۱۴]) نقلاً از حافظ جمال الدین زرندی مدنی و نور الدین علی بن محمد بن احمد مالکی مکی مشهور به ابن صبّاغ که از اکابر علماء و فحول فقهای شماست ـ در صفحه ۱۲۲ «فهول المهمه»([۱۵]) از ابن عباس نقل مینمایند که چون آیه مذکوره نازل شد، رسول اکرم به علی فرمود:
«هو أنت وشیعتک تاتی یوم القیامه أنت وهم راضین مرضیّین ویأتی اعداؤک غضباناً مقمحین.»
یعنی آن خیر البریه تو و شیعیان تو هستید، میآیید روز قیامت تو و آنها در حالی که از خداوند راضی هستید و خدا هم از شما راضی است و میآیند دشمنان تو خشمناک، [در حالی که] دستهاشان به گردنشان بسته میباشد.
و نیز میر سید علی همدانی شافعی که از موثقین علمای شماست، در کتاب «مودهًْ القربی»([۱۶]) و ابن حجر متعصب در «صواعق محرقه»([۱۷]) از ام سلمه (ام المؤمنین)، زوجه محترمهی رسول اکرم نقل نمودهاند که آن حضرت فرمود:
«یا علی أنت وأصحابک فی الجنّه، أنت وشیعتک فی الجنّه.»
یا علی تو و اصحاب و شیعیانت در بهشت میباشید.
و موفق بن احمد (اخطب الخطباء خوارزم) در فصل نوزدهم «مناقب»([۱۸]) مسنداً نقل مینماید از رسول اکرم که به علی فرمودند:
«مثلک فی أمتی مثل المسیح عیسی بن مریم.»
یعنی مثل تو در امت من مثل عیسی بن مریم حضرت مسیح است که قوم او سه فرقه شدند؛ فرقهای مؤمنین و آنها حواریون بودند و فرقهای دشمنان او و آنها یهود بودند، فرقهای غلات که دربارهی آن جناب غلو نمودند (یعنی او را خدا و شریک خدا قرار دادند) و امت من هم درباره تو سه فرقه میشوند: «فرقهٌ شیعتک وهم المؤمنون»؛ یعنی فرقهای شیعیان تو هستند و آنها مؤمنیناند؛ و فرقهای دشمنان تو هستند و آنها ناکثین و شکنندگان عهد و بیعت تو میباشند، و فرقهای غلو کنندگان درباره تو میباشند و آنها جاهلین و گمراهاناند.
«فأنت یا علی وشیعتک فی الجنه ومحبو شیعتک فی الجنه وعدوک والغالی فیک فی النار.»
یعنی تو یا علی و شیعیان تو و دوستان شیعیان تو در بهشت خواهید بود و دشمنان و غلوکنندگان درباره تو در آتش جهنماند.
«در این موقع صدای مؤذن اعلان نماز عشاء داد. آقایان برخاستند برای نماز. پس از فراغت از نماز و اشتغال به خوردن چای، جناب آقای سید عبدالحی که برای ادای نماز جماعت به مسجد رفته بودند مراجعت نمودند. فرمودند: چون منزل نزدیک بود، این چند جلد کتاب را با خود آوردم و اینها تفسیر سیوطی و «مودّهًْ القربی» و «مسند» امام احمد بن حنبل و «مناقب» خوارزمی است ـ که تا شب آخر جلسات این کتابها نزد داعی ماند ـ . کتابها را باز نموده، همان احادیث قرائت شد، به علاوه چند حدیث دیگر مؤید همین مطلب. آقایان رنگ به رنگ میشدند، مخصوصاً متوجه بودم که در پیش اتباع خودشان خجالت میکشیدند.»
آنگاه در «مودّهًْ القربی» حدیث فوق را خواندند. به علاوه این دو حدیث هم پیش آمد قرائت نمودند که روایت مینماید از رسول اکرم که فرمود:
«یا علی ستقدم علی الله أنت وشیعتک راضین مرضیّین ویقدم علیه عدوّک غضباناً مقمحین.»([۱۹])
یا علی زود است تو و شیعیانت بر خدا وارد میشوید در صورتی که از خدا راضی [هستید] و خدا از شما راضی است و دشمنانت بر خدا خشمناک وارد میشوند در حالتی که دستشان بر گردنشان بسته میباشد.
داعی: این بود مختصری از دلایل محکمه مؤید به کتاب الله مجید و اخبار معتبره مندرجهی در کتب اکابر علمای خودتان. گذشته از اخباری که در تمامی کتب و تفاسیر علمای شیعه نقل گردیده که اگر بخواهم تا صبح برای شما از حفظ و از روی همین کتابهایی که در برابر شماست اثبات مرام نمایم، به حول و قوهی پروردگار قادرم، ولی گمان میکنم برای نمونه و رفع اشتباه به همین مقدار نقل روایات کافی باشد که آقایان بعدها تفوّه به جملات بیسر و ته معاندین ننمایید و با پیروی از مجعولات خوارج و نواصب و امویها امر را بر عوام بیخبر مشتبه نکنید که واضع لفظ شیعه عبدالله بن سباء یهودی ملعون بوده است.
آقایان محترم! ما شیعیان، یهودی نیستیم، بلکه محمدی هستیم و واضع لفظ شیعه هم بر پیروان علی، عبدالله بن سباء ملعون نبوده، بلکه شخص رسول اکرم بوده و عبدالله را هم مردی منافق و ملعون میدانیم و تبعیت از هیچ فرد و جمعی هم بدون دلیل و برهان نمینماییم.
از زمان عثمان به بعد ـ بنا به گفته شما ـ لفظ شیعه را بر پیروان علی اطلاق ننمودند، بلکه در زمان خود پیغمبر صحابهی خاصّ آن حضرت را شیعه میخواندند، چنانچه حافظ ابو خاتم رازی در کتاب «الزینهًْ»([۲۰]) که در تفسیر الفاظ متداوله میان ارباب علوم نوشته، مینویسد:
اولین نامی که در اسلام در زمان رسول خدا به وجود آمد نام شیعه بوده است که چهار تن از صحابه دارای این لقب بودند: «۱ ـ ابوذر غفاری ۲ ـ سلمان فارسی ۳ ـ مقداد ابن اسود کندی ۴ ـ عمار بن یاسر.»
آقایان فکر کنید چگونه ممکن است زمان پیغمبر چهار نفر از صحابه خاص، بلکه محبوب خدا و پیغمبر را به لقب شیعه بخوانند و پیغمبر بداند که این کلمه بدعت است و آنها را منع ننماید؟
پس معلوم میشود که آنها از خود پیغمبر شنیده بودند که شیعیان علی اهل نجاتاند، لذا افتخار به این سمت مینمودند، تا آنجایی که برملا، آنها را شیعه میخواندند.
مقام سلمان و ابوذر و مقداد و عمار
از این بیان گذشته، شما عمل اصحاب پیغمبر را حجت میدانید و حدیثی از آن حضرت نقل مینمایید که فرمود:
«إن أصحابی کالنّجوم بأیهم اقتدیتم اهتدیتم.»
به درستی که اصحاب من مانند ستارگاناند، به هر یک از آنها اقتدا کنید هدایت میشوید.
مگر ابو الفداء در «تاریخ» خود([۲۱]) ننوشته که این چهار نفر از جمله اصحاب پیغمبر بودند که روز سقیفهی بنی ساعده به همراهی علی از بیعت ابیبکر خودداری نمودند؛ پس چرا عمل آنها و سرپیچی از بیعت را حجت نمیدانید؟ با اینکه علمای خودتان نوشتهاند آنها محبوب خدا و پیغمبر بودند و ما هم پیرو آنها میباشیم که آنها پیرو علی بودند. پس به حکم حدیث منقولهی خودتان ما راه هدایت را به دست آوردهایم.
با اجازه آقایان به مقتضای وقت چند خبر برای شما نقل مینمایم:
حافظ ابو نعیم اصفهانی در صفحه ۱۷۲ جلد اول «حلیهًْ الاولیاء»([۲۲]) و ابن حجر مکی در حدیث پنجم از چهل حدیثی که در «صواعق محرقه»([۲۳]) در فضایل علی آورده، از ترمذی و حاکم از بریدهًْ نقل نمودهاند که رسول اکرم فرمود:
«ان الله أمرنی بحب أربعه وأخبرنی انه یحبّهم».
یعنی: خداوند مرا امر فرموده به دوستی چهار نفر و مرا خبر داده که آنها را دوست میدارد.
عرض کردند: یا رسول الله آن چهار نفر کیاناند؟ فرمود: علی ابن ابی طالب و ابوذر و مقداد و سلمان.([۲۴])
و ابن حجر([۲۵]) در حدیث ۳۹ از ترمذی و حاکم([۲۶]) از انس بن مالک نقل نموده که آن حضرت فرمود:
«الجنه تشتاق إلی ثلاثه: علی وعمار وسلمان».
یعنی: بهشت اشتیاق دارد به سوی سه نفر و آن سه نفر علی و عمار و سلماناند.
آیا اعمال و رفتار اصحاب خاص رسول خدا که محبوب خدا و پیغمبر و اهل بهشتاند سند نیست و حجیت ندارد که مورد قبول مسلمانان باشد و به آنها ترتیب اثر بدهند؟ آیا خجالتآور نیست که اصحاب در نظر شما همان عدهای باشند که موافقت با بازی سقیفه نمودند و بقیه صحابه پاک رسول الله که مخالفت با مرام اهل سقیفه نمودند از درجه اعتبار ساقط و بیاثر باشند؟ پس خوب بود حدیثی را که نقل نمودید به طور اطلاق نمیگفتید، بلکه میگفتید انّ بعض اصحابی کالنجوم، تا گرفتار این محذور نشوید و ما را از دایرهی هدایت خارج ننمایید.
علت توجه و تشیع ایرانیان در زمان خلفاء و دیالمه و غازانخان و شاه خدابنده
و اما اینکه فرمودید: «مذهب شیعه مذهبی است سیاسی و ایرانیان مجوس از روی سیاست برای فرار از سلطه و سلطنت اعراب پذیرفتهاند»، بیلطفی نمودید و بدون توجه و تعمّق تبعاً للاسلاف بیان فرمودید، برای آنکه قبلاً ثابت نمودیم که شیعه مذهبی است اسلامی و طریقهای است که خاتم الانبیاء به امر خدا پیش پای امت گذارده و ما حسب الامر آن حضرت پیروی از علی امیرالمؤمنین و آل طاهرینش سلام الله علیهم اجمعین مینماییم و خود را هم ـ به امید حق، مطابق دستوراتی که به ما دادهاند و عمل مینماییم ـ ناجی میدانیم.
بلکه آن کسانی که بدون کوچکترین دستور رسول الله، اساس سقیفه را تشکیل دادند سیاسی بودند، نه پیروان عترت طاهره به دستور پیغمبر، چه آنکه برای پیروی از عترت و اهلبیت رسالت از آن حضرت دستور رسیده و در کتابهای معتبر شما بسیار وارد است، ولی راجع به سقیفه و پیروی از اهل سقیفه به عنوان خلیفه تراشی ابداً دستوری صادر نگردیده است.
و اما در جهت توجه ایرانیان به مقام ولایت امیرالمؤمنین و اهلبیت طاهرینش، آقایان اهل تسنن از روی عناد و تعصب و یا روی عادت خلفاً عن سلف بدون تعمّق و تحقیق قضاوت نمودهاند، و همچنین نویسندگان دیگر که در اثر معاشرت با اهل تسنن و سیر در کتب آنها به اشتباه رفته و به مثل معروف تنها به قاضی رفتند و خوشحال برگشتند، گمان نمودهاند که ایرانیان از روی سیاست، مذهب حق تشیع را اختیار نمودهاند!
واقعاً نخواستهاند و یا نتوانستهاند بخواهند که تعمق نمایند و از عادت و تعصب بر کنار شوند و علهًْ العلل توجه ایرانیان و علاقهمندی آنها را به امیرالمؤمنین و اهل بیت آن حضرت پیدا نمایند. و اگر مختصری دقت و تأمّل و تعمّق مینمودند، زود به حقیقت میرسیدند و میفهمیدند که هر فردی یا قومی اگر عملی را روی سیاست انجام دهند موقت است و بعد از گرفتن نتیجه و رسیدن به هدف و مقصد خود، از همان راهی که آمدهاند برمیگردند، نه آنکه هزار سال بر این عقیدهی حقه، ثابت مانده و در این راه جانبازیها نموده، تا پرچم تشیع را با خون خود حفظ و افتخار به کلمه علی ولی الله ـ بعد از لا اله الا الله محمد رسول الله ـ بنمایند.
اینک با اجازه آقایان برای روشن شدن تاریخ با مختصر اشارهای به اقتضای وقت، علهًْ العلل علاقهمندی ایرانیان را در میان ارباب ملل به آن حضرت و اهل بیت طاهرینش به عرض میرسانم، تا بدانید که آنها روی سیاست، اظهار تشیع ننمودند، بلکه از روی حقیقت و برهان و علاقهمندی قلبی مذهب حق تشیع را اختیار نمودند.
اولاً: هوش و ذکاوت ایرانیان([۲۷]) ایجاب میکند که هرگاه جهل و عادت و تعصب مانع آنها نگردد، حق و حقیقت را زود درک نموده و به جان و دل بپذیرند. چنانچه بعد از فتح ایران به دست اعراب مسلمین، با آزادی کاملی که مسلمانان به آنها داده بودند و اجبار و اکراهی هم در قبول دین مقدس اسلام نداشتند، همین که در اثر معاشرت با مسلمانان و کنجکاویهای دقیق، پی به حقیقت اسلام بردند، دین آتشپرستی و مجوسیت چندین هزار ساله را باطل تشخیص داده و با یک دنیا شوق و میل و علاقه قلبی، از عقیدهی به دو مبدأ «اهریمن» و «یزدان» روی گردانده و دین توحیدی اسلام را اختیار نمودند.
و همچنین وقتی دلایل مثبِتهی حقانیت را در مذهب تشیع، یعنی پیروی از علی دیدند، روی خرد و دانش تبعیت و پیروی نمودند، و بر خلاف فرمودهی شما و بسیاری از نویسندگان بیفکر شما، توجه ایرانیان به مقام ولایت و علاقهمندی آنها به امیرالمؤمنین در زمان خلافت هارون و مأمون نبوده، بلکه از زمان خود رسول الله این عقد مودّت در دل ایرانیان ریشه دوانید؛ چه آنکه هر ایرانی وقتی به مدینه میآمد و مسلمان میشد، روی هوش و ذکاوت خاصه ایرانیت، حق و حقیقت را در علی میدید؛ لذا به حبل متین و ریسمان محکم ولایت آن حضرت به امر و راهنمایی رسول اکرم چنگ میزد.
سر سلسلهی آنها سلمان فارسی بوده که واجد جمیع درجات و مراتب ایمان گردید، تا آنجا که خاتم الانبیاء ـ بنابر آنچه علمای فریقین نوشتهاند ـ درباره او فرمود:
«سلمان منا اهل البیت».([۲۸])
سلمان از ما اهلبیت است.
از همان اوان معروف شد به سلمان محمدی و این سلمان از شیعیان خالص و علاقهمند به ولایت آن حضرت و از مخالفین جدی سقیفه بود که پیروی از او به حکم حدیث منقوله در کتب شما طریق هدایت است.
از جهت آنکه آیات قرآن مجید و بیانات رسول الله را درباره آن حضرت شنیده بود و به عین الیقین فهمیده بود که اطاعت علی اطاعت خدا و پیغمبر است؛ زیرا که مکرر از رسول اکرم میشنید که میفرمود:
«من اطاع علیاً فقد اطاعنی ومن اطاعنی فقد اطاع الله ومن خالف علیاً فقد خالفنی ومن خالفنی فقد خالف الله».([۲۹])
کسی که علی را اطاعت نماید مرا اطاعت نموده و کسی که مرا اطاعت نماید خدا را اطاعت نموده و کسی که علی را مخالفت نماید مرا مخالفت نموده و کسی که مرا مخالفت نماید خدا را مخالفت نموده.
و نیز هر ایرانی که به مدینه رفته و مسلمان گردیده، چه در زمان پیغمبر و چه در ازمنهی بعدیه، در اطاعت و سلک آن حضرت وارد میشد.
به همین جهت خلیفهی ثانی سخت عصبانی گردیده، برای آنها محدودیتهایی قائل شد! که همان محدودیتها و فشارها تولید کینه و عداوت در دل آنها نموده و بسیار متأثر شدند که چرا خلیفه بر خلاف دستورات و سیرهی رسول الله آنها را طرد و از حقوق اسلامی منع نموده!
و علاوه بر اینها آن چیزی که بیش از همه، ایرانیان را به مقام مقدس علی و عترت طاهرهی آن حضرت متوجه نمود که در اطراف آن حضرت تحقیقات کامله نموده و محبتش در دل آنها قرار گرفت، طرفداری کاملی بود که امیرالمؤمنین علی از شاهزادگان اسیر ایرانی نمود؛ چه آنکه وقتی اسرای مداین (تیسفون) را به مدینه وارد نمودند، خلیفه ثانی امر کرد تمام زنهای اسیر را به کنیزی به مسلمانان بدهند. امیرالمؤمنین منع نموده و فرمود: شاهزادگان مستثنی و محترماند. دو دختر یزدجرد شاهنشاه ایران، میان اسرا هستند، نتوان آنها را به کنیزی داد.
خلیفه گفت: پس چه باید کرد.
آن حضرت فرمودند: امر کن برخیزند و هر فردی از مسلمانان را طالب شدند آزادانه به شوهری بپذیرند. فلذا به دستور آن حضرت برخاستند، در میان صحابه نظر کردند. شاه زنان محمد بن ابیبکر را (که تربیت شده و ربیب آن حضرت بود) و شهربانو حضرت امام حسین سبط رسول الله را انتخاب نمودند و به عقد شرعی به خانه آنها رفتند که از شاه زنان، خداوند فرزندی به محمد داد (قاسم فقیه)، پدر امّ فروه، مادر امام ششم صادق آل محمد سلام الله علیها. و از شهربانو، امام چهارم زین العابدین علی متولد گردیدند.([۳۰])
وقتی این خبر و طرفداری آن حضرت از شاهزادگان ایرانی به ایرانیان رسید، علاقه مخصوصی به آن حضرت پیدا نمودند. همین مطلب و علاقهمندی به آن حضرت سبب شد که در اطراف آن حضرت تحقیقات عمیقانه نمایند. مخصوصاً بعد از فتح ایران به دست مسلمانان و تماسی که با آنها پیدا نمودند، به دلایل حقّه بر ولایت و امامت و خلافت بلافصل آن حضرت پی بردند و قلباً توجه کامل حاصل نموده و همین که مانع برطرف و مقتضی موجود شد، عقاید و علاقهی قلبی خود را علنی و مذهب خود را ظاهر نمودند.
پس این ظهور عقیده و آزادی مذهب، ربطی به زمان خلافت هارون و مأمون و یا دوره سلطلنت صفویه ـ چنانچه فرمودید ـ نداشته، بلکه از هفتصد سال قبل از ظهور سلطنت صفویه، مذهب حق تشیع در ایران جلوهگر گردید؛ (یعنی در قرن چهارم هجری) که زمام امور در ایران به دیالمه آل بویه واگذار شد، پرده از روی این حقیقت برداشته و ایرانیان آزادی کامل پیدا نموده، بیپرده اظهار علاقه نمودند و مکنونات قلبیهی خود را ظاهر ساختند.([۳۱])
ظهور تشیع در دورهی مغولها
تا در سال ۶۹۴ هجری که سلطنت ایران به غازان خان مغول که (نام اسلامی او محمود بود) رسید، چون توجه خاصی به اهل بیت طهارت پیدا نموده، مذهب حق تشیع ظاهرتر گردید و بعد از وفات او در سال ۷۰۷ که سلطنت به الجایتو (محمد شاه خدابنده) برادر غازان خان رسید، بنابر آنچه حافظ و عالم و مورخ شافعی همدانی در تاریخ خود آورده است.
مناظرهی علامه حلی با قاضی القضاه
در اثر مباحثات و مناظراتی که در حضور شخص پادشاه در دربار شاهنشاهی بین جمال الملهًْ والدین علامه کبیر حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی که از نوابغ دهر و مفاخر علمای شیعه در آن عصر بوده است، با خواجه نظام الدین عبدالملک مراغی قاضی القضاهًْ شافعی که افضل و اعلم علمای اهل تسنن در آن زمان بوده، واقع گردید. و در آن محضر، مبحث امامت مورد گفت و گو قرار گرفت و جناب علامه با دلایل ساطعه و براهین قاطعه اثبات امامت و خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علی و ابطال دعوی دیگران را به وجهی ظاهر نموده که راه تشکیک برای احدی از حاضران نماند، تا جایی که خواجه نظام الدین گفت:
«ادله جناب علامه بسیار ظاهر و قوی است، ولی چون گذشتگان ما راهی را رفتهاند، ما هم باید برای اسکات عوام و جلوگیری از تفرقه کلمه اسلام آن راه را برویم و پردهدری ننماییم.»
در آن میانه، چون شاهنشاه تعصبی نداشت و با گوش عقلانی دلایل طرفین را استماع مینمود، بعد از خاتمه مباحثات، حقیقت تشیع بر او ظاهر و هویدا گردید. لذا مذهب حق امامیه را اختیار و اعلان آزادی مذهب شیعه را به تمام بلاد ایران صادر نمود. و از همان مجلس به تمام حکام و فرمانداران ولایات اعلام نمود که در تمام مساجد و مجامع، خطبه به نام امیرالمؤمنین و ائمه طاهرین سلام الله علیهم اجمعین بخوانند و امر داد روی دنانیر مسکوکه، کلمه طیبه «لا اله الا الله محمد رسول الله علیّ ولی الله» را در سه سطر متوازی نقش کردند.([۳۲])
و جناب علامه حلی را که از حلّه برای حل مسئله محلل احضار نموده بود ـ و به همین جهت در آن مجلس باب مناظره باز و حقیقت تشیع ظاهر گردید ـ در نزد خود نگاه داشت و برای او مدرسه سیاره تهیه کرد و طلاب علوم اطراف آن جناب را گرفتند.
در اثر تبلیغات بسیار که بیپرده، علنی و برملا حقایق را بیان مینمودند، بیخبران هم پی به حقیقت طریقهی حقهی امامیه برده، خورشید درخشنده ولایت از زیر ابر تقیه بیرون آمد.
از همان زمان، مذهب حق تشیع خورشیدوار از زیر ابر جهل و نادانی ظاهر و هویدا گردید. و تقریباً بعد از هفتصد سال به تقویت سلاطین با اقتدار صفویه و تبلیغات کامله آن زمان، ابرهای تیره و تار به کلی پراکنده و خورشید ولایت و امامت، جهانتاب شد.
پس اگر روزی ایرانیان، مجوسی و معتقد به دو مبدأ «یزدان» و «اهریمن» بودند، لکن به محض آنکه دلایل و براهین منطقی اسلامیان را شنیدند، به جان و دل پذیرفتند و الی الحال با صمیمیت کامله بر عقیده اسلامی خود ثابتاند.
و اگر افرادی در میان ایرانیان پیدا شوند که مجوسی بوده یا پایبند به جایی نباشند یا در سلسله غلات وارد شده و علی را از مقام خودش ترقی داده و در مرتبه الوهیت وارد کنند و او را خالق و رازق عباد بدانند، یا معتقد به حلول و اتحاد و وحدت وجود باشند، ربطی به اصل جامع و جمعیت ایرانیان پاکدل ندارد.
در هر قوم و ملتی این نوع مردمان بیعلاقه یا بیفکر و خرد پیدا میشوند، ولی اکثریت ملت نجیب و دانشمند ایرانی، دارای عقیده و ایمان ثابت به وحدانیت حق تعالی جلّت عظمته و نبوت خاتم الانبیاء و پیروان امیرالمؤمنین و یازده فرزندان آن حضرت حسب الامر رسول الله میباشند.
[۱]. قاموس المحیط، فیروزآبادی، ۳/۴۹، لغت شیع.
[۲]. النهایهًْ، ابن اثیر، ۲/۵۱۹، لغت شیع.
[۳]. تا آنجا که ما جست و جو کردیم، حدیث یادشده را در حلیهًْ الاولیاء نیافتیم، لکن ابو نعیم اصفهانی کتاب دیگری دارد به نام «ما نزل من القرآن فی علی» که این حدیث با همین الفاظ در آن کتاب، صفحه ۲۷۴، ذیل آیه ۷ سوره بینه آمده است.
[۴]. «عن یزید بن شراحیل الانصاری ـ کاتب علی ـ قال: سمعت علیاً یقول: حدثنی رسول الله وانا مسنده إلی صدری فقال: أی علیّ ألم تسمع قول الله تعالی: ﴿إِنّ الّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیّهِ * جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبّهمْ جَنّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَداً رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ﴾ أنت وشیعتک وموعدی وموعدکم الحوض إذا جثت الامم للحساب تدعون غراً محجّلین». مناقب خوارزمی، ص۲۶۵، ح ۲۴۷، فصل ۱۷٫
[۵]. شواهد التنزیل، حسکانی، ۲/۴۵۹، ح ۱۱۲۵، ذیل آیه ۷ سورهی بینه.
[۶]. کفایهًْ الطالب، گنجی شافعی، ص۲۴۶، باب ۶۲٫
[۷]. تذکرهًْ الخواص، سبط ابن جوزی، ص۵۶، باب ۲٫ ذیل عنوان حدیث فی شیعته ابن جوزی این حدیث را نقل میکند: «عن ابی سعید الخدری قال: نظر النبی الی علی بن ابی طالب فقال: هذا وشیعته هم الفائزون یوم القیامه».
آنچه سبط ابن جوزی در تذکره نقل کرده است گرچه در لفظ با آنچه مؤلف به او نسبت داده متفاوت است، لکن آنچه از حدیث استفاده میشود کاملا مطلب مورد بحث را ثابت میکند.
و نیز سیوطی در الدرّ المنثور، ۶/۶۴۳، و آلوسی در روح المعانی، ۱۵/۴۳۲، ذیل آیه ۷ سورهی بینه، به حذف اسناد و با اختلاف اندکی در بعضی از الفاظ همین حدیث را نقل کردهاند.
[۸]. «عن جابر بن عبدالله قال: کنا عند النبی فأقبل علیه، فقال النبی: والّذی نفسی بیده ان هذا وشیعته لهم الفائزون یوم القیامه ونزلت {إِنّ الّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیّهِ} فکان أصحاب النبی إذا أقبل علیّ قالوا: جاء خیر البریّه». الدرّ المنثور، سیوطی، ۶/۶۴۳، ذیل آیه ۷ سوره بینه.
و نیز شوکانی در فتح القدیر، ۵/۴۷۷، ذیل همان آیه، این حدیث را با همین الفاظ نقل کرده است.
[۹]. «واخرج ابن عدی عن ابن عباس قال: لما نزلت {إِنّ الّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیّهِ} قال رسول الله لعلی: هو أنت وشیعتک یوم القیامه راضین مرضیّین». الدرّ المنثور، سیوطی، ۶/۶۴۳، ذیل آیه ۷ سورهی بینه.
[۱۰]. «عن جابر قال: کنّا عند النبی وأقبل علی بن أبی طالب فقال رسول الله: قد أتاکم أخی، ثم التفت إلی الکعبه فضربها بیده ثم قال: والّذی نفسی بیده إنّ هذا وشیعته هم الفائزون یوم القیامه، ثم قال: إنّه أولکم ایماناً معی وأوفاکم بعهد الله تعالی وأقومکم بأمر الله وأعدلکم فی الرعیه وأقسمکم بالسویه وأعظمکم عند الله مزیّه. قال: ونزلت فیه {إِنّ الّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحَاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیّهِ} قال: فکان أصحاب النبی إذا أقبل علی قالوا: قد جاء خیر البریّه». مناقب خوارزمی، ص۱۱۱، ح ۱۲۰، فصل ۹٫
همچنین ابن عساکر در تاریخ دمشق، ۴۲/۳۷۱، ترجمه شماره ۴۹۳۳، شرح حال علی بن ابی طالب؛ حموینی در فرائد السمطین، ۱/۱۵۶، ح ۱۱۸، سمط اول، باب ۳۱؛ و حسکانی در شواهد التنزیل، ۲/۴۶۷ ـ ۴۷۳، ح ۱۱۳۹ ـ ۱۱۴۸، ذیل آیه ۷ سوره بینه، این حدیث را با اسناد مختلف و با اختلاف کمی در بعضی از الفاظ نقل کردهاند.
[۱۱]. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص۱۶۱، باب ۱۱، فصل ۱، آیه ۱۱، ابن حجر این حدیث را نقل کرده است: «اخرج الحافظ جمال الدین الذرندی عن ابن عباس رضی الله عنهما أن هذه الآیه لما نزلت قال لعلی: هو أنت وشیعتک، تأتی أنت وشیعتک یوم القیامه راضین مرضیّین ویأتی عدوک غضابا مقمحین، قال: ومن عدوّی؟ قال: من تبرأ منک ولعنک».
نکته قابل توجه این است که ابن حجر به دلیل تعصب و عنادی که با مذهب حقه شیعه دارد، پس از نقل این حدیث میگوید: فیه کذّاب. در حالی که با مراجعه به سایر کتب معتبر اهل تسنن در مییابیم که بزرگانی همچون طبرانی، حاکم حسکانی، متقی هندی، ابن اثیر، ابن منظور، ابن صبّاغ مالکی، سمهودی و دیگران این حدیث را نقل کرده و هیچگونه ایرادی نسبت به آن بیان نکردهاند که در جای خود به مدرک دقیق آن اشاره خواهیم کرد. به علاوه، اگر به نظر ابن حجر در طریق این حدیث، شخص کذاب وجود دارد، چرا نام او را بیان نکرده تا از جهت رجالی بررسی شود. پرواضح است که به صرف یک ادعا نمیشود حدیثی را که عدهای از بزرگان اهل تسنن آن را تکذیب نکردهاند، کذب دانست.
[۱۲]. النهایه، ابن اثیر، ۴/۱۰۶، ذیل لغت قمح این حدیث را نقل میکند: «فی حدیث علی قال له النبی: ستقدم علی الله أنت وشیعتک راضین مرضیّین ویقدم علیه عدوّک غضاباً مقمحین».
گرچه این حدیث و حدیثی که از صواعق نقل کردیم با آنچه مؤلف ادعا کرده در الفاظ متفاوت است، لکن از نظر معنی و مفهوم، مطلب مورد بحث را کاملاً اثبات میکند.
[۱۳]. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص۱۶۱، باب ۱۱، فصل ۱، آیه ۱۱٫
ابن حجر حدیث را با اختلاف اندکی در الفاظ نقل کرده است.
[۱۴]. جواهر العقدین، سمهودی، ۲/۱۷۸، قسم ۲، فصل ۷٫
[۱۵]. فصول المهمهًْ، ابن صبّاغ مالکی، ۱/۵۷۶، فصل ۱، فصل فی ذکر مناقبه الحسنه.
همچنین حاکم حسکانی در شواهد التنزیل، ۲/۴۶۰، ح ۱۱۲۶، ذیل آیه ۷ سوره بینه؛ ابن اثیر در النهایه، ۴/۱۰۶، لغت قمح؛ و ابن منظور در شواهد التنزیل، ۲/۴۶۰، ح ۱۱۲۶، ذیل آیه ۷ سوره بینه؛ ابن اثیر در النهایه، ۴/۱۰۶، لغت قمح؛ و ابن منظور در لسان العرب، ۱۱/۲۹۸، لغت قمح، این حدیث را با اسناد مختلف نقل کردهاند.
و نیز طبرانی در معجم الأوسط، ۴/۵۵۵، ح ۳۹۴۶، احادیث علی بن سعید رازی؛ و متقی هندی در کنز العمال، ۱۳/۱۵۶، ح ۳۶۴۸۳، کتاب الفضائل، بعد از باب ۱۰، فضائل علی، حدیث را اینگونه نقل کردهاند: «عن عبد الله بن یحیی ان علیاً أتی یوم البصره بذهب وفضه فقال: أبیضیّ وأصفری غرّی غیری غرّی اهل الشام غدا إذا ظهروا علیک فشقّ قوله ذلک علی الناس، فذکر ذلک له فأذّن فی الناس فدخلوا علیه فقال: ان خلیلی صلّی الله علیه وسلّم قال: یا علی انک ستقدم علی الناس وشیعتک راضین مرضیّین ویقوم علیک عدوّک غضاباً مقمحین، ثم جمع علیّ یده إلی عنقه یریهم الاقماح».
[۱۶]. مودهًْ القربی، سید علی همدانی، مودهًْ ۹ (با استفاده از ینابیع المودهًْ، قندوزی، ۲/۳۱۴، ح ۹۰۳، باب ۵۶).
همدانی حدیث را به این لفظ نقل میکند: «عن فاطمه قال: إن أبی نظر إلی علیّ وقال: هذا وشیعته فی الجنّه».
[۱۷]. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص۱۶۱، باب ۱۱، فصل ۱، آیه ۱۱٫
حدیثی که ما در صواعق یافتیم، دارای ذیلی است که مطلب مورد نظر را اثبات نمیکند گرچه ممکن است آن ذیل، جزء حدیث نباشد، ولی با وجود احادیث صریح و صحیحی که نقل شد، مطلب مورد بحث کاملاً ثابت است و تمسک به اینگونه احادیث ضرورت ندارد.
خطیب بغدادی در تاریخ بغداد، ۱۲/۲۸۹، ترجمه شماره ۶۷۳۱، شرح حال عصام بن الحکم العکبری حدیث را به این لفظ آورده است: «… عن علی قال: قال رسول الله أنت وشیعتک فی الجنّه».
ابن عساکر در تاریخ دمشق ۴۲/۳۳۴، ترجمه شماره ۴۹۳۳، شرح حال علی بن ابی طالب، حدیث را به این لفظ آورده است: «أبشر یا علی أنت وأصحابک فی الجنه أبشر یا علی أنت وشیعتک فی الجنه…».
[۱۸]. «عن علی بن الحسین عن أبیه قال: قال رسول الله: یا علی مثلک فی أمّتی فی أمّتی مثل المسیح عیسی بن مریم افترق قومه ثلاث فرق؛ فرقه مؤمنون وهم الحواریون وفرقه عادوه وهم الیهود وفرقه غلوا فیه فخرجوا عن الایمان وان امتی ستفترق فیک ثلاث فرق؛ فرقه شیعتک وهم المؤمنون وفرقه أعداؤک وهم الناکثون وفرقه غلوا فیک وهم الجاحدون السابقون. فأنت یا علی وشیعتک فی الجنّه ومحبوا شیعتک فی الجنّه وعدوک والغالی فیک فی النار». مناقب خوارزمی، ص۳۱۷، ح ۳۱۸، فصل ۱۹٫
[۱۹]. المعجم الاوسط، طبرانی، ج ۴، ص۱۸۷؛ کنزل العمال، متقی هندی، ج ۱۳، ص۱۵۶، فضائل علی رضی الله عنه، ح ۳۶۴۸۳؛ مناقب علی بن ابی طالب وما نزل من القرآن من علی، ابن مردویه، ص۱۸۷، فصل ۱۸، ح ۲۵۵٫ (محقق)
[۲۰]. «یقال: ان الشیعه لقب لقوم کانوا قد ألفوا امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب صلوات الله علیه فی حیاه رسول الله وعرفوا به، مثل سلمان الفارسی وأبی ذر الغفاری والمقداد بن الاسود و عمار بن یاسر و غیرهم… کان یقال لهم شیعه علی و اصحاب علی…». الزینهًْ، ابی حاتم رازی، ص۲۵۹، ذکر القاب الفرق فی الاسلام، معنی الشیعه.
[۲۱]. «فبایع عمر ابابکر و انثال الناس علیه یبایعونه فی العشر الأوسط من ربیع الأول سنه احدی عشره خلا جماعه من بنی هاشم والزبیر وعتبه بن أبی لهب و خالد بن سعید بن العاص والمقداد بن عمرو و سلمان الفارسی و ابی ذر و عمار بن یاسر و البراء بن عاؤب و أبی بن کعب و مالوا مع علی بن أبی طالب». المختصر فی اخبار البشر، اسماعیل بن محمود (معروف به تاریخ ابو الفداء)، ۱/۱۵۶، خلافهًْ ابی بکر.
[۲۲]. حلیهًْ الأولیاء، ابو نعیم اصفهانی، ۱/۱۷۲، ترجمه شماره ۲۸، شرح حال مقداد بن أسود. ابو نعیم حدیث را به این لفظ بیان کرده است: «عن عبدالله بن بریده عن أبیه قال: قال رسول الله: ان الله تعالی أمرنی بحب أربعه واخبرنی أنه یحبهم، وانک یا علیّ منهم والمقداد وابوذر وسلمان».
[۲۳]. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص۱۲۲، باب ۹، فصل ۲، الحدیث الخامس. ابن حجر حدیث را به این لفظ بیان کرده است: «عن بریده قال: قال رسول الله: ان الله أمرنی بحب أربعه واخبرنی أنه یحبهم، قیل یا رسول الله سمّهم لنا قال: علیّ منهم یقول ذلک ثلاثاً وابوذر والمقداد وسلمان».
همچنین ابن اثیر در اسد الغابه، ۴/۴۱۰، شرح حال مقداد، همین حدیث را نقل کرده است. و نیز احمد بن حنبل در مسند، ۵/۳۵۶، مسند بریدهًْ، حدیث را به این عبارت نقل کرده است: «عن ابن بریده عن أبیه عن النبی قال: أمرنی الله عزّوجلّ بحب اربعه من اصحابی أری شریکا قال وأخبرنی انه یحبهم، علیّ منهم وابوذر وسلمان والمقداد الکندی».
و ابن ماجه در سنن، ۱/۵۳، ح ۱۴۹، مقدمه، باب فی فضائل اصحاب رسول الله، فضل سلمان وابوذر ومقداد، این حدیث را به این لفظ بیان کرده است: «عن ابن بریده عن أبیه قال: قال رسول الله: ان الله أمرنی بحب اربعه من أصحابی وأخبرنی انه یحبهم، قال: قلنا من هم یا رسول الله وکلنا نحبّ أن نکون منهم فقال: ألا ان علیاً منهم، ثم سکت ثم قال: أما ان علیاً منهم ثم سکت».
[۲۴]. ترمذی این روایت را در ج ۵، ص۳۹۹، ح ۳۸۰۲، باب مناقب علی بن ابی طالب رضی الله عنه نقل کرده است. (محقق)
[۲۵]. صواعق المحرقه، ابن حجر مکی، ص۱۲۵، باب ۹، فصل ۲، الحدیث التاسع والثلاثون.
[۲۶]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۱۴۸، ح ۴۶۶۶، کتاب معرفهًْ الصحابه، باب مناقب علی، ذکر اسلام امیرالمؤمنین.
و نیز ترمذی در الجامع الصحیح، ص۹۹۴، ح ۳۸۰۶، کتاب المناقب، باب مناقب سلمان؛ ابن عساکر در تاریخ دمشق، ۲۱/۴۰۹، ترجمه شماره ۲۵۹۹، شرح حال سلمان فارسی؛ و ابن اثیر در أسد الغابه، ۲/۳۳۱، شرح حال سلمان فارسی، همین حدیث را با اختلاف اندکی در الفاظ نقل کردهاند.
[۲۷]. احمد بن حنبل در کتاب مسند ج ۲، ص۴۲۰ و ۴۲۲ و ۴۶۹ مسند ابی عریره از رسول اکرم نقل کرده است: «لو کان العلم بالثریا لتناوله أناس من ابناء الفارس» و به همین مضمون در صفحه ۲۹۶ و ۲۹۷ نقل شده و نیز با تعابیر دیگر نیز به خارج علم، ایمان؟؟ که در کتاب سنن ترمذی نقل شده است ج ۵، ص۶۰ ح ۳۳۱۴۶، تفسیر سوره محمد و نیز در ج ۵، ص۸۶ ح ۳۳۶۴ ذیل سوره جمعه و نیز ج ۵، ص۳۸۲ و ۳۸۳ باب فی فصل عجم ذکر نشده است و نیز در کتب دیگر آنان نیز ذیل سوره جمعه و سوره محمد و فضل عجم، ذکر شده است. (محقق)
[۲۸]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۵۹۸، کتاب معرفهًْ الصحابهًْ، ذکر سلمان الفارسی رضی الله عنه؛ المعجم الکبیر، طبرانی، ج ۶، ص۲۱۲، ۲۱۳، سلمان فارسی، در این کتاب در مناسبت حدیث مؤاخاهًْ و نیز در مناسبت جریان جنگ خندق این فضیلت از رسول خدا برای جناب سلمان نقل شده است. (محقق)
[۲۹]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ۳/۱۳۱، ح ۴۶۱۷، کتاب معرفهًْ الصحابه، باب مناقب علی رضی الله عنه، ذکر اسلام امیرالمؤمنین.
و نیز متقی هندی در کنز العمال، ۱۱/۶۱۴، ح ۳۲۹۷۳، کتاب الفضائل، باب ۳، فصل ۲، فضائل علی رضی الله عنه، حدیث را این طور نقل میکنند: «عن ابی ذر قال: قال رسول الله: من أطاعنی فقد أطاع الله عزوجل ومن عصانی فقد عصی الله ومن اطاع علیاً فقد أطاعنی ومن عصی علیا فقد عصانی».
ابن عساکر نیز در تاریخ مدینه دمشق، ۴۲/۲۷۰، ترجمه شماره ۴۹۳۳ شرح حال علی بن ابی طالب، حدیث را اینگونه نقل میکند: «عن یعلی بن مره الثقفی قال: سمعت رسول الله یقول: من أطاع علیاً فقد أطاعنی ومن عصی علیاً فقد عصانی ومن عصانی فقد عصی الله ومن أحب علیا فقد أحبنی ومن أحبنی فقد أحب الله ومن أبغض علیاً فقد أبغضنی ومن أبغضنی فقد أبغض الله. لا یحبک الا مؤمن ولا یبغضک الا کافر أو منافق».
[۳۰]. ینابیع المودهًْ، قندوزی، ۳/۱۵۱، باب ۶۵، قندوزی به نقل از کتاب فصل الخطاب خواجه پارسای بخاری، این جریان را در عصر خلیفه سوم دانسته، به اختصار نقل میکند.
ـ الغارات، ابراهیم بن محمد ثقفی، ج ۲، ص۲۶ و ۸۲۵، توضیح حول کلمهًْ «الموالی». (محقق)
[۳۱]. مطالب صفحه ۶۳ با عنوان آل بویه و پاورقیهای آن ترجمه و اینجا آورده شود و مطالب تشیع در قرن چهارم که توسط آقای زارع نوشته شده به اینجا برای نشان دادن دولتهای شیعه آورده شود.
[۳۲]. عکس سکّهها در کتاب دار الکتب الاسلامیه ص۱۶۶ آمده در پاورقی آورده شود.
منبع: برگرفته از کتاب شبهای پیشاور جلد۱؛ اختصاصی مجمع جهانی شیعه شناسی
معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع. معنای شیعه و حقیقت تشیع.